لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*
فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :33
فهرست مطالب:
تحقیق در مفهوم ضرر
سخنى در تنظیم خانواده (2)
سخنى در تنظیم خانواده
سخنى در تنظیم خانواده
پیشگفتار بى تردید، آیین اسلام بلکه تمامى ادیان آسمانى، پیروان خود را به افزایش جمعیت با ایمان و شایسته، به اندازه اى که در توان آنان باشد، فرا مى خواند. در این باره روایات زیادى از هر دو گروه [= شیعه و سنى] وارد شده که بروشنى بر این مدعا دلالت دارند اینک برخى از این روایات را مى آوریم:
1- در صحیحه محمد بن مسلم به روایت از امام صادق(ع) آمده است:
پیامبر خدا(ص) فرمود: «تزوجوا فانى مکاثر بکم الامم غدا فى یوم القیامة.» ازدواج کنید که من به سبب زیادى جمعیت شما بر دیگر امت ها مباهات مى کنم.
2- جابر از امام باقر(ع) نقل مى کند: پیامبر خدا(ص) فرمود: «ما یمنع المؤمن ان یتخذ اهلا لعل الله یرزقه نسمة تثقل الارض بلا اله الا الله.» چه چیزى انسان مؤمن را از این باز مى دارد که همسرى برگیرد، تا شاید خداوند فرزندى براى او روزى کند که زمین را با «لا اله الا الله» آکنده سازد.
3- از امیرمؤمنان على(ع) در حدیث «اربعماة» نقل شد که مى فرمود: ازدواج کنید، زیرا پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بارها فرمود: «من کان یحب ان یتبع سنتى فلیتزوج فان من سنتى التزویج و اطلبوا لولد فانى اکاثر بکم الامم غدا.» هر کس دوست دارد که پیرو سنت من باشد باید ازدواج کند، زیرا ازدواج سنت من است، در جستجوى فرزند باشید، زیرا من در فرداى قیامت با جمعیت انبوه تان، بر امت ها مباهات مى کنم.
4- در صحیحه جابربن عبدالله آمده، که وى گفت: ما، در نزد پیامبر(ص) بودیم. حضرت فرمود:
«ان خیر نسائکم الولود الودود العزیزة فى اهلها الذلیلة مع بعلها...» بهترین زنان شما زنى است که زایا و مهربان و عزیز در میان خویشاوندان خود و فرمان بردار شوهرش باشد.
5- در صحیحه عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) نقل مى کند:
مردى نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: اى پیامبر خدا! دختر عمویى دارم که زیبایى، خوش صورتى و دین او را مى پسندم، ولى نازاست.
پیامبر(ص) فرمود: با وى ازدواج نکن، زیرا یوسف بن یعقوب با برادرش دیدار کرد و از او پرسید: اى برادر! چگونه پس از من توانستى با زنان ازدواج کنى؟ او گفت: پدرم به من فرمان داد و گفت: اگر مى توانى نسلى پدید آرى که زمین را آکنده از تسبیح سازند، چنان کن. او گفت فرداى آن روز مردى دیگر نزد پیامبر(ص) آمد و همانند آن سخن را به پیامبر(ص) رسانید. آن حضرت به او گفت: با زن سوءاء اما زایا، ازدواج کن، زیرا من در روز قیامت با فزونى تان بر امت ها مباهات مى کنم راوى گفت: من به امام صادق(ع) گفتم: «سوءاء» چیست؟ امام فرمود: زشت منظر.
نظریه: همانگونه که مى نگرید پیامبر(ص) از ازدواج با زن نازا، نهى و به گفته یعقوب پیامبر(ع)، استدلال مى کند که فرمان داد ; باید نسلى به وجود آورد که بر روى زمین تسبیح گوى باشد. و نیز پیامبر(ص) به ازدواج با زن زشت روى و زایا، امر کرد. روشن است که مقصود آن نیست که ازدواج با زن زشت، مستحب است، چه آنکه سخنان دیگر پیامبر(ص) روشنگر آن است. مانند:«افضل نساء امتى اصبحهن وجها و اقلهن مهرا» از این رو، مراد پیامبر(ص) آن است که زایایى همسر و بارورى و زایمانهاى فراوان او بسیار پسندیده است. آن گونه که در تردید میان زن زیباى نازا و زن زشت روى زایا، دومى، ترجیح دارد.
هم چنین سخنان یعقوب(ع) چنان مى رساند که زیادى فرزند و سنگینى زمین از فرزندان تسبیح گوى، در همه آیینهاى الهى، مستحب است.
6- در صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع) نقل شده است:
«تزوجوا بکرا ولودا و لاتزوجوا حسناء جمیلة عاقرا فانى اباهى بکم الامم یوم القیامة.» پیامبر خدا (ص) فرمود: با دختر شوهر ناکرده و زایا، ازدواج کنید و با زن نازاى زیبا، ازدواج نکنید، زیرا من به جمعیت انبوه تان در روز قیامت بر امت ها مباهات مى کنم.
7- در روایت محمد بن مسلم از ابو عبدالله(ع) نقل شده که گفت: پیامبر خدا(ص) فرمود: فرزند زیاد بیاورید که من در فرداى قیامت به جمعیت انبوه تان بر امت ها فخر مى کنم.
8- در سنن بیهقى - به اسناد خود - از ابو امامه، نقل مى کند که پیامبر خدا(ص) فرمود:
«تزوجوا فانى مکاثر بکم الامم (یوم القیامة -خ ل) و لاتکونوا کرهبانیة النصارى.» ازدواج کنید که من به وسیله شما به امت ها (در روز قیامت) مباهات مى کنم و همچون راهبان نصارا، نباشید.
9- در سنن بیهقى به اسناد خود از «معقل بن یسار»، نقل مى کند که فرمود:
«مردى نزد پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: من زنى جسته ام که از اصالت و موقعیت و مکنت برخوردار است، جز آن که فرزند نمى آورد. آیا با وى ازدواج کنم؟ پیامبر خدا(ص) او را نهى کرد. آنگاه نوبت دیگر به خدمت او آمد و همان سخنان را عرضه داشت. پیامبر(ص) او را نهى کرد. سپس بار سوم نزد او آمد و همان سخنان را باز گفت. پیامبر(ص) فرمود: زن زایا و مهربان را به همسرى انتخاب کنید که من به جمعیت انبوه تان بر امت ها فخر مى کنم.» این روایت را حاکم در «مستدرک» با تقدیم «ودود» نقل کرده و گفته است: سند این حدیث صحیح است. ذهبى، نیز در «تلخیص» آن را صحیح، دانسته است.
نسائى این حدیث را در «سنن» خود در باب کراهت ازدواج با زن نازا، روایت مى کند. و ابوداود این حدیث را در کتاب «سنن»، در نهى ازدواج با زنى که بچه نمى آورد، نقل آورده است.
10- همچنین، در «سنن بیهقى» به اسناد خود از انس، نقل مى کند که گفت:
«پیامبر خدا(ص) ما را به تشکیل زندگى دستور داد و از ترک ازدواج بشدت نهى کرد و فرمود: با زن مهربان و زایا ازدواج کنید، زیرا من به جمعیت انبوه تان در روز قیامت بر پیامبران مباهات مى کنم.» 11- در سنن بیهقى به اسناد خود از ابى اذینه صدفى نقل مى کند که پیامبر خدا(ص) گفت: بهترین زنان، زنى است که مهربان، زایا، سازگار و کمک کار باشد، البته، به شرط آنکه تقواى الهى را نیز پیشه دارند.
12- ابن ماجه در «سنن» به اسناد خود از ابوهریره نقل مى کند که:
پیامبر خدا(ص) فرمود:
«انکحوا فانى مکاثر بکم الامم.» ازدواج کنید که من به فزونى شما بر امتها مباهات مى کنم.
در سند این روایت، «طلحة بن عمرو مکى» قرار دارد و در کتاب «زوائد» آمده است که همگان او را ضعیف مى دانند.
روایات فراوانى در این زمینه است، که ما به همین مقدار بسنده مى کنیم.
حکم بارورى
با تمامى تاکیدها و سفارشهاى مکرر افزایش نسل، واجب نبودن آن مسلم و بى تردید است، بلکه براى انسان جایز است که بطور کلى از داشتن فرزند خوددارى کند، هر چند - چنان که از روایات بر مى آید - شرایط دیگرى هم دارد که بدانها اشاره خواهیم کرد - ان شاء الله.
دلیل بر عدم وجوب آن، روایاتى است که درباره روا بودن «عزل» وارد شده است. در این برداشت، تفاوت نمى کند که عزل، مشروط به رضایت زن آزاد باشد و یا این که [شوهر در آغاز ازدواج] آن را با زن، شرط کند. چنان که در صحیحه محمد بن مسلم از امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام نقل شده که از او درباره عزل پرسیدند. امام(ع) فرمود:
«عزل» نسبت به کنیز اشکال ندارد اما نسبت به زن آزاد، من این کار را ناپسند مى دانم مگر آن که به هنگام ازدواج با وى شرط شود.
در صحیحه دیگر از ابوجعفر(ع) نظیر این حدیث نقل شده که او در سخنان خود فرمود:
«مگر این که زن راضى شود و یا این امر در هنگام ازدواج با وى شرط گردد.» دلیل دیگر بر عدم وجوب فرزند دارشدن، روایاتى است که «عزل» را به گونه اى مطلق روا مى دانند، یعنى حتى اگر زن رضایت ندهد و در هنگام ازدواج هم، مرد، با وى شرط نکند.
در صحیح محمد بن مسلم چنین است:
«از ابو عبدالله(ع) درباره عزل پرسیدم. امام(ع) فرمود: ذاک الى الرجل یصرفه حیث شاء; آن [= منى] به اختیار مرد است، هر جا که بخواهد مى تواند آن را صرف کند.» در موثقه عبدالرحمان بن ابى عبدالله است که:
از امام صادق(ع) درباره عزل پرسیدم؟ امام(ع) فرمود: ذاک الى الرجل; آن به اختیار مرد است.
در موثقة محمد بن مسلم از ابوجعفر(ع) آمده که فرمود:
«لا باس بالعزل عن المراة...»; عزل اشکال ندارد، اگر شوهر به این کار گرایش بورزد و بى میلى زن، تاثیرى نخواهد داشت.
روایات دیگرى نیز وجود دارد که در روا بودن «عزل»، ظهور و بلکه صراحت دارد، حتى اگر زن رضایت ندهد و در آغاز ازدواج نیز با وى شرط نشده باشد.
این روایات دلیل قطعى است که «کراهت» در صحیحه نخست، با روا بودن «فعل» همساز است. همچنین به قرینه همین روایات، هر روایت دیگرى که ظهور در حرمت داشته باشد، بر کراهت حمل خواهد شد.
نتیجه آنکه هر دو گروه روایات، یک سخن را مى رسانند:
عزل در کنیز، هماره روا مى باشد و در زن آزاده در صورتى که وى رضایت دهد و یا در آغاز ازدواج با وى شرط شده باشد رواست. مقتضاى این دو گروه از روایات، آن است که «عزل» جایز است حتى اگر به محروم شدن زن و شوهر از داشتن فرزند بینجامد، زیرا اگر بچه آوردن براى آن دو واجب مى بود، باید براى روا بودن «عزل» [در روایات] قیدى آورده مى شد مطلق آمدن جواز عزل، دلیل روشنى است بر این که بچه آوردن واجب نیست تا چه رسد به این که افزودن آن، واجب باشد!
از گفتار گذشته، به دست مى آید که اختلاف فقهاى امامیه در مساله روا بودن «عزل» در زن آزاده، مستلزم اختلاف در مساله مورد بحث نیست، چه چنان که گفته شد، هم اخبار و هم فقها در روا بودن عزل در کنیز به طور مطلق و در زن آزاده در صورتى که وى رضایت دهد و یا در آغاز ازدواج شرط شده باشد، وحدت نظر دارند و اطلاق روا بودن عزل، روا بودن عزل را مى رساند حتى در صورتى که به بچه نیاوردن بینجامد.
روایاتى هم که به افزودن فرزند تشویق مى کند، تنها نشان دهنده آن است که این کار، یک کار پسندیده است، زیرا موجب مباهات که پیامبر(ص) بر سایر امت ها و پیامبران مى شود و نیز زمین از ذکر تسبیح آکنده مى گردد و جهات دیگرى که تنها نیکویى داشتن اولاد را مى رساند و نه واجب بودن آن را.
در این صورت، جلوگیرى از بچه دار شدن جایز است، زیرا چنان که بیان شد، دلیلى بر وجوب آن وجود ندارد، بلکه اقتضاى اطلاق دلایل یاد شده، روا بودن جلوگیرى از بچه دار شدن مى باشد.
تنظیم خانواده و روش آن
پس از این مقدمه مى گوییم: جلوگیرى از بچه دار شدن و تنظیم خانواده، گاهى با انجام یک عمل جراحى صورت مى گیرد و بکلى امکان بسته شدن نطفه را از بین مى برد و گاهى با از بین بردن نطفه منعقد شده، انجام مى گیرد، بدین گونه که به وسیله دستگاه، جلوى رشد و حرکت آن را مى گیرند تا انسان کامل نشود.
جلوگیرى از تشکیل نطفه
صورت نخست: گاه از راه «عزل» انجام مى شود و گاه با تخلیه در «کاپوت» [= کاندوم]. سوم: از طریق ریختن ماده اى در داخل رحم که از تشکیل شدن نطفه جلوگیرى مى کند.
چهارم: با استفاده از دارو که موجب مى شود تخمک زن و یا اسپرم مرد، پذیرش تشکیل نطفه را از دست بدهد. پنجم:
قرار دادن ابزارى در داخل رحم و یا انجام عمل جراحى که مانع از ملاقات اسپرم مرد با تخمک زن مى شود. ششم: با انجام عمل جراحى، اسپرم مرد و یا تخمک زن را از تشکیل نطفه در مرد و یا زن خارج مى کند و...
این صورتها و انواع روشها که همگى در جلوگیرى از تشکیل نطفه مشترکند، هیچ دلیلى بر ممنوع بودن استفاده از آنها وجود ندارد، بلکه اقتضاى ادله روا بودن «عزل»، جایز بودن تمام این روشهاست، از این لحاظ که همگى از تشکیل نطفه جلوگیرى مى کنند.
البته، در برخى از روشها، گاه جهت دیگرى به همراه دارد که موجب حرمت بهره گیرى از خود آن روش، مى شود: نظیر این که مرد، زن را مجبور کند یکى از روشهاى جلوگیرى را اجرا کند، زیرا مجبور کردن زن، گونه اى تصرف در سلطه دیگرى و ستم بر اوست. و در نتیجه بر شخص اجبار کننده، حرام است.
و یا مانند این که کار گذاشتن آن ابزار در داخل رحم و یا انجام عمل جراحى به وسیله غیرشوهر، صورت گیرد، زیرا انجام چنین عملى مستلزم نگاه کردن به بدن زن است که براى غیرشوهر او و نامحرمان، حرام مى باشد و یا مستلزم لمس کردن بدن زن باشد که یقینا حرام است و یا به نگاه کردن به شرمگاه زن و یا لمس کرد آن بینجامد که علاوه بر بیگانگان، بر محارم او [ نظیر پدر و برادر] نیز حرام است. زیرا نگاه کردن به بدن زن، بلکه به هر عضو او که نگاه کردن به آن حرام مى باشد، حتى در حالت درمان هم حرام است، زیرا هم اطلاق روایاتى که در مورد حرمت نگریستن به زن بیگانه وارد شده، این را مى رساند و هم چنین روایاتى که در خصوص حرمت نگاه کردن به زن در حال درمان آمده است.
از جمله:
صحیحه ابوحمزه ثمالى از ابوجعفر(ع): «از امام درباره زن مسلمانى پرسیدم که آسیبى به بدن او مى رسد: یا شکستگى و یا زخم در عضوى از بدن او که نگاه کردن بدان جایز نیست پدید مى آید. آیا مردى که به معالجه کردن آن بیش از زنان مهارت دارد، مى تواند به او نگاه کند؟ امام فرمود: هر گاه زن نیاز ضرورى به آن پزشک داشته باشد او مى تواند زن را درمان کند، در صورتى که زن بیمار اجازه دهد.» در این روایت، امام(ع)، روا بودن نگاه کردن به زن را به نیاز ضرورى معالجه زن به پزشک مرد، مشروط کرده است. بنابراین، اگر ضرورت احساس نشود، درمان زن توسط مرد [در فرض مزبور] جایز نیست. این که درمان را به خواسته زن مرتبط دانسته، اشاره بدین نکته است اگر برخى از زنان بزرگوار و غیرتمند، رنج زخم و یا شکستگى را تحمل کنند و آن را بر نگاه و یا لمس کردن مردان نامحرم ترجیح دهند، این کار روا خواهد بود.
هم چنین لمس کردن بدن زن نیز روا نیست، روایات زیادى بر این مدعا دلالت دارد:
یکى از این روایات، موثقه سماعة بن مهران است: «از امام(ع) درباره دست دادن مرد و زن پرسیدم. امام فرمود: حلال نیست که مرد با زن دست دهد، مگر با زنى که ازدواج وى بااو حرام باشد: خواهر، یا دختر، یا عمه، یا خاله و دختر خواهر و یا همانند آنها و اما زنى که ازدواج با وى رواست، نباید مرد با آن زن دست بدهد، مگر از روى لباس و البته کف دست او را هم نباید فشار دهد.» برداشت عرفى از روایت مى رساند که دست دادن با زن و لمس کردن دست او، هیچ خصوصیتى ندارد، زیرا کف دست نمونه اى از کوچکترین مصداق لمس بدن زنست و در نتیجه لمس بدن زن حرام است حتى به هنگام درمان.
از سخن یاد شده، حکم صورت ششم به دست مى آید، بدین گونه که اگر عمل جراحى را مرد نامحرم انجام دهد و یا به نگاه و یا لمس شرمگاه زن و یا مرد بینجامد، در صورتى که به وسیله غیرشوهر و یا همسر صورت گیرد، حرام است ولى اگر به وسیله محرمهاى زن و یا محرمهاى مرد انجام شود، عینا همان حکم صورت پنجم را دارد.
عقیم سازى زن و یا مرد
هر گاه عمل جراحى موجب عقیم شدن دائمى زن و یا مرد شود، برخى آن را حرام دانسته اند، زیرا این عمل از مصادیق ضرر زدن به نفس به شمار مى رود که از محرمات شرعى است.
بررسى: عمومیت حرمت ضرر زدن به نفس به گونه اى مطلق، از نظر شرعى، روشن نیست هم چنین، «عمل عقیم سازى» به عنوان نمونه اى از این عموم، نیز قطعى نیست. و نیازمند به بررسى و کاوش مى باشد. از این رو مى گوییم:
چند دلیل براى اثبات عموم حرمت اضرار به نفس، اقامه شده است:
اول: سخن پیامبر(ص) که در موثقه زرارة، نقل شده است:
«لا ضرر و لا ضرار.» نه ضرر زدن بر خود رواست و نه ضرر زدن به دیگران.
چگونگى استدلال: تردیدى نیست که مراد از ضرار، وارد کردن ضرر است. از این رو، پیامبر(ص) فرمود:
«ما اراک یا سمرة الا مضارا.» تو را اى سمره نمى یابم جز این که ضرر وارد مى کنى.
و یا فرمود:
«انک رجل مضار و لا ضرر و لا ضرار على مؤمن.» تو مردى هستى که ضرر وارد مى کنى و شخص با ایمان، نه بر خود ضرر مى زند و نه بر دیگران.
بنابراین مراد از ضرار در روایت رفتار و عمل مکلف است و نفیى که بر فعل مکلف وارد شده، و ظهور در حرمت آن دارد و در نتیجه مفاد قسمت دوم روایت، تحریم زیان رساندن مى باشد و زیان رساندن، فراگیر است و موردى را که ضرر از جانب مکلف برخودش وارد شود، نیز در بر مى گیرد.
لازم به ذکر است که جمله: «لا ضرر» تنها بر نفى ضرر در چهارچوب قوانین شرعى، دلالت دارد و برگشت این قاعده، به نفى احکامى است که مستلزم ضرر باشد; نظیر وضو و یا حج ضررى، لکن بر حرمت تحمل ضرر دلالت ندارد.
نقد: این سخن مردود است، زیرا اطلاق ادعا شده مورد پذیرش نیست و جمله «لا ضرار» تنها به موردى انصراف دارد که ضرر بر دیگرى وارد شود [و نه بر خود شخص]، بویژه، مورد حدیث آن جایى است که «سمره» بر مرد انصارى ضرر وارد مى کرد. بنابراین، مورد حدیث، وارد کردن ضرر به دیگران است. در نتیجه، وقتى عبارت «لا ضرار» در این مورد صادر مى شود، تنها به جایى انصراف دارد که وارد کردن ضرر به دیگران باشد.
مؤید این مدعا آن است که در خبر زراره چنین آمده است:
«لا ضرر و لا ضرار على مؤمن.» در پاسخ نوشته محمد بن حسین به ابومحمد(ع)، که به سند صحیح روایت شده، امام چنین فرموده اند:
از خدا بپرهیزد و در این باره به معروف عمل کند و به برادر مؤمنش ضرر نرساند.
دلیل دوم: روایتى است از کافى، از صدوق در الفقیه والعلل، از شیخ در التهذیب، از برقى در المحاسن و از عیاشى در تفسیرش، از ابوعبدالله علیه السلام و یا از ابوجعفر علیه السلام:
به عنوان نمونه، در امالى به سند معتبر از محمد بن عذافر و او از پدرش نقل کرده است: به ابوجعفر محمد بن على باقر(ع) گفتم: «چرا خداوند مردار، خون، گوشت خوک و شراب را حرام کرده است؟ امام(ع) فرمود: خداوند بدین سبب این اشیا را بر بندگان خود حرام و ما سواى آنها را براى آنان حلال کرد که به آنچه براى آنان حلال کرده رغبت و از آنچه بر آنان حرام کرده نفرت داشته باشند. لکن خداى عزوجل وقتى آفریده ها را آفرید، هر چیزى را که مى دانست بدنهاى آنها را استوار نگه مى دارد و به نفع ایشان است، بر ایشان حلال و مباح کرد و هر چیزى را که مى دانست براى آنها ضرر دارد آنان را از آن نهى کرد. آنگاه همان چیز را براى شخصى که بدان نیاز ضرورى پیدا مى کند و بدنش جز به وسیله آن نمى تواند استوار بماند، حلال کرد. البته، آن هم به اندازه رفع نیاز و نه بیشتر.
بیان استدلال: امام(ع) در پاسخ به این پرسش که رمز حرمت اشیاى چهارگانه چیست؟ یک قاعده کلى را ارائه مى دهد. «خدا بندگانش را از هر چیزى که به آنان ضرر داشته باشد نهى کرده است». امام(ع) هر چند در مقام بیان حکمت تحریم است و در حکمت احکام، شرط نیست که جامع و مانع باشد، لکن این نکته مانع از استدلال به روایت نمى شود، زیرا استدلال در این جا از قبیل استدلال به علت نیست، بلکه این استدلال، تکیه کردن به یک کبراى کلى است که در سخنان امام(ع) بدان تصریح شده و آن این است:
«خدا هر چیزى را که مى دانست به آنان ضرر دارد، آنها را از آن نهى کرد»، امام(ع) آشکار بیان کرده که هر چیزى که بر بندگان و بدنهایشان ضرر دارد، خدا آنها را از آن نهى کرده است، مگر این که به استفاده از آن مجبور شود و فرمود:
«آنگاه، همان چیز را براى شخصى که بدان نیاز ضرورى پیدا مى کند و بدنش جز به وسیله آن نمى تواند استوار بماند، حلال کرد. البته، به اندازه رفع نیاز و نه بیشتر». بنابراین، روایت تصریح مى کند که هر چیزى که بر بندگان خدا ضرر داشته باشد، بر آنان حرام است.
تحقیق در مورد سخنى در تنظیم خانواده