در فصلهای پیشین برخی از کمکهای احتمالی جامعه شناسی به پزشکی را شرح دادیم: شناخت اهمیت عوامل اجتماعی در تندرستی و بیماری را میتوان به شناخت عوامل سنتیتر زیست شناختی افزود و آنها را تکمیل کرد و این به نوبه خود دارای اهمیت بسیار است. اما، گونهای از تحلیل جامعه شناختی وجود دارد که با قائل شدن تمایزی روشن میان عوامل اجتماعی و زیست شناختی به مخالفت برمیخیزد. مبنای این دومین رویکرد جامعه شناسانه، به زبان ساده این است که از آنجا که هر گونه شناختی از جهان طبیعی در متن چارچوب اجتماعی معینی پدید میآید، پس این شناخت کم و بیش مهر و نشان خاص خاستگاه خود را بر خود دارد. مثال گویا در این مورد نظریه تکامل انواع داروین است، که گونههای طبقه بندی شده گوناگون و رقابت دائمی این گونه ها را در بر میگیرد. با نگاهی به تاریخ میتوان دریافت که این نظریه در هیچ جامعهای مگر جامعه سرمایه داری و طبقاتی انگلستان دوران ملکه ویکتوریا نمیتوانست پدید آید.
فصلهای بعد که ماهیت بیماری و نقش پزشک را به عنوان پدیدههایی اجتماعی بررسی میکنند، این رویکرد جامعه شناختی را (که غالباً تاویل اجتماعی واقعیت[1] نامیده شده است) در مورد پزشکی به کار خواهد برد (برگر[2] و لاکمن[3]، 1967).
تعریف بیماری
در هر تعریفی از سلامت، مفهوم بیماری نقش مهمی بازی میکند. اما اگر تعریفهای سلامت متضمن قضاوتهایی هم از جانب پزشک و هم از جانب بیمار و آشکارا در بر دارنده ملاکهایی اجتماعی از قبیل معنی تندرستی و سلامت است، شناخت ماهیت و ویژگیهای بیماری مختص حرفه پزشکی است و معمولاً با استفاده از اصطلاحات زیست شناسی بیان میشود. بیمار میگوید که ناخوش است، اما پزشک تعیین میکند که آیا وی بیمار است یا نه. با وجود این گرچه پزشکان به ندرت در توصیف ویژگیهای بیماریهای خاص دچار مشکل میشوند، در تعریف این که بیماری واقعاً و عملاً به چه مفهوم است مشکلاتی وجود دارد.
یکی از شیوههای موجود عبارت اسست از تجزیه بیماری به اجزا متشکله آن: ناخوشی[4]. اما ناخوشی تعریف بیماری را به شدت وابسته به بیمار میکند و با مفهوم عامیانه بیماری مترادف میشود. این تعریف به لحاظ این که از سه عامل چشم میپوشد، رضایت بخش نیست:
تحقیق آماده با موضوع نقش اجتماعی پزشک 15 صفحه word