فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق کامل درمورد اعتماد و خودباوری (انسان شناسی)

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق کامل درمورد اعتماد و خودباوری (انسان شناسی) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد اعتماد و خودباوری (انسان شناسی)


دانلود تحقیق کامل درمورد اعتماد و خودباوری (انسان شناسی)

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :141

 

بخشی از متن مقاله

  • من، در جهان عشق و پذیرش ساکنم.

پذیرش

من، به راحتی می‌پذیرم

اگر بخواهم، همان گونه که هستم خود را بپذیرم، پس باید به این راضی باشم که دیگران را نیز، همانطور که هستند بپذیرم. ما همیشه می‌خواهیم که والدینمان را مثل خودمان بپذیریم و تاکنون نیز نتوانسته‌ایم آنها را همانگونه که هستند پذیرا باشیم. پذیرش، به خودمان و به دیگران این توانایی را می‌بخشد که خودمان باشیم. این خودخواهانه است که برای دیگران سنجیده شود. ما می‌توانیم فقط برای خودمان بسنجیم. و حتی از این پس، می‌خواهیم که آنها بیشتر شبیه راهنما باشند تا سنجش. هر چه بیشتر بتوانیم خود پذیری را تمرین کنیم، عادت‌هایی را که نمی‌توانند برای ما مفید باشند، راحت‌تر از بین می‌بریم. و برای ما ساده است که در فضایی عاشقانه پرورش یافته و تغییر کنیم.

  • من، قدرتم را می‌طلبم و به آن سوی همة محدودیت‌ها می‌روم.

اعتیاد

من خود را می‌بخشم و آزاد می‌نمایم.

اعتیاد، عادت عمیق داشتن به چیزهایی است که خارج از موجودیت من است. می‌توانم به انواع داروها، الکل، سکس و سیگار اعتیاد داشته باشم؛ به سرزنش کردن، پیش داوری، بیماری، مقروض بودن، حقارت و بدگمانی نیز معتاد باشم. اما از جهتی، می‌توانم به فراسوی همة این عادت‌ها نیز حرکت کنم. اعتیاد، قدرتم را تا حد یک عادت پلید یا یک ذات مقدس پیش می‌برد. من می‌توانم قدرتم را پس بگیرم. و این، همان لحظة بازپس گرفتن قدرت است! من انتخاب می‌کنم که عادت مثبت خود را، که زندگی اینجاست برای من، افزایش دهم. من می‌خواهم خودم را ببخشم و شروع به حرکت کنم. من، روحی جاودان دارم که همواره با من است و اکنون اینجاست… با من. من، آرام و رهایم، و زیستی دوباره را به خاطر بیاورم آنگونه که عهادت کهنة غلط را از خود دور کنم و عاداتی تازه و روشن را تمرین کنم.

  • زندگی به من عشق می‌ورزد و من در امنیت هستم.

جوانان

من، آزادانه گفتگو می‌کنم.

 من در امنیت و آرامش پرورش یافتم. من، به آموختن، پرورش یافتن و تغییر کردن، عشق می‌ورزم و در این میان، احساس امنیت می‌کنم، زیرا می‌دانم که تغییر یافتن، قسمتی طبیعی از زندگی است. شخصیت من، قابل انعطاف است و با جریان زندگی حرکت، برایم ساده. وجود درونی من، سازگار است، با این حال در هر حادثه و تجربه‌ای، در امنیت و آرامشم. وقتی کودکی بیش نبودم، نمی‌دانستم که آینده برایم چه خواهد آورد. و اکنون نیز که سفرم را به سوی سالمندی آغاز کرده‌ام، می‌دانم که فردا یعنی ندانسته‌ها و اسراری سر به مهر. من این را انتخاب کردم که باور کنم در امنیت و آرامش پرورش یافتم و عهده دار زندگی خود هستم. نخستین فعالیت بزرگسالی‌ام، آموختن این است که بی‌چون و چرا به خود عشق بورزم زیرا دیگر می‌توانم به هر آنچه ممکن است آینده برایم بیامورد، دست بیابم.

  • من، نظراتم را، عاقلانه به کار می‌بندم.

نظرات

در آغاز، سخن وجود دارد.

هر اندیشه‌ای که در ذهن دارم و هر جمله‌ای که بر زبان می‌آورم، یک نظر به حساب می‌آید، آن نظرات یا منفی است یا مثبت. نظر مثبت، اتفاق مثبت می‌آفریند و نظر منفی، اتفاق منفی، با کاشتن بذر گوجه فرنگی، فقط بوتة گوجه فرنگی سبز و پرورش خواهد یافت و از یک میوة بلوط، فقط درخت بلوط رشد خواهد کرد، و با بزرگ شدن توله سگ، فقط یک سگ به وجود می‌آید. پس اگر ما دربارة خودمان یا زندگیمان، حرف‌های منفی بزنیم، فقط حوادث یا اتفاقات منفی به بار خواهد آمد. بنابراین اکنون بر می‌خیزیم، و به آن سوی عادت‌های خانواده‌ام که زندگی را در مسیری منفی می‌دیدند حرکت می‌کنم. نظر تازة من، فقط گفتن از خوبی هایی است که در زندگی‌ام وجود دارد. از این پس، فقط خوبی به سوی من خواهد آمد.

  • ادعای من مهم نیست، می‌دانم که محبوب هستم.

همدستان

این نیز می‌گذرد، و ما پرورش کرده از آن آن سود خواهیم برد.

ما، بی‌هیچ و راهنمایی، مسیر آب‌ها را لفظاً در نوردیده‌ایم. و در این مسیر، هر گرفتار شده‌ای، با دانش و فهمی که در این نقطه زا زمان و فضا دارد، بهترین کاری که می‌تواند، انجام می‌دهد. به خودتان افتخار کنید. زیرا توانایی انجام شما، بیشتر از آن چیزی است که فکر می‌کنید. به خاطر داشته باشید که هر کسی در هر نقطه از این سیاره که باشد، بهبود یافتة دردی است که ما توانایی خلق ان را داشته و داریم. بهبود وشفا باید خواسته شود. مهم نیست که شما به چه زبانی صحبت می‌کنید؛ عشق از طریق قلب با ما سخن می‌گوید. زمان، هر روز و به آرامی می‌گذرد و احساس می‌کند که عشق از قلبتان به سوی دست‌ها و پاهایتان و از میان همة اعضای بدنتان جاری است عشق، قدرتی شفابخش است. عشق همة درها را می‌گشاید. عشق، قدرتی همیشه آماده و جهانی است که برای کمک رساندن به ما، برای پیروز شدن بر هر ادعایی در زندگیمان، اینجا است. قلبتان را بگشاید. بگذارید عشق جریان یابد، برابری خویش را با آن قدرتی که شما را آفریده، احساس کنید.

  • من در جهان خود، اختیار کامل دارم.

اختیار

من، حاکم زندگی خویش هستم.

هیچ کس، هیچ جا، یا هیچ چیزی قدرتی فراتر از من ندارد، زیرا من، تنها اندیشنده در ذهن خویش هستم. چونان کودکی، نشانه‌های اختیار خدایان را پذیرفتم. اکنون می‌آموزم که قدرتم را باز پس گیرم و نشان اختیار خویش باشم؛ و نیز خود را چون مسئولی قدرتمند بپذیرم. آنچنانکه هر صبح می‌اندیشم، خرد درونی خویش را احساس می‌کنم. مدرسة زندگی، عمیق‌ترین و کامل‌ترین مدرسه‌ای است که خود را در آن، آموزگار و آموزنده می‌یابیم. ما هر یک، در این مدرسه می‌آییم تا چیزهایی را یاد بدهیم و چیزهایی دیگری را یاد بگیریم و چون به اندیشه‌های خویش گوش می‌سپاریم، ذهنم را به سوی اعتماد به خرد درونی‌ام هدایت می‌کنم. پرورش دهید، آغاز کنید و واگذارید همة کارهای روی این گرة خاکیتان را به سوی سرچشمة الی‌تان همه چیز خوب است.

  • من، از حصارها گذشته، به سوی امکانات می‌روم.

حصارها

در زندگی‌ام، حصاری وجود ندارد.

دروازه‌های رو به خرد و آموزش، همیشه بازند و بیشتر و بیشتر، دوست دارم که به سوی آنها گام بردارم. حصارها، بندها، موانع، و مشکلات، آموزگاران شخصی هستند که به ما این فرصت را می‌دهند، از گذشته خارج شده، به سوی همة امکانات هستی وارد شدیم. من به ذهن خویش و هر آنچه در مسیرش وجود دارد که بالاترین اندیشة قابل تصور است، عشق می‌ورزم. وقتی ذهنم به چیزهای خوب می‌اندیشد، حصارها و بندهای ناپدید می‌گردند. زندگی‌ام از معجزات کوچک بر می‌شوند. و اکنون و همیشه، این اجازه را به خود می‌دهم تا هیچ کاری نکنم جز آنکه بنشینم و روی بگشایم به سوی خرد الهی، من دانش آموز زندگی‌ام و به آن عشق می‌ورزم.

  • گل‌ها مثل مردمان، در ظاهر زیبا و همواره شکوفا هستند.

زیبایی

زیبایی مرا برانگیخت و بهبود بخشید.

زیبایی همه جا هست. زیبایی طبیعت، از هر گل کوچکی، از انعکاس نقش نور در آب و از قدرت خاموش درختان کهنسال خواهد درخشید. طبیعت مرا به لرزه می‌اندازد، از نو می‌آفریند و خستگی‌ام را از تن می زداید. من آرامش، لذت و بهبود را در چیزهای سادة زندگی می‌یابم. وقتی عاشقانه به طبیعت می‌نگرم، آنرا برای عاشقانه دیدن در خودم، آسان می‌یابم. من، قسمتی از طبیعت هستم؛ پس در یگانگی‌ام زیبا هستم. به هر سو نگاه می‌کنم، زیبایی را می‌بینم. امروز با همة زیبایی زندگی در آمیخته‌ایم.

  • صورتحساب‌های من، توانایی پرداخت مرا تأیید می‌کنند.

صورتحساب‌ها

من به راحتی پرداخت می‌کنم.

قدرتی که ما را آفریده، همه چیز را اینجا برای ما قرار داده است؛ و این ماییم که باید لایق و پذیرا باشیم. هر آنچه اکنون در اختیار داریم، چیزی است که آنرا پذیرفته‌ایم. اگر چیزهایی را، غیر از آنچه هست بخواهیم – و البته کمتر یا بیشتر از آن – هرگز  با گله وشکایت کردن نمی‌توانیم به دستش آوریم، که با هوشیاری والایمان است که می‌توانیم آنرا به چنگ آوریم. پذیرفتن همة صورتحساب‌ها با عشق. و نوشتن شرح چک‌ها با شادمانی، نشانة آن است که دو برابر آنچه داده‌اید به سویتان باز می‌گردد. مثبت اندیشی به نتیجة این اعمال را آغاز کنید. صورتحساب‌ها، واقعاً چیزهایی عجیبی هستند. این بدین معناست که کسانی دیگر، آنقدر به شما اعتماد کرده‌اند که خدمات و یا محصولات خود را در اختیارتان قرار داده و می‌دانند که شما، توانایی پرداخت آن را دارید.

  • بدن من، دوست خوبی است که عاشقانه مراقب آنم.

بدن

من بدنم را دوست دارم.

بدن من، همواره برایم درست کار می‌کند. سنگینی مناسبی نیز دارد. من، دقیقاً جایی هستم که برای بودن انتخاب کرده‌ام. من زیبایم و هر روز، جذاب‌تر می‌شوم. این تصور، کمک می‌کند تا چیزهایی بسیار سخت را بپیذیرم، هر چند چیزهایی وجود دارند که در حال تغیرند و من خود را باید بر اساس آنها تغییر دهم. من می‌آموزم که با تدورستی و سلامت به خود جایزه بدهم و همواره شاد بوده و این را بارها و بارها تکرار کنم. کارهای کوچک مورد علاقه‌ام، مرا به انجام چیزهایی سوق می‌دهد که واقعاً دوست دارم مثل گذراندن اوقات فراغت، پیاده روی در دل طبیعت، یک جام گرم و آرامش بخش، و یا هر چیز دیگری که واقعاً به من لذت می‌دهد. من از کار کردن برای خودم لذت می‌برم. من معتقدم که این بهترین چیز است: خودم را دوست بدارم و بهترین دوست خود باشم. من می‌دانم که بدنم پر است از ستاره‌های درخشان و روشنای و نور می‌بخشم به هر کجا که پا می‌گذارم.

  • من به دانش الهی که بر کارم اثر می‌گذارد ایمان دارم، و پله‌های موفقیت را یکی پس از دیگری طی می‌کنم.

کسب و کار

کارمن، انجام اموری است که به آن عشق می‌ورزم.

من، به دانش الهی که باعث پیشبرد کارم می‌شود ایمان دارم. چه در کسب و کارم جنبة مادی حس می‌کنم و چه نه، وسیله‌ای هستم که با آن دانش الهی به کار گرفته شده‌ام. تنها یک دانش والا وجود دارد و آن، دانشی است با مسیری درخشان و ثبتش ه در تاریخ منظومة شمسی‌ ما، که هر سیاره  را میلیون‌ها سال است در مسیر جاده‌ ای منظم وموزون راهنمایی می‌کند. من با کمال میل، این دانش را، به عنوان شریکی در کسب و کارم می‌پذیرم. با وجود این دانش قدرتمند، کار ساد‌ه‌ای است که انرژی‌های لازم را به بخش‌های مختلف کارم تزریق نمایم. در پس این آگاهی، همة پاسخ‌ها، همة راه‌حل‌ها، همة درمان‌ها و همة نظرات و ایده‌های تازه پدید می‌آیند تا کسب و کارم را به یک موفقیت و برکتی شادی آفرین تبدیل کنند.

  • من، راننده‌ای شایسته و رونده‌ای دفیق هستم.

اتومبیل

من اتومبیلم را دوست دارم.

رانندگی‌، برای من یک تجربه شیرین و ایمنی است. من، از اتومبیلم به خوبی مراقبت می‌کنم و اتومبیلم نیز، از من به خوبی محافظت می‌نماید. همیشه آماده است تا مرا به هر جایی که می‌خواهم ببرد.

من مکانیک خوبی برای اتومبیلم انتخاب کرده‌ام، که او نیز به اتومبیل من علاقمند است. وقتی وارد اتومبیلم می‌شوم، آنرا از عشق پر می‌کنم تا عشق، همسفرم باشد. وقتی با رانندگان دیگر در مسیر جاده در حرکت هستیم، هشق را به سوی آنان می‌فرستم. عشق، پیشاپیش من مسیر را می‌پیماید و چون به مقصد می‌رسم، به من سلام می‌کند.

  • مراقبت از خود، بهترین کاری است که می‌توانی انجام بدهی.

تحت مراقبت

من، یک نور درخشان هستم.

بدن من یک معجزه است. بدن مردمان دیگر نیز معجزه است. بدن‌هایمان می‌دانند که چگونه در دست حوادث قرار می‌گیرند، چگونه باید استراحت کنند و چگونه باید تجدید قوا کنند و دوباره به کار خود ادامه دهند. ما همواره یاد می‌گیریم که به بدن‌هایمان گوش بسپاریم و هر آنچه که نیاز دارند، به آنها بدهیم. گاهی اوقات توجه داشتن به دیگران کاری بسیار طاقت فرسا بوده و بیش از آن چیزی است که انتظار داشته‌ایم. پس یاد بگیرید که کمک بخواهید. شما چه تحت مراقبت باشید و چه مراقبت بکنید، عشق ورزیدن به خودتان، یکی از مهم‌ترین چیزهایی است که می‌توانید در خود داشته باشید. وقتی واقعاً به خود عشق می‌ورزید و می‌پذیرید که به راستی خودتان هستید، گویی برای ورود به مرحله‌ای جدید، با قدرتی بالاتر شروع کرده‌اید. ناگهان همه چیز به سوی خوبی پیش می‌رود، احساس آرامش می‌کنید و اعماق قلبتان پی ‌می‌برید.

  • من، افکارم را با عشق تغییر می‌دهم.

تغییر افکارمان

وقتی افکارم را تغییر می‌دهم، زندگی‌ام را تغیر داده‌ام.

ما، نور هستیم. ما روح هستیم. ما شگفت‌ آوریم و همه سزاوار بودن. و زمان آن فرا رسیده که اعتراف کنیم: ما، ماهیت خویش را آفریده‌ایم. ما، ماهیت خویش را با اندیشه‌هایمان خلق کرده‌ایم. پس اگر بخواهیم ماهیتمان را تغییر بدهیم، باید اندیشه‌هایمان را نیز تغییر بدهیم. و این کار را باید با فکر و کلام تازه، و نیز راه‌های مثبت انجام داد. مدت‌ها پیش فهمیدم که اگر تفکرم را عوض کنم، می‌توانم زندگی‌ام را نیز تغییر دهم. در واقع تغییر تفکر، سقوط شرط‌ها و محدودیت‌های اطرافمان است. وقتی محدودیت‌ها سقوط کردند، از بی‌نهایت‌ها و نامحدودیت‌هایی که اطراف زندگیمان را فرا گرفته مطلع می‌شویم. از آن پس خواهیم فهمید که واقعاً، درست و کل و کامل هستیم. و این، هر روز بر ایمان ساده‌تر خواهد شد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد اعتماد و خودباوری (انسان شناسی)

دانلود مقاله تعریف انسان (انسان چیست)

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله تعریف انسان (انسان چیست) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

پرآوازه است که تعریف انسان ازتعریف سایرموضوعات به مراتب پیچیده تراست زیراتمام موضوعات دیگر حول مدار انسان می چرخد ونهایتا در خدمت او در می آید.
اگر بخواهیم نظر شیخ نجم الدین وحتی اغلب عرفا را درباره انسان در یک جمله خلاصه کنیم باید گفت که انسان «یک موجود عشق ورز است.هم عاشق خالق است وهم معشوق او در عین حال حامل امانت عشق.»
اهمیت شناخت خود:
امیرالمومنین علی (ع)در موارد زیادی به اهمیت خود شناسی اشاره کرده است وهمگان را به آن می خواند وفردی را زیان کار می داند که در شناخت خود کوتاهی کرده است و از خود غفلت می کند:«والمغبون من غبن نفسه»«زیان کار واقعی کسی است که خویشتن را زیان رساند.»
وی در جای دیگر فرموده است :«بی تردید در برابر خداوند منفورترین مردمان بنده ای است که خدایش به حال خود او را نهاده است وبدین سبب از حفظ تعادل بیرون افتاده است وبی راهنما حرکت می کند.»
عالم واهمیت خود شناسی:
یکی از اساسی ترین وحساس ترین ساحت های وجودی انسان قلب است .انسان عالم وخود یافته باید شناخت ویژه به این عضو حساس داشته باشد والا نه به شناخت خود دست خواهد یافت ونه با دیگران رابطه ایجاد خواهد کرد.
انسان وروابط
انسان موجودی است که در نهاد او انگیزه وغریزه ایجاد رابطه با دیگران نهاده شده است. اساسا ایجاد رابطه با دیگران پایه ومایه اسقرار بشری است.
شناخت ساحت های سه گانه
امیر المومنین شناخت ساحت های سه گانه انسان را جزو وظایف کسی می داند که در راه خود شناسی گام برداشته است.نتیجه ی این رابطه متقابل ایجاد تعادل در زندگی است که شخص خود شناس می تواند از آن برخوردار شود.
رابطه انسان با خود
نزدیکترین رابطه ی انسان با خود او است ودراین رابطه باید گفت که فاعل شناس موجود شناخته شده دراین حوزه هر دو یکی است یعنی انسان وقتی به خود می نگرد شناختی از خود به دست می آورد.
بنابراین در این رابطه تمام ساخته های موجود انسان مورد توجه قرار می گیرد وانسان تصویری مناسب از تمام آنها حاصل می کند.
رابطه با خدا وخود :
کسی که موفق می شود با خود رابطه ای درست ایجاد کند زمینه را برای رشد وتعالی خود فراهم کرده .امید پیمایش مسیرهای دیگر را پیدا می کند .چنین شخصی می تواند از این رابطه به نحو شایسته استفاده کند وخود را لغزیدن در دامن کارهای خلاف درامان نگه دارد.بلکه ازاین طریق می تواند به پیوستگی با خدا دست یابد .این امر در صورتی محقق می شود که از نظر تئوریک با تناقض مواجه نشود وخدا را موجودی شخصی بداند والا با یک مفهوم کلی نمی توان رابطه برقرار کرد.
مقدمه خود شناسی
مادرباره انسان از آن نظر که موجودی کمال پذیر است بحث می کنیم ودرباره ی کمال نهایی وراه رسیدن به آن گفتگو می کنیم .نباید از نظر دور داشت که شیوه ها وروشهای گوناگونی برای اثبات مد عیات برگزیده می شود:اگر چیزی قابل تجربه ی حسی وعلمی باشد برای اثبات آن از روش تجربی بهره گرفته می شود اما اگر چیزی قابل تجربه ی حسی نباشد در مواردی از طریق متد واستدلالات عقلی وعقلانی به اثبات می رسد وپاره ای از امور نیز تنها از طریق تعبد اثبات پذیرند.البته دسته ی اخیر (تعبدیات )در چهار چوب مباحث وگزاره های دینی قرار می گیرد.اما از آن جهت که هر یک از سه طریق مذکور با مشکلاتی مواجه هستند چون ارائه برخی از آنها در سطح عموم مخاطبان ما ممکن نیست ویا برای همه قابل پذیرش نمی باشد یا اصلابحث مورد نظر ما با برخی از آن متدها وشیوه ها قابل اثبات نمی باشد.ناگزیر ما طریقی را بر می گزینیم که کاربرد عمومی وفراگیر داشته باشد.
توضیح اینکه:متد تجربی مربوط به اشیاءخارجی است که در شعاع حس وآزمایش تجربی قرار می گیرند اما بحث ما در باره نفس انسان وانگیزه وگرایش های آن است که در شعاع تجربی حسی واقع نمی شود ومتعلق علم شهودی وحضوری ماست.متد عقلی وفلسفی نیز جهت ساز وکارهای دقیق وعلمی ومقدمات برهانی گرچه شیوه ای ارزنده است ومنجر به قطع ویقین می شود.اما طریقی است طولانی و دشوار که فهم آن برای همه میسر نیست وتنها اندکی در شعاع درک ودریافت آن قرار می گیرند.هم چنین متد وروش تعبدی را نیز محور مباحث خود قرار نمی دهیم وبنا نداریم که تنها ازطریقی گزاره های دینی وسخنان معصومان بحث خود را پی گیریم چون در آن صورت بحث ما محدود به تعبدیات می گرددکه مخاطبان خاصی را می طلبد.در نتیجه ما درپی آنیم که عمومی ترین وساده ترین شیوه وروش را برگزینیم تا برای همه قابل پذیرش باشد.
ما می کوشیم که از راه تامل در وجود خویش ویافتن عواملی که در فطرت ما برای سیر و وصول به هدف اصلی نهاده شده است ونیز شناختن جاذبه ها وکشش های باطنی وروحی که خداوند برای رسیدن به آرمان های بلند آسمانی در وجود ما به ودیعت نهاده است وهم چنین روابطی که وجود ما را با دیگران پیوند می دهد وبه ما این امکان را می بخشد که با استفاده از آنها وکوشش در راه تحکیم وتقویت آنها خود را نیرومند تر وبرای ترقی آماده تر سازیم راه بهره برداری بهتر وفزون تر از نیروهای درونی وامکانات بیرونی را برای رسیدن به کمال ومقصد اصلی وسعادت حقیقی بشناسیم.
باشد که به یاری خدای متعال قدمی در راه تکامل خود ودیگران برداریم.
بنابراین موضوعات بحث عبارت است ازشناخت کمال حقیقی وراه رسیدن به آن. اسلوب بحث عبارت است از بررسی بینش های درونی خویش برای باز شناختن خواستها وکنشهایی که دروجودما برای کمال نهاده شده است وهمچنین بررسی شرایطی که میتوان ازآنها برای این منظور بهره برداری کرد.
برای اثبات مطالب می کوشیم به دریافت های وجدانی وبراهین ساده عقلی اکتفا کنیم وبا استفاده از روشن ترین وقطعی ترین معلومات به کشف مجهولات نایل آییم.
مفهوم خود شناسی:
در بین برداشتهایی که از خود شناسی ارائه شده منظور ما از خود شناسی دراین بحث شناخت انسان از آن نظر است که دارای استعدادها ونیروهایی برای تکامل انسانی است.بنابراین منظور از خود شناسی مرتبه ای از علم حضوری که هر کس به خود دارد نیست.هم چنین منظور ما از خود شناسی آن معرفت حضوری کامل وآگاهانه ای که انسان پس از طی مراحل تهذیب نفس وپیمودن راه های کمال ودرنتیجه سیر معنوی بدان واصل می گردد ودر پرتو آن حقیقت خویش را بی پرده مشاهده می کند نیست زیرا در اینجا خود شناسی از مقدمات خود سازی به شمار می رود ومعرفت مورد اشاره از نتایج خود سازی است وپس از سیر وحرکت تکاملی آگاهانه انسان حاصل می گردد.البته این معرفت بسیار عالی ومطلوب است.
رسیدن به این مقام ومعرفت در پرتو تلاش ها وریاضت های طاقت فرسا واطاعت صادقانه خداوند حاصل می گردد وبه تدبیر عرفا دراین مرحله انسان برخوردار از علم حضوری کامل به نفس خویش می گردد.
وحقیقت خویش را کاملا می شناسدوپس ازاین مرحله ودرنهایت حرکت تکاملی انسان به معرفت مقام توحید نایل می گردد.
از علم حضوری کامل به نفس خویش می گردد وحقیقت خویش را کاملا می شناسدوپس ازاین مرحله ودرنهایت حرکت تکاملی انسان به معرفت مقام توحید نایل می گردد.
توجه وپرداختن به انسان وخود شناسی پیشینه ای دیر پای دارد ودر طول تاریخ بشریت همواره انسانها اهتمام وافری به انسان شناسی ومسائل اجتماعی انسانی داشته اند.از جمله تارخ یونان باستان مملوازآثار شکوفایی زندگی انسانها وشناخت نفس وروح بوده است تا آنجا که بر سر در معبد آپولو در یکی از شهر های قدیمی یونان به نام دلفی بانیان معبد برای تشویق وتحریض دیگران به پی بردن به رموز خلقت وپیچیدگی های وجود انسان نوشته بودند«خود را بشناس» که این کلام بعدا مبنای فلسفه فلاسفه یونان مانند سقراط وفیثاغورث گردید. خود شناسی از جمله اساسیترین ومحوریترین مسائلی است که ادیان ومکاتب گوناگون بدان نظر داشته اند وبر این نکته اذعان داشتند که انسان اگر خود را بشناسد به حقایق طبیعت واسرار خلقت آگاهی خواهد یافت.
این به جهت هماهنگی وارتباطی است که بین جهان شناسی وانسان شناسی است واگر چه هر یک از آنها مسایل مخصوص به خود را دارند امااز آن رو که انسان را به شمار نیاوردیم وبالعکس اگر انسان را قطع نظر از جهان مورد مطالعه قرار دهیم واز هر یک معرفتی مستقل داشته باشیم به شناختی صحیح نسبت به هیچ یک از آن دودست نخواهیم یافت.
چون انسان وجهان جلوه های گوناگونی هستنداز مبدا هستی وبا تفاوتهای ظاهری شان آیه ونشانه واحد خداوند احد ویگانه هستند که درجات وتجلی او را نمودار می سازند وانبیا در برنامه رسالت الهی خود انسان را از ابزار بودن وتوجه صرف به لذات جسمانی رهایی دادند واو را از مختار بودن قوه ابتکار وخلاقیت وبرخورداری از حق انتخاب ودیگر استعدادها وتواناییهایش آگاه ساختند وهدف بی انتهای تکامل را به او نمودند ویار آور شدند که ابعاد جوهر هر آدمی بی حدومرز است بنا براین چنین انسانی هیچگاه نباید درحد ابزار تنزل یابد.
اسلام عنایت خاصی داردکه انسان خویشتن را در جهان آفرینش تشخیص دهد.این همه تاکید در قرآن در مورد انسان خویشتن راآن چنانکه هست بشناسند ومقام وموقع خود را در عالم وجود درک کند وهدف ازاین شناختن ودرک کردن این است که خود را به مقام بالای که شایسته ی آن است برساند .قرآن کتاب انسان سازی است یک فلسفه نظری نیست که علاقه اش تنها به بحث ونظر وچشم انداز باشد هر چشمی اندازه ای را که ارائه می دهد برای عمل وگام برداشتن .قرآن کوشاست که انسان خود را کشف کند این خود.خود شناسنامه ای نیست؟که اسمت چیست؟اسم پدرت چیست ودر چه سالی متولد شده ای؟تابع چه کشوری هستی؟از کدام آب وخاک هستی؟وبا چه کسی ازدواج برقرار کرده ای؟وچند فرزند داری؟
آن خود همان چیزی است که روح الهی نامیده می شود وبا شناختن آن خود است که احساس شرافت وکرامت وتعالی میکند وخویشتن را از تن دادن به پستی ها برتر می شمارد وبه مقدس بودن خویش پی می برد.مقدسات اخلاقی واجتماعی معنی وارزش پیدا می کند.قرآن از برگزیدگی انسان سخن می گوید چرا؟ می خواهد بگوید:تویک موجود «تصادفی»نیستی که جریانات کور وکر مثلا اجتماع تصادفی اتمها تورا به وجود آورده باشد تو یک موجود انتخاب شده وبرگزیده ای وبه همین دلیل رسالت ومسئولیت داری.
بدون شک انسان در جهان خاکی قویترین ونیرومندترین موجودات است اگر زمین وموجودات زمینی را در حکم یک (قریه) فرض کنیم انسان کدخدای این قریه است .ولی باید ببینیم انسان یک کدخدای انتخاب شده وبرگزیده است ویا یک کدخدای که به زور وقلدری خود را تحمیل کرده است.فلسفه های مادی که قدرت حاکمه انسان را صرفا ناشی از زور وقدرت می دانند مدعی هستند که انسان به علل تصادفی دارای زور وقدرت شده است .بدیهی است که با این فرض«رسالت » و«مسئولیت »برای انسان بی معنی است.چه رسالتی،وچه مسئولیتی؟ودر مقابل چه کسی؟
اما از نظر قرآن انسان یک کدخدای انتخاب شده ی زمین است وبه حکم شایستگی وصلاحیت نه صرفا زور وچنگال تنازع از طرف ذی صلاحیت ترین مقام هستی یعنی ذات خداوند «برگزیده»وانتخاب وبه تعبیر قرآن «اصطفا»شده است وبه همین دلیل مانند هر برگزیده رسالت ومسئولیت دارد رسالت از طرف خدا ومسئولیت در پیشگاه او.اعتقاد به اینکه انسان موجودی انتخاب شده است وهدفی از انتخاب در کار است نوعی آثار روانی وتربیتی در افراد به وجود می آورد.واعتقاد به اینکه انسان نتیجه ی یک سلسله تصادفات بی هدف است نوعی دیگر آثار روانی تربیتی درانسان به وجود می آورد.
خود شناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند .بداند خاکی محض نیست پرتوی از روح الهی در اوست وبداند که در معرفت می تواند بر فرشتگان پیشی بگیرد وبداند که او آزاد ومختار ومسئول خویشتن ومسئول افراد دیگر ومسئول آباد کردن جهان وبهتر کردن جهان است.
خود شناسی:
می گویند خود شناسی مقدم بر خداشناسی است.تا انسان خود را نشناسد نمی تواند خدا را بشناسد . این سخن از جهات متعدد در ست است :یک جهتش این است که باید وضع دستگاه گیرنده ی فکری خود رابشناسد .باید خود را به ضعف ونقص وقصور بشناسد تا خدا را به کمال قوت ولاتناهی بشناسد.باید قصور فهم وادراک خود را بشناسد که تا موجودی محدود وناقص نباشد واو را ضدی ونقطه ی مقابلی نباشد .نمی تواند او را بشناسد.
من باید خداوند را با حسی از حواس خود درک کنم باید بداند که محسوساتش هم اگر یکنواخت بود اگر همیشه یک شیء را فقط یک رنگ میدید او را دیگر نمی شناخت واز وجودش هیچ گاه آگاه نمی شد.اگر همیشه یک بو فقط ازیک طرز به مشام او می رسید هیچ وقت متوجه آن نمی شد.بشر خیال نکند مخفی شده بلکه باید بفهمد که تنها ظهور یک حقیقت کافی نیست برای فهم وادراک بشر وجود نقطه ای مقابل هم می تواندن به او کمک کند.نور ذات خدا ازلی وابدی است غروب نداردواز همین جهت ادراک ضعیف بشرعاجز ترازآن است که اورا درک کند.
«درخود فرو روتا خدا یابی هرکه بخواهد خدا را بشناسد ابتدا باید خود را بشناسد»
خداشناسی:آن حسی ویژه که درانسان حقیقت رامی شناسدوورای ظواهر هرچیز رادرک می کنداکتسابی است یعنی هرکسی خود باید آنرا ازقوه به فعل برساند.این حس ویژه درنتیجه پختگی روح ملکوتی حاصل می شود وشامل درجات مختلفی است از یک حس ساده تا مشاهده ی علنی حقیقت و… سپس به حقیقت پیوستن.کسی که حتی درمراحل اولیه بیداری این حس باشد چون رایحه ی حقیقت شناسی به مشامش رسیده است فریب راهها وراهنمایان کاذب ومنحرف رانمی خورد واصول کاذبی راکه به خدا نسبت می دهند به دلش نمی نشیند حتی اگر درتعلیمات ادیان الهی هم مخلوط شده باشند.سپس درمرتبه ی مشاهده ی عینی اوخدا رادر خود می بیند ومی شناسد.آنگاه است که به خداشناسی رسیده است.شناختن خدا تنها به وسیله ی هوش متعارف ظاهری (بشری)وکسب دانش نظری ممکن نیست مرتبه ای برای آن است.ممکن است کسی تمام علوم نظری ومتعارف رابداند وبه مرتبه ی استادی هم رسیده باشد.امادر علم خداشناسی درمراحل ابتدایی مانده باشد.مانند دانشمندان بزرگی که حس شناخت خدا رادر خود پرورش نداده اند.لذا هر گونه کیفیت الهی را نفی می کنند ویا ممکن است پیرو یک راه معنوی کاذب شوند.
خداشناسی یک حس ویژه است که فقط از راه عمل به معنویت الهی حاصل می شود ودرطول فرآیند درخود فرورفتن وخود شناسی است که حس ویژه ی خداشناسی پرورش می یابد. راهی که به خداشناسی می انجامد ضرورتا ازوادی خود شناسی می گذرد.به عبارت دیگربرای پرورش حس ویژه ی شناخت خدا باید ابتدا درخودفرو رفت تا خود راشناخت به تدریج که شخص درخود شناسی پیشرفت می کند پرتوهای اولیه ی خداشناسی (مرحله ی احساس )درذهن آگاهش ظاهر می شود.
برای شناختن خود ابتدا باید بدانیم خود چیست واز چه مبدائی است.
خود ارگانیزمی است روحی وروانی که از ترکیب روح بشری وروح ملکوتی به وجود می آیدوارگانیزمی است زنده پویا وتکامل پذیر.
دراین مورد می توان یک مثال زد:خود یا ارگانیزم روحی وروانی مان رابه حجمی ازآب زلال تشبیه کرد که می خواهیم آن را تا حد اشباع شیرین کنیم.
هربار که یک اصل اخلاقی رادرخود تحلیل کنیم مثل این است که مقداری شکر به آن افزوده ایم. طبیعتا این شکر به تمامی حجم آب سرایت کرده وآن را شیرین می کند به این ترتیب هر بار که یکی از اصول اخلاقی یا الهی رادر خود تحلیل ببریم به تمامی خود سرایت می یابد وخود را به خویشتن خویش وبه خدا آگاه تر می کند.ازآن سو برای کامل شدن عمل اشباع علاوه برافزودن شکر لازم است به محلول حرارت داد.برای انجام کامل عمل تحلیل کردن اصول اخلاقی والهی تا جایی که به خداشناسی برسیم باید خود را با نور مبدا گرم کرد.بدون این نور خودشناسی نخواهد شد وبدون خودشناسی به آن حالت از خود آگاهی لازم برای شناخت خدا نخواهیم رسید.طریقه ی دریافت نور الهی این است که توجه خود رابه سوی او معطوف داریم .بدین ترتیب نهایت شناخت
زمانی است که محلول وجود ازاصول اخلاقی والهی اشباع شده باشدویکایک آن اصول را درخود تحلیل برده باشد.دراین حالت است که انسان به شناخت خدا می رسد واشباع از سعادت .
ضرورت خودشناسی:
انسان چون حیوانات درآغاز زندگی توجه چندانی به خود ندارد.وقتی مارفتار وحالات کودکی راکه مراحل آغازین زندگی خویش راسپری می کند مورد بررسی قرار می دهیم درمی یابیم که عمده توجه اوبه بیرون از خویش است گویی که به خود توجهی نداردبه تدریج که کودک رشد می کند به مرحله ای می رسد که خود آگاهی وتوجه به خویشتن دراونمایان می شود.البته انسان ازهمان آغاز زندگی خواهان لذت خویش است ولی آن لذت برای اواصالت ندارد توضیح اینکه وقتی مابه حالات خود توجه می کنیم درمی یابیم که احساس گرسنگی مارا به سمت غذا وتهیه ی مقدمات آن متوجه می سازد ودرآن حالت توجه ما بیشتر به آن غذا است که به ما لذت می بخشد.پس عموم مردم بیشتر به بیرون خود می اندیشندوتوجه آنها بیشتر معطوف چیزهای است که در پیرامون آنها وجوددارد.
این خود فراموشی وعدم توجه به خویشتن انسان را تاسر حدحیوانات تنزل می دهد وچون حیوان که فقط به دنبال علفی است تاشکم خود راسیر کند اونیز تنها به شکم وتامین لذتهای مادی می اندیشد. طبیعی است که هرچند ازتوجه انسان به خویشتن کاسته شود وبیشتر به بیرون ازخود توجه کند ازخود آگاهی اوکاسته می شود.در حالی که رشد وتعالی انسان درگسترش خود آگاهی است باید بکوشد که بیشتر به خود توجه داشته باشدواز توجه به امور مادی پیرامون خود بکاهد عاقلانه نیست که انسان به جای توجه به مصالح واقعی ونگرش پایبند به خویشتن وعوامل تامین کننده سعادت ابدی دراندیشه ی لذایذ مادی واطاعت کورکورانه خویش باشد.
انسان برای رسیدن به کمال وتعالی ناگزیر است که ابتدا ویژگیها وتواناییها واستعدادهای خدادادی خویش رابشناسد چه اینکه فساد اخلاقی وجهالت ودیگر گرفتاری های بشر امروز ناشی از این است که توجه ندارد مرکب ازجسم وروح است وبرای رسیدن به کمال وسعادت شناخت خویشتن وپرورش تن وروان هر دو لازم است درغیر این صورت از اعمال ومقاصد انسانی دور می شویم وبه هدف زندگی وخلقت نمی رسیم . فقط با خود شناسی نیروهای شگرف واستعدادهای انسان کشف می گرددوبه کار بردن آنها هر انسانی که بالقوه کامل است به کمال وتعالی دست می یابد.برای شناسایی انسان لازم است که کالبد مادی ونفس وروح به موازات هم شناسایی شوند ونیز به موازات هم پرورش یابند.تربیت جداگانه ی هرکدام هرچند درحد خود مهم است ولی اگر هماهنگی بارشد دیگر ابعاد انسان نداشته باشد به کمال انسان نمی انجامد.
برای موجودی که برخوردار ازادراک وشعور است وفطرتا دارای «حب ذات» می باشد وازاین نظر آثار متعلق به خود رادوست دارد.کاملا طبیعی است که به خود بپردازدوتوجه به خویشتن برای او اصالت داشته باشد ودرصدد شناخت کمالات خویش وشناسایی طریق وصول به آن براید.
پس درک ضرورت خودشناسی نیازی به دلیل های پیچیده ی عقلی ندارد براین اساس عدم توجه به خویشتن وپرداختن به اشیای پیرامون خود وسرگرم شدن به اموری که تاثیری درکمال وسعادت انسان ندارد غیر طبیعی وانحراف آمیز وناسازگار با مقتضای فطرت انسانی است واین بزرگترین ناهنجاری وبیماری معنوی است که انسان به آن مبتلا می گردد.
«ارتباط انسان شناسی با خداشناسی »
یکی ازبهترین راه های خداشناسی شناخت انسان هویت با ویژگی هایی که دارد وآثاری که از خود نشان می دهد بیان کننده ی میزانی از علم وقدرت پدیدآورنده ی خویش است گویی وجود هرپدیده آیینه ای است که سیمای آفریننده خود را تاحد توان منعکس می کند بدیهی است که هر قدر موجودی کمالات بیشتری داشته باشد بهتر می تواند عظمت آفریدگار خود را آشکارسازد.
قرآن کریم پیوسته انسان را به تامل دروجود خویش فرا می خواند تا بتواند نشانه هاوآثار الهی را آشکار کند.
«خودشناسی مقدمه ی خداشناسی واخلاق»
حال برای چه گفته اند ،خود را بشناس؟ازخود شناسی به کجا می رسی؟خود شناسی مقدمه چیست؟
این سخن را برای دو منظور گفته اند:یک منظور همین است که اگر خود رابشناسی ،به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است وراز اصلی جهان می باشد ،یعنی به خدا پی می بری.دوم اینکه خودرا بشناس تابدانی درزندگی ودرجهان چه باید بکنی وچگونه رفتار کنی،یعنی اگر اخلاق وعمل خود را نشناسی ،نخواهد دانست که رفتار واخلاقت درجهان چگونه باید باشد،یعنی خودت چگونه باید باشی،چون اخلاق،ازآن نظر که یک سلسله ملکات است برمی گرددبه چگونه بودن واین که خودت چگونه باشی وچگونه رفتار کنی پس برای پی بردن به بزرگ ترین رازهای جهان ومهمترین مسئله ای که درفکر بشر مطرح است یعنی خدا،خود را بشناس وبرای مهمترین مسئله از نظر ابتلای عملی بشر که من چگونه باید باشم وچگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس. درقسمت اول می خواهیم کمی توضیح بدهیم که چگونه انسان اگرخودرا بشناسد خدارا می شناسد؟
قرآن برای «خود شناسی»حساب جداگانه ای باز کرده است،به این معنی که درقران سراسر عالم خلقت،آیت ودرس است برای خداشناسی ،یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسدتا خدا را بشناسد از نظر قرآن ،تمام جریان های خلقت،تمام واحدهای آفرینش اعم از آسمانی وزمینی،هر چه که درعالم است،علامت ها ونشانه های وجود مقدس پروردگارند یعنی از نظر قرآن این فصل ازفصول کتاب آفرینش که نامش انسان است،برای انسان آموز ندگی هایی دارد بالاتر وبیشتر از آن چه که مثلا درختان دارند.
برگ درختان ســـــبز در نظر هوشیار
هرورقش دفتری است معرفت کردگار

 

«آموزش های نفس انسان در خداشناسی»
آن درسها وآموزش های خاص چیست؟هزاران سال است که بشر به دنبال شناخت این موجود دوپا است وهر چه بیشتر می گردد کمتر پیدا می کند.از صبح که از خواب بر می خیزید تا انتهای شب به هر دری می زند تااین خود را پیدا کند.مشکل این جاست که به دنبال خود دربیرون می گردیم وسعی داریم با هر راه وهر وسیله این خلا را پر کنیم،اما از وجود خود غافلیم.
اگر خود را درخود جست وجو کنیم آن را راحت می یابیم وآن وقت راحتر می توان با این خود کنار آمد.یکی از علما می گوید:سالها پیش درکتاب دینی دبیرستان مطلبی را خواندم«لازمه ی خداشناسی خودشناسی است» .
آن موقع این مطلب روبه خاطرگرفتن نمره ازدرس دینی حفظ کردم اما الان به معنای این جمله پی می بریم.اینکه می گویند خدا،همیشه با توست وخدا ازرگ گردن به تو نزدیکتراست این خدا همان وجود انسان است که از انسان جدانشدنی است.وجودی که اگر دریابیم وبه عظمتش پی ببریم،آن وقت دنیا را باتمام عظمتش دربرابرخود کوچک می بیند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   34 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله تعریف انسان (انسان چیست)