مشخصات این فایل
عنوان: انسان و مادی گری
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 102
این مقاله درموردانسان و مادی گری می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله انسان و مادی گری می خوانید :
و حقیقت مطلب در انحراف و شذوذ روانی نیز چنین است و در آن نیز یک شباهت شکلی با عمل طبیعی روانی وجوددارد، ولی در وظیفه با آن متفاوت است، از این رو نمیتوان به همان روشی که بر حالت سلامت قضاوت میکنیم، برآن نیز قضاوت کنیم زیرا این برای روان، یک وظیفه مفیدی را انجام میدهد که با شخصیت و ماهیت اصیل روحناسازگاری ندارد، در حالتی که شذوذ و انحراف، با این شخصیت و موجودیت ناسازگار است و منجر به نابودی و فسادآن میشود.
و نیز جایز نیست که مسئله را به شکل وارونهای درآورده بگوئیم که حالت طبیعی کوچک شدهای از حالت انحراف وشذوذ است، همانطوری که فروید دوست دارد چنین بگوید، تا درباره دو حالت یک نوع قضاوت نماید.
حالت منفی «سادیسم» ـ «مازوشیسم» یعنی احساس لذّت از درد و رنج را بعنوان مثال و نمونه ذکر میکنم: در افرادسالم مقداری از این احساس وجود دارد و آن در حدود این اندازه، وظیفه طبیعی خود را انجام میدهد، زیرا پارهای ازعملیات رشد، همراه مقداری از درد هستند (مثلاً مانند رشد دندانها) و برای اینکه ضرورت اقتضا میکند که انسان درمعرض مقداری از تشنگی و گرسنگی قرار گیرد، بلکه پیدایش اخلاق و احساسات عالی بودن امتناع و خودداری ازامور معینی انجام نمیشود و این امتناع ناگزیر باید لاقال در آغاز کارش، مقداری ناراحتی بوجود بیاورد.(39) و اگر درروان یا جسم قابلیت پذیرش این درد و رنج نبود، ممکن نبود که چنین اموری انجام پذیرد.
ولی حالت مرض در وظیفه و هدف با این فرق دارد، هرچند در صورت ظاهر شبیه باشند، در حالت شذوذ و انحراف،لذّت جز از راه درد و الم انجام نمیپذیرد، چه در مسئله جنسی و یا احساس دیگر و همچنین انحراف، فعالیت طبیعیحیاتی را تعطیل میکند و آنرا از راهی که فایده کامل از آن گرفته میشود، منحرف مینماید. در این صورت چگونهمیتوانیم بگوئیم که «مازوشیسم» بزرگ شده حالت طبیعی است و یا حالت طبیعی تصغیر و کوچک شده حالت«مازوشیسم» است؟
و اگر همه داوریهای فروید بر این استنتاج مهم از حالات نادر و انحرافی متکی باشد ــ خود او هم این را انکار نمیکنددر معرض خطا و اشتباه بوده یا لااقل مبالغه در اندازهگیری است.
و شدیدترین چیزی که از آن بهنظر میرسد، این فرض است که همه فرزندان بشر مبتلا به عقده «اودیپ» میشوند! وآنگاه بوسیلهای از وسایل، بر آن غالب و چیره میشوند. این فرض را برای این منظور مینماید تا بتواند حالات نادره وانحرافی، که عارض بعضی افراد میشود ــ یعنی حالاتی را که در اطفال مبتلا به اودیپ دیده میشود تفسیر نماید.
مثلاً او مانند کسی است که میبیند بعضی از کودکان با شش انگشت ـ نه پنج انگشت مانند افراد معمولی بدنیامیآیند، آنگاه به جای اینکه بگوید این یک حالت استثنایی و انحرافی است، گمان میکند که در همه کودکان ششانگشت پدید میآید!! و سپس با وسیلهای از وسایل از انگشت ششم آسوده و خلاص میشوند! و با پنج انگشت بدنیامیآیند و نادانانی امثال ما، گمان میکنند که این در همه کودکان یک اصل طبیعی و عادی است!
اشتباه دوم فروید
اشتباه دوم فروید این است که نظریاتی را که از مطالعه یک نسل مخصوص جامعه معینی بدست آورده، بر همه نسلهاو تیرههای گوناگون و جامعههای مختلف بشری تطبیق میکند و احکام مخصوص دین مسیح و احکام ادیان پیش از آنرا، آنطور که بدست آورده، بر همه ادیان، به طوری که شامل دین اسلام نیز میشود، تطبیق میکند، با آنکه اسلام درتوجّه و نظرش به روان انسانیت، با دیگر نظامها و عقاید، اختلاف ریشهداری دارد.
شکی نیست که فروید با افق تنگ و محدودش از ورود در فراخنای اسلام و درک روح ملایمت و نرمش آزادیخواهانهآن که بر هیچگونه سرکوبی غرایز تکیه ندارد و هیچ رابطهای با عقده «اودیپ» در آن موجود نیست، ناتوانست. دراسلام نه «فرزند قاتل» وجود دارد و نه «پدر مقتول»! گاهی ممکن است کسی بگوید: فروید خود عنایتی به این مباحثنظری و فلسفی نداشته، بلکه حالات معینی به وی عرضه میشد و او در آن تحقیق میکرد و و از تحقیق و بررسی آنها،آراء و نظریات خاصی را استنتاج میکرد و آنها را با قطع نظر از دلالت آن از نقطه نظر دینی و یا اخلاقی و یا اجتماعی،بهعنوان تجارب و آزمایشهای علمی ضبط مینمود.
البته ممکن بود که این سخن درست باشد، ولی در صورتی که یک حکم و نظر عمومی را درباره تمام بشریت از روزگارپیدایش تاکنون، صادر نمیکرد و اصرار نمیورزید که این نظریه خاص، تنها شکل صحیح همه بشریت است و تفسیرخاصی را درباره دین اعلام نمینمود و آن را شامل همه ادیان نمیدانست و نمیگفت که تمام دینها در این تفسیرمخصوص شریکند!
با این وصف اگر برای فروید از ناحیه الهامات و تأثیرات روزگاری که او در آن میزیست و شرایط زندگی شخصی اوعذرهایی تهیه کنیم، برای ما هنگامی که عقاید و آراء او را میپذیریم و معتقد میشویم که بشریت همیشه همانطوراست که فروید توصیف نمود و همه ادیان چناناند که او بیان کرد، عذر و بهانهای نیست.
بر ما لازم است که در این آراء و نظریات، تجدید نظر کنیم و آراء درست و صحیح آن را گرفته از اشتباهات آن اجتنابنماییم و هنگامی که این کار را انجام دهیم، خواهیم دید که بسیاری از گفتههای او صحیح است، ولی بزرگترین وخطرناکترین اشتباهات آن این است که انسان را در یک مرحلهای نگاه میدارد که به حیوانیت نزدیکتر است و مجالبرای ارتقاء به نقطهای بالاتر از عالم نیازمدیها و احتیاجات، باقی نمیگذارد اگر او سخنانش را درباره انسانیت میگفتو آنگاه راه را برای افزودن جنبههای دیگری در روان بشریت، یعنی جنبههای لطیف و دقیقی که متمایل به ارتقاءمعنوی و تسامی روحی است، بازمیگذاشت و با تفسیرهای پیچیده و حیلهگرانهاش در آلوده ساختن و زشت کردن وخاموش نمودن انوارش اصرار نمیکرد، ما در بسیاری از موارد بر او اعتراض نمیکردیم.
بدیهی است که قسمت عمده احساسات بشر در محیط زمین واقع میشود و به عالم ضروریات و نیازمندیها سقوطمیکند، ولی یک اقلیتی از احساست که با اراده و اختیار، از این سطح بالا میرود و از قید و بند جسم آزاد میشود، ازتمامی جنبههای بشری بیشتر شایسته ضبط و یادداشت است، زیرا این «انسانیت» است و این همان تقدم و پیشرویاست که انسان را از حیوانات گذشته ممتاز نمود. بررسی و تطبیق نظریه تکامل (نشو و ارتقاء) ما را وامیدارد این تطورو تغییر مهمی را که انسان را از گذشتگانش بالاتر میبرد و در نتیجه وی را میان آنان به داشتن روان و روح ممتازمیگرداند، ضبط نمائیم. این مزایایی است که در موجودات دیگر دیده نمیشود و اینها امتیازات اساسی و ریشهداریاست که نمیتوان از آن غلفت نموده یا آنرا بر مقیاس حیوان تفسیرنمائیم.
سقوط اروپا و آمریکا
سهم عقاید فروید در اشتباه و درستی هرچه باشد، بدون شک در جامعه غربی اثر بزرگی داشت و شاید هیچ نظریهایبوجود نیامد که چنین انقلابی را که این نظریه در سیر جامعه پدید آورد، بوجود بیاورد جز نظریه «داروین» قبل از آن ونظریه «کارل مارکس» که قبل از فروید نمودار شد و بعد از وی عملی گردید توده مردم، افکار و آراء او را پذیرفتند وبسیاری از دانشمندان هم به آنان در این راه کمک میکنند.
آنان به نصوص و تصریحات نظریات فروید اکتفا نکردند، بلکه مطابق میل و هوای خویش در تفسیر آن توسعه دادند وهمه به دین ایمان آوردند که: امر طبیعی این است که باید غرایز، از زندانشان آزاد شوند! و در برابر آن هیچ مانع و حدیجز حد کفایت و سیری قرار نگیرد. و از آنجایی که جامعه و دین و اخلاف و رسوم و اداب همه و همه در سر راه اینآزادی قرار میگیرند، مردم، مخصوصاً جوانان، به این عوامل بهعنوان امور غیرطبیعی و غیرمنطقی مینگرند ومیپندارند که آنها میراث و بازمانده گذشتههای کهنهای است که در تاریکیهای نادانی فرورفتهاند و شایسته ما نیست کهبر آن امور باقی بمانیم، چون ما به دنیای نور و درخشندگی وارد شدهایم!
در نتیجه نسلی بوجود آمد که از این آراء و عقاید با همه مبالغات و اشتباهاتی که در آن است سیراب شد، نسلی کهمعتقد است که در برابرش جز یکی از دو راه وجود ندارد: یا احترام به جامعه و دستورات و سفارشهای دین و ارزیابیو اندازهگیری ارزشهای معنوی و اخلاقی که نتیجه آن پیدایش بیماریها و اضطرابهای روانی است! و یا شکستن رسومو آداب این جامعه و به کنار نهادن دین ودورافکندن ارزشهای اخلاقی و معنوی برای تحقق بخشیدن سعادت! فردی ــیعنی دستیابی بر لذّت جسمانی و برای تحقق بخشیدن احساس شخصیت و استقلال و آزادی افراد!
مردم راه دوم را برگزیدند، همچنان که ناگزیر میبایست چنین باشد! و البته نزدیکی آنان، به دوران مبارزه وحشتناکی کهمیان دین و کلیسا پدید آمد (و منتهی به خورد شدن کلیسا و ارزشهای معنوی درست و نادرستی که پیرامون آن وجودداشت، گردید) و نزدیکیشان به دوران انقلاب صنعتی و امواج اجتماعی و اخلاقی مخصوصی که پدید آورد، آنان رادر این راه کمک نمود. علاوه براینها، این راه طبعاً خود یک راه آسانی است که عوامل فریبنده زیادی دارد و پیروی ازآن: آسانتر و لذّتبخشتر از سیر در راههای دیگر است: یعنی راههایی که مردم را به واجبات زیادی مکلف میکند کهبدون آن وجود «انسانی» تحقق پذیر نمیشود!
... آنگاه جنگ بزرگ اول پدید آمد و میلیونها نفر از جوانان در سربازخانههای اروپا و آمریکا مسلح شدند و چند سالیاز عمر خود را در سنگرهایی گذرانیدند و مرگ با گازهای کشنده و بمبهای کوبنده و جنگ میکربی و جنگ اعصاب وعوامل وحشتزای دیگر، آنان را تهدید میکرد، همین که جنگ پایان پذیرفت، این افراد سرکرفته از سنگرها وتوقفگاهها آزاد شدند و مانند جوشش درونی گرسنهای، به جستجوی غذا پرداختند، و طبعاً به دنبال غذای جسمگرسنه و تشنه روانه شدند، نه بسوی غذای روح و عقل!
میلیونها جوان در جنگ کشته شدند، و در نتیجه زنان ناگزیر شدند برای جستجوی غذا به کارخانهها و راههای دیگرروی آورند، زیرا مرد و رئیس خانواده آنها کشته شده و یا از دادن خرج روزانه آنان استنکاف مینمود و او تازه از یکبحران بزرگ خارج شده بود و آسایش شخصی خود را می جست و نمیتوانست قید و بندها را، اگرچه از طرفنزدیکترین نزدیکانش باشد، متحمل شود و در نتیجه زن بصورت طعمه و شکار سهلالوصول انواع گرسنگیها درآمد:گرسنگی معده و گرسنگی مظاهری از قبیل لباس و زینت که زن بر آنها حریص است و گرسنگی غریزه! از طرف دیگرعده زنان، بعلت کشته شدن گروهی از جوانان، بر جمعیّت مردان افزون گشت و اگر همه مردانی که زنده مانده بودندازدواج میکردند، باز هم همه زنان و دختران نمیتوانستند شوهری بدست آورند!
این موفقیت برای اطاعت و پیروی مردم از تعلیمات فروید یک فرصت طلایی! بهشمار میآمد و دیگر احتیاج به کسینبود که آنان را به سوی آزادی حیوانی دعوت کند، شرایط و موقعیت مخصوصشان آنان را به سوی این آزادیمیکشانید، ولی آنان در تعلیمات فروید سند بزرگ و محکمی برای انگیزهها و تحریکهای به هیجان آمده جسمانیخود یافتند و بهجای اینکه در برابر جامعه بصورت جنایتکاران و مجرمین اخلاقی جلوه کنند، در اثر نظریه فروید، اینبهانه به دستشان آمد که بگویند: ما تابع ندای «علم» هستیم که آن از افسانههای گذشتگان به پیروی شایستهتر است!.
و از این جهت نسلهایی که در جنگ اول و بعد از آن بوجود آمدند، ایمان کورکورانهای نسبت به فروید دارند، و او را بهمثابه قهرمانی از قهرمانان تاریخ میشناسند، بنابراین عجیب نیست که مجله «Look لوک» آمریکایی، او را یکی ازبیست نفری میداند که قرن بیستم را ساختهاند! و منابع تاریخی هم او را یکی از قهرمانان قرن جدید میدانند.
و در نتیجه مباحث فلسفی و اجتماعی خاصی پدید آمد که همه بر پایه تفسیرهایی که فروید در خصوص روح بشرتقدیم میکند، بنانهاده شدهاند و در این راه کوشش میشود که ثابت شود که «جامعه» یک اندیشه و تصوری است که باطبیعت اشیاء سازگار نیست و با آن ضد و مخالف است! و رسوم و قیود آن که جامعه بدان وسیله موجودیت خود راحفظ میکند، قیود تحمیلی است که هیچگونه مجوزی ندارد و رابطه و پیوند خانوادگی، زنجیری از زنجیرهایی استکه باید برای تحقق سعادت و آرامش، آن را پاره نمود.
و تنفر افراد از جامعه، مولود نظریه فردیتپرستی که از نظریات او الهام میگیرد، رو به تزاید گذاشت و به جایی رسیدکه نام جامعه را نمیبرند جز اینکه به دنبال آن اوصاف ظلم و فشار و استبداد هم گفته میشود!
و همچنین نامی از اخلاق و دین و رسوم و آداب، جز با خشم و نفرت و یا مسخره و استخفاف، برده نمیشود. وبالاخره در بسیاری از مردم اروپا و در سرتاسر آمریکا، کار به خورد شدن جامعه و پاره شدن روابط خانوادگی و جدائیکامل از میراث اخلاقی و آداب نسلهای گذشته منجر شد...
....
بخشی از فهرست مطالب مقاله انسان و مادی گری
یادداشتی بر چاپ جدید
مقدمه چاپ اول
فصل اول ـ مقدمة مؤلف
یادداشتی بر: چاپ سوم
آشنایی با فروید!
فصل دوم ـ نظریة مسیحیت
نظریه مسیحیت
فصل سوم ـ فروید و فرویدیسم
فروید
داروین
وجدان اخلاقی
دین و جامعه
جامعه و اخلاق
اگزیستانسیالیسم!
فصل چهارم ـ پراگماتیسم و تجربیها
تجربیها
تجربیها چه میگویند؟
فصل پنجم ـ ماتریالیسم و کمونیستها
کمونیستها!
انسان مادی
دترمینیسم اقتصادی
نهضت جهانی اسلام
فصل ششم ـ نظریة اسلام
نظریه اسلام
تفاوت اسلام و مسیحیت
اسلام و واقعیت وجود بشر
امتیازات اسلام بر قوانین بشری
اراده یا تنها امتیاز بشر
راههای مبارزه با نفس
نمونههای ممتاز
فصل هفتم ـ فرد و جامعه
فرد و جامعه
مقررات اجتماعی
تعادل میان فرد و جامعه
فصل هشتم ـ جرم و کیفر
جرم و کیفر
جرایم در نظام اسلامی
مقررات کیفری اسلام
فصل نهم ـ مسائل جنسی
مسایل جنسی
زن و مرد و سرنوشت انسانی
تمایل جنسی و اسلام
مساوات در خانواده
فصل دهم ـ ارزشهای برتر
ارزشهای برتر
تهذیب اخلاق!
دانلود تحقیق انسان و مادی گری