فردیناسوسور (1857 ـ 1913) روان شناس سوئیسی بود قبل از اینکه کرسیل استاد را در دانشگاه خود داشته باشد (گنوا) داشته باشد درآلمان وفرانسه تحصیل می کرد وی مابقی عمر خود را به حرفه ی استادی ادامه داد (مشهور شد ) دربسیاری از موارد وی را به عنوان پدرعلم زبان شناسی مدرن می شناسند (نام وی به خاطرتئوری های زبان شناسی اش در این کتاب درج شد. وآن به عنوان باید به عنوان بخش اصلی درساختگرایی وروشی در علوم انسانی نشان داده شود ومورد مطالعه قرار گیرد وبنابراین تأثیری برروند مطالعات ادبی درقرون حاضر گذاشته است .
این تئوری ها هرگز توسط خودش به شکل کامل ومعتبر (موثق) انتشارنیافت (چاپ نشد) کتاب The course in general linguistic (ابتدادرپاریس در سال 1915 چاپ شد ) بعداز مرگ وی توسط همکارانش براساس یادداشت دانشجویانش از سخنرانی ها انجام داده بود دروضعیت اسفناکی تألیف شده بود ویراستاران مترجمان این کتاب اغلب جوان (تازه کار ) بودند روهاری roy harris آن را بودند شک به عنوان گسترده ترین اثردر باب مطالعه فعالیتهای فرهنگی بشریت که درهیچ زمانی تاعهدرنساس به چاپ نرسیده است توصیف می کند.
مطالعات زبان واژه شناسی درقبل ازسوسورهمانند زمان وی مطرح بود . علاوه براین تغییرات گرده برداری وتاریخی مهمی داشت رشد درآواشناسی ومعنا شناسی درمیان زبان و بین گروه های زبانی وجود داشت . سوسوز می گوید علم زبان شناسی هرگز نمی تواند برپایه تحولات زبانی یک ملت درادوار مختلف تاریخی مطالعه شود بلکه فقط بانزدیک شدن به زبان به عنوان نظام همزمان یا نظامی که همه عناصر وقوانین زبان دریک قالب زبانی که توسط استعمال کنندگان یک زبان وجود دارد می تواند مطالعه شود .
سخنان سوسور راجع به هدف از مطالعه درزبان شناسی سخت وابسته به تمایز بین زبان وکلمه دارد . که در این اینجا به طرز دیگری بیان می شود . به عنوان مثال زبان (آـ ی پدیده های فراگیر زبان بشری ) یک زبان (آـ ی یک نظام زبانی درکاربرده وکنش های گفتاری ویژه )
از آنجائیکه زبان از کلمات ساخته شده است ویک سهم اصلی دیگر سوسور می تواند تجزیه تحلیل هایش که برروی لغت انجام داده است می باشد به عنوان مثال علائم فعلی دوجنبه دارند یک جنبه مربوط به ایماء های شنوایی ویا الگوهایی آوایی است وجنبه دیگر مربوط به مفهوم signifiant می باشد . ازپیش سوسور آنها را مفهوم نامید و توسط هاری به نشانه وعلائم ترجمه شد و آن هم به significance ترجمه گردید (عمده ترجمه های معمولی زبان دال و معلول هستند ) عقیده قاطع سوسور این بود که یک رابطه ی اختیاری وجود دارد که این به صورت یک قرار داد توسط همه استعمال کنندگان یک زبان معمولی پذیرفته شده است این قرار داد (شرط) نتیجه بعضی از ارتباط های موکد در بین کلمه و معنی است این علائم دل بخواهی زبان مستلزم یک نظام ساختاری منظم است .
ممکنه دربعضی مفاهیم زبان درمطالعات زبانی نظر اجمالی برنتایج خلاصه شده که درموارد زیر بیان شده است (ازترجمه های 1983 هاری ) اولاً این باب عقیده است که متون زبانی می تواند به عنوان جلوه ای از یک نظام زبانی تلقی شود (ازقبیل روایت ها و حکایت های یک زبان ) که این متضمن قواعدی است که بتواند قابل فهمیدن باشد . بنابراین انتقادهایی ادبی یک مقدار نظم در ترتیب علمی به آن می دهد . دوما شکایت هایی درباره توضیحات تاریخی پدیده های ادبی حدیث در زمینه معنا ( خواستگاه ) مورد تحقیق قرار می گیرد . سوما یک تطابقی حتماً وجود دارد که برمحدودیت های معنایی اجتماعی وجمعی درپدیدآوردن وقبول کردن متون ادبی تأکید کند . چهارما انتقاد از تئوری های ساده (خام ) واقع گرایی ادبی . تعداد زیادی از مقالات که دراین کتاب درج شده اند ، به طور مستقیم یا غیرمستقیم مدیون تئوری های زبانی سوسورهستند .
مراجع متقابل.
1 .Taxoeson
- derrida
- lecan
- bakhtin
تفسیر : جاناتان کالز و سوسور (1976 ) ـ روی هاری (1987) reading saussure
اهداف مطالعه the object of study
درخصوص تعریف زبان
آن چیست که زبان شناسی را محدود به این تجزیه و تحلیل ها کرده و هدف واقعی ازمطالعه درکل زبان چه می تواند باشد واین سئوالات درخصوص مورد سختی زبان است مامی خواهیم بدانیم چراقبلاً به این گونه سئوالات مطرح نبوده است . ابتدا به ما اجازه بدهید که حقیقتاً سعی می کنیم ماهیت این سئوالات (مشکلات زبان) را دریابیم .
شاید سایر علوم هم اهداف معینی از مطالعه را برای خوددرنظرگرفته اند که این علوم نقطه نظرهای (دیدگاه های ) مختلفی را بررسی می کند . که دراین مورد زبان شناسی کاملاً متفاوت عمل می کند . فرض کنیم بعضی از افراد کلمات فرانسوی nu (ناخذ) تلفظ می کند . درگام نخست شخصی ممکنه تصورکند که این می تواند مثالی مجزا از هدف مطالعه زبان شناسی باشد . اما بیشتر مطالعات دقیق تری از یک مجموعه از سه یا چهار چیزکاملا متفاوت از هم را نشان می دهد . که این معنی دردیدگاه هایی پذیرفته شده است . دراینجا یک آوا یا عبارتی از یک تفکر (عقیده) وجود دارد .یک کلمه اشتقاقی لاتین از Nidum هم وجود دارد وغیره . بهیچوجه در دیدکلی هدف معلوم نیست زیرا شخصی ممکنه بگوید :
که این دیدگاه که پذیرفته شده است می تواند هدف را مشخص کند درکل هیچ چیزی وجود ندارد که این را به ما بگوید که آیا شخصی این روش اولی یا قبلی یا هیچ یک از این ها را قبول ندارد .
هرکدام از این فریضه ها پذیرفته شده اند . بعلاوه زبانشاسی همیشه دوشکل مکمل یکدیگر وهریک وابسته به هم هستند را معرفی می کند (ارائه میدهد ) .
علاوه برهریک از عقاید (نظریه) های پذیرفته شده پدیده های زبان شناسی همیشه به دوشکل مکمل را ارائه می شوند که هر کدام وابسته به دیگری است برای مثال :
- درک گوش از هجاهایی به حس های شنیداری مرتبط است اما اصوات (آواها) دراستفهام نمی تواند بدون اندام های گفتاری (صوتی ) وجود داشته باشند . این برای مثال n o n می تواند درون این دو جنبه مکمل به آن وجود داشته باشد بنابراین شخصی نمی تواند به سادگی آنچه را که از گوش می فهمد برای آن معادل سازی کند و شخص نمی تواند آنچه را که از طرز گفتار زبانی می شنود از هم تفکیک کند . نه این نه آن . به عبارت دیگرفردی می تواند حرکات مرتبط اندام های صوتی رابدون رجوع به حس های شنیداری متناظر تشخیص دهد .
- اما حتی اگر ما این دوگانگی آوایی را در نظر بگیریم قبل از این هم ما می توانستیم زبان را به صورت های آوایی تبدیل کنیم یا نمی توانستیم . اصوات گفتاری فقط ابزار تفکر هستند ووجودمستقلی هم ابداً ندارند . دراینجا مکمل های دیگر به وجود می آیند واین یکی از مهمترین (جنبه های زبان ) است . یک آوا خودش یکی از واجهای تولیدی شنیداری پیچیده ای است و آن به نوبت با یک عقیده از واحد پیچیده دیگر هم از لحاظ زبان شناسی وهم از لحاظ فیزیولوژیکی ترکیب می شود .
- وانگهی زبان یک جنبه شخصی و یک جنبه اجتماعی دارد و یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست
- زبان در هیچ زمان معلومی شامل یک نظام وفرضیه ثابتی نبوده است درحال حاضر آن یک اصل و تجربه ای از گذشت است ودر دید نخست آن دربین نظام زبان وتاریخ زبان و دربین آنچه که هست وبوده است . خیلی ساده به نظر می رسد درحقیقت پیوند بین این دو آنقدر زیاد است که تفکیک کردن این دو از هم مشکل است عناوین می تواند مختصر شود اگر شخصی زبان را از دید پدیده فردی زبان شناسی آن را مورد بررسی مثال اصلش مطالعه کردن زبان کودک است . آن کاملاً غیرواقعی است (غلط است ) که معتقد باشیم که زبان درخصوص مشکلات نمادها می باشد وهیچگونه ناهنجاری از شرایط دائمی با مشکلات ندارد هیچ روشی خارج از این چرخه نیست .
هرچندکه ما به این سئوال نزدیک می شویم هیچ یک از اهداف مطالعه زبان شناسی به خودی خود بوجود نیامده است . هرکدام از این روش ها به همان موضوع مرتبط به ما برمی گردد یا اینکه ماهریک از این مشکلات را در یک صورت (شکل ) حل می کنیم واحتمال وقوع دوگانگی های نامبرده فوق را به حساب آوریم به نظر می رسد خود را ملزم کردیم تا سعی کنیم زبان را در چند روش همزمان مطالعه کنیم دراین مورد هدف از مطالعه درخور مواردی بی ربط وغیر متناجنس مبهم می گردد درادامه بدین گونه شخصی دری را روبه علوم مختلف از قبیل روان شناسی علم انسان شناسی ، گرامر تجویزی (متضمن دستور ) ، لغت شناسی ، وغیره باز می کند که این علوم از علم زبان شناسی مجزا هستند این علوم می توانند زبان از آن خود بدانند وقتی که آن در تملک خود درآورنده اما روش های زبان ، مواردی نیست که آنها به آن نیاز داشته باشد .
به عقیده ما فقط یک راه حل است که همه این مشکلات را حل می کند زبان شناس باید مطالعه ساختارهای زبانی را به عنوان وظیفه اولیه خود درنظر بگیرد وهمه جلوه های زبان شناسی دیگر را به آن ربط دهد به راستی درمیان این همه دوگانگی ، ساختارهای زبانی به نظر یک موردی است که تعریف پذیری مستقلی دارد .
مواردی را بوجود می آورد که ذهن ما می تواند بطور رضایت بخش آنها را بفهمد .
بنابراین ساختارهای زبان شناسی چیست ؟
(حقیقتا به عقیده ما این موارد یکسان به عنوان زبان نیست ) ساخت های زبانی فقط یک بخش زبان است به هر حال آن یک بخش اصلی زبان است ساختارهای یک زبان یک فرآورده از استعداد فکری زبان اجتماعی مااست . ضمنا آن همچنین یک جنبه ازقراردادهای پذیرفته شده فردی توسط جامعه است تااعضای جامعه بتوانند از استعدادهای فکریشان استفاده کند . زبان درتمامیت (کل) خودجنبه های مجزا و متفاوت زیادی را داد که آن درسرتاسر قلمروهای گوناگون مرزی مجزا قرار گرفته است ضمنا آن فیزیکی فیزیولژیکی و روان شناختی است . آن به هر دو جامعه وافراد متعلق است هیچ طبقه ای از پدیده های بشر هیچ مکان فردی رابرای آن بوجود نیاورده است . بخاطراینکه زبان همینطوری هم یکپارچگی قابل توصیفی ندارد .
برعکس زبان مانند یک نظام ساختاری است وهم کامل وهم جزاصلی از یک طبقه است همینکه ما ساختارهای زبان شناختی را مهمترین ویا عالیترین چیز درمیان صورت های زبانی نیست می دهیم . ما یک نظم (برنامه دستور) طبیعی را در میان یک مجموعه معرفی می کنیم که خودش را به هیچ زنجیره زبانی دیگر سوق نمی دهد .
ممکنه آن در تضاد باجزاصلی طبقه ای (زنجیره ای ) باشد که استفاده ما از زبان مبتنی بریک استعداد فکری متناسب با طبیعت است ازآنجایی که نظام زبان آشنایی وقراردادی است بنابراین آن باید درعوض از اولویت های مشخص فوق از توانایی زبانی ما تبعیت کند.
بدین منظور ممکنه شخصی به شرح زیر توضیح دهد .
نخست اینکه آن نقش زبان را همانقدر کاملا طبیعی درگفتار ایفا نمی کند که می گوییم آن واضح نیست همانطور که اندام (دستگاه ) صوتی ما برای صحبت کردن آفریده شدند همانگونه هم پاهای ما برای راه رفتن آفریده شده اند . به هیچ وجه زبانشناسی درتوافق بااین پیامد نیست ویقینا برای مثال زبان را به عنوان نماد اجتماعی دقیقا یکسان با همه نمادهای دیگر اجتماع می نگرد . دراختیار داشتن زبان بستگی به فرصتها (احتملات ) یا فقط به سهولت اندام های صوتی ما ربط دارد . که ما آن را برای اهداف زبان شناسی از آن استفاده می کنیم . انسان در این عقیده است که ممکنه حرکات ایماء و اشاره را به خوبی انتخاب کند واز آن استفاده کند .
بدینسان تصورات بصری را برای الگوهای صدا استفاده می کرد . بی تردید شیوه دقیقی بیش از اندازه برای یک موقعیت است . بخاطر اینکه زبان درهمه جنبه هایش شبیه به سایر سنت های اجتماعی نیست .
بخاطر اینکه آن در بعضی از مقیاس (جهت) توسط طبیعت به ما تحمیل می شود اما ماهیت زبانشناسی آمریکایی دقیقا درباره نکات اصلی زبانی می باشد که ما در گفتارمان از آن استفاده می کنیم وممکنه آن تفاوتی نداشته باشد که
دقیقا آن ماهیت پذیرفته شده علائم (نشا نه ها ) است . بنابراین موضوع دستگاه صوتی تا آنجایی که به مشکل زبان ربط دارد یک مورد ثانوی (فرعی) است .
این طرز فکر از حمایت کردن از اندیشه های طرز گفتار بدست می آیند . در لاتین کلمه aeticulus به معنی بخش ، عضو ، زیر شاخه از یک توالی چیزها می باشد . همانطور که زبان به نظر می رسد که ممکنه طرز گفتار آن به بخش هایی از زنجیره گفتار درمیان سیلاب ها و یا به بخش هایی از زنجیره معنا درمیان واحدهای معنایی مرتبط باشد (اشاره شود) . زمانی که در این حالت است که شخصی به طرز گفتار زبان آلمانی صحبت می کند براساس تفسیر دوم ، ممکنه شخصی بگوئید که آن زبان گفتاری نیست که در انسان ها طبیعی است اما این توانایی معنا یک زبان r e a است یک نظامی از علائم مجزا که با عقاید مجزا مغایرت دارد .
بروکار توانایی گفتاری زبان را که در حلقه جلویی سمت چپ هیپوفیز مغز قرار دارد را کشف کرد این حقیقت زبان پس از عطف دادن راجع به زبان به عنوان یک استعداد طبیعی پذیرفته داده شد . اما این محدودیت ها به یک جاشناخته نشده درآن تا هرچیزی که در خصوص زبان و نوشتن می شود را در اختیار بگیرد .
بنابراین آن به نظر می رسد که اشاره شده باشد . وقتی که همچنین شباهتی از گونه های مختلفی از عدم تکلم را به خاطر نقض عضوی در مرکز تمرکز است را بررسی می کنیم .
- این بی نظمی های گوناگون که برزبان گفتاری ما تأثیر می گذارد به بسیاری از روش ها در تأثیر نامنظم با زبان نوشتاری مرتبط است .
- درهمه مواردی که در ناتوانی در نوشتار و ناتوانی در تکلم مؤثراست این ناتوانی ها برای نوشتن و به زبان در آوردن یک زبان معمولی کافی نیست اما این توانایی ها در هیچ اسلوبی از علادم متناظر با زبان معمولی به وجود نمی آید همه اینها ما را راهنمایی می کند تا درگذشته ازاین نمادهای گوناگون این علایم را درک کنیم دراینجا یک توانایی
شامل 19 صفحه فایل word قابل ویرایش
دانلود مقاله تئوری زبان فردینان دو سوسور