فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد بیوگرافی استاد شهریار

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد بیوگرافی استاد شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

لینک دانلود و خرید پایین توضیحات

فرمت فایل word  و قابل ویرایش و پرینت

تعداد صفحات: 20

 

 

بـیو گـرافـی استاد شهـریار  

اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود. گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.

شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است. بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد. شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزلهـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.عـشقهـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد بیوگرافی استاد شهریار

دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای


دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای

دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای

فرمت فایل: ورد

تعداد صفحات: 13

 

 

 

 

شرح مختصر احوال و زندگانی شاعران او

سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند حاج میر آقا خشکنابی مقارن انقلاب مشروطیت و بین سالهای 1283-1285 شمسی در روستای خشکناب نزدیک بخش قده چمن متولد گردید پدرش که در آغاز طلبه بود بعد مجتهد و سپس از وکلای برجسته و اول آذربایجان مددی بود فاضل خوشنویس، کریم الطبح و با ایمان در سال 1313 شمسی مرحوم و در قم مدفون شد.

محمد حسین تحصیل را در مکتب خانه قریه زادگاهش با گلستان سعدی، نصاب، قرآن و حافظ آغاز کرد و نخستین مربی او ابتدا والد ماجدش و بعد مرحوم امیر خیری بود. تحصیلات ابتدائی در مدرسه‌های متحده و فیوضات و متوسطه را در تبریز و دارالفنون تهران بپایان رساند.

در سال 1303 شمسی وارد مدرسه (طب دانشکده پزشکی امروز) شد. تا آخرین سال پزشکی را با هر مشتقی که داشت پسری و در بیمارستان مراتب انترنی را می گذراند که سبب پیشامدهای عاطفی و عشقی، از ادامه تحصیل منصرف شد و کمی قبل از اخذ مدرک دکتری پزشکی را رها کرد و به خدمات دولتی پرداخت. بقول خود شهریار، این شکست و ناکامی عشق موهبت الهی بود که از عشق مجازی به عشق حقیقی و معنوی رسید.

در اوایل جوانی و آغاز شاعری «بهجت» و پس از سال 1300 که به تهران رفت شیوا تخلص می‌کرد


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق در مورد استاد شهریار شاعر افسانه‌ای

مقاله بیوگرافی استاد شهریار

اختصاصی از فی فوو مقاله بیوگرافی استاد شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله بیوگرافی استاد شهریار


مقاله بیوگرافی استاد شهریار

لینک دانلود و پرداخت پایین مطلب

فرمت فایل:word(قابل ویرایش)

تعداد صفحات: 25 صفحه

فهرست

 

عناوین                                                             صفحات

                                 

 

ایبیات فارسی

بیو گرافی استاد شهریار ..........................................................2

ادبیات فرهنگی ....................................................................17

 

زبان فارسی

مقدمه ...............................................................................18

انواع زبان .........................................................................18

طبقه بندی زبان های جهان ....................................................19

انواع زبان های قدیمی ..........................................................21

تعریف دستور زبان،صرف و نحو در زبان فارسی .......................22

کلام،جمله،کلمه،هجا،حرف ....................................................23

سخن کوتاه با اولیا ..............................................................24

 

 

ادبیات فارسی

بـیو گـرافـی استاد شهـریار

به قـلم جـناب آقای زاهـدی دوست استاد

اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود. 

گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.

شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است. 

بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد. 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله بیوگرافی استاد شهریار

دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار


دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 15

 

استاد شهریار

زندگینامه

سید محمدحسین بهجت تبریزى، متخلص به شهریار فرزند حاج میر آقا خشکنابى، به سال 1283 خورشیدى در شهر فخرآفرین و مردپرور ایران، شهرستان تبریز، دیده به جهان باز کرد، پدر وى از وکلاى تبریز و دانشمندان بزرگ و اهل علم و ادب بود. سید محمدحسین شهریار، که زمان کودکى او مصادف با انقلابات تبریز بود، در قراء «شنگول آباد» و «قیش قرشاق» و «خشکناب» تحصیلات خویش را با گلستان و نصاب در مکتب‏خانه آن قراء و پیش پدر و در همان زمان با دیوان خواجه حافظ شیرازى آغاز کرد و شهریار در این‏باره خود مى‏گوید: «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» بعد از تحصیلات ابتدایى، سیکل اول متوسطه را در مدرسه متحده فیوضات به پایان برد و در سال 1300 به تهران آمد و بقیه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید (1303)، سپس وارد مدرسه طب شد و پس از پنج سال تحصیل، کمى قبل از اخذ دیپلم دکترا، مدرسه را ترک گفت و به خراسان رفت و تا سال 1314 در آن استان ماند. پس از این وى به تهران آمد و در خدمت بانک کشاورزى و پیشه هنر درآمد. شهریار، یکى از شعراى بزرگ و پرآوازه پارسى‏گوى آذرى زبان وطن عزیزمان ایران است که در قلمرو ادب و فرهنگ، آوازه شهرتش از مرزهاى ایران زمین گذشت و به اقصى نقاط جهان کشیده شد و نه تنها ایران بلکه بسیارى از کشورهاى دنیا تحت تسلط عطرآگین و امواج شعرش به همان لطافت و موزونى که مضراب استادى سازى را به نوا درمى‏آورد وى از نوک قلم خویش به مناسبت‏هایى شعر بر سطح کاغذ مى‏ریخت.

 محمدحسین شهریار، علاوه بر شعر و شاعرى، از موسیقى بهره‏ور بود و خود با نواختن سه‏تار و گوشه ‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایرانى آشنایى داشت و بیش از هر شاعر دیگر درباره موسیقى و هنر و هنرمندان موسیقى شعر سروده که در ذیل به آنها اشاره مى‏کنم: با همه بى‏کس و تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان من بى‏برگ خزان دیده دگر رفتنى‏ام تو همه باز و برى، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان زین بیابان گذرى نیست سواران را- لیک دل ما خوش به فریبى است، غبارا تو بمان هر دم از حلقه عشاق، پریشانى رفت بسر زلف بتان! سلسه دارا تو بمان شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم پدرا، یارا، اندوه‏گسارا تو بمان سایه در پاى تو، چون موج، دمى زار گریست که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان محمدحسین شهریار، در آستانه پاییز سال 1367 همگام با پاییز باغات و بوستان ایران زمین شمع وجودت به خاموشى گرایید ولى مشعل فروزان و مشعشعى که در شعر و ادبیات ایران برافروخت تا ابد، همچنان مشتعل خواهد ماند، روانش شاد. «ساز صبا» بزن که سوز دل من بساز مى‏گویى ز ساز دل چه شنیدى که باز مى‏گویى مگر چو باد وزیدى به زلف یار که باز به گوش دل سخنى دلنواز مى‏گویى مگر حکایت پروانه مى‏کنى با شمع که شرح قصه به سوز و گداز مى‏گویى به یاد تیشه‏ى فرهاد و موکب شیرین گهى ز شور و گه از شاهناز مى‏گویى کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد بزن که در دل این پرده راز مى‏گویى به پاى چشمه‏ى طبع من این بلند سرود به سرفرازى آن سروناز مى‏گویى به سر رسید شب و داستان به سر نرسید مگر فسانه‏ى زلف دراز مى‏گویى دلم بساز تو رقصید که خود چو پیک صبا پیام یار به صد اهتزاز مى‏گویى به سوى عرش الهى گشوده‏ام پر و بال بزن که قصه راز و نیاز مى‏گویى نواى ساز تو خواند ترانه توحید حقیقتى به زبان مجاز مى‏گویى ترانه‏ى غزل «شهریار» و ساز «صبا»ست بزن که سوز دل من بساز مى‏گویى «مرحبا حسین» براى دوست عزیز حسین تهرانى استاد ضرب چون سرکنى به زمزمه، شور و نوا حسین مجلس کنى به شور و نوا کربلا حسین در مجلس تو تا در و دیوار از شعف افشان کنند دست و بگویند یا حسین «امروز در ممالک جان، دست دست تست» بالاى دست جمله زدى اى بلا حسین از ضرب جز ادا و اصولى نمانده بود حق اصول ضربى تو کردى ادا حسین این گرمى و لطافت و نرمى و پختگى است در پنجه تو آیت لطف خدا حسین دیدى که استفاده نکرد از تو رادیو! یک مرد هم نگفت که چون و چرا حسین با اینکه در محافل انس و طرب تمام هستند مخلص تو ز شه تا گدا حسین پاداش اهل ذوق در این مملکت بلاست تنها تو نیستى به بلا مبتلا حسین تا رادیو سپرده نگردد به دست اهل هر دم فضیحتى است به تحویل ما حسین فریاد کن ز ظلم و تعدى که گفته‏اند آنجا که قصه قصه زور است یا حسین لیکن صفاى عالم صنعت نگاه‏دار از جمله حق صحبت ساز صبا حسین حق مسلمى است صبا را به موسیقى جان تو صبا که تو دارى صفا حسین بارى دل گرفته‏ى ما نیز وا شود روزى که مشت بى‏هنران گشت وا حسین اینک به دست خط همایون شهریار تسجیل مى‏شود (لقب) «مرحبا حسین» «صبا مى‏میرد» عمر دنیا به سر آمد که صبا مى‏میرد ورنه آتشکده عشق کجا مى‏میرد صبر کردم به همه داغ عزیزان یا رب این صبورى نتوانم که صبا مى‏میرد غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید این عزیزست که با وى دل ما مى‏میرد به غم‏انگیزترین نوحه بنالى اى دل که دل‏انگیزترین نغمه‏سرا مى‏میرد دگر آوازه بوالقیس و سلیمان، هیهات هدهد خوش خبر شهر سبا مى‏میرد شمع دلها همه گو اشک شو از دیده بریز کاخرین کوکبه ذوق و صفا مى‏میرد خود در آفاق مگر چشم خدا بینى نیست کاین همه مظهر آیات خدا مى‏میرد هر کجا درد و غمى هست بمیرد به دوا این چه دردیست خدایا که دوا مى‏میرد قدر ما زنده بدو بود، خدا را یاران هم صبا مى‏رود و هم قدما مى‏میرد از گریبان غم و ماتم سنتور حبیب سر نیاورده برون، ساز صبا مى‏میرد عمر (شهنازى) و استاد (عبادى) باقى قمریان زنده اگر بلبل ما مى‏میرد (ضرب تهرانى) و آواز بنان را برسید گو کجایید که استاد شما مى‏میرد آخرین شور و نوا بدرقه راه صبا که هنر مى‏رود و شور و نوا مى‏میرد از وفادارى این قبله ارباب هنر رخ متابید خدا را که وفا مى‏میرد از محیط خفقان آوار تهران پرسید که هنرپیشه‏اش از غصه چرا مى‏میرد عمر جاوید بهر بى‏هنر ارزانى نیست علت آنست که خود آب بقا مى‏میرد مرگ و میرى عجب افتاد در آفاق هنر که همه شاهد انگشت‏نما مى‏میرد مردن مرد هنرمند نه چندان درد است این قصایى است که شاه و گدا مى‏میرد لیکن آنجا که غرض روى هنر پرده کشید دین و دل مى‏رمد و ذوق و ذکا مى‏میرد باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست گل خزان مى‏شود و مهر گیا مى‏میرد رنجهایى همه بیهوده که در آخر کار عشق مى‏ماند و هر حرص و هوا مى‏میرد شهریارا نه صبا مرده خدا را بس کن آنکه شد زنده‏ى جاوید کجا مى‏میرد «سه‏تار من» نالد به حال من امشب سه‏تار من این مایه‏ى تسلى شبهاى تار من اى دل ز دوستان وفادار روزگار خبر ساز من نبود کسى سازگار من در گوشه غمى که فراموش عالمى است من غمگسار سازم و او غمگسار من اشک است جویبار من و ناله‏ى سه‏تار شب تا سحر ترانه این جویبار من چون نشترم بدیده خلد نوشخند ماه یادش بخیر، خنجر مژگان یار من رفت و باختران سرشگم سپرد جاى ماهى که آسمان بر بود از کنار من آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود اى مایه قرار دل بى‏قرار من در حسرت تو میرم و دانم تو بى‏وفا روزى وفا کنى که نیاید به‏کار من از چشم خود سیاه دلى وام مى‏کنى خواهى مگر گرو برى از روزگار من اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان بیدار بود دیده شب زنده‏دار من من شاهباز عرشم و مسکین تذر و خاک بختش بلند نیست که باشد شکار من یک عمر در شرار محبت گداختم تا صیرفى عشق چه سنجد عیار من جز خون دل نخواست نگارنده‏ى سپهر بر صفحه جهان رقم یادگار من زنگار زهر خوردم و شگرف خون دل تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من در بوستان طبع حزینم چو بگذرى پرهیز نیش خار من اى گلعذار من من شهریار ملک سخن بودم و نبود جز گوهر سرشک، در این شهر یار من «سه‏تار عبادى» شب گذشته‏ى ما بامداد شادى بود ز شامگاه به لبخند بامدادى بود چو گوهرى که در انبانه‏ى خزف باش شب مراد در ایام نامرادى بود به خانواده‏اى از بختیاریان بودم که مهد عزت و آزادگى و رادى بود به لطف طبع در آن خانواده مى‏دیدم تبخترى که به شاهان پیشدادى بود به جز صفا و محبت نداشت مفهومى اگرچه صحبت خانى و خانه‏زادى بود اصول زندگى آنجا برسم ایلاتى خلاف اصل قوانین اقتصادى بود به عدل و داد در آن بزم دور مى‏زد جام که باده صافى و ساقیش عدل و دادى بود شبى که محفل ما (کوکب) و ثریا داشت فلک نه آن فلک بخلى و عنادى بود (قباد) آمد و دیدار تازه کرد و برفت قباد نیز به کر و فر قبادى بود ز بعد ساعتى از در رسید (مصداقى) که در محافل انس از بهین ایادى بود بیادگار ز ما عکسها گرفت نخست به دوربین ظریفى که غیر عادى بود سپس کشید بشمران عنان ملت را که در طریق مودت همیشه هادى بود فضاى داخل ماشین معطر و رادیو ز ساز و طرب به ذوق و طرب منادى بود ولى مجال تکلم جناب مصداقى بکس نداد که حراف و انتقادى بود بطرف راه دز آشوب محمل افکندیم که کنج امنى و در حکم انفرادى بود دوباره محفل انس و وداد شد تشکیل که شمع محفل ما انسى و ودادى بود ز جام نیز همان دور خوشى تسلسل داشت که فیض بخشى ساقى على‏التمادى بود نداشت کسر و کمى نقل و مى که این آداب مراتبى است که مستحکم از مبادى بود ز شوق، سوز دل آمیختم بناله‏ى ساز که ساز در کف معبود من عبادى بود چراغ دوده‏ى مرحوم میرزاى شهیر که شهره در همه عالم به اوستادى بود به مغز خسته بدنبال شعر مى‏گشتم اگر چه حافظه در خط بى‏سوادى بود و لیک فاصله‏ى ساز و شعر فى‏المجلس میان چشمه ماه و چراغ بادى بود بساز و پنجه‏ى استاد نکته‏ها مى‏رفت که ابتکارى و ذوقى و اجتهادى بود ببازگشت چو برخاستیم از سر جاى هوا لطیف و افق چهره از گشادى بود بپاى کوه، فروغى چو آتش موسى دمیده بود و چراغ شبان وادى بود شکفته دورنمایى که در برابر آن دلم شکافته چون دمل ضمادى بود بسان پرده‏اى از سینما نشانم داد جهان کون که اضدادى و فسادى بود چه دست بود که بگشود در برابر من کتاب عمر که اوراق بى‏مفادى بود گداختم دل و دریافتم که شرکت من به شب‏نشینى صاحبدلان زیادى بود خلاصه آنکه بما دوش، بى‏اراده‏ى ما شبى گذشت که پنداشتى ارادى بود خوشى دمى است که ناخوانده سر بیش آرد که بوسه‏اى ندهد گر قراردادى بود بیان آتش دل خواستم ولى افسوس که از فسردگیم طبع انجمادى بود ترا که فرصت کلکى و دفترى باشد بیاد دار که من نسخه‏ام مدادى بود مداد سر بخط شهریار شیرین کار سه‏تار دستخوش زخمه‏ى عبادى بود «ساز حبیب» صداى سوز دل شهریار و ساز حبیب چه دولتى است بزندانیان خاک حبیب بهم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب روان دهد بسر انگشت دلنواز بساز که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب صفاى باغچه‏ى قلهک است و از توچال نسیم همره بوى قرنفل آید و طیب بگرد آیه توحید گل صحیفه‏ى باغ ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب دو شاهدند بهشتى بسوى ما نگران به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب بترک چشم و چلیپاى زلف بخشیده گناه فتنه چنیگیز و جنگهاى صلیب چو دو فرشته الهام شعر و موسیقى روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب مگر فروشده از بارگاه یزدانند که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب بریز باده که دستور منع مى امشب حکومتى است که مجلس نمى‏کند تصویب صفاى مجلسن انس است شهریارا باش که تا حبیب بما ننگرد به چشم رقیب «مزار سنتور» بروى این لحد آشفته مو فرشته‏ى عشق به سوگوارى شور و عزاى ماهور است مگر حبیب که سنتور نیز با او مرد بکورى من و دل خفته در همین گور است من و دل از پى خاک حبیب مى‏گشتیم فرشته گفت که اینجا مزار سنتور است.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

تحقیق در مورد محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار


تحقیق در مورد محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه7

محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار در سال 1285 هجری شمسی در روستای زیبای « خوشکناب » آذربایجان متولد شده است. اشعار ولایی ،اشعار شهریار در ستایش امام اول شیعیان جهان سرآمد سلسله مداحان اهل بیت عصمت و طهارت علیه‌السلام است.

 

مولانا

مولانا جلال الدین محمد مولوی  در سال 604 روز ششم ریبع الاول هجری قمری متولد شد.هر چند او در اثر خود فیه مافیه اشاره به زمان پیش تری می کند ؛ یعنی در مقام شاهدی عینی از محاصره و فتح سمرقند به دست خوارزمشاه سخن می گوید .در شهر  بلخ زادگاه او بود و خانه آنها مثل یک معبد کهنه آکنده از روح ،انباشته از فرشته سر شار از تقدس بود .کودک خاندان خطیبان محمد نام داشت اما در خانه با محبت و علاقه ای آمیخته به تکریم و اعتقاد او را جلال الدین می خواندند –جلال الدین محمد .پدرش بهاء ولد که یک خطیب بزرگ بلخ ویک واعظ و مدرس پر آوازه بود از روی دوستی و بزرگی او را ((خداوندگار)) می خواند خداوندگار برای او همه امیدها و تمام آرزوهایش را تجسم می داد .با آنکه از یک زن دیگر ـدختر قاضی شرف – پسری بزرگتر به نام حسین داشت ،به این کودک نو رسیده که مادرش مومنه خاتون از خاندان فقیهان  وسادات سرخس بود ـ ودر خانه بی بی علوی نام داشت- به چشم دیگری می دید. درسال672وجودمولانا به ناتوانی گرائید ودر بستر بیماری افتاد و به تبی سوزان و لازم دچار گشت و هر چه طبیبان به مداوای او کوشیدند و اکمل‌الدین و عضنفری که از پزشکان معروف آن روزگاربودند به معالجت او سعی کردند، سودی نبخشیدتادر روزسکشنبه پنچم ماه جمادی‌الاخر سال672 روان پاکش از قالب تن بدرآمد و جان‌به‌جان آفرین تسلیم کرد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد محمد حسین بهجت تبریزی معروف به شهریار