دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
فرمت فایل: word
تعداد صفحه:186
دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج
دانشکده الهیات و ادبیات عرب
پایان نامه جهت دریافت درجه کارشناسی ارشد M.A
رشته : فلسفه و کلام اسلامی
عنوان : روانشناسی دین
فهرست مطالب
چکیده
مقدمه ۱
فصل اول
رابطه روانشناسی و دین ۱۱
تعریف دین ۱۵
بررسی تئوریهای روانشناسانة دین ۲۱
ـ تئوری تحولی پیاژه ۲۲
ـ تئوری اریکسون . ۲۵
ـ آلپورت ۲۷
ـ یونگ ۳۰
ـ هیوم .. ۳۵
ـ فروید ۴۲
علل گرایش به دین ۴۷
پیامدهای گرایش به دین ۵۰
ـ جیمز ۵۱
تجربة دینی ۵۹
تعارض علم و دین ۶۰
کثرتگرایی دینی ۶۸
فصل دوم
تعریف تجربة دینی ۷۶
پیشینة تاریخی تجربة دینی ۷۹
اقسام تجربة دینی ۸۳
دیدگاههای مختلف در مورد انواع تجربههای دینی ۸۶
ـ تجربة دینی نوعی احساس است ۸۶
ـ تجربة دینی نوعی تجربة مبتنی بر ادراک حسی است ۹۵
ـ تجربة دینی ارائه نوعی تبیین مافوق طبیعی است ۹۸
نمونههای تجربة دینی ۱۰۴
آیا تجربههای دینی هستة مشترکی دارند ۱۱۸
تجربههای عرفانی ۱۲۰
ـ آیا تجارب عرفانی معرفتزا است ۱۳۱
آیا تجربة دینی میتواند اعتقاد دینی را توجیه کند ۱۳۵
فصل سوم
نگاهی نقادانه به موضوع ۱۴۹
ـ تقدم شرک بر یکتا پرستی ۱۶۴
ـ موهوم پنداری باورهای دینی ۱۶۵
ـ گناه نخستین ۱۶۶
ـ خدای پدرگونه ۱۶۷
ـ مفهوم جنسیت ۱۶۸
ـ تعمیم ناروا ۱۷۰
فهرست منابع و مآخذ (فارسی) ۱۸۰
فهرست منابع و مآخذ (انگلیسی) ۱۸۴
چکیده انگلیسی ۱۸۵
منابع
فهرست منابع و مآخذ(فارسی) :
۱- استور ، آنتونی . فروید . ترجمه حسن مرندی . انتشارات طرح نو . ۱۳۷۵
۲- الیاده ، میرچا . فرهنگ و دین (برگزیده مقالات دائره المعارف دین ) . ترجمه بهاءالدین خرمشاهی . تهران طرح نو . ۱۳۷۴
۳ـ الیاده ، میرچا . دین پژوهی . ترجمه بهاءالدین خرمشاهی . پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی . ۱۳۷۵ .
۴ـ استیس ، والتر . عرفان و فلسفه . ترجمه بهاءالدین خرمشاهی . تهران سروش . ۱۳۶۷
۵ـ باربور ، ایان . علم و دین . ترجمه بهاءالدین خرمشاهی . مرکز نشر دانشگاهی . چاپ سوم . ۱۳۷۹ .
۶ـ پاپکین ، ریچارد/ استرول ، آوروم . کلیات فلسفه. ترجمه دکتر سید جلالالدین مجتبوی . انتشارات حکمت . چاپ سوم . ۱۴۰۲ قمری .
۷ـ پترسون ، مایکل . عقل و اعتقاد دینی . ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی . انتشارات طرح نو . ۱۳۷۹ .
۸ـ پراودفوت ، وین . تجربه دینی . ترجمه عباس یزدانی . قم: مؤسسه فرهنگی طه . ۱۳۷۷ .
۹ـ جعفری ،محمدتقی. فلسفه دین. ترجمه بهراد راد. انتشارات الهدی. ۱۳۷۲ .
۱۰ـ مک دونالد، فردریک .ج . روانشناسی تربیتی . ترجمه زهره سرمد . دانشگاه تهران . ۱۳۵۵ .
۱۱ـ جیمز، ویلیام. دین و روان. ترجمه مهدی قائنی . قم: انتشارت دارالفکر. چاپ دوم .۱۳۶۷ .
۱۲ـ دوآن ، شولتس . روانشناسی کمال ، الگوهای شخصیت سالم . ترجمه گیتی خوشدل . نشر نو . ۱۳۶۲ .
۱۳ ـ سروش ، عبدالکریم . ایدئولوژی شیطانی (دگماتیسم نقابدار) . موسسه صراط . تهران . ۱۳۷۴ .
۱۴- فروغی، محمدعلی . سیر حکمت در اروپا . انتشارات زوّار . ۱۳۱۷
۱۵ـ فروم، اریک. روانکاوی و دین . ترجمه آرسن نظریان. انتشارات پویش. ۱۳۶۳ .
۱۶- فروم، اریک . رسالت زیگموند فروید . ترجمه فرید جواهرکلام . تهران . ۱۳۵۸ .
۱۷ـ فروید، زیگموند. آینده یک پندار . ترجمه هاشم رضی. تهران . ۱۳۳۹ .
۱۸ـ فروید، زیگموند. توتم و تابو. ترجمه خنجی. تهران، کتابخانه طهوری
۱۹- قراملکی، احد فرامرز . موضوع علم و دین در خلقت انسان . تهران . آرایه . ۱۳۷۳ .
۲۰ـ گنون، رنه. سیطره کمیت و علایم آخر زمان. ترجمه دکتر علیمحمد کاردان. مرکز نشر دانشگاهی .چاپ دوم. ۱۳۶۵ .
۲۱ـ لگنهاوزن، محمد. اسلام و کثرت گرایی دینی.ترجمه نرجس جواندل. قم: مؤسسه فرهنگی طه. ۱۳۷۹ .
۲۲- مجتهد شبستری ، محمد . هرمنوتیک با کتاب و سنت . طرح نو . تهران . ۱۳۷۵ .
۲۳ـ مورنو، آنتونیو. یونگ، خدایان و انسان مدرن. ترجمه داریوش مهرجویی. مرکز نشر دانشگاهی. ۱۳۷۶ .
۲۴ـ مطهری، مرتضی. انسان کامل. انتشارات صدرا . چاپ سیزدهم. ۱۳۷۴ .
۲۵ـ مطهری، مرتضی. مسئله شناخت .انتشارات صدرا. ۱۳۷۶ .
۲۶ـ مطهری، مرتضی. مجموعه آثار. انتشارات صدرا. ۱۳۷۸ .
۲۷ـ هیک، جان. فلسفه دین. ترجمه بهراد راد. انتشارات الهدی . تهران. ۱۳۷۲ .
۲۸ـ هیوم، دیوید. تاریخ طبیعی دین .ترجمه حمید عنایت. انتشارات خوارزمی. چاپ سوم. ۱۳۶۰ .
۲۹ـ یونگ، کارل گوستاو. روانشناسی و دین. ترجمه فؤاد روحانی. تهران. کتابهای جیبی. ۱۳۷۰ .
۳۰ـ یونگ،کارل گوستاو. خاطرات،رؤیاها و اندیشه ها. ترجمه پروین فرامرزی. چاپ اول. تهران. ۱۳۵۶ .
۳۱- یونگ، کارل گوستاو . روانشناسی و کیمیاگری . ترجمه پروین فرامرزی . انتشارات آستان قدس . مشهد . ۱۳۷۰
۳۲ـ مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر. مجله قبسات. ۱۳۷۵ . شمارههای : سال دوم ، ش ۱ و ۵ و ۶ . سال سوم ، ش ۲ و ۳ .
فهرست منابع و مآخذ(انگلیسی) :
۱- Alstone, William p. Perceiving God, Ithaca Cornell Vriversity Press. 1991 .
2- Baldwin J . m . (ed) . Dictionary of philosophy and psychology . Gloucester, Mass . Peters Smitt . U.S.A . 1960 .Vs . 1-3 .
3- Brown ,L.B. Advances in the Psychology of Religion Oxford : Pergamon Prrss . 1985 .
4- Byrne p . “John Hick’s Philosophy of world Religions”. Scottish Journal of theology 35 . No .4 . 1982 .
5- Collins ,G.R. Religion and Psychology in Corsini and Auerbach (Eds) , Concise Encyclopedia of Psychology . New york : John Wiley and Sons . 1996 .
6- Edwards P.(ed) . Encyclopedia of philosophy . Macmillan publishing Co.Jnc. and the free press . New york . 1972 . Vs . 1-8 .
7- Hastings J . (ed) , Encyclopedia of Religion and Ethics . Mundas – phrygians . New york :Gharlrs Scribners Sons . 1971 . Vs . 1-12 .
8- John Hick , “Religious pluralism” , in A Companion to Philosophy of Religion , Philip L.Quinn and Charles Taliaferro eds . Oxford : Blackwell , 1997 .
9- Swiburne, R .(ed). The Existance of God .Oxford : Clarendon Press . 1979 .
10- William J . Wainwright , Philosophy of Religion , Belmont , CA : Wadsworth , 1988 .
چکیده
روانشناسی دین ، بررسی مسئله دین است از جنبه درونی و فردیِ آن . این گستره سعی می کند با تحلیل روانی انسان ( از طریق روانشناسی ) ، ریشة پیدایش دین و همینطور پیامدهای این گرایش را مورد مطالعه قرار دهد. در این باب ، نظریه های موافق و مخالف بسیاری ارائه شده است .
علل و انگیزه های بروز دیدگاه روانشناسانه دین ، سیر تاریخی آن ، تئوریها و نظریه های قابل توجه در این زمینه ، همچنین پیامدهای تبیین شخصی و روانی دین که از مهمترین آنها می توان به پلورالیسم دینی اشاره کرد ، درفصل اول این رساله مورد مداقه قرار گرفته است .
از مهمترین و محوری ترین مسائل مورد بحث در روانشناسی دین ، میتوان از بحث ‘تجربه دینی’ نام برد که به عنوان گوهر و اساس این دیدگاه ، مورد توجه و دقت نظر متفکرین ، متألهان و همچنین روانشناسان قرار گرفته است . یکی از مهمترین فرضیه های مورد بررسی در این مبحث ، معرفت زایی تجربیات دینی است و اینکه آیا تجربه دینی میتواند از لحاظ معرفتشناسی ، عینیت داشته باشند ؟
بیان نظریات مختلف در مورد این مسئله ، که در فصل دوم به آنها اشاره شده ، تا حدودی اظهار نظر در مورد آن را آسان مینماید .
نقد و بررسی موضوع نیز ، همراه با بیان نظرات متفکرین معاصر و نتیجه گیری کلی از بحث ، اجمالاً در فصل پایانی رساله آمده است .
ما حصل بحث :
ـ روانشناسی دین ، نگاهی درونی ، روانی و فردی به دین است ، بدون در نظر گرفتن جنبه های اجتماعی ، فرهنگی و … آن .
ـ تبیین شخصی و درونی دین ، از بسیاری از تعارضات میان عقاید دینی و سایر ابعاد زندگی جلوگیری کرده و خواه و ناخواه ، اصطکاک همیشگی میان دین و علم را
از بین می برد.
ـ از طریق ارجاع تجربیات شخصی و فردی به پیش فرضهای دینی و زمینه های مذهبی افراد ، تجربیات دینی قابل تعریف بوده و به عنوان مهمترین عامل تحویل دین به روانشناسی ، مورد بررسی و دقت نظر قرار می گیرد .
ـ تجربیات دینی از لحاظ معرفت شناسی می توانند عینیت داشته باشند و اعتقادآور باشند ( اما فقط برای صاحب تجربه و نه ناظران ، بلکه برای ناظران خارجی ، تنها جنبه آشنایی دارد )
ـ از بارزترین نتایج تبیین و تفسیر درونی و فردی دین ، اعتقاد به پلورالیسم دینی
( کثرت گرایی دینی ) است که امروزه با گسترش این روند در جوامع غربی ، حقانیت مکاتب توحیدی و اعتقاد به صراط مستقیمی واحد ، به زیر سؤال رفته و تا حدودی تضعیف شده است .
ـ دین از طریق تجربه درونی و شخصی قابل ادراک است ، و این ادراک بر اساس فطرت کمالجوی انسان و طبیعت وی استوار است .
ـ تجربیات دینی در صورت عینیت یافتن ، می تواند معرفت زایی کرده و اعتقادات دینی را توجیه نمایند؛ اما این مسئله در مورد شخص تجربه کننده صادق می باشد و برای شخص ناظر هیچ الزام و ضرورتی ، برای اعتقاد از طریق تجربه دینی وجود ندارد.
مقدمه
مسئله دین و دینداری در طول تاریخ زندگی بشر همواره به عنوان مسألهای قابل بحث و مورد توجه ، مطرح بوده و علی رغم اینکه نقش غیر قابل انکار و بسزایی در زندگی بشر داشته و دارد ولی بحث و مجادله بر سر این موضوع که آیا اصلاً دین در زندگی نقشی را ایفا میکند و یا مقولهای جدا و مستقل از سایر جنبههای زندگی میباشد ؛ همیشه نقل مجالس علما و صاحب نظران و موضوع همیشگی مجادلات فلسفی و کلامی بوده است . تاریخ نشان میدهد دینداری و اعتقاد به موجودی ماورائی از آغاز تاریخ زندگی انسان ، ذهن او را به خود مشغول کرده به طوری که انسان ، بدون خدا و بدون اعتقاد به موجودی ماورائی و دارای قدرت برتر ، وجود نداشته است لکن کیفیت بروز این اعتقاد و نمادهایش در هر زمان برحسب نوع تفکر و روش زندگی و فرهنگ و آداب مردمان آن دوران تفاوت داشته است .
دینداری امری فطری و درونی بوده و هست اما بروز و ظهور آن نیازمند زمینه و بستر مناسبی است که این زمینه و شرایط برای افراد مختلف متفاوت خواهد بود .
در دوران پس از قرون وسطی غرب و به طور اخص مسیحیت ، با تعارض آشکار و وسیع میان عقاید (که به نحو شدیدی تحریف آمیز و خرافی شده و عملاً پایبندی به آن مانع پیشرفت علمی و فرهنگی جامعة انسانی میشد) و علم و تکنولوژی (که دوران فترت و رکود را پشت سر گذاشته و به طور فزایندهای رو به پیشرفت و ترقی نهاده بود)
مواجه شد . به طوری که متدینین که خود را مدافع احکام دینی میدانستند ، علم و تمدن را نوعی کفر و بیدینی به شمار آورده و علما و دانشمندان نیز در معرض اتهامات کفر آمیز قرار داشته و پایبندی به اصول اعتقادی و مبانی عقیدتی مسیحیت را مانع تحقیق و پیشرفت فکری خود و جامعه میدانستند .
لذا فیلسوفان و دانشمندان علم کلام بر آن شدند تا با تفسیر و تعبیری تازه و نو از دین آن را از صحنة اجتماعی زندگی بشر رانده و به حیطة شخصی و فردی اشخاص ارجاع دهند و از این طریق تعارض و تضاد میان علم با نمودهای مذهبی را از میان بردارند . از اواخر قرن هیجدهم میلادی زمزمههای این جدایی و این برداشت تازه از دین ، از طریق توجه به جنبة روانی و درونی دین توسط روانشناسان شنیده شد .
“ هر چند کاربرد واژة روانشناسی دین به عنوان حوزههای خاص پژوهش علمی ابتدا در اروپای قرن نوزدهم ظاهر شد ، پدیدههایی که این دو واژه به آنها اشاره دارد یعنی مصداق آنها و محتوای آنها به قدمت انسان است و تأمل در باب آنها به طلیعة تاریخ مدون بشر بازمیگردد .”[۱]
این گستره در اثر مفهوم سازیهای منفی پیشگامان روانشناسی در خصوص دین ، همچنین عکسالعمل منفی نهادهای دینی مدتی در حاشیه قرار گرفت ؛ اما با تلاش روانشناسان و متألهان در قرن حاضر روانشناسی دین مجدداً از حاشیه وارد صحنه شده و در دنیای فرامدرنیسم امروز به عنوان ابزاری در جهت تجربهنگری دیالکتیک مابین دیدگاه های مختلف در خصوص دین ، به حرکت و تحول خود ادامه میدهد .
این گستره به دلیل جایگاه ممتاز دین در سازمان روانشناختی انسان و همچنین هدف کلی علم روانشناسی که همانا مطالعة رفتار انسانی است ، به عنوان یکی از شاخههای روانشناسی مورد توجه میباشد .
از طرف دیگر ، دین پژوهان و متألهان عصر جدید که بیشتر تابع عینی نگری و پوزیتیویسم میباشند ، به دلیل اینکه پدیدارشناسانه از دین سخن گفتهاند ، خود را از تأملات روانشناسانه بینیاز ندیدهاند .
روانشناسی دین علاوه بر اینکه در مجموعة علوم روانشناختی نمود مییابد ، دیگر دانش های مربوط با دین پژوهی را نیز در این زمینه بهرهمند میسازد . “ برای مثال تبیین مفاهیم اساسی تفکر دینی در کلام جدید … که با بهرهگیری از یافتههای روانشناسی دین قادر به ترسیم تجربی نقش دینداری در زندگی است ؛ و یا در خصوص احیاء اندیشة دینی متکلم با تکیه بر یافتههای روانشناسی دین در جهتگیریهای دینداری ، دیندارهای اصیل را از دیندارهای محرّف متمایز میسازد و امکان بازنگری در آموزشهای دینی را در سایة یافتههای روانشناسی فراهم میکند .
همانگونه که روانشناسان مخالف دین نیز در نقد تجربی فرضیات خود در خصوص دین به گسترة روانشناسی دین روی میآورند ؛ در واقع روانشناسی به عنوان ابزاری در جهت تأیید و درک ایمان دینی ، و یا چالشی برضد آن ، در پوشش روانشناسی دین بکار میرود . این گستره علاوه بر این میتواند مبنا و ملاک گفتگوی میان ادیان در سطحی تجربی گردد . تحقیقات این گستره که با ابزارها و روشهای گوناگون در جوامع با ادیان متعدد صورت میگیرد ، شناخت تحقیقی ادیان را امکان پذیر میسازد . در واقع تحقیقات روانشناسی دین گرایشها و پیامدهای مشترک و متمایز دینداری در نمونههای مورد بررسی برمبنای ادیان مختلف را آشکار میسازد و فرایند گفتگوی میان ادیان را تسهیل میکند ، و بر همین اساس میتواند یکی از مبانی و محورهای گفتمان بین ادیان گردد . استفاده از روانشناسی دین در این زمینه دامنة گفتگوی میان ادیان را از سطح نظری به سطح تجربی میکشاند .”[۲]
اینکه چرا برخی از افراد عمیقاً دیندارند در حالیکه برخی دیگر هیچگاه به دین توجهی نمیکنند ؟
چرا برخی مسلمان ، زرتشتی ، بودایی هستند و برخی دیگر یهودی ، مسیحی و …؟
ایمان دینی چگونه ظاهر میشود و به چه ترتیبی در طول زندگی تحول پیدا میکند ؟
چرا برخی دینداران تجربههای دینی عمیقی دارند ، در حالیکه برخی دیگر از این تجارب بیبهرهاند ؟
چرا دینداری گروهی به سلامت هیجانی و رفتاری میانجامد و دینداری گروهی دیگر به اختلالات متعدد روانشناختی ؟
و …
از جمله سؤالاتی هستند که در گسترة روانشناسی دین مورد توجه قرار میگیرند و علت انتخاب چنین موضوعی برای تحقیق و ارائه رسالة پایان دوره ، توجهی بود که همیشه به امثال این مسائل داشته و دارم .
تعارض و تضادی که در طول تاریخ میان دین و نمودهای دینی با علم و دانش رو به پیشرفت بشری مشهود بوده و هست ، همیشه این سؤال را در ذهنم تداعی میکرده است که مگر دین و دینداری ، داعیة تکامل و یاری انسان و رشد و شکوفایی معنوی او را ندارد ، پس چرا هر جا سخن از رشد و پیشرفت علمی و ارتقای تمدن و دانش بشری است ، دین را به عنوان مانعی در جهت رسیدن به این هدف معرفی کرده و عملاً آن را از صحنة زندگی پس زده و به گوشة عزلت کشاندهاند ؟
البته این روند در میان جوامع غربی و مسیحی به وضوح دیده میشود چرا که قوانین کلیسا و مضامین کتاب مقدس ، گاهی چنان بیاساس و نامعقولاند که در توجیه آن برای عقل قلمرویی جدا منظور میکنند و راه عقل را از راه ایمان جدا میدانند . “ همین است که تاریخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد سال اخیر به دو عصر متفاوت ، ایمان و علم تقسیم کرده است و این دو را در مقابل یکدیگر قرار داده است در حالی که تاریخ تمدن اسلامی ، به عصر شکوفایی که عصر علم و ایمان است و عصر انحطاط که علم و ایمان توأماً انحطاط یافتهاند ، تقسیم میشود .
در اسلام عقل از بیشترین ارزش برخوردار است . تمام اعتقادات اسلامی متکی به عقل است . قرآن انسانها را به تعقل و تفکر فراخوانده است . در مجامع روایی ما اولین کتاب ، کتاب عقل است . موسی بن جعفر (ع) تعبیری فوقالعاده زیبا دارند ، میفرمایند :
خداوند دو حجت در میان مردم دارد : حجت درونی که عقل انسان است و حجت بیرونی که انبیاء هستند .
دربارة تفکر و اندیشه نیز کتاب و سنت همواره توصیه و ترغیب نموده است …
قرآن قصه آدم و حوا را بسیار زیبا مطرح میکند . خداوند همة اسماء را به آدم آموخت و آنگاه که آدم معرفت و آگاهی یافت ، شایستة سجود فرشتگان شد … شیطان وسوسهگر همواره برضد عقل و مطابق هوای نفس وسوسه میکند و آنچه در وجود انسان مظهر شیطان است ، نفس اماره است نه عقل آدمی .”[۳]
نظر به منشأ این رشته ، کل این روند از محصولات آکادمیک غربی است . البته این رشته مدام فرهنگهای آسیایی را چنانکه باید و شاید به حساب آورده و به بررسی گرفته
است . ولی در این صورت هم این رشته یک روش تحلیلی است که برای سنتهای غیر غربی بیگانه بوده و حداکثر اینکه میتواند به عنوان یک ساختار اکتشافی برای بازخوانی و بازبینی آنها اطلاق گردد . در واقع کوششهای دستگاهمندانه برای ایجاد روانشناسیهای دین که بر مدلهای غیر غربی فلسفه ، دین و طب استوار باشد وجود خارجی ندارد .
یکی از جریانهای روشمندانه در این باب ، ارائه تجربة دینی به عنوان گوهر و اساس دین میباشد ، که بررسی آن امروزه به محوریترین موضوع مورد بررسی در روانشناسی دین تبدیل شده است .
“ در زمانی که اعتقاد به آفریدگار متعالی و تعالیم متافیزیک ، از سوی بسیاری مردود شناخته شده است ، شیوههای تفسیر که بوسیلة همان اعتقادات بهوجود آمده است در الگوهای فرهنگی اندیشه ، عمل و احساس بطور جدی تثبیت شده و حفظ میشوند .
زمانی اعتقاد به خدا به عنوان آفریدگار ، برای چنین عواطف و اعمالی زمینة توجیه کنندهای بود . حال جهت توجیه عکس شده است ، با تجارب و عواطف در صدد دفاع از عقایدند . درک بینهایت ، احساس وابستگی مطلق ، عمل پرستش و قواعد حاکم بر کاربرد واژة خدا ، به همة اینها توسل پیدا میکنند تا گزارههای دینی را توجیه کنند ، گزارههایی که اگر نباشند ، این درک ، احساس ، عمل و قواعد قابل فهم نیست .”[۴]
بنابراین بحث روانشناسی دین در عین حالیکه نگاهی تازه و زیبا از دریچهای نو به دین داشته و در بسیاری از موارد موفق به حل معضل عدم توافق و توازی علم و دین شده است اما باید به این نکته نیز اذعان داشته باشیم که فرهنگ غنی اسلام ، بینیاز از تمام
تحویلی نگریهای موجود در علوم مختلف دینی بوده و القائات و توجیهات فلسفة غرب در راستای به گوشه کشاندن دین و محدود کردن آن به قلمرو شخصی و فردی انسانها را که از نتایج اولیة آن میتوان به بحثهای داغ محافل امروزی چون پلورالیسم دینی ، سکولاریسم ، پوزیتیویسم جدید ، پست مدرنیسم و … میباشد ، به راحتی پاسخگو بوده و در این زمینه تنها نیاز به مفسرین و تحلیلگران توانمند علوم دینی دارد . از طرف دیگر میدانیم که هر چه یک پدیده برای فرد مهمتر باشد ، احتمال درونی سازی ، شخصی سازی و تعیین مرز کردن خودی و ناخودی در خصوص آن پدیده بیشتر میشود . تاریخ تحول بشر گواهی داده است که دین از چنین خاصیتی برخوردار است . دین ، هم در سطح فردی و هم در سطح فرهنگی تفسیرهای بیشماری را برمیانگیزد که به زمان و مکان خاص آن وابسته است . دین جنبة مهمی از واقعیتهای تاریخی ، فرهنگی ، اجتماعی و روانشناختیای است که انسان در زندگی روزمرة خود با آنها روبرو میشود .
چنین پدیدهای با توجه به شرایط کنونی جامعة ما اهمیتی دوچندان دارد و همین امر ضرورت توجه و گسترش مطالعات روانشناختی در خصوص دین ، به عنوان یکی از اضلاع مهم دینپژوهی را مورد تأکید قرار میدهد . اما واقعیت این است که در خصوص انگیزهها ، شناختها ، و تجارب دینی در فرهنگ ما تا به حال پژوهشی نظام دار و با پشتوانههای نظری محکم صورت نگرفته است .
در حالیکه امروزه در اکثر جوامع ، روانشناسی دین به طرز فراگیری در حال پیشرفت است ، اما این گستره در ایران از موضوع چند پایاننامه ، آنهم در رشتههای روانشناسی و به صورتی جسته و گریخته ، فراتر نرفته است .
همین امر موجب شده است کسانی که حول محور موضوعات دینی و فلسفی ـ کلامی به بررسی و تحقیق در ‘ روانشناسی دین ’ میپردازند (که البته بنده نیز از این قافله مستثنی نیستم) با محدودیت شدید منابع و کتب مرجع روبرو میباشند .
گذشته از اینکه برای دستیابی به تحلیل و بررسی درست موضوع ، نیاز به مطالعه و کنکاش در مباحث روانشناسی وجود دارد که این مقوله برای دانشجویان و فارغالتحصیلان رشتههای الهیاتی و دینی ، به دلیل جدا بودن این دو حوزه در رشتههای دانشگاهی از یکدیگر ، مشکلات خاص خود را به همراه دارد .
[۱] الیاده ، میرچا . فرهنگ و دین . ص ۱۷۷
[۲] دکتر قربانی، نیما . روانشناسی دین : یک روی آورد علمی چند تباری . قبسات . سال سوم . شماره ۲و۳ . ص ۲۵
[۳] پراودفوت، وین . تجربة دینی . ترجمه عباس یزدانی . ص ۳۱۴
[۴] پراودفوت، وین . تجربة دینی . ص ۳۰۱
رابطه روانشناسی و دین
تولد روانشناسی دین به ابتدای قرن حاضر باز میگردد . این گستره در آغاز قرن حاضر توجه بسیاری از محققین روانشناسی را به خود جلب کرده ، چنانکه پیش از آن کانت تجربه یا احکام دینی را با تحلیل حیات اخلاقی تبیین نمود و دین را بر مقتضیات قانون اخلاق بنا نهاد ، و یا دکارت که همه چیز از جمله دین را با زبان ریاضی تبین نمود . اما در آستانه قرن نوزدهم دیگر این بحثهای ذهنشناسی ، توانایی پاسخگویی به سؤالات اساسی طرح شده را نداشت . و از آنجائیکه علم روانشناسی دین را یک مقوله انسانی میدانست لذا سعی کرد با تحلیل روانی انسان، ریشه پیدایش دین را مورد مطالعه قرار دهد.
به گفته یونگ[۱] (۱۸۷۵-۱۹۶۱) :“ پدیده دین نمودگاری بشری است که روانشناسی نمیتواند و نباید نادیدهاش بگیرد ”.[۲]
یونگ میگوید :“ روح یا جان آدمی فطرتاً دارای کارکرد دینی است … اما اگر این واقعیت تجربی وجود نداشت که در روح آدمی ارزشهای والایی نهفته است به روانشناسی کوچکترین علاقهای نمیداشتم ، چرا که در آن حال روح و جان آدمی جز نجاری ناچیز و بیاهمیت نمیبود . حال آنکه از صدها آزمون و تجربه علمی دریافتهام که اصلاً چنین نیست و برعکس جان آدمی حاوی همة آن چیزهایی است که در احکام و دُگمهای[۳] دینی آمده است و چه بسا بیش از آن نیز … من به روح کارکرد دینی نسبت ندادهام ، بل فقط واقعیاتی را برشمردهام که ثابت میکند روح دارای طبیعت دینی است یعنی صاحب کارکرد دینی است ”. [۴]
“در واقع کلمة روانشناسی خود دلالت بر بعضی روابط با بعضی از ابعاد تجربه انسانی دارد که از دیرباز، آن را ‘دینی’ نامیده اند. وقتی که در طی قرن هیجدهم، این واژه رواج یافت، به عنوان بخشی از سنت فلسفی که با نظریه های ادراک مربوط است، مطرح گردید و با الهیات یا دین ربطی مهجور داشت . رفته رفته که مطالعة ادراکات ، هرچه بیشتر از رهیافت پیشینی (ماقبل تجربی) معرفت شناسی متعالی فاصله گرفت و جای خود را به روانشناسی ‘علمی’تر که مبتنی بر روشهای زیستشناسی و فیزیک بود داد ، پیوندهای بین روانشناسی و دین باز هم ضعیفتر شد . بنابراین راه روانشناسی و دین ، راهی هموار و آشنا و روشن ، چنان که امروزه تصور می شود ، نبود .”[۵]
“پیدایش روانشناسی دین را بعید است که بتوان به کار یک فرد یا گروهی از متفکران نسبت داد ، همچنین این رشته بهطور طبیعی از هیچ سنت خاصی برنیامده است . از سوی دیگر اصولاً مشکل بتوان از تولد یا زایش و پیدایش دفعی این رشته سخن گفت ، بلکه می توان گفت که روانشناسی دین ، برخاسته از فضای فکری و فرهنگی خاصی است که در آن روش علمی و دین پژوهی به نحوی پخته و پیشرفته شدند که چون هر دو در معرض پرسشهای مختلفی قرار گرفتند ، به یکدیگر نزدیک شدند . به این معنی ، روانشناسی دین برای دینپژوهی همان قدر انگیزه ای تازه بود که برای علم روانشناسی . فقط تأملات گذشته نگرانة یک نسل بعد ، منشأ خدماتی شد و مواجهه این دو رشته را تحقق بخشید و این رشته سرآغازی پیدا کرد ؛ گو اینکه در این باب هم اتفاق نظر حاصل نیست .”[۶]
اما باید بدانیم که روانشناسی نمیتواند به همه وجوه و جنبههای دین توجه کند (چون اساساً روانشناسی چنین شأنی را ندارد) و تنها به جنبههای رفتاری آن میپردازد .
“ اما اگر کسی گمان برد همة دین یعنی همین تجربههای دینی ، نگاهی تحویل گرایانه (Reduction) به دین کرد ، و دین را به چیزی کمتر از آن ارجاع داده است ”.[۷]
تعریف دین
تعریفهایی که از دین بازگو شده آنقدر فروان است که حتی ارائه فهرست ناقصی از آنها غیرممکن است و ما در اینجا به ذکر چند تعریف از روانشناسان و فیلسوفان مورد نظر (بدلیل مناسبت موضوع با تعاریف و شخصیتهای آنها) اکتفا میکنیم .
فروید[۸](۱۸۵۶-۱۹۳۹) میگوید :“دین کاوش انسان برای یافتن تسلّی دهندههای آسمانی است تا او را در غلبه بر حوادث بیمناک زندگی کمک کند . همچنین وی به دین به عنوان یک اغفال مینگرد و تجربهاش را به عنوان مشارکت در بیماریهای همگانی دخالت میدهد”.[۹]
جیمز[۱۰] (۱۸۴۲-۱۹۱۰) روانشناس و فیلسوف معروف آمریکایی درباره دین چنین میگوید : “ بیگمان من میتوانم یک قسمت از موضوع مذهب را برای شما روشن سازم ، نمیتوان برای مذهب یک تعریف مطلق و منجزی پیدا کرد که مخالف و موافق آن را بپذیرند . از تمام معانی مختلف که برای مذهب آوردهاند ، و از همة جهاتی که برای آن قائل شدهاند من یک قسمت و یک جهت از آنرا انتخاب کرده و طبق قرارداد همین قسمت را ‘مذهب’ مینامم . بنابراین مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همة بستگیها بر او روی میدهد . بهطوریکه انسان از این مجموعه در مییابد که بین او و آن چیزی که آنرا ‘ امر خدایی ’ مینامد رابطهای برقرار است ”.[۱۱]
[2]مورنو،آنتونیو. یونگ ، خدایان و انسان مدرن . ص ۱۳۶
[۵] الیاده،میرچا. فرهنگ و دین .ص۱۷۷
[۷] ذاکر، صدیقه . نگاهی به نظریة فرانکل در روانشناسی دین . قبسات . سال سوم شماره ۲ و ۳ . ص ۸۵
[9] جعفری، محمدتقی . فلسفه دین . ص ۹۵
[11] جیمز، ویلیام . دین و روان . ص ۶