فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله آرایه های ادبی

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله آرایه های ادبی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

آرایه های ادبی (صنایع بدیعی) این "صنایع بدیعی"، عنوانی قدیمی است برای بخشی از هنرمندیهای شاعران که خارج از قلمرو وزن و قافیه بوده و به عنوان آرایشهایی برای کلام به کار می رفته است.
ادبای قدیم ما کوشیده اند هر چه از این هنرمندیها در کار شاعران به چشم شان می خورد، مدوّن کنند و در شاخه هایی از صنایع بدیع بگنجانند و یا در صورت نیاز، شاخه های جدیدی برای آنها بتراشند. علم بدیع نیز عنوان دانشی بوده که برای دسته بندی این صنایع و نشان دادن آنها در شعر به کار می رفته است. شاید آنگاه که علم بدیع تدوین شد، ادبا پنداشتند که خدمتی بزرگ انجام شده و آنان می توانند به کمک این دانش، شگردها و هنرمندیهای لفظی و معنوی شعرها را قانونمند و مدوّن کنند و در اختیار شاعران قرار دهند.
مثلاً وقتی شاعری گفته بود صندوق خود و کاسه درویشان را خالی کن و پر کن که همین می ماند عالِم بدیع می توانست به او توضیح دهد که در این بیت، حداقل دو صنعت به کار رفته; نخست آوردن دو مفهوم متضاد "خالی" و "پر" در یک بیت که "طباق" نام دارد و دوّم ترتیب خاصی که در "صندوق و کاسه" مصراع اوّل و "خالی و پر" مصراع دوّم است; یعنی صندوق خود را خالی کن و کاسه درویشان را پُر. این صنعت را هم ادبا "لفّ و نشر" نام نهاده بودند. تا این جا، مشکلی در کار نبود; شاعران هنرمندی می کردند و ادبا، نامگذاری و دسته بندی آن هنرمندیها را بر عهده داشتند. ولی وضع به این منوال باقی نماند. کم کم پای کارهایی به میان آمد که هر چند سخت بود، ولی ارزشی نداشت و کمکی به زیبایی شعر نمی کرد.
مثلاً شاعری قطعه ای می گفت بدون حرف الف یا بدون نقطه یا مصراعی می ساخت که از هر دو سو یکسان خوانده می شد یا غزلی می ساخت که از حروف نخستین مصراعهای آن، اسم فلان کس یا فلان واقعه تاریخی استخراج می شد. در این جا هم همانند شعر کانکریت، اشتباهی در سبک و سنگین کردن عناصر شعر رخ داده بود و شاعران، یک هنرمندی فرعی و کم خاصیت را کانون توجّه خویش ساخته بودند. اصولاً این اولویت بندی های واژگون، از خواص دورانهای رکود و انحطاط است که شاعران، سلیقه هایی بیمارگونه پیدا می کنند و شعرهایی بیمارگونه می سرایند. ادبا نیز به جای پرهیزدادن شاعران از این کارهای بیهوده، برای هر یک از این تفنّن ها نامی تراشیدند و در داخل صنایع بدیع، جایش دادند. کم کم صنعتگری و آن هم بدون توجه به تأثیر هنری این صنایع، یک ارزش تلقّی شد و بعضی تصوّر کردند که قوّت شاعری شان، به میزان برخورداری از این صنایع عجیب و غریب وابسته است. از سویی دیگر، ادبا نیز چنین پنداشتند که هر چه دامنه تقسیم بندی را بیشتر گسترش بدهند، به شعر کمک بیشتری کرده اند.
مثلاً جناس، یکی از صنایع مهم بدیع بود یعنی آوردن دو کلمه ای که در لفظ یکسان و در معنی متفاوت باشند نظیر "شانه" در این بیت امیر خسرو دهلوی امیر خسرو دهلوی، : تار زلفت را جدا مشّاطه گر از شانه کرد دست آن مشاطه را باید جدا از شانه کرد می شد جناس را عنوانی گسترده گرفت برای انواع گوناگون این تناسب، ولی قدمای ما چنین نکردند و شاخه هایی نیز در داخل جناس پدید آوردند مثل جناس ناقص، جناس زاید، جناس مذیّل، جناس مرکّب، جناس مفروق، جناس مقرون، جناس متشابه، جناس مطرّف، جناس خط، جناس لفظ و جناس مکرّر. در این میان مثلاً جناس خط آن بوده است که ارکان جناس در کتابت یکی و در تلفظ و نقطه گذاری متفاوت باشند مثل "درشت" و "درست" و در مقابل، جناس لفظ آن بوده است که کلمات متجانس در تلفّظ یکسان و در کتابت متفاوت باشند مثل "خوار" و "خار". باری این توهّم که قوت شاعر در استفاده از صنایع نهفته است و این پندار که هر چه تقسیم بندیها را ریزتر کنیم، خدمت بیشتری کرده ایم، دست به دست هم دادند و باعث افزایش حیرت انگیز صنعتهای شعری شدند
به گونه ای که در طی چند قرن، تعداد صنایع که روزی کمتر از بیست بود، به بیش از دویست رسید و افسوس که بیشتر اینها از سر تفنّن و بیکاری بود و نشانه انحطاط ذوق جامعه شعری ما. در این میان ما چه می توانیم کرد؟ باید دست به پالایش بزنیم و از میان انبوه صنعتهایی که در کتابها آمده، آنها را که واقعاً به زیبایی و رسایی سخن کمک می کنند، بیرون بکشیم و به کار ببریم.
بسیاری از صنایع، واقعاً بیهوده اند و باعث اتلاف وقت و توان شاعر مثل انواع معمّا و موشّح و ماده تاریخ و التزام به حروف یا حذف حروف. بعضی دیگر مبنای هنری دارند، ولی ارزش و حضورشان در شعر، در این حد نیست که برایشان اسم و عنوانی داشته باشیم و در غیر این صورت، ضرر کنیم; مثل لف و نشر یا ردالمطلع. تعداد دیگری از صنایع، در یکدیگر قابل ادغام هستند و نیازی به دسته بندی مستقل آنها نیست; مثل انواع جناس. پس از این غربال کردن بیرحمانه ولی لازم و ضروری، فقط تعدادی انگشت شمار از این صنعتها باقی مانند که هم ارزش استفاده دارند و هم جای بحث و ارزیابی. ما بعضی از اینها را با عنوانهایی دیگر، در ضمن مباحث خویش مطرح کرده ایم; یعنی با تقسیم بندی ای که ما داشته ایم، انواع جناس، اشتقاق، قلب و دیگر صنایعی که مبنای شان تناسب لفظی است در مجموعه کلّی "موسیقی داخلی" می گنجند و بسیاری از صنایع معنوی مثل مراعات النظیر، تضاد و... در مجموعه "موسیقی معنوی" جای می گیرند. تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و اغراق هم که جزو صور خیال مطرح شده اند. بنابراین آن چه در میدان باقی مانده، ایهام است و تضمین و تلمیح و چند صنعت جزئی دیگر.
در اینجا در خصوص آرایه های ادبی به اختصار مطالبی آورده میشود:
1- تشبیه : نشان دادن همانندی بین دو یا چند پدیده است .هرتشبیهی در اصل 4رکن و پایه دارد:
ارکان تشبیه : مشبّه و مشبّهٌ به – ادات تشبیه – وجه تشبیه
مثال:
بلم آرام چون قویی سبکبال // به نرمی بر سر کارون همی رفت
بلم=: مشبّه / چون= ادات تشبیه / قویی سبکبال = مشبّهٌ به / نرم و آرام پیش رفتن = وجه تشبیه
1- تشبیه انواع مختلف دارد:
تشبیه بلیغ : دو رکن ادات تشبیه و وجه تشبیه حذف می شود .
تشبیح بلیغ اسنادی : مشبّه و مشبّه به با کسره به هم اضافه نشده اند : علم ، نور است – قدش ، سرو است .
تشبیه بلیغ اضافی : مشبّه و مشبّه به با کسره به هم اضافه شده اند : نورِعلم – درختِ دوستی – قدِ سرو .
2- استعاره : به کار بردن کلمه در غیر معنی اصلی .
استعاره مصرحه : تشبیه بلیغی است که مشبّه آن حذف شده باشد .
تشبیه ادعای همانندی دو پدیده است ولی استعاره ادعای یکسانیِ آنها است .
مثال:
سبک تیغ تیز از میا ن برکشید // بر شیر بیدار دل بر درید
شیر بیدار دل استعاره برای سهراب است
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد// بهار عارضش خطّی به خون ارغوان دارد
بت استعاره برای یار زیبای شاعر است
3- مجاز : به کار بردن واژه در غیر معنی اصلی آن است به شرط آن که نشانه ای ، را به معنی غیر اصلی راهنمائی کند که این نشانه را قرینه می گویند .
هر استعاره ای ، مجاز است و علاقه آن ، شباهت است .
پیوند و تناسبی که معنی حقیقی و مجازی را به هم مربوط می سازد علاقه نامیده می شود .
مثال:
طاقت سر بریدنم باشد// وز حبیبم سر ِبریدن نیست
سر در مصراع اول معنی حقیقی دارد ولی در مصراع دوم مجاز است و به معنی اندیشه و تصمیم و قصد به کار رفته است.
کلام تو گیاه را بارور می کند و از نَفَسَت گل می روید
( نَفَس ، مجاز برای سخن است)
4- کنایه :سخنی که دارای یک معنی ظاهری و نزدیک به ذهن و یک معنی باطنی و دور از ذهن باشد و منظور، معنی باطنی و دور از ذهن باشد کنایه است .
مثال:
نرفتم به محرومی از هیچ کوی // چرا ازدر حق شوم زرد روی
زرد رویی کنایه از خجالت و شرمندگی است
بیفشرد چون کوه پا بر زمین // بخایید دندان به دندان کین
هردو مصراع ،کنایه از ابراز شدت خشم است
5-سجع : به آهنگ بر خاسته از کلمات پایانی دو جمله یا بیشتر گفته می شود .
مثال:
توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال ( حال و سال مسجع )
سجع موسیقی درونی (لفظی ) و تاثیر کلام را افزایش می دهد
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون // نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
گردون ، افسون ، و یاران واژه های سجع متوازی اند که موسیقایی ترین نوع سجع است
سجع بیشتر در نثر به کار می رود اما گاهی در شعر نیز کاربرد دارد.
هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی // کاین کیمیای هستی ، قارون کند گدا را
تنگ دستی ، مستی ، هستی واژه های سجع هستند.
6- -موازنه: هرگاه دو مصراع یا دو جمله تقریباً همه کلمات به ترتیب با هم سجع متوازن( کلمات پایانی جمله ها هم وزن باشند ولی واج های پایانی آنها مانند هم نباشد)باشند موازنه می نامند.
مثال:
دل به امید روی او همدم جان نمی شود // جان به هوای کوی او خدمت تن نمی کند
این لطافت کز لب لعل تو من گفتم که گفت // وین تطاول کز سر ِزلفِ تو من دیدم که دید
گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم // ور راه ِوفا گیری جان در قدمت ریزم
7- ترصیع: هرگاه دو مصراع یا دو جمله تقریباً همه کلمات به ترتیب با هم سجع متوازی( کلمه های پایان جمله ها هم وزن باشند و واج پایانی آن ها نیز یکی باشد) باشند ترصیع می نا مند .
مثال:
برگ بی برگی بود ما را نوال // مرگ بی مرگی بود ما را حلال
ما چو ناییم و نوا در ما زتوست // ما چو کوهیم و صدا در ما زتوست
8- جناس : یکسانی یا شباهت قابل توجه دو واژه یا بیشتر است در تلفّظ و اختلاف در معنی
کلماتی که پدید آورندۀ جناس اند ارکان جناس نامیده می شوند
گاهی ارکان جناس در تلفظ کاملاً یکسان و فقط تفاوت معنی دارند .
گلاب است گویی به جویش روان // همی شاد گردد زبویش روان
روان(جاری) و روان(روح و جان)ارکان جناس اند که تلفظ یکسان و معنی متفاوت دارند
انواع جناس:
جناس تام :یکسانی دو واژه در تعداد و ترتیب واج ها ست
خرامان بشد سوی آب روان // چنان چون شده باز یابد روان
جناس ناقص حرکتی :هرگاه اختلاف تلفظ دو یا چند کلمه تنها در مصّت کوتاه باشد ما نند: بُرد و بَرد – گِرد و گَرد – مِهر و مُهر
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند// به دشت( پُر )ملال ما پرنده( پَر ) نمی زند
جناس ناقص اختلافی : هرگاه دو کلمه یا بیشتر در یک صامت یا مصّت بلند اختلاف تلّفظ داشته باشند مانند :شمع و جمع – رفیق و شفیق – شیر و سیر – چاه و جاه
هر تیر که در (کیش) است گر بر دل( ریش) آمد// ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربانها
جناس ناقص افزایشی : اختلاف دو واژه یا بیشتر است در معنی و تعداد حروف مانند:رنج و مرنج – قدم و مقدم – دست و دوست

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله آرایه های ادبی

دانلودمقاله سلمان رشدی

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله سلمان رشدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 


احمد سلمان رشدی (زادۀ ۱۹ ژوئن ۱۹۴۷) نویسنده‌ هندی‌الاصل تبعه انگلستان است. رُمان معروف آیات شیطانی از آثار اوست.
زندگی شخصی
وی در بمبئی هند و در خانواده‌ای مسلمان به دنیا آمد. پدر او بازرگانی هندی است. سلمان رشدی در دانشگاه کمبریج انگلستان تحصیل کرده است و در حال حاضر تبعه کشور انگلستان است. وی تا به حال چندین بار ازدواج کرده است.
آثار
اولین کتاب سلمان رشدی، گریموس، در سال ۱۹۷۵ به چاپ رسید که مورد استقبال مردم قرار نگرفت.
دومین اثر او کتاب بچه‌های نیمه‌شب است که در سال ۱۹۸۱ منتشر شد، برنده ی جایزه بوکر شد، و سال‌ها بعد در سال ۱۹۹۳ برنده جایزه بوکرِ بوکرها شد که به این معنی بود که این کتاب بهترین اثر از میان رمان‌های برنده جایزه بوکر در ۲۵ سال اول اعطای این جایزه است. بچه‌های نیمه‌شب را مهدی سحابی به فارسی ترجمه کزد و در سال ۱۳۶۴ شمسی برنده جایزه ی بهترین رمان خارجی کتاب سال جمهوری اسلامی ایران نیز شد. کتاب شرم نیز در همان سال‌ها به فارسی ترجمه و چاپ شد.

 

چهارمین اثر او کتاب آیات شیطانی است که در کشورهای ایران، هند، پاکستان، بنگلادش، مصر و آفریقای جنوبی رسماً ممنوع اعلام شده است.
سبک آثار
سبک روایی رشدی را از گونه رئالیسم جادویی می‌دانند[۳] رمان بچه‌های نیمه‌شب تم‌هایی از طبل حلبی گونتر گراس را در خود دارد که رشدی آن را الهام‌بخش نوشتن کتاب می‌داند. آیات شیطانی نیز به وضوح وامدار مرشد و مارگریتا اثر میخائیل بولگاکف روسی است.
فتوای قتل
سید روح‌الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران در ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ حکم قتل سلمان رشدی را صادر کرد و این فتوا تا به امروز بر قوت خود باقی است. رهبر فعلی ایران، سید علی خامنه‌ای نیز در سال ۱۳۸۳ خورشیدی حکم آیت‌الله خمینی را غیر قابل تغییر خواند.[4] پس از این فتوا برخی از نهادهای دولتی ایران، جایزه‌هایی برای قتل او تعیین کردند.[5][6]
متن کامل فتوای سید روح‌الله خمینی که در تاریخ ۱۴ فوریه ۱۹۸۹ برای اولین بار از رادیوی دولتی ایران منتشر شد بدین شرح است:
بسمه تعالی انا لله و انا الیه راجعون، به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده است، همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند. از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء‌الله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. و السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاتة. روح‌الله الموسوی الخمینی ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ / ۱۷ رجب
بازتاب بین‌المللی فتوای قتل سلمان رشدی
بازتاب صدور فرمان قتل سلمان رشدی توسط روح‌الله خمینی در میان افراد مختلف متفاوت بود. در این میان برخی از مسلمانان بخصوص در پاکستان با برگزاری تظاهراتی به حمایت از فتوای قتل سلمان رشدی توسط آیت‌الله خمینی اقدام کردند. اما کشورهای اروپایی و آمریکا یکپارچه صدور فتوای قتل توسط رهبر نظام جمهوری اسلامی را محکوم کردند. در همین راستا، تعدادی از دانشجویان ایرانی مشغول به تحصیل در اروپا، از کشورهای محل تحصیل خود اخراج گردیدند.
ترور و زندگی مخفیانه
درپی صدور فتوای قتل توسط آیت‌الله خمینی و اعلام آمادگی برخی مسلمان در نقاط مختلف جهان، وزارت کشور انگلستان مسئولیت حمایت از سلمان رشدی که شهروندی و اقامت انگلستان را داشت، برعهده گرفت و با گماردن محافظان دولتی از وی حمایت کرد.

دریافت لقب شوالیه
وی در ژوئن سال ۲۰۰۷، از الیزابت دوم، ملکه پادشاهی متحده، به پاس خدماتش به عالم ادبیات، لقب شوالیه دریافت کرد.
این اقدام باعث واکنش‌های گسترده‌ مثبت و منفی در کشورهای مختلف ازجمله در برخی محافل داخلی انگلیس شد.
در همین ارتباطات سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران با محکوم کردن این اقدام، در کنفرانسی خبری در تهران گقت: «مدال دادن به یکی از منفورترین چهره‌ها در جهان اسلام، نمونه بارزی از ضدیت با اسلام در میان مقامات ارشد بریتانیاست».
زندگی نامه سلمان رشدی
چهارم مهر ماه 1367برابر با24سپتامبر 1988:
انتشارات وایکینگ در لندن که جزء گروه انتشاراتی پنگوین میباشداقدام به انتشار کتابی نمودکه نام «satanic verses» برروی جلدآن خودنمایی می کرد.معادل فارسی نام این کتاب «آیات شیطانیی» بود.چهل روز بعد ابتدا کشور هند وسپس پاکستان فروش این کتاب راممنوع اعلام کردند.متعاقبا چندین کشور اسلامی دیگر نیز اقدام به تحریم فروش این کتاب کردند.روز 24 دی ماه 1367 مسلمانان شهر«برادفورد»انگلستان طی تظاهراتی اقدام به سوزاندن نسخه های کتاب آیات شیطانی نمودند.روز23بهمن ماه برابربا 12 فوریه 1989،مسلمانان پاکستان در شهر اسلام آباد به تظاهرات پرداخته وضمن دادن شعارهایی علیه امریکا وانگلیس به طرف مرکز فرهنگی انریکا حرکت کردند.این تظاهرات به به برخورد افراد مسلح ازدرون مرکز فرهنگی امریکا با تظاهرات کنندگان انجامیدوباعث شهادت 6نفرومجروح شدن بیش از یکصد نفرشد.فردای همین روز تظاهرات مسلمانان هند علیه نویسنده وناشران کتاب مذکور به شهادت یک نفرازسوی نیروهای مسلح هند منجر شد.
25 بهمن ماه 1367 بربربا 14 فوریه 1988:
آقای حمید انصاری کرمانی (قایم مقام موسسه تنظیم،حفظ ونشر آثارامام(ره))به حضور امام (ره)رسیده ومی گوید:آقا،قضیه این کتاب آیات شیطانی وشهادت مسلمانان را که شنیده اید نظرتان چیست؟امام در پاسخ می گوید:من همین الان می خواستم به شما بگویم که برویدوبه دولت بگویید که فرداراعزای عمومی اعلام کنند.
آقای انصاری راهی ابلاغ فرمان امام به هییت دولت میشوند کهناگهان ساعتی بعدرادیوی جمهوری اسلامی ایران اقدام به پخش اعلامیه ی مهمی ازجانب امام می نماید.
بسمه تعالی
انا لله وانا الیه راجعون
به اطلاع مسلمانان غیور سراسرجهان می رسانم،مولف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام وپیامبرو قرآن تنظیم وچاپ ومنتشر شده است،همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام می باشند.از مسلمانان غیور می خواهم تادرهر نقطه که آنان رایافتند،سریعا آنان را اعدام نمایندتا دیگر کسی جرات نکندبه مقدسات مسلمین توهین نماید وهرکس دراین راه کشته شود،شهید است ان شاء الله .ضمنا اگرکسی دسترسی به مولف کتاب دارد ولی خود قدرت آن راندارد،اورابه مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
روح الله الموسوی الخمینی25/11/1367
کمی بعد ازانتشاراین خبر از سوی دفترامام (ره) اطلاعیه ای بدین شرح صادرگردید:
رسانه های گروهی استعماری خارجی به دروغ به مسیولین نظام جمهوری اسلامی نسبت می دهند که اگرنویسنده کتااب آیات شیطانی توبه کند ،حکم اعدام او لغو می گردد. حضرت امام خمینی (مد ظله) فرموده اند:سلمان رشدی اگر توبه کندوزاهد زمان گردد بر هر مسلمان واجب است با جان ومال،تمامی هم خودرابه کار گیرد تا تا اورا به درک واصل کند.حضرت امام اضافه کردند:که اگر غیر مسلمانی ازمکان او مطلع گرددوقدرت این راداشته باشد تا سریع تراز مسلمان اورااعدام نماید،بد مسلمانالن واجب است آنچه رادرقبال این عمل می خواهدبه عنوان جایزه یا مزد عمل به او بدهند.
«آیات شیطانی» چیست؟
کتاب آیات شیطانی رمانی است در547 صفحه .نام این کتاب اشاره ای به افسانه ویا واقعه واهی وساختگی غرانیق دارد.غرانیق جمع غرنوق وبه معنای مرغابی است که گردنی بلند دارد وسپید وسیاه رنگ استوبه معنی جوان سفید وزیبا روی نیزآمده استبرخی غرنوق را لک لک وبوتیمار نیز معنی کرده اند.اعراب جاهلی گمان می داشتند که بت ها مانندپرندگان بههسمان عروج می کنند وبرای پزستندگان خود شفاعت می نمایند. طبق افسانه غرانیق که توسط برخی مورخان نقل شده است،پیامبر(ص) هنگام قرایت سوره نجم-سوره 53 قرآن- پس ازقرایت ایات 19و20 «افرایتم اللاه والعزی ومناه الثلاثه الاخرین» آیادیدید لات وعزی را و منات راکه سومین ان دو بود ،ناگهان این جمله راتلاوت کرد:
«تلک الغرانیق العلی ان شفاعتهن لترتجی»اینها مرغان اغبی بلند پروازند که شفاعت آنان امید میرود.درادامه این روایت مجعول امده است که همان شب جبریل بر پیامبر نازل شد وبه پیامبر گفت:«جمله دوم فوق وحی نیست» وپیامبر بسیار دلگیر وشکسته شد وخداوند برای دلجویی از پیامبر آیات 73تا75سصوره اسرا را نازل فرمود. این داستان اهریمنی ازسوی قاطبه علمای شیعه وسنی تکذیب شده است وسلسله روات ان نیزاستخراج گردیده ومشخص شده است کهع روات ان یهودیان مسلمان شده بنی قریظه بوده اند که این طایفه پر کینه ترین قبیله یهودیان مدینه
نسبت به پیامبر بوده اندکه صدهاتن ار آنان در جنگ خیبر به دستور پیامبر به درک واصل شده اند.
کتاب آیات شیطانی در 9فصل تنظیم شده است ونویسنده کتاب،افسانه غرانیق را مکرروبه شکل های گوناگون در کتاب خود آورده است وآن را به عنوان یکی از مضامین اصلی کتاب خود مشخص وبرجسته نموده است.
موارد اهانت وجسارت نویسنده را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
1-تشکیک در امروحی وطرح این موضوع که جبرییل در واقع موجودی دردرون پیامبر بوده است وپیامبر (نعوذ بالله )متناسب با منافع خود وحتی مسایل شخصی اش آیات راتنظیم می کرده است!
2-معرفی پیامبر اسلام به عنوان فردی خودخواه وتاثیر پذیر وکم دقت و...
3-معرفی یاران پیامبر به عنوان افرادی که دچارانحراف های اخلاقی گوناگون بوده اند.
4-نسبت انحراف اخلاقی به همسران پیامبر.
5-تحقیرواهانت نسبت به فرشته وحی جبرییل
6-تحقیرواهانت نسبت به احکام اسلام.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  16  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله سلمان رشدی

دانلودمقاله فروغ فرخ زاد و بررسی شعر او

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله فروغ فرخ زاد و بررسی شعر او دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
مقدمه
فروغ فرخزاد در 15 دی ماه 1313 در تهران متولد شد, مادرش " توران وزیری تبار و پدرش " سرهنگ محمد فرح‌‏زاد " بود؛ پدر به دلیل روحیه نظامی که داشت از همان آغاز فرزندان خود را به گونه‌‏ای متفاوت تربیت می‌‏کرد و سعی داشت آن‌‏ها را با سختی آشنا کند, فروغ در سال‌‏های 1325 پس از پایان دوره ابتدایی در دبیرستان"خاور" ثبت نام می‌‏کند و در این سال‌‏ها به سرودن شعر روی می‌‏آورد.
اما فروغ, شعرهای این دوره را که بیشتر در قالب غزل سروده ‌‏شده‌‏اند, هیچ‌‏گاه جایی منتشر نمی‌‏کند.او در سال 1328 وارد هنرستان بانوان کمال‌‏الملک‌‏می‌‏شود و نقاشی و خیاطی را زیر نظر استاد "پیتر کاتوزیان"و"بهجت صدر" می‌‏آموزد. در شهریور ماه 1329 در حالی که شانزده سال بیش ندارد با پرویزشاپور که پانزده سال از او بزرگتر است و نوه خاله مادری فروغ است علی رغم تمام مخالفت‌‏های خانواده ازدواج می‌‏کند؛آنها برای زندگی مشترک اهواز را بر می‌‏گزیند و به آنجا نقل مکان می‌‏کند. در سال 1331 همزمان با انتشار اولین مجموعه شعر فروغ"اسیر" تنها فرزندانشان"کامیار" متولد می شوکد و سپس از آن حس زنانگی به شکلی خاص در فروغ می‌‏شکند. اما شادی تولد کودک دیری نمی‌‏پاید و اختلافات خانوادگی بالا می‌‏گیرد. در فاصله سال‌‏های 1332 اشعار فروغ در نشریات آن روز همچون"روشنفکر","امید","ایران" و"سخن" منتشر می‌‏شود و بازتاب گسترده‌‏ای در سطح جامعه روشنفکری آن روزها دارد.
فروغ در سال 1334 از پرویز شاپور جدا ‌‏شده و نگهداری کامی نیز به پدر سپرده می‌‏شود. دیری نمی‌‏پاید که فروغ سر خورده و افسرده چمدان به دست به خانه پدری باز می‌‏گردد و پدرش نیز که مخالف کارهای او و انتشار اشعارش بوده‌‏است او را چمدان به دست از خانه بیرون می‌‏کند. فروغ به دعوت"طوسی حایری" که زمانی همسر احمد شاملو بود به خانه او می‌‏رود. مدتی را در خانه او می‌‏گذارند تا جایی برای خود دست و پا کند. در همین سال مجموعه شعر اسیر به چاپ دوم می‌‏رسد که عمدتا اشعار این مجموعه چهار پاره منظوم یا قطعه بودند. در سال 1335 که احمد شاملو"عروسی خون" لورکا را ترجمه کرده و قرار بود این نمایشنامه به روی صحنه برود, شاملو از فروغ دعوت می‌‏کند که به همراه اعضا این گروه"طوسی حایری","لبعت والا" و چند نفر دیگر به ایفای نقش بپردازد. آنها شروع به تمرین می‌‏کنند اما به دلایل مالی و مشکلات شخصی بازیگران این تئاتر روی صحنه نمی‌‏رود.
در سال 1335 فروع مجموعه شعر"دیوار"را که شامل 25 قطعه شعر منظوم است منتشر می‌‏کند و پس از آن به ایتالیا و آلمان سفر می‌‏کند در سال 1336 به تهران باز می‌‏گردد و به ناچار اتاقی اجازه می‌‏کند. در همین سال‌‏ها دو داستان به نام‌‏های"بی‌‏تفاوت"و"کابوس" را در مجله "فردوسی"منتشر می‌‏کند. در سال 1337 عصیان را که شامل 17 قطع شعر منظوم بود منتشر می‌‏کند. همزمان با ابراهیم گلستان آشنا می‌‏شود و به عنوان منشی در "گلستان فیلم" مشغول به کار می‌‏شود. در سال 1338 فروغ به همراه صمد‌‏ پورکمالی با هزینه"گلستان فیلم" به انگلستان, هلند و آلمان برای کارهای صدابرداری و تعمیر دستگاه‌‏های فیلم‌‏برداری می‌‏رود اما این سفر را نیمه کاره رها می‌‏کند و به تهران باز می‌‏گردد.
در سال 1338 فروغ در تهیه و بازی فیلمی از مراسم خواستگاری در ایران که بنا به سفارش موسسه فیلم ملی کانادا توسط ابراهیم گلستان ساخته شد ایفای نقش می‌‏کند.
در فاصله این سال‌‏ها فروغ همراه با ابراهیم گلستان در عرصه فیلم‌‏سازی مشغول است و یک فیلم تبلیغاتی یک دقیقه‌‏ای برای صفحه نیازمندی‌‏های روزنامه کیهان و یک فیلم کوتاه تبلیغاتی برای کارخانه روغن پارس می‌‏سازد.
در سال 1340 سفر کوتاهی به انگلستان می‌‏کند. در این سال دست به خودکشی می‌‏زند که این خودکشی ناکام می‌‏ماند. در همان سال"دیوار" به چاپ دوم می‌‏رسد. در همین سال فروغ در نمایش‌‏نامه‌‏ای به نام" کسب و کار میسیز وارن" اثر"برنارد شاو" به کار گردانی"سرکیسیان" بازی می‌‏کند اما پس از مدت‌‏ها تمرین این نمایش بنا به مشکلات جانبی به روی صحنه نمی‌‏رود. در سال 1341 در اولین فیلم بلند ابراهیم گلستان به نام"دریا" به عنوان نقش اول بازی می‌‏کند؛ همزمان با بازی در این فیلم شعرهایش در آرش منتشر می‌‏شوند.
در سال 1341 فروغ برای ساختن فیلم"این خانه سیاه" است به جذام خانه بابا باغی می‌‏رود و همزمان با آن شعر"به علی گفت مادرش روزی" را می‌‏سراید و با همکاری"شاهین سرکیسیان" نمایش‌‏نامه"ژان مقدس"اثر"برنارد شاو" را به فارسی باز می‌‏گرداند. در بهمن ماه همین سال"این خانه سیاه است" در کانون فیلم به نمایش می‌‏آید که بازتاب زیادی در مطبوعات آن روز دارد.
در سال 1342 در دو سکانس فیلم"خشت و آینه" به کار گردانی ابراهیم گلستان به ایفای نقش می‌‏پردازد و در این سال برای بازی در نمایش‌‏نامه "شش شخصیت در جست‌‏وجوی نویسنده" لوئیجی پراندلو به کار گردانی پری صابری دعوت می‌‏شود, این نمایش در انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا اجرا می‌‏شود.
در زمستان سال 1342 " ای مرز پرگُهر" را در آرش منتشر می‌‏کند. در اواخر زمستان همین سال مجموعه شعر"تولدی دیگر" را که شامل شعرهای پراکنده‌‏اش در نشریات بود, منتشر می‌‏کند.
در 1343 "این خانه سیاه‌‏است" برنده جایزه فیلم فستیوال فیلم" اوبرهاوزن" می‌‏شود.
در همین سال برگزیده اشعار فروغ به انتخاب خودش منتشر می‌‏شود. سال 1344 فروغ سفری به ایتالیا و فرانسه می‌‏کند و پس از بازگشت به ایران با"بر ناردو برتو لویچی" دیدار می‌‏کند. در سال 1345برای شرکت در دومین فستیوال"فیلم مولف"به ایتالیا سفر می‌‏کند. در این سال با سهراب سپهری, مهدی رخشا و بهجت صدر به نقاشی کردن می‌‏پردازد.
تمام راز اشعار فروغ در این گفته ها نهفته است واگر دقیق شویم می توانیم بن مایه های تفکر او را که درجای جای اشعارش ریشه دوانده اند، مشاهده کنیم. گفته ها یش به شعر درآمده اند این گفته ها جوهر شعری دارد. نامه هایش را بخوانید، خواهید فهمید!
باور عینی، زمینی ، باور به متحد شدن با تمام ابنای هستی و سپس گذراندن جهان از خود ومستحیل شدن در معنایی که تلالو رستگاری است. اگرچه از درون شر، از درون پوسیدگی و هیچی وفنا گذر کند، نظام اشعار متاخرتر او را می سازدفیلم خانه سیاه است، چون زیستن اوست، نشان از ناخودآگاه جامعه ادبار گرفته ای می دهد که نوای انسان مغمومی روایت گر آنست. یعنی صدای زن و تشخص صدای زن. شعر فروغ تشخص صدای زنانه است. صدایی که خود را در محیط مرسوم واقعی بی استعاره معنا می کند. در عینیت. در زوالی که هرروز آنرا با گوشتش حس میکند. از شگفتیهای جسم می گوید وا ز معشوقی واقعی حرف می زند وراه رستگاری را ازدرون همین کوچه ها و خیابانها با تمامی شرشان وتمامی واقعیت عجیب وغریبشان می جوید. گاه چنان معشوق زمینی را به نمونه مثالیش پیوند میزند که طنین مولانا از اشعارش شنیده می شود.
تفکر او از قعر زمین زبانه می کشد، در شعرش شعله می زند، بالا می آید،جزئی از هستی می شود وسپس در کهکشان فرود می آید.
من از تو می مردم
اما تو زندگانی من بودی
تو با من می رفتی تو در من می خواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی می پیمودم
تو با من می رفتی
تو در من می خواندی
از شعر : تولدی دیگر
همه هستی من آیه تاریکی است
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا اه کشیدم آه
من در این آیه ترا
به درخت وآب وآینه پیوند زدم.
جامعه چنین عصیانی را بر نمی تابد. چنین تشخصی را خارج ازعرف زمانه واجتماع می بیند. زنی از شگفتیهای جسم می گوید. بی آنکه به صد استعاره ومجاز متوسل شود ومعشوق زمینی اش را به آب و آتش وآینه پیوند می زند.
فیلم خانه سیاه است دلالتهایی ورای خود دارد در بافت معنا شناسانه خود از خود فراتر می رود ودلالت به جامعه ای می کند که جذام سرتا پای آن راگرفته است. زخمها ی فروکوفته اش را تنها یک شاعر می تواند بسراید چراکه کلام جاری مرسوم حق مطلب را ادا نمی کند. راستی تا به حال به این فکر کرده اید که اگر شعر نبود، آن همنشینی عجیب کلمات نبود، انسان تا ابد لال می ماند. با کلام جاری مرسوم چگونه دریافتهای تکان دهنده، بیان می شد. شعر، ناخوداگاه فروکوفته در بطن زبان و زمان است که شاعر چون سالکی در پی یافتن آنست.
شعر فروغ همنشینی عجیب وغیر منتظره واژه هاست. طنین گونه ای از موسیقی است که کلمه در آن به درخشش رسیده، به اصل خویش باز گشته و ازغبار عادت پاک شده است و این سحری است که ما را به خواند ن چند باره اشعار او دعوت میکند.
ا ز درد زنان و مردان به یکسان سخن می گوید.
گاهی هم طنینی اسطوره ای می یابد همچون ایزیس واوزریس ، اورفه و اوریدیس، گویا دوباره در همین کوچه ها وخیابانها ، همدیگر را گم کرد ه اند وسپس به جهان زیرین قدم گذاشته اند.

از کتاب قدرت اسطوره:
اوزیریس خدایی است که مرد و رستاخیز کرد و در وجه جاودانی خود مردگان را قضاوت خواهد کرد شخصی که می خواهد نزد خداوند برود باید یگانگی خود را با خداوند درک کند. چنین لحظه ای بی زمان خواهد بود زمان منفجر می شود پس باز باید گفت جاودانگی چیزی همیشه ماندگار نیست. شما می توانید آنرا همین جا و هم اکنون در تجربه خود از مناسبات زمینی تان داشته باشید . من در اینجا به یاد گفته ای از فروغ افتادم:
یک تابلو از لئوناردو در نشنال گالری است که من قبلا ندیده بودم یعنی در سفر قبلیم به لندن، محشر است . همه چیز در یک رنگ آبی سبک حل شده است. مثل آدم ، به اضافه سپیده دم . دلم می خواست خم شوم و نماز بخوانم. مذهب یعنی همین من در لحظات عشق وستایش است که احساس مذهبی بودن می کنم .
ایزیس می گوید: ((من مادر طبیعی همه چیز ها هستم بانو و فرمانروای همه عناصر. برای آنکه زندگی داشته باشید باید مرگ داشته باشید.
ایزیس الهه ایست در جستجوی همسر یا معشوق از دست رفته خود از این رو وارد قلمرو مرگ می شود .
از اورفه و اوریدیس:
بعداز کشته شدن اوریدیس، اورفه تصمیم گرفت به دنیای زیرین برود وبکوشد اوریدیس را به زمین بازگرداند . فرمانروای هادس و ملکه، اوریدیس را فراخواندند واو را به اورفه دادند وقتی اوریدیس از پی او می آمد او نباید به پشت سر نگاه می کرد آنها از دنیای تیره زیرین بالا می آمدند .او می دانست که که اوریدیس از پی وی می آید ولی ناگفته آرزو می کرد که یک نظر او را ببیند . اکنون به جایی رسیده بودند که تیرگی ازبین رفته و اندکی هوا خاکستری شده بود. اما اوریدیس هنوز در تیرگی بود وکامل بیرون نیامده بود .سر برگرداند وبه اوریدیس نگاه کرد سعی کرد اورا بالا بکشد اما زن در یک لحظه ناپدید شد زن بار دیگر به دنیای زیرین لغزیده بود.
فروغ در شعرش وزن را بر عاطفه وادراکش تحمیل نمی کند بلکه وزن را تابعی از این دو می نماید. با اوج وفرودهایش اوج و فرودی در وزن می دهد و گاهی هم ازچارچوب نیمایی به نفع شعر خودش تخطی می نماید. نیما می گفت: یک وزن مشخص باید در کل شعر احساس شود یعنی وزن از ابتدای شعر ذره ذره به کلیتی مشخص ختم شود که در برگیرنده بحر عروضی مشخصی باشد. اما در شعر فروغ گاهی طنین چند وزن را احساس می کنیم که همان وزن عاطفی و حسی او در هنگام سرودن و مرتبط با اندیشه اوهستند.همچنانکه او خود می گوید:
این وزن نیست که شعر را انتخاب می کند من به حکومت وزن اعتقادی ندارم شعر من وزن خودش را دارد.
آهنگ زندگی وادراک او از هستی است که وزن شعر اورا می سازد.
در سال 1331- مجموعه شعر اسیر، در سال 1336-مجموعه شعر دیوار، درسال 1338- مجموعه شعر عصیان، و سپس پس از ورددش به عالم سینما در سال 1341-تولدی دیگر را می سراید در سال 1337 به گلستان فیلم می رود و به کارهای سینمایی جذب می شود.
او خود می گوید :(( سینما برای من یک راه بیان است اینکه من یک عمر شعر گفته ام دلیل نمی شود که شعر تنها وسیله بیان است.
بی شک آشنایی او با سینما وهمچنین ابراهیم گلستان، تاثیر شگرفی در زندگی هنری او گذاشت سال41 سال سرودن تولدی دیگر، همزمان شد با مقدمات ساخت خانه سیاه است. فروغ در آمد ورفت بود. در ایران وهمچنین در خارج. تحولی در زند گیش بوجود آمده بود دیگر آن، دختر مغموم وافسرده شعر های اسیر وعصیان ودیوار حالا داشت به زنی پخته تبدیل می شد واین پختگی در شعرهای تولدی دیگر به بعد، نمود عجیبی یافت بی شک اگر سینما وآشنایی باهنر تصویر نبود اودر همان اشعار سه دیوان قبلش به پایان رسیده بود. خود می گوید:((هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله فروغ فرخ زاد و بررسی شعر او

دانلودمقاله زندگی نامه راسل

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله زندگی نامه راسل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

تقریبا همه اذعان دارند که از میان همه فیلسوفان بریتانیایی معاصر،برتراند راسل در سراسر جهان از همه مشهور تر است.این امر تا حدی ناشی از این واقعیت است که او تعداد بس معتنابهی کتاب و مقاله در زمینه مباحث اخلاقی ،اجتماعی و سیاسی نوشته و منتشر کرده است که آمیخته به چاشنی سخنان بر انگیزاننده است و در سطحی نوشته شده است که برای عامه ای که ندرتا می توانند خدمات فنی تر او را به اندیشه فلسفی دریابند وقابل فهم است. و عمدتا این رده از انتشارات است که راسل را پیامبر اومانیسم لیبرال،قهرمان کسانی که خود را خردگرا می شمارند،آزاد از قید و بندهای جزمهای دینی و مابعدالطبیعی و در عین حال شیفته آرمان آزادی انسانی-در مخالفت با توتالیتاریسم-و نیز آرمان پیشرفت سیاسی بر وفق اصول عقلانی گردانده است.همچنین می توانیم تعهد او را در ادوار مختلف زندگیش به طرفگیری خاص،گاه طرفگیری غیر مردم پسند،در مسائل مبتلا به عام و حائز اهمیت برای همگان،از علل افزایش شهرت او یاد کنیم.او هموره شجاعت دفاع از معتقداتش را داشته است.و ترکیب یک شخصیت اشرافی،فیلسوف،مقاله نویس ولتری و ستیهنده پرشور،طبعا در روحیه عامه اثر گذارده است.

 

اگر از یک سو منطق ریاضی و از سوی دیگر احکام اخلاقی عینی،ارزشی و سیاسی را از فلسفه حذف کنیم،آنچه باقی می ماند آن است که شاید بتوان فلسفه کلی راسل نامید،که فی المثل عبارت است از مباحث شناخت شناسی و مسائل مابعدالطبیعی.این فلسفه کلی از یک سلسله مراحل و جهشها گذشته است و نمایانگر آمیزه غریبی از تحلیل تند و تیز ونیز نادیدن عوامل ذی ربط مهم است.ولی به مدد روش یا روشهای تحلیلی او یگانه و یکپارچه شده است.و فراز و نشیب ها چندان عظیم نیست که اظهار طنز آمیز پرفسور چ. د. براود را به معنای ظاهریش حمل کنیم که می گوید:«چنانکه همه میدانیم،جناب راسل هر چند سال یک نظام فلسفی تازه عَلَم می کند» در هر حال فلسفه کلی راسل ارائه دهنده سیر استکمالی جالب توجه اصالت تجربه بریتانیایی در پرتو شیوه های فکری بعدی است که خود او در آن سهم عمده ای داشته است .
برتراند آرتور ویلیام راسل،در هجدهم ماه مه سال 1872 ،در شهر ترلک از ایالت مونماثشایر انگلیس دیده به جهان گشود و در روز دوم فوریه ماه فوریه سال 1970 ،در شهر پنیرین دودرایث از ایالت مریوس کشور ویلز بریتانیا دیده از جهان فرو بست.او با نود و هشت سال زندگی،دیر زیست و میراث گرانی از اندیشه و عمل بر جای نهاد که سزاوار پژوهیدن و آموختن است.وقتی برتراند دو ساله بود مادر او،کاترین بارون استانلی آلدرلی، در گذشت و هنگامی که سه سال و نیمه بود پدرش،وایکنت آمبرلی راسل ،رخت از جهان بر بست و بدین سان تربیت او بر عهده مادر بزرگ پدری وی ماند که بانویی بود با آرای سیاسی لیبرال،با اخلاقی سخت گیر و تنزیه طلب،و با اعتقادات مذهبی استوار.راسل،زیر مراقبت مادر بزرگ،تحصیلات ابتدایی را با معلمین خصوصی درس خواند و ذهن کنجکاوش با ایمان مذهبی و خلوص اخلاقی آشنا شد و تخیلات کودکانه اش در فضای ماوراء طبیعت پرگشود و شور دست یافتن به معرفت حقیقت در دلش انباشت.او درخانه پدربزرگش-لرد جان راسل،و بعدها:ارل راسل-پرورش یافت.
تعلیمات دینی و پرورش اخلاقی،پاسخ نهایی و قطعی همه پرسشهای سوزان زندگی را در بر داشت و در واقع،این پاسخ ها،مطلق بی چون و چرای حقیقت تام و تمام بود:این آموزش،می آموخت که از کجا آمده ایم،چرا آمده ایم،چه باید بکنیم یا نکنیم،و به کجا میرویم؛می آموخت ستارگان و ماه و خورشید چرا هستند و چه خواهند شد؛می آموخت که حشره و جامد و نبات در کجای این طرح بزرگ زندگی جا دارند؛می آموخت که چرا برخی مردم،از سلامت و ثروت و حرمت رخوردار و برخی دیگر محرومند.لیکن علیرغم،و شاید به علت این پرورش ایمانی ،برتراند از یازده سالگی در صحت باورهای مسیحی به تردید افتاد و بر آن شد که معرفت نسبت به امور،هرچه سنجیده تر و ژرف تر باشد به احتیاط و تردید آمیخته تر،و هرچه از سنجیدگی و ژرقا دورتر باشد به ایمان وثوق نزدیک تر است به طوری که نیل به معرفت به دور از تردید،در امور تجربی و آزمایشگاهی نا ممکن است و در ریاضیات ،که سنجیده ترین بخش معرفت انسانی است ،مفروضات و بدیهیات پایه(آکسیوم ها)در بهترین حالت،فقط فرض های معقولند که صحت شان به ازای فضاهای مورد تصور،تصدیق می شود و با تغییر آن بی اعتبار میگردد.بدین گونه بود که تردید ریمان در آکسیوم های هندسه اقلیدسی ،به پیدایش هندسه فضاهای چند بعدی ریمان راه رد و نسخ فضاهای سه بعدی فیزیک نیوتون،راه زا به پیدایش فیزیک چند بعدی نسبیت گشود.این تردید شرافتمندانه و پالاینده،در بنای اندیشه و استدلال برتراند جوان جا گرفت و بعدها سراسر آثار فلسفی و استدلالی او را سرشار کرد.

 

برتراند در هیجده سالگی به کالج ترینیتی دانشگاه کمبریج وارد شد و به زودی در ریاضیات درخشید و به عضویت«انجمن رسولان» که جای نخبگان ریاضی بود برگزیده شد.در این دوران ،وی با مک تگرت فیلسوف کمبریج آشنا شد و در سال چهارم دانشگاه به فلسفه گرایش یافت.مک تاگرت و استوت به او چنین آموختند که اصالت تجربه بریتانیایی را خام و نسخته بشمارد و در عوض به سنت هگلی روی آورد.راسل خود از ستایشی که برای برادلی قائل بود سخن گفته است .و از سال 1894 یعنی سالی که کمبریج را ترک گفت،تا سال 1898 ه این اندیشه ادامه داد که مابعدالطبیعه قادر به اثبات عقایدی در باب جهان است که احساس «دینی» او را به مهم انگاشتن آنها کشانده بود.در بیست و شش سالگی،در ایالات متحده به تدریس هندسه غیر اقلیدسی پرداخت .راسل در برهه ی کوتاهی در سال 1894 در مقام وابسته(اتاشه) افتخاری در سفارتخانه بریتانیا در پاریس کارکرد.در سال 1985 همت خود را مصروف به مطالعه اقتصاد و سوسیال دموکراسی آلمانی در برلین کرد.نتیجه این مطالعه،نگارش و انتشار کتاب«سوسیال دموکراسی آلمان» در سال 1896 بود.اغلب مقالات اولیه اش در باب مباحث ریاضی و منطقی بود،ولی شایان ذکر است که نخستین کتاب او راجع به نظریه اجتماعی بود.

 

راسل به ما می گوید که در این دوره هم تحت تاثیر کانت بود و هم هگل،ولی هنگامی که در موضوعی بین آنها اختلاف و تعارض بود،جانب هگل را میگرفت.او یکی از مقالاتش در باب روابط عدد و کمیت را که در سال 1896 در مجله مایند چاپ کرد،«طابق النعل بالنعل هگل» نامید.و در باب جستاری در زمینه مبانی هندسه(1897) که نسخه ی تکمیل شده رساله مربوط به بورسش در ترینیتی کالج کمبریج بود،گفته است که نظریه هندسه ای که عرضه کرده بود«عمدتاکانتی» بود،هر چندبعدها با به میدان آمدن نظریه نسبیت انیشتین منسوخ شد.

 

در سال 1898 راسل به شدت در مقابل ایدئالیسم واکنش نشان داد.یک باعسش این بود که خواندن کتاب منطق هگل او را متقاعد کرد که آنچه مولف در باب ریاضیات گفته است لایعنی است.باعث دومش این بود که هنگامی که در کمبریج به جای مک تاگرت(که در خارج بود) در باره لایب نیس تدریس می کرد،به این نتیجه رسید که براهینی که برادلی علیه واقعیت و نِسَب اقامه کرده است سفسطه آمیز است.ولی خود راسل دلیل عمده را تاثیر دوستش ج. ا. مور دانسته است.همراه و همرای با مور طرفدار این عقیده شد که آنچه برادلی یا مک تگرت ممکن است علیه این حکم بگویند،هر آنچه عقل عرفی واقعی بینگارد واقعی است.در واقع در دوره مورد بحث راسل رئالیسم را از هر آنچه بعدها پیش برد ،بیشتر پیش برده بود.این امر صرفا مساله تمسک به کثرت انگاری و نظریه روابط خارجی،نه حتی اعتقاد به واقعیت کیفیات ثانویه نبود.راسل همچنین معتقد بود که نقاط مکان و آنات زمان واقعا موجودند،و جهان بی زمان مثل افلاطونی و ذوات ،و نیز اعداد وجود دارد.بدینسان به قول خودش جهان پرو پیمانی داشت.

 

تدریس راسل در باب فلسفه لایب نیتس،که در بالا به آن اشاره شد،منتج به نگارش و انتشار کتاب قابل توجهی به نام «شرح انتقادی فلسفه لایب نیتس» در سال 1900 شد.در این کتاب اظهار داشت که مابعدالطبیعه لایب نیتس تا حدی انعکاس مطالعه منطقی او و تا حدودی آموزه ی مردم پسند یا عوام فهم است که نظر به موعظه و ارشاد بیان شده و با معتقدات واقعی فیلسوف ناسازگار است.از این به بعد راسل معتقد به این امر ماند که مابعدالطبیعه جوهر و عرض بازتاب شیوه بیان موضوع-محمولی منطقی است.

 

 

 

 

 

جان،معرفت جوی برتراند،در جهت نیل به معنی و حقیقت،از همه راه های دین ،هندسه،ریاضی،فلسفه،اقتصاد و سوسیال دموکراسی بهره جست.در بیست و شش سالگی،با فیض گرفتن از مور فیلسوف کمبریج،از ایده آلیسم اعراض کرد و به تجربه گرایی(آمپریسیسم) و پوزیتویسم روی کرد.وی در میان انواع راههای کسب معرفت،علم مدرن را متواضع تر،صالح تر و شرافتمندانه تر یافت.علم مدرن،میوه جریان نیرومند اصلاح مذهبی (رفورماسیون)و نهضت پرتوان نوزاییعلمی-فرهنگی (رنسانس)که از نیمه سده شانزدهم،با هضم معارف چندین هزار ساله انسان،تحولی کیفی پذیرفته و زمینی شده بود،نخستین جلوه های خود را در کارهای کپلر،کپرنیک،و گالیله عرضه کرده؛ به دست رنه دکارت در جان اندیشه حلول کرده و پایه انسانی معنی را پی افکنده و سپس در دست چیره ی آیزاک نیوتن،به زبان ریاضی تجهیز گردیده ود.بر این پایه بود که نام آوران پرشمار جهان علم و اندیشه ،در چهار سده اخیر،کاخ معرفت انسانی را بر افراختند،با وساوس دکارتی در پی ها و ستون های آن نگریستند ،با بازنگری و فروتنی راه را بر کشفیات و نو آوری گشودند و اسلوب پرتوان معرفت علمی را عرصه مکانیک و فیزیک،به عرصه های بغرنج تر زیست و روان و جامعه و اقتصاد فرا رویاندند.کتاب« جهان بینی علمی» ،گشت و گذاری در این عرصه است که راسل در 58 سالگی نگاشته است.دو کتاب دیگر«الفبای اتمها» و «الفبای نسبیت» نیز،به منظور برون علم به درون جمع وسیع دانش آموختگان و مردم به نگارش در آمده اند.

 

تردید حقیقت پژوهانه راسل،راه او را به فروتنی در دانش،به احترام به اندیشه غیر،به مدارا با انسان و سرانجام به عشق پرومته وار به وی می گشاید.وی در کتاب های «اصول ریاضیات»«مبانی ریاضیات» که به همکاری فیلسوف ریاضیدان،آلفرد وایتهد در سه مجلد نگاشته شد،«تحلیل ذهن»«تحلیل ماده»«پژوهشی در معنی و حقیقت»«معرفت انسان ،میدان و حدود آن» به شیوه ای حاوی نظم می کوشد تا انسان مقیم غار افلاطونی را،که راه معرفت یابی اش چنین پر پیچ و نا مطمئن است،به افزاری تجهیز کند که به یاری آن،سره از ناسره بازشناسد.او بر آن است که در وهله ی نخست،اندیشه باید به جزء تجزیه ناپذیر خود شکسته شود و هر جزء لایتجزای آن به دقت و وسواس و به دور از ابهام تعریف پذیرد سپس آگاهانه با اجزای دیگر پیوند داده شود تا در مجموع ،اندیشه ای خودناپذیر پدید آید.وی این روش را «اتومیسم منطقی» نام می گذارد.در وهله ی دوم،وی به این می اندیشد که ذهن و بیرون از ذهن،از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حضور رابطه علیت در میان این دو،ناشی از یک هم شکلی و هم ساختاری(همو مورفی)میان آن هاست و الا این دو در سرشت و ذات سنخیتی با هم ندارن و بنابراین،برای آن که ذهن بتواند واقعیت هستی را،که خود نیز جزو آن است،درست بازبتاباند،نیازمند روش تجربی است زیرا تنها در تجربه است که پرند معنی در بافت واقع در می آمیزد و محک می خورد و رشد می کند تا به مرحله بالاتری از همساختاری دست یابد.وی این اندیشه«همساختاری» را از وینگنشتاین ،دانشجوی دوران 40 سالگی خود ،که بعد ها حکیم نامداری شد،آموخته بود و همین اندیشه ،محور کارهای اساسی وی در زمینه معرفت شناسی باقی ماند.در وهله ی سوم،وی بر آن است که زبان به عنوان صورت ساختارمند معنی،خود به عنوان جزیی از واقعیت،با طرح «قضایای» نادرست ولی منطقی،مایه کج راهی در پژوهش حقیقت می شود چه«منطق»،امر زبانی است و نه واقعی؛ و منطقی بودن قضیه ، از حقیقی بودن آن خبر نمی دهند چنان که وقتی میگوییم اژدهای هشت سر سهمگین است،دچار خبط منطقی نشده ایم بلکه با فرض بی نیاز از اثبات (ایسکوماتیک) یک موجود،که خبط مربوط به عالم واقع است،یک قضیه منطقی آراسته ایم.به همین ترتیب،وقتی علیت مورد تجربه در میان پدیده ها را در مورد وجود به کار میبریم،میدان کاربرد آن را به ناروا عوض می کنیم و اندیشه را به تباهی می کشانیم.

 

تلاش برتراند راسل برای استنتاج ریاضیات از منطق و ریاضی کردن فلسفه و زبان،از اشراف به این درد حکایت می کند.وی،برای درمان،می کوشد تا مفروضات مقدم بر تعریف(ما تقدم) قضایای زبانی را به اجزاء تجزیه ناپذیر شان تحلیل کرده و آن ها را تعریف کند و بدین سان،مقولات غیر واقعی زبان و ذهن را کنار زده و زبان را همچون بازتاب معنایی واقعیت به کار گیرد.وی در این جستجو، و در کوشش به رفع تعارض های منطقی (پارادوکس ها) به تدوین نظریه تیپ ها میپردازد و منطق صوری کلاسیک را با تئوری مجموعه ها در میامیزد.اوج های این کار سترگ در آثار ماندگار راسل ،عمدتا در سه مجلد «مبانی ریاضیات» و«پژوهشی در معنی و حقیقت» بروز کرده اند ولی خود او همواره کار خود را ناکافی ارزیابی کرده است.

 

به زعم راسل،در این هستی بیکران-ولو که بیکرانی به همان اندازی کرانمندی برای انسان فهم ناپذیر باشد-انسان،این موجود معنی آفرین و فرهنگ ساز،در گوشه ناچیزی به نام زمین،تک افتاده و تا کنون در یافتن هم نفسی دیگر در گوشه دیگری از این مغاک سرد و تاریک،نا کام مانده است.اندیشه این بیکرانی هستی از یک سو، و درک این کرانمندی مکانی-زمانی نوع انسان از سوی دیگر،درد تنهایی و ناچیزی را به پرسش سوزان چیستی،چونی و چرایی می افزاید.راسل که از پاسخهای قطعی و حق به جانب کلیسا نا خرسند و دل زده است،کل معرفت انسان و به ویژه علم مدرن را به مدد می خواند:جهان وجود،از بافت مکان حرکتی تنیده شده و هر ذره هستی ،تراکمی است از این سرشت،که در فیزیک مدرن،به حادثه یا اغتشاش تعبیر می شود؛ زمان تعبیری است از جا به جایی ولی نه جابه جایی ذره در مکان،بلکه حادثه ،واحد چهار بعدی تراکم های متنوع مکان حرکتی است چنان که مکان و حرکت به هم عارض نشده اند بلکه تفکیک ناپذیرند؛در این جهان ،جوشن ماده نیوتنی، و پرند روح علم النفس به جداییهزاران ساله خود پایان داده و به هم شبیه تر شده اند:نه فیزیک مدرن،از توپهای بیلیارد اتم سخن می گوید و نه روانشناسی مدرن از شبح روح دم می زند علیت،اساسی ترین پایه معرفت آدمی ،به عرصه میان پدیدها رانده میشود و دیگر به هستی و وجود حکم نمی کند.جهان،بدل می شود به جهان کثرت و تداخل پدیده ها ، و صورت عرفانی جهان وحدت بیرون میرود.نظم جهان ،به نظم می گردد و معرفت،در ناب ترین و پاکیزه ترین حالت خود در علم مدرن ،به نظم میگردد و معرفت، در ناب ترین و پاکیزه ترین حالت خود در علم مدرن،به دریافت روابط ساختاری و مدل سازی معنایی واقعیت خرسند می ماند و دم از نیل به حقیقت تام نمیزند.این حد شناسی و فروتنی علم،راه به مدارا می گشاید و عرصه های دیگر معرفت را به هنر و عرفان و فلسفه و غیر آن وا می گذارد که هریک به شیوه خود به یاری این مغاک نسین تنهاو دردمند و معنی ساز بشتابند و گاه به مانند پرومته،آتش زئوس را به وی ارمغان کنند تا این ظلمات و برودت بیکرانه مغاک محیط بر او را،ولو در عالم وهم،بزدایند و آرامشی فراهم آورند.از این رو،راسل،آورنده آتش را سزاوار حرمت می شناسد و آرزو می کند که از این آتش برای نور و گرما بخشیدن به کاشانه انسان بهره ببریم و خیره سرانه ،آن را به خرمن زندگی انسان نزنیم.

 

 

 

اگر نیمی از اهمیت راسل در گرو کارهای سترگ علمی و فکری اوست که وی را در سال 1950 به دریافت جایزه ادبی وبل ممتاز میسازد،بی تردید نیمی دیگر،مدیون عشق پرشور او به انسان است.این انسان مورد عشق او،انسان زمینی و دور از کمال است؛انسان گرفتار فقر و جهل و ستم ؛ انسانی که در همه حالات می تواند رشد کند،اعتلا پذیرد و پرواز اندیشه را تجربه کند.عاشق،نمی تواند معشوق را فاقد حق و در بند ببیند و بنا براین،مهر به انسان،برای راسل با باور استوار به حق آزادی او در آمیخته و او را به عنوان متفکر لیبرال دموکرات برجسته ساخته است.وی که عزم سوسیالیسم را برای زدودن زنگار فقر و جهل از چهره انسان می ستود در میابد که اندیشه و عمل بانیان سوسیالیسم،با گوهر آزادی فرد در ناسازگاری است و بنابراین،از موضع اولویت حریت انسان و حرمت فرد انسان،به نقد سازمان می پردازد و ه همین سیاق،هنگامی که سابقه صلح دوستی (پاسیفیسم)،از معاهده انگلیس با نازیسم در سال 1938 حمایت می کند در می یابد که صلح دوستی او در برابر نازیسم دشمن آزادی فرد،با اصل آادی در تعارض است چه وقتی شر بر اریکه ی قدرت اشد،صلح طلبی عین تسلیم به شر است و بنابراین،در نقد حمایت خود می نویسد«سقوط هیتلر،مقدمه ضروری حدوث هر خیری است» وی در سال 1957،به همراه آلبرت انیشتین و سایر دانشمندان ،نهضت ضد بمب اتمی پوگ واش را پدید آورد؛در سال 1958 نهضت خلع سلاح هسته ای را بنیاد کرد و در سال 1960 ،با ایجاد کمیته ی 100 نفری از نخبگان فکری،به سازمان دادن نهضت«مبارزه منفی جمعی » دست زد که اوج این فعایت را در محکوم کردن سیاست حزب کارگر بریتانیا در مورد ویتنام و جنایت های جنگی امریکا در ویتنام مشاهده می کنیم.

 

جای او در تاریخ،در ردیف بزرگانی چون سقراط،تولستوی و گاندی است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  55  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه راسل

دانلودمقاله زندگی نامه استاد شهـریار

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله زندگی نامه استاد شهـریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
(به قـلم جـناب آقای زاهـدی دوست استاد)
( بخشی ازاین متن در زمان حیات استاد، نگاشته شده است )
اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود.
گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.
شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـفیه می شود. غالـب غـزل هـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است.
بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه، و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد.
شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزل هـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده " پـرتـو پـایـنده " بـیان شده است و غـزل هـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران ، نالـه نومیـدی ، و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان آن عـشق حکـایت می کـند. شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق غزل ها و اشعار دیگری دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و ... که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.
عـشق هـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزل هـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی، و غـزل هـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد. برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده ، در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد. هـرچـه ملاحـظه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است.
محـرومیت و ناکامی های شهـریار در غـزل هـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر، و سرنوشت عـشق به زبان خود شاعر بـیان شده و محـتاج به بـیان من نـیست.

خیلی از خاطرات تـلخ و شیرین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانه ی شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـــا خاطرات مزبور مشاهـده می شود.
شهـریار روشن بـین است و از اول زندگی به وسیله رویا هـدایت می شده است. دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.
اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند. این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیشتر خواهـد شد تعـبـیر کرد.
خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب به اختصار آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد (قـریه ای واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم به دنبال او به زیر آب رفـته ، هـر چـه جسـتجو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحظه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است. این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدت کوتاهی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه ای به شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.
شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا ، هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری ، بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند.
شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود. شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگـارنـده مشاهـده کرده است:
هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم . دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود. او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟ شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اظهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی. گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟ انسان که در اطاق خشک و بی آب و غـرق، خفـه نمی شود. شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه، به دست من داد. دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانهً شب به نام سمفونی دریا ملاحظه می کـنـید.
شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید. اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید. ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است، با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.

شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشـنایی دیـده ام. در آن موقع که به عـلت بحـرانهـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیل او به عـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت. به من می گـفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قـبلا تعـیـیـن می کرد. در آن راه که می رفـتـیم، به انـتهـای آن نرسیده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً یک یا دو ارباب رجوع می رسید. با آنکه سالهـاست از آن ایام می گـذرد، هـنوز من در حیرت آن پـیشامدها هـستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مخـتـلف به شهـریار مـراجـعـه می کردند که گـاهـی به هـنر و حـرفـهً او هـیچ ارتـباطی نـداشت - شخـصی مراجـعـه می کرد و برای سنگ قـبر پـدرش شعـری می خواست یا دیگـری مراجـعـه می کرد و برای امـر طـبی و عـیادت مـریض از شهـریار استـمداد می جـست، از اینـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص برای گـرفـتن دعـا بود.
خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزل هـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید، راز و نـیاز، و شب و عـلی مـندرج است.
عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است. الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد، پـی بـرده می شود.
تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کردیم و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته، به قـم برده و به خاک سپـردیم. حـالـتی که از آن مـرگ به شهـریار دست داده ، در منظومه ی « ای وای مادرم » نشان داده می شود. تا آنجا که می گوید:
می آمدیم و کـله من گیج و منگ بود
انگـار جـیوه د ر دل من آب می کـنند
پـیـچـیده صحـنه های زمین و زمان به هـم
خاموش و خوفـناک هـمه می گـریختـند
می گـشت آسمان که بـکوبد به مغـز من
دنیا به پـیش چـشم گـنهـکار من سیاه
یک ناله ضعـیف هـم از پـی دوان دوان
می آمد و به گـوش من آهـسته می خلیـد:

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  13  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه استاد شهـریار