چکیده
پژوهش حاضر به منظور بررسی مقایسه میزان افسردگی دختران داشجو وپسران دانشجو صورت گرفته است. جامعه آماری شامل کیله دانشجویان دختر وپسر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز می¬باشد.
نمونه پژوهش شامل 60 نفر بوده که 30 نفر از دختران و 30 نفر از پسران دانشجو بوده که این پژوهش به روش نمونه¬گیری پس رویدادی از نوع (علی- مقایسه¬ای ) انجام گرفته است و با استفاده از آزمون افسردگی «بک» پژوهش انجام گرفت.
سپس با استفاده از ابزار آماری و با بررسی میانگین دو گروه مقدار t محاسبه شده از t جدول کوچکتر بوده بنابراین نتیجه گرفته می¬شود که فرضیه پژوهش رد شده و فرضیه صفر تأیید شده است. یعنی بین میزان افسردگی دختران و پسران دانشجو تفاوت ناچیزی وجود دارد که این تفاوت معنادار نمی¬باشد.
فصل اول
کلیات پژوهش
مقدمه
درطول قرن بیستم انسان بیش از تمام تاریخ دستخوش دگرگونی از نظر شیوه¬های زندگی روابط اجتماعی ومسائل بهداشتی و پزشکی شده است. امروزه زندگی پیچیده ماشینی ایجاب می¬کند که با ظرافت خاص علمی به قضایا و پدیده¬های محیط زندگی نگریسته شود. این ظرافت زمانی به اوج اهمیت می-رسد که پدیده¬های مورد بررسی درارتباط مستقیم با انسان باشد.
و در نتیجه جستجو برای شناخت واقعی خویشتن بیش از هر زمان دیگری برای انسان اجتناب ناپذیر است تا در این رهگذر بتوانند به گونه¬ای مطلوب و سازنده با دنیای بیرون و درون خود رابطه منطقی برقرار کند وبر اساس یک شناخت درست و سنجیده با مسائل و مشکلات و پیچیدگی های زندگی خود رو به رو شودو از افتادن در دام نگرانیها و تشویشهای فکری و نگرشهای غلط خود را محفوظ نگه دارد.
گذشته نشان داده است که بسیاری از بیماریهای شایع غیر فراگیر بیماریهای روانی در کشورهای پیشرفته و صنعتی زائیده عواملی هستند که خود انسان آنها را خلق کرده و گرفتار آن شده است.لذا چنین عواملی قابل پیشگیری هستند(میلانی فر، 1379).
مشاهدات معمولی نشان می¬دهند که موفقیت شخص در سازش با مسائل زندگی به دلایل گوناگون تغییر می¬کند مثلاً در مواردی از قبیل شکست در عشق ، از دست دادن پول، بیماری، حادثه، مرگ فرد مورد علاقه ، ممکن است چنان انسان ازلحظه تولد تا هنگام مرگ به دیگران وابسته و نیازمند باشد و برای زنده ماندن از لحاظ جسمانی ، روانی ، اجتماعی به پرستاری و مراقبت دیگران نیاز دارد. انسان به تنهایی نمی¬تواند بار مشکلات خویش را به دوش کشد.
بارزترین علامت اختلالات عاطفی، تغییرات و نوسات اخلاقی کم دست که به شدت با اخلاق افراد سالم فرق دارد و به صورت افسردگی و یا خوشحالی زیاده از حد تظاهر می¬کند.(شاملو، 1380).
این باور که همه ما در برخورد با دشواری های زندگی واکنش شادی نشان می¬دهیم اغلب با تبلیغات روانشناسی و روانپزشکی از رنج و اندوه همخوانی ندارد. نتیجه فریبنده این نظریه به تأیید نرسیده است.
جستجو واکنشی برای سبب یابی سالم هر بیمار بد حالی است که از در وارد می¬شود و این در حالی است که جواب ساده و طبیعی و خیر خواهانه وجود دارد که می¬توان آن را در قالب نسخه¬ای نوشت.(دوپالو، 1381).
افسردگی از قدیمی ترین بیماری های شناخته شده و متداولترین انواع اختلالات روانی در همه زمانها و مکان هاست وتقریباً همه ما در طول زندگی گاهی احساس غم و افسردگی کرده¬ایم.
مردم درموقعیتهای خاص همچون مشاجره با یک دوست و همکار، شکست شغلی، تحصیلی، بیماری پیری یا از دست دادن عزیزان احساس غمگینی می¬کنند افسردگی واکنش طبیعی انسان به فشارهای محیطی است.(راسل، 1374)
طبق تحقیقات انجام شده افسردگی در بین زنان آشکارا تأیید شده است. در جامعه ما جنس مونث بیشتر از جنس مذکر به ابزار نشانه های افسردگی تمایل داشته است در حالی که مردان برای خشم و بی تفاوتی بیشتر تقویت می¬شوند(روزنهان، 1380).
رابطه افسردگی با جنس زن می¬تواند به دلیل فعالیتهای آنزیم های شیمیایی ، استعداد ژنتیکی و دوره ماهیانه افسردگی پیش از قاعدگی دانست که به دلیل تغییرات خلق آنان است که بر آسیب پذیری زنان تأثیر می¬گذارد همچنین امکان دارد ناقلان زنانه ژن افسردگی ، افسرده شوند در حال که ناقلان مردانه این ژن الکلی می¬شوند. و اینکه زنان تصور ذهنی از بدن و تعقیب لاغری از طریق رژیم غذایی مربوط می¬شود. رژیم غذایی یک چرخه ناکامی و درماندگی را تشکیل می¬دهد.(روزنهان ، 1380)
می¬توان به تحقیقاتی اشاره کرد که در سال 1978 توسط آریتی انجام شد ونشان داد که حدود 75 درصد بیماران افسردگی حاد دارند. تحقیق دیگری که در استرالیا توسط جیمز درسال 1978 انجام شد و نتایج آن حاکی از آن بود که تعداد خودکشی بین بیماران روانی 4 برابر بیشتر در مردها و 9 برابر درزنها.
هدف پژوهش و بیان ضرورت آن:
چون جوانان دانشجو ومتخصص فعالترین و بهترین بخش جامعه هستند که در آینده اداره بخشهایی از جامعه را به دست می¬آورند به همین علت باید بیشتر مورد توجه باشند تا اگر دچار مشکلات شدند بتوانیم هر چه سریعتر آن مشکل راشناسایی و رفع کنیم. چون در حال حاضر افسردگی شایعترین اختلال روانی دربین جوانان است و بیماران افسرده حدود 30 تا 40 درصد بیماران روانی را تشکیل می¬دهند باید به آن توجه بیشتری کرد تا با شناخت علائم آن برای پیشگیری و درمان راه حلهای مناسب پیدا کرد افسردگی یک انحراف عاطفی است به عبارت دیگر افکار منحرف و فریب آلود مجموعه¬ای از احساسات غم و اندوه عدم اعتماد به نفس بی تفاوتی و بی حوصلگی خستگی و ضعف ، ناامیدی و یاس و ... راتحت عنوان افسردگی به دنبال خود می¬کشد و قربانی خود را به طرف خودکشی سوق می¬دهد. بنابراین باید گفت افکار غیر منطقی و غیر واقعی و فریب آلود میکروب و علت افسردگی هستند و چنانچه این افکار تصحیح و اصلاح شوند افسردگی درمان خواهد یافت.
سئوال پژوهش:
آیا بین افسردگی دختران و پسران دانشجو تفاوت معنا دار وجود دارد؟
فرضیه پژوهش
افسردگی دانشجویان دختر بیشتر از دانشجویان پسر است.
متغیرها:
مستقل: جنسیت در این تحقیق متغیر مستقل است.
وابسته: میزان افسردگی متغیر وابسته است.
تعریف مفهومی افسردگی
درسطح معمول بالینی افسردگی نشانگانی است که تحت خلق افسرده است وبراساس بیان لفظی یا غیر منطقی عواطف غمگین و اضطرابی و یا حالت های بر انگیختگی نشان داده می¬شود.
افت گذرا یا دوام دار تنود عصبی – روانی که به صورت یک مولفه بدنی (سردردها خستگی پذیری بی اشتهایی بی خوابی یبوست کاهش فشار خون و جز آن) ویک مولفه روانی احساس به پایان رسیدن نیرو کمتری توانمندی غمگینی و جز آن )نمایان می¬شود.
سقوط غیر قابل توجه تنود حیاتی در این حالت در قلمرو بدنی با خستگی دائم آشکار می¬شود. درقلمرو شناختی به صورت پراکندگی دقت ومشکل کوشش فکری و در قلمرو عاطفی وروانی به شکل حالتی مالیخولیایی که با هشیاری فرد نسبت به ناتوانمندی واکنش همراه است متجلی می¬شود.
حالت روانی ناخوشی که با دلزدگی یأس و خستگی پذیری مشخص می-شود و در بیشتر مواقع با اضطرابی کم وبیش شدید همراه است.
دریک جمع بندی کلی توجه می¬شویم که مفهوم افسردگی به گونه متفاوت به کار رفته:
به منظور مشخص کردن احساس های غمگینی،یأس ، ناامیدی، و جز آن و بروز آنها به عنوان نشانه یک اختلال .
به منظور توصیف اختصاری یک نشانگان که شامل نشانه های عاطفی شناختی ، حرکتی، فیزیولوژیکی وغدد مترشحه است.(دادستان، 1378).
جنسیت: یعنی زن (xx) و مرد (xy) . انسانها از نظر جنسیت به 2 دسته زن ومرد تقسیم می¬شوند جنسیت تفاوتهای ظاهری را به همراه دارد.
تعریف عملیاتی افسردگی:
داشتن نمره¬ای در حد نمره¬ افسردگی آزمون بک در این پژوهش مورد نظر است و افرادی که دارای نمره¬ای در حد افسردگی آزمون بک بودند به عنوان افراد افسرده مشخص شده¬اند.
فصل دوم
گستره نظری پژوهش
تاریخچه افسردگی
تاریخچه افسردگی نه تنها در بسیاری از پژوهشها شایعترین اختلال روانی گزارش شده بلکه از قدیمی ترین نشانه های روانی است که در متون پزشکی به آن پرداخته اند. حدوداً 8 قرن پیش از میلاد مسیح شرح داده بودند. واژه و مفهوم «ملانکولی» در نوشته های بقراطی قرن 4 پیش از میلاد ارائه شده چنانچه ارسطو می¬گوید:
آنها که درفلسفه ، سیاست،شعر و هنر به جایگاه والایی می¬رسند همه گرایش ملانکولی دارند.(صنعتی،1371).
«افسردگی» تنها بیماری مردان شکست خورده، داغدیده، درماندگی،؛ ناتوان و آواره یا در بیمارستانها زندانی بودند بود. دانش روانشناختی افسردگی بیشتر نتیجه تلاش پژوهندگان این حوزه درسی وچند سال گذشته بوده است.(صنعتی ، 1378).
در سال 1915 در مقاله مشهور خود درباره ملانکول چنین نوشت: به احتمال زیاد یک عامل جسمی در آرامش حال بیمار به هنگام شب در خود دارد. پدیده¬ای که نمی¬توان آن را به صورت روانزاد توجیه کرد.(قهرمانی، 1374).
حدود 450 سال قبل از میلاد بقراط از میلاد اصطلاح مانی و ملانکولی را برای توصیف اختلالات روانی بکار بر د و حدود 100 سال قبل از میلاد کورنیلسون سلسوس در کتاب dem edicna افسردگی را ناشی از صفرای سیاه معرفی نمود.
پزشکان دیگر از جمله ارسطو، جالینوس نیز این واژه ها را به کار بردند درقرون وسطی که طبابت در ممالک اسلامی رونق داشت رازی و ابن سینا و پزشک یهودی میمونه ملانکولی رابیماری شخصی تلقی نمودند. درسال 1986 نوبت نوعی بیماری روانی را توصیف نمود و آن را malanch licus manico نامید (قهرمانی ، 1374)
درقرن نوزدهم مولفان در گروه هذیان هایی که تک جنونی نامیده می-شوند هزیان جزیی غمگینی با «مالیخولیایی هذیانی» را متمایز کردند ودر وهله بعد مفاهیم جنون ادواری و جنون دوشکلی با پارژه به منظور متمایزکردن افسردگی مراجعین که در تناوب با حالات شادی نا آرام بودند ظاهر شدند و سپس بیماری اخیر توسط امیل کاپلین در سال 1899 روان گسستگی آشفتگی افسردگی (مانیک- دپرسیو) نامیده شد.(دادستان، 1378)
تعاریف افسردگی
افسردگی یک از رایجترین اختلالهای عاطفی است افسردگی پاسخ طبیعی آدمی به فشارهای زندگی است. عدم موفقیت در تحصیل یا کار، از دست دادن یکی از عزیزان و آگاهی از اینکه بیماری یا پیری توان ما را به تحلیل می¬برد.از جمله موقعیتهایی هستند که اغلب موجب بروز افسردگی می¬شوند (هاشمیان، 1379).
افسردگی تنها زمانی نابهنجار تلقی می¬شود که با واقعه¬ای که رخ داده متناسب نباشد و یا فراتر از حدی که برای اکثر مردم نقطه آغاز بهبود است ادامه یابد. شخص افسرده در احساس بی کفایتی و بی اندیشی غوطه ور می-شود ، گاه زیر گریه می¬زند، ممکن است به فکر خود کشی بیفتد(هاشمیان، 1379).
افسردگی ها در شایعترین اختلالات روانی هستند اکثریت بیمارانی که از افسردگی در عذابند به پزشک مراجعه می¬کنند اکثراً از ناراحتیهای جسمانی، ازنداشتن انرژی ، احساس ضعف شکایت کرده و به همین دلیل بدون تشخیص باقی می¬مانند. خوشبختانه اکثر این بیماران پس از چند هفته یا حداکثرچند ماه بهبود می¬یابند.(پور افکاری، 1378)
کلمه افسردگی هنگامی که به یک حالت روحی نسبت داده می¬شود که تمام معانی عامیانه را در خود داشته باشد و نشانگر احساس کسالت روان، کمبود انرژی ، ازدست رفتگی و ناامیدی و بی فایده بودن است و بی علاقگی و بد بینی نیز به همراه آن آید.(راسل، 1380)
حالت افسردگی اغلب پس از نومیدی ویا احساس از دست دادن چیزی به وجود می¬آید ولی بسیاری از اوقات هم ظاهراً ناگهانی و خود به خود ایجاد می¬شود .(رواندوست، 1378)
اندوه است که به قول فرویدبه هنگام سوگواری و مالیخولیا
اما در نهایت واکنشی جامع می¬باشد که در ضمیر انسان نهفته است بنابراین وظیفه درمان ترکیبی از اقدامات حمایتی در دوران ناراحتی است که با تشریع امر فقدان و متقاعد ساختن بیمار به اینکه فقدان و گرفتاری پیش آمده نه تنها نابود کننده نیست بلکه اغلب امری اجتناب ناپذیر است ورسالت خود را انجام می¬دهد و درواقع فرایندی که به جریان احساس اثر می¬گذارد تا شخص با رسیدن به خود آگاهی جدید احساسات خود را کنترل کند.(دوپالو، 1381).
این منطق آرایی می¬تواند بسیار خطرناک باشد زیرا در منظم روانپزشکی در نهایت نیمی از واقعیتها را مطرح می¬سازد. بحثی در این نیست که همه مادر مواردی در برابر احساسات واحد آسیب پذیر هستیم.
مطمئناًدر زندگی هر کسی کمبودهایی وجود دارد وبسیاری از آنها در ذهن شخص نهفته است. اما همه ناراحتیهای ذهنی که مراقبت های بالینی را ایجاب می¬کنند ناشی ازاین کمبودها و خسران ها نیستند. (همان منبع، 1381)
طبقه بندی افسردگی
هر گروه از روانشناسان با توجه به عوامل ایجاد کننده بیماری و علائم آن به نوعی تقسیم بندی رسیده¬اند و از آنجا که علل و علائم افسردگی متنوع و گوناگون است.
در گذشته افسردگی ها را به دو دسته نوروزی و پسیکوتیک تقسیم بندی
می¬کردند(قهرمانی، 1374)
تقسیم بندی توسط پتیل در 1971 انجام گرفت که وی بر اساس مسأله درون افسردگی را تقسیم کرد که عبارتند از:
1. افسردگی روان گستر
2. افسردگی اضطرابی
3. افسردگی همراه با خصومت
4. افسردگی فرد جوان همراه با اختلالات شخصیت.(دادستان، 1373)
طبقه بندی تقسیم افسردگی به دودسته اولیه و ثانویه بود.
افسردگی اولیه:
به آن گروه از افسردگی ها اطلاق می¬شود که علائم افسردگی هسته اصلی بیماری مریض بود وبیماری روانی یا جسمی دیگری همراه با مولد اصلی افسردگی نمی¬باشد.
افسردگی ثانویه:
افسردگی است که علائم هسته اصلی بیماری نبوده ومعمولاً همیشه همراه با یک بیماری روانی یا جسمی دیگر است.(قهرمانی، 1374)
در طبقه بندی دیگر افسردگی به دو دسته تقسیم می¬شود:
الف: واکنشی ب: سرشتی
که نوع سرشتی را بیشتر ارثی و شدیدتر تلقی کرده و نوع واکنشی را به عوامل محیطی نسبت داده¬اند که می¬تواند هم شدیدتر و هم خفیفتر باشد.(معانی، 1378)
طبقه بندی دیگر افسردگی که یک گروه ازدانشمندان کرده¬اند عبارتند از :
الف- افسردگی یک قطبی
ب- افسردگی دوقطبی
ج – افسردگی دوره¬ای
د – افسردگی مزمن. (قهرمانی، 1374)
الف – افسردگی یک قطبی
افسردگی یک قطبی که طی آن فرد فقط ازنشانه¬های افسردگی رنج می¬برد بدون اینکه اصلاً به بیماری دیگری مبتلا باشد.
1- نشانه های هیجانی:
نشانه های هیجانی عبارتند از : غمگین،دفع، بد بخت، درمانده، نا امید، تنها، نا خشنود، اندهگین، بی ارزش ، شرمنده، حقیر، نگران، بی مصرف، گناهکار، غم برجسته ترین و فراوان ترین نشانه هیجانی در افسردگی است. غم آنچنان بر زندگی یک بیمار حاکم بود که تقریباً در تمام ساعات بیداری خود گریه می¬کرد. اوبه خاطر گریه بیش ازحد نمی¬توانست از عهده مکالمه اجتماعی برآید. این حالت با چنان شدتی در درمان رخ داد که تقریباً هیچ درمانی صورت نگرفت.(قهرمانی، 1347)
این خلق افسرده(مالیخولیایی) در اوقات روز فرق می¬کند. عموماً افراد افسرده هنگام صبح وضع بدتری دارند و وقتی روز سپری می¬شود به نظر می¬رسد که خلق آنها اندکی سبک می¬شود که همراه با احساسهای غم و احساسهای اضطراب نیز اغلب در افسردگی وجود دارند. فقدان مسرت و از بین رفتن شادی زندگی تقریباً به اندازه غم در افسردگی فراگیر است.
فعالیتهایی که قبلاً موجب احساس خشنودی می¬شدند کند و یکنواخت می-شوند. بی علاقگی معمولاً درآغاز در چند فعالیت مانند کار وجود دارند اما زمانی که افسردگی شدت و افزایش می¬یابد.بی علاقگی عملاً هر فعالیتی که شخص انجام می¬دهد گسترش می¬یابد، لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی و خانواده کاهش می¬یابد و افراد معاشرتی که قبلاً از رفتن به مهمانی لذت می-بردند از گردهمایی اجتماعی خودداری می¬کنند و بالاخره حتی کارکردهای زیستی ، نظیر خوردن، میل جنسی جاذبه خود را از دست می¬دهد.
92% از بیماران افسرده دیگر از دلبستگیهای موجود در زندگی خود احساس خشنودی نمی¬کنند. 64% بیماران افسرده احساس خود نسبت به دیگران را از دست می¬دهند. (پورافکاری ، 1379).
فقدان مسرت، از بین رفتن شادی زندگی ، تقریباً به اندازه غم در افسردگی فراگیر است. و نیز فعالیتهایی که قبلاً موجب احساس خشنودی می¬شوند کند و یکنواخت می¬شوند. بی علاقگی معمولاً در آغاز فقط در چند فعالیت مثل کار وجود دارد. اما زمانی که شدت افسردگی افزایش می¬یابد، بی علاقگی عملاً به هر فعالیتی که شخص انجام می¬دهد گسترش می¬یابد. لذت ناشی از تفریحات، سرگرمی وخانواده کاهش می¬یابد. افراد معاشرتی که قبلاًاز رفتن به مهمانی لذت می¬برند از گردهمایی های اجتماعی خود داری می¬کنند. بالاخره حتی کارکردهای زیستی نظیر خوردن و میل جنسی جاذبه خود را ازدست می¬دهند. 92 درصد بیماران افسرده دیگر از دلبستگیهای موجود در زندگی خود احساس خشنودی نمی¬کنند و 64 درصد بیماران افسرده احساس خودنسبت به دیگران را از دست می¬دهند.(دوپالو، 1381)
2- نشانه های شناختی
نظر منفی نسبی به خود فرد افسرده اغلب عزت نفس کمی دارد. او باور دارد که شکست خورده ومسئول شکست خودش است. او معتقد است که حقیر وبی کفایت و نا لایق است. او باور دارد فاقد ویژگیهای لازم برای موفق شدن در زمینه هایی از زندگی خویش است که برای او اهمیت دارند.
خواه این ویژگی،هوش ، جذابیت، ثروت و تندرستی باشند.( دادستان، 1378).
اعتقاد به آینده ناامیدانه علاوه بر عقاید منفی و احساس گناه نسبت به خود، فرد افسرده تقریباً همیشه آینده را با بد بینی و نا امیدی زیاد می¬بیند و او متعقد است که اقدامات وی حتی اگر بتواند از عهده آنها بر آید محکوم به شکست هستند. (روزنهان، 1379)
3- نشانه¬های انگیزشی
افراد افسرده مشکل زیادی برای شروع فعالیت دارند مثلاً مدیر تبلیغات ابتکار عمل خود را برای برنامه و برای فروش عمده از دست می¬دهد . استاد دانشگاه نمی¬تواند خود را برای سخنرانی هایش آماده کند ودانشجو اشتیاق مطالعه را از دست می¬دهد.(روزنهان، 1380).
در حالت شدید عدم شروع پاسخ و فلج اراده است .چنین بیماری نمی¬تواند حتی خود را با به انجام کارهایی که برای زندگی ضروری هستند وا دارد. او را باید به زور از تخت بیروان آورد، لباس بر تنش پوشاند و تغذیه¬اش کرد. در افسردگی حاد ممکن است ممکن است کندی روانی – حرکتی وجود داشته باشد که طی آن حرکات کند می¬شوند و بیمار بیش از اندازه آهسته راه می¬رود و صحبت می¬کند.(همان منبع، 1380)
مشکل در تصمیم گیری نشانه رایج افسردگی است. این تصمیم گیری برای فرو افسرده می¬تواند وحشت انگیز باشد. هر تصمیمی جدی و حیاتی است اهمیت موفقیت یا شکست و ترس از تصمیم گیری غلط می¬تواند فلج کننده باشد.(همان منبع، 1380)
4- نشانه های بدنی
شاید موذیانه ترین نشانه ها در افسردگی تغییرات جسمانی باشد. زمانی که افسردگی وخیم تر می¬شود تمام لذات زیستی و روانی که درزندگی ارزش دارد از بین می¬روند. ازدست دادن اشتها در افراد افسرده رایج است . آدم پرخور در می¬یابد که دیگر غذا برای او خوشمزه نیست. در افسردگی متوسط و شدید ازدست دادن زن رخ می¬دهد ولی در افسردگی خفیف کاهش افزایش وزن و گاهی کاهش وزن دیده می¬شود. اختلال خواب نیز شایع است. افراد افسرده ممکن است مشکل به خواب رفتن در شب را داشته باشند یا امکان دارد صبح زود از خواب بیدار شوند و به سختی بتوانند دوباره به خواب روند. اختلال خواب و کاهش وزن به ضعف و خستگی می¬انجامد.
فرد افسرده ممکن است میل جنسی خود را از دست بدهد. مشکلات نعوظی در مردان و فقدان انگیختگی درزنان عوارض جانبی رایج افسردگی هستند.(روزنهان، 1380)
فرد افسرده اغلب در خود فرو رفته است و بر زمان حال تمرکز دارد. بدن او توجه وی را به خود جلب می¬کند و نگرانی فزاینده در مورد دردها و رنجها می¬تواند رخ دهد. علاوه بر نگرانی زیاد در مورد سلامتی، افراد افسرده ممکن است در برابر بیماری جسمانی آسیب پذیر باشند، زیرا وقتی افسردگی شدید می¬شود می¬تواند سایقهای زیستی اساسی را ضعیف کند.(همان منبع ، 1380)
ب- افسردگی دو قطبی (مانیک- دپرسیو)
80 تا 90 درصد افسردگی ها یک قطبی هستند و بدون مانی روی می¬دهند. بین 5 تا 20 درصد از افسردگیها باقی می¬مانند که به صورت بخشی از مانیک- دپرسیو رخ می¬دهند و آنها را افسردگی های قطبی می¬گویند. افسردگیهای دو قطبی را به این صورت طبقه بندی می¬کنیم.درصورت وجود نشانه های مانیک، چنانچه فرد در گذشته یک یا چند دوره افسردگی نداشته باشد او را فردی که فقط به دوره مانیک مبتلاشده است تشخیص می¬دهند. مانی خود می¬تواند بدون افسردگی رخ دهد گر چه این حالت بسیار نادر است. وقتی که دوره مانیک واقع شده باشد، معمولاً دوره افسردگی بالاخره روی خواهد داد.(امانت، 1376)
افسردگی دو قطبی که در طول آن افسردگی و هم مانی رخ می¬دهد. شکل مزمن مانی را اختلال هیپومانیک مزمن یا شخصیت هیپومانیک می¬نامند. زمانی این تشخیص داده می¬شود که فرد 2 سال بی وقفه به حالت مانیک دچار شده باشد.
بالاخره چنانچه افسردگی با نزدیک شدن زمستان آغاز شده باشد آن را اختلال عاطفی فصلی می¬خوانند.(روزنهان، 1380)
علائم مانی عبارتند از: سرخوشی ، گشاده رویی، تحریک پذیر، پر حرفی، عزت نفس کاذب، پرورش فکر افراطی، افکار شتابان، بی خوابی ناشی از آنها کاملاً با عملکرد فرد مغایر است. وجود این 2 اختلال خلقی که ظاهراً در 2 جهت مختلف پیش می¬روند و باعث پیدایش نام اختلال های عاطفی شده است تا افسردگی یک قطبی و افسردگی دوقطبی و مانی را در بر می¬گیرد. از آنجا که نشانه های افسردگی مانیک- دپرسیو شبیه نشانه هایی هستند که در مورد افسردگی یک قطبی شرح آن داده شد. برای اینکه تصویر روشنی از افسردگی 2 قطبی داشته باشیم کافی است به قطب دیگر یعنی مانی اشاره شود. (روزنهان، 1380)
نشانه های مانی
1) نشانه های خلقی یا عاطفی
خلق فرد در حالت مانیک شنگول، سرحال، والاست. البته شنگولی بلند پروازانه درمانی عمومیت ندارد. غالباً خلق حاکم تحرکی پذیر است و این حالت به ویژه زمانی ایجاد می¬شود که روی خواسته های فرد گرفته شده باشد و در صورتی که ناکام شوند می¬توانند شلیک گریه را سر دهند این دلیلی است بر این باور مانی کاملاً مخالف افسردگی نیست بلکه عنصر افسردگی نیرومندی همراه با او وجود دارد.(همان منبع، 1380)
2) نشانه های فکری و شناختی
نشانه های شناختی مانی با خلق تناسب دارند. این شناخت ها بلند پروازانه هستند و فرد مانیک به محدودیت های توانایی خود اعتقاد ندارند و ازآن بدتر زمانی که او برنامه های خود را به موقع اجرا می¬کند. پیام های ناگوار آنها تشخیص نمی¬دهند . فرد مانیک ممکن است افکار یا عقاید پرشتابی را در ذهن خود داشته باشد که سرعت آنها بیشتر از آن باشد که او بتواند آنها را بنویسد یا بازگو کند.
این پرش افکار به راحتی منحرف می¬شود. زیرا فرد مانیک افکار هذیانی درباره خودش دارد ممکن است دو باور داشته باشد که مثلاً پیام آور خداست یا ممکن است او معتقد باشد که دوست صمیمی شخصیت های سیاسی و تجاری است.(روز نهان، 1380)
3) نشانه های انگیزشی
رفتار فرد مانیک بیش فعالی است. فرد مانیک به فعالیت پرهیجانی می-پردازد خواه در شغلش باشد خواه در محافل سیاسی و یا مذهبی باشد، در روابط جنسی باشد یا در جای دیگر عمل فرد مانیک مزاحم، پرتوقع، و سلطه جویانه است گاهی افراد مانیک به خاطر همین ما را ناراحت می¬کنند.
سپری کردن زمان زیادی با فردی که پشت سر هم افکار خود رابر زبان می¬آورد و به صورت پرهیجانی بدون توجه به اطرافیان عمل می¬کند دشوار است. رفتارهای دیگری که عموماً از طول مدت مانی روی می¬دهد، عباتند از : قماربازی، وسواسی ، رانندگی بی پروا، سرمایه گذاریهای ناشیانه و پوشیدن لباسها و آرایش های پرزرق و برق(همان منبع، 1380)
4) نشانه های جسمی یا تنی
این فعالیت پرجوش و خروش کاهش شدید نیاز به خواب را به دنبال دارد. این کم خوابی تقریباً همیشه در مدتی که مانی روی می¬دهد بعد از گذشت چند روز به این صورت ناگریز فرسودگی ایجاد می¬شود و مانی کاهش می-یابد.(روزنهان، 1380)
ج – افسردگی دوره¬ای
بسیار متداول تر است از 2 سال کمتر دوام دارد و شروع آن مشخص است همین امر آن را از عملکرد غیر افسرده قبل ازآن متمایز می¬کند.(همان منبع، 1380)
د- افسردگی مزمن
درافسردگی مزمن یعنی اختلال افسرده خویی (ادیس تایمی) فرد حداقل 2 سال تمام افسرده است. بدون اینکه حداقل 2 ماه به حالت طبیعی بر گشته باشد. (روزنهان، 1380)
تقسیم بندی افسردگی توسط دکترپورافکاری
دکتر پور افکاری افسردگی را به چهار دسته تقسیم می¬کنند:
1- افسردگی پنهان
اصطلاحی است که از سال 1950 به بعد عمومیت یافت. این نوع افسردگی ممکن است در قالب هر نوع شکایت جسمی که نسبت به درمان های مناسب طبی مقاوم بوده است ظاهر شود.
این شکایت جسمی معمولاً با درمانهای ضد افسردگی مثل آنتی دپرسانهای سه حلقه¬ای یا الکتروشوک بهبود پیدا کند.(پورافکاری، 1378)
2- افسردگی اتکالی
سندرمی که در بچه¬ها در نیمه دوم 1 سالگی به دنبال محرومیت از توجه مادر یا کسی که نقش مادر را داشته باشد ظاهر می¬شود. چنین کودکی ابتدا با خشم و اعتراض و اضطراب به غیبت مادر واکنش نشان می¬دهد وبعد از ناامیدی و بی تفاوتی و به دنبال آن بی اشتهایی و تحلیل قوا و بالاخره ممکن است مرگ پیش آید.(همان منبع، 1348)
3- افسردگی رجعتی با افسردگی دوره یائسگی
خطر افسردگی با بالارفتن سن افزایش پید امی¬کند و از 40 سالگی به بالا شایعتر است. افسردگی رجعتی با آشفتگی وبی قراری شدید مشخص است و احتمال خود کشی یکی از خطرات جدی این نوع افسردگی است. گاهی این نوع افسردگی را سندرم آشیانه خالی هم می¬گویند.(پورافکاری، 1378)
4- افسردگی بعد از زایمان
معمولاً چند روز بعد از زایمان علائم افسردگی شدید بروز می¬کند در علائم این افسردگی بی علاقگی و بی تفاوتی نسبت به نوزاد برای مادر است که تازه کودکی به دنیا آورده است. گاهی این نوع افسردگی به ابعاد پسیکوز رسیده و بسیار توهمات و هذیانهایی که اکثراً مربوط به نوزاد می¬شود پیدا می¬کند. (همان منبع، 1378)
انواع افسردگی
افسردگی مانند اضطراب به عنوان یک عامل مهم دخالت کننده ودر برگیرنده در آسیب روانی است.
افسردگی خفیف:
این نوع افسردگی وقتی ظاهر می¬شود که انسان علاقه خود را نسبت به امور یا موضوعات لذت بخش زندگی از دست داده باشد. حالت عادی بودن در انسان از بین رفته هر چیز ویا هر کاری احتیاج به سعی بیشتر داشته باشد و فرد کمتر از سابق از انجام آن عمل ارضاء می¬شود فرد احساس بیماری جسمی نمی¬کند ولی احساس راحتی وخوب بودن هم نمی¬کند.
خستگی او بسیار زیاد است انسان با افسردگی خفیف کار وظایف خود را انجام داده و به نظر دیگران طبیعی است ولی برای خود و یا دوستان نزدیک او حالات و رفتارهایش تغییر کرده است.(اخوت، 1382)
افسردگی شدید
فرد به صورت آشکار دل سرد و نا امید بوده و یا احساس می¬کند جسماً بیمار است. معمولاً دلتنگ و ناامید بوده واعتماد به نفس کمتری دارد و دارای حرکات در مقابل آیینه و صحبت وقتی در برابر آیینه است و یا ممکن است بسیار هوشیار ولی نا آرام باشد. بیمار آشفته و مضطرب و افسرده بوده و ممکن است از درد و خستگی احساس بی ارزشی ویا ترس از گناه بی نهایت شکایت می¬کند علائم جسمی و فراوان و مهمترین علامت بی خوابی است. بی اشتهایی و کم شدن وزن هم ازعلامت های مهم می¬باشد.
بسیاری از شکایات جسمی دیگر در بیماران افسرده وجود دارد مخصوصاً در دهای مبهم ، علائم دوره¬ای ، معده¬ای ، انواع مختلف بیماریهای روان تنی- کم شدن علامت جنسی به عنوان یک علامت کلاسیک منظور می¬شد. در افسردگی شدید 4 اشتهای اساسی با میل به خوا غذا فعالیت و میل جنسی آسیب می¬بینند.(دادستان، 1376)
بیماری افسردگی یک پدیده طبیعی است که در اثر عوامل خارجی ممکن است به نسبتهای مختلف در هر فرد پیداشود. ولی اگر حالت افسردگی شدید باشد و یا این حالت مدت طولانی ادامه پیدا کند و هر فرد را از پای در آورد آن وقت است که این پدیده طبیعی حالت پیدا می¬کند. می¬گویند که فرد دچار افسردگی شده است(روزنهان،1380)
بیماریهای افسردگی به شکلهای زیر دیده می¬شوند:
الف- بیماری افسردگی واکنشی(نوروز افسردگی)
این بیماران از نظر قوای روانی قوه تمیز و قدرت اداره مربوط به خود دچار اختلالات زیادی نیستند و خوب و بد را تشخیص می¬دهند. این بیماری حتی اگر آن قدر شدت پیدا کند که به مرحله اختلال رفتار برسد بازهم فرد مبتلابه آن نسبت به اعمال خود مسئول است و این افسردگی واکنشی است و معمولاً عوامل خارجی و محیطی معین عامل ایجاد کننده آن هستند. در واقع موقعیت و پیشامدهای نامناسب شایعترین و متداولترین علت افسردگی واکنشی می¬باشد که ممکن است در مواقع مختلف و در هر سنی شده است احتمالاً افسردگی می¬شود.(پورافکاری، 1378)
ب- بیماری افسردگی روانی(پسیکوز افسردگی)
بیمار از نظر قوه تمیز، قدرت اراده و اداره امور مربوط به خود دچار اختلال است و نمی¬تواند شرایط خود و محیط اطراف را تشخیص بدهد و خوب و بد را از هم تشخیص نمی¬دهد پس اگر فرد در زمان بیماری جرمی مرتکب شود مسئولیتی متوجه او نیست. این اصطلاح به افسردگی هایی گفته میشود که از داخل بدن بیمار ریشه می¬گیرد و اختلالات شامل مرکز کنترل است که علت مشخصی ندارد. تعداد زیادی از بیماران که دچار این نوع افسردگی هستند نسبت به روش های درمان فیزیکی جواب مساعدی می¬دهند.(وهاب زاده، 1376)
انواع واکنشهای افسردگی
1-افسردگی ساده
2- افسردگی حاد
3- افسردگی بهت زده
4- افسردگی جنون آمیز
5- افسردگی پیری
6- نوروز افسردگی
1- افسردگی ساده
در این درجه تا حدی غمگین و مضطرب است و نسبت به مسائل زندگی بی علاقگی و بی تفاوتی مشهودی از خود نشان می¬دهد. همواره احساس گناه وبی حوصلگی می¬کند حرفهایش یکنواخت و خسته کننده است قوای عقلانی اومانند هوش- حافظه – شناخت و مکان دست نخورده است. علائم توهم و هذیان دراو یافت نمی¬شود. بیمار سعی می¬کند که با افسردگی خود مبارزه کند گاهی بدون درمان آن هم به صورت سر پایی مرور به زمان ویاتغییر شرایط این حالت بهبود می¬یابد.(هاشمیان، 1379)
2- افسردگی حاد
حالت بارز این نوع افسردگی عبارتند از استیصال به بن بست رسیده زندگی غم سنگینی و احساس در ماندگی و بیچارگی بسیار شدید است. در این نوع افسردگی دو نوع واکنش مشهود جسمانی وجود دارد.
الف- بیمار مدت ها غم زده در گوشه¬ای می¬نشیند و یا می¬ایستد در حالی که توجهی به وضع خود و اطرافیانش ندارد.
ب- دائماً در حال قدم زدن و راه رفتن و مالیدن دستها به یکدیگر و کندن مو یا دستکاری لباسهای خود می¬باشند.(همان منبع، 1379)
اغلب بیماران مبتلا به ب افسردگی حاد از بیخوابی رنج می¬برند آنها سخت به خواب می¬روند وزود از خواب بیدار می¬شوند افسردگی این بیماران در صبح است اکثراً شکایت بیماران این نوع افسردگی از دردهای جسمی است. حدود 75 درصد بیماران افسرده حاد فکر خود کشی دارند. 10 تا 15 درصد آنها موفق هستند (شاملو، 1380)
3- افسردگی بهت زده
این حالت شدیدترین درجه افسردگی است وفقط تعداد معدودی از بیماران یافت می¬شوند که این بیماران درمان نمی¬شوند، بی حرکت و بدون هیچگونه واکنشی در یک جا قرار می¬گیرند و حتی با وسایل پزشکی به آنها غذا می¬دهند . در 3 مورد فوق عامل فهمی که در ایجاد افسردگی نقش دارد عامل خشم است.(شاملو، 1380)
4-واکنش جنون افسردگی
با وجودی که در اصل واکنش عاطفی است اما هیچگاه قسمتی از پسیکوزهای عاطفی تخریب نمی¬شوند در مرحله افسردگی در بیماری دپرسیو تا حدی منتقل از شرایط محیطی ایجاد می¬شود و به نظر می¬رسد که غیر از محیط یا عوامل آندروژن یا درو نزایی فیزیولوژیک و پسیکولوژیک در به وجود آمدن آن نقش اساسی دارند.(هاشمیان، 1379)
5- افسردگی پیری
پیشرس می¬گوید سالخوردگی ممکن است به کاهش تغییر ناپذیر فعالیتهای مغزی منجر شود که به آن زوال عقل نیز می¬گویند چنین بیمارانی اغلب احساس افسردگی می¬کنند.(رواندوست، 1378)
6- نوروز افسردگی
تغییرات خلقی به دنبال یا درپاسخ به رویدادهای محیطی فروان بروز می-کند. به خواب رفتن به دشواری صورت می¬گیرد احتمالاًاین نوع افسردگی که به نظر می¬رسد بیشتر ناشی از تشدید گرایشها وویژگیهای شخصیت نوروتیک خود است با اضطراب و تنشهای فراوان نیز همراه باشد.(اخوت، 1382)
نظریه های مختلف افسردگی
نظریه یادگیری افسردگی
نظریه یادگیری افسردگی بر این اساس استوار است که افسردگی عبارتست از کاهش عمده حساسیت در برابر محرکهای محیطی، بر اساس این نظریه افسردگی را می¬توان ناشی از فقدان تقویت نیز دانست.
نظریه یادگیری دورویکرد عمده در تحلیل علل افسردگی وجود دارد، یکی از آنها بر تقویت تأکید دارد و دیگری عوامل شناختی را در مدار توجه قرار می¬دهد.(براهنی – شاملو، 1378)
نظریه روان پویشی افسردگی
نظریه پردازان روان پویشی بر یک علت افسردگی تأکید می¬کنند شخصی که متوجه خود شده است ، وابستگی بیش از اندازه به دیگران برای عزت نفس و درماندگی در رسیدن به هدفها. نخستین مطالعات روانشناختی درباره افسردگی توسط زیگموند فروید(1917) و کارل آبراهام(1911) شروع گردید هر دو درباره افسردگی این اختلال را به عنوان واکنش پیچیده نسبت به از دست دادن چیزی توصیف نمودند.
فروید مقاله اصلی خود درباره افسردگی ،سوگواری و مالیخولیایی هر 2 نوع افسردگی را به عنوان واکنشهای طبیعی نسبت به از دست دادن کسی یا چیزی که مورد فسق فراوان توصیف کرد. فروید در مقاله کلاسیک خود به نام «داغداری مالیخولیا» براهیمت خشمی که متوجه خود شده است در ایجاد افسردگی تأکید کرد. فروید عقیده داشت که افسردگی یک وجدان تنبیه کننده یا وجدان اخلاقی قوی دارد.(آزاد، 1378)
افسردگی اولین اختلالی بود که فروید علت اصلی آن را به جای تمایلات جنسی عامل هیجان ذکر کرده بود. فروید عقیده داشت که فرد مبتلا به افسردگی یک وجدان اخلاقی قوی دارد، او براحساس گناه که وجدان موجب آن می¬شود تأکید می¬ورزد.(طریقتی، 2532)
مشابهت بین افسردگی بالینی و واکنش عزا به دلیل از دست دادن فردی محبوب نقطه آغاز این نظریه بود.
چون در هر 2 مورد نشانه هایی مانند: کاهش اشتها، اختلال خواب، ناتوانی در اخذ لذت از زندگی ، گوشه گیری، خمودگی، و جز آن مشاهده می-شود.(همان منبع ، 2532)
نخست آن که فرد عزادار به علت ناتوانی در پذیرش این فقدان به مرحله دهانی مرحله تمایز نایا فتگی کودک – والد واپس روی می¬کند و در نتیجه هویت وی با هویت شخص ازدست رفته همسان شده و دستیابی به فرد اخیر امکان پذیر می¬شود.
به عبارت دیگر افراد عزادا برای باز یافتن موضوع از دست رفته بر اساس یک واپس روی در سطح مزمن و من موضوعات محبوب را درون فکنی می¬کنند و همه احساساتی را که نسبت به وی داشته¬اند به منزله احساساتی که نسبت به خود دارند تجربه می¬نمایند.(همان منبع، 2532)
در دهه دوم این درون فکنی که به از هم پاشیدگی و پراکندگی کشاننده ها وابسته است به تعارض بین دو دیدگاه من وفرامن منجر می¬شود و احساس کینه و خشم نسبت به فرد محبوب از دست رفته برای حفظ تمامیت موضوع به صورت کینه فرامن نسبت به من در می¬آید درد عمل فرد افسرده با ابراز رنج خود می¬کوشد تا عشق از دست رفته را باز یابد و به گفته رادو«یک فرد بلند و نومیدانه عشق است» از زاویه دیگر شاید بتوان گفت که تعارض های انحلال نایافته پیشین موجب می¬شود تا احساس نفرت به خود در این افراد ایجاد شود. احساسی که خلق منفی، خود متهم سازی و کناره گیری یعنی در واقع افسردگی را در پی دارد.(دادستان، 1378)
در بیشتر افراد عزادار این فرایندهای ناهشیار موقتی هستند و پس از مدتی هویت آنها از نومتمایز شده و روابط اجتماعی شان از سرگرفته می¬شود . اما در پاره¬ای از افراد دیگر واکنش نسبت به فقدان بسیار شدیدتر است. آنها احساس خلا می¬کنند.
از روابط اجتماعی دوری می¬کنند و دل مشغولی آنها نسبت به احساس فقدان بیش از پیش افزایش می¬یابد. گرچه از این دیدگاه شرایط بر انگیزاننده عزا افسردگی مبتنی بر رویدادهای زندگی هستند با این حال از دست دادن فرد محبوب یا پدیده¬های انتزاعی جانشین شونده آن (مانند:وطن، آزادی، آرمان و ... ) در پاره¬ای از این واکنشهای متفاوت فروید و آبراهام به تدریج در آثار خود تفاوت های موجود بین عزا و افسردگی را به گونه¬ای که درپی می¬آید تصریح می¬کند.(آزاد، 1380)
فروید 8 نکته را دراین سازمان یافتگی متمایز می¬کند و آبراهام ها نکته را به آن می¬افزاید.
هشت نکته فروید عبارتند از :
1- از دست دادن موضوع
2- تمایل به ادخال موضوع
3- گرایش خود دوست داراند
4- نا ارزنده سازی بخشی از خود به عنوان پاسخ درونی نسبت به موضوع از دست رفته
5- سقوط ارزش خویشتن و نا ارزنده سازی خود که تمایز اصلی بین افسردگی و عزا را نشان می¬دهد.
6- دوسوگرایی
7- خود پرخاشگری
8- فرد افسرده، مورد اتهام، تنفر و آزار شدگی فرامن قرارمی¬گیرد و به جای آنکه محبوب او باشد.
5 نکته آبراهام عبارتند از:
1- سرشتی بودن
2- تجربه به یک احساس دردناک درخلال کودکی
3- وجود رابطه 2 سو گرایی مقعدی در شخصیت پیش افسرده
4- حفظ رابطه 2 سو گرایی مقعدی وسپس روی دهانی برای جذب موضوع ، حفظ و نگهداری آن.
5- وارث موضوع ازدست رفتن فرامن است چون موضوع در پایگاهی که متهم می¬سازد درون فکنی می¬شود.
تحقیقات متعددی که به بررسی دیدگاه سنتی روان پویشی پرداخته اند این نکته را تأیید کرده¬اند که گر چه در اکثر موارد افسردگی درپی یک فقدان مهم آغاز می¬شود با این حال تجربه فقدان در خلال کودکی یا حفظ وابستگی فرد را در برابر فقدان های بعدی آسیب پذیر تر می¬کند و ضربه های ناشی ازفقدان در سالهای نخستین زندگی می¬تواند راه را برای افسردگی دوره بزرگسالی بگشاید.(دادستان، 1378)
از سال 1925 تا کنون بسیاری از نظریه پردازان روان پویشی الگوی فروید و آبراهام درباره افسردگی را به فرق تام و تمام پذیرفته¬اند(دادستان ، 1378)
نظریه زیست شناختی افسردگی
یک زمینه عمده از تحقیق درباره علل زیست شناختی افسردگی مربوط است به نقش انتقال دهنده های عصبی سالهاست که نظریه بیان کننده آن است که در افسردگی مربوط است به کمبود کتکول آمینها به خصوص نوراپی نفرین در محلهای گیرنده مخصوص در مغز می¬باشد.(آزاد، 1378)
ابزار دیگر زیست شناختی برای جدا ساختن افراد افسردگی که همگونی بیشتری با یکدیگر دارنده مطالعه دوره¬های خواب REM است. بر اساس نظریه های شناختی پاسخهای عاطفی فرد مبتنی است بر شیوه¬ای که وی به تجربیات خویش شناخت و سازمان می¬بخشد وبنابراین اگر سمبول سازی، مفهوم سازی و تشکیل مفاهیم ذهنی و تفکر فرد در مورد یک موقعیت و یک تجربه ناخوشایند باشد باید پاسخهای عاطفی از وی انتظار داشته باشیم.(اخوت، 1382)
پیش فرض این نظریه این است که علت افسردگی یادرژن هاست یا نارسایی عمل فیزیولوژیکی است . پس یا ارثی یا غیر ارثی می¬تواند، رخ دهد یافته های مربوط به 2 قلوها از 1930 به بعد نشان می¬دهد که عوامل ارثی موجب نوعی افسردگی می¬شود.(آزاد، 1378)
نظریه زیستی- شیمیایی افسردگی
مطالعات فراوان از جمله پژوهشهای روبین و مندل نشان داده است که مقدار کورتیزول در بیماران افسرده افزایش می¬یابد. حتی ادعا شده است که میزان افزایش به عمق پیشرفت بیماری به مقدار آن بستگی دارد.
ساشر نشان داده است که افزایش سطح کورتیزول دربیماران افسرده با تجربه شخص و ذهنی فشارها و ناراحتی ها همبستگی مستقیم و قابل ملاحظه داشته و حتی با سنجش مداوم میزان کورتیزول در طول روان درمانی نشان دارد در لحظاتی که بیمار نسبت به پویاییهای بیماری و ناراحتی خود بینش کسب می¬کند. افزایش قابل ملاحظه ی در 2 سطح کورتیزول ایجاد می-گردد.(همان منبع، 1378)
در بیماران افسرده متابولیسم، به خصوص نوراپی نفرین وسروتونین دستخوش تغییراتی می¬گردد.
درمتابولیسم الکترولیتهایی نظیر سدیم و پتاسیم و هورمون استرولوئیز تغییراتی دیده شده است. به نظر می¬رسد تغییرات ناشناخته دیگری نظیر فشارهای روانی باشد.(اخوت 1382)
به اعتقاد الگوی زیستی ،افسردگی اختلال بدن است اگر چه در مجموع افسردگی می¬تواند بوسیله مشکل موجود در هریک از اندامهای بدن ایجاد شود گمانه زنی ها تقریباً به طور کامل بر مغز به ویژه بر کاهش نوعی مواد(آمینهای بیوژنیک) متمرکز شده¬اند که به انتقال تکانه های عصبی در طول فواصل(سینا پسها) موجود بین سلولهای عصبی (نورون) کمک می¬کنند 4 سر نخ وجود دارد که نشان می¬دهد بدن عمیقاً در افسردگی درگیر است:
اولاً: افسردگی تا اندازه ای بعد از دوره های تغییر فیزیولوژیکی طبیعی در زنان رخ می¬دهد ، بعد از به دنیا آوردن کودک، هنگام یائسگی و درست قبل از قاعدگی.
ثانیاً : شباهت قابل ملاحظه ای بین نشانه ها در فرهنگ ها، جنسیت ها، سنین و نژادها حاکی از یک فرایند زیستی زیر بنایی است.
ثالثاً: درمانهای بدنی به ویژه داروهایی مانند داروهای ضد افسردگی 3 حلقه¬ای و بازدارنده های MAO و شوک برقی تشنج اور ، افسردگی را به طور موثر در مان می¬کنند. بالاخره اینکه گاهی افسردگی می¬تواند به وسیله رزوپین ایجاد شود که داروی کاهش دهنده فشار خون است . این سر نخها عامل محرکی برای یافتن مبنای زیستی افسردگی بوده¬اند.(روز نهان، 1380)
نظریه روانی – عاطفی افسردگی
آبراهام باور داشت که بیمار افسردگی فقدان فرد مورد علاقه خود را به عنوان فرد خویش از طرف وی تبعید می¬کند و آنرا نا خودآگاه با تجربیات تلخ و ناگوار دیگری در می¬آمیزد.بیمار افسرده احساس گناه و عدم اقدام به خود ، به ضعفها، کمبودها، ونقص او را به خود نسبت می¬دهد.(اخوت، 1382)
فروید محرومیت از عشق و محبت در دوره¬های مشخص وحساس زندگی را موجبی برای بروز افسردگی سمبولیک به افسردگی می¬انجامد.(راسل، 1374)
سبب شناسی افسردگی
دانلود مقاله بررسی مقایسه میزان افسردگی دختران داشجو وپسران دانشجو