فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى


تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:41

فهرست:

متـن کامل وصیتنامه سیاسى و الهى بنیان گذار جمهورى اسلامى

 ایران حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى ( قدس سره الشریف )

و بعد این جانب مناسب مى دانم که شمه کوتاه و قاصر در باب ثقلیـن تذکر دهم ، نه از حیث مقامات غیبى و معنوى و عرفانى که قلـم مثل منـى عاجز است از جسارت در مرتبه اى که عرفان آن بـر تمام دأره وجـود از ملک تا ملکـوت اعلى و از آنجا تا لاهـوت و آنچه در فهم مـن و تو ناید سنگین و تحمل آن فوق طاقت ، اگر نگویم ممتنع است. و نه از آنچه بر بشریت گذشته است از مهجور بـودن از حقایق مقام والاى ثقل اکبر و ثقل کبیر که از هـر چیز اکبر است جز ثقل اکبـر که اکبـر مطلق است و نه از آنچه گذشته است بـرایـــن دو ثقل از دشمنان خـدا و طاغوتیان بازیگر که شمارش آن براى مثل منـى میسر نیست با قصـور اطلاع و وقت محدود ، بلکه مناسب دیدم اشاره اى گذرا و بسیـار کـوتـاه از آنچه بـر ایـن دو ثقل گذشته است بنمـایـم. شاید جمله لـن یفترقا حتـى یردا على الحـوض اشاره باشد براینکه بعد از وجود مقدس رسول الله صلى الله علیه وآله و سلـم هر چه بر یکـى از ایـن دو گذشته است بر دیگرى گذشته است و مهجـوریت هریک مهجوریت دیگرى است تا آنگاه که ایـن دو مهجـور بر رسـول خدا در حوض وارد شوند. و آیا ایـن حـوض مقام اتصال کثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است یا چیزى دیگر که به عقل و عرفان بشـر راهى ندارد و باید گفت آن ستمى که از طاغوتیان برایـن دو ودیعه رسـول اکرم صلـى الله علیه وآله و سلـم گذشته برامت مسلمان بلکه بـر بشـریت گذشته است که قلــم از آن عاجز است . و ذکر این نکته لازم است که حدیث ثقلین متواتر بین جمیع مسلمیـن است و کتب اهل سنت از صحاe ششگانه تا کتب دیگـر آنان بـا الفاظ مختلفه و موارد مکرره از پیغمبراکرم صلى الله علیه وآله و سلـم به طـور متـواتـر نقل شـده است و ایـن حـدیث شریف حجت قاطع است بـرجمیع بشر بـویژه مسلمانان مذاهب مختلف و بایـد همه مسلمانان که حجت برآنان تمام است جـوابگـوى آن باشنـد و اگـر عذرى بـراى جـاهلان بـى خبـر بـاشـد بـراى علمــاى مذاهب نیست . اکنـون ببینیـم چه گذشته است بـر کتـاب خـدا ایـن ودیعه الهى و مـاتـرک پیامبـر اسلام صلـى الله علیه وآله و سلـم. مسـأل إسف انگیزى که بایـد بـراى آن خـون گـریه کـرد ، پـس از شهادت حضـرت على (ع) شروع شد .
خود خـواهان و طاغوتیان ، قـرآن کریـم را وسیله اى کـردنـد بـراى حکـومتهاى ضد قرآنى و مفسران حقیقى قرآن و آشنایان به حقایق را که سراسـر قرآن را از پیامبـر اکرم صلـى الله علیه وآله و سلـم دریافت کرده بودند و نداى انى تارک فیکـم الثقلان در گوششان بود بـا بهانه هاى مختلف و تـوطئه هاى از پیـش تهیه شـده آنان را عقب زده و با قـرآن ، در حقیقت قـرآن را که بـراى بشـریت تا ورود به حوض بزرگتریـن دستـور زندگانى مادى و معنوى بـود و هست از صحنه خارج کردند و برحکـومت عدل الهى که یکـى از آرمانهاى ایـن کتاب مقدس بوده و هست خط بطلان کشیدند و انحراف از دیـن خدا و کتاب و سنت الهى را پایه گذارى کردنـد تا کار به جأى رسیـد که قلـم از شرح آن شرمسار است. و هر چه ایـن بنیان کج به جلـو آمـد کج ها و انحـرافها افزون شـد تا آنجا که قـرآن کـریـم را که بـراى رشـد جهانیـان و نقطه جمع همه مسلمـانـان بلکه عأله بشـرى از مقـام شامخ احـدیت به کشف تام محمدى(ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند ، برسانـد و این ولیده علـم الاسمإ را از شر شیاطیـن وطاغوتها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رسـانـد و حکـومت را به دست اولیإ الله معصـومیـن علیهم صلـوات الاولیـن و الاخـریـن بسپارد تا آنان به هر که صلاح بشریت است بسپارنـد ، چنان از صحنه خارج نمـودند که گـوئى نقشـى براى هـدایت نـدارد و کار به جأى رسید که نقـش قرآن به دست حکومتهاى جأر و آخـوندهاى خبیث بدتر از طاغوتیان وسیله اى براى اقامه جور و فساد و تـوجیه ستمگران و معانـدان حق تعالـى شـد و مع الاسف به دست دشمنـان تـوطئه گــر و دوستان جاهل ، قرآن ایـن کتاب سرنوشت ساز ، نقشى جز در گـورستانها و مجالـس مردگان نداشت و ندارد و آنکه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و کتاب زندگـى آنان باشد ، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یا به کلـى از صحنه خارج شـد ، که دیدیـم اگر کسـى دم از حکـومت اسلامى برمىآورد و از سیاست که نقـش بزرگ اسلام و رسـول بزرگـوار صلـى الله علیه وآله و سلـم و قـرآن و سنت مشحـون آن است سخــن مى گفت گـوئى بزرگتریـن معصیت را مرتکب شده و کلمه آخـوند سیاسى مـوازن با آخـوند بـى دیـن شـده بـود و اکنـون نیز است. و اخیرا قدرتهاى شیطانى بزرگ به وسیله حکـومتهاى منحرف خارج از تعلیمات اسلامـى که خـود را به دروغ به اسلام بسته انـد بـراى محـو قرآن و تثبیت مقاصـد شیطـانـى ابـر قـدرتها ، قـرآن را با خط زیبـا طبع مى کنند و به اطراف مـى فرستند و با ایـن حیله شیطانى قرآن را از صحنه خارج مـى کننـد. ما همه دیـدیـم قرآنـى را که محمـدرضا خان پهلوى طبع کرد و عده اى را اغفال کرد و بعضى آخـوندهاى بى خبر از مقاصد اسلامى هـم مداح او بـودند و مى بینیـم که ملک فهد هر سال مقدار زیادى از ثروتهاى بـى پایان مردم را صرف طبع قرآن کریـم و محال تبلیغات مذهب ضـد قرآنـى مـى کند و وهابیت ایـن مذهب سراپا بى اساس و خرافاتى را ترویج مى کند و مردم و ملتهاى غافل را سـوق به سوى ابر قدرتها مى دهد و از اسلام عزیز و قرآن کریـم براى هدم اسلام و قرآن بهره بردارى مـى کند. ما مفتخریـم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبى است که مى خـواهد حقایق قرآنـى که سراسـر آن از وحـدت بین مسلمیـن بلکه بشریت دم مى زند ، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگتریـن نسخه نجات دهنـده بشر از جمیع قیـودى که بـر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سـوى فنا و نیستى وبردگى و بندگى طاغوتیان مـى کشانـد ، نجات دهـد. و ما مفتخـریـم که پیرو مذهبـى هستیـم که رسـول خدا مـوسـس آن به إمر خـداوند تعالـى بـوده و امیرالمـومنین على بـن ابى طالب ایـن بنده رها شده از تمام قیود ، مإمـور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است. ما مفتخریـم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگتریـن دستور زندگى مادى و معنوى و بالاتریـن کتاب رهأى بخـش بشر است و دستورات معنوى و حکـومتـى آن بـالاتـریـن راه نجـات است ، از امام معصـوم ما است. ما مفتخریم که أمه معصومیـن از على بـن ابى طالب گرفته تا منجى بشـر حضـرت مهدى صـاحب زمـان علیهم آلاف التحیـات و السلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امـور است أمه ما هستند. ما مفتخریـم که ادعیه حیات بخـش که او را قرآن صاعد مـى خـوانند از أمه معصـومیـن ما است. ما به مناجـات شعبـانیه امامـان و دعاى عرفات حسین بـن على علیهما السلام و صحیفه سجادیه ایـن زبـور آل محمد و صحیفه فاطمیه که کتاب الهام شده از جانب خـداوند تعالـى به زهراى مرضیه است از ما است .

ما مفتخریـم که باقرالعلـوم بالاتریـن شخصیت تاریخ است و کسى جز خـداى تعالـى و رسـول صلـى الله علیه وآله و أمه معصـومیــــن علیهم السلام ، مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد ، از مااست.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وصیتنامه حضرت آیه الله العظمـى امام خمینى

تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)


تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه9

 

فهرست مطالب ندارد 

 

زندگینامه حضرت زهرا (س)


دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع) 
چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی ( ع)
از شادی تا اندوه

مقدمه
بدون تردید در میان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترین چهره دینی ، علمی ، ادبی ، تقوایی و اخلاقی در میان مسلمانان و دیگر مردم جهان به شمار می رود . شخصیت فاطمه زهرا ( ع ) سیده نساء العالمین ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگویی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضیلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصیت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسین ( ع ) سرور شهیدان تربیت یافتند ، و نیز زینب کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه یکتا در سخنوری و حق طلبی که پیام حسینی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ریا و پستی و دنیاپرستی را از چهره یزید و یزیدیان به یک سو زد . کیست که نداند که مادر در تربیت فرزندان بویژه دختران ، سهم بسیار زیادی  دارد ، و فاطمه زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه یگانه دختر بازمانده پیغمبر ( ص ) از خدیجه کبری  می باشد . چه بگویم درباره پدری که پیغمبر خاتم و حبیب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سیه کاری بود ؟ چه بگویم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او نیست ؟ و فصیحان و بلیغان جهان در توصیف سجایای او عاجز مانده اند ؟ و اما مادرش خدیجه دختر خویلد از نیکوترین و عفیفترین زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستین زنی که به پیامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ایمان آورد و آن چه از مال دنیا در اختیار داشت - در راه پیشرفت اسلام - کریمانه بذل کرد . درجه وفاداری خدیجه ( ع ) نسبت به پیامبر ( ص ) را در بذل مال و جان و هستی اش ، تاریخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پیامبر اکرم نیز تا خدیجه زنده بود زنی دیگر نگرفت و پیوسته از فداکاریهای او یاد می کرد . از عایشه ، زوجه پیامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هیچ یک از زنان به پایه حرمت و عزت خدیجه نمی رسید . رسول الله ( ص ) پیوسته از او به نیکی یاد می کرد و به حدی او را محترم می شمرد که گویا زنی مانند خدیجه نبوده است " . عایشه سپس نقل می کند : روزی به پیغمبر ( ص ) گفتم : او بیوه زنی بیش نبوده است ، پیغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پیشانی اش برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خدیجه کسی برای من نبود . روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ایمان آورد . روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگویی  نسبت می دادند ، او مرا تصدیق کرد ، روزی که همه از من روی می گردانیدند ، خدیجه تمام اموال خود را در اختیار من گذاشت و آنها را در راه من بی دریغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من بخشید که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عایشه سپس می گوید : به پیغمبر عرض کردم از این سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشیمان شدم . باری ، فاطمه زهرا ( ع ) چنین مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خدیجه از پیغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنیه ابو القاسم برای پیغمبر از همین فرزند پیدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله یا طیب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زینب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقیه که ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت . ام کلثوم که او نیز به ازدواج عثمان - پس از رقیه - درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره این ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت فاطمه زهرا ( ع ) را روز بیستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت می دانند که در مکه اتفاق افتاد . بنابراین در هنگام هجرت ، سن آن بانوی یگانه نزدیک نه سال بوده است . نامها و لقبهایی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوینده صفات و سجایای  ملکوتی اوست ، مانند : صدیقه طاهره ، زکیه ، زهرا ، سیدة النساء العالمین و خیر النساء و بتول ... . کنیه های آن حضرت : ام الحسن ، ام الحسنین ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابیها " یعنی " مادر پدرش " می باشد که نشان دهنده علاقه بسیار زیاد فاطمه ( ع ) است به پدر بزرگوارش و این که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکیه گاه روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خدیجه برای پدر بزرگوارش بوده است . لقب ام ابیها را پیغمبر ( ص ) به دختر عزیزش عنایت کرد . چون کلمه " ام " علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار می رود و مانند " ام الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زیانها و بدیها ) می گویند و " ام القری " که به مکه معظمه گفته می شد ، بنابراین ام ابیها به معنی  منشأ و اصل و مظهر نبوت و ولایت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سایه گستری بود که میوه های شیرین امامت و ولایت را به بار آورد .

 

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خدیجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربیت وارث مادر و در سجایای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و دوستداری پیامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهلیت و بت پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال دیگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر تعلیمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد . اوقاتش به تربیت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار می گذشت . فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربیتی اسلام پرورش یافته و ایمان و تقوا در ذرات وجودش جایگزین شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربیت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و کدبانویی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و آسایش شوهر و تربیت فرزندان - توجه می کرد و نیز آنچه را در بیرون خانه می گذشت ، مورد توجه قرار می داد و از حق خود و شوهرش دفاع می کرد .

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع )
از آغاز معلوم بود و همه می دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پیامبر عالیقدر اسلام نیست . با وجود این ، بسیاری از یاران و کسانی که خود را به پیغمبر

 ( ص ) نزدیک احساس می کردند ، به این وصلت چشم داشتند و این آرزو را در دل می پروردند . نوشته اند : پس از این آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت علی ( ع ) می گفتند : چرا برای ازدواج با یگانه دختر پیغمبر ( ص ) اقدام نمی کنی ؟ حضرت علی ( ع ) می فرمود : چیزی ندارم که برای  این منظور قدم پیش نهم . آنان می گفتند : پیغمبر ( ص ) از تو چیزی نمی خواهد . سرانجام حضرت علی ( ع ) زمینه را برای  طرح این درخواست آماده دید . روزی به خانه رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حیا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه بار این عمل تکرار گردید . سومین بار پیغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع ) پرسید : آیا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پیغمبر فرمود : شاید برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشیت و امر الهی بر این کار قرار گرفته بود و پیامبر از طریق وحی بر انجام دادن این مهم آگاه شده بود ، می بایست این پیشنهاد را با دخت گرامیش نیز در میان بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پیامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو علی را خوب می شناسی ، علی  نزدیکترین افراد به من می باشد . در اسلام ، سابقه فضیلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترین شوهر را برگزیند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پیغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صدای  تکبیرش بلند شد . آن گاه پیامبر ( ص ) بشارت این ازدواج را به علی ( ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و این ازدواج فرخنده انجام شد . گفتنی است که علی ( ع ) جز یک شمشیر و یک زره و شتری برای  آب کشی چیزی در اختیار نداشت . پیغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشیر را برای  جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را بفروش تا وسایل ازدواج فراهم شود . پیغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : این زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و ولیمه عقد ازدواج دادند . این جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد . تمام وسایلی که به عنوان جهیزیه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت گرامی پیامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمی کند : چارقد سرانداز - دو عدد لنگ - یک قطیفه - یک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - یک تخته حصیر - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی  - یک طشت لباسشویی - یک آفتابه - یک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . این است جهیزیه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف - به جای خدیجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عمیس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با عده ای از مهاجر و انصار و یاران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود - از بانک تکبیر و تهلیل فضای کوچه های مدینه روحانیتی خاص یافته بود و موج شادی و سرور بر قلبها می نشست . پیامبر گرامی دست دخترش را در دست علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خیر کرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد . و بدین سان و با همین سادگی عروسی بهترین مردان و بهترین زنان جهان برگزار شد .

از شادی  تا اندوه
در سال یازدهم هجری در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پیامبر ( ص ) پیش آمد و چه دردآور بود جدایی این پدر و دختر - پدری چون پیامبر گرامی که همیشه هنگام سفر با آخرین کسی که وداع می کرد و او را می بویید و می بوسید ، دخت گرامیش بود و چون از سفر بازمی گشت ، اولین دیدار را با دخترش داشت . پیوسته از حالش جویا می شد و رازی از رازها را در گوش جانش می گفت و دختری  که پیوسته از کودکی در کنار پدر بود و از او پرستاری می کرد ، گاهی با زنان هاشمی به میدان جنگ می شتافت تا حال پدر را جویا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که پیامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونین پدر را شستشو داد و از خاکستر حصیری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشید و از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود یافت - دختری که لحظه به لحظه که از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت می یافت ، به خدمت پدر می رسید و از دیدارش بهره مند می شد ... آری لحظه جدایی این چنین پدر و دختری  فرارسید و چه زود فرارسید . پیامبر ( ص ) در بستر بیماری افتاد و رنگ رخسارش نمایانگر واپسین لحظات عمرش بود . عایشه روایت می کند که پیغمبر ( ص ) در حالت جان دادن و آخرین رمقهای  حیات ، دختر عزیزش فاطمه ( ع ) را خواست و نزدیکش نشانید و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گریه افتاد . پس از آن سخن دیگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از دیدن این دو منظره متضاد متعجب شدند . راز این رازگویی را از حضرت فاطمه زهرا خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسیار محزون شدم و عنان شکیبایی از دستم بشد ، گریه کردند ، او نیز متأثر شد ، دیگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستین کسی از خانواده هستی  که به زودی به من ملحق خواهی شد . به شنیدن این بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی  هستی که " سیده نساء العالمین و سیده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسندید راضی ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان این امت - این نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پیوست . وه که چه کوته بود عمر آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونیهایی  که پس از رسول خدا ( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پیغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در روزهایی که پس از مرگ پدر زیست ، پیوسته رنجور ، پژمرده و گریان بود . هرگز رنج جدایی پدر را تحمل نمی کرد و برای همین بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنید لبخند زد . او مردن را بر زیستنی جدا از پدر ، ترجیح می داد . سرانجام ، آزردگیها و ناتوانی تا بدان جا کشید که دختر پیغمبر ( ص ) در بستر افتاد . در مدت بیماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ، چند تن او را دلداری دادند و یا به دیدنش رفتند ؟ ظاهرا جز یکی  دو تن از محرومان و ستمدیدگان چون بلال و سلمان کسی از این بانوی گرانقدر غم خواری  نکرد . اما زنان مهاجر بویژه انصار ، که از آزردگی و بیماری فاطمه ( ع ) خبر یافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عیادت و دلجویی نمودند . دختر پیامبر ( ص ) در بستر بیماری  نیز ، در پاسخ کسانی که از او احوالپرسی می کردند ، سخنانی فصیح و بلیغ بر زبان می راند . سخنانی که در آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانویی داغدیده و ستم رسیده می نمود ، اما بحقیقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگیزی در آینده بیم می داد . باری ، دخت پیامبر ( ص ) گفتنیها را گفت و بر اثر مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم

 ( ص ) به " گلشن رضوان " شتافت .

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگینامه حضرت زهرا (س)

تحقیق در مورد زندگانی حضرت فاطمه (س)

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد زندگانی حضرت فاطمه (س) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد زندگانی حضرت فاطمه (س)


تحقیق در مورد زندگانی حضرت فاطمه (س)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه22

 

فهرست مطالب  ندارد 

 

 

خدیجه : نسب او

«و این مثل خدیجة.صدقتنى حین کذبنى الناس‏» (1)

(حدیث‏شریف)

چنانکه مى‏دانیم فاطمه (ع) دختر محمد (ص) ،رسول خدا،پیغمبر اسلام،و مادر او خدیجه دختر خویلد است.از زندگانى خدیجه پیش از آنکه بازدواج پیغمبر (ص) در آید،جز اشارت‏هائى کوتاه در دست نداریم.در مصادر دست اول گاه بگاه نام او و پدر و عموزاده او بمناسبت ارتباط آنان با پاره‏اى حادثه‏ها دیده میشود.خویلد بن اسد بن عبد العزى بن-قصى بن کلاب،از تیره‏اى معروف و از محترمان قریش است.خویلد در دوره جاهلیت مهتر طائفه خود بود.در جنگ فجار (2) دوم،در روزى که بنام شمطه معروف است،و در آن روز قریش آماده جنگ با کنانه شد،ریاست طائفه اسد را داشت. (3) نوشته‏اند هنگامى که تبع مى‏خواست‏حجر الاسود را به یمن ببرد،خویلد با او به نزاع برخاست (4) این ایستادگى نشان دهنده موقعیت ممتاز او در آن عصر است.پسر عموى خدیجه ورقة بن نوفل از کاهنان عرب بوده است و چنانکه نوشته‏اند از کتابهاى ادیان پیشین اطلاع داشت.چون رسول اکرم بهنگام نزول نخستین دسته‏هاى وحى مضطرب گردید،خدیجه او را نزد ورقه،برد.ورقه پس از آنکه از او پرسش‏هائى کرد به خدیجه مژده داد که او پیغمبر این امت‏خواهد بود (5) خدیجه پیش از ظهور اسلام از زنان بر جسته قریش بشمار مى‏رفته است تا آنجا که او را طاهره و سیده زنان قریش مى‏خواندند.پیش از آنکه به عقد رسول اکرم در آید نخست زن ابو هاله هند بن نباش بن زراره (6) و پس از آن زن عتیق بن عائذ از بنى مخزوم گردید (7) وى از ابو هاله صاحب دو پسر و از عتیق صاحب دخترى گردید.اینان برادر و خواهر مادرى فاطمه (ع) اند.

پس از این دو ازدواج،با آنکه زنى زیبا و مالدار بود و خواهان فراوان داشت،شوى نپذیرفت و با مالى که داشت‏به بازرگانى پرداخت.تا آنگاه که ابو طالب از برادرزاده خود خواست او هم مانند دیگر خویشاوندانش عامل خدیجه گردد،و از سوى او به تجارت شام رود و چنین شد.پس از این سفر تجارتى بود که به زناشوئى با محمد (ص) مایل گردید،و چنانکه میدانیم او را به شوهرى پذیرفت.چنانکه بین مورخان شهرت یافته و سنت نیز آنرا تایید میکند،خدیجه بهنگام ازدواج با محمد (ص) چهل سال داشت.ولى با توجه به تعداد فرزندانى که از این ازدواج نصیب او گشت،مى‏توان گفت،تاریخ نویسان رقم چهل را از آنجهت که عدد کاملى است انتخاب کرده‏اند.در مقابل این شهرت،ابن سعد باسناد خود از ابن عباس روایت مى‏کند که سن خدیجه هنگام ازدواج با محمد (ص) بیست و هشت‏سال بوده است. (8)

جز ابراهیم که از کنیزکى آزاد شده بنام ماریه قبطیه متولد شد،دیگر فرزندان پیغمبر:زینب. رقیه.ام کلثوم.فاطمه (ع) قاسم و عبد الله (9) همگى از خدیجه‏اند.قاسم در سن دو سالگى پیش از بعثت و عبد الله در مکه پیش از هجرت مرد.اما دختران به مدینه هجرت کردند و همگى پیش از فاطمه (ع) زندگانى را بدرود گفتند.خدیجه نخستین زنى است که به پیغمبر ایمان آورد.هنگامى که پیغمبر دعوت خود را آشکار کرد و ثروتمندان مکه رودرروى او ایستادند،و بآزار پیروان او و خود وى نیز برخاستند،ابو طالب برادر زاده خود را از گزند این دشمنان سرسخت‏حفظ مى‏کرد،اما خدیجه نیز براى او پشتیبانى بود که درون خانه بدو آرامش‏و دلگرمى مى‏بخشید.براى همین خوى انسانى و خصلت مسلمانى است که رسول خدا پیوسته یاد او را گرامى مى‏داشت. (10)

فاطمه اطهر بانوى بزرگ اسلام،از چنان پدر و چنین مادرى زائیده شد.کى و در چه تاریخ؟، روز و بلکه سال آن بدرستى روشن نیست.یعنى تاریخ نویسان در آن همداستان نیستند.روشن کردن زاد روز و یا سال مرگ شخصیت‏هاى بزرگ (زن یا مرد) هر چند از نظر تاریخى با ارزش و قابل بحث است،و ما نیز در این باره به جستجو خواهیم پرداخت،اما از نظر تحلیل شخصیت‏ها چندان مهم بنظر نمى‏رسد.آنچه از زندگانى مردمان برجسته و استثنائى براى نسل‏هاى بعد اهمیت دارد،اینستکه بدانند آنان که بودند؟چگونه تربیت‏شدند؟چگونه زیسته‏اند.؟چه کرده‏اند؟چرا کردند؟چه اثرى در محیط خود،و پس از خود نهادند.اما کى زادند؟و کى مردند؟اینان مى‏پرسند چرا در این زمینه باید جستجو کرد؟معلومست روزى بدنیا آمده‏اند،و در روزى در گذشته‏اند.شاید هم حق بطرف اینان باشد.چنین شخصیت‏ها هرگز نمى‏میرند و همیشه با تاریخ زنده‏اند.اما تاریخ نویس تعیین سال زادن و مردان چنین کسان را جزء پیشه خود میداند.هم بخاطر پیروى از سنتى که مورخان و یا نویسندگان سیره و شرح حال،خود را موظف به پیروى آن مى‏بینند.و هم بدان جهت که این تاریخ‏ها با همه حوادثى که در زندگانى قهرمان تاریخ پدید شده بنوعى مربوط مى‏شود.

در این کتاب،اگر چنین ضرورتى در کار باشد،باید بگویم با همه کوششى که بکار رفته است متاسفانه درباره سال تولد دختر پیغمبر (ص) اطلاع درست و دقیقى نمى‏توان داد.تنها زاد روز دخترپیغمبر نیست که تاریخ نویسان در آن همداستان نیستند،تاریخ پیشوایان دین و ائمه معصومین و نیز تاریخ تولد و مرگ رسول اکرم،هیچیک مورد اتفاق مورخان نیست.اینهمه اختلاف براى چه پدید آمده است؟در فصل نخستین،پاسخى کوتاه داده شد.

در آن دوره‏ها ضبط وقایع و نوشتن آن معمول نبود.راویان آنچه مى‏شنیدند بخاطر مى‏سپردند،و مردم آنچه سالخوردگان قوم مى‏گفتند مى‏پذیرفتند.گاهى رویدادهاى مهم و یا حادثه‏هائى که تازگى داشت مبدا تاریخى مى‏شد و آنرا زاد روز یا سال مرگ شخصیت‏هاى بزرگ به حساب مى‏گرفتند.چنانکه ما،در زندگانى خود از بزرگتران شنیده‏ایم:سالى که فلان سیل آمد.سال خرابى فلان شهر.سال گرانى.سال وبائى و همچنین...معلوم است که مردم معاصر با این حادثه و نیز تا سالیانى چند پس از آن،این تاریخ را بخاطر داشته و حساب خود را بر پایه آن مى‏نهاده‏اند اما پس از گذشت مدتى دراز،خود آن حادثه نیز در شمار مجهولات قرار میگیرد.

مورخان نوشته‏اند پیغمبر (ص) در عام الفیل متولد شد،سالى که ابرهه با پیلان خود براى ویران کردن خانه کعبه به مکه آمد.عام الفیل تا سالیانى براى مردم مکه معلوم بوده است،اما براى ما که مى‏خواهیم بدانیم این حادثه در چه سالى رخ داده خود مساله‏اى است.تازه اگر پیش آمدها را که مبدا تاریخ مى‏شود درست‏بدانیم و فراموش شدن تاریخ دقیق آنها را براى شاهدان عینى نادیده بگیریم،این پرسش پیش مى‏آید:مگر حافظه راویان هر چند هم نیرومند باشد براى همیشه از اشتباه مصون مى‏ماند؟بر فرض که دسته نخست راویان اشتباه نکنند،در طول یکصد سال تقریبا سه نسل جاى خود را بدیگرى مى‏دهد،چه کسى ضمانت مى‏کند که همه راویان این سلسله‏ها از قوت حافظه به درجه کمال برخوردار باشند؟اینکه دو پا چند گواه مورد اعتماد،کسى را به قوت حفظ بستایند،شاید از نظر علم روایت و یا درایت و یا از جنبه کارفقیه و یا اصولى دلیلى بحساب آید،ولى در رویدادها که اثر عملى ندارد،چنین ضابطه‏ها کافى نیست.این دو سبب که نوشتیم براى پیدا شدن اختلاف در ضبط حادثه‏هاى تاریخى کافى است،چه رسد که سبب‏هاى دیگر نیز بدان افزوده شود.و اتفاقا چنانکه خواهیم دید در مورد شخصیت مورد بحث ما چنین است.

در حالى که عموم نویسندگان سیره و مورخان اهل سنت و جماعت،تولد فاطمه (ع) را نج‏سال پیش از بعثت نوشته‏اند،تذکره نویسان و علماى بزرگ شیعه معتقدند وى سال پنجم بعثت متولد شده است.

ابن سعد در طبقات (11) و طبرى در تاریخ (12) و بلاذرى در انساب الاشراف (13) و ابن اثیر در کامل (14) و ابو الفرج اصفهانى در مقاتل الطالبین (15) و محمد بن اسحاق (16) و ابن عبد البر در استیعاب (17) و جمعى دیگر تاریخ نخست را پذیرفته‏اند و عموما نوشته‏اند:آن سالى بود که قریش خانه کعبه را مى‏ساختند.بلاذرى چنین روایت کند:

روزى عباس بن عبد المطلب نزد على رفت،على (ع) و فاطمه در گفتگو بودند که کدام یک از دیگرى بسال بزرگتر است.عباس گفت تو على!سالیانى چند پیش از ساختن کعبه متولد شدى.اما دخترم (زهرا) سالى بدنیا آمد که قریش خانه کعبه را مى‏ساختند (18) و نیز طبرى و دیگران تصریح کرده‏اند که سن زهرا (ع) بهنگام وفات در حدود بیست و نه سال بوده (19) لیکن یعقوبى که در بیشتر روایت‏هاى خود متفرد است‏سن زهرا (ع) را بهنگام مرگ بیست و سه سال نوشته است (20) و بنا بر نوشته وى تولد فاطمه (ع) سال بعثت پیغمبر بوده است.

در مقابل این شهرت دانشمندان و محدثان شیعه چون کلینى در کافى (21) و ابن شهر آشوب در مناقب (22) و على بن عیسى اربلى در کشف الغمه (23) و مجلسى در بحار از دلائل الامامه و کتب دیگر (24) ،نوشته‏اند که زهرا (ع) پنجسال پس از آنکه محمد (ص) به پیغمبرى مبعوث گردید متولد شده است.تنها نوشته شیخ طوسى در مصباح المتهجد (25) با این شهرت مخالف است.چه او سن فاطمه (ع) را هنگام ازدواج با امیر المؤمنین سیزده سال نوشته است.و اگر ازدواج او را پنج ماه پس از هجرت بدانیم تولد وى سال اول بعثت‏خواهد بود.و این راى با آنچه یعقوبى نوشته مطابقت دارد.با چنین اختلاف در نقل روایات،پذیرفتن سندى و رها کردن سند دیگر،بسیار دشوار مى‏نماید.این جاست که چنانکه در مقدمه اشارت شد،باید قرینه‏هاى خارجى را نیز از نظر دور نداشت،شاید بتوان با استفاده از آن قرینه‏ها کفه اختیار یکى از دو دسته را سنگین‏تر کرد و در نتیجه آنرا مرجح دانست.

قرینه‏اى قابل توجه و قوى در عموم روایت‏هاى علما و محدثان شیعه وجود دارد و نشان دهنده اینست که ولادت دختر پیغمبر پس از بعثت‏بوده است.این قرینه ارتباط زادن زهرا (ع) ،با معراج رسول اکرم است.ضمن روایت‏هاى معراج،رسول خدا فرموده است در شب معراج سیب بهشتى بمن دادند و نطفه دخترم زهرا از آن میوه تکوین یافت. (26)

اگر مورخان،تاریخ معراج را بطور دقیق معین کرده بودند که مثلا سال چندم بعثت‏بوده است،مشکلى نداشتیم،اما باز این پرسش پیش مى‏آید که معراج رسول اکرم در چه سالى بوده است؟پاسخ این پرسش نیز بدرستى روشن نیست.ابن سعد بروایتى آنرا هجده ماه پیش از هجرت به مدینه،و بروایتى یکسال پیش از هجرت (27) و ابن اثیر سه سال و بروایتى یک سال پیش از هجرت دانسته است. (28)

در حالیکه علماى شیعه معراج را از دو سال بعد از بعثت تا شش ماه پیش از هجرت نوشته‏اند و چون با اختلاف روایات مواجه شده‏اند،گفته‏اند این اختلاف بخاطر این است که پیغمبر چند بار بآسمان رفته است (29) اما قرینه‏اى که گفته مورخان و محدثان سنت و جماعت را تایید مى‏کند این است که آنان نوشته‏اند فاطمه (ع) سالى متولد شد که قریش خانه کعبه را مى‏ساختند.

داستان تجدید بناى خانه کعبه در همه تاریخ‏ها آمده است.و همه آشنایان بتاریخ زندگانى پیغمبر (ص) آنرا مى‏دانند،خلاصه آنکه سالى خانه کعبه بر اثر سیل ویران گردید،و بنیاد آنرا از نو نهادند.همینکه کار بنا بجائى رسید که باید حجر الاسود را نصب کنند،بزرگان قریش بر سر گذاشتن سنگ در جاى آن،با یکدیگر به رقابت‏برخاستند.مهتر هر دسته مى‏خواست این افتخار نصیب او گردد و نزدیک شد کار به درگیرى برسد.سرانجام پذیرفتند که هر کس از در داخل شود داور آنان باشد،و نخستین کسى که در آمد محمد (ص) بود.همه گفتند او امین است و ما وى را بداورى مى‏پذیریم.چون ما جرا را بدو گفتند محمد (ص) فرمود:ردائى یا پارچه‏اى بگسترانند،سپس حجر الاسود را میان آن پارچه گذاشت و چهار مهتر قبیله را گفت تا هر یک گوشه‏اى از ردا را بگیرد و از زمین بردارد.و چون آنان چنین کردند خود سنگ را از میان ردا برداشت و بر جاى آن گذاشت.و با چنین ابتکار از خونریزى بزرگ و دامنه‏دارى جلوگیرى کرد.داستان داورى کردن محمد (ص) و نصب حجر الاسود،اگر با چنین مقدمات باشد مسلما پیش از بعثت‏بوده است،زیرا سال پنجم بعثت،قریش با پیغمبر (ص) الت‏خصمانه داشتند و چنین داورى را بدو نمى‏دادند.

قرینه‏هاى خارجى دیگر نیز بطور خلاصه چنین است:

1:روزى بدستور ابو جهل فضولات شتر را بر دوش پیغمبر (ص) ریختند.چون فاطمه (ع) آگاه شد به مسجد رفت و آن فضولات را از جامه پدر پاک کرد (30) این گونه بى‏احترامى‏ها سبت‏به پیغمبر ظاهرا پیش از سال دهم بعثت و پیش از هجرت رسول خدا به طائف و نیز پیش از محاصره در شعب ابو طالب بوده است.و اگر تولد فاطمه (ع) را سال پنجم عثت‏بدانیم،سن وى در این وقت از سه تا پنجسال افزون نبوده و بعید است دخترى خردسال به مسجد رود و چنین وظیفه‏اى را تعهد کند.

2:در روز احد چون فاطمه (ع) شنید چهره پدرش آسیب دیده است‏با گروهى از زنان نزد او رفت و چون پدر را دید دست در گردن او انداخت و گریست،سپس آن خون را شست (31) اگر معراج را پیش از سال پنجم بعثت‏بدانیم هیچگونه استبعادى در انجام این تعهد دیده نمى‏شود،ولى اگر روایت هجده ماه و یا شش ماه پیش از هجرت درست‏باشد،باید پذیرفت که فاطمه بهنگام جنگ احد پنج‏سال و یا کمتر از پنج‏سال داشته است،در صورتیکه خواهیم دید عروسى زهرا در ذو الحجه سال دوم و پیش از جنگ احد است.یعنى نه سال و یا بیشتر داشته است.

3:در روایت‏هاى شیعى چنانکه خواهیم نوشت،آمده است که فاطمه (ع) پنجسال پس از بعثت متولد شد و آن سالى بود که قریش خانه کعبه را مى‏ساخت.داورى پیغمبر در کار مهتران قریش مسلما پیش از بعثت‏بوده است زیرا سال پنجم بعثت و سال‏هائى پیش او پس از آن قریش به رسول خدا روى خوش نشان نمى‏دادند،چه رسد بدانکه او را امین بداند و به داورى او،آنهم در چنان کار بزرگى گردن نهد.

4:مى‏دانیم که سن خدیجه را هنگام ازدواج با پیغمبر چهل سال نوشته‏اند،اگر بگوئیم فاطمه (ع) در سال پنجم بعثت متولد شده باشد گفت‏خدیجه در این تاریخ شصت‏ساله بوده است و این موضوع هر چند محال نمى‏نماید اما بعید بنظر مى‏رسد.از طرفى مجلسى از امالى صدوق روایتى بدین مضمون آورده است:

«چون خدیجه به رسول خدا شوهر کرد،زنان مکه از وى دورى کردند.نه بدیدن او مى‏رفتند و نه بر وى سلام مى‏کردند و نه مى‏گذاشتند زنى از او دیدن کند.چون ولادت فاطمه (ع) نزدیک شد،خدیجه از زنان قریش و بنى هاشم یارى خواست.لیکن آنان نپذیرفتند و گفتند تو نصیحت ما را نشنیدى و به یتیم ابو طالب شوهر کردى (32) » اگر این روایت را بهمین صورتیکه هست‏بپذیریم،و تولد دختر پیغمبر را سال پنجم بعثت‏بدانیم فاصله ازدواج خدیجه با پیغمبر (ص) و ولادت زهرا (ع) بیست‏سال خواهد بود.در این بیست‏سال گروهى از آن زنان ملامت گو مرده و زنان جوان پیر شده و دخترکان به جوانى رسیده‏اند و داستان رنگ دیگرى بخود گرفته است.محمد (ص) در این تاریخ دیگر یتیم ابو طالب نیست.پیغمبرى است که گروهى از جان و دل پیرو او هستند.مردان قریش آرزو مى‏کنند وى دست مساعدت به سوى آنان دراز کند و چنین استمداد را مغتنم مى‏شمارند،تا بگمان خود آنرا مقدمه‏اى براى سازش به حساب آورند.

آنگاه زنان قریش که شوهران آنان دشمن پیغمبراند،ممکن است‏خواهش خدیجه را نپذیرند، اما زنان بنى هاشم چرا؟و اصولا خدیجه چه نیازى به یارى زنان کافر و بت پرست قریش داشت؟.مگر زنان مسلمان نمى‏توانستند در این کار کوچک او را یارى دهند.اینجاست که باید گفت‏به نقل روایت راویانى که تنها بر حافظه خود اعتماد کرده‏اند نمى‏توان تکیه کرد.

در کشف الغمه روایت دیگرى آورده است:فاطمه پنج‏سال پس از بعثت پیغمبر (ص) متولد شد،و آن سالى بود که قریش خانه کعبه را مى‏ساختند... (33) بنظر مى‏رسد راوى نخستین یا یکى از راویان این حدیث را اشتباهى دست داده و کلمه پیش از بعثت را بعد از بعثت‏بخاطر سپرده است زیرا چنانکه گفتیم تجدید ساختمان خانه کعبه پنج‏سال پیش از بعثت‏بود.و بر فرض که بگوئیم بناى خانه کعبه پس از آن تاریخ نیز چند بار تجدید شده (چنانکه بعض از متاخران احتمال داده‏اند) مسلم است که دوباره داستان درگیرى قبیله‏ها پیش نمى‏آمده،و اگر این داستان هم تجدید مى‏شده چنانکه نوشتیم دیگر در این تاریخ محمد (ص) را بداورى نمى‏خوانده‏اند.و اگر هیچیک از این اتفاقات با تجدید بنا همراه نبوده دیگر تجدید بنا اهمیتى نمى‏یافته که مبدا تاریخ گردد.بهر حال آنچه مسلم است اینکه همزمانى ولادت زهرا (ع) با نوسازى خانه کعبه در چند روایت از روایتهاى شیعه و سنى دیده مى‏شود.

چنانکه نوشته شده بحث در این روایات جز از نظر روشن شدن تاریخ،فایده‏اى ندارد.دختر پیغمبر پنجسال پس از بعثت،یا پیش از بعثت متولد شده باشد،نه سال شوهر کرده باشد یا هجده ساله،هجده ساله بجوار پروردگار رفته باشد یا بیست و هشت‏ساله،او دختر پیغمبر اسلام و نمونه کامل زن تربیت‏شده و برخوردار از اخلاق عالى اسلامى است.آنچه هر زن و مرد مسلمان باید از زندگانى دختر پیغمبر بیاموزد،پارسائى او،پرهیزگارى او،بردبارى،فضیلت، ایمان به خدا و ترس از پروردگار و دیگر خصلت‏هاى عالى انسانى است که در خود داشت و در جاى خویش خواهیم نوشت.

این بحث را از آن رو با تفصیل بیشترى نوشتیم تا سنت تاریخ نویسان و محدثان رعایت‏شده باشد.

پى‏نوشتها:

  1. کجا مثل خدیجه یافت مى‏شود؟روزى که همه مردم مرا دروغگو خواندند،او مرا راستگو خواند. (سفینة البحار ج 1 ص 1/3) .
  2. این جنگ را از آن رو فجار گویند که در ماههاى حرام رخ داده.و گفته‏اند از آنجهت‏بدین نام خوانده شد که بعض محرمات را در آن جنگ حلال شمردند.رجوع شود به سیره ابن هشام ص 201 ج 1.و رجوع به مجمع الامثال میدانى،فصل ایام العرب و نیز رجوع به اقرب الموارد شود.
  3. ابن اثیر ج 1 ص 593.و رجوع به انساب الاشراف بلاذرى ص 102 چاپ دار المعارف شود. لیکن ابن سعد در داستان روز زناشوئى پیغمبر (ص) با خدیجه چنین نویسد:

«اینکه نوشته‏اند خدیجه پدر خود را با نوشاندن نوشابه از حالت طبیعى در آورد،درست نیست و اسنادى است‏به غلط.

آنچه از اهل علم بما رسیده است و سندى درست‏به حساب مى‏آید،اینست که خویلد پیش از جنگ فجار مرده است. (طبقات ص 85 ج 1 بخش یک) اما میدانى یوم شمطه را روز جنگ بین بنى هاشم و بنى عبد شمس معنى کرده است (مجمع الامثال) با توجه بدین که در جنگ فجار یکسو قریش و سوى دیگر کنانه بود تفسیر میدانى از دقت‏خالى است.داستان ست‏بودن خویلد در روز عقد خدیجه و راضى شدن وى بدین زناشوئى که در بعض مآخذ دیده مى‏شود نیز بر اساسى نیست و چنانکه در بیشتر روایات اهل سنت و جماعت و در مآخذ شیعى مى‏بینیم،این خواستگارى با حضور عمرو بن اسد عموى خدیجه و ورقة بن نوفل است و ظاهرا خویلد در این تاریخ زنده نبوده است.

  1. عقاد:فاطمة الزهرا ص 10.عقاد سند خود را ننوشته است.تبع لقب عام پادشاهان یمن است. اگر این داستان درست‏باشد این شخص،تبع الاصغر،حسان بوده است.لیکن مورخان، حادثه‏هاى دوران چند تبع را با یکدیگر در آمیخته‏اند (رجوع به تاریخ یعقوبى.حبیب السیر. مجمل التواریخ و القصص و تاریخ گزیده شود) .اما تا آنجا که نگارنده جستجو کرد،این تبع بر اثر خوابى که دیده بود خانه کعبه را حرمت نهاد،و آنرا پرده پوشاند.گویند او نخستین کسى است که خانه کعبه را پرده پوشانید.گویا این داستان که در سیره ابن هشام به نقل از محمد بن اسحاق آمده است،و یاقوت نیز بخشى از آن را ذیل کلمه کعبه آورده است. (ر.ک سفینة البحار ج 2 ص 643) پایه‏اى نداشته باشد و الله العالم.
  2. بلاذرى انساب الاشراف ص 106 و مصادر دیگر.
  3. همین کتاب ص 390.
  4. ابن سعد.طبقات ج 8 ص 8.بعض مصادر ازدواج او را با عتیق پیش از ابو هاله نوشته‏اند. (مقاتل الطالبین ص 48.کشف الغمه ج 1 ص 511) .

در مقابل این شهرت ابن شهر آشوب در مناقب و سید مرتضى در شافى گویند:«خدیجه بهنگام زناشوئى با پیغمبر دختر بوده است.و آنکه به ابو هاله شوهر کرده خواهر اوست.ابن شهر آشوب یکى از چند ماخذ خود را کتاب احمد بلاذرى معرفى کرده است (مناقب ج 1 ص 159) ابن احمد بلاذرى قاعدة باید احمد بن یحیى مؤلف انساب الاشراف باشد،اگر چنین است وى از گفته امام حسن (ع) نویسد:

«از دائى خود هند بن ابى هاله پرسیدم (و در تفسیر آن گوید:چون خدیجه دختر خویلد نخست زن ابو هاله اسدى بود (انساب الاشراف 390) و باز در ص 406 کتاب چنین آمده است: خدیجه پیش از آنکه زن پیغمبر شود زن ابو هاله هند بن نباش بوده.

  1. (طبقات ج 8 ص 10) و نیز رجوع شود به (کشف الغمه ج 1 ص 513) .
  2. بعض نویسندگان سیره،و از جمله ابن هشام فرزندان نرینه رسول خدا را از خدیجه:قاسم، طاهر و طیب نوشته‏اند (سیره ج 1 ص 206) و در عقد الفرید قاسم و طیب (ج 5 ص 5) آمده است لیکن مصعب زبیرى در نسب قریش ص 21 گوید پسران او قاسم و عبد الله بودند.ابن سعد در (طبقات ص 9 ج 8) و بلاذرى در (انساب الاشراف ص 405) نویسد:طیب و طاهر لقب عبد الله است.چون در اسلام بدنیا آمد بدین لقب خوانده شد.گویا این تخلیط از آنجاست که لقب را،اسم گرفته‏اند.
  3. بخارى ج 5 ص 47-48 و رجوع شود به اعلام النساء ج 1 ص 330.
  4. طبقات ج 8 ص 11.
  5. ج 13 ص 2434 و نیز نگاه به ج 4 ص 1869 شود.
  6. ص 402.
  7. ج 2 ص 341.
  8. ص 48.
  9. بنقل مجلسى در بحار ص 214.
  10. ص 750.
  11. انساب الاشراف ص 403.
  12. ج 4 ص 1869.
  13. ص 95 ج 2.
  14. اصول کافى ص 458 ج 1.
  15. ج 3 ص 357.
  16. ج 1 ص 449.
  17. ج 43 ص 7 به بعد.
  18. ص 561.
  19. بحار ج 43 ص 5 از علل الشرایع.
  20. طبقات ج 1 ص 143.
  21. الکامل ص 51 ج 2.
  22. منتهى الآمال ص 37 ج 2.
  23. انساب الاشراف ص 125 و مآخذ دیگر.
  24. انساب الاشراف ص 324.مغازى ص 249.
  25. ج 43 ص 2-3.
  26. ج 1 ص 449.بحار ج 43 ص 7.

 

نام و لقب‏هاى دختر پیغمبر

«فطمت فاطمة من الشر (1) »

(فتال نیشابورى از امام صادق (ع) )

نویسندگان سیره و محدثان اسلامى براى دختر پیغمبر لقب‏هائى چند نوشته‏اند:

زهرا،صدیقه،طاهره،راضیه،مرضیه،مبارکه،بتول و لقب‏هاى دیگر.از این جمله لقب زهرا از شهرت بیشترى برخوردار است،و گاه با نام او همراه مى‏آید (فاطمه زهرا) و یا بصورت ترکیب عربى (فاطمة الزهرا) .زهرا که در تداول بیشتر بجاى نام او بکار مى‏رود در لغت،درخشنده، روشن و مرادف‏هائى از این گونه،معنى مى‏دهد.و این لقب از هر جهت‏برازنده این بانوست.او چهره درخشان زن مسلمان،فروغ تابان معرفت و نمونه روشن پرهیزگارى و خداپرستى است. این درخشندگى به ساعتى مخصوص و روزى معین اختصاص ندارد.از آن روز که وظیفه خود را تعهد کرد تا امروز و براى همیشه چون گوهرى بر تارک تربیت اسلامى مى‏درخشد.

محدثان ذیل بعض این لقب‏ها و سبب آن روایت‏هائى نوشته‏اند.باز نوشتن آن گفته‏ها موجب درازى گفتار خواهد شد.آنچه ازمجموع این روایت‏ها دانسته مى‏شود،بزرگى قدر و خصیت‏برجسته دختر پیغمبر در دیده پدر و شوهر و مقام ارجمند او در اسلام و میان مسلمانان است.این حقیقتى است که پیروان همه مذاهب اسلامى بدان اعتراف دارند.براى همین است که در عموم کتاب‏هاى شیعه و گاه در کتابهاى معتبر اهل سنت و جماعت کتابى جداگانه در فضیلت دختر پیغمبر دیده مى‏شود و یا فصلى را براى روایت‏هائى که درباره اوست گشوده‏اند.

نام او فاطمه است.فاطمه وصفى است از مصدر فطم.و فطم در لغت عرب بمعنى بریدن،قطع کردن و جدا شدن آمده است.این صیغه که بر وزن فاعل معنى مفعولى مى‏دهد،به معنى بریده و جدا شده است.فاطمه از چه چیز جدا شده است؟در کتاب‏هاى شیعه و سنى روایتى مى‏بینیم که پیغمبر فرمود او را فاطمه نامیدند،چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریده‏اند (2) مجلسى از عیون اخبار الرضا و او باسناد خویش از على بن موسى الرضا و محمد بن على (ع) و آنان از مامون و او از هارون و او از مهدى و او به سند خویش از ابن عباس روایت کنند که:وى از معاویه پرسید مى‏دانى چرا فاطمه را فاطمه نامیدند؟گفت نه!ابن عباس گفت چون او و شیعیان او به دوزخ نمى‏روند (3) فتال نیشابورى ضمن حدیثى از امام صادق آورده است که چون از بدى‏ها بریده شد او را فاطمه نامیده‏اند (4) بدین مضمون روایت‏هاى دیگر هم آمده است آنچنانکه براى صیغه وصفى نیز معناهاى دیگر جز آنچه نوشتیم ضبط کرده‏اند. (5)

پیش از ظهور اسلام دو سه تن از زنان بدین نام موسوم بوده‏اند که در اسلام به فواطم مشهوراند،مانند فاطمه دختر اسد بن هاشم و فاطمه دختر عتبة بن ربیعه (6) و نیز فاطمه دختر عمرو بن عائذ (7) .

بارى پرورش زهرا در کنار پدرش رسول خدا و در خانه نبوت بود،آنجا که فرود آمد نگاه فرشتگان،و مرکز نزول وحى و آیه‏هاى قرآن است.آنجا که نخستین گروه از مسلمانان به یکتائى خدا ایمان آوردند،و بر ایمان خویش استوار ماندند.آنانکه پروردگار دلهایشان را آزمود، و در قرآن کریم مدح فرمود.تربیت دینى را هم از آموزگارى چون محمد (ص) فرا گرفت، پیغمبرى که معلم انسانهاى جهان است.و تا جهان باقى است مشعل دین و دانش بنام او فروزان.

کودک خردسال این نو مسلمانان را مى‏دید که هر روز با شور و هیجان براى فرا گرفتن آیت‏هاى قرآن و آموختن روش پرستش پروردگار نزد پدرش مى‏آیند.در این خانه بود که تکبیر گفتن،روى به خدا ایستادن،و هر شبانروز در اوقاتى خاص پروردگار یکتا را به بزرگى یاد نمودن آغاز شد.آن سالها در سراسر عربستان و همه جهان این تنها خانه‏اى بود که چنین بانگى از آن بر مى‏خواست.«الله اکبر»و زهرا تنها دختر خردسال مکه بود که چنین جنب و جوشى را در کنار خود مى‏دید.این بانگ آسمانى این مراسم بى‏مانند،در روح این طفل خردسال چه اثرى نهاد،سالها بعد آشکار گردید.

او در خانه تنها بود و دوران خردسالى را به تنهائى مى‏گذراند.دو خواهر او رقیه و ام کلثوم سالیانى چند از او بزرگتر بودند.او در این خانه همبازى نداشت.شاید این تنهائى هم یکى از انگیزه‏هائى بوده است که باید از دوران کودکى همه توجه وى به ریاضت‏هاى جسمانى و آموزشهاى روحانى معطوف گردد.الله اکبر،اشهد ان محمدا رسول الله.اندک اندک آیه‏هاى دیگر مى‏رسد و درسهاى وسیع‏تر داده مى‏شود.درسهائى از اخلاق قرآنى و سفارش‏هائى براى تحصیل خوى انسانى.مردم همه برابر خدا و حکم الهى یکسانید!کسى بر دیگرى برترى ندارد! برده و ارباب در پیشگاه حق تعالى مساوى هستند.شما موظفید با بردگان،با اسیران،با مستمندان،مهربانى کنید و با آنان خوشرفتار باشید.به دختران چون پسران حرمت نهید و با آنان درشتى نکنید!و در کنار رسیدن این تعلیمات و آموختن آن بمسلمانان،و شورى که آنان در فرا گرفتن این درسها نشان مى‏دادند،دشمنى همشهریان و خویشاوندان را با پدرش مى‏دید.آنان چنین سخنانى را خوش نداشتند.نمى‏خواستند مردم با این گفته‏ها که تا آنروز سابقه نداشت آشنا شوند.گسترش این تعلیمات موجب درهم ریختن زندگانى آنان مى‏شد.اما براى اینکه بیم خود را پنهان سازند و به گمان خویش گفته‏هاى او را از تاثیر بیندازند،بدو تهمت مى‏زدند:جادوگر است،دیوانه است،یتیم ابو طالب کجا و پیغمبرى کجا؟چرا این وحى به مرد بزرگ و دولتمندى از مکه و یثرب فرود نیامده. (8) تا دیر نشده باید این کار را چاره کرد. اما اگر او را بکشیم با ابو طالب و بنى هاشم درگیرى خواهیم داشت.بهتر است پیروان او را از گردش پراکنده سازیم.و اگر بزبان خوش پند نگرفتند و او را رها نکردند،بزور متوسل شویم.

سلاح مردم بى منطق چیست؟دشنام،آزار،و اگر ممکن شود کشتار.در شهر کوچک خبرها بسرعت پخش مى‏شود و خانه پدرش مرکز انعکاس جریانهاى آنروز مکه بود.امروز بلال را شکنجه کردند!امروز به عمار آسیب رسید!امروز مادر عمار را کشتند!عموى پدرش ابو لهب چنین گفت و ابو جهل چنان،و گزارشهاى ناخوشایندى از این قبیل.تا روزیکه شنید پدرش پیروان خود را فرموده است مکه را ترک گویند و به حبشه بروند،چون نمى‏توانسته است‏بیش از این شاهد آزار نو مسلمانان باشد.چرا این مردمان باید از خانه و زندگى خود دست‏بردارند و خطر سفر را بر خود هموار سازند؟به جائى بروند که نمى‏دانند کجاست،و از کسى پناه بخواهند که نمى‏دانند کیست؟و روش او چیست.پدرش بآنان گفته است نجاشى با پناهندگان خود خوشرفتارى مى‏کند،اما مگر اینان چه گناهى کرده‏اند که باید نزد او بروند؟چرا باید رنج غربت را تحمل کنند؟راستى این سنگ پاره‏ها و قطعه چوب‏ها که بنام خدا درون خانه کعبه نهاده‏اند،این اندازه حرمت دارد؟آیا بزرگان قریش نمى‏دانند که این دست پرداخت کارگران نه سودى دارد نه زیانى؟نه!آنان از چیز دیگرى مى‏ترسند.از زیانهائى که با پخش این دعوت محمد (ص) دامنگیر آنان مى‏شود:

«الذى جمع مالا و عدده.یحسب ان ماله اخلده.کلا لینبذن فى الحطمة (9) .» (سوره همزه)

آرى پیکار در گرفته است.دسته‏اى مى‏خواهند از طاعت مخلوق باطاعت‏خالق بگریزند،طوق بندگى را بشکنند و آزاد شوند.و براى همین است که همه این بلاها را بجان مى‏خرند و از پرستش خدا باطاعت‏شیطان باز نمى‏گردند،و دسته‏اى که مى‏خواهند،اینان همچنان ابزار افزایش مکنت آنان باشند.هر یک از این حادثه‏ها به نوعى در قلب بظاهر کوچک و بمعنى بزرگ او اثرى مى‏نهاد و هر پیش آمد بدو درسى مى‏داد.درس پایدارى،آنان که به حکومت الله گردن نهند،و بر سر گفته خود بایستند،فرشتگان بر آنان فرود مى‏آیند. (10) امنیت و آسایش روحى اینجهان و بهشت جاودان آن جهان در انتظار کسى است که برابر پیش آمدها استقامت ورزد و از کید شیطان نهراسد.این‏ها درس‏هائى بود که به مسلمانان داده مى‏شد،و او که مستقیم با گیرنده دستورات مربوط بود جداگانه مى‏آموخت.او باید این آزمایش‏ها را یکى پس از دیگرى ببیند تا چون فولادى که پى در پى آبش مى‏دهند مقاومتش افزوده گردد.اما آزمایش‏ها پایان یافتنى نیست،هر روز آزمایشى و هر شب ریاضتى.

دوره‏هاى آزمایش یکى پس از دیگرى مى‏گذرد،و هر آزمایش تلخ‏تر از آزمایش پیشین است. آزمایش‏ها پیوسته دشوارتر و دردناک‏تر مى‏شود.تهدید،خشونت،آزار،گرسنگى و سختى زندگانى.

روزى مى‏شنود دشمنان شکنجه شترى را بر سر پدرش افکنده و رخت او را آلوده ساخته‏اند. دوان دوان خود را به پدر مى‏رساند و جامه او را از آن آلودگى پاک مى‏سازد.روز دیگر خبر مى‏دهند که پاى پدرش را با پرتاب سنگ آزرده‏اند.هیچیک از این رفتارهاى خشونت آمیز نتیجه‏اى چنانکه دشمنان مى‏خواهند نمى‏دهد.نه محمد (ص) از دعوت دست مى‏کشد و نه نو مسلمانان از گرد او پراکنده مى‏شوند.دیرى نمى‏گذرد که قریش شکست‏خورده و خشمگین، تصمیم سخت‏ترى مى‏گیرند.باید رابطه بنى هاشم با مردم قطع شود.آنان باید در محاصره اقتصادى و اجتماعى قرار گیرند،گرسنگى و جدائى از مردم براى ایشان درس خوبى است. چندى که بدین حال بمانند خسته مى‏شوند.بستوه مى‏آیند،و براى آسایش خود هم که شده است از حمایت محمد (ص) دست‏بر مى‏دارند.آنگاه محمد یکى از دو راه را پیش روى خود خواهد داشت:از کارى که پیش گرفته است‏باز ایستادن،یا بدست قریش کشته شدن.شعب ابو طالب در فاصله کمى از شهر مکه براى تبعید شدگان در نظر گرفته مى‏شود.خوراک،پوشاک، دید و بازدید براى آنان ممنوع است.چه مدت در این دره مخوف بسر برده‏اند؟دقیقا معلوم نیست.ابن هشام مدت را دو یا سه سال نوشته است (11) در این مدت بر زهرا چه گذشته ست‏خدا مى‏داند.بیشتر سنگینى بار چنین زندگى بدوش اوست.اما دشوارتر و دردناک‏تر از همه این رنج‏ها مرگ عزیزانست.

مرگ مادرش و مرگ ابو طالب:

قضاى الهى چنان بود که مرگ این زن فداکار-خدیجه نخستین بانوى مسلمان-با مرگ ابو طالب در یکسال اتفاق افتد آنهم در فاصله‏اى کوتاه (12) فاطمه (ع) چنانکه از قرآن کریم درس گرفته است‏باید این آزمایش را هم به بیند مرگ خویشاوندان براى او آزمایش دگرى است.باید برابر این دشوارى بردبارى نشان دهد و منتظر بشارت پروردگار باشد (13) آن آزمایشها آزمایش جسمانى بود و این امتحان،آزمایش قدرت نفسانى است.مادرش تنها غمخوار پدر در خانه بود و ابو طالب او را برابر دشمنان بیرونى حمایت مى‏کرد.با بودن ابو طالب مشرکان مکه نمى‏توانستند قصد جان پدرش را بکنند.زیرا خویشاوندان او-تیره بنى هاشم-تیره‏اى بزرگ بودند اگر مکنت و مال آنان در حد بنى زهره،بنى مخزوم و یا بنى حرب نبود،هیچ قبیله‏اى در شرافت و بزرگوارى با آنان برابرى نمى‏کرد.مهتران مکه و ثروتمندان شهر مى‏دانستند اگر به قصد جان محمد (ص) برخیزند،بنى هاشم خاموش نمى‏نشینند،و بسا که تیره‏هاى دیگر نیز به حمایت آنان برخیزند.ناچار درون پر تلاطم خود را با آزار او آرام مى‏کردند.دشنام،ریشخند، سنگ پرانى،دهن کجى،تهمت:حربه‏هائى که ناتوانان از آن استفاده مى‏کنند.تقدیر چنین بود که فاطمه (ع) شاهد همه این منظره‏ها باشد،و پس از تحمل این رنج‏ها آن دو صحنه دلخراش را نیز به بیند.

اکنون فاطمه دیگر دختر خانواده نیست.او جانشین عبد الله،عبد المطلب،ابو طالب و خدیجه است. (ام ابیها) چه کنیه مناسبى!مام پدر.او باید وظیفه مادرش را عهده‏دار شود.باید براى پدرش هم دختر و هم مادر باشد.

اگر قبول کنیم زهرا (ع) پنجسال پیش از بعثت متولد شده است،بخاطر همین مادر خانگى است که تا هفده سالگى نتوانست و یا نخواست‏بخانه شوهر برود.او نمى‏خواست پدرش را تنها بگذارد.او مى‏دانست تا آنجا که مى‏تواند باید در داخل خانه پدر را آرامش دهد.اکنون که پدرش سرپرستى چون ابو طالب و غمخوارى چون خدیجه را ندارد،دشمنان بر او گستاخ‏تر شده‏اند،و او به دلجوئى نیاز دارد.پدر نیز چون این فداکارى را از او مى‏دید با نمودن محبت، خشنودى خویش را از وى اعلام مى‏کرد.سالها پس از این روزگار از عایشه مى‏پرسند،چرا به جنگ جمل برخاستى؟مى‏گوید:«این داستان را باز مگوئید بخدا سوگند کسى از مردان جز على و از زنان جز فاطمه نزد پیغمبر محبوب‏تر نبود (14) و نیز مى‏گوید کسى را راستگوتر از فاطمه ندیدم جز پدرش (15) ممکن است کسانى که در سیره پیغمبر و خاندان او تتبعى دقیق ندارند،یا روح اسلام و شریعت محمد (ص) را چنانکه باید لمس نکرده‏اند چنین به پندارند که این محبت مانند دوستى هر پدر به فرزندى ناشى از غریزه انسانى است.این پندار شاید از یک جهت درست‏باشد.ما نمى‏گوئیم محبت رسول خدا به فاطمه رنگى از عاطفه پدر سبت‏بدختر را نداشت،چه محمد (ص) پدر بود و فاطمه فرزند.اما این روایت و روایتهاى دیگر که با اندک اختلافى در الفاظ از پیغمبر رسیده نشان دهنده حقیقتى دیگر است- بزرگى فاطمه در دیده پیغمبر و بزرگان اسلام در عصر رسول و زمانهاى پس از وى-فاطمه این مقام را نه تنها از آنجهت‏یافت که دختر پیغمبر است،آنچه او را شایسته این حرمت‏ساخت از خود گذشتگى،پارسائى،زهد،دانش و دیگر ملکات انسانى است که در او به حد کمال بوده است.و همه مورخان شیعه و سنى این امتیازات را براى وى در کتابهاى معتبر خویش نوشته‏اند.

از امام صادق (ع) پرسیدند:بعض جوانان حدیثى از شما باز میگویند که باور کردنى نیست. میگویند«خدا از خشم فاطمه بخشم مى‏آید (16) »امام صادق فرمود-مگر شما این روایت را در کتاب‏هاى خود ندارید که خدا از خشم بنده مؤمن بخشم مى‏آید؟

-چرا

-پس چرا باور نمى‏دارید که فاطمه زنى با ایمان باشد و خدا از خشم او بخشم آید (17) .

مرگ خدیجه و ابو طالب،پیغمبر را نیز سخت آزرده ساخت.او دیگر خود را تنها و بى غمخوار و پشتیبان میدید،اما در همه حال خدا مدد کار او بود.و دعوت به خداپرستى شعار او.سفرى به طائف کرد شاید در آن شهر از میان مردم ثقیف که تیره‏اى قدرتمند بودند کسانى را بدین خدا در آورد.ولى مهتران آنجا نه تنها روى خوش بدو نشان ندادند،از آزارش نیز دریغ نکردند.

مکه همه کوششهاى خود را براى خاموش ساختن این فروغ خدائى بکار برد،اما از این کوشش سودى نبرد.هر روز بانگ دعوت اسلام رساتر شد و بگوش گروهى تازه رسید.طرح محاصره اقتصادى-آخرین مبارزه قریش-با شکست روبرو گردید،تا آنجا که سران قوم،خود آن معاهده شوم را بهم زدند.اما تصمیم دیگرى گرفتند.حال که دیگر محمد در مکه پشتیبانى ندارد باید خود او را از میان بردارند.باید همه تیره‏ها در کشتن او شریک باشند،تا بنى هاشم نتوانند کسى را به قصاص او بکشند.اما مکرهاى شیطانى برابر تقدیرات ربانى نمى‏پاید.از چندى پیش مرکز دعوت از مکه به یثرب که شهرى در پانصد کیلومترى مکه است منتقل شده بود،یا بهتر بگوئیم مرکزى تازه براى دعوت اسلام تاسیس گردید.یاران پدرش تک تک یا دسته دسته خانه و زندگانى خود را رها مى‏کنند و به یثرب مى‏روند.مردم این شهر که از آن پس در تاریخ اسلام لقب‏«انصار»را یافتند از آنان هر چه نیکوتر پذیرائى کردند.تا آنجا که آنان را بر خود مقدم داشتند.شبى که بنا بود توطئه قریش عملى گردد،و پیغمبر (ص) بدست گروهى مرکب از همه تیره‏هاى قریش کشته شود،على (ع) را بجاى خود خواباند و با ابو بکر راه یثرب را پیش گرفت.این همان روى داد بزرگى است که چند سال بعد،مبدا تاریخ مسلمانان گردید و تا امروز هم بنام‏«تاریخ هجرى‏»متداول است.

چون اندک اندک کارها سر و سامانى یافت،و مسجدى آماده گردید،و مهاجران در خانه‏هاى تازه جاى گرفتند،پدرش دستور هجرت وى را داد.بلاذرى نویسد:زید بن حارثه و ابو رافع مامور همراهى فاطمه (ع) و ام کلثوم بودند (18) اما ابن هشام نوشته است عباس بن عبد المطلب مامور بردن او بود (19) بهر حال زهرا و ام کلثوم با سرپرست‏خود سوار شدند کاروان آماده حرکت است‏حویرث بن نقیذ،از دشمنان محمد (ص) که پیوسته بد گوى او بود نزد آنان مى‏آید و شتر آنان را آسیبى مى‏زند.شتر مى‏رمد و فاطمه و ام کلثوم بر زمین مى‏افتند.ابن هشام و دیگر مورخان از آسیبى که فاطمه (ع) از این صدمه دیده است نامى نبرده‏اند،لکن پیداست که دختر پیغمبر از این حادثه بى‏رنج نمانده است.این مرد پست فطرت در شمار کسانى است که در روز فتح مکه پیغمبر (ص) فرمود اگر به پرده‏هاى کعبه چسبیده باشند باید خونشان ریخته شود حویرث بدست على شوى فاطمه کشته شد (20) در مقابل این سندها یعقوبى که او نیز از تاریخ نویسان طبقه اول است نویسد على بن ابى طالب (ع) او را بمدینه آورد (21) و روایت‏هاى شیعى نوشته یعقوبى را تایید میکنند.سرانجام وعده خدا تحقق یافت. مسلمانان از گزند مشرکان و دشمنان آسوده گردیدند.در تاریخ اسلام فصل تازه‏اى گشوده شد. از این تاریخ دیگر نه تنها از بجاى آوردن مراسم دینى بیمى ندارند،باید دیگران را هم به پذیرفتن دین بخوانند،و اگر نپذیرفتند با آنان پیکار کنند.

پى‏نوشتها:

  1. روضة الواعظین ج 1 ص 148.
  2. بحار ص 18 ج 43 از امالى شیخ طوسى.نسائى،حافظ ابو القاسم دمشقى و جمعى دیگر این حدیث را ضبط کرده‏اند (الصواعق المحرقه ص 160) .
  3. بحار ص 12 ج 43.
  4. روضة الواعظین ص 5148.بحار ص 12.
  5. ابن سعد ج 1 ص 32 لسان العرب.ذیل فطم.
  6. یعقوبى ج 2 ص 8.
  7. و قالوا لو لا نزل هذا القرآن على رجل من القریتین عظیم.
  8. مال‏ها را بر هم مى‏نهد و مى‏شمارد و مى‏پندارد این مال او را جاویدان خواهد ساخت نه چنین است،این مال آتش جان او خواهد شد.
  9. ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملئکة (فصلت-30) .
  10. ج 1 ص 375.
  11. اما به نقل شیخ کلینى،ابو طالب یکسال پس از مرگ خدیجه در گذشت (اصول کافى ج 1 ص 44) .
  12. و بشر الصابرین.الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون (البقره:155-156) .
  13. بحار ج 43 ص 23 از امالى شیخ طوسى.
  14. مناقب ج 1 ص 462.
  15. خوارزمى ج 1 ص 60.
  16. بحار ص 22 ج 43.
  17. انساب الاشراف.ص 414 و 269.
  18. ابن هشام ج 4 ص 29.
  19. ابن هشام ج 4 ص 30.
  20. ج 2 ص 31.

 

خواستگاران فا

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد زندگانی حضرت فاطمه (س)

تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی


تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه10

 

فهرست مطالب

      جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین

 

واقعه غدیر خم

 

رسـول خـدا(ص ) بـراى هـر چـه رسمى تر شدن امر جانشینى امیرمؤمنان (ع ) مراسمى را به شیوهمعمول آن روزگار اجرا کرد. این مراسم عبارت بود از گذاشتن عمامه بر سرحضرت على (ع ). اعـراب در آن روزگـار تـاج نـداشـتند و عمامه به منزله تاجشان بود. پیامبر بزرگواراسلام (ص ) عـمامه خود را که (سحاب ) نام داشت ,بر سر حضرت على (ع ) گذاشت وبدین ترتیب بطور رسمى وى را به عنوان جانشین تعیین کرد.
روایتهاى گوناگونى در این باره نقل شده است . از آن جمله اینکه پیامبر(ص ) با دست خود عمامه را بـر سـر حـضـرت على (ع ) نهاد و از روبه رو به وى نگریست , آن گاه رو به اصحاب کرد و فرمود: تـاجـهـاى فرشتگان چنین است . روایتهاى دیگرى بیانگر آن است که پیامبر(ص ) پس از گذاشتن عـمـامـه , جـمـلـه مـعـروف (هـر کـس کـه مـن مـولاى اویـم این على (ع ) مولاى اوست ) را نیز فرمود.
برخى از افراد گفته اند: سخن رسول خدا(ص ) مبنى بر دوست داشتن على (ع ) دلالت برجانشینى وى پس از آن حضرت نمى کند و تنها بیانگر این امر است که باید على (ع ) رادوست داشت .
در پاسخ باید گفت : اول آنکه شنوندگان گفتار رسول خدا(ص ) برداشتى غیر از دوستى داشتند, چـرا کـه مـراسـم بیعت انجام دادند. دوم , به فرض آنکه سخن پیامبر(ص ) تنها بردوستى على (ع ) دلالـت کند, خود بیانگر آن است که توجه پیامبر(ص ) به دلیل شایستگى و لیاقتى بود که على (ع ) داشـت . اگـر هـم پیامبر(ص ) بروشنى نگفته بود که على (ع )جانشین پس از من است , مردم خود بـایـد مـى دانستند که پس از پیامبر(ص ) کسى را به جانشینى برگزینند که بیش از دیگران مورد
توجه و علاقه حضرتش بوده است . بـراسـتـى اگر توجه و دوستى پیامبر(ص ) نمى توانست ملاک انتخاب باشد, چرا نسبت به دیگران عـنـوان مى شود که مورد عنایت پیامبر بوده اند و مواردى بسیار کم اهمیت را ـ برفرض درستى ـ
شـاهـد مـى آورنـد . حـقـیـقت امر این است که دست سیاست بازى ,فضیلت و شایستگى حضرت على (ع ) را ندیده گرفت و او را از صحنه کنارزد.

      جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین

حادثه غدیر از جنبه دیگرى نیز قابل دقت و اهمیت است . به عقیده بسیارى از مفسران آیه زیر که ازکـامـل شـدن دیـن اسلام و نومیدى کافران خبر مى دهد در روز غدیر خم و پس از تعیین حضرت على (ع ) به جانشینى پیامبر نازل شده است .
... الـیـوم یـئس الـذیـن کـفـروا مـن دیـنکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و (( اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... )) امـروز کافران از اینکه به دین شما دستبرد زنند نومید شدند, پس شما از آنان نترسید و از من بیم
داشـتـه بـاشـیـد. امروز دین شما را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و آیین اسلام را برایتان برگزیدم .
از ایـن آیـه اسـتفاده مى شود که انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احکام دینى بود. در حـقـیقت با تعیین على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دین اسلام به درجه کمال خود رسید و رسول خدا(ص ) با انجام این کار بزرگ ادامه کار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پایان برد.
سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـیـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ بارومیان تدارک دید
کـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زید) بود. آن حضرت بر شرکت افراد در این سپاه تاءکید فـراوان ورزیـد و کـسانى را که از رفتن خوددارى کنند نفرین کرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف کـرد کـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با این وجود تعداد زیادى از افرادکه گردانندگان صحنه سقیفه از سرشناس ترین آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند.
بـراستى پافشارى و شتاب پیامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شکى نیست که یک علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب دیگرى را هم آشکارمى سازد. حقیقت امر این بود که پیامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشینى حضرت على (ع ) را از مدینه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحیه یارانش بخوبى پیش بینى مى کرد که با جانشین او به مخالفت بـرمـى خیزند. از این رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) هدفهاى خویش را عملى ساختند.

رسول خدا(ص ) وقتى دریافت کسانى که باید از مدینه بیرون مى رفتند سرپیچى کرده وکنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گردید.کاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چیزى را بـنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید, ولى آنان مانع شدند و یک تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بیمارى بر او چیره شده این مرد هذیان مى گوید.
وقـتـى رسـول خـدا(ص ) دیده از جهان بر بست هم او میان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـریـاد زد: مـحـمد هرگز از دنیا نرفته است . هر کس بگوید او مرده سروکارش با شـمشیر من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبکر از بیرون مدینه رسید و به میدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـایـش آگاه ساخت که نه محمد(ص ) نیز همانندپیامبران گذشته از میان مردم رفته است .
بـه این ترتیب , مردم در یک سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبیده جراح همراه شده به مـحـل سـقـیـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را که مورد نظر خودشان بود به جانشینى پیامبر برگزیدند, و از این لحظه به بعد, مسیر تاریخ اسلام بطور کامل عوض شد و به سویى رفت که مورد خواست و رضایت خدا و رسولش نبود.
خـوشـبختانه براى جانشینى امام خمینى(قدسره ) در نظام , مشکلى اساسى پیش نیامد,اگر چه مـشـکـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پیامبر(ص ) این نـتـیجه را براى نظام ما به بار آورد که خبرگان امت به سرعت جانشین امام را تعیین کردند. اگر خـداى نکرده امام خمینى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى کرد, سرنوشت انقلاب نگران کننده بود.

الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى یوم الدین.

 

با تشکر از رد فعل حسنه ى شما که ناشى از حب و مودت شما به اهل البیت و همچنین آرامش و مدارا براى شنیدن رأیى که قبولش مقدارى برایتان سخت آمده .

بنده اینجا قسمتى از سخنان خودتان را برایتان ترجمه مى کنم :

"فکلمه علی ( رضی الله عنه ) وقال : إنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فلم یزل یکلم أبا بکر حتى فاضت عینا أبی بکر ، ثم بایعه العشیة " . قوله ( ولم یتباعد العهد ) الواو للحال یشکی إلیه ( صلى الله علیه وآله ) من أمته بعده فی تظافرهم على غصب حقه وحقها ( علیهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله علیه وآله ) وطراوة ذکره أو الذکر الذی هو القرآن الآمر بإکرام ذوی القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیة تبغون ، ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون * ( ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخاسرین"

در اینجا امام علی (ع ) مى گوید: تو أمر خودت را بر ما تلقین کردى و در حالیکه ما بخاطر نزدیکى و خویشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله علیه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حکم ) براى خودمان قائل مى داشتیم.

اینجا به روشنى امام على  سبب طلب خلافت از جانب خود را " خویشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حکم خدایى و امامت خدایى ندارد و نسبت آنرا نیز " امامت الهى " نمى شناسد!

و بعد چشمان ابوبکر از گفتار على گریان شده و سپس على با ابوبکر بیعت مى کند.

 

این همان موضوعى است که خواستم نظر شما را بدان جلب کنم.

مجتمع مسلمانان بعد از رسول اسلام صلوات الله علیه یک مجتمعى آزاد بوده و هر کس مى توانسته خود را کاندید در انتخابات آزاد کرده و این کلام امام علی در حقیقت نقضى شدید به اعتقاد شماست که فکر مى کنید " امامت منصبى و مقامى الهى ست و مردم در آن دستى نداشته و حتى خود امام نیز به اختیار خودش امام بعدى اش را انتخاب نمى کند بلکه خداوند به او امر مستقیم داده و بایستى بر آن رویه جلو رود ! "

 

امامت بنابه اعتقاد شما ، همان نبوت است که به شکل و نامى دیگر ادامه یافته و در حقیقت حق انتخاب را از مردمان برداشته و آنرا به خدانسبت داده است.

 

نبوت به امر خدا ختم یافته یعنى دیگر کسى نمى تواند سخن و امر خود را ماوراء بشر توصیف کرده و مردم را به تعبد بدان دعوت کند.

البته ما عصمت صحابه و آل بیت را قبول نداشته و آنان را در امور زندگى شان مجتهدانى که سعى خود را در خدمت این دین به کار گرفته ، مى دانیم .

 

و در اینجا نظر شما را به این مورد نیز جلب مى کنم:

 

 

در عبارات زیر که انتساب آنرا به دختر رسول الله صلى الله علیه و على اله وسلم ، غیر ممکن مى بینم ، فاطمه (ع ) با یاد کردن آیه ى " وارث شدن سلیمان از داود " و آیه ى "  طلب کردن زکریا ( ع ) از خدا وارثى که از آل یعقوب و او ارث برده و او را مورد رضا قرار دهد "  سخن رانده .

 

ایشان  ( فاطمه رضی الله عنها ) خود را همانند آنان ( سلیمان و یحیى ) به طلب ارث خود از رسول الله صلوات الله علیه پرداخته ، که با نظرى به قرآن و زندگى آن انبیاء  ثابت مى شود که هیچ هدف آن انبیاء  ارث مال نبوده بلکه " ارث نبوت " بوده است.

 

اولاً ، داود (ع) صاحب اولاد فراوان بوده ( بیش از صد ) و اگر قرار بود از ارث مال سخن آید به همه آن فرزندان یکسان  مى رسید و لازم نبود خداوند فقط به ذکر سلیمان اکتفاء کند.

خداوند سلیمان را وارث نبوت و ملک از داود ساخت .

 

ثانیاً ، نبى الله زکریا   (ع )  خود فردى بنابه روایات نجار بوده و مالدار نبوده که از خداوند طلب وارث مال نماید .

در ضمن در درخواست نبى الله زکریا  (ع) به خوبى واضح است که او مى خواهد صاحب فرزندى باشد که همانند خودش و یعقوب " نبی " باشد .

زیرا او مى فرماید : رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .

خداوندا از جانب خودت به من یک " ولی " بخشایش فرما که از من ارث برده و از آل یعقوب و او را از مورد رضاى خودت قرار ده.

و هنگامى که خداوند بشارت یحیى نبی ( ع ) را به او داد، کاملاً واضح شده که این همان در خواست ذکریا بود ( درخواست فرزندى که بر مقام نبوت باشد )  .

 

اینهم سخنانى که به سیدة فاطمه رضی الله عنها نسبت داده شده ، دوباره مراجعه کنید.

أیها ( 1 ) معشر المسلمین ، أأبتز إرث أبی ، یا بن أبی قحافة ؟ ! أبى الله ( عزوجل ) ( 2 ) أن ترث أباک ولا أرث أبی ؟ ! لقد جئت شیئا فریا ، جرأة منکم على قطیعة الرحم ، ونکث العهد ، فعلى عمد ما ترکتم کتاب الله بین أظهرکم ونبذتموه ، إذ یقول الله ( عزوجل ) : * ( وورث سلیمان داود ) * ( 3 ) . ومع ما ( 4 ) قص من خبر یحیى وزکریا إذ یقول * ( رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ) * ( 5 ) . وقال ( عزوجل ) : * ( یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ) * ( 6 ) وقال ( تعالى ) : * ( إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین ) * ( 7 ) . فزعمتم أن لا حظ لی ، ولا أرث من أبی ! أفخصکم الله بآیة أخرج أبی منها ؟ ! أم تقولون أهل ملتین لا یتوارثون ( 8 ) ؟ ! أو لست وأبی من أهل ملة واحدة ؟ ! أم أنتم بخصوص القرآن وعمومه أعلم من النبی ؟ !

" فأتبعها رافع بن رفاعة الزرقی ، فقال لها : یا سیدة النساء ، لو کان أبو الحسن تکلم فی هذا الامر وذکر للناس قبل أن یجری هذا العقد ، ما عدلنا به أحدا . فقالت له بردنها : " إلیک عنی ، فما جعل الله لاحد بعد غدیر خم من حجة ولا عذر "

 

 

عجیب اینکه بعد از خطبه اى طولانى که به فاطمة سلام الله علیها نسبت داده شده ، شخصى بنام رافع بن رفاعة الزرقی به دنبال ایشان آمده و مى گوید : اى خانم خانمها ، اگر ابو الحسن ( امام على ) در این موضوع ( فکر مى کنم منظورش امامت ) حرفى زده بود و مردم را یاد آورى نموده بود قبل از این عقد ( بیعت ) ، ما کسى را به او ترجیح نمى دادیم .

و سخن ما نیز اینست ، آیا امام على (ع)  برخلاف امر خدا و رسول ، مردم را از راهنمایى دور کرده و آنان را در امرى " خلاف خدا و رسولش " همراهى مى کند؟!

 

 

فقال أبو بکر لها : صدقت یا بنت رسول الله ، لقد کان أبوک بالمؤمنین رؤوفا رحیما ، وعلى الکافرین عذابا ألیما ، وکان - والله - إذا نسبناه وجدناه أباک دون النساء ، وأخا ابن عمک دون الاخلاء ( 7 ) آثره على کل حمیم ، وساعده على الامر العظیم ، وأنتم عترة نبی الله الطیبون ، وخیرته المنتجبون ، على طریق الجنة ( 8 ) أدلتنا ، وأبواب الخیر لسالکینا ( 9 ) . فأما ما سألت ، فلک ما جعله أبوک ، مصدق قولک ، ولا اظلم حقک ، وأما ما سألت من المیراث فإن رسول الله قال : " نحن معاشر الانبیاء لا نورث

 

در عبارات فوق ، ابوبکر صدیق با حق شناسى و محبت تام و شناسایى حق اهل البیت ، با تکرار حدیث رسول اسلام (ص) نشان مى دهد که اولیت و برترى نزد  او التزام به حدیث رسول الله صلى الله علیه و اله و سلم است.

 

و براى اینکه همه ى موضوعات قاطى و مخلوط نشود ، موضوع دفن فاطمه سلام الله علیها را یا به موضوعى جدا یا مختصراً این سؤال را طرح کنم که :

آیا امام على (ع ) تمام مسلمانان و صحابه را با خبر و بر نماز جنازه ى همسر خود خواند و بعد با روبرویى به ابوبکر گفت: تو اجازه ى نماز خواندن ندارى ؟!

 

و همه ى مسلمانان بر این امر که نماز جنازه " سنت کفایت"  است ، تأکید دارند .

یعنى ، اگر عده اى خواندند ، دیگر واجب بودن آن از بقیه برداشته مى شود.

و اینکه امام على در شبانه خلیفه ى مسلمانان را خبر نداده  ( در صورت صحیح بودن خبر ) جز این نیست که لزومى بر این امر نبوده است.

 

و در باره ى مخفى بودن قبر فاطمه سلام الله علیها این سؤال وارد است :

 

آیا در کتابهایتان ننوشته که " امام حسن علیه السلام " بنابه وصیتى در کنار مادر دفن شد؟

اگر قبر حسن رضی الله عنه معلوم شده بود ، قبر مادر در کنار او بوده و یکى از شیعیان نیز کتابى نوشته که ثابت کرده که قبر سیدة فاطمة (ع) معلوم بوده است. ( برایتان نشان و مؤلف آنرا مى آورم ، زیرا الآن به خواطرم نیست )

 

 

باز تکرار مى  کنم که کتابها مخلوطى از حقیقت و دروغ است و هدفى جز به زیر سؤال قرار دادن اهل بیت و صحابه نیست.

زیرا آنان حمل کننده ى این کتاب ( قرآن ) و حفظ آن و سنت رسول بوده اند .

و دشمنان اسلام به خوبى مى دانند که با زیر سؤال قرار دادن اولین نسل همزمان رسول اسلام ، بزرگترین ضربه ى خود را بر این دین که به سوى شرق و غرب منتشر مى شده ، نشانه داده اند.

زیرا بیعت اهل بیت با صحابه و همکارى آنان در خلافت اسلامى جز شریک بودن آنان در تصمیم هاى آنان نیست.

 

از الله تعالى طلب دارم که در این روزهاى مبارک به آن راهى هدایت کند که رسول خاتم محمد بن عبد الله صلى الله علیه و على آله وسلم بوده و اهل بیتش نیز بر آن منهج راه نهاده و مردم را رهنما مى شدند.

 

 

واقعه غدیر خم

کتاب: فروغ ولایت ص 124 تا 142

نویسنده: استاد جعفرسبحانى

پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت براى انجام فریضه وتعلیم مراسم حج‏به مکه عزیمت کرد. این بار انجام این فریضه با آخرین سال عمر پیامبر عزیز مصادف شد و از این جهت آن را «حجة الوداع‏» نامیدند. افرادى که به شوق همسفرى ویا آموختن مراسم حج همراه آن حضرت بودند تا صد وبیست هزار تخمین زده شده‏اند.

مراسم حج‏به پایان رسید وپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم راه مدینه را،در حالى که گروهى انبوه او را بدرقه میکردند وجز کسانى که در مکه به او پیوسته بودند همگى در رکاب او بودند، در پیش گرفت. چون کاروان به پهنه بى آبى به نام «غدیر خم‏» رسید که در سه میلى «جحفه‏» (1) قرار دارد، پیک وحى فرود آمد وبه پیامبر فرمان توقف داد. پیامبر نیز دستور داد که همه از حرکت‏باز ایستند وبازماندگان فرا رسند.

کاروانیان از توقف ناگهانى وبه ظاهر بى موقع پیامبر در این منطقه بى آب، آن هم در نیمروزى گرم که حرارت آفتاب بسیار سوزنده وزمین تفتیده بود، در شگفت ماندند.مردم با خود مى‏گفتند: فرمان بزرگى از جانب خدا رسیده است ودر اهمیت فرمان همین بس که به پیامبر ماموریت داده است که در این وضع نامساعد همه را از حرکت‏باز دارد وفرمان خدا را ابلاغ کند.

فرمان خدا به رسول گرامى طى آیه زیر نازل شد:

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس .(مائده:67)

«اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است‏به مردم برسان واگر نرسانى رسالت‏خداى را بجا نیاورده‏اى; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مى‏کند».

دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت مى‏کند:

اولا: فرمانى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم براى ابلاغ آن مامور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر (بر فرض محال) در رساندن آن ترسى به خود راه مى‏داد و آن را ابلاغ نمى‏کرد رسالت الهى خود را انجام نداده بود، بلکه با انجام این ماموریت رسالت وى تکمیل مى‏شد.

به عبارت دیگر، هرگز مقصود از ما انزل الیک مجموع آیات قرآن و دستورهاى اسلامى نیست. زیرا ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مجموع دستورهاى الهى را ابلاغ نکند رسالت‏خود را انجام نداده است ویک چنین امر بدیهى نیاز به نزول آیه ندارد.بلکه مقصود از آن، ابلاغ امر خاصى است که ابلاغ آن مکمل رسالت‏شمرده مى‏شود وتا ابلاغ نشود وظیفه‏خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمى‏گیرد. بنابر این، باید مورد ماموریت‏یکى از اصول مهم اسلامى باشد که با دیگر اصول وفروع اسلامى پیوستگى داشته پس از یگانگى خدا ورسالت پیامبر مهمترین مسئله شمرده شود.

ثانیا: از نظر محاسبات اجتماعى، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم احتمال مى‏داد که در طریق انجام این ماموریت ممکن است از جانب مردم آسیبى به او برسد وخداوند براى تقویت اراده او مى‏فرماید:

و الله یعصمک من الناس .

اکنون باید دید از میان احتمالاتى که مفسران اسلامى در تعیین موضوع ماموریت داده‏اند کدام به مضمون آیه نزدیکتر است.

محدثان شیعه و همچنین سى تن از محدثان بزرگ اهل تسنن (2) بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است وطى آن خدا به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ماموریت داده که حضرت على علیه السلام را به عنوان «مولاى مؤمنان‏» معرفى کند.

ولایت و جانشینى امام پس از پیامبر از موضوعات خطیر و پر اهمیتى بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت‏باشد وخوددارى از بیان آن، مایه نقص در امر رسالت‏شمرده شود.

همچنین جا داشت که پیامبر گرامى، از نظر محاسبات اجتماعى و سیاسى، به خود خوف ورعبى راه دهد، زیرا وصایت وجانشینى شخصى مانند حضرت على علیه السلام که بیش از سى وسه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهى که از نظر سن وسال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. (3) گذشته از این، خون بسیارى از بستگان همین افراد که دور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را گرفته بودند در صحنه‏هاى نبرد به دست‏حضرت على علیه السلام ریخته شده بود وحکومت چنین فردى بر مردمى کینه توز بسیار سخت‏خواهد بود.

به علاوه، حضرت على علیه السلام پسر عمو و داماد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بود وتعیین چنین فردى براى خلافت در نظر افراد کوته‏بین به یک نوع تعصب فامیلى حمل مى‏شده است.

ولى به رغم این زمینه‏هاى نامساعد، اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفت که پایدارى نهضت را با نصب حضرت على علیه السلام تضمین کند ورسالت جهانى پیامبر خویش را با تعیین رهبر وراهنماى پس از او تکمیل سازد.

اکنون شرح واقعه غدیر را پى مى‏گیریم:

آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذى الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت مى‏تابید وگروه انبوهى که تاریخ تعداد آنها را از هفتاد هزار تا صد وبیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر خدا فرود آمده بودند ودر انتظار حادثه تاریخى آن روز به سر مى‏بردند، در حالى که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده، نیمى بر سر ونیم دیگر را زیر پا انداخته بودند.

در آن لحظات حساس، طنین اذان ظهر سراسر بیابان را فرا گرفت ونداى تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را براى اداى نماز ظهر آماده کردند وپیامبر نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه، که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطر نداشت، بجا آورد وسپس به میان جمیعت آمد وبر منبر بلندى که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت وبا صداى بلند خطبه‏اى به شرح زیر ایراد کرد:

ستایش از آن خداست.از او یارى مى‏خواهیم وبه او ایمان داریم وبر او توکل مى‏کنیم واز شر نفسهاى خویش وبدى کردارهایمان به خدایى پناه مى‏بریم که جز او براى گمراهان هادى وراهنمایى نیست; خدایى که هرکس را هدایت کرد براى او گمراه کننده‏اى نیست. گواهى مى‏دهیم که خدایى جز او نیست ومحمد بنده خدا وفرستاده اوست.

هان اى مردم، نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم. ومن مسئولم و شما نیز مسئول هستید. در باره من چه فکر مى‏کنید؟

یاران پیامبر گفتند: گواهى مى‏دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردى ونسبت‏به ما خیرخواهى ونصیحت کردى ودر این راه بسیار کوشیدى خداوند به تو پاداش نیک بدهد.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم، وقتى مجددا آرامش بر جمعیت‏حکمفرما شد، فرمود:

آیا شما گواهى نمى‏دهید که جز خدا، خدایى نیست ومحمد بنده خدا وپیامبر اوست؟ بهشت ودوزخ ومرگ حق است وروز رستاخیز بدون شک فرا خواهد رسید وخداوند کسانى را که در خاک پنهان شده‏اند زنده خواهد کرد؟

یاران پیامبر گفتند: آرى، آرى، گواهى مى‏دهیم.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار مى‏گذارم; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ناشناسى پرسید: مقصود از این دو چیز گرانبها چیست؟

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست‏خدا وطرف دیگرش در دست‏شماست. به کتاب او چنگ بزنید تا گمراه نشوید. وثقل اصغر عترت واهل بیت من است. خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیز از هم جدا نمى‏شوند.

هان اى مردم،برکتاب خدا وعترت من پیشى نگیرید واز آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.

در این موقع پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست‏حضرت على علیه السلام را گرفت و بالا برد، تا جایى که سفیدى زیر بغل او بر همه مردم نمایان شد وهمه حضرت على علیه السلام را در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دیدند و او را به خوبى شناختند ودریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله‏اى است که مربوط به حضرت على علیه السلام است و همگى با ولع خاصى آماده شدند که به سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم گوش فرا دهند.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

هان اى مردم، سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست؟

یاران پیامبر پاسخ دادند:خداوند و پیامبر او بهتر مى‏دانند.

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ادامه داد:

خداوند مولاى من و من مولاى مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان اولى وسزاوارترم. هان اى مردم،«هر کس که من مولا و رهبر او هستم، على هم مولا ورهبر اوست‏».

رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم این جمله آخر را سه بار تکرار کرد (4) وسپس ادامه داد:

پروردگارا، دوست‏بدار کسى را که على را دوست‏بدارد ودشمن بدار کسى را که على را دشمن بدارد.خدایا، یاران على را یارى کن ودشمنان او را خوار وذلیل گردان. پروردگارا، على را محور حق قرار ده.

سپس افزود:

لازم است‏حاضران به غایبان خبر دهند ودیگران را از این امر مطلع کنند.

هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقى بود که فرشته وحى فرود آمد وبه پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد ونعمت‏خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانى داشت. (5)

در این لحظه، صداى تکبیر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بلند شد وفرمود:

خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت‏خود را به پایان رسانید واز رسالت من و ولایت على پس از من خشنود شد.

پیامبر از جایگاه خود فرود آمد ویاران او، دسته دسته، به حضرت على علیه السلام تبریک مى‏گفتند واو را مولاى خود ومولاى هر مرد وزن مؤمنى مى‏خواندند. در این موقع حسان بن ثابت، شاعر رسول خدا، برخاست واین واقعه بزرگ تاریخى را در قالب شعرى با شکوه ریخت وبه آن رنگ جاودانى بخشید. از چکامه معروف او فقط به ترجمه دو بیت مى‏پردازیم:

پیامبر به حضرت على فرمود:برخیز که من تو را به پیشوایى مردم وراهنمایى آنان پس از خود برگزیدم.هر کس که من مولاى او هستم، على نیز مولاى او است. مردم! بر شما لازم است از پیروان راستین ودوستداران واقعى على باشید. (6)

آنچه نگارش یافت‏خلاصه این واقعه بزرگ تاریخى بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است. در کتابهاى شیعه این واقعه به طور گسترده‏تر بیان شده است. مرحوم طبرسى در کتاب احتجاج (7) خطبه مشروحى از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى‏کند که علاقه‏مندان مى‏توانند به آن کتاب مراجعه کنند.

واقعه غدیر هرگز فراموش نمى‏شود

اراده حکیمانه خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعه تاریخى غدیر در تمام قرون واعصار، به صورت زنده در دلها وبه صورت مکتوب در اسناد وکتب، بماند ودر هر عصر وزمانى نویسندگان اسلامى در کتابهاى تفسیروحدیث وکلام وتاریخ از آن سخن بگویند وگویندگان مذهبى در مجالس وعظ وخطابه در باره آن داد سخن دهند وآن را از فضایل غیر قابل انکار حضرت على علیه السلام بشمارند. نه تنها خطبا وگویندگان، بلکه شعرا وسرایندگان بسیارى از این واقعه الهام گرفته‏اند وذوق ادبى خود را از تامل در زمینه این حادثه واز اخلاص نسبت‏به صاحب ولایت مشتعل ساخته‏اند وعالیترین قطعات را به صورت هاى گوناگون وبه زبانهاى مختلف از خود به یادگار نهاده‏اند.

از این جهت، کمتر واقعه تاریخى همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان، اعم از محدث ومفسرومتکلم وفیلسوف وخطیب وشاعر ومورخ وسیره نویس، قرار گرفته است وتا این اندازه در باره آن عنایت مبذول شده است.

یک

رسـول خـدا(ص ) بـراى هـر چـه رسمى تر شدن امر جانشینى امیرمؤمنان (ع ) مراسمى را به شیوهمعمول آن روزگار اجرا کرد. این مراسم عبارت بود از گذاشتن عمامه بر سرحضرت على (ع ). اعـراب در آن روزگـار تـاج نـداشـتند و عمامه به منزله تاجشان بود. پیامبر بزرگواراسلام (ص ) عـمامه خود را که (سحاب ) نام داشت ,بر سر حضرت على (ع ) گذاشت وبدین ترتیب بطور رسمى وى را به عنوان جانشین تعیین کرد.
روایتهاى گوناگونى در این باره نقل شده است . از آن جمله اینکه پیامبر(ص ) با دست خود عمامه را بـر سـر حـضـرت على (ع ) نهاد و از روبه رو به وى نگریست , آن گاه رو به اصحاب کرد و فرمود: تـاجـهـاى فرشتگان چنین است . روایتهاى دیگرى بیانگر آن است که پیامبر(ص ) پس از گذاشتن عـمـامـه , جـمـلـه مـعـروف (هـر کـس کـه مـن مـولاى اویـم این على (ع ) مولاى اوست ) را نیز فرمود.
برخى از افراد گفته اند: سخن رسول خدا(ص ) مبنى بر دوست داشتن على (ع ) دلالت برجانشینى وى پس از آن حضرت نمى کند و تنها بیانگر این امر است که باید على (ع ) رادوست داشت .
در پاسخ باید گفت : اول آنکه شنوندگان گفتار رسول خدا(ص ) برداشتى غیر از دوستى داشتند, چـرا کـه مـراسـم بیعت انجام دادند. دوم , به فرض آنکه سخن پیامبر(ص ) تنها بردوستى على (ع ) دلالـت کند, خود بیانگر آن است که توجه پیامبر(ص ) به دلیل شایستگى و لیاقتى بود که على (ع ) داشـت . اگـر هـم پیامبر(ص ) بروشنى نگفته بود که على (ع )جانشین پس از من است , مردم خود بـایـد مـى دانستند که پس از پیامبر(ص ) کسى را به جانشینى برگزینند که بیش از دیگران مورد
توجه و علاقه حضرتش بوده است . بـراسـتـى اگر توجه و دوستى پیامبر(ص ) نمى توانست ملاک انتخاب باشد, چرا نسبت به دیگران عـنـوان مى شود که مورد عنایت پیامبر بوده اند و مواردى بسیار کم اهمیت را ـ برفرض درستى ـ
شـاهـد مـى آورنـد . حـقـیـقت امر این است که دست سیاست بازى ,فضیلت و شایستگى حضرت على (ع ) را ندیده گرفت و او را از صحنه کنارزد.

 

      جانشینى على (ع ) و کامل شدن دین

 

حادثه غدیر از جنبه دیگرى نیز قابل دقت و اهمیت است . به عقیده بسیارى از مفسران آیه زیر که ازکـامـل شـدن دیـن اسلام و نومیدى کافران خبر مى دهد در روز غدیر خم و پس از تعیین حضرت على (ع ) به جانشینى پیامبر نازل شده است .
... الـیـوم یـئس الـذیـن کـفـروا مـن دیـنکم فلاتخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و (( اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا... )) امـروز کافران از اینکه به دین شما دستبرد زنند نومید شدند, پس شما از آنان نترسید و از من بیم
داشـتـه بـاشـیـد. امروز دین شما را کامل گردانیدم و بر شما نعمت را تمام کردم و آیین اسلام را برایتان برگزیدم .
از ایـن آیـه اسـتفاده مى شود که انتخاب حضرت على (ع ) ضمانتى براى اجراى احکام دینى بود. در حـقـیقت با تعیین على (ع ) به عنوان مرجع مردم در امور اسلامى , دین اسلام به درجه کمال خود رسید و رسول خدا(ص ) با انجام این کار بزرگ ادامه کار را به اهل آن سپرد و رسالت الهى اش را به پایان برد.
سپاه اسامه رسـول خـدا(ص ) در واپـسـیـن روزهـاى زنـدگـى , سـپـاهـى براى جنگ بارومیان تدارک دید
کـه فرماندهى آن با جوانى به نام (اسامة بن زید) بود. آن حضرت بر شرکت افراد در این سپاه تاءکید فـراوان ورزیـد و کـسانى را که از رفتن خوددارى کنند نفرین کرد. تنها چند نفر را ازرفتن معاف کـرد کـه حـضـرت عـلى (ع ) از جمله آنان بود. با این وجود تعداد زیادى از افرادکه گردانندگان صحنه سقیفه از سرشناس ترین آنها بودند, از رفتن سر باز زدند و به شهربازگشتند.
بـراستى پافشارى و شتاب پیامبر(ص ) در اعزام سپاه اسامه براى چه بود؟ شکى نیست که یک علت آن مقاصد نظامى بود, اما رخدادهاى بعدى سبب دیگرى را هم آشکارمى سازد. حقیقت امر این بود که پیامبر(ص ) مى خواست عناصر مزاحم استقرارجانشینى حضرت على (ع ) را از مدینه دور سازد. آن حـضـرت بـا آگـاهـى از روحیه یارانش بخوبى پیش بینى مى کرد که با جانشین او به مخالفت بـرمـى خیزند. از این رو, مى خواست راه توطئه را ببندد, ولى آنان با سرپیچى از فرمان پیامبر(ص ) هدفهاى خویش را عملى ساختند.

 

رسول خدا(ص ) وقتى دریافت کسانى که باید از مدینه بیرون مى رفتند سرپیچى کرده وکنار بستر آن حـضـرت نـشـسته اند, متوجه توطئه گردید.کاغذ و قلم خواست و فرمود:مى خواهم چیزى را بـنویسم که پس از من هرگز گمراه نشوید, ولى آنان مانع شدند و یک تن از آنان (عمر) بى ادبانه گفت : بیمارى بر او چیره شده این مرد هذیان مى گوید.
وقـتـى رسـول خـدا(ص ) دیده از جهان بر بست هم او میان مردم آمد و براى جلب توجه اذهان به سـوى خـودش فـریـاد زد: مـحـمد هرگز از دنیا نرفته است . هر کس بگوید او مرده سروکارش با شـمشیر من خواهد بود. پس از ساعتى ابوبکر از بیرون مدینه رسید و به میدان آمد و به اصطلاح او را بـه خـطـایـش آگاه ساخت که نه محمد(ص ) نیز همانندپیامبران گذشته از میان مردم رفته است .
بـه این ترتیب , مردم در یک سردرگمى واقع شدند و سپس آن دو با ابوعبیده جراح همراه شده به مـحـل سـقـیـفـه بـنـى سـاعده رفتند و فردى را که مورد نظر خودشان بود به جانشینى پیامبر برگزیدند, و از این لحظه به بعد, مسیر تاریخ اسلام بطور کامل عوض شد و به سویى رفت که مورد خواست و رضایت خدا و رسولش نبود.
خـوشـبختانه براى جانشینى امام خمینى(قدسره ) در نظام , مشکلى اساسى پیش نیامد,اگر چه مـشـکـلـى بود و به لطف الهى برطرف شد. در واقع درس آموزى از حادثه رحلت پیامبر(ص ) این نـتـیجه را براى نظام ما به بار آورد که خبرگان امت به سرعت جانشین امام را تعیین کردند. اگر خـداى نکرده امام خمینى قدس سره , خود آقاى منتظرى را از قائم مقامى خلع نمى کرد, سرنوشت انقلاب نگران کننده بود.

 

الحمد لله و الصلاة و السلام على رسول الله محمد و على آله و اصحابه و من تبعه بإحسان الى یوم الدین.

 

 

 

با تشکر از رد فعل حسنه ى شما که ناشى از حب و مودت شما به اهل البیت و همچنین آرامش و مدارا براى شنیدن رأیى که قبولش مقدارى برایتان سخت آمده .

 

بنده اینجا قسمتى از سخنان خودتان را برایتان ترجمه مى کنم :

 

"فکلمه علی ( رضی الله عنه ) وقال : إنک استبددت علینا بالأمر وکنا نرى أن لنا حقا لقرابتنا من رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) ، فلم یزل یکلم أبا بکر حتى فاضت عینا أبی بکر ، ثم بایعه العشیة " . قوله ( ولم یتباعد العهد ) الواو للحال یشکی إلیه ( صلى الله علیه وآله ) من أمته بعده فی تظافرهم على غصب حقه وحقها ( علیهم السلام ) وهضمها على قرب عهدهم به ( صلى الله علیه وآله ) وطراوة ذکره أو الذکر الذی هو القرآن الآمر بإکرام ذوی القربى ، وزعمتم أن لا إرث لنا ، أفحکم الجاهلیة تبغون ، ومن أحسن من الله حکما لقوم یوقنون * ( ومن یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه وهو فی الاخرة من الخاسرین"

 

در اینجا امام علی (ع ) مى گوید: تو أمر خودت را بر ما تلقین کردى و در حالیکه ما بخاطر نزدیکى و خویشاوندى مان به رسول الله ( صلى الله علیه و اله و سلم ) حقى ( خلافت و حکم ) براى خودمان قائل مى داشتیم.

 

اینجا به روشنى امام على  سبب طلب خلافت از جانب خود را " خویشاوندى " به رسول الله دانسته و سخنى از حکم خدایى و امامت خدایى ندارد و نسبت آنرا نیز " امامت الهى " نمى شناسد!

 

و بعد چشمان ابوبکر از گفتار على گریان شده و سپس على با ابوبکر بیعت مى کند.

 

 

 

این همان موضوعى است که خواستم نظر شما را بدان جلب کنم.

 

مجتمع مسلمانان بعد از رسول اسلام صلوات الله علیه یک مجتمعى آزاد بوده و هر کس مى توانسته خود را کاندید در انتخابات آزاد کرده و این کلام امام علی در حقیقت نقضى شدید به اعتقاد شماست که فکر مى کنید " امامت منصبى و مقامى الهى ست و مردم در آن دستى نداشته و حتى خود امام نیز به اختیار خودش امام بعدى اش را انتخاب نمى کند بلکه خداوند به او امر مستقیم داده و بایستى بر آن رویه جلو رود ! "

 

 

 

امامت بنابه اعتقاد شما ، همان نبوت است که به شکل و نامى دیگر ادامه یافته و در حقیقت حق انتخاب را از مردمان برداشته و آنرا به خدانسبت داده است.

 

 

 

نبوت به امر خدا ختم یافته یعنى دیگر کسى نمى تواند سخن و امر خود را ماوراء بشر توصیف کرده و مردم را به تعبد بدان دعوت کند.

 

البته ما عصمت صحابه و آل بیت را قبول نداشته و آنان را در امور زندگى شان مجتهدانى که سعى خود را در خدمت این دین به کار گرفته ، مى دانیم .

 

 

 

و در اینجا نظر شما را به این مورد نیز جلب مى کنم:

 

 

 

 

 

در عبارات زیر که انتساب آنرا به دختر رسول الله صلى الله علیه و على اله وسلم ، غیر ممکن مى بینم ، فاطمه (ع ) با یاد کردن آیه ى " وارث شدن سلیمان از داود " و آیه ى "  طلب کردن زکریا ( ع ) از خدا وارثى که از آل یعقوب و او ارث برده و او را مورد رضا قرار دهد "  سخن رانده .

 

 

 

ایشان  ( فاطمه رضی الله عنها ) خود را همانند آنان ( سلیمان و یحیى ) به طلب ارث خود از رسول الله صلوات الله علیه پرداخته ، که با نظرى به قرآن و زندگى آن انبیاء  ثابت مى شود که هیچ هدف آن انبیاء  ارث مال نبوده بلکه " ارث نبوت " بوده است.

 

 

 

اولاً ، داود (ع) صاحب اولاد فراوان بوده ( بیش از صد ) و اگر قرار بود از ارث مال سخن آید به همه آن فرزندان یکسان  مى رسید و لازم نبود خداوند فقط به ذکر سلیمان اکتفاء کند.

 

خداوند سلیمان را وارث نبوت و ملک از داود ساخت .

 

 

 

ثانیاً ، نبى الله زکریا   (ع )  خود فردى بنابه روایات نجار بوده و مالدار نبوده که از خداوند طلب وارث مال نماید .

 

در ضمن در درخواست نبى الله زکریا  (ع) به خوبى واضح است که او مى خواهد صاحب فرزندى باشد که همانند خودش و یعقوب " نبی " باشد .

 

زیرا او مى فرماید : رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا .

 

خداوندا از جانب خودت به من یک " ولی " بخشایش فرما که از من ارث برده و از آل یعقوب و او را از مورد رضاى خودت قرار ده.

 

و هنگامى که خداوند بشارت یحیى نبی ( ع ) را به او داد، کاملاً واضح شده که این همان در خواست ذکریا بود ( درخواست فرزندى که بر مقام نبوت باشد )  .

 

 

 

اینهم سخنانى که به سیدة فاطمه رضی الله عنها نسبت داده شده ، دوباره مراجعه کنید.

 

أیها ( 1 ) معشر المسلمین ، أأبتز إرث أبی ، یا بن أبی قحافة ؟ ! أبى الله ( عزوجل ) ( 2 ) أن ترث أباک ولا أرث أبی ؟ ! لقد جئت شیئا فریا ، جرأة منکم على قطیعة الرحم ، ونکث العهد ، فعلى عمد ما ترکتم کتاب الله بین أظهرکم ونبذتموه ، إذ یقول الله ( عزوجل ) : * ( وورث سلیمان داود ) * ( 3 ) . ومع ما ( 4 ) قص من خبر یحیى وزکریا إذ یقول * ( رب . . فهب لى من لدنک ولیا * یرثنى ویرث من آل یعقوب واجعله رب رضیا ) * ( 5 ) . وقال ( عزوجل ) : * ( یوصیکم الله فی أولادکم للذکر مثل حظ الانثیین ) * ( 6 ) وقال ( تعالى ) : * ( إن ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین ) * ( 7 ) . فزعمتم أن لا حظ لی ، ولا أرث من أبی ! أفخصکم الله بآیة أخرج أبی منها ؟ ! أم تقولون أهل ملتین لا یتوارثون ( 8 ) ؟ ! أ

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جانشینی حضرت علی

مقاله حضرت امام سجاد(ع)

اختصاصی از فی فوو مقاله حضرت امام سجاد(ع) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله حضرت امام سجاد(ع)


مقاله حضرت امام سجاد(ع)

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:21

درعصر امام سجاد

آموزگاران امام

ایمان امام سجاد

علم امام سجّاد

تقوای امام سجاد

عبادت امام سجاد

 

زهد امام سجّاد

شجاعت امیرالمؤمنین

اسم مبارک آن بزرگوار علی است و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجّاد است و مشهورترین کنیة او ابامحمد وابوالحسن است. مدّت عمر آن بزرگوار مثل پدر بزرگوارش پنجاه و هفت سال است زیرا پانزدهم جمادی الاول سال سی و هشت از هجرت به دنیا آمد. تولد آن بزرگوار دو سال قبل از شهادت امیرالمؤمنین (ع) است و تقریباً بیست و سه سال به پدر بزرگوار زندگی کرد. پس مدت امامت آن بزرگوار سی و چهار سال است.

حضرت سجّاد (ع) پدری چون حسین دارد و مادرش دختر یزدگرد پادشاه ایران است که دست عنایت حق بطور خارق العاده این دختر را به امام حسین می رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمة طاهرین می شود و چنانچه حسین (ع) اب الائمه است. این زن نیز ام الائمه است. و اما از نظر فضایل انسانی: امام سجّاد (ع) گرچه با اهل بیت علیهم السلام وجه اشتراک در همة فضایل دارند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل انسانی نیست، اما از نظر گفتار و کردار شباهت تامّی به جدشان امیرالمؤمنین علیه السلام دارد.

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله حضرت امام سجاد(ع)