فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله مولانا، آموزگار معنا

اختصاصی از فی فوو مقاله مولانا، آموزگار معنا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله مولانا، آموزگار معنا


مقاله مولانا، آموزگار معنا

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:14

رویکرد مجعول

2-رویکرد مکشوف

، در سه سطح قابل طرح شدن است:

1- حوزه فلسفه دین

حوزه فلسفه اخلاق

حوزه روان شناسی

انسان سنتی وامانده در قالب های کهن

مولانا، آموزگار معنا

مقدمه :روی آوری قشرهای گوناگون جویندگان حقیقت در سراسر جهان به آثار مولانا، آدمی را به یاد آن مصرع خود او در نی نامه می اندازد: که جفت بدحالان و خوشحالان1 شده است، بدحالان و خوش حالانی که هر یک از ظن خود یار2 او شده اند و هر یک به گوشه ای از ساحت روان او ورود کردهاند. خیل بی شمار مشتاقان، چاپ های متعدد آثار مولانا به زبانهای گوناگون، برگزاری کنگره ها و سمینارها... در جهان این سئوال را پیش می آورد که براستی در بازار نوفروشی3 مولانا چه متاعی عرضه می شود که این همه بر گرد او جمع آمده اند و این خریداران کالای او چه کسانی هستند، چه می خواهند؟...

بی گمان اینان هر که هستند آنانند که در فرآیند طلب خویش ز هزار خم چشیده اند و همه را بیازموده اند4 و سرانجام به شراب سرکش مولانا رسیده اند چرا که به این نتیجه رسیده اند بی مدد چون اویی، درهم ریختن ارزشها، اعتبارهای جهان و فرو شدن به دریا و در پی گوهر حقیقت کاری آسان نیست.

معنا، گمشده آنانی، نه چونان همه

غالب انسانها در اجبار چارچوب ها و قالب های عرفی و معمول زندگی، مجال و فرصت باطنی آن را نمی یابند که لحظه ها را به چراگاه رسالت5 ببرند و روزن وجود را به روی آفتابی که لب درگاه آنهاست بگشایند6... در روند زندگی هر چه این قیدها و بندها محکم تر می شوند رفته رفته اکثر آدمها نمادی از آن گاو در مثنوی می شوند که از دروازه تولد وارد جهان شده و از دروازه مرگ خارج می شوند و از آن همه زیبائیها، هنرها و معرفت‎ها... جز


دانلود با لینک مستقیم


مقاله مولانا، آموزگار معنا

شعر

اختصاصی از فی فوو شعر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

شعر


شعر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:38

 

نگفتی که من می میرم

منه عاشق پریدن

نگفتی که من میمیرم

از غم تو رو ندیدن

نگفتی تنهای من رو

روبه غروب غم می ذاره

نگفتی برام یه دنیا

اشک و حسرت و میاره

کاش تورو نمی دیدم

کاشکی روز اولی هرگز نبود

                               که بخواد وداع آخر برسه

 

کاش نبود هرگز جدایی

که دو قلب از هم جدا شن

                            که آدم حس کنه توی قفسه

 

 

چشمای تو

 

چشمای تو سبز و زیبا

پر روح یه بهار

هر نگاه تو چشمان تو

شور عاشقی میاره

 

چشمای تو رنگ عشق

شق روئیدن در ترانه

مثل ململ ناز ابر

روقاب زلال آینه

رنگ چشمای قشنگت

من ماتم مکنه

راهی رویا های

شیرین خوابم میکنه

رنگ زیبای یه جنگل

مثل تنپوش یه دشته

مثل سقف بی سطونه

مثل برگ یه درخته

مثل تکرار حضور

مو جها تو ساحل عشقه

مثل گرمای طلوع

پر شور پر جز به

واسه از هراس گریختن

 امر از قله ی کوهه

واسه شوق یه پریدن

بی نهایت ترین سقفه

حس چشمای زلالت

من و ماتم می کنه

موج دریای نگاهت

مست و خرابم میکنه

چشمای تو پر فروغه

مستی یه عشق نابه

ابر چشمات سا یه بونه

واسه چشمات یه حجابه

توی آینه چشمات

نقش من درون قابه


دانلود با لینک مستقیم


شعر

پایانامه در مورد مولانا

اختصاصی از فی فوو پایانامه در مورد مولانا دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه در مورد مولانا


پایانامه در مورد مولانا

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:70

 

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت او به رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ و وفاتش درشهرقونیه ازبلاد روم بوده است. بنابه نوشته تذکره‌نویسان وی درهنگامی که پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌کرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ  در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت کوتاهی درک محضر آن عارف بزرگ را کرد.

چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نکرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیت‌الله‌الحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدا به سوی شام روان شد و مدت نامعلومی درآن نواحی بسر برد و سپس به    ارزنجان  رفت. ملک ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منکوجک بودوفخرالدین بهرامشاه‌نام داشت، واو همان پادشاهی است حکیم نظامی گنجوی کتاب مخزن‌الاسرار را به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانا در ارزنجان قریب یکسال بود.

بازبه قول افلاکی، جلال‌الدین محمددرهفده سالگی ‌درشهرلارنده به‌امرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را که مردی محترم و معتبر بود به زنی

گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافته‌اند.


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه در مورد مولانا

پایانامه جنگ اهورامزدا با سیمرغ

اختصاصی از فی فوو پایانامه جنگ اهورامزدا با سیمرغ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه جنگ اهورامزدا با سیمرغ


پایانامه  جنگ اهورامزدا با سیمرغ

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:525

 

فهرست

 

فـردوســی

برانگیزنده ِ جُـنـبــش ِ

« نـوشــدن از بُـن ِخـود »

صفحه 3

شیوهِ « بُن شدن انسان » یا

چگونه خدا ، میتواند انسان بشود؟

صفحه 16

خـوشــه ای

از تـُخـمـه هـای آزادی

« پیدایش ِ مفهوم آزادی درفرهنگ ایران »

صفحه 24

انسان، درگوهرش ، آزاد است  چون

بُـن ، یا طبیعتِ انسان

«  اصل ِازخـود گـُشا » است

صفحه 38

 

تصویر ِ« خـوشـه »

« سرو آزاد» و« هـُمای ِشهـرآزاد»

صفحه 44

 

چرا سرو، پیکریابی آزادی است؟

چرا انسان ، سرو آزادیست

که فرازش، ماه (= اصل روشنی= آگاهی) است ؟

صفحه 48

چـرا نـمـادِ خـدا

نزد ایرانیان ، مـُرغ بود ؟

 صفحه 53

 

ســیـمـرغ

خدای ِسرکش ومتمـرّ ِد و یـاغی

«  ارتـای  ســرفـراز »

« خـدای ِ جـنـبـشـهای آزادی »

صفحه 58

تضاد ِ آموزه زرتشت

با « فرهنگِ زال زری، یا فرهنگِ سیمرغی »

صفحه 77

خـردِ سرکش

بنیاد ِ اجـتـمـاع آزاد است 

صفحه 93

چرا  بهمن ، همان اکومن است

وچرا الهیات زرتشتی

« اکومن » را از« بهمن » بـرید

ویکی را « دیو» ، ودیگری را «امشاسپند » ساخت

صفحه 105

بهمن ،  اصل « نیرومندی ِانسان » بود

ز« نیرو » بود ، مرد را ، راستی

صفحه 109

دیـوانه شدن ، یا تحوّل  به خـردِ سرکـش

چگونه میتوان « دیـوانـه » شد  ؟

اندیـشیـدن ِ دیـوی

« اکـومـن شـدن ِبهمن »

صفحه 115

مـن  ، هـسـتـم

چون همیشه، شِـگـفـتی، می زایـم

و ازشگفتی های ِخود، خـنـدانم

صفحه 124

روان وتن پرازشگفت است

صفحه 137

بـُن ِهستی

تـمـوّج وتحوّل هست

هرموجی که برمیخیزد، شگفتی ِنوین  هست

صفحه 141

شِـگـِـفـت  و شِـکـُفـتـن

به هستی آمدن یا پیدایش ،

یا شـکـُفتن وخـندیدن

صفحه 156

« خـیــره شـدن ِچـشم »

ازشِگـِفتی، به گستاخی و سـرکشی

 

1- خیره شدن ِچشم ، از شگفتِ بسـیار،

به 2 - مبهوت وگیج ومات شدن

وبه بُن بست رسیدن (پـارادُکس )

و3- ازمات شدن، به نگرش ِعمیق ونگاهِ نافذ

و4- ازمات شدن،به گسـتاخی در خـودانـدیـشی

صفحه 160

چرا ،« چشم » ، اینهمانی با « جـزع »

یا مُهره سلیمانی ، یا« پیسه یمانی» دارد ؟

صفحه 168

رفتن به هفت خوان ِ خیره شدن

برای یافتن ِ چشم خورشید گونه

بررسی ِتجربه رستم ،درپیکاربادیـوسـپـیـد

صفحه 198

گـُستاخی ، رفتن با دیده ِ خود

دریقین ِازخود است

دیــده بگــشـا زین سپس ،  با دیـده مـردم مـرو

صفحه208

فرق ِمیان پهلوان ومُجاهِـد

زال ورستم ، مثل ِاعلای پهـلوانی

اسفندیار، مثل ِاعلای ِمُجاهـد

صفحه 223

دیـو سـپـیـد کیـسـت ؟

میترا ، یهوه ، پدرآسمانی ، الله

« حکومت »

فرهنگ ایران، برضد « صراط مستقیم » است

صفحه242

چگونه شیخ فریدالدین عطار

دست وپای آهنین ِ« الله »

یا « دیوسپیید» را بُرید

صفحه 254

«چـشـم »، نه «آمـوزه»

نگریستن با« چشم ِ خود »

بنیاد فرهنگِ خانوادهِ زال ِزراست

صفحه 262

تفاوتِ « بینـش گـرشاسـپ » 

بـا

بینش ِ« موسـی ِعـَمران= ام + رام »

صفحه 268

برترین بینش ، بینش مستقیم وبیواسطه است

« بینش »، با زایـش ِگوهرهرچیزی  کاردارد

« موسی وگـرشـاسـپ »

صفحه 273

آتشی که روشنی میدهـد ولی نمیسوزانـد

« وَخــش »

صفحه 280

چگونه « دیوار »  تبدیل به « در» میشود

پیدایش مردی زیبا وسه چشمه ،

که دو چشم زیر ِ ابر، و یک چشم فرازابر دارد

و با خواندن آوازی غمزدا ،

همه دیوارهارا ، تبدیل به درهای گشوده میکند

صفحه 287

انداختن ِ « جامهِ رزمـنـده »

وپوشیدن ِ « جامه پرسـتـنـده »

باتبدیل جامه رزم، به جامه عروسی است  که بهمن ، پدیدارمیشود

صفحه 292

مــا فقط چیزهائی را می بینیم ،

که « تماشائی » هستند

صفحه 300

پـرسـتـیـدن چـیـسـت ؟

« پرستیدن آنکه درمیان ِجان، آتش میافروزد»

پرستیدن ،  برپاکردن جشن عروسی انسان،

با خدا درجان ِخودست

صفحه 304

تخم جهان ، درجان ِ هر انسانی کاشته شده

چگونه « کـُل » در « فـرد »، میگنجد ؟

صفحه 311

چرا مـولـوی  بلخی

فطرتِ انسان را ، که همان بُن انسان میـباشد ،

اصل تحوّل ( وَشـتـن = گشـتـن = رقصـیدن»

 وحـرکت (= ارکه )

و نوزائی (= فرشگرد) مـیـدانـد ؟

صفحه 318

فرهنگ سیمرغی

فرهنگ ِ« ضد هر گونه ِ قدرت » است

تفاوت « ارکـه » درفرهنگ سیمرغی

و « انارشیسم، ان+ ارکه » درغرب

صفحه 323

عقل ، جانشین ِخدای نوری میشود

صفحه 325

معنای « جان » درغزلیات مولوی

صفحه 339

فـرهنگ ایـران

فرهنگ فراسوی ِ ایمانها وایدئولوژیها

ومـذاهب واحـزاب واقـوام ومـلـل است

ملـّتِ عشق، از همه دین ها جداست

عاشقان را ، ملت و مذهب ، خداست   مولوی

صفحه 363

رمـز های شـاهـنامه و خـردی که در

جستجوی معانی آنهاست

« دشمنی با افسانه و اسـطوره »

صفحه 371

فرهـنگ  و « مانـنـدای فرهنگ »

چرا، شریعـت اسلام وآموزه زرتشت

« فـرهنگ » نیست ؟

صفحه 386

جـنگـنـدگان بـرضـدِ« فـرهـنگ »

ضحاک ، زرتشت ، محمد

نابـودسـازنـدگان ِ « عـَشق »

به کردار ِ بُن ِ جهان

صفحه 401

چرا ، سیمرغ ، افسانه ودروغ ساخته شد ؟

چرا ،هر قدرتی ،

 حقیقتی که ، هستی اورا به خطر میاندازد

 دروغ وافسانه و باطل، میسازد؟

صفحه 404

« فـرهنگ » و « خـوشه » و« درخت = وَن»

هرسه ، پیکر یابی «اصل پیوستن درگـَشتن »

و« یکی بودن ِ تخم ِفراز، با بُن ِفرود » بودند

صفحه 409

مفهوم « همزاد» زرتشت ،

همین« وَن= بند= یوغ= اصل پیوند یاعشق »

میباشد که درآموزه او،

« اضداد جداازهم و جنگنده باهم » شده اند

صفحه 414

نخستین شاه ایران درشاهنامه

« ایـرج = اِ ر ِ ز= ارتـا»میباشد

که همان سیمرغ، یا « خدای مهر» است

صفحه 415

 

کـتـابـنـامـه


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه جنگ اهورامزدا با سیمرغ

پایانامه ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی

اختصاصی از فی فوو پایانامه ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایانامه ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی


پایانامه ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:79

 

زهیر پسر ابی سلمی ربیعه پسر رباح مزنی است. در خانه ای مشهور در شاعریت پرورش یافت. در میان فرزندان غطفان زندگی کرد.

سپس به هرم پسر نسان و حرث پسر عوف پیوست. پس آندو را ستایش کرد، و بخصوص اولی را و به آندو «معلقه»، به لطف عیسی و ذبیان را شروع نکرد بر اثر جنگ بساق مشهوره است. زهیر به متانت و اندیشیدن و عشق به صلح شناخت شده.

«او ادعای خدا می کرد در عمل کردن حرام امتناع ورزید» به سخن ابن قتیبه. با مشکلات زیادی با احترام زندگی کرد، سپس مرد بعد از اینکه از عمر و مقام مسیر شد و شعر زهیر تصویری برای زندگیش بود. پس معنایش با راستی، متانت و اندیشیدن، و تمایل زیاد شدن از پند و اندرز مشخص می شود همانطوریکه ساختمان شعرش با پاکی و پاکیزگی، و ایجاز و دور جستن از تعقید و دوری جستن از الفاظ بیگانه و غریب این به پیروی کردن در وصف، وزیر بیبن شدن در ماده و ترکیب و رنگ می باشد، و تمایل داشتن در ترتیب تصویر و افکار می باشد، از آنچه که ادبیان به قرار دادنش دئر طبقه نخست از جاهلی جمع می کنند.

 

الصًعالیکُ جمع الصُعولک و هو، لغهً، الفقیر لا مال له و لا اعتماد.

والشعراء الصعالیک، فی عرف التاریخ الادیی، جماعۀ من شُذَاد العرب و ذؤبانها، کانوا یغیرون علی البدو و الحضر، فی الجاهلیَۀ، فیسرعون فی النهب و التخریب، ثم یمعنون فی القفار فلا تلحقهم الخیل؛ متکلین علی سرعۀ عَدوِهم،ک و علی معرفتهم بمجازات المفاوز المهلکۀ التی کانوا یخبئون فیها الماء محفوظا فی بیض النعام. حتی اذا أمنوا مطمئنین الی اسلابهم، نظموا مآتیهم شِعرا یتصف بالطبعیۀ، و صدق العاطفۀ، و دقۀ الوصف، و الحملۀ علی ما یظهر فی اخلاق المجتمع من تواکل، و حِرص، وریاء.

و قد کان من هولاء الصعالیک من عُرفوا بسواد لونهم لاختلاط دم آبائهم بالدم الحامی، فسُموا اغربِۀ العرب (ج.غراب)،کالشنفری، و تاَبَط شرا، و السُلیک بن السُلَکۀ.

و منهم مَن خلعتهم قبائلهم خشیۀً من تبعۀ اعمالهم، فسُمتوا ((الخُلَعا)). و تفصیل ذلک أن شیوخ القبیلۀ کانوا، اذا خافوا جریرۀ احد صعالیکهم، اشهدوا العرب علی انفسهم، فی سوق عکاظ، او فی غیرها من المحافل، بخلعهم ایاه، فلا یحتملون لَه جریرۀ، و لا یطالبون بجریرۀ یجرها علیه احد. و لهذا رأینا الشنفری یمیل الی الابتعاد عن اهله، فیفضّل علیهم الحیوانات الضاریۀ، لانها لا تکشف السّرَ، و لا تسلم المجرم تخلّصاً من تبعۀ جریمته.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


پایانامه ترجمه از عربی به فارسی برگزیده ای از شعر لبید بن ربیعه شاعر دوره جاهلی