فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله اخلاق اسلامی در برخورد اجتماعی

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله اخلاق اسلامی در برخورد اجتماعی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .


تواضع:
تواضع و فروتنی جایگاه و اهمیت خاصی در اخلاق اسلامی دارد و خداوند به پیامبر خود امر می فرماید: وَاحفِض جَناحَکَ لِمَنِ اَتَّبَکَ مِنَ المومنین.
و (ای رسول من) پر و بال مرحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران.
این سفارش به پیامبری است که حقتعالی در عظمت مقام او فرموده است: لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاک: اگر به خاطر تو نبود هرگز جهان آفرینش را نمی آفریدم و دارای چنان مقام والای معنوی استد که در شب معراج به نقطه ای می رسد که جبرئیل دیگر اجازه عروج ندارد و حضرتش با راهنمایی مستقیم خداوند تا سدره المنتهی یعنی بالاترین مقام معنوی و عرفانی متصور برای یک انسان به پیش می رود.
پیامبری که بحق مصداق کامل و آینه ظاهر و روش تواضع و فروتین است و این خود از جمله رموز موفقیت آن حضرت در پیشبرد اهداف مقدس خویش و جذب افراد به سوی دین الهی اسلام بود.

برای مثال:
عدی بن حاتم علت اسلام آوردن خود را چنین بیان می کند: وقتی به مدینه رفتم و از مسجد با آن حضرت به سوی خانه حرکت یم کردیم در بین راه پیرزنی سوالی از آن حضرت کرد و حضرت با تواضع خاصی مدتی طولانی کنار اوایستاد و به او پاسخ داد و چون به منزل رفتیم زیرانداز خود را برای من انداخت و خودش روی مزین و در مقابل من نشست. من گفتم: این تواضع از اخلاق انبیاء است نه از سلاطین و ایمان آوردم.
البته اینگونه نبود که پیامبر اکرم (ص) فقط برای هدایت افراد و دعوت به سوی اسلام، خصلت نیکویی تواضع را برگزیده باشد. بلکه همیشه و در همه حال تواضع و فروتنی داشت و چه در سفر و چه در حضر این خصلت ذاتی او بود.
تواضع، از مختصات اسلام و فقط برای پیامبر (ص) و امت او نبوده، بلکه انبیای عظام و پیامبران الهی قبل و امت های پیشین نیز به رعایتد این امر الهی همت داشته و به آن دعوت شده بودند. در روایت است که روزی حضرت عیسی (ع) از جای برخاست و پاهای حواریون راشست. این پیامبر در جواب حواریون خود گفت: شایسته تر بود ما پای شما را می شستیم فرمودند: سزاوارترین مردم در خدمت کردن خود عالم و دانشمند است هدف من از این کار این بود که با اظهار تواضع خود، شما را نیز مانند خود به تواضع با مردم وادار کنم زیرا همانطور که گیاه در زمین مساعد می روید علم و حکمت نیز همراه با تواضع موثر است . در روایت است که خداوند می فرماید: من نماز کسی را قبول نمی کنم که در برابر عظمت من متواضع باشد.
حضرت امیرالمومنین را به خاطر شدت تواضعشابوتراب یعنی پدر خاک یا انسان خاکی می گفتند.
تواضع از صفات شایسته و پسندیده است و آیات و روایات و سردهد صالحان گواه این مدعی است و هر عقل سالمی نیز تواضع را می پسندد و شخص متواضع را می ستاید.
تکبر
مدح تواضع و فروتنی، خود به خود مذمت تکبر و خودخواهی نیز هست به طور کلی هرآنچه که ضد تواضع باشد، خودخواهی، خودبرتربینی و تکبر است و اسلام هرگونه تکبر و نخوت و استکبار را مذمت نموده آن را موجب بدبختی دنیا و آخرت دانسته و با آن مبارزه برخاسته است. بارزترین نمونه تکبر و خوی استکباری، کرده شیطان است که وقتی از طرف خداوند به او دستور داده شد بر آدم سجده کند، سرپیچی کرد. علت نافرمانی شیطان همان، خودبرتربینی و تکبر او بود. قرآن کریم می فرماید:
وَلِذا قُلنا اِسجُدوُ لِادَم فَسجُدُوا ابلیسَ اَبی و اَستُکبَرَ وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ.
و چون فرشتگان را فرمان دادیم که بر آدم سجده کنند همه سجده کردند مگر شیطان که ابا کرد و تکبر ورزید و از کافران شد.
علمای اخلاق، کبر را بر دو قسم دانسته اند:
1-کبر ظاهر (اعمالی که از انسان سر می زند.)
2-کبر باطن (خلق و خوی انسانی) که بسیار خطرناک است و کبر ظاهر نتیجه آن است.
در یک جداسازی کلی می توان متکبرین را به 3 دسته تقسیم کرد:
1-متکبر در برابر خدا
2-متکبر در برابر فرستادگان خدا
3-متکبر در برابر بندگان خدا
از این 3 قسم، گروه اول دارای بدترین نوع تکبر است که سرچشمه آن جهل محض است.
الف / علت کبر: برای کبر 7 سبب ذکر گردیده است: علم، عمل، نسب، جمال، قدرت، مال، طرفدار.
ب / عاقبت کبر: از قرآن کریم و فرمایشات پیامبر (ص) و ائمه چنین بر می آید که متکبر را عاقبتی بسیار درآور و زجر دهنده، چه در دنیا و چه در اخرت دلر انتظار است.
ج / عاقبت کبر: برای پاک شدن از آلودگی صفت زشت کبر یم توان از دو راه اقدام کرد:
1-راه علمی: طریقه وصول به این هدف آن است که انسان خودش و خدای خودش را بشناسد. در این راه اگرچه شناخت خداوند به سادگی میسر نیست ولی معرفت به نفس انسان برای همگان میسور و دست یافتنی است. انسان باید فکر کند که در آغاز از چه مایه بی ارزشی آفریده شده است و در نهایت پایان عمرد چه قدرتی در برابر پنجه های اجل و مرگ دارد؟ اگر چنین بیندیشد هرگز اجازه تکبر در مقابل صاحب قدرتی به منتها را به خود نمی دهد.
2-راه عملی: تقسیم که کبر در انسان، ممکن است چند عامل داشته باشد که در علاج همه آن ها تفکر و اندیشیدن در احوال سرانجام کسانی که این عوامل از آن ها انسانی متکبر ساخته و درهای سعادت و نجات را بروی ایشان مسدود کرده است، نقش اساسی و مهمی را ایفا می کند. برای علاج تکبر به خاطر جمال انسان باید نظری دقیق به باطن خود بیفکند و بینشید که آغازی همراه با آلودگی داشته و در کثافت زیسته و پایانی جز مرگ و تعفن ندارد. علاج تکبر به نسبت نیز در شناخت نسبت حقیقی است یعنی دانستن اینکه پدر نزدیک انسان نطفه و جدس خاک بی مقدار است.
سنجش تواضع و تکبر:
در خاتمه این مبحث منسب است به راه هایی که برای سنجش درجه تواضع قلب در جلد 6 کتاب المحجه البیضا ذکر شده است به طور خلاصه اشاره می کنیم:
1-انسان اگر در مناظرات و مباحثات با دیگران به راحتی حرف حق آن ها را پذیرفت دارای قلب متواضع است وگرنه در قلب او تکبر وجود دارد.
2-اگرمقدم داشتن همردیفانش بر او گران نیاید و در مجالس، پایین تر نشستن از دیگران بر او آسان باشد، دارای تواضع است و در غیر این صورت متکبر است.
3-اگر پذیرش دعوت افراد فقیر، و اقدام جهت رفع حاجات دوستان و خویشان بر او دشوازر نباشد، متواضع است وگرنه باید به درمان قلب متکبر خود بپردازد.
4-اگر خرید و حمل اشیاء مورد نیاز منزل برای او آسان باشد و از انجام آن احساس شرم نکند، متواضع و در غیر این صورت متکبر است.
به هر حال آنها که عزت و عظمت را در نخوت و تکبر می دانند و تواضع و فروتنی را نشانه پستی و حقارت می پندارند سخت در اشتباهند و علت اینگونه تفکر، ذلت نفسانی آن ها است و به فرموده امام صادق ع:
ما مِن رَجُلٍ تَکَبَّرَ أو تَجَیَّزَ اِلاّ لِذِلَّهِ وَجَدَها فِی نَفسِه.
هیچ شخصی تکبر نورزد و خود را بزرگ نپندارد مگر آنکه دارای حقارت و ذلت نفسانی باشد.
(حسن خلق)
اسلام نسبت به حسن خلق بسیار تاکید نموده و از کسی که دارای این صفت باشد تمجید فراوان کرده است. اخلاق خوب به قدری اهمیت دارد که پیامبر (ص) می فرمایند:

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   16 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اخلاق اسلامی در برخورد اجتماعی

دانلود مقاله علم اخلاق

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله علم اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

تعریف علم اخلاق ‏
علم در لغت، به معناى دانش و آگاهى است، در برابر جهل و نادانى. در اصطلاح، دو معناى متفاوت از یکدیگر دارد: .۱ علم تجربى. .۲ مطلق دانش: حقیقى، اعتبارى، عقلى، نقلى، شرعى، عرفى، فلسفى و تجربى.
در تعریف علم گفته‏اند:
«عبارت از مجموعه قواعد و قوانین کلى است که درباره موضوعى مشخص و ممتاز باشد»
این تعریف کلى، علوم گوناگون را در بر مى‏گیرد: طب، روان‏شناسى، فقه، اصول، اخلاق و... زیرا هر یک از اینها داراى قواعدى هستند و بر محورى خاص در گردش و به تحقیق و جست و جو روشمندانه و منسجم درباره موضوعى معین مى‏پردازند و هدف ویژه‏اى را پى‏گیرى مى‏کنند.
علم اخلاق نیز، جزو علومى است که موضوعى معین و هدف خاصى را مورد مطالعه قرار مى‏دهد، ولى بمانند دیگر علوم حوزوى: فقه، اصول، صرف نحو، مطرح نیست و روشنمندانه با آن برخورد نمى‏شود و بهاى لازم، به آن داده نمى‏شود، با این که علمى است مانند دیگر علوم و یکى از سه پایه اساسى معارف اسلامى: عقائد، احکام و اخلاق .
در این مقاله، بر آنیم از انگیزه‏هاى بى توجهى حوزه به علم اخلاق، ضرورت فراگیرى دانش اخلاق، تعریف و مرز آن با دیگر علوم سخن بگوییم.
# اخلاق جمع «خلق»و «خلق»، به معناى خویهاست. اصل آن رابه معناى تقدیر گرفته‏اند: سیرت و سجایاى انسان که حکایت از هیأت باطنى انسان دارد و با چشم بصیرت درک مى‏شود، همان گونه که خلق، هیأت و شکل ظاهرى و جسمى آدمى است که با چشم دیده مى‏شود. خلق و خوى، آن دسته از صفات را در برمى‏گیرد که در نفس راسخ باشند و زوال ناپذیر، به گونه‏اى که انسان بى درنگ، کار پسندیده و یا ناپسندى را انجام دهد:
«ملکة راسخة للنفس تصدربها عن النفس الافعال بسهولة من غیر حاجة الى فکر و روّیه»
ملکه‏اى است پایدار در نفس آدمى که سبب مى‏شود، کارها به آسانى انجام پذیرد بدون نیاز به اندیشه و نگرش .
# علم اخلاق، از راههاى آراسته شدن به خوییهاى نیک و دورى گزیدن از خوییهاى ناشایست را به ما نشان مى‏دهد:
«هو علم بالفضائل و کیفیته اقتنائها لتتحلّى النفس بها و بالرذائل و کیفیة توقّیها لتتخلى عنها»
آگاهى به ارزشها و شیوه به دست آوردن آن است براى زینت بخشیدن به نفس و آگاهى از خویهاى ناپسند و روش دورى از آن است براى تهى کردن نفس از آن.
این تعریف و مانند آن، در کتابهاى فلاسفه اسلامى، که از حکمت عملى سخن گفته‏اند، با اندک تفاوتى نقل شده و بر همین اساس، موضوع اصلى علم اخلاق، نفس انسانى است، که خویهاى نیک و بد را مى‏پذیرد. و سبب انجام کارهاى پسندیده و ناپسند مى‏گردد. «تهذیب اخلاق»، «تهذیب نفس» و «تزکیه نفس» بیان دیگرى است از علم اخلاق.
اما در تعریفهایى که دانشمندان امروز، از علم اخلاق ارائه مى‏دهند، تمام توجه به رفتار بایسته آدمى است.
ژکس، مى‏نویسد:
«علم اخلاق، عبارت است از: تحقیق در رفتار آدمى بدان گونه که باید باشد»
گاهى منظور از حکمت عملى، نفس خوى است و گاه علم به خوى و گاه اراده مى‏شود رفتارى که از خوى بر مى‏خیزد. پس مقصود از حکمت عملى که در برابر حکمت نظرى قرار دارد، علم به خوى است و آنچه از آن بر مى‏خیزد.
ملا صدرا، در این جا رفتار برخاسته از خویهاى نفسانى را جزو حکمت عملى، که اخلاقى است، مى‏داند و این بیان وى در ادامه تعریف خلق به ملکه و بیان بخشها و گونه‏هاى آن است.
با این حال، اساس تفکر و اندیشه اخلاقى غرب، مربوط به رفتار آدمى است و دیدگاههاى نظرى را در بحثهاى فلسفه اخلاق به میان مى‏آورند.
واژه علم اخلاق، در تفکر غرب، به سه معناى جداى از یکدیگر، امّا هماهنگ با یکدیگر و مربوط به رفتار انسان، به کار مى‏رود.
.۱ روش عام، یا راه زیستن.
.۲ مجموع قواعد رفتار یا قانونهاى اخلاق.
.۳ تحقیق در مورد راههاى زیستن و قواعد رفتار.
تحقیقاتى که دانشمندان غربى انجام داده‏اند، مربوط به رفتار و تأثیر عوامل گوناگون در آن مى‏شود. امّا دانشمندان اسلامى، روى تعدیل و برابر کردن غرایز کار کرده‏اند و مبارزه با نفس.
در هر دو دیدگاه، چگونه عمل کردن، به طور کامل، نادیده انگاشته نشده است.
گر چه اساس در تهذیب اخلاق همان تهذیب و تزکیه نفس است و کسى که بر نفس خویش مسلط باشد، در رویدادهاى وسوسه‏انگیز گرفتار مشکل نمى‏شود و نمى‏لغزد. ولى درمان مفاسد اخلاقى، در مواردى، نیاز به استفاده از تحقیقات جدید دارد.
اخلاق و روان شناسى‏
از آن جا که در علم اخلاق، از زیست شایسته و رفتار بایسته سخن مى‏رود، شاید تصور شود که اخلاق، با روان‏شناسى یکى هستند؛ چرا که هر دو علم، به کاوش در رفتار آدمى مى‏پردازند. ولى باید توجه داشت که این دو علم، دو حوزه کارى جداى از یکدیگر دارند. روان‏شناسى در رفتار موجود اشخاص تحقیق مى‏کندو اخلاق از رفتار بایسته سخن مى‏گوید.
اخلاق، از بایدها سخن مى‏گوید و روان‏شناسى هستها را پى‏گیرى مى‏کند.
روان‏شناسى از تیز هوشى، قدرت یادگیرى، استعداد هنرى و ذاتى فرد بحث مى‏کند که صفات«شخصیت» اوست، ولى اخلاق از ویژگیهاى خلق و خوى فرد سخن مى‏گوید.
روشن است که علم اخلاق. مى‏تواند در تحقیقات خود از روان‏شناسى بهره برد و به درمان افراد فساد بپردازد.
زمانى که شخصى حسد مى‏ورزد، یا خود بزرگ بین است و... تنها در چنگ خویهاى ناروا گرفتار نیامده، بلکه به بیمارى روانى نیز، دچار آمده است. بیمارى که بازتابهاى خاصى را در پى دارد.
غیبت، خویى است ضد اخلاقى و غیبت کننده، بیمار نیز هست. سلامتى روانى ندارد. او راکینه‏ها، عقده‏ها و ناکامیها به این سوى مى‏رانند:
«الغیبة جهد العاجز»
غیبت تلاش افراد ناتوان است‏
بنابراین پستى اخلاقى بیمارى روانى است که با کمک روان‏شناسى مى‏توان این رفتار ناشایست را درمان کرد و به انگیزه‏هاى آن پى برد. از این روى، بین علم اخلاق و روان‏شناسى پیوندى وجود دارد که در درمان اخلاق نا پسند و براى اصلاح افراد، مى‏توان از این دو دانش بهره برد.
روان شناسان جدید، از آن رو که در مطالعات خویش، روش علوم تجربى را به کار مى‏گیرد، آن بخشى از مسائل روانى را بررى مى‏کنند که امکان مشاهده و بررسى موضوعى آنها وجود دارد و از تحقیق در بسیارى از پدیده‏هاى روانى که در محدوده مشاهده و آزمون تجربى نمى‏گنجد، اجتناب مى‏کنند. از این روى، کار بررسى در مورد خود «نفس» را کنار گذاشته‏اند، چون روان در خور آزمایش نیست.
اینان، تحقیقات خود را متمرکز در رفتار آدمى کرده‏اند که در خور رؤیت و ارزیابى است. این، سبب شده که فقط به بعد حیوانى انسان توجه کنند و بعد معنوى وى رااز یاد ببرند وبه گفته علماى اخلاق، بعد «ملکى» انسان را، که انسانیت وى به آن است، فراموش کنند.
اخلاق و فقه‏
علم اخلاق، درباره نفس و رفتار برخاسته از آنها سخن مى‏گوید و علم فقه، به کارهاى مکلفان مى‏پردازد. بنابراین، این دو علم، به گونه‏اى اشتراک دارند.
در علم اخلاق، «رفتار» از آن جهت که بار ارزشى دارد و آشکار کننده سرشت فرد است، مورد بررسى قرار مى‏گیرد و اگر عملى، گاهى اتفاق بیفتد، از جهت علم اخلاق مورد توجه نیست. اما در فقه، رفتارى مورد توجه است که دستور بر انجام و بیا ترک آن رسیده باشد، حتى اگر عملى یک بار شخصى آن را انجام دهد، از جهت حقوقى و فقهى، به ارزیابى گذارده مى‏شود با این که مشترکاتى بین فقه و اخلاق وجود دارد، ولى هر یک از دو علم، از حیثیت و جهت یکسانى بحث نمى‏کنند. در فقه، بحث از افعال مکلفان است، از جهت تشخیص وظیفه و تعیین حدود و حقوق افراد؛ ولى دراخلاق، موضوع اصلى ارزشهاى اخلاقى و فضایل انسانى، مورد توجه است. آداب مستحبى از نظر فقهى، هیچ گونه الزامى ندارند، امّا همانها رادر رابطه بااصلاح و تهذیب نفس در نظر بگیریم، به گونه‏اى بایستگى در پى دارند؛ چرا که بار ارزشى دارند. ممکن است عملى از نظر حقوقى ممنوع نباشد، لیکن در چهار چوب علم اخلاق، ناپسند باشند. نیت بد در فقه و حقوق کیفرى ندارد، و لیک در اخلاق، نیت اصالت دارد و تفاوت کارهاى انسانها به نیتهاى آنان بستگى دارد. چه بسا، عملى روى مصالح اجتماعى یا نیازهاى فردى، صحیح و در فقه مباح باشد، امّا پیامدهاى ناگوار اخلاقى داشته باشد. گاهى انسان، ناگزیر است که دروغ بگوید و غیبت کند. این، بى گمان اثر روحى بدى روى شخص مى‏گذارد، هر چند در فقه رواست.
و از این روى، انسان اگر بتواند در موارد ضرورت نیز دروغ نگوید، بهتر است.
سفارش علماى اخلاق در عمل به تو ریه، براى پرهیز از آثار بد دروغ است. تجرّى اگر خلاف شرع هم نباشد، پیامدهاى ناگوارى در روح و روان آدمى به جاى مى‏گذارد.
برخى کارها که جنبه حقوقى دارند و انجام آن در روان انسان تأثیر مثبت یا منفى مى‏گذارند، عنوان اخلاقى و ارزشى نیز پیدا مى‏کنند و به گونه‏اى تلازم بین جنبه حقوقى و جنبه اخلاقى آن وجود دارد. در چنین مواردى براى از بین بردن بعد حقوقى موضوع، در آغاز بعد ارزشى و اخلاقى آن را دگر گون مى‏سازند. این مسأله، در موضوعات اجتماعى و اخلاق عمومى، بیشتر محسوس است.
غرب، که امروز گرفتار بحران اخلاقى شده، از آن جهت است که ارزشها را وارونه ساخته است.
غربیان، خدا و اخلاق را از انسانها گرفته‏اند و در نتیجه بعد حقوقى آن را نیز از بین برده‏اند. وقتى که حجاب ضد ارزش باشد، از جهت حقوقى، خود را موظف به بیرون راندن دانش‏آموزان با حجاب مى‏دانند.
زمانى که کارهاى ناساز با پاکدامنى، بار منفى خود را از دست مى‏دهد، مشکل حقوقى آنها نیز حل مى‏گردد.
از نظر متفکران غرب، اگر مقرراتى را مجلس با تشریفات خاصى تصویب کند و مراجع صلاحیت دار قضایى ضامن اجراى آن شوند، در آن گاه، افراد با قانون سرو کار دارند و مسأله حقوق مطرح مى‏شود. امّا اگر اصول غیر مدون وجود داشته باشد که جامعه آن را پذیرفته و یا رد کرده، جنبه اخلاقى پیدا مى‏کند. برابر این دیدگاه:
«اخلاق، مجموعه‏اى از قوانین غیر رسمى است. اصول کلى اخلاقى، چیزى جز قواعد پذیرفته شده رفتار اجتماعى و احکام ویژه اخلاقى نیز چیزى جز کار برد آن احکام در مواردى خاص نیستند. »
برابر این دیدگاه، اخلاق مقررات اجتماعى غیر رسمى است که شناسه خاصى در جامعه دارد و این، با آنچه در فقه و اخلاق اسلامى مطرح است، فاصله دارد.
حوزه و علم اخلاق‏
عالمان وارسته حوزه از دیرباز، رویکرد اساسى به تهذیب نفس و علم اخلاق داشتند.
آموزش اخلاقى، در کنار احکام و عقائد رکن مهمى از مباحث حوزه‏هاى علمیه بوده است. درسهاى اخلاق و نوشتن دستور العملهاى اخلاقى و کتابهاى اخلاقى رایج بوده است و به خاطر این اهتمام جدّى، انسانهاى وارسته‏اى تربیت شده‏اند که هر یک، اسوه‏اى بوده‏اند براى حوزویان و دیگر مردم.
امّا اکنون، بهاى لازم به اخلاق داده نمى‏شود و بسان دیگر علوم حوزوى به آن توجه نمى‏گردد. بحثها و درسها اخلاق، کم فروغ شده است و تحقیقات لازم و بایسته در این علم انجام نمى‏گیرد و ناهنجاریهایى که گاهى دیده مى‏شود، ریشه یابى نمى‏شوند گر چه ساعاتى در روزهاى پایانى هفته، براى درس اخلاق در نظر گرفته شده، اما برنامه ریزى دقیقى در این زمینه انجام نگرفته و متن خاصى براى آموزش علم اخلاق تدوین نشده است.
آموزش اخلاق، به استادان پرهیز گارى واگذار مى‏شود که با شیوه مورد پذیرش خود، به آموزش مسائل اخلاقى مى‏پردازند و کارى ندارند که این شیوه، چقدر کار آیى دارد و چقدر در نفوس تأثیر مى‏گذارد و سبب دگرگونى مى‏شود و...
البته، این درسها در مواردى کارساز و مفیدند؛ امّا بهره ورى از آنها براى همه کس میسور نیست و در همه جا کار آیى ندارد و طلبه را در گوناگون عرصه‏هاى زندگى به کار نمى‏آید، از این روى طلاب، گرایش جدّى براى حضور در این درسها، از خود نشان نمى‏دهند.
با این حال، کسى به فکر نیفتاده که درسهاى اخلاقى را از این حالت به در آورد و رونقى به آنها بخشد و روحى در آنها بدمد که در زندگى امروز، نفشى داشته باشند.

 

لزوم آموزش علم اخلاق‏
علم، ارزش ذاتى دارد و ملاک برترى است. علم، توانایى و محبوبیت مى‏آورد، پیروى مردم را در پى دارد، قدرت آفرین است، نفوذ بر مردم راسبب مى‏گردد و افراد را به جایگاه اجتماعى و سیاسى والا مى‏رساند.
صاحب دانش، چه در حوزه باشد و چه در دانشگاه، چه در بین روشنفکران باشد و چه در بین روحانیان، این ویژگیها را مى‏یابد.
حال، اگر این عالم خود ساخته نباشد و به تهذیب نفس نپرداخته باشد، چه خواهد کرد؟ آیا به جاى خدمت، خیانت نخواهد کرد؟ به جاى عدالت، ظلم نخواهد گستراند؟ به جاى تبیین حقایق دینى، به تحریف آنها دست نخواهد زد به جاى جذب مردم به دین، سبب دورى آنان از دین، نخواهد شد؟
آرى، اگر عالمى خود ساخته نباشد و وارد اجتماع شود، خطر ناک خواهد بود.
لغزش یک عالم انحراف گروه زیادى را در پى دارد. مذهبهاى انحرافى و مکتبهاى الحادى، همیشه از اندیشه عالمان ناپاکیزه نشأت گرفته است.
فراگیر دانش اخلاق در حوزه، فقط براى اصلاح و تهذیب افراد حوزوى یست، بلکه فراگیرى آن براى انجام رسالتى است که حوزویان در ارشاد و راهنمایى مردم دارند. عالم حوزوى وظیفه دارد با ناهنجاریهاى اخلاقى مبارزه کند و محیط سالم و متناسب با جامعه اسلامى به وجود آورد. و این، به طرح و برنامه و تدوین مسائل ناب اخلاقى و بررسى راههاى پیاده کردن و رواج دادن ارزشها، در بین روحانیان و مردم نیاز دارد.
انگیزه‏هاى بى توجهى به علم اخلاق‏
علم اخلاق، در فرهنگ اسلامى در بعد عملى از موفقیتهایى برخوردار بوده است و اساتید و معلمان اخلاق در تهذیب و تربیت شاگردان خویش، تلاش فراوانى داشته‏اند و انسانهاى والا و بزرگوارى پرورش داده‏اند، اما از بعد نظرى مباحث آن مستقلاً مورد توجه قرار نگرفته است. بى توجهى به علم اخلاق، انگیزه‏هاى گوناگونى مى‏تواند داشته باشد که به برخى از آنها اشاره مى‏شود:
.۱ از آن جا که در آیات و روایات، تأکید فراوان بر خو گرفتن به اخلاق حسنه شده و بسیار از اخلاق نیک و بد و خویهاى شایسته و ناشایسته سخن رفته، برخى بر این تصورند که با توجه به این آیات و روایات، نیازى به بررسى علمى اخلاق و روشمند ساختن آن نداریم.
در درس اخلاق، اگر آیات و روایاتى ارائه گردد و حکایتها و مثالهایى از سیره بزرگان، افزوده شود، کفایت مى‏کند.
همین شیوه را درباره افراد هم مى‏توان به کاربرد و با پند و اندرز آنان را تحت تأثیر قرار داد و با اخلاق اسلامى آشنا کرد.
این شیوه، به خاطر تأثیر نسبى که در نفوس داشته، سبب شده است که بحثهاى نظرى علم اخلاق، به بوته فراموشى نهاده شود.
این شیوه، گر چه ممکن است بر گروهى تأثیر نهد، ولى جانشین علم اخلاق نمى‏شود.
.۲ دانشمندان و فلاسفه اسلامى که درباره علم اخلاق آثارى از خود به جاى گذارده‏اند، مانند:
# ابن مسکویه رازى، نویسنده:«تهذیب الاخلاق و طهارةالاعراق».
# خواجه نصیر الدین طوسى نویسنده:«اخلاق ناصرى»
# نراقى نویسنده «جامع السعادات»
دیدگاههاى ارسطو را درباره علم اخلاق پذیرفته‏اند و علم اخلاق اسلامى رامساوى و همسو با اخلاق ارسطویى دانسته‏اند. این دیدگاه، در حوزه‏ها، پذیرفته شده؛از این روى اخلاق برنخاسته و نظر جدیدى عرضه نداشته است.
وقتى روى مسائل دانشى بحث نشود و مخالفان و موافقان دیدگاههاى خود را مطرح نکنند، کم کم آن دانش، از حوزه دانش بیرون مى‏رود و توجهى به آن نمى شود.
به نظر مى‏رسد در پذیرش اخلاق ارسطویى در حوزه اسلامى، عواملى چند، نقش داشته‏اند، از جمله:
# برابر بودن موارد اخلاق ارسطویى با آیات و روایات.
# نبوغ و سیطره عملى وى بر جهان اسلام.
# تصور اعتقاد وى به خدا، بسان عقیده و باور
.۳ از دیگر انگیزه‏هاى بى توجهى به علم اخلاق، الزامى نگرفتن آن است. اگر به فقه توجه مى‏شود و به آن بهاى فراوان داده مى‏شود، از آن روست که وظیفه مکلفان را مشخص مى‏سازد: چه چیز حلال و چه چیز حرام و چه چیز واجب و چه چیز غیر واجب است. حکم اخلاقى را جزو مستحباتى مى‏دانند که نگهداشت آن، به عهده مکلف است و کیفرى براى آن در نظر گرفته نشده، از این روى، به آن توجه نمى‏کنند.
گاهى آداب اجتماعى قومى، چنان قوى است که نه تنها حکم اخلاقى، بلکه احکام فقهى را نیز تحت تأثیر قرار مى‏دهد. گاهى نیز اصول مسلمى را به بهانه اخلاقى بودن، از الزام مى‏اندازند. اگر گفته شود عدل از اصول مهم اسلامى است که در تمام شؤون باید مورد توجه قرار گیرد و این اصل، بر همه اصول و قواعد، حاکمیت دارد؛ چرا که خداوند، خود، عادل است و نظام هستى را به عدل استوار ساخته:«بالعدل قامت السموات و الارض» و عدل جزو اصول مذهب شیعه است، مى‏گویند این اصل اخلاقى است؛ یعنى الزام آور نیست؛ اما دقت نمى‏کنند که بسیارى از مفاسد اخلاقى و کارهاى خلاف شرع که نهى از آن را لازم مى‏دانند، برخاسته از عدم تهذیب نفس و بى توجهى به تربیت و تهذیب اخلاق افراد است. آنان، نفش اساسى اخلاق در رفتار آدمى را نادید مى‏گیرند و با امر و نهى در صدد اصلاح افراد بر مى‏آیند و توجه ندارند که امر و نهى صرف، نه تنها نقش مثبتى در روحیه و اصلاح افراد ندارد، بلکه نوعى واکنش منفى و گاهى خطر ناک در درون آنان ایجاد مى‏کند و زمینه انحراف اشخاص را فراهم مى‏سازد.

 

خلاصه سخن‏
.۱ اخلاق از علوم اجتماعى و انسانى است و از چگونه بودن و چگونه زیستن انسان سخن مى‏گوید و بر تعدیل غرائز و تصحیح رفتار آدمى، پا مى‏فشرد .
.۲ تفاوت آنچه در تعریف علم اخلاق علمأ اسلامى ذکر کرده‏اند، با آنچه در منابع غربى آمده، در این است که دانشمندان اسلامى، بیشتر به تعدیل غرائز و تهذیب نفس و خویها توجه دارند و دانشمندان غربى، بیشتر، به رفتار آدمى نظر دارند که برخاسته از خویهاى اوست.
.۳ بحثهاى نظرى در اخلاق اسلامى، مورد بى مهرى قرار گرفته و آنچه مطرح بوده دیدگاه دانشمندان یونان است که امروز اشکالهاى فراوانى بر آن وارد شده است.
.۴ علم اخلاق، فقه و روان‏شناسى مشترکاتى دارند، ولى یکسان نیستند. هر یک سمت و سوى خاص خود را دارد.
.۵ نیاز حوزه به علم اخلاق، امرى انکارناپذیر است. حوزویان در راه تحقق رسالتى که در اصلاح جامعه به عهده دارند، ناچار از ارائه اخلاق علمى و روشى مؤثر در تصحیح رفتار انسانهایند.
.۶ بى توجهى به علم اخلاق، انگیزه‏هاى فراوانى دارد، از جمله بسیارى از اصحاب حوزه، بر این پندارند که اخلاق، یکسرى پند و اندرز هایى است که در آیات و روایات به آنها اشاره شده و نیازى به بررسى علمى نیست.
.۷ توجه علماى وارسته به تهذیب نفس به حوزه امرى مسلم و غیر قابل انکار است، اما روشى که آنان در حوزه به کار مى‏بردند عمومیت ندارد.
.۸ با توجه به این که چهار چوب خاصى براى علم اخلاق اسلامى به ما ارائه نشده و با توجه به رسالتى که حوزویان دارند، لازم است با استفاده از قرآن و حدیث و دیدگاههاى عالمان وارسته و بهره ورى از مطالعات روان‏شناسى و جامعه‏شناسى در پى ریزى اخلاق نظرى و عملى تلاش کرد و مردم را به اخلاق اسلامى آراست و خویها و رفتارهاى ناپسند را از جامعه زدود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و معاخذ ناشر

 

فلسفه اخلاق لاریجانی

 

اخلاق و ادب اسلامی ابوالحسن مطلبى

 

سایت های مربوط به اخلاق محمد اسفندیارى

 

 

 

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   13 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله علم اخلاق

تحقیق در مورد تعریف اخلاق

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد تعریف اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تعریف اخلاق


تحقیق در مورد تعریف اخلاق

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:15

 

 

 

 

 

 

تعریف اخلاق
دسته بندى مسائل اخلاقى
طرح مورد نظر و شرح آن
اخلاق خانواده
رابطه فرزند با پدر و مادر
دسته بندى مسائل اخلاقى

 

 

 

تعریف اخلاق

علم اخلاق عبارت است از فنى که پیرامون ملکات انسانى بحث مى‏کند، ملکاتى که مربوطبه قواى نباتى و حیوانى و انسانى اوست، به این غرض بحث میکند که فضائل آنها را از رذائلش‏جدا سازد و معلوم کند کدام یک از ملکات نفسانى انسان خوب و فضیلت و مایه کمال اوست، وکدامیک بد و رذیله و مایه نقص اوست، تا آدمى بعد از شناسائى آنها خود را با فضائل بیاراید، واز رذائل دور کند و در نتیجه اعمال نیکى که مقتضاى فضائل درونى است، انجام دهد تا دراجتماع انسانى ستایش عموم و ثناى جمیل جامعه را بخود جلب نموده، سعادت علمى و عملى‏خود را به کمال برساند.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 1 صفحه 558 علامه سید محمد حسین طباطبائى

 

 

فلاسفه اخلاق تاکنون، به پیروى از ارسطو، اخلاق را به ملکات راسخه در نفس که در اثر تکرار عمل حاصل مى‏شود تفسیر کرده‏اند. و از آنجا که منشا اعمال و رفتار انسان قواى نفسانى اوست، هماهنگ با تنوع و تعدد قواى نفسانى، فصول اخلاق را به اقسام متنوعى تقسیم کرده‏اند. آنان مى‏گویند: قوایى که در پیدایش فعال و به دنبال آنها ملکات انسان مؤثر هستند سه دسته‏اند: 1 - قوه عقلیه. 2 - قوه شهریه. 3 - قوه غضبیه. هر یک از این قواى سه گانه، رفتارها و کردارهاى ویژه‏اى طلب مى‏کنند و نیز به ترتیب اولویت این قوا، به بررسى اعمال و رفتار انسان مى‏پردازند. و علماى اخلاق اسلامى هم غالبا به پیروى از ارسطو کم و بیش همین تقسیم بندى را رعایت کرده‏اند.

اکنون، در ارتباط با تقسیم فوق دو سؤال قابل طرح است که دقت در آنها در جاى مناسب خود قابل ملاحظه خواهد بود: نخست آنکه آیا تقسیم قواى نفس به این سه قوه درست است و آیا مى‏توان قواى نفس را در این سه خلاصه کرد؟ دوم آنکه تقسیم اخلاق و رفتار و ملکات اخلاقى بر اساس تنوع قواى نفسانى آیا مى‏تواند مطلوب باشد و یا اینکه بهتر است روش دیگرى براى تقسیم آنها پیدا کنیم؟

مى‏توان گفت: هر دو مطلب فوق تا حدى قابل مناقشه است و ما مى‏توانیم در این زمینه تقسیمات دیگرى ارائه کنیم که مبتنى بر تنوع قواى نفس نباشد و یا تقسیماتى که مبتنى بر قواى نفس باشد; ولى، قواى نفس را در این سه قوه منحصر نکنیم و تعداد بیشترى از قوى نفس و تنوع ظریفترى از آنها را اساس کار خود و ریشه تقسیم رفتارها و ملکات اخلاقى قرار دهیم چنانکه به یارى خداوند بزودى مطرح خواهیم کرد.

از نظر ما موضوع علم اخلاق اعم از ملکات نفسانى است که فلاسفه اخلاق تاکنون به عنوان موضوع علم اخلاق بر آن تاکید داشته‏اند و چنانکه قبل از این گفته‏ایم: موضوع اخلاق اعم از ملکات اخلاقى است و همه کارهاى ارزشى انسان را که متصف به خوب و بد مى‏شوند و مى‏توانند براى نفس انسانى کمالى را فراهم آورند یا موجب پیدایش رذیلت و نقصى در نفس شوند، در بر مى‏گیرد و همگى آنها در قلمرو اخلاق قرار مى‏گیرند.

چنانکه به نظر ما قرآن کریم و روایات نیز این سخن را تایید مى‏کنند. بنابراین، مى‏توان گفت: موضوع اخلاق، موضوع وسیعى است که شامل ملکات و حالات نفسانى و افعالى مى‏شود که رنگ ارزشى داشته باشند.

اکنون، پس از روشن شدن حد و مرز موضوع اخلاق، مى‏توانیم به عنوان طرح بررسى و روش مطالعاتى آن، تقسیمات گوناگونى را، بر اساس تنوع قواى نفس یا به صورت دیگرى، ارائه دهیم تا در سیر مطالعاتى و تحقیق، نقاط ورود و خروج و تسلسل منطقى مباحث را روشن کند.

ما هم مى‏توانیم مسائل اخلاقى را به تناسب تنوع قواى نفس تقسیم بندى کنیم و هم به تناسب تنوع متعلقات افعال اخلاقى. و به عبارتى هم مى‏توانیم تقسیم را از مبدا فعل شروع کرده و افعال اخلاقى را به تناسب مبادى گوناگون نفسانى آنها به گروههاى گوناگون تقسیم و در رده‏هاى مختلف قرار دهیم، چنانکه پیروان ارسطو عمل کرده‏اند با این تفاوت که تقسیم دیگرى از قواى نفسانى مورد نظر، خواهد بود که به یارى خدا ارائه خواهیم داد و هم ممکن است که تقسیم را از متعلق و طرف رابطه شروع کرده و موضوعات اخلاقى را بر اساس تنوع متعلقات افعال اخلاقى رده‏بندى و منظم سازیم.

در مورد تقسیم به تناسب متعلقات مى‏گوییم: متعلق افعال اختیارى یا خود فاعل است‏یا دیگران هستند و یا اینکه با خداى متعال ارتباط پیدا مى‏کند که مى‏توان به تناسب هر یک، نام متناسبى نیز بر آن اطلاق کرد. نخستین قسم را «اخلاق فردى‏» بخش دوم را «اخلاق اجتماعى‏» و بخش سومین را «اخلاق الهى‏» نام مى‏گذاریم. و این تقسیمى دلنشین‏تر از تقسیم گذشته خواهد بود.

در تقسیم به تناسب مبادى نفسانى افعال همانطور که در بالا گفتیم: مى‏توان مبادى نفسانى افعال و به عبارتى قواى نفس را به صورتهاى دیگرى تقسیم کرد و ما در اینجا یک تقسیم را به این صورت مطرح مى‏کنیم که افعال انسان: 1 - گاهى منشا غریزى دارد; یعنى، فعل و انفعالاتى بدنى مستقیما منشا انگیزش آنها مى‏شود مثل: خوردن یا روابط جنسى و نظایر آنها که منشاشان میل به خوردن یا میل جنسى است و این تمایلات به سبب فعل و انفعالات فیزیولوژیک تحقق مى‏یابند. 2 - گاهى دیگر منشا افعال، تاثرات روحى انسان نظیر حالات ترس و وحشت و اضطراب هستند که در روان‏شناسى با عنوان انفعالات نام برده مى‏شوند. 3 - برخى دیگر کارهایى هستند که از تمایلات عالى انسانى و به اصطلاح تمایلات فطرى نظیر: حقیقت جویى، کمال طلبى، میل به فضایل اخلاقى و پرستش، منشا مى‏یابند یعنى تمایلاتى که منشا بدنى و عضوى ندارند، برخاسته از عوامل مادى و فیزیولوژیک نیستند و مبدا و غایت مادى ندارند. 4 - در مواردى نیز رفتارهاى انسانى منشا احساسى و عاطفى دارند که این خود به دو نوع تقسیم مى‏شود: یکى رفتارهایى است که عواطف مثبت انسان مثل انس و محبت آنها را برانگیخته است، و دوم رفتارهایى که منشاشان عواطف منفى انسان نظیر حسد و کینه و نفرت خواهد بود.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تعریف اخلاق

تحقیق در مورد اخلاق معاشرت و اخلاق ادیان جهانی

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد اخلاق معاشرت و اخلاق ادیان جهانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد اخلاق معاشرت و اخلاق ادیان جهانی


تحقیق در مورد اخلاق معاشرت و اخلاق ادیان جهانی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه36

 

فهرست مطالب

 

 

فهرست مطالب

 

 مقدمه........................................................................................................


آیین دوستی ............................................................................................

 

ابراز دوستی..............................................................................................

 

سلام و مصافحه ......................................................................................

 

ادب..........................................................................................................

 

اخلاق در ادیان دینی ..............................................................................

 

فهرست منابع ومواخذ  ...........................................................................

 

 

 

 

    مقدمه

دوست داریم زندگى هایمان، سرشار از صمیمیت و خونگرمى و صفا باشد. حریم انسانها و حرمت همگان، محفوظ بماند و معاشرت هایمان نشات گرفته از «فرهنگ قرآنى » و تعالیم مکتب باشد. و این، یعنى «زندگى مکتبى ». پایدارى و استحکام رابطه هاى مردمى، در سایه رعایت نکاتى است که برگرفته از «حقوق متقابل » افراد جامعه باشد. در اینکه «چگونه باید زیست » و چه سان با دیگران باید رابطه داشت، نکته اى است که در بحث «آداب معاشرت » مى گنجد.

بر خلاف فرهنگ غربى، روح و محتواى فرهنگ دینى ما بر پایه «ارتباط »،«صمیمیت »، «تعاون »، «همدردى » و «عاطفه » استوار است. جلوه هاى این فرهنگ بالنده نیز در دستورالعملهاى اخلاقى اسلام دیده مى شود.

«زندگى مکتبى »، در سایه شناخت این رهنمودها و به کار بستن آنها درصحنه هاى مختلف زندگى است، نه با شعار و ادعا. به هر میزان که معیشت ومعاشرت ما با اینگونه هدایتهاى دینى در مقوله رفتار، هماهنگ باشد، به همان اندازه زندگیهایمان «مکتبى » است. مسلمان باید به گونه اى در چارچوب اصول وسنن فرهنگ دینى خودش زندگى کند که با شهامت و افتخار، بتواند «امضاى دین »را پاى همه رفتارش بگذارد و زندگیش «برچسب اسلام » داشته باشد و الگوى اسلامى را بر زندگى خویش در خانه و جامعه، سایه افکن سازد.

«آداب برخورد»، «دید و بازدید»، «رفت و آمد»هاى خانوادگى و دوستانه،نحوه «گفتار» و «رفتار» با اقشار مختلف، «دوستى » و حد و حدود آن، مراعات «حقوق دیگران »، «ادب و سپاس و احترام »، از جلوه هاى بارز اخلاق معاشرت است. این گونه رابطه هاى اجتماعى، با عنوانهاى مختلف و در شرایط گوناگون انجام مى گیرد.

گاهى به صورت «صله رحم » است; در ارتباط با اقوام و بستگان.گاهى نام «عیادت » به خود مى گیرد; در مورد بیماران. گاهى نسبت به برادران وخواهران دینى، عنوان «زیارت » مى یابد، گاهى با همسایگان است، گاهى بامستمندان. گاهى هم بر محور اطعام است و گاهى به شکل مسافرتهاى دور ونزدیک و بردن هدیه و آوردن «سوغات سفر». گاهى هم براى شرکت در مجلس عقدو عروسى یا مشارکت در مراسم سوگ و تسلیت گویى است.

به هر حال، همه اینها نوعى «رابطه » و «معاشرت » است و نشان دهنده منش انسانى و فرهنگ اخلاقى هر فرد. اسلام نیز در این باره ها بسیار سخن گفته و رهنمودداده است که در این کتاب، گوشه اى از معارف و آموزشهاى دین در این زمینه ها رامرور مى کنیم.

باشد که «فرهنگ خودى » و «هویت دینى » را پاس بداریم و با افتخار وسربلندى و رها از سلطه فرهنگى بیگانه و با تکیه بر رهاورد مکتب و وحى، زندگى وروابط خویش را بر پایه ارزشهاى برگرفته از قرآن و اهل بیت (علیهم السلام)،سامان بخشیم و براى نسلهاى آینده هم «ادب و اخلاق » را میراث بگذاریم.

آنچه پیش روى شماست مجموعه اى است از رهنمودهاى اخلاق دینى درمعاشرت با دیگران که نخست، در سالهاى 78 - 1376 در مجله پیام زن با عنوان «اخلاق معاشرت » انتشار یافت و اینک با اندکى بازنگرى تقدیم مى گردد.

قم - جواد محدثى.

اسفند 1378 ش.

      آیین دوستى نعمت «دوست »

از قدیم گفته اند: هزار دوست کم است و یک دشمن بسیار. دوست، همدم تنهاییهاى انسان، شریک غمها و شادیها، بازوى یارى رسان در نیازمندیها، تکیه گاه انسان در مشکلات و گرفتاریها ومشاور خیرخواه در لحظات تردید و ابهام است. بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه یا توقعات بالا یاتنگ نظرى یا سختگیرى یا دلایل دیگر، نمى توانند براى خود، دوستى برگزینند و از «تنهایى » درآیند. این به تعبیر حضرت امیر(ع) نوعى ناتوانى و بى دست و پایى است.

هم دوست یافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستیهاى تعطیل شده و به هم خورده را دوباره پیوندزدن و برقرارساختن. على(ع) مى فرماید:

«اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفربه منهم »; (1) .

ناتوانترین مردم کسى است که از دوستیابى ناتوان باشد. ناتوانتر ازاو کسى است که دوستان یافته را از ست بدهد و قدرت حفظ آنها رانداشته باشد.

تامل در اینکه چه خصلتها و برخوردها و روحیه هایى سبب مى شود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، یا آنکه ازآغاز، نتواند دوستى براى خویش بگیرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را که به عمرى فراچنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.».

همرنگ و هماهنگ دوستان هر کس، مبناى قضاوت دیگران نسبت به اخلاق وشخصیت و افکار او است. بعلاوه، تاثیرپذیرى انسان از دوستان، درسنین


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد اخلاق معاشرت و اخلاق ادیان جهانی