دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:30
فهرست:
فجایع بنام دین
دلایلى بر علیه تربیت دینى
2- مقاله تربیت و جامعه، نوشته محمدرضا ضمیرى
- نیت و انگیزه الهى
3ـ اختیار و مسئولیت انسان
رابطه دین و تربیت
فجایع بنام دین
در کشورهاى متعدد فجایع بسیارى تحت عنوان دین بروز کرده است. در طى قرون وسطا، بسیارى از انسانها حت شکنجه و ظلم و ستم از تنگ نظرى در برخورد دینى به ستوه آمده بودند. در این موقعیت بود که بسیارى از مردم در برابر دین حالتى کینه توزانه به خود گرفتند و به تدریج عقیده فریب و استثمار مذهبى در اذهان بسیارى از آنها رخنه کرد. این امر باعث شد که در این دوران (قرون وسطا) کسانى چون روسو و لاک ضمن تاکید بر آزادى انسان بر اساس عقل و منطق با هرگونه کنترل و نظارت دینى بر فرایند تربیت مخالفت کنند. ما در قرون وسطا شاهد رسوا شدن بسیارى از کسانى هستیم که زندگى منحط خود را تحت لواى دین پیش مى بردند. مردم ضمن آگاهى از اعتقادات کورکورانه خود که بر اساس تبلیغات استوار بود شروع به بیزارى جستن از سازمانها و بنیادهاى مذهبى و عملکرد مخدوش آنها نمودند. پیشرفت علوم جدید موجى در حیات انسان ایجاد کرد. مردم با آگاهى از اقتصاد، سیاست، فلسفه و... از زاویه اى دیگر به زندگى نگاه مى کردند.
معناى دین
مفهوم دین تا به حال به طرق گوناگونى مورد توجه و تعریف قرار گرفته است به نحوى که فهم معناى حقیقى آن در پرده اى از ابهام فرو رفته است. از نظر برخى، دین به معناى طرفدارى از برخى مناسک است مانند: عبادت، دعا، نماز و غیره. کلمه دین از کلمات لاتینى Legere, re یا Ligare به معناى انجام و یا پس دادن تکلیف مشتق شده است. بدین لحاظ، مفهوم این کلمه عبارت است از آنچه انسان را در پیوند، محبت، همدردى، حقوق و وظایف متقابل نسبت به یکدیگر ملزم و مقید مى کند. بنابر دین مسیحیت، وظایف انسانها در پیوند محبت آمیز و همدردى آنها نسبت به هم خلاصه شده است. از دیدگاه هندى کلمه دین معنایى بسیار گسترده تر و جامع تر دارد. در این فرهنگ لغت انگلیسى دین نمى تواند معادل مناسبى براى کلمه دارما باشد. مفهوم هندویى مذهب عبارت است از اجراى وظایف و تکالیف فردى. از این جهت دارما مى تواند معادل کارتابیا یعنى وظیفه (تکلیف) محسوب شود. از لحاظ فلسفه اسلامى مذهب نوعى روش تربیتى انسان در اصول رفتار و اخلاق است. به رغم اختلاف دیدگاهها راجع به معناى دین، حداقل این امر به طور کامل توسط همه پذیرفته شده است که دین به انسان کمک مى کند تا به سوى اهداف معنوى جهت دستیابى به خوشبختى، سعادت و آرامش گام بردارد. باور دینى بر این امر استوار است که برخى انسانها داراى روح بسیار عالى تر نسبت به دیگر انسانها هستند. خداوند قادر مطلق و حاکم کل است. همه امور از او سرچشمه مى گیرد و به او ختم مى گردد. هر ذره اى از جهان از طرف اوست. حقیقت، زیبایى و سعادت از جانب خداوند نشات گرفته است. پیشرفت و تعالى انسان در گرو تحقق این اصول سه گانه است. دین به او کمک مى کند تا به خدا نزدیک شود. بنابراین، دین مهمترین ابزار براى پى بردن به خدا و نیل به سعادت و آرامش نهایى است. مفهوم کلمه اسلام در این جهت یک مفهوم بى همتا و عالى است. این کلمه از (Salm) به معناى آرامش و رضایت به وجود خداوند مشتق شده است. در این مفهوم شخص باید خود را کاملا در برابر خداوند تسلیم و رها نماید و تاثیر کامل و تمام عیار خداوند را بر خود بپذیرد. اهمیت کلمه دارما نیز مشابه کلمه اسلام است. با محبت و حس همدردى مى توان فرد را به انجام وظایف خود در برابر دیگرى متعهد ساخت و بین افراد مختلف اتحاد برقرار کرد. ماهیت مسیحیت عبارت است از غرق شدن در تعلیمات آسمانى. معناى ودیک دارما عبارت است از: دانش دین. معناى ساناتان دارما عبارت است از: ادیان جاودانه و دین انسانى. مفهوم بادها دارما عبارت است از: دلیل دینى. بررسى فوق در مفهوم دین اشاره به این واقعیت دارد که دین داراى مفهومى بسیار گسترده و وسیع است. مفهوم دین پیچیده در مفاهیمى چند است، مفاهیمى از قبیل حقیقت، زیبایى، سعادت، عشق، همدردى و ارزشهاى والاى زندگى. بدون تردید مى توان گفت دین ارتباط تنگاتنگى با زندگى دارد.
ارتباط دین و تربیت
بحث ارتباط دین و تربیت از دیرباز مورد توجه بوده است و پیوسته آن دو همکارى هاى متقابلى داشته اند، اما پس از عصر نوزایى که انسان بیش تر به علم روى آورد به دین و نقش آن کم توجهى شد.نگاه به تربیت از زاویه دین و حاکمیت نوعى آرمان خواهى در مکاتب تربیتى قرون گذشته یگانه شاخصه غیرقابل تردید بوده است، تا جایى که هرگز احساس تقابل میان دین و تربیت نمى شده است. اما پس از غرور حاصل از خیزش انسان به سوى علم و وانهادن جانب دین، این امر با سؤال جدى مواجه شد، تا جایى که پس از رنسانس و حدودا نیمه هاى قرن اخیر بسیارى از مکاتب تربیتى و رویکردهاى موجود، بحث از دخالت دین در تربیت و ارتباط آن دو با یکدیگر را به عنوان یک امر حاشیه اى تلقى کردند. لزوم نگاهى دوباره به آموزه هاى دینى و بازخوانى مجدد آن مطابق با تغییرات جهان امروز از یک طرف و گرایش انسان دردمند و خسته از دستاوردهاى فرهنگى تکنولوژى و مصرف گرایى به سوى معنویات و دلبستگى هاى دینى و آرمانى از طرف دیگر موجبات توجه دوباره به این بحث قدیمى را فراهم آورد. در مورد ارتباط دین و تربیت، دیدگاه هاى گوناگونى ارائه شده است:آنچه امروزه این بحث را بیشتر در مدار توجه فیلسوفان، نظریه پردازان تربیتى و مربیان قرار داده است دیدگاه کاملا متفاوتى است که دامنگیر بحث ارتباط دین و تربیت شده است.
برخى با جدایى کامل دین از تربیت و عدم کارایى و ثمربخشى آن در این حوزه هرگونه تاثیرپذیرى نظام تعلیم و تربیت را از دین امرى کهنه، قدیمى و متعلق به عصر تفوق ماوراءالطبیعه و خرافات بر عقل و علم مى دانند. آنها دین را متعلق به عصر کودکى بشر و مخالف با عقل و علم مى دانند و چنین ادعا مى کنند که امروزه بشر با تمسک به پیشرفتهاى عقل و شناخت دقیقتر خود ظرفیت مناسبترى براى برنامه ریزى و پیشبرد امور مربوط به خویش دارد.اکنون با رفع بسیارى ابهامات از زندگى انسان و ارائه چهره اى منفى از کارکرد بسیارى از آموزه هاى خرافى در طول اعصار گذشته تمسک به سنتهاى کهنه و قبول نقش آنها در ساخت شخصیت انسان به منزله فروگذارى بینش جدید و انحراف انسان از رشد و پیشرفت و دست و پا زدن در ابهامات غیرقابل حل است. شاید بتوان ریشه این طرز تفکر را در جهان معاصر نوعى علم زدگى و تقبل نقش منحصر براى علم و توانایى انسان در شناخت آن دانست، امرى که در مکاتب فلسفى منعکس کننده نوعى الحاد و در مکاتب روان شناسى در قالب رفتارگرایى محض بروز و ظهور پیدا کرده است.
در مقابل، برخى دیگر لزوم اعطاء نقشى مناسب به دین و قبول تاثیرگذارى آن را در نظام تعلیم و تربیت پذیرفته اند. اما نحوه و میزان تاثیرگذارى و حضور دین در گستره تربیت انسان وابسته به نوع نگاه آنها به انسان و دین است. گروهى با تاکید بر مقوله هاى دینى درصدد ارائه چهره اى دینى از تمام موضوعات مربوط به انسان هستند، آنها حتى معتقد به دینى کردن بسیارى از علوم که ماهیتى غیردینى دارند مى باشند. اینکه چگونه این اعتقاد شکل مى گیرد و پایه هاى توجیهى خود را مستحکم مى کند امرى در خور بحث مفصل و خارج از حوصله این جستار است. آیا منظور از دینى کردن یعنى دینى کردن انسان و جهتگیرى هاى حاکم بر او در بکارگیرى علوم و یا علاوه بر آن، دینى کردن متن علم، موضوعات و گزینشهاى مربوط به آن، چنین مواردى از جمله بحثهاى درخور توجه است که در حوزه خود قابل امعان نظر مى باشد.
امروزه بسیارى از صاحب نظران در امر تعلیم و تربیت، دین و مسائل اجتماعى قائل به نوعى اثربخشى دین در تعلیم و تربیت و لزوم حضور چهره اى مناسب از آن در سطح مدارس هستند. هنگامى که در فرهنگ غرب و دیگر فرهنگهاى تاثیرپذیر از آن بحث از دین و مذهب به میان مى آید سریعا مرزى بین دین انسانى و دین وحیانى کشیده مى شود. به این معنا که دین انسانى (انسان محور) دینى معقول و قابل قبول و دین وحیانى (خدامحور) دینى مبهم و در نظر برخى خرافى و غیرقابل قبول جلوه مى کند. بنابراین حضور هرگونه دین الهیاتى و وحیانى در گستره تعلیم و تربیت ممنوع و صرفا آنچه از دین و مذهب در خدمت آرمانهاى انسانى در مقوله هاى فردى و اجتماعى قرار مى گیرد; باید در سطح مدارس مورد استفاده قرار گیرد. از نظر این گروه آنچه اهمیت دارد نیازهاى انسان و رفع آنست; نیازهایى که آدمى خود تشخیص مى دهد و براى رفع آن از دین بهره مى جوید.
در این صورت او هم در حوزه تشخیص نیاز و هم در بعد پاسخ به آن براى خود نقشى منحصر قائل مى شود. از این رو مطلقا خود را در اختیار دین قرار نمى دهد تا نسبت به نوع سعادت و رستگارى انسان و نحوه احراز آن دین تصمیم گیرى کند. این نوع دین پذیرى در کنار رویکرد انسان به دیگر مقوله هاى زندگى از قبیل علم و هنر توجیهى کاملا بشرى مى پذیرد. در این رهیافت به دین، آنچه اهمیت دارد نیاز انسان و برآورده شدن انتظارات اوست; به همین جهت جهتگیرى وى در قالب انتظار انسان از دین مطرح مى شود تا انتظار دین از انسان. این انسان است که دین را مى سازد و یا از آن متناسب با نیازهایش گزینش مى کند و بهره مى گیرد، همانطور که علم و هنر چنین جایگاهى در ارتباط با او دارند. هرگز انسان نباید خود را به طور مطلق در اختیار دین قرار دهد تا دین او را بسازد و پرورش دهد. تنها ویژگى دینى که دست ساز انسان است، نوعى سرسپردگى و دلبستگى به آرمان والا و متعالى انسانى است که مى تواند در قالب آرزوها و آمال یک نوع مدینه فاضله انسانى و یا حتى آرمانهاى منتهى به خدا نیز تجلى یابد.
مهم این است که دین مزبور در محدوده زندگى دنیایى چه مقدار مى تواند آرامش و امنیت را براى انسان به ارمغان آورد و به چه میزانى ظرفیت انگیزشى وى را در صلح جهانى و رعایت آرمانهاى انسانى و نوعدوستى ارتقاء مى بخشد. این است غایت یک دلبستگى و آرمانخواهى در قالب مذهب و دین انسانى; قالبى که ضمن اثربخشى و ثمردهى در تعلیم و تربیت فاقد پیامدهاى ابهام آلود و بعضا خرافاتى و تعصب آمیز ادیان سنتى است. چنین برداشتى از دین ناظر بر جوهره اى واحد از آن است که با هریک از ادیان الهى و الحادى سازگارى پیدا مى کند، جوهره اى که بدون توجه به دیگر جوانب دین از قبیل مناسک و شعائر و رسالتهاى خاص آن درصدد نوعى وحدت بخشى با دید کثرت گرایى (پلورالیستى) به تمام ادیان و استفاده مشترک از آن ها در رفع نیازهاى انسان است.
بسیارى از نظریه پردازان تربیتى مانند روسو، کانت و همچنین مربیان، حضور این نوع دین را در تعلیم و تربیت تجویز مى کنند. آنها ضمن رویگردانى از دین وحیانى افراط در علم زدگى و عدم توجه به عواطف مذهبى انسان را نیز مجاز نمى شمارند. بدین لحاظ نقش مثبت دین را در قالب مزبور تبیین مى نمایند.آنچه در پذیرش این دیدگاه، بسیارى از صاحب نظران و بالاخص پژوهشگران حوزه دین را در کارایى نهایى آن دچار تردید کرده است عدم قوت و فقدان پتانسیل لازم براى دین انسانى در اثرگذارى بر انسان است. آنها چنین اظهار مى کنند که اگر انسان آفریده خداست و خداوند نسبت به او آگاهى مطلق دارد، پس بهترین آیین براى رستگارى وى آن آئینى است که از جانب خدا ارسال شده باشد، یعنى همان دین وحیانى و الهیاتى. چرا که انسان در طول تاریخ همواره نسبت به احراز دو مقوله یعنى مقوله هدایت و مقوله دلبستگى به آن، دچار مشکل جدى بوده است. او نتوانسته است نداى واحد و غیرقابل خدشه اى را در جانب راهنمایى خود حتى در یک عصر از تاریخ پرفراز و نشیب خویش دریافت نماید; و اگر هم با هزاران دغدغه عقل خود را به سوى یک جهت متمایل دید هرگز نتوانست دلبستگى عاطفى و تمام عیار خویش را به آن جهت سوق دهد. از این رو نه هدایت ناشى از دستورات منشا یافته از عقل انسانى پیام آور امنیت و آرامش بوده است، و نه آنچه از این مقوله از طرف او ارائه شده است ضمانتى براى اجرا و دلبستگى در حوزه اراده و عواطف آدمى داشته است.
به نظر مى رسد شبیه سازى انسان از دین در قالب دین انسانى شاهدى بس روشن از درک ناخودآگاه این دو ضعف جدى بوده است، او براى اینکه بتواند اولا لنگر هدایت را تقویت نماید به سوى امرى بنام دین پناه برده است. غایت تلاش انسان در قرن حاضر براى ایجاد تلفیقى از اعتقاد مطلق به عقل خویش در قالب ارائه سلسله راهبردهاى عملى با جنبه عاطفى ناشى از احساس مذهبى انسان جهت استحکام هرچه بیشتر ضمانت عملى و ایجاد وابستگى، موجبات پناه بردن به مذهب و دین را فراهم آورده است. غافل از اینکه هرگز محتواى مصنوع بشرى توانایى لازم براى ایجاد آن دلبستگى و سرسپردگى غایى و نهایى را ندارد و در نهایت این نوع گزینش از منظر کسانى که عمیق تر به قضایاى انسانى نظر مى افکنند نوعى خودفریبى محسوب مى گردد. در نزد این افراد پناه بردن به آموزه هاى وحیانى و سرسپارى به دین به مفهوم الهیاتى آن یگانه راه حل انسان معاصر در رهایى از چالشهاى زندگى است. به هر حال امروزه نظریه دوم مقبولیت بیش ترى دارد; زیرا به طور محسوس آموزه هاى دینى در نظام تعلیم و تربیت انسان هاى متدیّن بسیار تأثیرگذار است. به عنوان مثال، بسیارى از آموزه هاى دین اسلام جنبه تربیتى دارد و وجود مقدس پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه طاهرین(علیهم السلام)بهترین الگوهاى تربیتى مسلمانان مى باشند.
اما اینکه چگونه مى توان حضور مؤثرتر دین وحیانى را در حوزه تعلیم و تربیت به اثبات رساند، امرى در خور توجه و تحقیق است. آیا دین صرفا در اهداف اقدام به ارائه طریق مى کند یا فراتر از آن با روشنگرى هاى دیگر در قالب اصل و حتى روش نیز ما را به سوى تعالى فرا مى خواند؟ آیا در حوزه روشها اهتمام بر روشهاى صرفا عبادى است که از اختصاصات دین ست یا در دیگر گستره هاى زندگى انسان در ابعاد فردى و مناسبات اجتماعى نیز روشهاى خاص خود را ارائه مى دهد؟ همه این سؤالها از جمله مباحث قابل طرح در بحث دین و تربیت است.
نیاز به دین
گاهى اوقات انسان با موقعیتهایى مواجه مى شود که قادر به فهم و درک آن نیست و ضمن ابراز شگفتى، به عجز و ناتوانى کامل خویش، درباره فهم این موقعیتها اعتراف مى کند. مشکل است بگوییم که دین چگونه به شکل جدید و امروزى خود درآمد. ممکن است گفته شود تصور انسان از دین مبتنى بر باورهاى وى به قدرتهاى مافوق طبیعى (ملکوتى) است. عواملى نظیر زمان و مکان تفاوتهایى در این باورها ایجاد کرده اند. از طرف دیگر رشد علوم منجر به از بین رفتن بسیارى از شبهات از ذهن انسان شده است. به نحوى که او به تدریج بر بسیارى از خرافات مسلط گشته است. البته رشد علوم به این معنا نیست که انسان امروزى دیگر به دین نیاز ندارد هرچند این امر صحیح است که انسان متجدد دیگر همچون اجداد خود اعتقادى به قدرتهاى مافوق طبیعى (آسمانى) ندارد، اما هنوز نیاز او به اصل دین پابرجاست، چرا که بسیارى از رفتارهاى انسان تحت تاثیر و نفوذ دین است. دین در عصر تمدن هاى بشرى پیوسته متغیر، یک تکیه گاه تزلزل ناپذیر براى انسان فراهم کرده است که به واسطه آن قادر به حفظ وقار و آرامش خود در برابر موقعیتهاى نامساعد زندگى بوده است.هنگامى که انسان در مواجهه با ناکامى ها، تنشهاى روانى و کشمکشها در شرف از بین رفتن و خرد شدن قرار مى گیرد، دین ترس و وحشت را از او برطرف و حیاتى دوباره به وى اعطاء مى کند و او را تحریک مى کند تا به شیوه اى عمل نماید که از نظر جامعه قابل قبول است.
تنها مذهب است که در دنیاى مادى امروز جهت حفظ ارزشهاى انسانى قادر به تعیین مسیر صحیح براى اوست. این دلیلى است براى جایگاه ارزشمند دین در هر فرهنگ انسانى. بر این اساس، در تمام کشورها همیشه تلاش کرده اند تعلیم و تربیتى را فراهم آورند که بتواند آرمانهاى فرهنگى و ارزشهاى انسانى را زنده نگه دارد. در هر نقطه اى از دنیا هر فردى کوشش مى کند تا آرمانها و ارزشهاى متعالى انسانى را با تمسک به دین خاص خود مورد محافظت قرار دهد. بنابراین، لزومى به تاکید بر این نکته نیست که حتى امروزه نیز انسان نیازى وافر به دین دارد. بحث فوق اشاره به این مطلب دارد که بین دین و زندگى انسان از همان آغاز ارتباطى نزدیک وجود داشته است. دین همواره انسان را به پیروى از مسیر صحیح ترغیب کرده است و انسان پیوسته سعى نموده تا شخصیت خود را متناسب با آرمانهاى دینى شکل دهد. بنابراین، دین از جهات مختلف نقش اساسى در تربیت انسان ایفاء کرده است. از این رو، ارتباط بین مذهب و مربى داراى سابقه اى بس دیرینه و کهن است. آنچه از این به بعد مورد توجه ما قرار مى گیرد ذکر این نکته است که چگونه مذهب از زمانهاى قدیم در تربیت انسان تاثیر داشته است.
نقش تاریخى دین در تربیت انسان ها
ما در تاریخ اعصار قدیم هندوستان (دوره ودیک و آیین بودایى) مى یابیم که مذهب اساس تربیت بوده است. در خلال این دورانها مطالعه و تدریس کتب مذهبى به عنوان هدف اصلى محسوب مى شد. مؤسسات آموزشى همان مؤسسات مذهبى بودند و رابطه بسیار قوى و نزدیکى بین مذهب و تربیت برقرار بود. در طى قرون وسطا پتشالها و مکتبها در معابد و مساجد رونق پیدا کردند. کشیشان و ملاهاى این معابد و مساجد به تربیت کودکان اشتغال داشتند. مطالب مذهبى نقش مهمى در محتواى دوره هاى آموزشى داشتند. در این دوره هدف اصلى آموزش عبارت بود از مطالعه کتب مذهبى و انجام رفتار در جامعه مطابق آن. کشورهاى اروپایى نیز در این دوره (قرون وسطى) تربیت، به میزانى کاملا قابل ملاحظه تحت تاثیر و نفوذ مذهب قرار داشت.
کودکان در این کشورها در صومعه ها و کلیساها آموزش مى دیدند. رئیس صومعه و اسقف کلیسا مسئولیت سازماندهى آموزشى کودکان منطقه خود را بر عهده داشتند. هرچند اروپا در طى قرون وسطا تا حدودى شاهد محدودیت دیدگاه دینى بود، اما على رغم آن در همان اعصار نیز یک رابطه نزدیک بین مذهب و تربیت وجود داشت; به نحوى که در این زمان مدارس کاتریال و موناستیک که تحت کنترل و نظارت کلیساها بودند کاملا متداول بود. بنابراین، در اروپاى قرون وسطا نیز مذهب کاملا بر آموزش و تربیت تاثیر داشت. در دوران جدید نیز سازمانها و بنیادهاى مذهبى گوناگون علاقه وافر خود را به امر آموزش و تربیت نشان داده اند. هم اکنون مدارس و دانشکده هاى بسیارى در سراسر جهان وجود دارند که توسط این بنیادها اداره مى شوند. در بسیارى از کشورها نیز مؤسسات مذهبى نقش مهمى در گسترش آموزش در مناطق تحت فعالیت خود دارند. با ورود اسلام در سرزمین حجاز، دین منشأ تحولات بسیارى در تربیت شد، اسلام مسلمانان را به فراگیرى علوم تشویق نمود و مکارم اخلاقى را گسترش داد. امروزه نیز بشر در زمینه حیات فردى و اجتماعى خود (شیوه زندگى، تنظیم روابط خانوادگى و...) به آموزه هاى دینى نیاز دارد.
به هر حال تربیت و دین ارتباط تنگاتنگى با یکدیگر دارند. هرچند اهداف غایى آن دو یکسان است، اما تا به حال این ارتباط نزدیک به طور صحیح مورد توجه و درک قرار نگرفته است. در این زمینه دیدگاههاى متفاوتى وجود دارد. برخى هیچ جایگاهى براى دین در تربیت کودک قائل نیستند، اما گروهى درصدد اعطاء جایگاهى بسیار عالى به دین در تربیت هستند. در این میان برخى از کارشناسان آموزش و پرورش در آمریکا و اروپا نیز درصدد اعطاء نقش بسیار بالایى به دین در امر تربیت هستند.تلاش آنها از خلال فعالیت مدرسه در روز یکشنبه، تمایل به تربیت دینى و تربیت خلق و خوى بچه ها ظاهر مى شود. حتى بسیارى از مادیگراها نیز در این دوران درباره اعتقاد به معنویت فکر مى کنند. امروزه، در همه کشورها آگاهى نسبت به نیازمندى به تربیت دینى و اخلاقى در حال رشد کردن است و مردم تفکر راجع به این موضوع را وجهه همت خود قرار داده اند که چگونه مى توان تربیت دینى را به مدارس انتقال داد. از طرف مقابل، گروههاى متمایل به مسایل اقتصادى و سیاسى با هرگونه اعطاء جایگاه به دین در امر تربیت به مخالفت برخاسته اند.
دلایلى بر علیه تربیت دینى
- با توجه به اینکه فرزندان گروهها و فرقه هاى مختلف دینى در مدرسه وجود دارند اعطاء هرگونه جایگاهى به دین در آموزش و پرورش عملا غیر ممکن است. در تربیت دینى اى که در مدرسه ارائه مى شود کدامین دین باید مورد پیروى قرار گیرد؟ حال آنکه پیروى از یک دین خاص در مدرسه سبب بروز اختلافهایى در میان مردم خواهد شد و همه آنان را از تشریک مساعى و همیارى با فعالیتهاى مدرسه بیزار خواهد کرد.
- آنچه بیشتر در تربیت دینى مورد تاکید قرار مى گیرد موعظه و نصیحت است و چه بسا رفتارهاى کودکان در مدارس کاملا مخالف این نصایح باشد. در حقیقت براى اصلاح شخصیت کودکان پرداختن به ایجاد محیط مناسب به مراتب ضرورى تر از موعظه و پند و اندر است.
- تحقیقات نشان داده است که هیچ همبستگى بین دانش (دانستن) و رفتار وجود ندارد حال آنکه در تربیت دینى بر دانش، بیشتر از رفتار تاکید مى شود. معناى ضمنى این مطلب این است که چه بسا، على رغم کسب دانش رفتارى متضاد با آن از خود بروز مى دهد.
- احتمالا بحث پیرامون فضایل و رذایل و پیرامون عقاب و ثواب الهى چنان کشمکش در اذهان کودکان ایجاد خواهد کرد که مانع رشد اخلاقى آنها خواهد شد. از این رو، عرضه ارزشگذارى هاى یک دین خاص به کودکان مخالف ارزشهاى اجتماعى خواهد بود.
- کودکان مدرسه اى هنوز آنچنان قدرت استدلال نیافته اند که قادر به فهم معناى ظریف ادیان مختلف باشند. از طرف دیگر یک معلم مشترک نیز توانا بر انتقال تربیت دینى نیست; زیرا براى او مشکل است که بخواهد در تفسیر امور بى طرف باشد. اتخاذ نگرش علمى و بى طرف نسبت به دین از سوى معلم بسیار ضرورى و لازم است، اما فوق العاده مشکل است چون این قبیل سعى و تلاش سبب متزلزل کردن عقیده راسخ و اطمینان شخصى او مى شود. از این رو، علم مشترک براى تربیت دینى نامناسب است. از طرف دیگر، انتخاب معلم خاص براى انتقال تربیت دینى نیز نمى تواند مفید باشد چرا که او نمى تواند با کودکان ارتباط نزدیک برقرار کند به همین جهت نمى تواند ارتباطى بین تربیت دینى با زندگى کودکان ایجاد نماید. در این حالت نیز تربیت دینى به دلیل نارسا بودنش منجر به نصیحت و وعظ خشک و خالى خواهد شد که هیچ تاثیرى بر کودکان نخواهد گذاشت.
- هرچند هدف اصلى از دین عبارت است از: مقید کردن فرزند به عشق و محبت و حس همدردى، اما واقعیت این است که در برابر این آرمانها اعمال دیگرى اتفاق افتاده است. نبردهاى بسیارى تحت عنوان دین درگرفته است و هزاران شخص بى رحمانه به قتل رسیده اند. مردم به نام دین داراى خصومت متقابل، تعصب فرقه اى و عدم بردبارى بوده اند. در چنین موقعیتى اعطاء جایگاهى به تربیت دینى صرفا به معناى تشویق این قبیل شرارتها در میان کودکان است.
- دین یک موضوع فردى و تجربه شخصى است. هر کسى مایل است خدا را آن طور که خود مى خواهد متناسب با باورهایش ستایش کند بنابراین، شایسته نیست در جمع کودکان اقدام به تربیت دینى نمود.
استدلال حامیان تربیت دینى در مدارس
- یکى از جنبه هاى مهم در سیر زندگى انسان مذهب است. این وجه ممتاز انسان از حیوان است که مى تواند بر اساس مذهب اقدام به تعمق نماید. در دنیاى مادى کنونى انسان به شدت نیازمند مذهب است چرا که، وى نمى تواند از طریق خوش گذرانى که هیچ پایانى براى آن نیست به سعادت نایل شود.
در خوشگذرانى دنیوى تمایل به چیزهاى مادى افزایش مى یابد. در این هنگام است که باید مذهب داراى جایگاهى در تربیت باشد; زیرا صرفا از طریق مذهب است که انسان با بى محتوایى امور دنیوى آشنا مى شود. سلسله دروس از قبیل تاریخ، جغرافى، علوم، ریاضیات و دیگر موضوعات علمى صرفا ما را قادر به رفع نیازهاى مادى مى کنند. این موضوعات هرچند سبب رشد و پرورش ذهن مى شوند، اما همواره جنبه معنوى شخصیت انسان دور از دسترس آنهاست. تربیت دینى ترفیع دهنده همین شخصیت و ارزشهاى انسانى است.
- امروزه ما به دلیل فقدان احساسات صادقانه مذهبى دچار بسیارى از شرارتهاى اجتماعى شده ایم. این شرارتها ریشه در تعصب، دشمنى، خودخواهى و غیره هم در سطح ملى و هم بین المللى دارد. در این میان تنها مذهب است که به ما کمک مى کند تا این شرارتها را ریشه کن کنیم.
- هرگز نباید دین را صرفا یک احساس محدود و تنگ نظرانه تلقى کرد. از این رو، تربیت دینى به معناى تربیت در یک دین خاص نیست، بلکه مراد از تربیت دینى تاکید بر جوهره و عصاره ادیان است. اگر مذهب در قالب احساس خالى از تعصب مطرح شود، آنگاه قادر به از میان برداشتن تمام شرارتهاست. محدوده مدرسه جایى براى برگزارى آئینهاى مختلف نیست. به جاى تاکید بر نقاط اختلاف باید بر آرمانهاى اصلى که مشترک بین تمام انسانهاست تاکید شود. صرفا از این طریق است که تربیت دینى ثمر بخش مى شود.
- در دنیاى متجدد استدلال علمى و مادى گرایانه بر همه چیز تفوق پیدا کرده است، به نحوى که مردم در اکثر کشورهاى پیشرفته به دلیل زیاده طلبى در ثروت اندوزى دچار کشمکش هاى ناشى از دو جنگ جهانى شدند. این کشمکشها چنان گسترش یافته است که حتى زمان حال را نیز فرا گرفته است. واقعا اگر دین و سنت معنوى خود را رها کنیم و به دنبال این کشورها برویم چه سرانجامى در انتظار ماست؟ پیروى از دین و آکنده شدن از اشتیاق معنوى به هیچ وجه به معناى گرسنگى کشیدن و در انتظار مرگ به سر بردن نیست. بحثى در این مطلب نیست که ما باید قبل از گام برداشتن در درجات عالى معنوى به جسم و بدن خود رسیدگى کنیم. امروزه، کشف تعادل بین معنویت و مادیت امرى ضرورى است و ما صرفا از طریق تربیت مى توانیم به این تعادل دست پیدا کنیم. از این جهت است که تربیت باید رنگ مذهب انسانى داشته باشد.
1- مجله حوزه و دانشگاه، ش 19، ص 18 / ص 19، مقاله دین و تربیت، از کتاب: OF EDUCATIONFOUNDATIONS ، مؤلف: S.P.CHOUBE ، پیشگفتار و بازگردان از شهاب الدین مشایخىراد
2- مقاله تربیت و جامعه، نوشته محمدرضا ضمیرى
تعلیم و تربیت و انتظار بشر از دین
نظام تربیتى و دانش تعلیم و تربیت یکى دیگر از رشته هاى علوم انسانى است که تناسب دارد از پیوندهاى آن با دین به اختصار بنگاریم و بادقت علمى بکوشیم به این پرسش ها پاسخ دهیم: آیا مى توان در حوزه تعلیم و تربیت از دین اسلام انتظارى معقول داشت؟ آیا با رشد و توسعه علوم تجربى و بشرى مى توان این انتظار را منطقى دانست؟ پاسخ اجمالى این پرسش ها مثبت است; زیرا حتى مراجعه مختصر به کتاب و سنت نیز از اهتمام آن ها به مطالب تربیتى حکایت مى کند; ولى چند گزاره تربیتى از این منابع به دست مى آید؟ آیا مى توان با اجتهاد و استنباط فقهى نظام منسجم تربیتى و تشکل یافته از مبانى، اصول، اهداف و روش ها به دست آورد؟ حق مطلب آن است که نظام تربیتى نیز به اسلام مستند است، گر چه باید در تدوین آن از روش هاى تجربى و آمارى نیز بهره گیریم. تبیین تفصیلى این سخن به توضیح اصطلاحات زیر بستگى دارد.
1- تربیت: این واژه در لغت از ماده «ربو» به معناى نشو، نمو، برتر نهادن، زیاد کردن، بزرگ داشتن و غیره گرفته شده است (لسان العرب ماده ربو) و در اصطلاح تعاریف گوناگون دارد; براى نمونه مى توان به تعریف هاى زیر اشاره کرد:
الف) تربیت عبارت است از تنظیم قواى بشرى که حسن رفتار او را در جنبه هاى مادى و معنوى زندگى ضمانت مى کند.
ب) تربیت مجموعه تلاش هایى است که هدف آن برخوردار ساختن فرد از همه قوایش و آماده کردن او براى استفاده صحیح از آن ها است.
ج) تربیت مجموعه فرایندهایى است که از طریق آن گروه یا جامعه قدرت ها و مقاصد خویش را انتقال مى دهد تا بقا و رشد مداوم خویش را تضمین کند.
د) تربیت عبارت است از فراهم کردن زمینه ها و عوامل به فعلیت رساندن و شکوفا ساختن استعدادهاى انسانى در جهت مطلوب.
این تعاریف که از سوى روان شناسان امریکایى و فرانسوى ارائه شده، جامعیت و مانعیت ندارد; زیرا، اولا این مفاهیم قراردادى اند; و ثانیا، با نگرش هاى گوناگون جامعه شناسانه و روان شناسانه عرضه مى شوند. به هر حال، تربیت معادل کلمه Education است که در معناى کشف قانونمندى هاى حاکم بر تربیت به کار مى رود و با مبانى و اصول و روش هاى تربیتى کشف شده وارد جامعه مى شود. (روان شناسى پرورشى، على اکبر سیف، ص 14). این تعریف و نیز هدف بعثت پیامبران نشان مى دهد که دین باید در پرورش استعددهاى مادى و معنوى، براى رساندن انسان ها به اهداف و کمالات متعالى، تلاش کند و در این راستا اصول و مبانى و روش هایى به ارمغان آورد.
2- اخلاق: جمع خلق، حالتى تثبیت شده در روح آدمى است که به وسیله تزکیه و تربیت محقق مى شود. پس اخلاق ثمره تربیت است. نسبت تربیت باتزکیه عام و خاص مطلق است; یعنى دامنه تزکیه معنویات است و تربیت گسترده اى وسیع تر دارد.
3- نظام تربیتى: مجموعه گزاره ها و اندیشه هاى منظم و سازمان یافته درباره تربیت که از مبانى، اصول، اهداف و روش هاى تربیتى شکل گرفته است.
4- مبانى تربیتى: گزاره هاى بنیادین هستى شناسانه، انسان شناسانه، جهان شناسانه و معرفت شناسانه اى که از وضعیت و جایگاه انسان در عالم و مطلق هستى گزارش مى دهد. فلسفه تعلیم و تربیت به تبیین مبانى تربیتى مى پردازد (زمینه اى براى بازاندیشى در فلسفه تعلیم و تربیت، ترجمه وتالیف دکتر سعید بهشتى، ص 61- 64). دیدگاه هاى متافیزیکى و معرفت شناسى و انسان شناسى در عرصه نظریه و عمل تربیتى نتایج و لوازمى منطقى به همراه دارد.
5- اصول تربیتى: قواعد کلى تربیتى که با توجه به مبانى و اهداف نظام تربیتى به دست مى آید و منشا پیدایش روش هاى تربیتى و شیوه هاى تحقق و تغییر رفتارها و ویژگى هاى انسان مى گردد.
6- اهداف تربیتى: مقاصد و اهداف نزدیک، متوسط و نهایى که به وسیله نظام هاى تربیتى دنبال مى شود.
7- روش هاى تربیتى: شیوه ها و راهکارهاى کاربردى که انسان تربیت یافته را به اهداف تربیتى نزدیک مى سازد.
متون دینى اسلام گزاره هایى دارد که ارکان چهارگانه نظام تربیتى یعنى مبانى، اصول، اهداف و روش هاى تربیتى را بیان مى کنند. قبل از بیان مبانى تربیتى اسلام، باید یادآور شد که تفاوت نظام هاى تربیتى رهاورد اختلاف مکاتب فلسفى چون پراگماتیسم (پیرس، جیمز، دیویى)، رفتار گرایى (واتسون، اسکینر)، اگزیستانسیالیسم (کى یرکگارد، هایدگر، سارتر، هوسرل، پونتى)، فلسفه تحلیلى (مور، راسل، ویتکنشتاین، آیره رایل) مارکسیسم و فلسفه هاى شرق (هندى، چینى، ژاپنى، خاورمیانه، یهود، مسیحیت و اسلام) است. حتى امروزه مباحث جدیدى چون زیبایى شناسى و هرمنوتیک نیز د رتعلیم و تربیت اثر مى گذارند و بسیارى از الگوهاى تدریس را متاثر مى سازند. (چند مبحث اساسى در فلسفه تعلیم و تربیت، سید مهدى سجادى، ص 85 به بعد) مبانى فلسفى اسلام که در نظام تربیتى نقش ایفا مى کنند، عبارتند از:
1- ترکیب انسان از نفس و بدن و ظاهر و باطن و تاثیر آن ها بریکدیگر (مؤمنون/12- 14)
2- رشد تدریجى مادى و معنوى انسان و سیر از مرحله ضعف به قوت (مؤمنون/12- 14)
3- بعد روحى و الاهى انسان (ص/72)
4- نیازهاى طبیعى و مادى انسان مانند غذا (ص/81)، غریزه جنسى (مائده/3) و استراحت (نبا/9)
5- نیازهاى روحى و معنوى انسان مانند امنیت و ایمنى (حجر/82) و آرامش (روم/21)
6- گرایش هاى فطرى و وجودى انسان مانند خداگرایى (روم/30)، زیباگرایى (نحل/5و6)، برترى جویى وعزت طلبى (قصص/83) و خلودگرایى (طه/120)
7- شؤون نفس انسان مانند فطرت (روم/30)، عقل (یونس/100)، کرامت پذیرى (اسراء/70) و قلب (بقره/225)
8- ویژگى هاى انسان مانند شهود (نجم/11)، اراده و اختیار، تحول پذیرى از شرایط محیطى و اجتماعى و تاثیر گذارى بر آن ها
خداوند سبحان در آیات قرآن ضمن بیان گرایش ها، نیازها، ویژگى ها، ابعاد و شؤون انسان به جهت گیرى هاى تربیتى آن ها توصیه مى کند و انسان را به سوى اهداف متعالى فرا مى خواند. مبانى مذکور منشا پیدایش اصول و روش هاى تربیتى است. اهداف تربیتى اسلام عبارت است از: رشد (بقره/186)، حیات طیبه (نحل/97)، طهارت (مائده/6)، هدایت (فتح/20)، عبادت (ذاریات/56)، تقوا (بقره/187)، قرب (کهف/24)، رضوان (حدید/27)، اقامه قسط (حدید/25)، فلاح (اعراف/69)، تعقل (بقره/242) و تزکیه (مؤمنون/4). همه این اهداف در عرض هم قرار ندارند; برخى در طول امور دیگرند و ارتباط طولى با یکدیگر دارند; براى نمونه رشد، هدایت (طه/50)، تقوا (آل عمران/135) و قرب الاهى (علق/19) اهداف نهایى اند و بقیه اهداف ابتدایى و متوسط.
اصول و روش هاى تربیتى، حد وسط مبانى و اهداف تربیتى به شمار مى آیند (نگاهى دوباره به تربیت اسلامى، خسرو باقرى، فصل 4). اسلام به اصولى چون تغییر ظاهر و تحول باطن توصیه مى کند; زیرا دو ساحتى بودن انسان یعنى نفس و بدن (ظاهر و باطن) را مبناى نظام تربیتى مى داند. تحول تدریجى شاکله انسان نیز از مبانى انسان شناسى اسلام است که اصل مداومت و محافظت بر عمل را مى زاید. به همین دلیل، در آیات 23 و 24سوره معارج به مداومت بر نماز توصیه مى شود. تاثیر و تاثر شرایط محیطى و اجتماعى بر انسان مبناى دیگرى است که اصول و قواعدى چون اصلاح شرایط (طه/97)، مقاومت و تاثیر گذارى بر شرایط (مائده/105)، و دیندارى مستحکم (حج/11) را به ارمغان مى آورد. مبناى زیباگرایى انسان، اصل آراستگى و فضل را پدید مى آورد. مبناى رشد تدریجى آدمى اصلى چون عدالت در روش هاى تربیتى را آموزش مى دهد. مبناى کرامت به اصل عزت (منافقون/8)، مبناى عقل به اصل تعقل ورزى (عنکبوت/43) مبناى خدا پرستى به اصل تذکر و مبناى ضعف انسان در مرحله اولیه رشد مادى و معنوى به اصل مسامحت (بقره/186 و توبه/91) راه مى برد.
این اصول، روش هایى را نیز به ارمغان مى آورند. براى نمونه:
اصل تغییر ظاهر و تحول باطن وروش هاى تحمیل و تلقین به نفس، دعوت به ایمان (اعراف/180) و بینش درباره نظام هستى (بقره 270 و 271) و حقیقت انسان (فاطر/15)
اصل مداومت و محافظت بر عمل وروش هاى فریضه سازى (نور/1) و محاسبه نفس (حشر/18)
اصل اصلاح شرایط روش هاى زمینه سازى (مانند آیه 31 سوره مدثر که با زمینه سازى یقین را براى اهل کتاب فراهم مى کند) و اسوه سازى (احزاب/21)
اصل استحکام در دیندارى وروش هاى مواجهه با نتایج اعمال (روم/41) تحریک ایمان (توبه/13) و ابتلا (انبیا/35)
اصل آراستگى و فضل وروش هاى آراستن ظاهر (مدثر/4- 1)، تزیین کلام الاهى، عفو (ابراهیم/10) توبه (توبه/118)، تبشیر (عنکبوت/36) و مبالغه در پاداش (شورى/23)
اصل عدالت در وروش هاى تربیتى روش هاى تکلیف به قدر وسع (طلاق/7) و مجازات به قدر خطا (انعام 164)
اصل عزت وروش هاى ابراز توانایى ها و نعمت ها (نحل/76) و تغافل (توبه/61)
اصل تعقل ورزى وروش تزکیه و تعلیم (جمعه 1)
اصل تذکر وروش هاى موعظه حسنه (فصلت/33) و عبرت آموزى (هود/120)
اصل مسامحت وروش مرحله اى ساختن تکالیف (روم/39)
در اسلام روش هاى خاصى نیز توصیه شده است; براى نمونه، احترام به زنان و دختران. در روایت آمده است: آن که صاحب ارزش و احترام است، به زن احترام مى گذارد و تنها فرد پست و لئیم به زن اهانت روا مى دارد (اسلام و تربیت دختران، على قائمى، ص 32). بنابراین، آگاهان به علوم تربیتى گواهى مى دهند که در قرآن و سنت از ارکان چهار گانه نظام تربیتى سخن به میان آمده و مى توان در این عرصه از آن آموزه ها نظام سازى کرد. البته این بدان معنا نیست که مسلمان و متخصص تربیت اسلامى نباید از روش ها، الگوها و مهارت هاى تجربى در عرصه مشاوره، آموزش و پرورش و غیره استفاده کند. انواع مهارت هاى آموزشى پیش از تدریس و الگوهاى ضمن تدریس و روش هاى حفظ و تکرار و سخنرانى و پرسش و پاسخ و گردش علمى و الگوها و مهارت هاى آموزشى بعد از تدریس و انواع ارزشیابى از طریق مشاهده، انجام دادن کار، آزمون شفاهى، آزمون کتبى، آزمون هاى میزان شده، معلم ساخته و غیره که با روش هاى علمى و آمارى تحصیل شده اند - تا آن جا که بامبانى و اهداف نظام تربیتى اسلام ناسازگار نباشند - قابل استفاده اند. اگر عالمان تربیتى اسلام با آگاهى از نظام تربیتى اسلام در پى دستیابى به انواع سنجش و اندازه گیرى در روان سنجى و انواع آزمون هاى روانى و تربیتى و آزمون هاى هنجارى، پیش رفت، شخصیت، هوش و توانایى باشند، مى توانند درباره صحت و سقم مقیاس هاى اسمى، ترتیبى، فاصله اى و نسبتى و مانند آن ها باقاطعیت اظهار نظر کنند (سنجش و اندازه گیرى در علوم تربیتى و روان شناسى، حسین لطف آبادى).
مجله پرسمان > شماره 5 ، مقاله تعلیم و تربیت و انتظار بشر از دین، نوشته عبدالحسین خسروپناه
اصول و مبانی تربیت دینی
علاوه بر اصول عمومى در تعلیم و تربیت، هر بعد خاصى از ابعاد آموزشى و تربیتى نیز اصول ویژه خود را مى طلبد. عمده ترین اصل تربیتى در بحث تربیت دینى را در مرحله اول باید در خودِ مفهوم تربیت دینى جستجو کرد. به هر حال اصول و مبانی تربیت دینی عبارتند از:
1- فراهم آوردن زمینه برای به فعلیت رسیدن توانائیهای بالقوه فرد
تربیت دینى به معناى شکوفا شدن، ظاهر شدن و بالفعل شدن توانایى هاست. یعنى کار اصلى مربّى این است که استعدادهاى درونى مخاطب مورد تربیت را شکوفا سازد، باید زمینه اى براى او فراهم آورد تا آنچه را در درون دارد به فعلیت رساند. تربیت صرفاً یک سرى آموزش ها و محفوظات و تقلیدها نیست. اگر در باب تربیت امر آموزش هم مطرح مى شود و به اصطلاح «تعلیم» را با «تربیت» همراه مى کنیم و «آموزش» را در کنار «پرورش» قرار مى دهیم، براى این است که از آموزش به عنوان ابزارى جهت پرورش استفاده مى کنیم. آموزش وسیله اى است که از طریق آن استعداد کودک شکوفا شده و قوه ها به فعلیت برسد و لذا نمى توان آموزشى را که به این نتیجه مهم نرسد، موفق نامید، هر چند محفوظات و یادگیرى متربى صد من کاغذ باشد. این امر بویژه در باب تربیت دینى حائز اهمیت است. آموزش اصول و مفاهیم دینى، آموزش امور عبادى و مسائل و احکام و امثال آن و درج کتاب درسى «تعلیمات دینى» در برنامه درسى مدارس چنانچه زمینه اى باشد تا دانش آموز، در پایان یک دوره مثلاً پنج ساله ابتدایى به درجه اى برسد که براساس سن خود برداشتى از الوهیت و عبودیت و رابطه عبد و مولى داشته باشد، این آموزش، آموزش موفقى شمرده مى شود و مى توان گفت در اینجا تربیت دینى انجام گرفته است. اگر کودک و نوجوان به این مرحله از تربیت برسند، در آینده نیز بطور خودکار مسئله را پیگیرى مى کنند و اگر امر بر غیر این روال باشد و نتیجه آن صرفاً برخى محفوظات باشد که آن هم پس از مدتى به فراموشى سپرده شود، باید چاره اى دیگر اندیشید. البته ما به دنبال حذف این آموزش ها نیستیم هر چند از آن ها هم گریزى نیست، اما باید توجه داشت که آموزش وسیله تربیت است. سخن ما بر سر نحوه صحیح آموزش و روش منطقى تربیت است. به عبارت روشن تر و در یک بررسى عینى مى گوییم، دانش آموزى که چند سال تحصیلى را پشت سرنهاده است، چنانچه در حد رشد شناختى خود، خداشناس شده باشد، این دانش آموز باید در درس تعلمیات دینى موفق تلقى شود هر چند نمرات درسى مربوطه ضعیف باشد، و بالعکس اگر محفوظات خوبى دارد و بالتبع نمرات خوبى دارد، اما در ارتباطش با خداوند و فهم از جهان هستى رشد نداشته است، باید او را در این بعد ضعیف شمرد. خلاصه این که از جمله اصلى ترین شیوه هاى تربیت دینى این است که به جاى اصرار بر یادگیرى هاى طوطىوار، سعى بر شکوفا نمودن فطرت الهى داشته باشیم.
2- توجه به سیر رشد کودکان و نوجوانان در ابعاد شناختی و عاطفی و تاثیر عوامل « سن » در این رابطه
آنچه مسلم است این است که همه مفاهیم و مطالبى را که فرد در دوره جوانى و بزرگسالى قادر به فهم آن است، در دوران کودکى و نوجوانى متوجه نمى شود. بسیارى از مفاهیم مجرد و انتزاعى تنها در سنین بالاتر معنى پیدا مى کند و لذا مطرح کردن مستقیم آن ها به کودک و نوجوان جز اتلاف وقت و احیاناً تأثیر منفى اثر ندارد. البته در این باب افراط و تفریط هایى صورت گرفته است که از باب مثال روسو معتقد بود مفهوم خالق و بارى تعالى براى انسان تا قبل از پانزده سالگى معنایى ندارد و القاء آن موجب بت پرستى مى گردد و یا کانت پیشنهاد تأخیر آموزش این مفاهیم را مى داد. صرف نظر از تعیین زمان دقیق فهم هر مفهوم، آنچه در باب تربیت دینى اهمیت دارد، این است که مى توان و باید از قدرت شناختى و عاطفى هر سنّى براى رشد در سنین بعدى استفاده نمود. از باب مثال در باب رشد عاطفى باید به جریان رابطه کودک با مادر و احساس تعلق و وابستگى کودک توجه نمود. زمانى این احساس تنها بین کودک و مادر است، اما رفته رفته در اثر رشد اجتماعى کودک رابطه هایى بین او و همسالان، گروههاى اجتماعى، و دیگران ایجاد مى شود. همین احساس تعلق چنانچه در مسیر صحیحى رشد کند، همراه با قدرت شناختى بعدى کودک، به او این اجازه را مى دهد که از این احساس در رابطه با منبع اصلى قدرت و عاطفه یعنى خداوند استفاده نماید. نمونه دیگر را مى توان در رابطه با مفهوم علیت جستجو کرد. در پایان دوره کودکى (و به اصطلاح دوره کودکى سوم)، یعنى حدود هفت تا دوازده سالگى، کودک به یک حالت کنجکاوى هدف دار مى رسد و مفاهیم خاصى از جمله مفهوم علیت را روشن تر مى فهمد. این قابلیت بهترین فرصت را براى مربّى فراهم مى آورد تا رابطه کودک با خداى خویش را به زبان کودکانه تبیین سازد. توجه به این نکته نیز لازم است که تقیدات دینى و مذهبى دوران کودکى چنانچه سطحى باشد و همراه با شناخت کافى مناسب همان سن نباشد، بزودى در دوران نوجوانى دستخوش شک و تردیدهاى خاص آن دوره شده و گاه منجر به تعارضات درونى و طغیان هاى نوجوانى مى گردد. نوجوان مایل است مفاهیم دینى را با استدلال دنبال نموده و شخصاً آن ها را دریابد. اگر مقدمات این امر در دوره قبل فراهم نگردد، در دروه نوجوانى مشکل زا خواهد بود.
3- موضوع رابطه تربیت دینى و عادت
درست است که توجه به عامل سن و توانایى ها و محدودیت هاى خاص هر دوره اقتضاء مى کند نحوه و زمان آموزش مفاهیم دینى رعایت شود، اما این به معناى تعطیلى مطلق ارتباط با مفاهیم خاص دوره هاى بعد نیست. توانایى هاى حرکتى و بدنى، همراه با رشد شناختى و عاطفى کودکان در همان دوره هاى اول کودکى این اجازه را به آن ها مى دهد که برخى تکالیف دینى را هر چند به شکل ساده و ناقص آن انجام دهند تا در زمان لازم براى انجام آن، کار بر آن ها سخت نیاید، و لذا در روایات اسلامى به نمازخواندن در سن هفت سالگى ترغیب شده است. آرى، اگر رفتار دوره کودکى که پشتوانه قوى شناختى ندارد، به شکل عادتى مبهم و رفتارى ناآگاهانه ادامه یابد و همزمان با رشد وى حمایت شناختى نشود، این رفتار فاقد ارزش بوده و نکته مثبتى در راستاى تربیت دینى فرد به حساب نمى آید. انجام تکالیف دینى در دوره کودکى تنها زمینه هاى دوره هاى بعد را فراهم مى آورد و لازم است همراه با رشد کودک، حمایت هاى شناختى ادامه یابد. در این فرض است که نوجوان امروز از سوئى استدلال هاى دوره نوجوانى را دنبال مى کند و از سوى دیگر با عادات دوره کودکى بسترى آماده جهت رشد تربیت دینى خود کسب کرده است.
4- توجه به رشد عقلی کودک و نقش تعقل و استدلال در تربیت دینی
پیش از این گفته شد که هدف اصلى تربیت، شکوفا سازى فطرت الهى کودک مى باشد. آموزش در این راه وسیله اى است تا متربى را