«فصل اول»
مقدمه:
هر انسانی بر اساس ملاک ها و معیارهائی که در اختیار دارد ،همواره خود را مورد ارزیابی و قضاوت قرار می دهد و میزان کا رائی،موفقیت و ارزشمندی خویش را تعیین می نماید . مفاهیمی که در شکل گیری عزت نفس مهم به نظر می رسد عبارتند از: خود ،ادراک هر فرد از خود (شکل گیری تصویر بدن در ذهن)، مفهوم هر فرد از خود (رشد گرایش عاطفی و ارزشی نسبت به بدن و روان خود ، ارزشیابی خود .به موازات تغییر و تحولاتی که در جسم انسان صورت می گیرد روان او هم دستخوش تغییراتی می گردد در این مسیر خود که در مرکز ساختارروانی انسان قرار دارد و به عنوان منبع و مرجع فعالیت های فکری،عاطفی و رفتاری انسان ایفای نقش می کند ، شکل می گیرد ، جسم و روان انسان هر کدام از بخش های متفاوتی تشکیل شده است .تشخیص به موقع نیتزهای کودک و پاسخ به موقع و متعادل به انها در رشد اعتماد به نفس او بسیلر موثر است ، البته این نکته بسیار مهم است که نیازهای انسان در دورانهای مختلف دستخوش تنوع و تغییر می گردد (دکتر اسدالهی،موسوی 1376)در رابطه با افکار غیر منطقی ایس معتقد است که ریشه رفتار غیر انطباقی فرد را باید در ان جستجو کرد ،اضطراب و اختلالات عاطفی نتیجه طرز تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی است انسان به وسیله اشیای خارجی مضطرب و اشفته نمی شود بلکه دیدگاه و تصویری که او از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطرابش می شوند به نظرایس که از نظریه پردازان اختلالات می باشد افکار و عواطف کنشهای جداگانه ای نیستند از این رو تا زمانیکه تفکر فرد غیر منطقی و غیر عقلانی باشد عواطف فرد نیز مختل خواهد شد و انسان افکار غیر منطقی را به طور مدام برای خود تکرار میکند بنابراین جنبهای از صفات پایدار شخصیت را این باور ها تشکیل می دهند و همواره در رفتار و عواطف او متجلی می شوند .ابرت ایس بنیانگذار نظریه عقلانی –عاطفی معتقد است که اختلالات عاطفی ناشی از باورها واعتقادات غیر منطقی است . بتسون 1972،باور بخشی از تصورات همیشگی یاقضایای تلویحی در ارتبات بین انسان و محیط می دانند که ممکن است این قضایا درست یا نادرست باشد . (شفیع ابادی ، 1371)
طرح مسئله:
مسئله عزت نفس و مقوله خود ارزشمندی از اساسی ترین عوامل و رشد مطلوب شخصیت کودکان و نوجوانان است .برخورداری از اراده و اعتماد به نفس قوی ، قدرت تصمیم گیری و ابتکار ، خلاقیت و نو اوری ،سلامت فکری و بهداشت روانی ، رابطه مستقیمی با میزان و چگونگی عزت نفس و احساس خود ارزشمندی فرد دارد. امروزه در اصلاح و درمان بسیاری از اختلالات شخصیتی و رفتاری کودکان و نوجوانان نظیر کم روئی و گوشه گیری ، لجبازی و پرخاشگری و تنبلی و کندرویبه عنوان اولین یا مهمترین گام به ارزیابی و پرورش احساس عزت نفس ، تقویت اعتماد به نفس و مهارت های فردی و اجتماعی انان می پردازد.(بیابانگرد1373)
ارضای نیاز به عزت نفس به احساساتی از قبیل :اعتماد به نفس،ارزش ،قدرت ،لیاقت ،کفایت و مفید مثمر ثمر بودن در جهان منتهی خواهد شد . اما بی اعتنائی به نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت ، ضعف و درماندگی می شود این احساس ها به نوبه خود یا به وجود اورنده دلسردی و یاس اساسی خواهندشد ویا این که گرایش های روان را به وجود خواهند اورد . (بیابانگرد 1373)
تعدادی از صاحب نظران فرض می کنند که یکی از مهمترین راههایی که افراد اولویت هایشان را سازمان بدهند در ارتباط با هدف عالی حفظ عزت نفس است بر طبق این دیدگاه افراد جهت حفظ یک تصویر مثبت از خودشان ،هم در چشم دیگران و هم در چشم خودشان، تلاش می کنند. در روانشناسی بالینیمخدوش شدن عزت نفس مراجعان از اهمیت ویژه ای برخوردار است این امر ممکن است با تصدیقی که درمانگر مورد افسردگی یا عدم توانائی مراجع برای مقابله با ان دارد یا از طریق کمک درمانی صورت می گیرد . عزت نفس پایین همچنین به عنوان علامت اصلی افسردگی محسوب می شود منظور از اصلاح عزت نفس عمدتا ارزشیابی ذهنی است مبنی بر اینکه شخص با ارزش است بر عکس شخصی است بد،ناشایست،بی ارزش. بنابراین عزت نفس قسمت ارزشیابانه خود پنداری است اصطلاحی که دامنه وسیع تری داشته و شامل باورهایی در مورد جنبه های نسبتا خاص خویشتن همچون توانائی موسیقی، هویت و غیره به علاوه همه ارزشیابی هایی همچون پذیرش خود و عزت نفس می باشد (علی پور 1373)و با توجه به مطالب گفته شده و عنوان پژوهش ((بررسی رابطه بین افکار غیر منطقی و عزت نفس ))که می توان مسئله تحقیق را به صورت ذیل کرد
ایا بین افکار غیر منطقی و عزت نفس رابطه معنی داری وجود دارد.
اهداف پژوهش :
همه افراد جامعه (به خبر برخی از بیماران )به یک ارزشیابی ثابت و استوار و معمولا عالی از خودشان ،احترام به خود ،یا عزت نفس یا به احترام دیگران تمایل یا نیاز دارند. بنابراین این نیازها را می توان در دو مجموعه فرعی طبقه بندی کرد. اول اینها عبارتند از: تمایل به قدرت ،موفقیت، کفایت، سیادت ،شایستگی ، اعتمادو رویاروئی با جهان و استقلالو ازادی ،در ثانی چیزی در ما هست که می توانیم ان را تمایل به اعتبار یا حیثیت ،مقام ،شهرت و افتخار ،برتری ،معروفیت ،توجه ،اهمیت،حرمت و یا تحسین بنامیم . این نیاز ها به طور نسبی مورد تاکید افراد ادلر پروانش قرار گرفته است و فرد ان را تقریبا نادیده گرفته است .
می توان اهداف پژوهش را به صورت زیر بیان کرد :
1- شناخت عزت نفس و افکار غیر منطقی
2- بررسی رابطه میان عزت نفس و افکار غیر منطقی
3- ارائه پیشنهاد و راه حل هائی جهت کاهش افکار غیر منطقی و افزایش عزت نفس.
فرضیات:
1- بین عزت نفس و افکار غیر منطقی رابطه وجود دارد یا نه؟
2-ایا بین عزت نفس با ضرورت تایید و حمایت از جانب دیگران رابطه وجود دارد یا نه ؟
3- ایا بین عزت نفس با انتظار بیش از حد از خود رابطه وجود دارد یا نه؟
4-ایا بین عزت نفس با تمایل به سرزنش رابطه وجود دارد یا نه؟
5- ایا بین عزت نفس با واکنش به ناکامی رابطه وجود دارد یا نه ؟
6-ایا بین عزت نفس با بی مسئولیتی عاطفی رابطه وجود دارد یا نه ؟
7- ای بین عزت نفس با نگرانی بیش از اندازه توام با اضطراب رابطه وجود دارد یا نه؟
8- ایا بین عزت نفس با اجتناب از مشکلات رابطه وجود دارد یا نه؟
9- ایا بین عزت نفس با وابستگی رابطه وجود دارد یا نه؟
10- ایا بین عزت نفس با درماندگی نسبت به تغییر رابطه وجود دارد یا نه؟
11- ایا بین عزت نفس با کمال گرایی رابطه وجود دارد یا نه؟
تعریف نظری :
عزت نفس : عزت نفس عبارت است از ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن خود ، عزت نفس نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی است. از این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زود گذر نیست (شاملو ،1377).
افکار غیر منطقی : واژه منطقی به صورت مطلق یامتعصبانه تعریف نمی شود ، مردم بر اساس انتخاب ارزش ها ، مقاصد و اهداف مختلف زندگی می کنند . وقتی که این ارزش ها را انتخاب کردند، ان وقت چنانچه فکر ، احساس و عمل انها به گونه ای با شد که بدانهاکمک نماید تا بر اهدافشان برسند و بر اساس ارزش هایشان زندگی نمایند ، ان وقت منطقی عمل کرده اند ، اما چنانچه فکر ، حساس و عمل انها مخالف با اهداف و ارزش هایشان باشد ، غیر منطقی بوده اند . (قرچه داغی – 1375)
ضرورت و اهمیت تحقیق :
بیشتر صاحب نظران در ارزیابی با لینی غیر بالینی خود ، از عزت نفس به عنوان یک نکته کلیدی که می تواند اغلب جوانب زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد ، یاری کند و با افزایش ان در دیگر زمینه های زندگی خود تغییرایجادمی کند . همانطور که می دانیم عزت نفس متغییری است که با بسیاری از متغییر های دیگر رابطه نزدیکی دارد ، من جمله با موفقیت در تحصیل ، به این علت که پیشرفت و موفقیت تحصیلیو راههای جلوگیری از افت تحصیلی ف یکی از مهمترین اهداف اموزش و پرورش وتعلیم و تربیت می باشد . بررسی عوامل موثر در ان از جمله عزت نفس حائز اهمیت بسیار می باشد . از طرف دیگر رشد و شکوفایی ادمیان حاصل نمی شود مگر از طریق به کارگیری و استفاده از استعداد های خدا دادی و استفاده و به کارگیری از استعدادها نیز تا حدود زیادی بستگی به اعتماد به نفس ،
عاطفی ، جرات ورزی و عزت نفس دارد .بنابراین برای بالا بردن میزان استفاده و بکارگیری از استعداد های ذاتی که در نهایت منجر به شکوفائی انها می شود . باید عزت نفس و اعتماد به نفس افراد را بالا برد و برای این کار لازم است که ابتدا عوامل موثر در انها را شناخت و میزان رابطه انها با این متغییر را مورد بررسی و کنکاش قرار داد تا بعد بتوان انها را در افراد بالا برد.
«فصل دوم»
«نگاهی به تاریخچه متغییرهای پژوهش»
مقدمه :
چرا از ذهن برای ایجاد یک واقعیت منفی استفاده می کنیم ؟ اگر ذهن ما بتواند سلامتی ، تنعم و شادی و یا به همان سادگی بیماری ، فقر و ناامیدی بیافریند ،چرا در همه لحظات زندگی و سلامتی تنعم و شادی را بر نمی گزینیم ؟ باانکه ممکن است واژه دیگری برای توصیف پدیده داشته باشید ، ما این سر چشمه تفکر منفی را احساس ناشایسته بودن می دانیم این چیزی بیش از یک احساس یا یک اندیشه گذرائی است ، زمینه ای از بودن است ، اعتقادی عمیق به این است که ((من به قدر کافی خوب نیستم )) واژه ها و عبارت های دیگری نیز برای ان در نظر گرفته شده که از جمله می توان به تامین نبودن ، استحقاق نداشتن یا کمی عزت نفس اشاره کرد . احساس شایسته نبودن روی تمام نقطه نظرهای مثبت تاثیر منفی گذاشته و افکار منفی را اعتبار می بخشد . وقتی که به جنبه مثبتی از خود بر خورد می کنیم بلافاصله احساس ناشایسته بودن پای پیش گذاشته فرمان دیگری صادر می کند ((نه نیستی )) وقتی چیزمثبتی برای خود ارزو می کنیم احساس ناشایسته بودن می گوید: نه استحقاق را نداری وقتی برای ما اتفاق خوشایندی می افتد ، احساس نا شایستگی اغلب به کلام زبان می گوید: نه این واقعیت ندارد اما وقتی در باره خود فکر بدی می کنیم احساس ناشایسته بودن در مقام موافق ، ظاهر می شود : بله همین طور است ، از این هم فکر می کنی بدتر.
وقتی به خود می گوییم که نمی توانیم به خواسته خود برسیم . احساس ناشایسته بودن می گوید بله حالا واقع بینانه فکر می کنی . وقتی اتفاق ناگواری برای ما میافتد احساس نا شایسته بودن قبل از همه در مقام توجیه خود می گوید ببین هر چه گفتم درست بود . احساس بی ارزش کردن از کجا نشات می گیرد ؟ در دوران طفولیت مورد تعریف و تمجید غیر مشروت قرار می گیریم ، اما وقتی کمی بزرگتر می شویم و دنیایمان را سیاحت می کنیم رابطه متقابل بین ما و بزرگتر ها نشانهای قدرت ،عشق ،اختیار ، اقتداردر زندگی ،معمولا حالت دارد که این کار را بکن ،این کار را مکن ،به عبارت دیگر برای تکرار کارهای خوب به تدریج کمتر مورد تشویق قرار می گیریم ،اما برای تکرار یک عمل خطا بر شدت سرزنش و مجازات افزوده می شود . بعضی از بچه ها صرفا برای جلب توجه دیگران در کارها خطا می کنند زیرا وقتی توجه منفی از توجه نکردن بهتر است و بی توجهی و نادیده گرفتن کودکمفهوم ترک کردن و او را به حال خود گذاشتن است . به تدریج درباره خود چنین برداشتی پیدا می کند و از این زمین حاصلخیز تفکر منفی ما شکل می گیرد . علت اصلی احساس حقارت و خود بزرگ بینی را می توان در طرد شدن مستمر و مداوم از طرف والدین و دیگران دانست ،لذا قسمتی از ارزش های درونی او احساس بی ارزشی نسبت به خود می باشد . روانشناسان معتقد اند که احساس بیارزشی عمیق ،ریشه بسیاری از بیماری های روانی است . که در بین افراد دیده می شود . (شفیع ابادی 1376)
پایان نامه بررسی رابطه بین عزت نفس و افکار غیر منطقی در دانش آموزان