فهم کتاب الهى مىطلبد که زبان آن را بشناسیم . در باره زبان قرآن اختلاف نظر وجود دارد: زبان قرآن را برخى علمى و ادبى و برخى رمزى و برخى دیگر عرفى دانستهاند; اما هیچ یک از آنها درستبه نظر نمىرسد; زیرا قرآن براى همه انسانها و همه زبانها آمدهاست; حال آنکه زبان علم و ادب و رمز به گروه خاصى تعلق دارد . زبان عرف نیز از مسامحه و مبالغه خالى نیست . به علاوه در قرآن واژههایى در معناهایى وراى فهم عرف بهکار رفته است . بنابراین زبان قرآن، زبانى فراتر از همه این زبان هاست . قرآن از همه این زبانها بهره گرفتهاست . ظاهر قرآن عرفى است; ولى موضوعاتى به این قرار آن را از عرف متمایز مىسازد: 1 . ظاهر وباطن 2 . تاویل و تنزیل 3 . محکم و متشابه 4 . جرى و انطباق 5 . نظام مندى 6 . خبر از مغیبات 7 . بهکارگیرى بعضى از واژهها در معناى خاص .
کلید واژهها: زبان قرآن، متعالى بودن زبان قرآن، عرفى بودن زبان قرآن، علمى بودن زبان قرآن، رمزى بودن زبان قرآن .
1 . مقدمه
مطالبى در قرآن وجود دارد که پرسشها و ابهامهاى فراوانى را برانگیختهاست; از قبیل: حروف مقطعه; آنچه به ظاهر با علوم روز سازگار نیست; مانند: آسمانهاى هفتگانه، آفریده شدن آدم از خاک، تولد حضرت عیسى بدون پدر; امورى که با علم قابل اثبات نیست; مانند: وحى، ملک، جن، معراج پیامبر، داستان تختبلقیس و تاثیر جادو [فلق/3]، تاثیر چشم زخم، خلقت زمین و آسمان در شش روز; احکامى که با قوانین امروز بشر قابل توجیه نیست; مانند: سلطه مردان بر زنان [نساء/24]، دو برابر بودن ارث مردان نسبتبه زنان; برترى مردان بر زنان [نجم/22]، تایید بردهدارى [نحل/75; نساء/11] ; آنچه معناى ظاهرى آن با عقل سازگار نیست; مانند: آمدن پروردگار و فرشتگان صف به صف [فجر/22]، نشستن خدا بر تخت [طه/5] ; دست داشتن خدا [فتح/10]، نگاه کردن انسانها به خدا [قیامت/22 و 23] ; مواردى که وجود نوعى نقص را در قرآن به پندار مىافکند، مثل: ناپیوسته بودن ظاهرى آیات قرآن در بعضى سور، آیاتى که امورى را مناسب پیامبراسلام و قوم آن حضرت بیان کردهاست; مانند: آیاتى که مسائل خصوصى و خانوادگى پیامبر را مطرح مىکند که اینها با جهانى بودن قرآن نمىسازد; طرح مسائلى مربوط به اعراب آن زمان; مانند: تصویر نعمتهاى بهشت، شراب، حوریه و . . . که با روحیه اعراب آن روز موافق بوده است و مواردى مانند سر ترسناک داشتن شیاطین که با اوهام آنان موافقت دارد .
اختلاف برداشت و اختلاف مشرب مفسران هم مزید بر علتشده و تفسیرهاى آنان نیز این مشکلات را به طور منقح حل نکردهاست ; گروهى خواستهاند، هرنوع اختراع یا اکتشافى را از قرآن در بیاورند; مانند: تفسیر جواهر طنطاوى و گروهى مطالب ذوقى و فلسفى و عرفانى را به قرآن نسبت دادهاند; مانند فخر رازى، تفسیر زمخشرى و بیظاوى [1]. برخى گفتهاند: قرآن با فرهنگ و باورهاى خود آن مردم با آنان سخن گفتهاست; اما این توجیه درست نیست; زیرا قرآنى که براى تصحیح عقاید، فرهنگ و رسوم آمده است، نباید خودش عقاید و باورهاى آنها را تایید نموده و تقویت کند . اگر قرآن نظام برده دارى را پذیرا بود، نمىگفت: «فلا اقتحم العقبه و ما ادریک ماالعقبه فک رقبه» [بلد/14- 12] ; باز هم به عقبه تکلیف تن در نداد و چگونه توان دانست که عقبه چیست؟ آن بنده آزاد کردن است» و به حمایت از دختران فرمود: «و اذا الموؤدة سئلتباى ذنب قتلت» [تکویر/10- 9] ; اما آیه شریفه «الکم الذکر و له الانثى» [نجم/21] معنایش این است که شما که داراى چنین فکر غلطى هستید، پس چرا خدا را کوچک مىشمارید و آنچه را به غلط بىارزش مىشمارید، به خدا نسبت داده و آنچه را بهتر مىدانید، به خود نسبت مىدهید .
در هر حال، راه صحیح این است که اول ببینیم زبان قرآن چیست و سپس برآن اساس راه حلى بیندیشیم; زیرا هدف از طرح این بحث چند چیز است، از جمله: حل فهم اوصاف خدا یا هر مجرد دیگر; حل تهافتهایى که درباره قرآن مطرح شدهاست; توجیه و حل تعارض دین و علم .
2 . مقصود از «زبان قرآن»
زبان به چند معنا بهکار مىرود:
1 . روش تفهیم و تفاهم مقصود یکدیگر;
2 . اسلوب محاوره بهگونهاى که افق فهم مخاطب رعایتشود:
چونکه با کودک سر و کارت فتاد
پس زبان کودکى باید گشاد .
3 . سخن مناسب با فاهمه و فضاى فرهنگى و علمى جامعه و محیط .
زبان به معناى اخیر به اقسامى چند که در پى مىآید، تقسیم مىشود: عرفى، ادبى، علمى، فلسفى، عرفانى، نمادین، رمز و سمبلیک و . . .
آنچه در این نوشتار مورد بحث است، زبان به همین معناى چهارم است; یعنى: مىخواهیم بدانیم خداوند با چه زبانى و در چه قالب و فضایى با مردم سخن گفته است تا مشکلات مطرح شده را بر پایه آن حل کنیم .
3 . پیشینه بحث
روش تفهیم و تفاهم قرآن به نحو پراکنده از صدر اسلام مورد بحثبوده است و لکن سبک منسجمى نداشتهاست . تعابیر قرآنى از قبیل «عربى مبین» یا «لسان قومه» نیز ناظر به این موضوع بودهاست; ولى این بحثبه صورتى منسجم که در این چند ساله اخیر مطرح شدهاست، ریشه در بحث زبان دین دارد که از چند قرن قبل در غرب مطرح شده است .
بحث زبان دین در غرب پیشینهاى نسبتا طولانى دارد . «فیلون» یکى از برجستهترین چهرههاى فلسفه اسکندرانى یهودى و «سنت اوگوستینى» تئوریسین و متکلم برجسته قرون وسطایى مسیحیت، با استفاده از برخى تئوریهاى زبان شناختى، یعنى نظریه رمز و تمثیل، به حل تعارضات متون یهودى و مسیحى با مبانى نظام فلسفى ارسطویى پرداختهاند .
در باره زبان دین، چند تئورى از سوى فلاسفه غربى ارائه شده است که یه معرفى آنها پرداخته مىشود:
الف . تئورى اثبات گرایان یا پوزیتیویسم: اثباتگرایان معیار معنادار بودن گزارهها را، تحقیقپذیرى حسى مىدانند; از اینرو تمامى گزارههاى متافیزیکى و دینى را بىمعنا و غیر قابل صدق و کذب مىدانند [2].
ب . تئورى انشائى بودن گزارههاى دینى: صاحبان این نظریه مىگویند: گزارههاى دینى انشایى هستند و ناظر به خارج نیستند و از واقع خبر نمىدهند .
ویلیام الستون (1921) در این مورد مىگوید: در باب تفاوت در کاربرد محمولات در مورد خداوند و در مورد انسان، باید گفت: روشهاى مختلفى است که به کمک آنها مىتوان دریافت که این تعابیر نمىتواند در هر دو مورد دقیقا یک معنا داشته باشد; زیرا در کلام مسیحیت، خداوند به عنوان موجودى تصور مىشود که داراى وجود زمانى نیست . پس روشن است که عمل کردن خداوند به اعمالى همچون سخن گفتن، ایجاد کردن و یا بخشیدن متفاوت از عمل زمانمند و مندرج در افراد انسانى است [3].
این نظریه در پى تحول علمى غرب مطرح شدهاست . در پى این تحول بسیارى از قضایاى مسلم در کتاب مقدس از قبیل داستان خلقت انسان در اثر تعارض با دستاوردهاى علمى دستخوش ناباورى گردید . متکلمان مسیحى در برخورد با این تعارضها راهى جز این ندیدند که آیات وارد در کتاب مقدس را ناظر به واقع ندانند و خبرى نشمارند و براى آنها، یک رشته معانى انشایى، تخیلى و تمثیلى بیندیشند .
ایان باربور در این زمینه مىنویسد: از نظر نصگرایان یعنى، کسانى که به ظاهر آیات کتاب مقدس تمسک مىکردند، هیچ نوع سازشى با تکامل وجود نداشت . . . . ایشان روایت کتاب مقدس را «شاعرانه» و به معناى اذعان به اتکاى جهان به خداوند مىگرفتند . نواندیشان از این فراتر رفته و کتاب مقدس را سراسر یک سند و ساخته دستبشرى مىدانستند [4].
4 . چند نظریه در باره زبان قرآن
طى مقاله حاضر پنج نظریه در باره زبان قرآن بررسى گردیده و یکى از آنها مورد تایید قرار گرفته است، که اینک به شرح آن مىپردازیم .
4 . 1 . نقد تئورى «زبان علمى»
شاید به نظر برسد که «زبان قرآن» زبان علم است; به این جهت که در موارد فراوانى در لابلاى آیات مسائل علمى مطرح شدهاست; مانند: «و هى تمر مر السحاب» .
ولى این نظریه نمىتواند مورد قبول باشد; زیرا در هر علمى مطالب آن علم در قالب الفاظ خاصى بیان مىشود که متخصصین آن مىفهمند; حال آنکه قرآن که کتاب هدایت همه مردم است، باید قابل فهم براى همه باشد . در قرآن امدهاست: «شهر رمضان الذى انزل فیه القرآن هدى للناس» [بقره/185] یا فرموده: «هذا بیان للناس و هدى و موعظة للمتقین» [آل عمران/138].
ثانیا، معمولا زبان علوم زبانى خشک و استدلالى است اما در قرآن گرچه در مواردى استدلال شدهاست، ولى در بیشتر موارد با زبان وجدان، دل و فطرت مردم سخن گفتهاست; مثلا مىفرماید: «افى الله شک فاطر السموات و الارض» [ابراهیم/10] ; نه فقط زبان خشک علمى که گاهى از جدل و مغالطه نیز خالى نمىباشد .
ثالثا، در زبان علم، تئوریهاى علمى همیشه به صورت احتمالى بیان مىشود و گاهى نیز به ابطال مىرسد; ولى در قرآن مطالب به صورت یقینى القا مىگردد و هرگز بطلان در آن راه ندارد .
رابعا، هدف علم توصیف واقعیت است; اما هدف قرآن برانگیختن و تعهدآفرینى است .
4 . 2 . نقد تئورى «زبان ادبى»
شاید تصور شود زبان قرآن، ادبى است; به این دلیل که دقیقترین فنون ادبى، مانند کنایه، تشبیه، استعاره و تمثیل و مجاز در آن به کار رفته و در اوج فصاحت و بلاغت است; مانند: «یا ارض ابلعى ماءک» [هود/44] یا «او کصیب من السماء فیه ظلمات و رعد و برق . . . » [بقره/19] یا در تمثیل حق و باطل، آنجا که باطل را به حبابهاى روى آب و حق را به خود آب تشبیه مىکند [رعد/17].
این تصور نیز درست نیست; زیرا گرچه قرآن از فنون ادبى در راستاى اهداف بلند هدایتى خویش بهره جسته است تا جایى که اعراب جاهلى نسبت «شعر» به آن دادند; ولى در همه جاى قرآن و از همه فنون ادبى استفاده نشدهاست; به علاوه از پرداختن به تخیلات و مبالغههاى بىاساس پرهیز گردیدهاست; چون قرآن کتاب تربیت است و تربیتبا آموزههاى جعلى و غیرواقعى نتیجه بخش نخواهد بود; به همین جهت قرآن شعر و شاعران را نکوهش نمودهاست: مانند: «والشعراء یتبعهم الغاوون» [شعراء/224] ; «و ما علمناه الشعر و ما ینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» [یس/69].
آیه اخیر اشاره به این دارد که قرآن «ذکر» است و از تخیلات شاعرانه به دور .
4 . 3 . تئورى «زبان رمزى و سمبلیک» و نقد آن
زبان رمزى و سمبلیک آن است که در آن الفاظ در معناى وضعى و استعمالى خود استعمال نشدهاند . عدهاى مانند باطنیه و متصوفه زبان قرآن را، زبان رمز دانستهاند .
دکتر شاکر مىگوید: «از نظر باطنیه، قرآن و بلکه تمام شریعت، در رموز و امثالى هستند که مراد و مقصود اصلى، حقایقى است که در وراى آنهاست» .
او از المؤید فىالدین شیرازى نقل مىکند: «خداوند، امثال و ممثولات را خلق کرد . جسم انسان مثل و نفس او ممثول است . دنیا نیز مثل و آخرت ممثول است» [5].
و از ناصرخسرو مىآورد: «شریعت ناطق، همه رمز و مثل است; پس هر که هر مثال را معانى، و اشارت را رموز نداند، بى فرمان شود» [6] مراد از از این همه فرمان [احکام حلال و حرام] مثلها بود، بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند [7].
و به نقل از همو در تفسیر آیه «وسیق الذین اتقوا ربهم الى الجنة زمرا حتى اذا جاءوها و فتحت ابوابها» [زمر/73] گوید: «پیدا شد اندر این آیت که چون آن قوم بیایند، درهاى بهشتبسته باشد، آنگاه بگشایند . معناى این قول، آن است که شریعتهاى پیامبران، همه بر رمز و مثل بسته باشد و رستگارى خلق اندر گشادن آن باشد بر مثال درى که چون گشوده شود، مردم قرار یابند . . . و گشاده شدن در بهشت اندر تاویل کتاب و شریعت است» [8].
بعضى از مفسران معاصر نیز مانند آیتالله موسوى اردبیلى، بخشى از قرآن مانند داستان حضرت آدم و سجده ملائکه و خوردن از شجره ممنوعه را رمز دانستهاند [9].
بىگمان قرآن خالى از رمز نیست و حروف مقطعه از آن جمله است; ولى زبان قرآن را نمىتوان یکسره زبان رمز دانست; زیرا اولا، در آنصورت زبان قرآن، زبان خصوصى بین خدا و رسولش یا بین رسول و عدهاى از راسخان در علم به شمار خواهد آمد و جهانى بودن آن منتفى خواهد بود .
ثانیا، رمزى شمردن همه قرآن زمینه این عقیده را فراهم مىآورد که قرآن به دلیل محتواى رمزىاش داراى زبان خاصى است و قابل استناد نیست .
ثالثا، در قرآن آمده است که دیگران نمىتوانند مانند آن را بیاورند . خداى متعال فرمود: «و ان کنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله» [بقره/23] یا فرمود: «قل فاتوا بسورة مثله و ادعوا من استطعتم من دونالله» [یونس/38] و یا فرمود: «قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من استطعتم» [هود/13].
حال اگر زبان قرآن رمزى باشد، این تحدى معنا نخواهد داشت; زیرا هر فردى مىتواند رموزى را بین خود و دیگرى جعل کند و با دیگران تحدى کند .
رابعا، باطنیها و متصوفه بدون اینکه دلیلى داشته، باشند تفسیرهاى ناروایى از آیات قرآن ارائه کردهاند و براى مثال مىگویند: مقصود خدا از صلاة در «ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنکر» [عنکبوت/45] رسول ناطق است; همچنانکه غسل در قرآن را به معناى تجدید عهد با کسانى گرفتهاند که راز آیین را آشکار ساختهاند .
نیز ابن عربى مىگوید: مقصود از جبرئیل عقل، مراد از میکائیل روح فلک ششم و منظور از اسرافیل روح فلک چهارم و معناى عزرائیل روح فلک هفتم است; همینطور مراد از آیه مبارکه «مرج البحرین یلتقیان، بینهما مرزج لا یبغیان» [رحمن/20- 19] را به هم آمیختن دریاى هیولاى جسمانى که شور و تلخ استبا دریاى روح مجرد که شیرین و گوارا است، مىداند . بىتردید یکچنین تفسیرهاى بدون دلیلى، تفسیر به راى و باطل است [10].
4 . 4 . تئورى «زبان عرفى بهطور مطلق» و نقد آن
اهل حدیث، ظاهرگرایان و بعضى از صاحبنظران براین نظرند که زبان قرآن در سراسر آن عرفى محض است و در این خصوص به این آیات استناد کردهاند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم» [ابراهیم/4] ; «بلسان عربى مبین» [شعراء/195] ; «و هذا لسان عربى مبین» [نحل/103].
ولى باید گفت: این آیات صرفا دلالت دارند بر اینکه ظواهر آیات قرآن به همان زبان عرف است; بنابراین زبان قرآن را نمىتوان بهطور مطلق و بدون هیچگونه خصوصیت و امتیازى همسان زبان عرف دانست; زیرا اولا، این زبان از تسامح خالى نیست و بىدقتى در آن فراوان و نوعا سطح آن بسیار پائین است و حال آنکه هرگز نمىتوان قرآن را اینگونه دانست .
اگر سراسر قرآن به طور مطلق به زبان عامیانه و عرف باشد، بر اثر مسامحه و مبالغهاى که در آن به کار مىرود، اعتماد از قرآن سلب مىشود و نمىتواند برهانى از جانب پروردگار تلقى شود [نساء/174].
ثانیا، از طرفى بسیارى از کلماتى که در قرآن به کار رفته، در زبان عرف در آن معناى به کار نمىرود که نمونههایى از آن خواهد آمد .
ثالثا، اگر زبان قرآن، همان زبان عرف مردم باشد، اعجاز قرآن و تحدى آن بىمعنا خواهد بود; زیرا همه مردم مىتوانند به راحتى با زبان عرف سخن گویند .
علامه طباطبایى مىگوید: «مفسر نباید در تفسیر قرآن راهى برود که در تفسیر کلام خلق مىرود; زیرا اختلاف این دو در نحوه استعمال الفاظ و به کارگیرى صناعات لفظى نیست; بلکه اختلاف از جهت مراد و مصداقى است که مفهوم کلام بر آن منطبق مىشود» [11].
در روایت نیز آمده است: «ان کلام البارى سبحانه لا یشبه کلام الخلق . کما لا یشبه افعاله افعالهم [12] ; کلام خداوند به کلام خلق شباهت ندارد، همانگونه که افعال خداوند، (از همه جهت) به افعال مردم شباهت ندارد» .
4 . 5 . زبانى فراتر از زبان عرف
با توجه به اینکه قرآن کتاب هدایتبراى همه انسانها است و به «لسان قوم» نازل شدهاست، ظواهر آن عرفى و قابل فهم همگان است; ولى این زبان ویژگیها و بعضا اصطلاحات خاصى دارد که آن را زبان مخصوص به خود و متعالىتر از زبان عرف مىگرداند .
زبان قرآن، نه یکسره رمزى است، نه علمى، نه ادبى و نه عرفى، اگر چه نمودهایى از آنها را در خود دارد . زبان قرآن مخصوص به خود است; زیرا قرآن کتاب الهى است . پس باید در عین عرفى بودن، جلوههاى درخشان و قدسى نیز در خود داشته باشد تا هر کس از آن به اندازه درک خویش بهره ببرد .
قرآن کریم، در افاده تعالیم عالیه خود، طریق مخصوص به خود را دارد و در این خصوص روشى را اتخاذ کردهاست، جدا از روشهاى معمولى، که انسانها در مقام محاوره اتخاذ مىکنند .
«راه و روشى که عقلا، در مقام محاوره و تفهیم و تفهم مقاصد خود پیش مىگیرد، صرفا در ترجمه الفاظ و عبارات وارده در قرآن به کار مىرود; ولى براى رسیدن به حقایق عالیه، راهى دیگر، جدا از طریق معمولى باید پیمود . قواعد مقرره کلامى، که به نام «اصول محاوره» و در علم اصول به نام «اصول لفطیه» خوانده مىشود، براى پى بردن به مطالب رفیعه قرآن کافى نیست . مثلا با دانستن مفاهیم الفاظ و اجراى «اصالة الحقیقة» و اصل عدم سهو و عدم هزل «اصالة الجد» صرفا ترجمه الفاظ و جملهها به دست مىآید . همچنین با اجراى «اصالة العموم» و «اصالة الاطلاق» فقط عموم و شمول مدلول لفظى فهمیده مىشود . خلاصه تمامى «اصول لفطیه» ، ظواهر الفاظ را ثابت مىکنند; ولى هرگاه، ابهامى در عبارت به وجود آمد، تمامى این اصول از کار مىافتد» [13] و باید راهى دیگر اندیشید .
پنهان نیست که این قول، با آیه «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه» [شعراء/195] و «انه تنزل رب العالمین . . . بلسان عربى مبین» [شعراء/52] ناسازگار نیست; زیرا در اینجا بحث از چند لایه بودن قرآن است . قرآن در عین اینکه «عربى مبین» است، معارف بلند خود را در سطوح گوناگون بیان نمودهاست . سطح ظاهر آن، در اتمام حجت و بلاغ و برهان، کافى و عمومى است; ولى لایههاى درونى آن از فهم عادى بالاتر است و حتى پارهاى از سطوح را تنها «مطهرون» به مصداق «لا یمسه الا المطهرون» [واقعه/79] و «راسخون» به مصداق «و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فى العلم» [آل عمران/7] آگاهند و این آن چیزى است که زبان قرآن را از زبان عرف، متمایز و ممتاز مىگرداند .
5 . ویژگیهاى زبان قرآن
امور متعددى زبان قرآن را زبانهاى دیگر متمایز مىسازد . برخى از مهمترین آنها به قرارى است که در پى مىآید .
5 . 1 . چند سطحى بودن قرآن
رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطنا الى سبعه ابطن [14] ; براى قرآن ظاهرى است و باطنى و براى باطنش نیز باطنى تا هفتبطن» .
ظاهر قرآن براى عرف و به زبان عرف است و باطن و باطنهاى قرآن را هر کس به قدر معرفتخویش و هر جامعهاى به مقدارى رشد علمى و فرهنگى خویش بهره مىگیرند و این جهت است که قرآن را جاودانه و جهانى نمودهاست .
علامه طباطبایى مىگوید: «ظهر قرآن عبارت است از معناى ظاهرى آن که در ابتدا به نظر مىرسد و بطن آن، آن معنایى است که در زیر پوشش معناى ظاهرى پنهان است [15]» .
در جاى دیگر در توضیح این مطلب مىگوید: «قرآن مجید ظاهر و باطن دارد . خداى متعال در کلام خود مىفرماید: "و اعبدواالله ولا تشرکوا به شیئا [نساء/36] ; خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار مدهید" .
ظاهر این کلام نهى از پرستش معمولى بتها است . چنانکه مىفرماید: "فاجتنبوا الرجس من الاوثان [حج/23] ; دورى گزینید از پلیدیها که بتها باشند"; ولى با تامل و تحلیل معلوم مىشود که پرستش بتها براى این ممنوع است که خضوع و فروتنى در برابر غیر خداست و بتبودن معبود نیز خصوصیتى ندارد; چنانکه خداى متعال اطاعتشیطان را عبادت او شمرده، مىفرماید: "الم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان [یس/60] ; آیا فرمان ندادم به شما اى بنى آدم که شیطان را مپرستید" .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله15 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله نظریه متعالى بودن زبان قرآن