فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق درمورد زندگینامه ابوالفضل بیهقی

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق درمورد زندگینامه ابوالفضل بیهقی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد زندگینامه ابوالفضل بیهقی


دانلود تحقیق درمورد زندگینامه ابوالفضل بیهقی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 5

 

زندگینامه  ابوالفضل بیهقی

بیهقی درسال 385 ه.ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) به دنیا آمد .نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر ش اورا در سالهای اول زندگی در بیهق و سپس، در شهر نیشابور به کسب دانش گماشت. ابوالفضل که از هوش ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نیشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان بر گزیده شد (صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی ). این استاد تا هنگام مرگ لحظه‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چنان گرامی اش می‏داشت که حتی اسرار دستگاه غزنویان را نیز با او در میان می گذاشت و این کاربعدها سرمایه گرانبهایی برای بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استادش نقل کرده است.

پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و هنگامیکه که مسعود به پادشاهی رسید، ‏شاهد لحظه به لحظه زندگانی او بود، و به همین دلیل است که تاریخ خود را مثل روزشمار زندگی او نوشته است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی« جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــبه این جهت بو سهل زوزنی را جایگزین او کرد و بیهقی را بر شغل قبلی نگه داشت.

ناخشنودی بیهقی از همکاری با او در کتابش منعکس شده است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفت، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم و به ادامه کار واداشته است.

پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، به خدمت دستگاه پادشاهی فرزند او(مودود) مشغول شد و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگر محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چنان تجربه کسب کرده بود که شایسته ی شغل صاحبدیوانی شد. اما مدتی نگذشت که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلامی فرومایه ، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه او باز گذاشت. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگیش را در تاریخ خود آورده بوده است که این بخش از نوشته‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سومجوامع الحکایات این داستان را نقل {به معنا} کرده است:

هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملک با محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏گیری اختیار کرد.

بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و در سال 451 این کار را به انجام رساند.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد زندگینامه ابوالفضل بیهقی

پاورپوینت دربازه زندگینامه سعدی

اختصاصی از فی فوو پاورپوینت دربازه زندگینامه سعدی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پاورپوینت دربازه زندگینامه سعدی


پاورپوینت دربازه زندگینامه سعدی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 فرمت فایل:powerpoint (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد اسلاید:22

سعدی تخلص و شهرت «مشرف الدین» ، مشهور به «شیخ سعدی» یا «شیخ شیراز» است.
دربا
ره نام و نام پدر شاعر و هم چنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است.
سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال داده اند و تاریخ درگذشتش را هم سالهای 690 تا 695 نوشته اند.
سعدی در شیراز پای به هستی نهاد و هنوز کودکی بیش نبود که پدرش در ست اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین شت. گذاآنچه مسلم و دانش بودند.
سعدی خود در این مورد می گوید:
همه قبیله ی من، عالمان دین بودند ------- مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت.

او در نظامیه بغداد که مهمترین مرکز علم و دانش آن زمان به حاسب می آید در درس استادان معروفی چون سهروردی شرکت کرد.
سعدی پس از این دوره به حجاز، شام و سوریه رفت و در آخر راهی سفر حج شد.
او در شهرهای شام (سوریه امروزی) به سخنرانی هم می پرداخت ولی در همین حال، بر اثر این سفرها به تجربه و دانش خود نیز می افزود.
سعدی در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد.
برخی معتقدند که او لقب
سعدی را نیز از همین نام "سعد بن ابوبکر" گرفته است


دانلود با لینک مستقیم


پاورپوینت دربازه زندگینامه سعدی

دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار


دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 15

 

استاد شهریار

زندگینامه

سید محمدحسین بهجت تبریزى، متخلص به شهریار فرزند حاج میر آقا خشکنابى، به سال 1283 خورشیدى در شهر فخرآفرین و مردپرور ایران، شهرستان تبریز، دیده به جهان باز کرد، پدر وى از وکلاى تبریز و دانشمندان بزرگ و اهل علم و ادب بود. سید محمدحسین شهریار، که زمان کودکى او مصادف با انقلابات تبریز بود، در قراء «شنگول آباد» و «قیش قرشاق» و «خشکناب» تحصیلات خویش را با گلستان و نصاب در مکتب‏خانه آن قراء و پیش پدر و در همان زمان با دیوان خواجه حافظ شیرازى آغاز کرد و شهریار در این‏باره خود مى‏گوید: «هرچه دارم همه از دولت حافظ دارم» بعد از تحصیلات ابتدایى، سیکل اول متوسطه را در مدرسه متحده فیوضات به پایان برد و در سال 1300 به تهران آمد و بقیه تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون به اتمام رسانید (1303)، سپس وارد مدرسه طب شد و پس از پنج سال تحصیل، کمى قبل از اخذ دیپلم دکترا، مدرسه را ترک گفت و به خراسان رفت و تا سال 1314 در آن استان ماند. پس از این وى به تهران آمد و در خدمت بانک کشاورزى و پیشه هنر درآمد. شهریار، یکى از شعراى بزرگ و پرآوازه پارسى‏گوى آذرى زبان وطن عزیزمان ایران است که در قلمرو ادب و فرهنگ، آوازه شهرتش از مرزهاى ایران زمین گذشت و به اقصى نقاط جهان کشیده شد و نه تنها ایران بلکه بسیارى از کشورهاى دنیا تحت تسلط عطرآگین و امواج شعرش به همان لطافت و موزونى که مضراب استادى سازى را به نوا درمى‏آورد وى از نوک قلم خویش به مناسبت‏هایى شعر بر سطح کاغذ مى‏ریخت.

 محمدحسین شهریار، علاوه بر شعر و شاعرى، از موسیقى بهره‏ور بود و خود با نواختن سه‏تار و گوشه ‏ها و ردیف‏هاى موسیقى ایرانى آشنایى داشت و بیش از هر شاعر دیگر درباره موسیقى و هنر و هنرمندان موسیقى شعر سروده که در ذیل به آنها اشاره مى‏کنم: با همه بى‏کس و تنها شده، یارا تو بمان همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان من بى‏برگ خزان دیده دگر رفتنى‏ام تو همه باز و برى، تازه بهارا تو بمان داغ و درد است همه نقش و نگار دل من بنگر این نقش بخون شسته نگارا تو بمان زین بیابان گذرى نیست سواران را- لیک دل ما خوش به فریبى است، غبارا تو بمان هر دم از حلقه عشاق، پریشانى رفت بسر زلف بتان! سلسه دارا تو بمان شهریارا، تو بمان بر سر این خیل یتیم پدرا، یارا، اندوه‏گسارا تو بمان سایه در پاى تو، چون موج، دمى زار گریست که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان محمدحسین شهریار، در آستانه پاییز سال 1367 همگام با پاییز باغات و بوستان ایران زمین شمع وجودت به خاموشى گرایید ولى مشعل فروزان و مشعشعى که در شعر و ادبیات ایران برافروخت تا ابد، همچنان مشتعل خواهد ماند، روانش شاد. «ساز صبا» بزن که سوز دل من بساز مى‏گویى ز ساز دل چه شنیدى که باز مى‏گویى مگر چو باد وزیدى به زلف یار که باز به گوش دل سخنى دلنواز مى‏گویى مگر حکایت پروانه مى‏کنى با شمع که شرح قصه به سوز و گداز مى‏گویى به یاد تیشه‏ى فرهاد و موکب شیرین گهى ز شور و گه از شاهناز مى‏گویى کنون که راز دل ما ز پرده بیرون شد بزن که در دل این پرده راز مى‏گویى به پاى چشمه‏ى طبع من این بلند سرود به سرفرازى آن سروناز مى‏گویى به سر رسید شب و داستان به سر نرسید مگر فسانه‏ى زلف دراز مى‏گویى دلم بساز تو رقصید که خود چو پیک صبا پیام یار به صد اهتزاز مى‏گویى به سوى عرش الهى گشوده‏ام پر و بال بزن که قصه راز و نیاز مى‏گویى نواى ساز تو خواند ترانه توحید حقیقتى به زبان مجاز مى‏گویى ترانه‏ى غزل «شهریار» و ساز «صبا»ست بزن که سوز دل من بساز مى‏گویى «مرحبا حسین» براى دوست عزیز حسین تهرانى استاد ضرب چون سرکنى به زمزمه، شور و نوا حسین مجلس کنى به شور و نوا کربلا حسین در مجلس تو تا در و دیوار از شعف افشان کنند دست و بگویند یا حسین «امروز در ممالک جان، دست دست تست» بالاى دست جمله زدى اى بلا حسین از ضرب جز ادا و اصولى نمانده بود حق اصول ضربى تو کردى ادا حسین این گرمى و لطافت و نرمى و پختگى است در پنجه تو آیت لطف خدا حسین دیدى که استفاده نکرد از تو رادیو! یک مرد هم نگفت که چون و چرا حسین با اینکه در محافل انس و طرب تمام هستند مخلص تو ز شه تا گدا حسین پاداش اهل ذوق در این مملکت بلاست تنها تو نیستى به بلا مبتلا حسین تا رادیو سپرده نگردد به دست اهل هر دم فضیحتى است به تحویل ما حسین فریاد کن ز ظلم و تعدى که گفته‏اند آنجا که قصه قصه زور است یا حسین لیکن صفاى عالم صنعت نگاه‏دار از جمله حق صحبت ساز صبا حسین حق مسلمى است صبا را به موسیقى جان تو صبا که تو دارى صفا حسین بارى دل گرفته‏ى ما نیز وا شود روزى که مشت بى‏هنران گشت وا حسین اینک به دست خط همایون شهریار تسجیل مى‏شود (لقب) «مرحبا حسین» «صبا مى‏میرد» عمر دنیا به سر آمد که صبا مى‏میرد ورنه آتشکده عشق کجا مى‏میرد صبر کردم به همه داغ عزیزان یا رب این صبورى نتوانم که صبا مى‏میرد غسلش از اشک دهید و کفن از آه کنید این عزیزست که با وى دل ما مى‏میرد به غم‏انگیزترین نوحه بنالى اى دل که دل‏انگیزترین نغمه‏سرا مى‏میرد دگر آوازه بوالقیس و سلیمان، هیهات هدهد خوش خبر شهر سبا مى‏میرد شمع دلها همه گو اشک شو از دیده بریز کاخرین کوکبه ذوق و صفا مى‏میرد خود در آفاق مگر چشم خدا بینى نیست کاین همه مظهر آیات خدا مى‏میرد هر کجا درد و غمى هست بمیرد به دوا این چه دردیست خدایا که دوا مى‏میرد قدر ما زنده بدو بود، خدا را یاران هم صبا مى‏رود و هم قدما مى‏میرد از گریبان غم و ماتم سنتور حبیب سر نیاورده برون، ساز صبا مى‏میرد عمر (شهنازى) و استاد (عبادى) باقى قمریان زنده اگر بلبل ما مى‏میرد (ضرب تهرانى) و آواز بنان را برسید گو کجایید که استاد شما مى‏میرد آخرین شور و نوا بدرقه راه صبا که هنر مى‏رود و شور و نوا مى‏میرد از وفادارى این قبله ارباب هنر رخ متابید خدا را که وفا مى‏میرد از محیط خفقان آوار تهران پرسید که هنرپیشه‏اش از غصه چرا مى‏میرد عمر جاوید بهر بى‏هنر ارزانى نیست علت آنست که خود آب بقا مى‏میرد مرگ و میرى عجب افتاد در آفاق هنر که همه شاهد انگشت‏نما مى‏میرد مردن مرد هنرمند نه چندان درد است این قصایى است که شاه و گدا مى‏میرد لیکن آنجا که غرض روى هنر پرده کشید دین و دل مى‏رمد و ذوق و ذکا مى‏میرد باغبان تا سر مهرش همه با هرزه گیاست گل خزان مى‏شود و مهر گیا مى‏میرد رنجهایى همه بیهوده که در آخر کار عشق مى‏ماند و هر حرص و هوا مى‏میرد شهریارا نه صبا مرده خدا را بس کن آنکه شد زنده‏ى جاوید کجا مى‏میرد «سه‏تار من» نالد به حال من امشب سه‏تار من این مایه‏ى تسلى شبهاى تار من اى دل ز دوستان وفادار روزگار خبر ساز من نبود کسى سازگار من در گوشه غمى که فراموش عالمى است من غمگسار سازم و او غمگسار من اشک است جویبار من و ناله‏ى سه‏تار شب تا سحر ترانه این جویبار من چون نشترم بدیده خلد نوشخند ماه یادش بخیر، خنجر مژگان یار من رفت و باختران سرشگم سپرد جاى ماهى که آسمان بر بود از کنار من آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود اى مایه قرار دل بى‏قرار من در حسرت تو میرم و دانم تو بى‏وفا روزى وفا کنى که نیاید به‏کار من از چشم خود سیاه دلى وام مى‏کنى خواهى مگر گرو برى از روزگار من اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان بیدار بود دیده شب زنده‏دار من من شاهباز عرشم و مسکین تذر و خاک بختش بلند نیست که باشد شکار من یک عمر در شرار محبت گداختم تا صیرفى عشق چه سنجد عیار من جز خون دل نخواست نگارنده‏ى سپهر بر صفحه جهان رقم یادگار من زنگار زهر خوردم و شگرف خون دل تا جلوه کرد این همه نقش و نگار من در بوستان طبع حزینم چو بگذرى پرهیز نیش خار من اى گلعذار من من شهریار ملک سخن بودم و نبود جز گوهر سرشک، در این شهر یار من «سه‏تار عبادى» شب گذشته‏ى ما بامداد شادى بود ز شامگاه به لبخند بامدادى بود چو گوهرى که در انبانه‏ى خزف باش شب مراد در ایام نامرادى بود به خانواده‏اى از بختیاریان بودم که مهد عزت و آزادگى و رادى بود به لطف طبع در آن خانواده مى‏دیدم تبخترى که به شاهان پیشدادى بود به جز صفا و محبت نداشت مفهومى اگرچه صحبت خانى و خانه‏زادى بود اصول زندگى آنجا برسم ایلاتى خلاف اصل قوانین اقتصادى بود به عدل و داد در آن بزم دور مى‏زد جام که باده صافى و ساقیش عدل و دادى بود شبى که محفل ما (کوکب) و ثریا داشت فلک نه آن فلک بخلى و عنادى بود (قباد) آمد و دیدار تازه کرد و برفت قباد نیز به کر و فر قبادى بود ز بعد ساعتى از در رسید (مصداقى) که در محافل انس از بهین ایادى بود بیادگار ز ما عکسها گرفت نخست به دوربین ظریفى که غیر عادى بود سپس کشید بشمران عنان ملت را که در طریق مودت همیشه هادى بود فضاى داخل ماشین معطر و رادیو ز ساز و طرب به ذوق و طرب منادى بود ولى مجال تکلم جناب مصداقى بکس نداد که حراف و انتقادى بود بطرف راه دز آشوب محمل افکندیم که کنج امنى و در حکم انفرادى بود دوباره محفل انس و وداد شد تشکیل که شمع محفل ما انسى و ودادى بود ز جام نیز همان دور خوشى تسلسل داشت که فیض بخشى ساقى على‏التمادى بود نداشت کسر و کمى نقل و مى که این آداب مراتبى است که مستحکم از مبادى بود ز شوق، سوز دل آمیختم بناله‏ى ساز که ساز در کف معبود من عبادى بود چراغ دوده‏ى مرحوم میرزاى شهیر که شهره در همه عالم به اوستادى بود به مغز خسته بدنبال شعر مى‏گشتم اگر چه حافظه در خط بى‏سوادى بود و لیک فاصله‏ى ساز و شعر فى‏المجلس میان چشمه ماه و چراغ بادى بود بساز و پنجه‏ى استاد نکته‏ها مى‏رفت که ابتکارى و ذوقى و اجتهادى بود ببازگشت چو برخاستیم از سر جاى هوا لطیف و افق چهره از گشادى بود بپاى کوه، فروغى چو آتش موسى دمیده بود و چراغ شبان وادى بود شکفته دورنمایى که در برابر آن دلم شکافته چون دمل ضمادى بود بسان پرده‏اى از سینما نشانم داد جهان کون که اضدادى و فسادى بود چه دست بود که بگشود در برابر من کتاب عمر که اوراق بى‏مفادى بود گداختم دل و دریافتم که شرکت من به شب‏نشینى صاحبدلان زیادى بود خلاصه آنکه بما دوش، بى‏اراده‏ى ما شبى گذشت که پنداشتى ارادى بود خوشى دمى است که ناخوانده سر بیش آرد که بوسه‏اى ندهد گر قراردادى بود بیان آتش دل خواستم ولى افسوس که از فسردگیم طبع انجمادى بود ترا که فرصت کلکى و دفترى باشد بیاد دار که من نسخه‏ام مدادى بود مداد سر بخط شهریار شیرین کار سه‏تار دستخوش زخمه‏ى عبادى بود «ساز حبیب» صداى سوز دل شهریار و ساز حبیب چه دولتى است بزندانیان خاک حبیب بهم رسیده در این خاکدان ترانه و شعر چو در ولایت غربت دو همزبان غریب روان دهد بسر انگشت دلنواز بساز که نبض مرده جهد چون مسیح بود طبیب صفاى باغچه‏ى قلهک است و از توچال نسیم همره بوى قرنفل آید و طیب بگرد آیه توحید گل صحیفه‏ى باغ ز سبزه چون خط زنگار شاهدان تذهیب دو شاهدند بهشتى بسوى ما نگران به لعل و گونه گلگون بهشت لاله و سیب بترک چشم و چلیپاى زلف بخشیده گناه فتنه چنیگیز و جنگهاى صلیب چو دو فرشته الهام شعر و موسیقى روان ما شود از هر نگاهشان تهذیب مگر فروشده از بارگاه یزدانند که بزم ما مرسادش ز اهرمن آسیب بریز باده که دستور منع مى امشب حکومتى است که مجلس نمى‏کند تصویب صفاى مجلسن انس است شهریارا باش که تا حبیب بما ننگرد به چشم رقیب «مزار سنتور» بروى این لحد آشفته مو فرشته‏ى عشق به سوگوارى شور و عزاى ماهور است مگر حبیب که سنتور نیز با او مرد بکورى من و دل خفته در همین گور است من و دل از پى خاک حبیب مى‏گشتیم فرشته گفت که اینجا مزار سنتور است.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درباره زندگینامه استاد شهریار

دانلود تحقیق زندگینامه عباس یمینی شریف

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق زندگینامه عباس یمینی شریف دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق زندگینامه عباس یمینی شریف


دانلود تحقیق زندگینامه عباس یمینی شریف

دانلود تحقیق با موضوع زندگی نامه عباس یمینی شریف

تعداد صفحات : 38

فرمت : ورد  

عباس یمینی شریف متخلص به «یمینی» در سال های 1317 و 1318 در دانشسرای مقدماتی تهران تحصیل کرد. در سال 1319 که به دانشسرای عالی راه یافت علاقه به شعر گفتن و داستان نویسی برای کودکان در او بیشتر شد. در سال 1322 دو شعر تحت عنوان «ستاره» و «ماده غاز» از وی در شماره های چهارم و نهم مجله ی «سخن» به طبع رسید. در سال 1323 در اولین شماره ی مجله ی «بازی کودکان» شعرهایش به چاپ رسید و پس از مدتی نیز یمینی شریف به سردبیری آن انتخاب شد. در سال 1324 برخی از اشعارش وارد کتاب های ابتدایی اراک و پس از آن وارد کتاب های اول و دوم و سوم کلیه ی دبستان ها شد. عباس یمینی شریف در سال 1328 به مدیریت مجلات «دانش آموز» و «شیر و خورشید» که دو نشریه ی وزارت فرهنگ برای ....

موضوع : زندگی نامه عباس یمینی شریف

فهرست عناوین :

فرازها

  • پی‌گیری مداوم برای جریان‌سازی و پدیدآوری آثار کودکانه
  • بهره‌گیری از زبانی ساده، روان و موزون
  • جدا کردن مخاطب کودک از غیر کودک و دادنِ هویتِ مستقل به کودک
  • توجه به شعر نوجوان

فرودها

  • غلبه‌ی مفهوم آموزش و پرورش بر عناصرِ شاعرانگی
  • بیان نصیحت‌گرانه‌ی تحکمی
  • لاغر ماندن سروده‌ها از عناصرِ شعری
  • ضعف تألیف و زیاده‌گویی
  • زیاده‌روی در طبیعت‌ستایی و غافل ماندن از واقعیت‌های زندگی شهری
  • سالشمار و آثار زندگی استاد عباس یمینی شریف

دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق زندگینامه عباس یمینی شریف

دانلود مقاله درباره زندگینامه فتحعلی شاه قاجار

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله درباره زندگینامه فتحعلی شاه قاجار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله درباره زندگینامه فتحعلی شاه قاجار


دانلود مقاله درباره زندگینامه فتحعلی شاه قاجار

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 2

 

فتحعلی شاه قاجار

فتحعلی شاه قاجار دومین شاه از دودمان قاجار بود که از ۱۱۷۶ (۱۷۹۷ م./۱۲۱۲ ق.) تا ۱۲۱۳ (۱۸۳۴ م./۱۲۵۰ ق.) به مدت ۳۶ سال و ۸ ماه فرمانروایی کرد.

محل تولد فتحعلی شاه شهرستان دامغان است در کوچه‌ای که بموجب این تولد همچنان بنام کوچه مولود خانه مشهور عام می‌باشد. کریمخان زند پس از سرکوب شورش محمد حسن خان قاجار در شمال ایران دو پسر وی به نام‌های آغامحمدخان و حسینقلی خان را مورد لطف و نوازش خویش قرار داد. وی محمدخان را با خود به شیراز برد و حکومت دامغان را نیز به برادر دیگر حسینقلیخان سپرد.[نیازمند منبع] وی فرزند حسینقلی خان جهانسوز برادر جوانتر آغامحمدخان قاجار بود. فتحعلی شاه پس از کشته شدن عمویش آغامحمدخان به پادشاهی رسید. زیرا آغا محمد خان فرزندی نداشت.

آغاز سلطنت فتحعلی شاه

نام اصلی فتحعلی شاه بابا خان بود ولی به هنگام تاجگذاری نام فتحعلی را که نام نیای خود فتحعلی خان قاجار بود برای خود برگزید. فتحعلی شاه در سالهای اول حکومت خود، به سرکوبی مخالفان مشغول شد. جنگ‌های ایران و روسیه در دوره قاجار که به جدا شدن سرزمینهای قفقاز از ایران انجامید در زمان این پادشاه رخ داد. می‌توان گفت که روند پاره پاره شدن خاک ایران با پادشاهی او آغاز شد.

لرد کرزن می‌گوید: «در دوره فتحعلی شاه اوضاع قشون ایران رو به زوال گذاشت و به آخرین مرحله پستی رسید.»

محمود نیز در مورد دوره سلطنت فتحعلی شاه می‌نویسد: «دریاهای‌های شمالی و جنوبی ایران که یک وقتی وسیله امنیت و حفاظت ایران بود، در این زمان اسباب ضعف و وسیله خطرناکی برای این کشور شده‌است . چنانچه در بحر خزر ، فرمانروایان مسکو و در خلیج فارس ٬ بریتانیای کبیر، اسباب مزاحمت شده و صادرات و واردات نیز به دست روس و انگلیس افتاده‌است.»

ولیعهد او پسرش عباس میرزا بود که در جنگ‌ها از خود دلاوری نشان داد. او و مشاورش قائم مقام فراهانی سعی کردند به اصلاحاتی به‌ویژه در نیروهای نظامی بپردازند اما این اقدامات کافی نبود. عباس میرزا پیش از رسیدن به سلطنت درگذشت. پس از مرگ او پسرش محمد میرزا ولیعهد شد که پس از مرگ فتحعلی شاه با نام محمد شاه برتخت نشست.

فتحعلی شاه پس از به قدرت رسیدن با نزدیک شدن به علمای شیعه و مجتهدین تلاش زیادی کرد تا پایه‌های مشروعیت قدرت نوپای قاجار را در میان مجتهدینی که هنوز در آرزوی دوران صفوی بودند محکم کند و تا حدود زیادی نیز موفق شد. وی توانست در جنگ‌های ایران و روس از حمایت علما در ترغیب مردم به‌جهاد بهره‌مند گردد.

 این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید  


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله درباره زندگینامه فتحعلی شاه قاجار