فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله نظریه های فرهنگی فیمینیستی

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله نظریه های فرهنگی فیمینیستی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 نظریه پردازان فیمینیسمی
برخی‌ از سه‌ نوع‌ اصلی‌ فمینیسم‌ سخن‌ گفته‌اند: لیبرال‌، رادیکال‌، مارکسیستی‌ یا سوسیالیستی‌. موج‌ دوم‌ فمینیسم ‌به‌ طور کلی‌ در نقد چگونگی‌ بازنمایی‌ زنان‌ در فرهنگ‌ عمومی‌ و رسانه‌های‌ جمعی‌ به‌ شیوه‌ای‌ جنسی‌، ناعادلانه‌ و استثماری‌ پدید آمد. هر یک‌ از انواع‌ فمینیسم‌ به‌ شیوه‌ خاصی‌ به‌ مسأله‌ انقیاد زنان‌ می‌نگرد و علت‌ها و راه‌ حل‌های ‌مختلفی‌ برای‌ آن‌ در نظر می‌گیرد. فمینیسم‌ لیبرال‌ مشکل‌ اصلی‌ را در وضع‌ استخدامی‌ و نابرابری‌ اقتصادی‌ زنان‌ و فرصت‌های‌ نابرابر از لحاظ جنسی‌ می‌جوید و راه‌ حل‌ را در ایجاد برابری‌ در حد امکان‌ می‌داند. به‌ نظر لیبرالها تسلط مردان‌ بر زنان‌ در قانون‌ نهادینه‌ شده‌ و موجب‌ اخراج‌ زنان‌ از حوزه‌های‌ مهمی‌ از حیات‌ اجتماعی‌ گشته‌ است‌. بنابراین‌فمینیسم‌ لیبرال‌ از آرمان‌ برابری‌ میان‌ زن‌ و مرد دفاع‌ می‌کند. به‌ ویژه‌ فمینیسم‌ آمریکایی‌ و انگلیسی‌ گرایش‌ لیبرالی‌ دارد. اما به‌ نظر فمینیست‌های‌ رادیکال‌ انقیاد زنان‌، نتیجه‌ نظام‌ پدرسالاری‌ است‌. رادیکال‌ها بر عکس‌ لیبرال‌ها که‌ بر برابری‌ تأکید می‌گذارند، تفاوت‌ اساسی‌ در علائق‌ زنان‌ و مردان‌ را مورد تأکید قرار می‌دهند و راه‌ حل‌ را در جداسازی‌ علائق ‌زنان‌ از علائق‌ مردان‌ می‌دانند.
فمینیست‌های‌ مارکسیست‌، سرچشمه‌ اصلی‌ انقیاد و ستمدیدگی‌ و نابرابری‌ زنان‌ را در نظام‌ سرمایه‌ داری‌ جستجو می‌کنند. از این‌ دیدگاه‌ سلطه‌ مردان‌ بر زنان‌، یکی‌ از مظاهر نظام‌ سرمایه‌داری‌ است‌. به‌ سخن‌ دیگر سلطه‌ مردانه‌، جزیی‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ است‌ و از این ‌رو تغییر روابط سلطه ‌آمیز جنسی‌ تنها با پیروزی‌ سوسیالیسم‌ ممکن‌ خواهد شد. برخی‌دیگر از نویسندگان‌ در همین‌ چارچوب‌ ستمدیدگی‌ و نابرابری‌ زنان‌ در نتیجه‌ ترکیب‌ سرمایه‌داری‌ و پدرسالاری‌ با یکدیگر می‌دانند.
از چنین‌ دیدگاه‌هایی‌ نابرابری‌های‌ جنسی‌ ریشه‌ در طبیعت‌ جنسی‌ ندارد، بلکه‌ غیرذاتی‌ و برساخته‌ فرهنگ‌ است‌. بدین‌سان‌ به‌ طور کلی‌، چنانکه‌ مشاهده‌ می‌کنیم‌، امروزه‌ در کانون‌ مشاجرات‌ بر سر معنای‌ فمینیسم‌ دو مفهوم ‌اساسی‌ برابری‌ و تفاوت‌ قرار دارند. فمینیسم‌ لیبرال‌ از آرمان‌ برابری‌ میان‌ زن‌ و مرد دفاع‌ می‌کند، در حالی‌ که ‌فمینیسم‌ رادیکال‌ بر حق‌ متفاوت‌ بودن‌ تأکید می‌گذارد. با این‌ حال‌ برابری‌ و تفاوت‌ خود دو مفهوم‌ پر ابهامند و ابعاد و وجوه‌ گوناگونی‌ دارند و در شرایط مختلف‌ به‌ معانی‌ مختلفی‌ به‌ کار رفته‌اند. چشم ‌اندازهای‌ گوناگونی‌ درباره ‌معنای‌ این‌ مفاهیم‌ در ادبیات‌ فمینیستی‌ عرضه‌ شده‌ است‌. در این‌ اختلاف‌ نظر فمینیسم‌ اروپایی‌ عمدتاً بر روی ‌تفاوت‌ها تأکید می‌گذارد در حالی‌ که‌ فمینیسم‌ آمریکایی‌ -انگلیسی‌ بر برابری‌ تکیه‌ می‌کند. فمینیست‌های‌ آمریکایی‌ اغلب‌ از تأکید بر تفاوت‌ احتراز کرده‌ و آن‌ را مورد نقد قرار داده‌اند زیرا به‌ نظر آنها چنین‌ تأکیدی‌ حاکی‌ از نوعی ‌زیست‌شناسی‌ گرایی‌ یعنی‌ پذیرش‌ تفاوت‌های‌ ذاتی‌ است‌ و با نژادگرایی‌ نسبتی‌ دارد. بدین ‌سان‌ زمینه‌های‌ تاریخی ‌کشورهای‌ مختلف‌، بر شکل‌ خاص‌ فمینیسم‌ در آنها تأثیر داشته‌ است‌. با این‌ حال‌ هواداران‌ نظریه‌های‌ برابری‌ یا تفاوت ‌بر اساس‌ ملیت‌ تقسیم ‌بندی‌ نمی‌شوند.
همچنین‌ در برخی‌ تفسیرها چنانکه‌ اشاره‌ شد، ترکیبی‌ از این‌ دو مفهوم‌ یعنی‌ برابری‌ در عین‌ تفاوت‌، ناممکن‌ تلقی‌نمی‌شود. بسیاری‌ از نویسندگان‌ فمینیست‌ معانی‌ مرسوم‌ و متداول‌ برابری‌ و تفاوت‌ را بر حسب‌ علائق‌ خود شالوده ‌شکنی‌ می‌کنند و معانی‌ فمینیستی‌ تازه‌ای‌ از آنها عرضه‌ می‌دارند و روابط تازه‌ای‌ میان‌ آن‌ دو ایجاد می‌کنند. با این‌ حال‌ امروزه‌ همچنان‌ مهمترین‌ مشاجرات‌ پیرامون‌ دو مفهوم‌ برابری‌ و تفاوت‌ در جریان‌ است. ریشه‌های ‌اختلاف‌ نظر در تأکید بر برابری‌ یا تفاوت‌ را می‌توان‌ در چند حوزه‌ یافت‌. یکی‌ این‌ که‌ در گذشته‌ هر دو مفهوم‌ برابری‌ و تفاوت‌ عملاً به‌ زیان‌ زنان‌ به‌ کار رفته‌اند، به‌ این‌ معنی‌ که‌ برابری‌، اغلب‌ در حوزه‌های‌ علائق‌ مردانه‌ تعریف‌ شده‌ است‌ و اغلب‌ تأکید بر تفاوت‌ دو جنس‌ هم‌ در توجیه‌ نابرابری‌ آنها عنوان‌ شده‌ است‌. بنابراین‌ ممکن‌ است‌ تأکید بر برابری‌ یا بر تفاوت‌ - اگر بی‌ تمیز صورت‌ بگیرد - به‌ زیان‌ علائق‌ زنان‌ تمام‌ شود.
یعنی‌ از یک‌ سو برابری‌ در حوزه‌ علایق‌ مردانه‌ به ‌حوزه‌ علاقه‌ زنانه‌ نیز تسری‌ داده‌ شود و از سوی‌ دیگر تفاوت‌، بهانه‌ پذیرش‌ نابرابری‌ گردد.
همچنین‌ میان‌ دو مفهوم‌ برابری‌ و تفاوت‌، تنش‌های‌ گوناگون‌ نهفته‌ است. برابری‌ موجب‌ نفی‌ هویت‌ زنانه‌ می‌شود و در این‌ صورت‌ دیگر نمی‌توان‌ از فمینیسم‌ سخن‌ گفت‌. از سوی‌ دیگر تأکید بر هویت‌ متفاوت‌ زنانه‌ به‌ عنوان‌ هویتی‌مستقل‌ (و نه‌ غیر هویت‌ مردانه‌) نباید چندان‌ نیازی‌ به‌ ایدئولوژی‌ فمینیسم‌ داشته‌ باشد. این‌ پرسش‌ نیز همواره‌ مطرح ‌می‌شود که‌ وقتی‌ از برابری‌ یا تفاوت‌ سخن‌ می‌گوییم‌ ملاک‌ مقایسه‌ چیست‌، یعنی‌ برابر با چه‌ کسانی و یا متفاوت‌ ازچه‌ کسانی‌؟
یکی‌ دیگر از ریشه‌های‌ اختلاف‌ این‌ است‌ که‌ آیا هدف‌ از دستیابی‌ به‌ برابری‌ (در معانی‌ و حوزه‌های‌ مختلف‌ آن‌) جذب‌ علایق‌ زنانه‌ در درون‌ علایق‌ مردانه‌، امحای‌ تفاوت‌های‌ جنسی‌ و تأسیس‌ جامعه‌ای‌ست‌ که‌ از لحاظ جنسی‌خنثی‌ باشد؟ برخی‌ از فمینیست‌هایی‌ که‌ بر روی‌ برابری‌ تأکید می‌گذارند منظورشان‌ همین‌ است‌. در مقابل‌ برخی‌دیگر برآنند که‌ برابری‌ راستین‌ بدین ‌سان‌ تأمین‌ نمی‌شود. از سوی‌ دیگر این‌ مبحث‌ پیش‌ می‌آید که‌ آیا فمینیسم‌ معطوف‌ به‌ تفاوت‌ که‌ در آن‌ سلطه‌ ارزش‌ها و نهادهای‌ مردانه‌ و ادعای‌ آنها به‌ اعتبار کلی‌ و عمومی‌ می‌باید فرو بریزد، مالا در توجیه‌ نابرابری‌ جنسی‌ به‌ کار برده‌ نمی‌شود؟ برخی‌ از طرفداران‌ تفاوت‌، خواهان‌ جهان‌ دوگانه‌ای‌ هستند که‌ متضمن ‌ارزش‌ها و نهادهای‌ زنانه‌ و مردانه‌ هر دو باشد، در حالی‌ که‌ برخی‌ دیگر برآنند که‌ حفظ تفاوت‌ جنسی‌ و تأکید بر آن‌،ن باید به‌ این‌ گونه‌ دوگانگی‌ بینجامد و یا در واقع‌ هم‌ نخواهد انجامید.
برخی‌ نیز چنانکه‌ ذکر شد، برابری‌ و تفاوت‌ را کاملاً مغایر و غیرقابل‌ جمع‌ می‌شمارند، در حالی‌ که‌ به‌ نظر برخی ‌دیگر میان‌ این‌ دو روابط و نسبت‌های‌ دیگری‌ برقرار است‌.
مثلاً برخی‌ فمینیست‌ها تفاوت‌ را نقطه‌ عزیمت‌ و برابری‌ را غایت‌ و هدف‌ نهایی‌ می‌شمارند. برعکس‌ برخی‌ دیگر، برابری‌ را نقطه‌ عزیمت‌ و مقدمه‌ یا وسیله‌ و یا تفاوت‌ را هدف به‌ حساب‌ می‌آورند. مثلاً گفته‌ می‌شود که‌ زنان‌ و مردان‌ باید از فرصت‌ های‌ برابر برای‌ کار برخوردار باشند ولیکن‌ دراشتغال‌ آنها تفاوت‌های‌ جنسی‌ در نظر گرفته‌ می‌شود.
در بحث‌های‌ فمینیستی‌، گفتمان‌ تفاوت‌، اخیرتر و رادیکال‌تر از گفتمان‌ برابری‌ و یکسانی‌ بوده‌ است‌. در این‌گفتمان‌، تفاوت‌ جنسی‌ شرط رهایی‌ زنان‌ تلقی‌ می‌شود.
در درون‌ این‌ گفتمان‌ نیز خطوط فکری‌ مختلفی‌ قابل‌ تشخیص ‌است‌. برخی‌ از این خطوط (به‌ ویژه‌ در فرانسه‌) مبتنی‌ بر نظریات‌ روانکاوی‌ هستند. برخی‌ دیگر (فمینیسم‌ ایتالیایی‌) بیشتر به‌ نظریه‌های‌ فلسفی‌ و سیاسی‌ تکیه‌ می‌کنند و تعابیر رادیکالتری‌ از گفتمان‌ تفاوت‌ به‌ دست‌ می‌دهند. این‌ نوع‌ فمینیسم‌ رادیکالتر، در بستر گرایش‌های‌ سوسیالیستی‌ تکوین‌ یافته‌ است‌ که‌ همواره‌ نسبت‌ به‌ مسایل‌ زنان‌ حساس ‌بوده‌اند. در عین‌ حال‌، فمینیسم‌ رادیکال‌ مجبور بوده‌ است‌ هم‌ در برابر سنت‌گرایان‌ و محافظه‌کاران‌ از هر نوعی‌ و هم‌ درمقابل‌ کمونیسم‌ سنتی‌ و سازمان‌ یافته‌ - که‌ مردسالارانه‌تر بوده‌ است‌ - موضع‌گیری‌ کند. در همین‌ تقابل‌ بود که ‌محدودیت‌ اندیشه‌ برابری‌ برای‌ فمینیست‌های‌ رادیکال‌ روشن‌تر شد و اهمیت‌ تأکید بر اندیشه‌ تفاوت‌ به‌ منظور مبارزه‌ با اندیشه‌ برابری‌ که‌ به‌ نظر آنها حاصلی‌ جز تذکیر زنان‌ ندارد، آشکارتر گشت‌.
از دیدگاه‌ فمینیست‌های‌ رادیکال‌ (گفتمان‌ تفاوت‌) همه‌ گفتمان ‌های‌ پیشین‌ درباره‌ زنان‌ و به‌ ویژه‌ گفتمان‌ برابری‌، گفتمان‌هایی‌ مردانه ‌اند و باید مادام‌ که‌ تسلط مردانه‌ و انقیاد زنانه‌ در جامعه‌ پا برجاست‌، مورد نقد و حمله‌ قرار گیرند. به ‌نظر آنها زنان‌ فاقد حوزه‌ خاص‌ خود یعنی‌ حوزه‌ زنانه‌ بوده‌اند (چیزی‌ معادل‌ حوزه‌ عمومی‌ در نظریه‌های‌ هانا آرنت‌، یورگن‌ هابرماس‌ و دیگران‌). پس‌ سلطه‌ مردانه‌ هم‌ در حوزه‌ زندگی‌ عمومی‌ و هم‌ در عرصه‌ زندگی‌ خصوصی‌، گسترش ‌داشته‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر تفاوت‌ زنانه‌ در همه‌ حوزه‌ زندگی‌ در چشم ‌انداز مسلط مردانه‌ جذب‌ و حل‌ شده‌ است‌. ازدیدگاه‌ فمینیست ‌های‌ رادیکال‌، تأکید بر تفاوت‌ به‌ معنای‌ سنتی‌ آن‌ که‌ گفتمان‌ مردانه‌ برای‌ انقیاد زنان‌ به‌ کار برده‌است‌، طبعاً کافی‌ نیست‌ بلکه‌ باید به‌ دنبال‌ مفهوم‌ تازه‌ای‌ از تفاوت‌ جنسی‌ بود که‌ مبنایی‌ برای‌ رهایی‌ باشد. فمینیست‌ های‌ رادیکال‌ با مسأله‌ تفاوت‌ جنسی‌ برخوردی‌ بسیار پیچیده‌ و فلسفی‌ می‌کنند. چنانکه‌ می‌دانیم‌، تعریف ‌تفاوت‌ جنسی‌ به‌ عنوان‌ تفاوتی‌ زیست‌ شناسانه‌، ذاتی‌ و یا تاریخی‌ و فرهنگی‌ تبعات‌ پیچیده‌ای‌ به‌ همراه‌ می‌آورد و احتمالاً در درون‌ مواضع‌ آنها تعارض‌ تولید می‌کند و آنها را به‌ دام‌ ذاتگرایی‌ می‌اندازد. به‌ طور خلاصه‌ به‌ نظر آنها ذات ‌زنانه‌ به‌ عنوان‌ چیزی‌ مستقل‌ از تاریخ‌ و فرهنگ‌ جامعه‌ قابل‌ تصور نیست‌. ماهیت‌ و ذات‌ زن‌ بودن‌ تا زمانی‌ که‌ به‌ وسیله ‌گفتمان‌ مردانه‌ در جامعه‌ ساخته‌ شده‌ است‌، ماهیت‌ و ذات‌ زنانه‌ نیست‌ و بیش‌ از این‌ هم‌ نمی‌توان‌ سخنی‌ گفت‌. ذات ‌و ماهیت‌ زنانه‌ تنها وقتی‌ زنان‌ آزادی‌ لازم‌ برای‌ ایجاد آنرا داشته‌ باشند، پدیدار خواهد شد. اما آنچه‌ امروز هست‌، محصول‌ انقیاد و گفتمان‌ غیرزنانه‌ است‌. تنها با امکان‌ از میان‌ بردن‌ انقیاد است‌ که‌ امکان‌ تشکیل‌ فرهنگ‌، زبان‌ و ذهنیت ‌زنانه‌ فراهم‌ خواهد آمد و تنها در این‌ صورت‌ است‌ که‌ تفاوت‌ جنسی‌ آشکار خواهد گشت‌.
ماهیت‌ رابطه‌ میان‌ برابری‌ و تفاوت‌ نیز مورد توجه‌ برخی‌ فمینیست‌ ها قرار گرفته‌ است‌. برخی‌ ایجاد تقابل‌ میان ‌برابری‌ و تفاوت‌ را بسیار محدود کننده‌ یافته‌اند.
تمایز و تقابل‌ میان‌ برابری‌ و تفاوت‌ موجب‌ گشته‌ که‌ برخی‌ از نویسندگان‌ فمینیست‌ از دو حوزه‌ جداگانه‌ سخن‌ بگویند: یکی‌ حوزه‌ عمومی‌ - سیاسی‌ یا حوزه‌ برابری‌ (شهروندان ‌برابر و یکسان‌) و دیگری‌ حوزه‌ خصوصی‌ - غیرسیاسی‌ یا حوزه‌ بیان‌ تفاوت‌ های‌ گوناگون‌ و از جمله‌ تفاوتهای‌ جنسی‌. در حوزه‌ شهروندی‌ می‌باید برابری‌ و یکسانی‌ زن‌ و مرد حفظ گردد زیرا به‌ رغم‌ تأکید بر تفاوت‌، ارزش‌ برابری‌ به‌ طورکلی‌ نفی‌ نمی‌شود.
پس‌ تمایز و تقابل‌ نهایتاً به‌ تقسیم‌ کار میان‌ دو حوزه‌ می‌انجامد. از این‌ رو برابری‌ و تفاوت‌ دو عنصر مقوم‌ آزادی‌ زنان‌ به‌ عنوان‌ سنتز هستند. برخی‌ دیگر از فمینیست ‌ها تأکید کرده‌اند که‌ گرچه‌ مردان‌ و زنان‌ در حوزه‌عمومی‌ - سیاسی‌ یا حوزه‌ شهروندی‌ دارای‌ حقوق‌ برابر تلقی‌ می‌شوند، اما تفاوت‌ زنان‌ متأسفانه‌، هنوز همچنان‌ صرفا ًدر حوزه‌ خصوصی‌ - غیرسیاسی‌ شناسایی‌ می‌شود. برخی‌ دیگر استدلال‌ می‌کنند که‌ آنچه‌ به‌ نظر حوزه‌ خصوصی ‌می‌رسد در واقع‌ سیاسی‌ است‌. زنان‌ در جامعه‌ مردسالار وظیفه‌ سیاسی‌ دارند که‌ به‌ عنوان‌ مادر، فرزند بیاورند. مادری‌ عنصری‌ از دولت‌ پدرسالار است‌ که‌ وظایف‌ شهروندی‌ مشخصی‌ برای‌ زنان‌ به‌ وجود می‌آورد.
تعریف‌ مجدد مادری‌ بر حسب‌ زبان‌ و ذهنیت‌ زنانه‌ از دیدگاه‌ برخی‌ فمینیست ‌ها، شرط احزار تفاوت‌ زنانه‌ است‌ و خود بر ساختار دولت‌ پدرسالار آسیب‌ می‌رساند.
فرض‌ اصلی‌ فمینیسم‌ رادیکال‌ این‌ است‌ که‌ زنان‌ می‌توانند با مردان‌ برابر و یا از آنها متفاوت‌ باشند ولی‌ نمی‌توانند در عین‌ حال‌ هم‌ برابر و هم‌ متفاوت‌ باشند.
پس‌ به‌ نظر آنها فمینیست ‌ها باید دست‌ به‌ انتخاب‌ بزنند. با این‌ حال‌ برخی ‌دیگر برآنند که‌ تنها یک‌ انتخاب‌ در کار نیست‌. به‌ نظر آنها دست‌ کم‌ در برخی‌ موارد از لحاظ نظری‌ مفاهیم‌ برابری‌ و تفاوت‌ به‌ هم‌ وابسته ‌اند به‌ این‌ معنی‌ که‌ مثلاً در ایدئولوژی‌ لیبرالیسم‌، برابری‌ سیاسی‌ وابسته‌ و مبتنی‌ بر شناسایی‌ و تصدیق‌ اشکال‌ گوناگون‌ تفاوت‌ است‌. برخی‌ دیگر نشان‌ داده‌اند که‌ انواعی‌ از برابری‌ و تفاوت‌ در شرایط خاص‌ تاریخی ‌در هم‌ تنیده‌اند و همپوشی‌ دارند.
به‌ طور خلاصه‌ فمینیسم‌ رادیکال‌ بر ضرورت‌ تشکیل‌ سوژگی‌ زنانه‌ و یافتن‌ راه ‌هایی‌ برای‌ بیان‌ فرهنگ‌ و تجربیات‌ خاص‌ زنانه‌ تأکید می‌گذارد. از این‌ رو دیدگاه‌ توانایی‌ زمان‌ در خودفهمی‌ به‌ واسطه‌ فرهنگ‌ و زبانی‌ مردانه‌ صورت‌ می‌گیرد و این‌ گونه‌ خودفهمی‌ باید مورد تحلیل‌ و نقد قرار گیرد. در جوامع‌ مردسالار و پدرسالار زنان‌ فاقد خودفهمی‌جمعی‌ از آن‌ خویش‌ هستند در حالی‌ که‌ خودفهمی‌ های‌ جمعی‌ مردان‌ در قالب‌ افسانه‌ها و داستان‌ها و در کل‌ فرهنگ‌ نمود می‌یابد. پس‌ یکی‌ از وظایف‌ اصلی‌ فمینیسم‌، یافتن‌ زبانی‌ است‌ که‌ در آن‌ تفاوت‌ جنسی‌ قابل‌ بیان‌ باشد و از عرصه ‌نهان‌ آگاهی‌ فردی‌ وارد حوزه‌ نمادین‌ زبان‌ و فرهنگ‌ گردد. برخی‌ هم‌ بر ارزیابی‌ مجدد و ریشه ‌های‌ جسمانی‌ ذهن‌ و زبان ‌زنانه‌ تأکید می‌گذارند. ذهن‌ و زبان‌ زنانه‌ باید بیانگر جسمانیت‌ و تمایز جنسی‌ زنانه‌ باشد.
در جمع‌بندی‌ باید گفت‌ که‌ نظریه‌پردازی‌ فمینیستی‌ از آغاز تا به‌ امروز بر محور دو مفهوم‌ اساسی‌ برابری‌ و تفاوت ‌صورت‌ گرفته‌ است‌. رهایی‌ زنان‌ گاه‌ در قالب‌ حق‌ برابر بودن‌ و گاه‌ در قالب‌ حق‌ متفاوت‌ بودن‌ تصور شده‌ است‌. در همین‌ برداشت‌ اخیر است‌ که‌ سخن‌ گفتن‌ از فرهنگ‌ زنانه‌ معنی‌ می‌یابد. ابهاماتی‌ که‌ در رابطه‌ میان‌ دو مفهوم‌ برابری‌ وتفاوت‌ نهفته‌ است‌، کل‌ جنبش‌ فمینیسم‌ را نیز دچار ابهام‌ ساخته‌ است‌.
نظریات فرهنگی ساموئل هانتینگتون (... ـ 1927 م.)
ساموئل هانتینگتون، دومین عضو گروه نظریه‌پردازان عصر پایان است که پس از فروپاشی شوروی و پایان یافتن جنگ سرد، نظریة «جنگ تمدن‌ها» را ارائه کرد. هانتینگتون، مهاجری انگلیسی بود که در «دانشگاه هاروارد» تدریس می‌کرد. در سال 1989 به ریاست «مرکز مطالعات استراتژیک هاروارد» انتخاب شد و طی سال‌های 1978ـ 1977 به عنوان تحلیل‌گر امور دفاعی و استراتژیک در وزارت دفاع و وزارت امور خارجه رهنمودهای استراتژیک و اجرایی خود را به دولتمردان آمریکا ارائه می‌کرد. در سال 1993م؛ نظریة برخورد تمدن‌ها را در «مجلة فارین افرز»، سال 72، شماره 3، مطرح نمود.1 و در همان سال نیز در «فصل‌نامة نیوپرسپکتیوز کوارترلی» مقالة «ارتباط تمدن‌های اسلامی ـ کنفوسیوس» را ارائه کرد.2
قبل از نقد و بررسی آرای جناب هانتینگتون دریافت‌های او در عناوین زیر قابل ارائه است:
1. جریانات مشخص، تمامیت هویت آمریکا را تهدید می‌نماید.
2. موانعی مشخص، امکان رهبری جهانی را از آمریکا سلب می‌کند.
3. تمدن غربی در رویارویی جدی با دشمنانش قرار خواهد گرفت.
4. جهان اسلام و تمدن اسلامی دشمن مشخص و نشان‌دار غرب و تمدن آمریکایی است.
5. پیروزی قطعی از آن غرب مسیحی است.
هانتینگتون، از مسیحیت به عنوان «عنصر زندة هویت آمریکایی» یاد می‌کند و متذکر این معنی می‌شود که مجموعه‌ای از وقایع و تحولات، هویت ملی آمریکا را تهدید کرده و برای مقابله با آن باید به پاخاست. مهم‌ترین این تهدیدها از نظر وی عبارت است از:
1. پیشرفت ابزارهای ارتباطی و حمل و نقل.
با توجه به رشد سریع ابزارهای مدرن ارتباطی و از جمله کامپیوتر و رسانه‌ها و همچنین و سایل سریع رفت و آمد، هانتینگتون نتیجه می‌گیرد که این رشد و توسعه بوده تا مهاجران غیرغربی و غیر آمریکایی، امکان بازگشت و مراجعه به جوامع قدیمی را که از آن‌ها گسسته‌اند پیدا کنند و درصدد احیای همه آن‌چه که دربارة اثر تعلق خاطر دارند برآیند.
2. نفوذ لیبرال‌های آمریکا و فرهنگ پلورالیستی در سطوح مختلف حیات فردی و اجتماعی آمریکا.
هانتینگتون، این نفوذ را که باعث بسط نگاه و نگرش غیردینی و غیربنیادگرا می‌شود، تهدیدکنندة هویت مسیحی آمریکایی شناسایی می‌کند. در واقع او متذکر پیشینة سنتی و بنیادگرایانه امریکاییان (مهاجران اولیه) است که در صورت گرایش پروتستانی صورت ماندگاری یافته است.
3. سیاست‌های جدید دولت آمریکا در ایجاد تسهیلات مهاجرت.
از نظر وی از دهة 1960 م. به بعد، سیاست‌های دولت آمریکا، زمینه ورود مهاجران فراوانی را فراهم نموده است.
4. فروپاشی اتحاد شوروی و عدم شکل‌گیری دشمن جدید.
هانتینگتون، شوروی را به عنوان دشمن نشان دار، باعث و عامل بروز نوعی اتحاد در میان مردم آمریکا و اقبال آنان به هویتشان (مسیحیت) می‌داند که در نتیجة این فروپاشی، عامل متحد کننده یعنی دشمن مشترک از بین رفته و از این طریق هویت و اتحاد عمومی مردم آمریکا به مخاطره افتاده است.3
به اعتقاد وی، به عنوان استاد علوم سیاسی هاروارد، با پایان یافتن جنگ سرد، دوران رقابت ایدئولوژیک به سر رسیده است و جهان وارد عصر جدیدی شده که «برخورد تمدن‌ها» مشخص کنندة وضعیت آن است. بر اساس نظریه وی؛ بازیگران اصلی صحنة بین‌المللی دیگر دولت‌ها نیستند، بلکه تمدن‌هایی هستند که بر اساس امپراتوری‌های مذهبی ادوار گذشته بنا شده‌اند.4
وی، در این قول با جناب فرانسیس فوکویاما، ارائه کنندة نظریة «پایان تاریخ» هم‌عقیده می‌شود که:
نبرد ایدئولوژیک که اصل و اساس و سازندة دید و عملکرد سیاسی در چند دهة گذشته بوده به پایان رسیده. با از هم پاشیده شدن شوروی این وضع از بین رفته و لذا دیگر ایدئولوژی نمی‌تواند تعیین‌کنندة نظام بین‌المللی باشد.5
هانتینگتون، تمدن‌های زندة دنیا را به هفت تمدن مشخص تقسیم می‌کند از نظر وی، این هفت تمدن جاری عبارتند از:
تمدن غربی، کنفوسیوس، ژاپنی، اسلامی، هندی، اسلاو ـ ارتدکس، آمریکای لاتین6 و با احتیاط تمدن افریقایی را نیز کنار آن هفت تمدن جای می‌دهد.
و نتیجه می‌گیرد که وجود اختلاف تمدن‌ها کاملاً واقعی است و نمی‌توان بر آن سرپوش گذارد و این اختلاف ناگزیر برخوردساز نیز خواهد بود.
هانتینگتون، با ملاحظه آن‌چه پیرامون فرهنگ و تمدن آمریکایی و غربی می‌گذرد در یک جمع‌بندی به این نتیجه می‌رسد که:

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   30 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه های فرهنگی فیمینیستی

دانلود مقاله نظریه سیستمها

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله نظریه سیستمها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

تاریخچه نظریه سیستمها را از دو دیدگاه می توان بررسی نمود. دیدگاه اول برای بررسی روند توسعه نظریه سیستمها ترجیح می دهد به بررسی روند تحولات و رویدادهایی بپردازد که در دانشگاه های آمریکا ( و بخصوص دانشگاه MIT ) در سالهای 1940 تا 1970 رخ داد . دیدگاه دوم به بررسی روند تحول در شیوه های نگرش به جهان و متدولوژی علم در سطح جهان می پردازد . آنچه در پی می آید ، خلاصه ای از دو نگرش فوق است .
الف) تحولات دانشگاه MIT :
پس از جنگ جهانی دوم ، سه جهش در دانشگاه MIT بوجود آمد که هریک 10 سال به درازا کشید . در این جهش ها اندیشه و علم پیشرفت های بزرگی کردند و دنیا با شناخت های جدیدی از سایبرنتیک(Cybernetics) گرفته تا حادترین مسئله روز یعنی محدودیت رشد اقتصادی آشنا شد .
در جریان بسط و نشر و حرکت و تحول افکار و آراء ، رشته های گوناگون دانش ، از روشها و لغات و اصطلاحات یکدیگر استفاده می کنند و به این ترتیب زمینه های بکر و دست نخورده بارور می شوند .
در سالهای 1940 تا 1950 رابطه میان ماشین و ارگانیسم مورد مطالعه قرار می گیرد . در این دوران مفاهیمی همچون بازخور (Feedback) که تا آن زمان در مورد ماشین ها بکار می رفت ، در مورد ارگانیسم نیز بکار رفتند و راه پیدا شدن دو دانش جدید یعنی اتوماسیون و انفورماتیک هموار گردید .
در دهه 1940 چندین سمینار (بیش از ده مورد) برگزار شد که در آنها متخصصینی از رشته های مختلف (از مکانیک و الکترونیک تا زیست شناسی و فیزیولوژی و ریاضیات ) شرکت جستند و به تبادل اطلاعات و نظریات پرداختند . دانشمندان کم کم دریافتند که برخی مسائل فقط با همکاری متخصصان رشته های مختلف قابل حل اند . به عبارت دیگر ، بررسی و حل برخی مسائل به دیدگاهی فراتر از دیدگاه یک رشته خاص نیاز دارد .
در سال 1948 کتاب "سایبرنتیک" (علم مربوط به چگونگی ارتباطات در انسان و ماشین) توسط وینر (Norbert Wiener) منتشر شد. وینر استاد درس ریاضی در دانشگاه MIT بود که در پروژه ساخت و به کارگیری دستگاههای نشانه گیری خودکار برای توپ های ضدهوایی با همکاری مهندس جوانی بنام جولی ین بیگلاو (Julian Biglow) شرکت جست و به دنبال آن شباهتهایی بین ناهنجاریهای رفتاری در این دستگاهها و بعضی اختلالات در بدن انسان ( که در پی آسیب دیدگی مخچه بوجود می آیند ) پیدا کردند .
بررسی های انجام شده در آن زمان نشان می داد اگر مخچه انسان آسیب ببیند ، بیمار قادر نخواهد بود حتی لیوان آب را بردارد و بنوشد . آنقدر لرزش دستهای بیمار زیاد می شود که سرانجام محتوی لیوان را به بیرون خواهد ریخت . با توجه به شباهت این اختلال با اختلال موجود در دستگاههای هدف گیری خودکار هواپیما ، نتیجه گرفتند که برای کنترل حرکاتی که جهت به انجام رساندن مقصود معینی انجام می شوند ، اولا باید اطلاعاتی در دست داشت و ثانیا این اطلاعات باید در مدار بسته ای گردش کنند . در این مدار بسته ، نتایج و آثار حرکات و فعالیت ها ارزیابی و سپس براساس تجارب گذشته ، حرکات بعدی تعیین می گردد . بدین ترتیب بازخور منفی (Negative Feedback) مطرح شد که هم در تجهیزات و هم در انسان بکار می رفت .
در سال 1948 ، کتاب "نظریه ریاضی ارتباطات" نیز توسط شانون (Shannon) منتشر شد و دو کتاب فوق مبنای سایبرنتیک و نظریه اطلاعات قرار گرفتند .
در دهه 1950 دوباره توجه از ارگانیسم به سوی ماشین منعطف می شود و مفاهیمی همچون حافظه و فراگیری در مورد ماشین هم بکار می رود و به این ترتیب مقدمات پدید آمدن دانش های نوینی همچون بیونیک (علمی که می کوشد ماشین های الکترونیکی را به تقلید از بعضی از دستگاههای موجودات زنده بوجود آورد . ) و هوش مصنوعی بوجود می آید .
در دهه 1960 در زمینه سایبرنتیک و دینامیک سیستم پیشرفت های مهمی بوجود آمد. جی فارستر (Jay Forrester) در سال 1961 به سمت استادی در مدرسه مدیریت دانشگاه MIT برگزیده شد و مبحث دینامیک صنعتی (Industrial Dynamics) را بوجود آورد . هدف او از طرح این موضوع آن بود که سازمانها و موسسات صنعتی را همانند سیستمهای سایبرنتیک بنگرد و از راه شبیه سازی (Simulation) ، نحوه کارشان را دریابد . او در سال 1964 دینامیک صنعتی را به سیستم های شهری نیز تعمیم داد و دینامیک شهری (Urban Dynamics) را مطرح نمود و بدنبال آن در سال 1971 با انتشار کتاب دینامیک جهان(World Dynamics ) ، رشته دینامیک سیستمها (System Dynamics) را بنیان نهاد .
ب ) تحولات متدولوژی علم :
طبق دیدگاه دوم ، شیوه های تفکر را به سه گروه تقسیم می کنند :
1. کل گرایی اولیه :
این شیوه تا رنسانس ، روش غالب تفکر بود . این دوره را دوران حاکمیت فلسفه ها و وجود علامه ها ( که از هر موضوعی ، مقداری می دانستند ) می شناسند . در این دوران به زنجیرة علت ها اعتقاد داشتند اما خیلی سریع به خدا می رسیدند ( علتهای وسطی بسیاری را حذف می کردند ) .
انسانها خیلی چیزها را می دیدند اما توجیهی برای آن نداشتند و آنرا به علت نهایی ( خدا ) متصل می کردند . در قرن شانزدهم همه رویدادهایی را که از شناخت آن عاجز بودند به خدا نسبت می دادند. چرا محصول از بین رفت؟ خدا خواست. چرا زمین می لرزد؟ مشیت پروردگار است . چه چیز عامل نگهداری ستارگان است؟ خدا.
یک اشکال عمده کل گرایی این بود که رشد نداشت .
2. جزء گرایی :
تفکر جزءگرا از زمان تمدنهای باستانی وجود داشته است و آنرا برخاسته از اندیشه فلاسفه یونان باستان می دانند . تفکر جزءگرا هر پدیده ای را ابتدا به اجزاء کوچکتر تقسیم می نماید و می خواهد با مطالعه رفتار هر یک از اجزاء ، به رفتار پدیده اصلی دست یابد . به عبارتی رفتار پدیده اصلی را حاصل جمع رفتار اجزاء آن می داند . رنه دکارت ، فیلسوف فرانسوی (1650-1596) که خود از طرفداران این نظریه است ، اصولی را برای آن وضع نموده است . دکارت می گوید شخص باید در برخورد با هر پدیده ای از اصول زیر پیروی نماید:
a. تنها چیزی را بپذیرد که برایش حقیقتی روشن باشد
b. هر مسئله ای را حتی الامکان به اجزاء و عناصر کوچکتر تجزیه کند
c. کار خود را با بررسی ساده ترین عنصر آغاز نماید سپس بتدریج و با شیوه ای منظم ، به مطالعه عناصر پیچیده تر پردازد تا سرانجام به ویژگی های پدیده اصلی پی ببرد یا دلایل رفتار خاص آن پدیده را دریابد .
وقتی شیئی ناشناخته ای به بچه بدهید ، اجزاء آن را از هم جدا می کند تا بفهمد چگونه کار می کند . یعنی با درک اینکه اجزاء چگونه کار می کنند ، سعی می کند درکی از کل بدست آورد .
روش فوق ، یک فرآیند 3 مرحله ای است :
1) چیزی که باید شناخته شود ، تجزیه می گردد .
2) تلاش می گردد رفتار اجزاء جدا شده از یکدیگر ، درک شود .
3) تلاش می شود درک مربوط به اجزاء ، جهت درک کل ، مونتاژ گردد .
پس از رنسانس، روش فوق، روش غالب و فراگیر علمی شد و به آن تحلیل گویند . دراین دوران ، دانشمندان ، جزء کوچکی را انتخاب و دقیق می شوند . این روش چنان غالب شد که ما امروزه "تحلیل یک مسئله" را با "تلاش جهت حل یک مسئله" برابر می گیریم . اگر از اکثر ما روشی جایگزین برای روش تحلیل بخواهند ، در می مانیم . مشاهده و آزمون دو اصل مهم در این دوران است .
طبق روش تحلیل، برای درک یک چیز ، باید آن را بصورت فیزیکی یا مفهومی تجزیه کنیم . سؤال این است که اجزاء را چگونه بفهمیم ؟ جواب : اجزاء را نیز تجزیه کنید .
سؤال بعدی که مطرح می شود : آیا این فرآیند انتهایی دارد ؟
برای کسی که معتقد باشد درک کامل جهان امکان پذیر است ، جواب سؤال فوق مثبت خواهد بود. اجزاء نهایی را عنصر (Element ) می نامند . اگر چنین اجزائی وجود داشته باشند و ما بتوانیم آنها و رفتارشان را درک کنیم ، درک کامل جهان ، ممکن خواهد شد .
اعتقاد به امکان تقلیل (Reduce ) هر واقعیت به عناصر نهایی بخش ناپذیر را Reductionism گویند .
تاثیر روش فوق را در تاریخ تمام علوم می توان مشاهده نمود :
• در فیزیک و شیمی : اعتقاد بر این بود که همه اشیاء فیزیکی قابل تقلیل به ذرات غیر قابل تقسیم ماده به نام "اتم" هستند . ( مربوط به قرن 19 و جان دالتون )
اعتقاد بر این بود که اتمها دو ویژگی درونی بنام ماده و انرژی دارند . فیزیکدانان تلاش کردند درک خود از طبیعت را بر اساس درک خود از این عناصر بنا نمایند .
شیمیدان ها نیز عناصر را در جدول تناوبی قرار می دهند .
• در زیست شناسی : تمام موجودات زنده قابل تقلیل به یک عنصر بنام "سلول" هستند .
یکی از مباحثی که در برخی از رشته ها (مثل روانشناسی و جامعه شناسی) در مورد آن بحث فراوان شد ، این بود که عنصر در آن رشته چیست .
یکی از مشکلاتی که در جزء گرایی بوجود آمد ، این بود که دانشمندان با هم مرتبط نبودند . هر کدام یک جزء را گرفتند و دستاوردهای رشته های مختلف با یکدیگر همخوانی نداشت .
وقتی عناصر چیزی را تعیین و درک نمودیم ، ضروری است این درک را جهت درک کل ، مونتاژ نماییم . برای این کار نیاز به تشریح روابط بین اجزاء یا چگونگی تعامل آنها داریم . در عصر ماشین اعتقاد براین بود که فقط رابطة علت و معلولی ( Cause-effect ) برای شرح تعاملات ، کافی است . به عبارت دیگر اعتقاد براین بود که هر چیزی ، معلول یک علت است و شانس یا انتخاب معنی ندارد . علت ، معلول را به طور کامل مشخص می کند . اعتقاد فوق را تعین گرایی (Determinism ) گویند .
طبق تعریف ، وقتی رابطه علت و معلول بین دو چیز وجود دارد ، بدین معنی است که علت برای معلول شرط لازم و کافی است. معلول بدون این علت رخ نمی دهد . اگر علت وجود داشته باشد ، حتماً معلول هم وجود خواهد داشت .در این دوران تلاش شد پدیده های طبیعی را بدون استفاده از مفهوم "محیط" درک نمایند . مثلاً در قانون "سقوط آزاد اجسام" ، اصطلاح "آزاد" بمعنی سقوط بدون تأثیرات محیطی است . تحقیقات معمولاً در آزمایشگاه انجام می شود که کمک می کند از محیط تأثیر نگیریم .
تفکری که از تحلیل استفاده نموده و معتقد به Reductionism وDeterminism باشد ، تفکر مکانیستی (Mechanistic) نامیده می شود . طبق این تفکر ، دنیا بصورت یک ماشین در نظر گرفته می شود و معتقد است رفتار جهان بوسیله ساختار داخلی آن و قانون علیت قابل تعیین است .
تفکر مکانیستی در علوم تجربی موجب پیشرفت های بسیاری شد و علوم رشد کردند . بتدریج تفکر مکانیستی در علوم انسانی و مدیریت نیز بکار رفت ولی ماهیت موضوع این علوم بگونه ای بود که با تفکر مکانیستی سازگار نبود .

 

3. نظریه سیستمها :
نظریه سیستمها در سال 1940 بوسیله برتالنفی Von Bertalanffy) (Ludwig مطرح شد. برتالنفی مخالف تقلیل گرایی بود و نظریه خود را تحت عنوان نظریه سیستم های عام (General Systems theory ) منتشر کرد .
نظریه سیستمها بر این اصل استوار است که :
در عمق تمام مسائل ، یک سری اصل و ضابطه موجود است که بطور افقی تمام نظام های علمی را قطع می کند و رفتار عمومی سیستمها را کنترل می نماید . یعنی می توان به یک سری از اصول و ضوابط اولیه دست یافت که تعریف کننده رفتار عمومی سیستمها صرفنظر از نوع آنهاست. این بدان معنا نیست که یک تئوری عمومی بتواند جایگزین تئوری های خاص نظامهای علمی مختلف گردد ، بلکه فقط سعی دارد بصورت یک هدایت کننده (مانیتور) عمل نماید. کوشش برای دیدن کل ، اصل ادعایی است که روش سیستمها در برخورد با مسائل برای خود قائل است .
بیش از 100 نظام مختلف علمی (Discipline) وجود دارد که هر کدام دنیا را از دید خود می بینند. اما طبیعت ، مسائل را بنحوی که دانشگاهها خود را تقسیم کرده اند ، تقسیم بندی نکرده است . بلکه هر مسئله دارای ابعاد و جنبه های مختلفی است که درک آن احتیاج به یک دید چند بعدی دارد .
ولی آنچه در واقعیت رخ داد ، کم شدن تدریجی ارتباط بین علوم مختلف در طول زمان بود . بنابراین ضرورت ایجاد رشته هایی که ماهیت میان رشته ای داشته باشند ، حس شد . رشته هایی همچون مهندسی پزشکی( بیو الکتریک و بیومکانیک ) ، فیزیک پزشکی ، بیوشیمی و ... در اثر همین احساس ضرورت بوجود آمدند . در این رشته ها ، جمع شدن دیدگاههای مختلف ، باعث هم افزایی ( Synergy ) می گردد .
بعنوان مثال ، در بسیاری از رشته ها مفهوم ارتباط یک چیز با محیطش وجود دارد . مثل الکترون ، اتم ، مولکول ، سلول ، گیاه ، حیوان ، انسان ، خانواده ، قبیله ، شرکت، دانشگاه ، هر کدام از موارد فوق تحت تأثیر محیط خود هستند و با آن ارتباط دارند.
در جدول زیر دو تفکر مکانیستی و سیستمی با هم مقایسه شده اند :
تفکر مکانیستی تفکر سیستمی
1. پدیده مورد نظر را به اجزاء ان تجزیه کن
2. رفتار و ویژگی های هر جزء را بطور جداگانه شناسایی کن
3. تعاریفی را که از شناخت اجزاء بدست آورده ای ، با یکدیگر ترکیب کن تا تعرف کل را بدست آوری 1. سیستم بزرگتری را که پدیده مورد نظر تو جزئی از آن است ، شناسایی کن
2. رفتار کل مجموعه را بشناس
3. رفتار پدیده مورد نظر را در مفهوم نقش یا کارکرد آن در قالب سیستم بزرگتر تعریف کن
در تفکر مکانیستی در تفکر سیستمی
1. سیستم را از پیرامونش جدا می سازیم و تنها به شناسایی و تعریف عوامل و اجزاء آن می پردازیم 1. سیستم را درون محیطش بررسی می کنیم
2. اهمیت روابط متقابل اجزاء را بررسی می کنیم 2. آثار ناشی از روابط متقابل اجزاء را می بینیم
3. هدف ما روشن ساختن جزئیات است 3. هدف اصلی ما درک کل سیستم است
4. هر بار تنها یک متغیر را تغییر می دهیم 4. هر بار چند متغیر مختلف را با هم تغییر می دهیم
5. سیستم را مجزا و مستقل از زمان می بینیم 5. سیستم را در زمان واقعی بررسی می نماییم
6. نتیجه کار بررسی ما برنامه ریزی جزء به جزء فعالیت هاست 6. نتیجه کار ما برنامه ریزی مجموعه با در نظر گرفتن کل هدفهاست
7. جزئیات را می شناسیم ، هدفها کاملا روشن نیستند 7. هدفها کاملا روشنند و شناخت دقیق جزئیات مطرح نیست

 

یکی از نکاتی که ماهیت نظریه سیستم ها را بهتر روشن می کند ، وجود تنوع زیاد در رشته و تخصص افراد موثر بر نظریه سیستمها است . این موضوع بخوبی نشان می دهد که نظریه سیستمها ، یک مبحث میان رشته ای است . به عنوان مثال در جدول ذیل نام و تخصص چند تن از بزرگان مبحث سیستمها ارائه شده است :

 


فرد تخصص
Jay W. Forrester مهندسی برق ، دینامیک سیستم
Kenneth E. Boulding اقتصاد
Stafford Beer مدیریت
Lwdwig Von Bertalanffy بیولوژی ، نظریه سیستمهای عام
John Von Neuman ریاضی
Warren McCulloch فیزیولوژی اعصاب
W. Ross Ashby بیولوژی ، سایبرنتیک
Russel L. Ackoff معماری ، فلسفه علم ، تحقیق در عملیات ، سیستمها

 

ارائه یک تعریف کامل از سیستم، بنا به زعم اکثر دانشمندان کار دشواری است. لذا برای سهولت در فهم این معنا، تعریف های چند تن از صاحب نظران را ارائه می دهیم.
فرهنگ وبستر: سیستم مجموعه ای است که از چندین جزء وابسته به یکدیگر تشکیل یافته است.
هال و فاگن: سیستم مجموعه ای است مرکب از گروهی از اشیاء و روابط بین آن اشیاء که توسط ویژگی هایی معین، با هم وابسته یا مرتبط می شوند و این اجزاء با محیط شان یک کل را تشکیل می دهند.(رضائیان)
دروسنی و بیشون: سیستم یعنی مجموعه ای متشکل از عوامل گوناگون که روی یکدیگر به طور دینامیکی اثری می گذارد، و برای به انجام رساندن کار و یا دست یافتن به هدف خاصی سازمان یافته اند.
چرچمن: سیستم مجموعه ای از اجزای به هم پیوسته ای است که آن اجزاء در راه نیل به هدف معینی با هم هماهنگی دارند.(اصلانی)
اما به نظر می رسد که تعریف زیر تعریفی کامل و جامع از یک سیستم باشد.
«سیستم عبارت است از مجموعه ای از عوامل، عناصر، اجزاء، ایده ها، پدیده ها و رویدادهای وابسته به هم که دارای اثرات متقابل نسبت به یکدیگر بوده و در تعامل با هم قرار داشته و به وسیله ی مرزهای شناخته شده ای از سیستم های بزرگتر محیط برخود، جدا می شوند و هدف نهایی مشترک و واحدی را دنبال می نمایند.»
لازم به تاکید است که اصطلاح سیستم در موارد زیادی از جمله سیستم های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، انسانی، اعصاب، حمل و نقل، ارتباطات، مخابرات، آموزش، پژوهش، تولید، فروش، بازرگانی، اطلاعات و... استفاده شده و به کار می رود.
با برداشتی ساده از تعریف های فوق، به این نتیجه می رسیم که سیستم مفهوم گسترده ای دارد. به قول هیچینز باید از میان انواع تعریف ها، وجوه مشترک را دریافت. هر چند که این کار مشکل است وی با برداشت خود، تعریف های زیر را معرفی کرده ا ست.
- کل پیچیده، مجموعه ای از اشیاء با اجزای مرتبط، پیکره ای سازمان یافته از اشیاء مادی یا غیر مادی.
- گروهی از پیکره ها که در فضا تحت یک قانون پویا، مانند قوه جاذبه، پیرامون یکدیگر در حرکت هستند.
- مجموعه ای از اعضاء با اجزای بدن حیوانات که دارای ساختاری یکسان و مشابه است.
- مجموعه دانش ها یا باورهایی که به صورت یک کل سازمان یافته در نظر گرفته می شوند. پیکره جامع و فراگیری از دکترین ها، عقاید، نظریه ها، فعالیت های اجرایی و غیره که به صورت یک مکتب فلسفی، مذهب، دولت و غیره تجلی می شوند.
عوامل کلیدی در تعریف سیستم
وقتی کلمه (سیستم) دربارۀ عملیات بازرگانی بکار برده می شود، گروهی از اجراء که با خواص مشترک و به منظور دستیابی به اهداف مشترکی گرد آمده اند را مشخص می سازدو عوامل کلیدی این تعریف به شرح زیر توضیح داده خواهد شد.
۱- «گروهی از اجزاء» : یک سیستم بایستی بیش از یک جزء داشته باشد. بعنوان مثال یک صخره یک سیستم نیست ولی می تواند قطعه ای از یک سیستم باشد.
۲- « اجزاء گرد آمده و مرتبط»: تمام قطعات یک سیستم بایستی ارتباطی منطقی با هم داشته باشند. بعنوان مثال ساعت ها، ماشین ها، دوچرخه ها بمنظور اجرای کارهای خاصی طراحی شده اند و تمام قطعات در انجام این کارها مشارکت دارند. تصور می شود اجزاء یک سیستم بایستی در حالی مطابق با هم و در کنار هم کار می کنند. گر چه این حالت مطلوب است ولی الزامی نیست. یک ساعت مچی که دیگر زمان صحیح را نشان نمی دهد کما کان یک سیستم است ولی یک سیستم خراب.
۳- «قصد مشترک برای دستیابی به یک هدف»: یک سیستم برای دستیبای به یک یا چند هدف طراحی شده است. تمام اجزاء بجای دستیابی به اهداف مجزای هر جزء ، برای دستیابی به ا هداف سیستم فعالیت می کنند.
ویژگی های سیستم ها
مفهوم سیستم، شامل مفاهیمی مانند کل گرایی، نظم، به هم پیوستگی، اهداف و تعامل است که رفتار یک سیستم را تشکیل می دهد. هر یک از این مفاهیم به هم وابسته هستند، به گونه ای که تعریف یکی از مستقل از دیگری نیست.
ویژگیهای سیستم را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱) هر سیستم حداقل از دو جزء تشکیل می شود.
۲) هر جزء حداقل با یک جزء از مجموعه ی اجزای سیستم، در ارتباط و تعامل می باشد (تعامل و وابستگی بین اجزاء)
۳) هر گونه تغییری در هر یک از اجزای سیستم، منجر به تغییر (هر چند ناچیز) در کل مجموعه ی سیستم می گردد. (یکپارچگی).
۴) مجموعه ی اجزای سیستم خصوصیاتی متفاوت از تک تک اجزای سیستم دارا می باشند. (کل گرایی)
۵) همه اجزای سیستم هدف واحدی را دنبال می کنند (هدف جو بودن)
۶) اجزای سیستم به گونه ای منظم فعالیت می نمایند.(نظم گرایی)
۷) همه سیستم ها دارای مرز معین و مشخصی (فیزیکی و ملموس یا غیرفیزیکی و نامحسوس) می باشند.
انواع سیستم ها
برای پیگیری مطلب، ضروری است در ساده ترین قالب، تعریفی از سیستم داشته باشیم؛ سیستم مرکب از یک سری اجزایی است که برای نیل به مقصود با یکدیگر ترکیب شده و بطور متقابل بر یکدیگر اثر می گذارد. سیستم ها دارای هدفهایی هستند که با هم در ارتباط بوده و ممکن است بر اساس اجزای تشکیل دهنده شان یا خصایشان توصیف شوند.
سیستم ها می توانند انتزاعی یا فیزیکی باشند. یک سیستم انتزاعی (غیر فیزیکی) سیستمی اداراکی است، یعنی محصول و ساخته ذهن بشر است. بدین معنی که به عنوان یک شیئی دیده یا اشاره نمی شود. به عنوان مثال؛ سیستم های اجتماعی، دینی و فرهنگی، سیستم های انتزاعی هستند. هیچ کدام از اینها را نمی توان عکسبرداری، ترسیم و یا به عبارت دیگر به طریق فیزیکی تصویر کرد. در عین حال، آنها وجود دارند و می توان راجع به آنها بحث کرد و مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. در مقابل، سیستم فیزیکی شامل یک سری عناصر غیرذهنی است که در ارتباط با یکدیگر به منظور دستیابی به هدفی مشترک کار می کنند. در مورد سیستم های فیزیکی نمونه های ذیل را می توان ذکر نمود.
سیستم های کامپیوتری، یک سری عناصر سخت افزاری هستند که در ارتباط با یکدیگر کار می کنند و تحت کنترل هستند، تا اینکه اطلاعات را پردازش و گزارش های خروجی (نموده) را تهیه نمایند.
سیستم های ارتباطی: یک سری عوامل هستند که می توانند اقلام اطلاعاتی را انتخاب و آنها را از نقطه ای به نقطه دیگر منتقل نمایند.
سیستمهای بازاریابی: مجموعه ای از فراد، ابزار و تجهیزات، وسایل و مراحلی هستند که در تولید و توسعه نقش داشته، می توانند کالاها، عقاید، ایده ها و... را بین مصرف کنندگان توزیع و پخش نمایند.
این حقیقت که سیستم را می توان به فیزیکی و غیرفیزیکی طبقه بندی کرد، هیچ گونه قضاوتی را در مورد ارزش آنها تداعی نمی کند، بدین معنی که یک سیستم فیزیکی، بیش از یک سیستم غیرفیزیکی معنی داشته باشد.بلکه این طبقه بندی به منظور تجزیه و تحلیل صورت می پذیرد.
تعریف روش
به طور کلی در یک سازمان، سیستم را مجموعه ای از روشها نیز تعریف کرده اند، روش هایی که به یکدیگر وابسته اند و با اجرای آنها، بخشی از هدف سازمانی تحقق می یابد. روش ها نیز به نوبه خود، مجموعه ای از شیوه های گوناگون انجام کار به شمار می آیند که با استفاده از آنها می توان به هدف های نهایی سازمان دست یافت.
روشها یعنی مجموعه ای از دستورات کتبی و شفاهی که در یک سیستم اداری ضمانت اجرایی می دهد. روشها عناصر از یک سیستم هشتند که شامل گروهی از عملیات و وظایف اداری می باشند و معمولاً افرادی از یک و یا چند قسمت اداری در انجام آن درگیرند. روشها به منظور یکنواختی و هماهنگی در اجرای کارهای اداری و تعیین این که چه نوع کاری باید انجام شود، چه کسی باید آن را انجام دهد، مراحلی که باید دنبال گردد و نیز وسایل و شیوه هایی که برای انجام کار باید به کار روند، برقرار می گردند.
در سیستم آموزشی: روش انتخاب واحدهای درسی، روش برگزاری امتحانات، روش درجه بندی علمی دانشجویان در سیستم های کارگزینی: روش جذب نیرو، روش استخدام، روش انتقال مامورین و...
تعریف شیوه
شیوه عبارت است از تشریح جزئیات و مراحل انجام دادن یک کار. شیوه هر کار، نحوه انجام دادن عملیات یا مراحل انجام دادن آن کار را مشخص می کند. هر نوع وسیله، اعم از دستی، مکانیکی و الکترونیکی که برای انجام دادن هر کی از روشهای معمول در یک سازمان به کار می رود شیوع نامیده می شود. به طور کلی، چند شیوه وابسته به یکدیگر، تشکیل یک "روش" را می دهد و چند روش پیوسته به هم یک سیستم را بوجود می آورد.
معمولاً در سازمان های مختلف، روش های انجام کارها و عملیات و همچنین شیوه های مرتبط با آنها، به صورت مدارک رسمی نگهداری و ضبط می گردد. طبق تعریفی که از سیستم ها، روش ها و شیوه ها داشتیم، سازمان ها را مجموعه ای از سیستم ها معرفی کردیم و هر یک از سیستم های سازمانی را نیز متشکل از چند روش، و روش ها نیز متشکل از چند شیوه معرفی شد. نمودار ۲-۱ سلسله مراتب ارتباط آنان را در یک سازمان به نمایش می گذارد.
عناصر سیستم
یک سیستم مجموعه ای از اجزاء می باشد که با هم، برای برآوردن یک هدف یا مقصود، در کنش متقابل می باشند. تحت چارچوب این تعریف پایدار، عناصر لازم برای وجود هر سیستمی می تواند مشخص گردد. این عناصر مشامل محیط، مرز، ورودی، خروجی، اجزاء و بازخور یک سیستم است. نمودار ۳-۱ مدل ساده ای از یک سیستم را نمایش می دهد.
محیط سیستم
کلیه سیستم ها درون یک محیط ، کار می کنند. محیط سیستم را احاطه می کند. در عین حال هم بر آن اثر می گذارد و هم از آن متأثر می شود.
مرزهای سیستم
مرزهای سیستم، محیط را از سیستم متمایز و یا جدا می سازد. سیستم در درون مرزهایی قرار گرفته و هر چیزی که در خارج آنها قرار گرفته باشد، محیط را تشکیل می دهد. خط مرزی سیستم مشخص می نماید که چه چیزی جزء سیستم هست و چه چیزی جزو سیستم نیست.
اجزاء سیستم
اجزای سیستم در داخل مرز و خود سیستم قرار دارد. سیستم ممکن است از یک جزء ساده و یا از اجزای متعددی تشکیل شده باشد. زمانی که اجزای سیستم، خود سیستمی جداگانه باشند آن را زیر سیستم یا سیستم فرعی می نامند. اجزای سیستم می توانند به عنوان یک واحد با سایر مؤلفه ها (یا سیستم فرعی) عمل کنند تا منظور خاصی را برآورده کنند.
این اجزاء عبارتند از موارد زیر که به تعریف هر یک نیز پرداخته می شود:
(۱)- ورودی ها (درون داده ها):
ورودی یک سیستم شامل عواملی هستند که ممکن است به صورت ماده، انرژی، انسان، کالا، خدمت و یا هر نوع دیگری باشد، به عنوان نمونه ورودی های مورد استفاده در یک کارخانه خودروسازی عبارتند از مواد اولیه ای که فرایند تولید را به کار می اندازد مانند آب، برق، گاز، ماشین آلات، تجهیزات، ساختمان، نیروی انسانی، منابع مالی، قوانین و مقررات و خدماتی که سایر سیستم ها به این کارخانه ارائه می دهند.
(۲)- خروجی ها (برون داده ها، بازداده ها):
خروجی های یک سیستم حاصل و نتایج فرایند تبدیل ورودی ها است که مانند ورودی های آن ممکناست به صورت ماده، انرژی، انسان، کالا، خدمت و یا اطلاعات باشد. مانند گزارش های رایانه ای (خروجی یک سیستم اطلاعاتی) برق تولید شده (خروجی یک دانشگاه)، کارمند بازنشسته (خروجی یک سازمان) و میوه (خروجی یک گیاه).
(۳) – فرایند (پردازش ها، فراگردها):
پردازش، فرایند تبدیل ورودی به خروجی ها است. در فرایندهای درون سیستم، ورودی ها به خروجی تبدیل می شوند. ممکن است عواملی نظیر ماشین، انسان، مواد، رایانه و مانند آن انجام دهنده عمل تبدیل فراگرد یک سیستم باشند. ذوب مواد (در یک کارخانه ذوب آهن) استخدام (در یک سازمان اداری) آموزش (در یک دبیرستان)، فروش (در یک شرکت) و فرایندهای تولیدی محصولات (در یک شرکت تولیدی) مثال هایی از آن می باشند.
(۴)- بازخورد:
بازخوردهای کنترلی ابزار ایجاد تعامل در سیستم ها هستند، بازخورد فرایندی است که اطلاعات بخشی از خروجی ها را به منزله داده به داخل سیستم باز می گرداند و موجب اصلاح و تعدیل و بهبود خروجی های بعدی می شود. این بازخوردها به سه شکل انجام می پذیرد.
بازخورد خروجی ممکن است مربوط به فرایند هایی باشد که در سیستم انجام می پذیرد، یا بازخور خروجی بر روی ورودی ها تاثیر مستقیم بگذارد و موجب تغییر و اصلاح آنها گردد.
حالت سوم نیز باخورد به خروجی ارتباط پیدا نمی نماید بلکه از روی فرایندها بازخورد به ورودی داده شده و موجب تغییر و بهبود و اصلاح آنها می گردد. این موارد در شکل زیر نشان داده شده اند.
محیط سیستم
چنانچه اطلاعات نشان می دهد که نتایج عملکرد همسو و مطابق با استاندارد و برنامه ها است. در این صورت آنرا بازخورد مثبت می نامند و چنانچه اطلاعات بازخورد حاکی از وجود تفاوت ها و انحراف هایی نسبت به استانداردها و برنامه ها باشد، دراین صورت به آن بازخورد منفی می گویند. بازخورد و کنترل به قدری وابسته هستند که به طور معمول بازخورد به عنوان بخشی از مفهوم کنترلی تلقی می شود.

طبقه بندی سیستم ها
اندیشه و ضرورت طبقه بندی اجزا و عناصر پدیده های عالم از دیرباز مطرح بوده است. اغلب طبقه بندی ها بر مبنای یک هدف ذهنی و یامنظوری خاص صورت می گیرد. مبانی طبقه بندی چه مبنی بر یک قرارداد و یا به صورت ذهنی و انتزاعی صورت گیرد، موجب نظم در طرح طبقه بندی می گردد و ما را در مطالعه و درک پدیده های مشابه یاری می رساند.
طبقه بندی براساس قواعدفیزیکی و زیست شناسی
Ludwig Von Bertalanffyg, لودوبک فون برتالانفی براساس قواعد فیزیکی و زیست شناسی ،سیستم ها را باتوجه به نوع ارتباط با محیط بیرونی به دو دسته تقسیم کرده است :
سیستم های بسته (closed systems)
همان گونه که از نام آن پیداست سیستمی است که با محیط خود هیچگونه ارتباط و تعامل و بده بستانی (به صورت انرژی ، مواد، اطلاعات و ...) نداشته باشد. ویژگی این سیستم ها اینگونه است که تمایل فزاینده ای برای رسیدن به وضعیت تعادل ایستا (سکون) و آنتروپی (بی نظمی) دارند.
آنتروپی مبحثی در ترمودینامیک است که تشریح کننده موقعیت سیستم های بسته است. طبق اصل دوم ترمودینامیک اجزای یک سیستم بسته به تدریج به سمت بی نظمی حرکت می کند و در کسب و پردازش ورودی ها ناتوان میگردد و به حالت تعادل ایستا (استاتیکی) و سکون می رسد.
در واقع این سرنوشت تمام سیستم هایی است که با محیط خود ارتباطی برقرار نمی نمایند. البته در دنیای واقعیت ها، سیستمی که به طور مطلق، صد در صد بسته باشد وجود خارجی ندارد و این مفهوم، یک بحث نسبی و نظری است ولی اگر مثالی در این رابطه ارایه می گردد مهم آن است که اثر عوامل محیطی بر این گونه سیستم ها ناچیز و قابل صرف نظر کردن می باشد. [ذاکری, ۳۴].
سیستم بسته سیستمی است که عملیات خودش را به طور خودکار، از طریق ابزار واکنش نسبت به اطلاعات تولید شده توسط خود، کنترل یا تعدیل می کند. سیستم بسته همه ی انرژی لازم برای انجام دادن وظیفه اش را دارا بوده و بدون صرف منابع خارجی عمل می کند [رضائیان, ۵۸].
سیستم های باز ((open systems
سیستم باز سیستمی است که به طور مستمر درون داده هایی (ورودیهایی) از محیط دریافت می کند و پس از تبدیل آنها به صورتی دیگر، آنرا به عنوان برون داده (خروجی) به محیط باز می گرداند. یعنی سیستم های باز با محیط خود تبادل انرژی، ماده، اطلاعات و... دارند.
شاید مناسب ترین روش بررسی میزان باز بودن و بسته بودن سیستم این باشد که آن را بر روی یک یک پیوستار درنظر گرفته به گونه ای که در یک انتها، سیستم باز و در انتهای دیگر آن، سیستم بسته قرار گیرد. همان گونه که در نمودار زیر ملاحظه می شود باز و بسته بودن سیستم ها امری نسبی است که به میزان ارتباط و تعامل آن با محیط بستگی دارد.
به این ترتیب سیستم صد در صد بسته، سیستمی است که به هیچ وجه از محیط، مواد و انرژی و اطلاعات ومنابع انسانی و... دریافت نمی کند و به هیچ وجه غیر از خود به محیط انرژی ساطع نمی نماید.مشاهده کردن و تصور چنین سیستم هایی د ر عالم واقع بسیار دشوار است. ضمن آنکه سیستم های صد در صد باز با برخورداری از ورودی ها و فرایند تبدیل، آنها را به خروجی یعنی چیزهایی مانند مواد، انرژی، اطلاعات، کالا، خدمت، سود و... تبدیل می کنند.
سیستم باز دارای ویژگی هایی مانند بازخورد، آگاهی نسبت به محیط، تبعیت از الگوی تناوبی، آنتروپی منفی، حالت ثبات - تعادل، حرکت به سوی رشد و توسعه، موازنه میان فعالیت های انطباقی و نگهدارنده و همپایانی می باشند [رضائیان ۶۵].
بروز هر یک یا تمام این ویژگی ها در یک سیستم آنرا به یک سیستم صد در صد باز یا سیستم نیمه باز تبدیل می نماید. شاید بتوان ادعا کرد دنیای سیستم های بسته که بر اساس فیزیک کلاسیک بنیان گذاری شده است فقط در بازی بی انتها و بدون هدف اتم ها خلاصه شود
طبقه بندی رفتاری
در این طبقه بندی از دو معیار هدف و روش رسیدن به هدف ، استفاده می گردد . بر این اساس چهار نوع مشهور از سیستمها تعریف می گردد :
۱. سیستم حافظ حالت (State-Maintaining System) سیستمی است که نه هدف و نه روش رسیدن به هدف را خودش انتخاب نمی کند بلکه از قبل در ساختار آن گنجانیده شده است . این سیستم فقط در برابر تغییرات عکس العمل نشان می دهد . آنچه این سیستم انجام می دهد بطور کامل بستگی به رویداد علت رفتار و ساختار آن دارد . به عنوان مثال سیستم حرارتی یک ساختمان را در نظر بگیرید که بطور خودکار دمای ساختمان را در مقدار مشخصی نگه می دارد . مثال دیگر قطب نماست که همواره به جهت مشخصی اشاره دارد . سیستمهای حافظ حالت قادر به یادگیری نیستند چون خودشان رفتارشان را انتخاب نمی کنند . به عبارت دیگر با تجربه بهبود نمی یابند .
یک سیستم حافظ حالت باید قادر باشد بین تغییرات حالتی که در سیستم یا محیط رخ می دهد تشخیص و تمیز قائل شود .
۲. سیستم هدفجو (Goal-Seeking System) سیستمی است که هدف را خودش انتخاب نمی کند اما روش رسیدن به هدف را خود انتخاب می نماید . هدف این سیستم رسیدن به حالت مشخصی است و قادر به انتخاب رفتار است . این نوع سیستمها اگر حافظه داشته باشند ، می توانند در طول زمان کارایی خود را افزایش دهند . به عنوان مثال سیستمهای با راننده خودکار را در نظر بگیرید .
وجودی که بتواند رفتارهای مختلف داشته باشد (راههای مختلف را برگزیند ) ، اما در محیط های گوناگون فقط یک نتیجه را حاصل نماید , سیستمی هدفجو است .
۳. سیستم هدفمند (Purposeful System) هم هدف و هم روش رسیدن به هدف را خودش انتخاب می نماید . انسانها مشهورترین مثال این نوع سیستم هستند . رفتار یک موجود هدفمند , هرگز تماما از بیرون تعیین نمی شود و حداقل بخشی از آن ناشی از انتخاب و تصمیم خود موجود است .سیستم هدفمند حتی تحت شرایط ثابت محیطی نیز می تواند هدفش را تغییر دهد .
۴. سیستم آرمانمند (Ideal-Seeking System ) سیستمی است که به جای هدف ، یک آرمان را دنبال می کند .
برای روشنتر شدن طبقه بندی رفتاری سیستمها لازم است چند اصطلاح زیر را تعریف نماییم :
a. هدف ( Goal ) : می توان در یک دوره زمانی مشخص به آن رسید.
b. منظور ( Objective ) : در یک دوره مشخص نمی توان به آن رسید اما در دوره طولانی تر امکان تحقق دارد . تعقیب یک منظور ، مستلزم توانایی تغییر هدف است . یعنی وقتی یک هدف بدست آمد ، هدف بعدی تعقیب شود .
c. آرمان ( Ideal ) : در هیچ دوره زمانی بدست نمی آید اما بدون محدودیت می توان به آن نزدیک شد . مفهوم آرمان همانند مفهوم حد(Limit) در ریاضیات است که تابع به آن نزدیک می شود ولی هرگز به آن نمی رسد.
سیستم آرمانمند ، سیستمی است که وقتی یکی از اهداف یا منظوراتش بدست آمد ، هدف یا منظور دیگری ( که به آرمان نزدیکتر است) را دنبال می کند . بنابراین یک سیستم آرمانمند ، یک مفهوم کمال(Perfection) دارد و بطور سیستماتیک آنرا تعقیب می کند .
d. رویداد ( event ) : وقوع تغییر در یک یا چند مورد از ویژگیهای سیستم یا محیط آن است . به عنوان مثال , در سیستم روشنایی یک ساختمان , پریدن فیوز (رویداد داخلی) و فرارسیدن شب (رویداد محیطی) دو رویداد هستند .
e. عکس العمل ( reaction ) : یک رویداد از سیستم است که , یک رویداد دیگر درهمان سیستم یا محیط آن وجود دارد که برای رویداد فوق کافی (sufficient) است . بنابراین عکس العمل یک رویداد در سیستم است که به صورت قطعی و معین , معلول رویداد دیگری در سیستم یا محیط آن است . به عنوان مثال بدن انسان در مقابل داروی خواب آور , عکس العمل نشان داده و به خواب می رود .
f. پاسخ ( response ) :رویدادی از سیستم است که رویداد دیگری (از سیستم یا محیط آن) برای وقوع آن لازم است اما کافی نیست . به عنوان مثال روشن شدن لامپ به دلیل برقراری جریان برق , یک عکس العمل توسط لامپ است اما اگر شخصی به خاطر تاریک شدن هوا , کلید را فشار دهد , در مقابل تاریک شدن هوا پاسخ داده است .
g. عمل ( act ) : رویدادی از سیستم است که برای وقوع آن , هیچ رویداد دیگری نه لازم است نه کافی .
h. سیستم reactive , سیستمی است که همه تغییرات آن , عکس العمل است . سیستم responsive سیستمی است که امکان پاسخگویی دارد .
i. سیستم حافظ حالت , در مقابل تغییرات فقط عکس العمل نشان می دهد . سیستم هدفجو پاسخ می دهد چون قادر به انتخاب رفتار خویش است .
طبقه بندی سیستم ها از دیدگاه بولدینگ:
در تقسیم بندی دیگری از سیستم ها، بولدینگ درمقاله معروف خود که مقبولیت عام یافت. سیستم ها را به ۹ سطح (طبقه) تقسیم می کند. به نحوی که قوانین سطوح پایین تر در هر مورد در سطوح بالاتر نیز صادق است. ولی سطوح بالاتر هر یک دارای ویژگی هایی خاص هستند که آن را از سطح قبلی متمایز می سازد.
طرح طبقه بندی براساس میزان پیچیدگی توسط کنث بولدینگ (bouldig ۱۹۵۶ kenneth) ارائه شد سلسه مراتبی را برای سیستم هاو نظامهای مختلف در نظر گرفت که میزان پیچیدگی سیستم های هرسطح از سیستم سطح قبلی بیشتر می گردید، و وانین سطوح پیشین در سطوح بعدی نیز صدق می کرد :
۱. ساخت ( structure )
بولدینگ سطح اول را ساخت یا چارچوب معرفی می کند. این سطح شامل تمام قوانین استاتیک است که در تمام سطوح بالاتر نیز صادق است. حتی انسان که خود در سطح هفتم سیستم ها قرار گرفته، از نقطه نظر ساخت، تابع قوانین سطح اول است.
۲. سیستمهای متحرک یا بطور کلی حرکت ( motion )
سطح دوم شامل سیستم های متحرک یا به طور کلی حرکت می شود که قوانین دینامیک توجیه کننده خصوصیات اصلی این سطح است.
۳. سایبرنتیکس ( cybernetics )
سیستمهایی هستند که توسط مکانیزم بازخور کنترل می شوند . ترموستات ساده ترین و کامپیوتر جالبترین پدیده این سطح است . فهم سایبرنتیک , قدم اول در بررسی رفتار سیستم های سطح بالاتر است .
سطح سوم سایبرنتیکس است یا سیستم هایی که توسط ساز و کار بازخورد کنترل می شوند.
ترموستات ساده ترین و رایانه جالب ترین پدیده سطح سوم است و اهمیت این سطح به حدی است که آشنایی کامل با اصول سایبرنتیک یا علم ارتباط و کنترل آغاز یا قدم اول در بررسی رفتار سیستم های سطح بالا محسوب می شود. برای سه سطح فوق که مجموعه سیستم های بسته را تشکیل می دهد فیزیک به عنوان یک علم پایه به حدی از تکامل رسیده است که داشتن یک تئوری عمومی را برای سطوح سیستم های بسته امکان پذیر می کند.
۴. تک یاخته یا سلول ( cell )
سطح چهارم تک یاخته است که به عنوان اولین سطح سیستم های باز توسط پدیده حیات از سوح قبلی متمایز می گردند. در واقع لایه چهارم، اولیه لایه ای است که زندگی به مفهومی که نسبت به آن آشنایی وجود دارد در قالب یک یاخته مطرح می شود. تمام سیستم های نرم افزاری سعی می کنند به نوعی فرم ساده ترین نوع زندگی را شبیه سازی کنند.
۵. گیاهان (Genetic societal)
سطح پنجم شامل گیاهان می شود که در آن برای اولین بار تقسیم کار مابین سلول های مجتمع دیده می شود و اجتماع سلولی به وجود می آید. در این سطح سیستم ها، دارای فرایند ژنتیکی بوده و قابلیت تکثیر دارند ولی ارگان های حسی آن خیل کم است به دلیل حسیاسیت بسیار ابتدایی این ارگانها، گیاهان نسبت به محیط خود عکس العمل کمی نشان می هند و بیشتر تسلیم شرایط محیطی هستند. مهم ترین ویژگی که در گیاه به عنوان یک سیستم دیده می شود تقسیم وظایف بین زیر سیستم های مختلف است و ریشه، برگ، ساقه، گل و میوه هر کدام زیر سیستم هایی با وظایف مشخص هستند.

۶. حیوانات (animals) سطح ششم دنیای حیوانات است و ویژگی های خاص آن، خوددانی و هوشیاری است و در آن گیرنده های اطلاعاتی (مانند چشم و گوش) برای تشخیص علامات به وجود می آید. این زیر سیستم های تخصصی در هر لحظه حجم عظیمی از اطلاعات را گرفته و پردازش می کنند و دوباره سیستم را تنظیم می نمایند تا سیستم نسبت به تحولاتی که در محیط در حال وقوع است از طریق سیستم های خود واکنش نشان دهد. این سیستم ها به دلیل وجود سیستم های عصب پیچیده، حجم عظیمی از اطلاعات را گرفته، پردازش و ذخیره می نمایند و همین امر باعث هوشیاری سیستم نسبت به مجیط شده و بنابراین این سیستم ها نسبت به تغییرات محیطی خود با هوشیاری عمل می نمایند.
۷. انسان (human)
سطح هفتم انسان است با ویژگی خودآگاهی یا خود هوشیاری و شاید تنها موجودی باشد که می داند که می میرد.گیرنده های اطلاعاتی در این سطح به حد تکامل خود می رسند و با درک بعد زمان و قدرت تشخیص و تحلیل علامت ها و اطلاعات و ربط آن به یکدیگر انسان تصویری از محیط برای خود می سازد و مداخله آن تصویر بین محرک و واکنش شناخت و پیش بینی عکس العمل را مشکل می سازد. به گونه ای که عکس العمل با توجه مستقیم به محرک توجیه نمی شود. ساختن تصویر فقط جمع آوری اطلاعات و تجارب نیست بلکه متضمن فعل و انفعالاتی است که هنوز به درستی شناخته نشده است. بولدینگ تصویر سازی از محیط را به الکترونهایی اطلاعاتی تشبیه می کند که به تدریج دور یک هسته مرکزی به گردش در می آیند.
در واقع انسان یک سیستم خود انعکاسی دارد که نتیجه خود هوشیاری وی است. به غیر از آن سیستم های ارتباطی خیلی پیچیده مانند سخنگویی، سیستم های عصبی و حسی فوق العاده پیچیده، با کمک حواس پنجگانه، اطلاعات را از محیط می گیرد و آنها را از طریق سیستم عصبی به مغز انتقال داده و سپس در آنجا پردازش های بسیار پیچیده ای انجام شده و این امر باعث می شود که سیستم به طور دایم و مرتب نسبت به شرایط محیطی واکنش نشان داده و از خود مراقبت نماید.
۸. نظام اجتماعی ( system )
پیچیده ترین سطح سیستم های باز ومعرف سطح هشتم از گروهنه گانه سیستم های بولدینگ است و برخلاف تصور، واحد آن انسان نیست بلکه نقشی است که در آن به فرد محول شده است.دراین سیستم ها اطلاعات همان نقشی را به عهده می گیرد که انرژی در سیستم های بسته دارد.
تفاوت اساسی یک نظام اجتماعی با یک موجود زنده را می توان در نکته زیر خلاصه نمود. اجزای سازنده یک نظام اجتماعی یعنی انسان، خود دارای ویژگی خودآگاهی و ذوق و سلیقه و جهت یابی معینی است و در نتیجه رفتار او در کل با توجه به نقشی که به او واگذار شده و یا تصوری که از نقش واگذاری دارد متفاوت می شود. به عبارتی دیگر رابطه یک فرد با اجتماع یا یک کارمند با سازمان خود درست مثل رابطه سلول با موجود زنده نیست و این تفاوت، خود علت وجود ویژگی دیگری در نظام های اجتماعی است که به صورت سلسله مراتب دیده می شود که در یک موجود زنده یافت نمی شود. در هر نظام اجتماعی رسمی یا غیر رسمی، ویژگی این پدیده خاص به صورت مسایل که مهمترین آن مساله رهبری است خودنمایی می کند.
این واقعیت که واحد سازنده نظام اجتماعی فرد نیست بلکه نقشی است که به او محول شده یا تصوری است که از نقش واگذاری به خود دارد، نکته عمیقی است که به توضیح بیشتری نیازمند است. به این معنی که همگی مادر زندگی اجتماعی خودنقش آفریننان زبردستی هستیم که با توجه به نقش خیالی یا واقعی خود در موقعیت ها و گروه های مختلف اجتماعی رفتار متفاوتی از خودنشان می دهیم.
بنابراین در این سطح، ارتباط انسانها با هم است که اجتماع یا سازمان را تشکیل می دهند و نقش اساسی را در این سطح از سیستم ها بازی می نماید. سیستمی که در آن، این نقش های سازمانی از طریق ساز و کارهای ارتباطی، اطلاعات را به یکدیگر منتقل می کند و سعی می شود که سازمان را به سمت اهداف خود هدایت نموده و به بهره وری بالاتر برساند.
۹. سیستمهای ناشناخته(transecendental) : سطح آخر، سطح ناشناخته ها است که اطلاعات زیادی از آن وجود ندارد ولی بایستی دارای سیستم ساختار یافته و منظمی باشد که ارتباط کامل و مناسب سیستمی با سطوح پایین است.
طبقه بندی سیستم ها از دیدگاه سلسه مراتبی
دراین طبقه بندی از سیستم ها می توان سیستم ها را برحسب سلسله مراتب حاکم بر آنها به گونه زیر تقسیم بندی کرد:
۱- رسیستم های جامع یا فراگیر
۲- سیستم های کلی
۳- سیستم های اصلی
۴- سیستم های زیر سیستم
۵- سیستم های خرده سیستم
۶- سیستم های ریز سیستم
۷- سیستم های پاره سیستم
۸- فعالیت یا اجزای سیستم
به این ترتیب باتوجه به مرز سیستم ها و بر اساس سلسله مراتبی که بر سیستم های محیط و محاط حاکم است. آنها را می توان به نوع دیگری دسته بندی کرد. این نوع دسته بندی در سیستم های سازمان ها بیشتر کاربرد دارد.
طبقه بندی بر اساس هدفمندی سیستم و اجزاء
بر اساس هدفمند بودن سیستم و اجزاء تشکیل دهنده آن,سیستمها را به صورت زیر تقسیم می کنند:
۱. سیستم های جبری
سیستم هایی که نه خودشان به عنوان یک کل و نه اجزایشان از خود هدفی ندارند . سیستمهایی هستند که رفتارشان جبری است . ماشینها نمونه کامل این گونه سیستم ها هستند . مثلا اتومبیل , بادبزن برقی و ساعت نمونه هایی از سیستم های جبری محسوب می شوند . اگر چه سیستم های جبری از خود هدف و مقصودی ندارند اما غالبا در خدمت اهداف یک و یا چند وجود خارج از خودشان مثلا سازندگان , کنترل کنندگان و یا استفاده کنندگانشان هستند .
۲. سیستم های جاندار
سیستم های جاندار از خود هدف دارند اما اجزای آنها چنین نیستند . آشناترین مثال برای این دسته از سیستم ها , حیوانات و از جمله انسان هستند .
امروزه حیات با مفهوم "خودتجدیدشوندگی" تعریف می شود که که خودتجدیدشوندگی عبارت است از نگاهداشت و

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله نظریه سیستمها

پایانامه نظریه کارکرد گرایی و ارتباط آن با بی آر تی

اختصاصی از فی فوو پایانامه نظریه کارکرد گرایی و ارتباط آن با بی آر تی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه نظریه کارکرد گرایی و ارتباط آن با بی آر تی


پایانامه نظریه کارکرد گرایی و ارتباط آن با بی آر تی

شلینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 

تعداد صفحه:38

فهرست و توضیحات:

چکیده
مقدمه
فصل اول : کلیات تحقیق
پیشگفتار
بیان مسئله
سوالات تحقیق
اهداف تحقیق
فرضیات
تعریف نظری وعملیاتی
اهمیت وضرورت تحقیق
پیشینه تحقیق
فصل دوم : ادبیات نظری تحقیق
گزارش تحقیق
کلیات و مبانی نظری
اهداف پژوهش
روش کار تحقیق
فصل سوم: روش شناسی پژوهش
روش تحقیق و تحلیل داده ها
فصل چهارم: داده های آماری
داده های آماری
فصل پنجم : نتیجه گیری و پیشنهادات
جمع بندی و نتیجه گیری
پیشنهادات
منابع و ماخذ

مقدمه

افزایش کمی و بهبود کیفی سفرهای شهری از عوامل و از پیش شرطهای اساسی رشد شهرهای مدرن بوده است.  

بنابراین اقتصاد این شهرها و تداوم انها به عنوان موجودیتهای اقتصادی وجاذب سرمایه به صورت گسترده ای به کمیت و کیفیت شبکه های حمل و نقلی بستگی دارد .                                                            

 در شهرهای مدرن مهمترین مسئله ایجاد بهترین رابطه ممکن میان بافتهای مسکونی انسانی و بافتهای کاری است .                                                                                                                    

منظور از بهترین ان است که اولا هزینه های حمل و نقلی به حداقل برسد ثانیا بتوان به بالاترین بهره وری در کار دست یافت که خود نیاز به کوتاه شدن مسیرهای حمل و نقلی و پرهیز از خستگی ناشی از انهاست .  هر روزه  با توجه به پیشرفت و توسعه شهری شاهد ظهور و بروز پدیده های مختلفی هستیم که همگی برمبنای دیدگاه راحتی انسان  پایه گذاری و راه اندازی می شوند.                                                    

 در تهران شهری که در ان زندگی میکنیم نیز نمونه های بسیاری از این امکانات و پدیده ها را شاهدیم مواردی همچون: خطوط هوایی , خطوط ریلی و....                                                                      

  مترو نیز از این قبیل پدیده هاست که میتوان گفت یکی از مفید ترین و پر رفت و امد ترین امکانات شهری

((BRTاست. یکی ازامکاناتی که حدودایکی دوسالیست که توسط شهرداری راهاندازی شده است ((خطوط

است که از ابتدای راه  اندازی تا کنون پیشرفتهایی را در این زمینه شاهدیم و گسترش این خطوط را نظاره گریم.                                                                                                                            

                                                                  

 


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه نظریه کارکرد گرایی و ارتباط آن با بی آر تی

دانلود جزوه نظریه بازیها

اختصاصی از فی فوو دانلود جزوه نظریه بازیها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود جزوه نظریه بازیها


دانلود جزوه نظریه بازیها

این  یک  جزوه خلاصه و کامل از مبحث نظریه بازی میباشد و فرمت آن پی دی اف بوده و شامل 43 صفحه میباشد.این جزوه شامل مباحث مقدمه،مشخصه های یک بازی دو نفره،مشخصه های نظریه بازی،حل بازیهای ساده،گونه های مختلف نظریه بازیها،اصل تسلط،بازیهای با سیاستهای مختلط و.... میباشد. این محصول هم اکنون با پرداخت  4000  تومان قابل دانلود خواهد بود.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود جزوه نظریه بازیها

مبانی نظری،پیشینه پژوهش ،تعریف، انواع و نظریه های مهارت های مدیریت زمان(فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد)

اختصاصی از فی فوو مبانی نظری،پیشینه پژوهش ،تعریف، انواع و نظریه های مهارت های مدیریت زمان(فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مبانی نظری،پیشینه پژوهش ،تعریف، انواع و نظریه های مهارت های مدیریت زمان(فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد)


ادبیات پژوهش کارشناسی ارشد،مبانی نظری،پیشینه پژوهش ،تعریف، انواع و نظریه های مهارت های مدیریت زمان(ادبیات پژوهش کارشناسی ارشد)

پایان نامه

ادبیات پایان نامه

سرفصل های پروژه شامل موارد زیر است :

  • مدیریت زمان و تعریف آن
  • چرخه مدیریت زمان
  • نظریه مدیریت زمان
  • رویکردهای مدیریت زمان در خصوص مدیریت زمان
  • مهارت های مدیریت زمان
  • راهکارهای اصلی مدیریت زمان
  • الگو برداری از طرح مدیریت زمان
  • فرایند مدیریت زمان

مشخصات فایل:

نوع فایل: word

منبع: دارد (فارسی و لاتین)

پیشینه پژوهش: دارد(ایرانی و خارجی)

تعداد صفحات: 32

گارانتی بازگشت وجه: دارد ( کیفیت این فایل تضمین شده است درصورت هرگونه مشکل یا نارضایتی احتمالی مبلغ شما بازگردانده می شود)

خلاصه ای از مطالب:

مدیریت زمان و تعریف آن

مدیریت زمان در اواخر دهه 1950 توسط ماکان مطرح گردید. این روش  شامل فنونی برای تعیین اهداف کوتاه مدت، چگونگی تبدیل ابن اهداف به وظایف و فعالیت ها برای اجرای سریع تر آن ها، چگونگی برنامه ریزی و اولویت بندی کردن کارهای روزانه و چگونگی جلوگیری از وقفه کاری که محدودیت در انجام وظایف ایجاد می کند، می باشد.

چرخه مدیریت زمان

برای اینکه نظام مدیریت زمان تحقق پیدا کند یکی از بهترین انتخاب ها استفاده از نظام چرخه ای مدیریت زمان بویژه در ابتدای شروع سال تحصیلی پوسه[1] (2003)است.وی در خصوص اهمیت چرخه مدیریت زمان معتقد است که نظام های مدیریت زمان به علت اینکه زائیده کمال گرایی و انتظارات غیر واقعی است شکست می خورند.

مراحل مدیریت زمان:

1- تنظیم اهداف شغلی- شخصی و اهداف رشد خود (لگورت[2] و کاکس[3] ، 2002 نقل از حاتمی 1391) در اهمیت گزینش هدف استریکتز[4] و گالیجی[5] به این نتیجه رسیدند طی مطالعه ای (2001) که هدف گزینی الگوی کاری را سازمان می دهد و آنهایی که هدف گزینی دارند مداخلات شناختی کمتری را گزارش می دهند. ترسیم جهت یابی زمان و رشد اگاهی افراد به منظور صرف زمان دومین مرحله این نظام است طرح و برنامه سومین مرحله که شامل لیست برنامه های هفتگی ، ماهانه و برنامه های طولانی مدت است. لیست کردن کارها می توانند مهم باشد زیرا نیازی به یادآوری ندارد اولویت بندی تکالیف نیز کمک می کند کارهای مهم را به انجام برسانیم و از انجام آنها احساس رضایت دهیم (رابینسونز[6]، 2003 نقل از حاتمی 1391)

نظارت بر اعمال خود 4 مرحله دارد:

الف- خود نظارتی شامل توجه به اینکه چگونه بخوبی برنامه را اجرا کنیم، چگونه برنامه ریزی کرده ایم، چگونه حوادث را پیش بینی کنیم، تعبیر در زمان و تنظیم آن 5 مرحله است در این مرحله قبل از اینکه چرخه جدیدی را برای هدف گزینی شروع کنید به تعمیم و تعبیر زمان بپردازید.


[1]-Pouse

[2]-Legourt

[3]-Kakse

[4]-Stricints

[5]-Galigy

[6]-Rabinsonse


دانلود با لینک مستقیم


مبانی نظری،پیشینه پژوهش ،تعریف، انواع و نظریه های مهارت های مدیریت زمان(فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد)