عاشورا
مقدمه
از زمانى که قیام امام حسین(ع) با آن شرایط و ویژگى هاى خاص اتفاق افتاده است، سؤالهایى در میان نخبگان و اندیشمندان و حتى مردم عادى مطرح بوده است که، انگیزه اصلى امام(ع) از اقدام به چنین کارى چه بوده است؟ آیا دعوت کوفیان فلسفه قیام آن حضرت بوده، یا قیام امام(ع) علت دعوت کوفیان؟ آیا دستیابى به حکومت، علت اصلى و غایت نهایى این نهضت بوده است یا ایجاد اصلاحات و تغییرهاى محدود در ساختار حکومت اسلامى هم مى توانست هدف امام(علیه السلام)را تأمین کند؟ اگر هدف اصلى قیام، اصلاح وضعیت امت و جامعه اسلامى بود، آیا حضرت نمى توانست به شیوه مسالمت آمیز به هدف خویش جامه عمل بپوشاند تا مردم شاهد ریختن خون فرزندان پیامبر(صلى الله علیه وآله)و به اسارت رفتن اهل بیت(علیهم السلام) آن حضرت نباشد؟ و...
این پرسش ها و مانند آنها، هر کدام حاکى از نگرش ها و دیدگاه هاى خاص افراد به این حادثه است. البته یکى از علل فزونى پرسش ها و دیدگاه ها درباره فلسفه قیام حضرت را باید در پیچیدگى خاص و چند بُعدى بودن این نهضت جست و جو کرد. نهضتى که در طول تاریخ اسلام، نظیرى نمى توان براى آن یافت.
نکته دیگرى که تحلیل چنین حادثه اى را مشکل مى سازد، عکس العمل دور از انتظار و غیرقابل باور و پذیرش بسیارى از مسلمانان در برابر این قیام بوده است! چرا که نه تنها کوفیان که خود طلایه دار دعوت حضرت بودند، بلکه مردم دیگر شهرهاى اسلامى بویژه مکه و مدینه هم واکنش مناسب و پاسخ مثبت در برابر این حادثه ازخود نشان ندادند و به رغم آنکه هنوز بیش از نیم قرن از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نگذشته بود، شاهد چنین جنایت و فاجعه اى بودند و دَم برنیاوردند.
یک تحلیل گرتاریخ عاشورا، وقتى حضور تعدادى از صحابه و گروه زیادى از تابعین را در آن روزگار به یاد مى آورد و مى بیند که از حریم خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) هیچ گونه دفاعى نمى کنند در حالى که هم چنان ادعاى دین دارى مى کنند، با تناقضى غیر قابل توجیه رو به رو مى شود، چرا که از یک سو، ادعاى دین دارى و دین باورى این دسته را مى بیند و ازسوى دیگر، به راستى و درستى حرکت فرزند پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایمان دارد. شخصیتى که در دامن رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، دُخت بزرگوارش فاطمه زهرا((علیها السلام)) و نخستین امام شیعیان و چهارمین خلیفه مسلمانان بزرگ شده است. اکنون پژوهش گر تاریخ کربلا با این مشکل دست به گریبان است که چگونه این دو واکنش متضاد را بپذیرد و تضاد آن دو را توجیه کند؟!
با عنایت به چنین واکنش دوگانه و متضادى از زمان وقوع این حادثه تا به امروز، هر اندیشمند مسلمانى که با تاریخ عاشورا سروکارداشته است، به فراخور فهم و برداشت خویش از این واقعه، درباره قیام کربلا و اهداف آن، سخن گفته است. البته در این میان، برخى از مورخان و اندیشمندان اهل سنت به دلایل گوناگونى از جمله: سلایق و انگیزه هاى سیاسى و دینى، گرایش و وابستگى به دستگاه حاکم و در نتیجه تحت فشاربودن از سوى حکومت وقت به منظور تحریف و وارونه جلوه دادن حقایق تاریخ اسلام و به ویژه تاریخ عاشورا، تأثیر پذیرى از اوضاع سیاسى ـ مذهبى زمان خویش و سرانجام از همه مهم تر، عدم سنخیت میان شخصیت واقعه نگار و ابعاد شخصیتى رهبر و قهرمان حادثه، دچار تحریف ها و وارونه نویسى هاى گوناگون در تاریخ عاشورا و به ویژه درباره فلسفه نهضت عاشورا شده اند. هم چنانکه برخى از نویسندگان و اندیشمندان شیعه نیز به سبب نگاه یک سویه و تک بُعدى به واقعه عاشورا و عدم توجه به ابعاد گوناگون این قیام به ویژه شخصیت و رهبر این قیام به عنوان امام معصوم و شخصى که اطاعتش واجب است، دچار تحلیل هاى نادرست یا ناقص و گاه جنجال برانگیز پیرامون این حادثه بزرگ تاریخ اسلام شده اند.
بنابراین اگرتحلیل گر نهضت عاشورا بخواهد در تحلیل خویش بیراهه یا کژراهه نرود و در دام تحلیل هاى عقیم و ناکارآمد دراین باره نیفتد، لازم است نخست اینکه، سنخیتى بین خود و رهبر نهضت ایجاد کند تا روح و رفتار امام حسین(علیه السلام)را با جان و دل لمس کند، و دوم آنکه، در بررسى ابعاد و زوایاى قیام کربلا، به شخصیت امام حسین(علیه السلام) به عنوان امام معصوم و کسى که اطاعتش واجب و صاحب ولایت عام است، عنایت کامل داشته باشد. در این صورت مى توان ادعا کرد که پژوهش گر تاریخ کربلا در تحلیل خویش درباره انگیزه قیام کربلا به تحلیل نسبتا صحیح و جامع دست یافته است.
با عنایت به این مقدمه، در آغاز به بیان و نقد و بررسى مهم ترین و مشهورترین آرا و دیدگاه هاى اندیشمندان مسلمان پیرامون فلسفه قیام امام حسین(علیه السلام) مى پردازیم و سپس در ادامه به انگیزه قیام، از زبان خود حضرت که از میان وصیت نامه، خطبه ها، بیانات و نامه هاى آن حضرت از آغاز نهضت در مدینه تا فرجام آن در کربلا، مى توان به دست آورد، خواهیم پرداخت. البته از سخنان دیگر ائمه(علیهم السلام) نیز درباره فلسفه قیام کربلا که در برخى از زیارت نامه ها وارد شده است، استفاده خواهد شد.
معرفى و نقد و بررسى مهم ترین و مشهورترین دیدگاه هاى مورّخان و اندیشمندان مسلمان درباره فلسفه قیام کربلا;
1. دیدگاه و برداشت دنیاگرایانه
یکى از دیدگاه هاى مهم اهل سنت درباره فلسفه قیام عاشورا، برداشت دنیاگرایانه از نهضت اباعبدالله(علیه السلام) است. این برداشت از همان آغاز نهضت در برخوردهایى که امام(علیه السلام) با برخى ازبزرگان و افراد سرشناس درمدینه ومکه داشتند، به روشنى نمایان است. آنان به این گمان که حسین بن على(علیه السلام) براى دستیابى به ریاست و حکومت دنیایى قیام کرده است; اما در ارزیابى خود براى دست یافتن به چنین هدفى، دچار اشتباه شده است، حرکت حضرت را تخطئه کرده و در لباس خیرخواهى، کوشش مى کردند امام(علیه السلام) را به هر شکل ممکن، از این سفر باز دارند; چرا که مى دانستند این حرکت به شکست نظامى منجر خواهد شد و دستیابى به حکومت، خیالى بیش نیست. چنانکه در همان زمان عبدالله بن عمر با چنین نگاهى چندین بار کوشید تا حضرت را از هدف خود منصرف نماید.211 عبدالله بن مطیع نیز با چنین اعتقادى ، از امام(علیه السلام)مى خواهد که از تصمیم خویش منصرف شود; چنانکه در دیدارش با حضرت مى گوید:
"شما را به خدا، اى پسر رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، مگذار حرمت اسلام شکسته شود! شما را به خدا، حرمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)و حرمت عرب را حفظ کن! به خدا سوگند، اگر آنچه را که (امروز) در دست بنى امیه است (یعنى حکومت) در پى آن باشى، تو را مى کشند و اگر شما را بکشند، بعد از شما هرگز از کسى نمى هراسند.212
چنین اندیشه اى محدود به عصر امام حسین(علیه السلام) نشد، بلکه در قرون بعدى نیز، برخى از مورّخان و اندیشمندان اهل سنت ضمن تأیید و پذیرش و ترویج تفکر یاد شده، به ارائه تفسیرسطحى و دنیاگرایانه از انگیزه قیام اباعبدالله(علیه السلام)و در نتیجه ارائه چهره اى تحریف شده و دگرگون از نهضت کربلا پرداختند. این گروه در اثر چنین نگاهى (که برخاسته ازمحاسبه هاى بشرى است) براین باورند که نهضت امام(علیه السلام) یک حرکت نسنجیده در شرایط نامناسب بوده است. چون حسین(علیه السلام) آن چنانکه باید در ارزیابى قدرت حکومت و سنجش توان وجایگاه خویش دقت لازم نکرد. از این رو براقدام امام(علیه السلام) خرده گرفته و آن را سبب تفرقه بین مسلمانان و خلاف مصالح جامعه اسلامى پنداشته و در این زمینه برخى ازآنان تا آنجا پیش رفته اند که حرکت امام(علیه السلام) را براى خود او و اسلام و مسلمانان تا روز قیامت زیان بار دانسته اند. نمونه اى از این اظهار نظرها چنین است:
الف. قاضى ابوبکربن عربى اندلسى مالکى (م 543 هـ) مؤلف کتاب العواصم من القواصم در این باره مى گوید:
"اگر حسین بن على که بزرگ این امت و پسر بزرگ این امت وشریف ترین شخص و پسر شریف ترین شخص امت بود، در خانه خود مى نشست یا به زراعت یا دامدارى مى پرداخت، مقرون به صلاح و صرفه بود. و اگر مردم از او درخواست قیام به حق مى کردند، از آنان نمى پذیرفت و توجه به هشدار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى کرد (که از انگیزش فتنه بیم داده بود) و به خاطر مى آورد که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)از صلح حسن بن على(علیه السلام) ستایش کرده است. اگر او تنها به این نکته توجه مى کرد که حسن بن على(علیه السلام) با آن همه نیروى نظامى خودحکومت و خلافت را از دست داد، چگونه او مى تواند به کمک اوباش و اراذل کوفه خلافت را چنگ آورد؟، چنین حادثه تأسف بارى هرگز رخ نمى داد!213
ب. ابن تیمیه (م 728 هـ)، بنیان گذار اندیشه وهابیت، نظریه جواز خروج حسین بن على(علیه السلام)بر یزید را باطل مى داند. او بر این باوراست که: مفسده چنین خروجى از مصلحتش بیشتر بوده و در خروج وقیام حسین هیچ گونه مصلحت دنیایى ودینى وجود نداشته است. چرا که حسین(علیه السلام) آنچه را که ازکسب خیر و دفع شر در نتیجه قیامش به دنبال آن بود، به دست نیاورد و حتى با قیام و کشته شدنش، خوبى کاهش یافت و بدى فزونى گرفت، بلکه قتل حسین از کارهایى بودکه فتنه هاى زیادى را دامن زد.214
وى در جاى دیگر در بحث مقایسه اى بین قتل عثمان و شهادت امام حسین(علیه السلام)مى نویسد:
"بى تردید اجروثواب عثمان نزد خدا بیشتر وگناه قتلش بیشترازگناه کشتن کسى است که حاکم وزمامدار مسلمانان نبوده; اما براى دستیابى به حکومت خروج کرده است چرا که عثمان از خود صبر پیشه کرد و براى حفظ جان خویش با قاتلانش نجنگید!... "215
ج. ابن کثیر (م 774 هـ) درکتاب البدایة والنهایة در فصلى با عنوان قصة الحسین بن على وسبب خروجه باهله من مکة الى العراق فى طلب الامارة وکیفیة مقتله216 به جریان قیام کربلا پرداخته است. وى با انتخاب عنوان یاد شده هدف نهضت امام حسین(علیه السلام) را طلب حکومت ودستیابى به قدرت (طلب الامارة) بیان کرده و با این سخن به این قیام، ماهیتى سیاسى ـ دنیایى داده است.
د. ابن خلدون (م 808هـ) دیدگاه خویش را درباره قیام امام حسین(علیه السلام) چنین بیان مى کند:
"... حسین دید که قیام بر ضد یزید به سبب فسق وى واجب و ضرورى است. به ویژه برکسى که توانایى چنین قیامى را داشته باشد. اوگمان کرد خود به سبب شایستگى وداشتن شوکت و نیرومندى، بر این امر توانا ست; اما درباره شایستگى، هم چنان که گمان کرد درست بود و بلکه بیش از آن هم لیاقت داشت; اما درباره شوکت (وقدرت نظامى خویش که خیال مى کرد بتواند با نیروى نظامى خویش بر دشمن غلبه کند) اشتباه کرد! "217
هـ . شیخ محمد طنطاوى مصرى (م 1277 هـ) درباره نهضت امام حسین(علیه السلام) مى نگارد:
"حسین بن على(رضى الله عنه) از روى خوش گمانى به کسانى که گرد او جمع شده بودند وشدیداً او را براى قیام وقبضه کردن خلافت تحریک مى کردند،اطمینان پیدا کرد. از این رو قیام کرد; اما از طرفى قدرت وشوکت بنى امیه و شدت عمل دستگاه حاکم را به حساب نیاورد،وازطرف دیگر،فریب کارى مردم عراق راکه در گذشته پدر وبرادرش را فریب داده بودند، از نظر دور داشت! "218
و. عبدالوهاب نجار (م 1360 هـ)، استاد دانشگاه الازهر مصر نیز درباره قیام اباعبدالله(علیه السلام)، نظرى شبیه دیدگاه طنطاوى دارد، او مى گوید:
"ظلم است که گفته شود یزید، حسین بن على را اجباراً به سوى عراق فرستاد زیرا حسین با اختیار خود به عراق رفت. او به دو سبب فریب خورد: یکى آنکه، خیال کرد عراقیان که دعوتش کردند او را یارى خواهند داد ودیگر آنکه، تصورکرد خویشاوندى با رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چنان مقام اجتماعى به او داده است که مى تواند دراین مبارزه پیروز شود. "219
ز. محب الدین خطیب مصرى (م 1389هـ) در حواشى خود بر کتاب العواصم من القواصم ابن عربى، بعد از بیان نظر و کوشش هاى برخى از کسانى که مى خواستند امام حسین(علیه السلام) را از سفر به عراق منصرف کنند، مى نویسد:
"این همه کوششى که افرادخیرخواه براى ممانعت ازسفرحسین بن على به کوفه کردند، بى نتیجه ماند.سفرى که براى خود و اسلام وامت اسلامى تا امروز وتا روز قیامت نامیمون وزیان آور بوده وتمام این زیان ها به سبب جنایتى بود که شیعیانش مرتکب شدند، زیرا آنان بودند که از روى نادانى وغرور وحس فتنه انگیزى وایجاد شر و اختلاف، حسین بن على را براى قیام و سفر به عراق برانگیختند! "220
بررسى این دیدگاه
این ها نمونه هایى ازدیدگاه دنیاگرایانه برخى از مورّخان و اندیشمندان اهل سنت درباره فلسفه قیام عاشورا بود. این نگرش از چند جهت قابل خدشه ونقد است:
نخست: این گروه مسئله تجاوز حاکمان یزیدى و بیعت خواهى اجبارى آنان از حضرت را ازنظر دور داشته وتوجه نداشته اند که عاملان یزید در هر فرصتى که پیش مى آمد در پى قتل آن بزرگوار بودند. چه زمانى که حضرت در مدینه بودند و به سبب عدم پذیرش بیعت اجبارى، مجبور به هجرت شبانه و مخفیانه از مدینه شدند و چه در ایام اقامت در مکه که به سبب احتمال ترورش، نتوانستند اعمال حج را به پایان برسانند و به سرعت از مکه خارج شدند و چه در هنگام خروج از مکه که مورد تعقیب نظامیان مسلح حکومت قرار گرفتند و چه زمانى که سپاهیان عبیدالله بن زیاد تحت فرماندهى حُرّ براى محاصره و جلب امام(علیه السلام)آمدند و از حرکت امام(علیه السلام)به سوى کوفه یا بازگشت حضرت به حجاز جلوگیرى به عمل آوردند و سرانجام به رغم میل باطنى امام(علیه السلام) وى رادر بیابانى خشک وبى پناهگاه فرود آوردند، و چه در روز عاشورا که هر چه حضرت براى جلوگیرى از برخورد نظامى کوشیدند، سودى نبخشید و سرانجام با آن تهاجم وحشیانه به امام(علیه السلام) واهل بیت(علیهم السلام) و اصحاب حضرت، آن فاجعه دهشتناک را آفریدند.
بنابراین، این دسته از مورخان وصاحب نظران اهل سنت چون تهاجم حاکمان یزیدى را به شمار نیاورده اند یا نخواسته اند به شمار بیاورند، در درک و تحلیلِ انگیزه و ماهیت قیام آن حضرت دچار اشتباه شده و نتوانسته یا نخواسته اند تشخیص بدهند که عامل اصلى این فاجعه، حکومت تجاوزکار وزیاده خواه یزید بوده است نه حسین بن على(علیه السلام).
دوم: از نگاه این نویسندگان، اساس قیام حسین بن على(علیه السلام) براى به دست گرفتن حکومت بود وشکست آن هم مستند به سه چیز بود:
1. اشتباه در ارزیابى نیروى کوفیان و میزان مساعدت آنان.
2. عدم توجه به عمق دشمنى بنى امیه با بنى هاشم.
3. غفلت از توان نظامى وقدرت تشکیلاتى سپاه یزید.
روشن است چنین برداشتى از نهضت عاشورا، ریشه درنگاه دنیاگرایانه به قیام عاشورا دارد. این گروه با چنین نگاهى، چون به بررسى گزاره هاى تاریخى درباره این نهضت پرداخته و به این نتیجه رسیده اند که اوضاع و شرایط، براى قیام حسین بن على(علیه السلام)مناسب نبوده است، زبان به اعتراض گشوده گاهى مردم کوفه را مقصر قلمداد کرده اند که به امام(علیه السلام)وعده هاى فریبنده دادند و به آن عمل نکردند و زمانى حرکت حسین(علیه السلام) را اشتباه پنداشته اند که ازیک سو به وعده هاى توخالى کوفیان (با آن پیشینه خیانت پیشگى وبى وفایى که داشتند) اعتماد کرد و از سوى دیگر، توان بالا وقدرت سهمگین سپاه یزید را نادیده گرفت.
روح این منطق و چنین اندیشه اى آنست که قدرت مادى، که تجسم آن امکانات و قواى زمینى است و با جسم انسان سروکار دارد، اصل به شمار آورده شده است; اما احساس وظیفه و تکلیف و دغدغه مصلحت دین، فرع وحتى هیچ پنداشته شده است. از این رو در مقوله نهضت کربلا چون امکانات و قواى مادى امام(علیه السلام) را اندک مى بینند و هدف حضرت را نیز دستیابى به قدرت وحکومت مى پندارند، حرکت حضرت را، حرکتى نسنجیده و عجولانه قلمداد کرده و بر این باورند که در صورتى قیام حضرت معقول بود که وى نیروى نظامى کافى و امکانات مادى فراوان در اختیار داشت.
غافل از آنکه امام(علیه السلام) (چنان که خواهیم نوشت) ازقدرت مادى و نظامى بنى امیه کاملا آگاه بود و قساوت قلب و پیشینه دشمنى این خاندان را با دودمان رسالت از یاد نبرده بود و سابقه بى وفایى مردم کوفه هم در یاد او باقى بود. هم چنان که حضرت نه تنها آرا و نظریات بزرگان و ناصحان را نیز رد نمى کرد، بلکه گاهى حتى به صراحت نظرآنان را تأیید مى کرد. چون مى دانست آنان به خاطر علاقه ومحبتى که نسبت به وى دارند او را از سفر به عراق که زندگى و مصالح دنیایى وى را به خطر مى انداخت، باز مى دارند; اما حسین بن على(علیه السلام) مصلحت دین و جامعه اسلامى را بر مصالح دنیایى خویش ترجیح داد و مسئولیت حفظ دین نزد وى (همانند جد، پدرو برادر بزرگوارش) بسیار خطیربود، ازاین رو نمى توانست براى حفظ مصالح دنیایى خود و اهل بیت(علیهم السلام) و یارانش، از مصالح دینى و آخرتى چشم پوشى کند. به همین سبب بود که نهضت حضرت از این بُعد مورد تحسین همگان بود.221بنابراین، برداشت دنیایى از نهضت عاشورا، با تفکر حسینى که اصل را انجام تکلیف مى داند، اگرچه دراین راه جان به خطر بیفتد، ناسازگارى و ناهم خوانى جوهرى دارد.
سوم: چگونه مى توان پذیرفت که امام حسین(علیه السلام)براى دنیا طلبى و ریاست اقدام به قیام کرد، در حالى که آن بزرگوار بر اساس آیة شریفه: اِنّما یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً222 مانند: جد، پدر، مادر و برادرش، مبرّا از هرگونه پلیدى است. آیه یاد شده که بنا به اعتقاد شیعه و روایات بسیار فراوان اهل سنت درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله)، على(علیه السلام)، فاطمه((علیها السلام))، حسن(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) نازل شده است، بهترین دلیل بر عصمت این پنج تن از هرنوع پلیدى است که از مهم ترین آنها دنیادوستى و ریاست طلبى است. افزون براین، اگر انگیزه حضرت از قیام مسلحانه، دستیابى به حکومت چند روزه این دنیا بود، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)امر به یارى او نمى کردند، درحالى که روایاتى حتى از طرق اهل سنت وارد
شده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمان به یارى حضرت داده است. از جمله انس بن حارث نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود:
اِنَّ ابْنِى هذا یَعنِى الحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِاَرْض مِنَ الْعِراقِ فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْکُمْ فَلْیَنْصُرْهُ223;
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 15صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله عاشورا