فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله ترجمه شده مدیتیشن و فعالیت مغز از دیدگاه علم زیست-اخلاق

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله ترجمه شده مدیتیشن و فعالیت مغز از دیدگاه علم زیست-اخلاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ترجمه شده مدیتیشن و فعالیت مغز از دیدگاه علم زیست-اخلاق زیست


ایرینا پولارد

چکیده
معنویت مردم را به مکان مدیتیشن، دعا، مدیتیشن، رقص مقدس، بالای کوه ها یا فعالیت های معنوی دیگر می کشاند. بعضی از ما معنویت را از طریق مذهب پیدا میکنیم؛ بعضی ها هم آنرا از طریق علم، موسیقی، هنر و یا رابطه با طبیعت پیدا میکنند، درحالیکه بعضی ها هم آنرا در اصول و ارزش های فردی خود پیدا میکنند. این نهاد گریزان، صرفنظر از اینکه چطور تعریف می گردد، شیوه ای را توصیف میکند که ما معنا، امید، راحتی و آرامش درونی را در زندگی خود پیدا میکنیم. داشتن نوعی تجربه عرفانی یا مذهبی یک تجربه انسانی غیر معمول نیست و از نظر بعضی ها، این تجربه می تواند آنقدر شدید باشد که زندگی آنها را برای همیشه تغییر دهد. اما این تجربه به چه معناست؟ آیا این یکی از ترفندهای ساختار مغز، ضمیر ناخودآگاه، یا ابراز حضور یک وجود متعالی است؟ کاوش علمی ناخودآگاه معنوی و احساسات ایجاد شده در مغز و مختص به این تجربه، شکاکیت و نظرات انتقادی را نیز تحریک کرده است. البته آزمایشات در مورد مغز انسان، عصب شناسان را وادار کرده است تا بپذیرند که معنویت به نوعی در درون انسان تعبیه شده است. بنابراین توجه فکری ما، هزاران سال به روابط بین طبیعت، علم، پزشکی، اخلاق و معنویت معطوف بوده است. اما معنویت چه ارتباطی با سلامتی دارد؟ هیچ کس بطور حتم نمی داند اما چون بدن، ذهن و روح با هم مرتبط هستند، بنابراین سلامتی هر کدام از آنها بر روی سلامتی بقیه تأثیر می گذارد. ما دراین مقاله یک دیدگاه علمی-اخلاقی زیست را اتخاذ میکنیم. این دیدگاه مشاهدات اخیر را مورد بحث قرار میدهد که دانشمندان را وادار کرده است تا در مورد عملکرد مغز انسان و توانایی آن برای ارتباط با احساسات معمول انسان مانند خوشحالی، نگرانی، ترس، ناراحتی و دلتنگی دوباره فکر کنند. تحلیلی از تفکر بودایی، نقطه مقایسه ای را تشکیل میدهد. در قسمت نتیجه گیری، هماهنگی جدیدی بین علم دنیوی-مبنا و تکنیک های معنوی، امکان جدیدی را برای پیشرفت سلامتی ذهنی و اجتماعی فراهم می سازد.
1- مقدمه
خصوصیات تکاملی ضروری انسان اندیشه ورز، سبک زندگی هوشمندانه، خلاقانه و اجتماعی است. دانشمندان معتقدند که خلاقیت بیش از هر عنصر دیگری مسئول ایجاد وضعیت غالب ما در همبستگی زندگی است. همچنین تصور می شود که خلاقیت، ابراز هنری خاص، آگاهی اخلاقی و برتری تکنولوژیکی را افزایش میدهد. از لحاظ زیست شناسی، خاص بودن انسان عمدتاً در مغز ما با فرآورده های آن است که دارای عملکرد همزمانی در خانواده و واحدهای قبیله ای، تحصیلات بلند مدت، خودآگاهی، زبان و فرهنگ پیچیده هستند.
تکامل مغز انسان را می توان به سه مرحله اجدادی مجزا تقسیم بندی کرد: مغز نخستین یا خزنده که شامل هسته ضروری عملکردهای بقا است، مغز پستانداری نخستین که شامل لایه اول قشر مسئول رفتارهای اجتماعی و خانوادگی پستانداران است، و مغز پستانداری جدید با توسعه قشری گسترده آن که استدلال و هوش انتزاعی یافت شده در نخستین ها (خصوصاً انسان ها) را ممکن می سازد. باقیمانده فسیل ها نشان میدهد که اندازه مغز انسان در دو میلیون سال گذشته بیش از 2 برابر افزایش یافته است و به 1500 سانتیمتر مکعب رسیده است. این رشد یکنواخت در اندازه مغز، رشد یکنواختی را در هوش، و سلطه بیشتر بر جهان را ایجاد کرده است. اما فقط اندازه نیست. مسئله دیگر اینست که مغز چطور ساختاربندی شده است، که خاص بودن مغز انسان در انعطاف پذیری آن است. هوش انعطاف پذیر توسط توانایی حل مسائل به شیوه های متنوع و پیش بینی نشده اثبات می گردد، که می توان آنها را با بقیه قبیله تسهیم کرد. این اعتقاد وجود دارد که ذهن هوشیار و تحلیل گر بخاطر انعطاف پذیری ذهنی، همراه با علاقه ذاتی برای یادگیری، کاوش و بازی کردن ایجاد شده است. یک نشانه اولیه تکامل انسان، توان استدلال است تا اعمال را نشان دهد و در مسائل پیچیده ای وارد شود. تکامل خودآگاهی نشانه ای از آگاهی و توسعه اخلاق است که بصورت قوانین رفتار انطباقی مشاهده می گردد.
شناخت یک واژه عمومی برای فرآیند های روانشناختی در اکتساب، سازماندهی و استفاده از دانش است، که شامل ادراک، حافظه، توجه، حل مسئله، زبان، تفکر و تصور است. روابط متقابل بین بچه و محیط آن نه تنها رفتار بچه و/یا فیزیولوژی آنرا تغییر میدهد، بلکه تجربه آن از محیط را نیز تغییر میدهد. حافظه این امکان را به تجربه میدهد تا به دانش تبدیل شود. از طرف دیگر، احساس مربوط به احساسات فردی است که هر گونه تلاش برای تعریف اعتراضی را ترغیب می کند و در نتیجه، مدت طولانی در زیست شناسی انسان نادیده گرفته شده است. با اینحال احساسات دارای یک مؤلفه تجربی هستند که بخش ضروری از ماهیت انسان است و نقش اساسی را در رشد و توسعه، روابط اجتماعی، و در تندرستی کلی ایفا میکند. احساسات بخاطر ارزش انطباقی خود، در زمان های اولیه در تکامل با ابراز خود در بخش های قدیمی مغز (تالاموس، بادامه، و هیپوتالاموس) پدیدار شدند. این ساختارها در بین ساقه مغز و قشر تازه مخ قرار دارند، که جدیدترین بخشی است که عمدتاً مربوط به عملرکدهای شناختی بالاتری مانند ادارک و تفکر است (شکل 1). در نتیجه فعالسازی احساسی میتواند از طریق مسیرهای زیرقشری خیلی سریع تر حرکت کند، تا یک واکنش میانی را نسبت به محرک ایجاد کند. همچنین، فعالسازی احساسی بطور خودکار نیازمند وساطت شناختی نیست و ممکن است فرآیند های ذهنی و شناخت را آزاد سازد. این بدین معناست که منشأ هیجان و احساسات همراه با آنها ممکن است برای شناسایی و آگاهی مشکل باشد.
در هر یک از دو نیمکره مغز، قشر بالایی از لحاظ کالبدشناسی به چهار قطعه مجزا تقسیم بندی می گردد: جبهه ای، اهیانه ای، گیجگاهی و پس سری. این قطعه ها دارای عملکردهای خاصی هستند:
الف) قطعه جبهه ای مربوط به برنامه ریزی یک عمل در آینده و کنترل حرکات است.
ب) قطعه اهیانه ای مربوط به احساس جسمی، شکل دهی تصویر بدن، و مرتبط سازی تصویر بدن با فضای فرا-فردی است.
ج) قطعه پس سری مربوط به بینایی اس.
د) قطعه گیجگاهی مربوط به شنوایی است؛ و از طریق ساختارهای عمیق خود (هیپوکامپ و بادامه) با جنبه های یادگیری، حافظه و احساسات مرتبط است.
پیشرفت ذهنی در انسان ها نه تنها توسط گسترش کلی قشر مخ توسعه پیدا کرد، بلکه خصوصاً توسط گسترش جدیدترین قسمت برای پدیداری در تکامل مغز توسعه پیدا کرد (قشر پیش پیشانی واقع در قطعه جبهه ای). قطعه جبهه ای بزرگترین قطعه است که در هر یک از دو نیمکره مغزی شامل می باشد و به عملکردهای بالاتر اختصاص داده می شود، و مسئول کنترل ارادی عضلات مخطط است و بر روی شخصیت تأثیرگذار است. قطعه جبهه ای همچنین با فعالیت های ذهنی برتر مانند برنامه ریزی، قضاوت و مفهوم سازی همراه است. هوش فرآورده عمکلردهای همزمان است که همکاری قطعه جبهه ای، خلاقانه و ارادی است، که منجر به توانایی خاصی برای واکنش نسبت به شرایط چالش انگیز با راه حل های جدید می گردد. در نتیجه، تکامل عقلی اساسی برای آزادی را نیز برای ما فراهم می سازد، که میتوان از آن در فعالیت نمادین (برای مثال هنر)، یا برای آغاز برنامه ریزی، استفاده عمدی از تصور، و حل مسائل توسط استدلال استفاده کرد. نتیجه خالص نه تنها پیشرفت زیستی را بعنوان یک گونه بی نظیر ساخت، بلکه آنرا به یک قدرت تکنولوژیکی قوی نیز تبدیل کرد. مسائلی که این قدرت قوی آنها را ایجاد کرده است یک استراتژی بقا را بر مبنای استدلال، اصول اخلاقی و ایجاد قوانین معنوی ترغیب میکنند.
قطعه های جبهه ای و مغز احساسی حاشیه ای با هم به ما اجازه میدهند تا فکر و احساس، شناخت و هیجان را با هم ادغام کنیم و ترکیب انطباقی از قدرت مغز ذهنی و احساسی ایجاد کنیم. قسمت های عملکردی مغز احساسی شامل تالاموس، هیپوکامپ، بادامه، هیپوتالاموس و غده هیپوفیز است (شکل 1). تالاموس، اطلاعات ورودی از حس ها (چشم، گوش، بینی، لامسه و غیره) را پردازش میکند و اطلاعات احساسی را برای قشر مخ تقویت میکند، پس از اینکه اطلاعات ارزیابی شدند. هیپوکامپ (در مرکزیت عملیات یادگیری و تقویت حافظه) جایی است که اطلاعات تالاموس طبقه بندی می گردد و حافظه های حسی مهم برای ذخیره سازی بلند مدت سازگار می گردند. پیش از هیپوکامپ، بادامه قرار دارد که تجربه ها و واکنش های حسی را پردازش میکند. بادامه در ابتدا نقش مرکزی را در اکتساب و پردازش ترس، عصبانیت، فرار و دفاع ایفا میکرد، اما اکنون در پردازش احساسات ضروری برای ارتباطات اجتماعی نیز حیاتی است. در اینجا است که قضاوت در مورد اهمیت حسی همه اطلاعات ورودی انجام می شود و خاطرات حسی ذخیره می گردد، که نزدیک به ارتباطات کامل با قشر پیش پیشانی است. بادامه رابطه نزدیکی با هیپوتالاموس دارد. هیپوتالاموس، همراه با مسیرهای مغزی دیگر، با مکانیزم های انگیزه و پاداش مرتبط است، و از طریق سیستم غده مترشحه داخلی، اغلب نیازهای داخلی بدن مانند ساعت های مغزی، تنظیم دما، اشتها برای غذا، رابطه جنسی، پرخاشگری و خوشحالی را کنترل میکند. غده هیپوفیز با هیپوتالاموس مرتبط است، که هورمون های پیام آور تأثیرگذار بر ثبات هم ایستایی هر عضو در بدن (از جمله خود مغز) را هماهنگ می سازد.


شکل 1 – قسمت های عملکردی مغز حاشیه ای یا حسی (تالاموس، هیپوتالاموس، بادامه، هیپوکامپ، و غده هیپوفیز) ادغام شده با قسمت های ساختاری اصلی دیگر مغز. مغز حسی در مرکزیت حافظه کاری و دلتنگی قرار دارد و همچنین بعنوان یک هدف اصلی برای مواد تغییر دهنده هشیاری/تغییر دهنده حالت عمل میکند.

قطعه های جبهه ای، بادامه، و هیپوکامپ همه بصورت گسترده با بدن (و خصوصاً با سیستم ایمنی، سیستم غده مترشحه داخلی، و سیستم عصبی ارادی) مرتبط هستند. درک این روابط متقابل، درک در مورد این را نیز ایجاد میکند که ذهن چطور بر روی بدن تأثیر می گذارد و اینکه هیجان چطور نه تنها بر سلامت روانی تأثیر می گذارد، بلکه بر روی تندرستی و سلامتی فیزیکی ما نیز تأثیر می گذارد.
2- عقاید غربی: دیدگاه تاریخی
تا زمان های اخیر عقاید متداول در علم عصب شناسی به این صورت بود که مغز حاوی همه عصب ها در هنگام تولد است و تعداد آنها در تجربه های زندگی بدون تغییر باقی می ماند. این اعتقاد وجود داشت که تنها تغییراتی که در طی زندگی فرد رخ میدهد، تغییرات در روابط سیناپسی و تسریع مرگ سلول همراه با بالا رفتن سن است. البته در اوایل دهه 1990 عصب شناسان این مسئله را کشف کردند که نورون ها در سراسر طول عمر فرد تولید می شوند و اینکه این نورون های متمایز شده با یادگیری و حافظه جدیدی همراه هستند. مطالعات عکسبرداری با تشدید مغناطیسی (MRI)برای مثال تأیید کرده اند که ناحیه ای از مغز که حرکت انگشت را در دست کنترل میکند در افرادی که فعالیت زیادی با انگشتان خود انجام میدهند افزایش می یابد. بعلاوه، افرادی که آموزش خود را قبل تر در زندگی آغاز میکنند و تمرین بیشتری دارند، تغییرات بارزتری را در مغز خود نشان میدهند. واژه ای که این کشف مهم را توصیف میکند "انعطاف پذیری عصبی" نام دارد و این حقیقت را بیان میکند که مغز بخاطر نتیجه تجربه های ما پیوسته تغییر میکند (چه از طریق روابط عصبی متقابل جدید و چه از طریق ایجاد نورون های جدید).
علم عصب شناسی مدرن آنچه را نشان میدهد که شهودی است؛ که محیط پیوسته بر توسعه مغز تأثیر می گذارد و اینکه مغز از لحاظ عملکردی در سراسر زندگی انعطاف پذیر باقی میماند، و توسعه فیزیولوژی عصب/روانشناسی آن را نسبت به شرایط موجود تنظیم میکند. پزشکی غربی، بعنوان یک قانون، توسعه اجتماعی و توسعه شناخته بچه ها را مجزا از هم تصور می کند، اما ما اکنون میدانیم که وابستگی غیر قابل جداسازی بین این فرآیند ها وجود دارد. برای بهینه سازی رشد فیزیولوژی عصب انطباقی و بالیدگی پیش از تولد و در حین دوران نوزادی، مغز خیلی قبل تر و سریع تر از قسمت های دیگر بدن توسعه پیدا میکند. مغز علیرغم توسعه کلی سریع خود، آخرین عضوی است که از لحاظ کالبدی کامل می شود، و به ناحیه پیش پیشانی اجازه میدهد تا نشانه های اجتماعی و ذهنی تصاعدی زندگی یک بچه را نشان دهد. برای مثال، بچه های بزرگ شده در محیط های پرورشی، واکنش های فیزیولوژیکی مهمی را در تنظیم احساسات نشان میدهند و بالعکس. چون ناحیه پیش پیشانی خیلی انعطاف پذیر باقی میماند، مداربندی آن با تجربه ها و یادگیری بچه ها مطابقت دارد، و سالهای اولیه زندگی روزنه هایی از فرصت برای بدست آوردن مهارت های برنامه ریزی و آگاهی حسی برای زندگی انطباقی است. بچه های مجهز به مهارت های برنامه ریزی خوب در زمانی که در سن 5 یا 6 سالگی به مدرسه می روند، احتمال کمتری دارد که از اختلالات پرخاشگری یا نگرانی رنج ببرند. افکار و تحقیقات مختلف بر روی این مسئله توافق دارند که تحریک حسی غیرکافی و/یا ازدیاد تحریک منفی در مراحل اولیه زندگی احتمال دارد که منجر به ریسک بالاتری از مشکلات سلامت روانی گردد. قرار دادن بچه ها در یک جو عشق و محبت در خانواده و محیط های مدرسه، تا حد زیادی سلامت و تندرستی آنها را افزایش میدهد (خصوصاً اگر هدف ما یک آینده انسانی تر و صلح آمیز تر برای آنها باشد). البته امیدی نیز برای افرادی وجود دارد که در شرایط ایده آل بزرگ نشده اند، چون مغز انسان این توانایی را دارد که در تنظیم هیجانات معمول مانند خوشحالی، نگرانی، ترس، ناراحتی، دلتنگی و در نتیجه تندرستی روحی، دوباره تنظیم گردد.
3- علم عصب شناسی هیجان
علم مدرن توسط توضیح دادن مکانیزم های عصب شناختی که رسوم و مراسم مذهبی را تقویت میکنند، در حال افشای رموز مربوط به معنویت انسان است. این تطابق جدید بین علم و تکنیک های معنوی سودمند است چون برای زنده ماندن بصورت انطباقی، فرهنگ حاضر تا حد زیادی به توانایی ما برای فرصت های جدید نیازمند انعطاف پذیری حسی وابسته است. در عصر پیشرفت های تکنولوژیکی سریع، انعطاف پذیری هوشمند، حس تکامل را ایجاد میکند. البته برای دسترسی به سطحی از آزادی و تندرستی جدید، ما ممکن است مجبور باشیم که محدودیت ها و سیستم های اعتقادی منسوخ را حذف کنیم، حتی اگر این به معنای از دست دادن یا تغییر بعضی از جنبه های میراث با ارزش ما باشد.
تحقیقات نشان داده است که افرادی که سطوح بالایی از فعالیت مغزی در قشر پیش پیشانی سمت چپ خود دارند، احساساتی مانند خوشحالی، اشتیاق، شادی، انرژی بالا و هوشیاری را تجربه می کنند. وقتی که همین افراد ترغیب یا تهدید می گردند، فقط فعالسازی بادامه موقتی و کورتیزول سیار افزایش یافته را تجربه می کنند، که سریعاً به سطوح مبنای خود باز می گردند. از طرف دیگر، افراد با سطح بالایی از فعالیت در قشر پیش پیشانی راست، بیشتر دارای احساسات ناراحتی، نگرانی و دلواپسی هستند. یک نوسان راست نهایی در نسبت فعالیت در این نواحی پیش پیشانی، احتمال بالای افسردگی بالینی یا اختلال نگرانی را در همان نقطه زندگی پیش بینی می کند؛ افراد مبتلا به افسردگی دارای بالاترین سطح فعالسازی در این نواحی پیش پیشانی راست هستند. البته اغلب افراد به حد وسط می رسند وقتی که تنظیم انطباقی لحظه به لحظه نقش مهمی را در تولید هماهنگی فیزیکی و تعادل ذهنی ایفا میکند. وقتی که ثبات حسی مورد تهدید قرار گیرد، مکانیزم های جبرانی فعال می گردند تا توسط سازگاری با شرایط متغیر، تناسب را دوباره بدست آوردند. این سازگاری "تعادل حیاتی واکنشی"، "علائم سازگاری عمومی" یا واکنش "مبارزه یا فرار" نامیده می شود. مشخص شده است که وقتی که کورتیزول در سطوح بالایی در دوره های طولانی موجود است، منجر به بیماری های انحطاط آوری مانند تصلب شریان، فشار خون، دیابت، سرطان، اختلالاتی مانند علائم فشار پس ضربه ای و افسردگی می گردد. هورمون های فشار مانند کورتیزول تأثیرات ریخت شناسی مخالفی بر روی هیپوکامپ دارند چون این ساختار یک سایت هدف گلوکوکورتیکویید است. در نتیجه، فشار روانی مزمن و گوشه گیری منتج از فعالیت های اجتماعی، میتواند به نورون ها در نواحی کلیدی مغز مانند هیپوکامپ و مکانیزم های ذخیره سازی حافظه آن آسیب برساند.
هر کدام از ما نسبت خصوصیتی فعالسازی راست به چپی را در نواحی پیش پیشانی داریم. این نسبت نشاندهنده یک نقطه آغاز حسی میانگین است که روحیه و خلق روزانه ما در اطراف آن می گردد. خلق توسعه همسانی از هیجان در زمان است، درحالیکه هیجان عموماً موقتی است و نسبت به افکار، فعالیت ها و شرایط اجتماعی روز واکنش نشان میدهد. خلق، یا همان وضعیت تعادل حسی، بر روی شیوه ای تأثیر می گذارد که یک فرد دنیا را مشاهده میکند و نسبت به آن واکنش نشان میدهد. البته مهم است که از این مسئله قدردانی کنیم که ما هیجاناتی را تجربه میکنیم که جریانی از روابط عصبی را توسط اعمال آن قسمت از مدار مغز مطابق با این هیجانات ایجاد میکنیم. وقتی که خود این هیجان تکرار میشود، مدار مغز همراه با هیجان تقویت می گردد و با گذشت زمان به الگوی پیش فرض هیجان یا مزاج تبدیل می شود. همچنین اگر ما هیجانات منفی قوی را بدون هیجانات مثبت برابر با آن تجربه کنیم، هیجانات منفی غالب خواهند بود، و فعالیت افزایش یافته ای را در طرف راست قطعه های پیش پیشانی نشان میدهند. همچنین، با تجربه هیجانات مثبت قوی، آنها فعالیت افزایش یافته ای را در طرف چپ قطعه های پیش پیشانی نشان میدهند و بخش هایی از مغز را تقویت میکنند که عصبانیت و ترس را آرام میکند و خوشحالی را فرا میخواند. البته علم مغز راست/چپ آنقدر ساده نیست و هنوز چیزهای زیادی در مورد پیکربندی مغز وجود دارد که ما باید یاد بگیریم.
4- استراتژی های انطباقی: مدیتیشن متمرکز، یوگا، تصویرسازی ذهنی راهنما و شکل های دیگر تکنیک های تفکری
میتوان گفت که مدیتیشن روشی از تمرین ذهنی است که نیازمند توجه متمرکز برای هدف توسعه معنوی و واقعی سازی خود است، که مدتهاست که پذیرفته شده است که میزان سازی بر یک اساس منظم، فشار روانی را کاهش میدهد و میتواند فرد را آرام تر، سالم تر و خوشحال تر سازد. مدیتیشن بصورت یک استراتژی مکمل برای افزایش سلامتی شناسایی شده است که اهداف کلیدی آن شامل قوی سازی برای غلبه بر زوال و افسردگی، و برای حفظ حس شکوفایی در زندگی است. چندین دهه آزمایش بر روی راهب ها و مرتاض ها در آزمایشگاه های غربی، توانایی های قابل ملاحظه ای را برای کنترل تنفس، امواج مغز، یا دمای کلی بدن نشان داده است. روانشناسان اکنون با مطالعه کیفیت های انطباقی روزمره و تأثیرات آنها بر روی تندرستی و سلامتی، بر روی رفتارهای بهنجار (و نه نابهنجار) متمرکز هستند.
مطالعات تجربی بسیاری نشان داده اند که شکل های تکنیک تفکری (مانند مدیتیشن) در غلبه بر وضعیت های فشار روانی مؤثر هستند. رسوم تفکری در بسیاری از فرهنگ ها، باعث فراخوانی کاهش ضربان قلب، تنفس و فشار خون می شود. در مقایسه با کنترل ها، افرادی که مدیتیشن میکنند، از فعالیت امواج مغزی آلفای افزایش یافته، ترتیب افزایش یافته فعالیت مغز، و شکل بی نظیری از هوشیاری متفاوت با وضعیت های آرامش برخوردار هستند. مدیتیشن همچنین تأثیر سلامتی موثری در درمان سرطان دارد، و یک مطالعه نشان میدهد که میزان رشد تومورهای سلولی در بیماران سرطانی که مدیتیشن ذن-بودیسم را انجام میدادند، به مقدار قابل توجهی کاهش پیدا کرد. مطالعات دیگری نیز جزئیاتی از مکانیزم های ممکن را اضافه کرده است، که توسط آنها، مدیتیشن میتواند علائم روانشناختی فشار روانی را کاهش دهد. مدیتیشن آزاد سازی اکسید نیتریک را تحریک میکند، که یک مخالف برای نورادرنالین هورمون فشار روانی آزاد شده در آمادگی برای واکنش مبارزه یا فرار است. اکسید نیتریک رگ های منقبض شده نورادرنالین را منبسط می سازد و جریان خون مؤثر را بازیابی میکند. اکسید نیتریک همچنین با آزاد سازی اندورفین مرتبط است (افیون طبیعی بدن ما که با رنج مبارزه میکند و حس تندرستی را ایجاد می کند). برای جزئیات اساس عصبی مدیتیشن و تأثیرات آن بر روی شیمی بدن و مغز، به مطالعه نیوبرگ و ایورسن (2003) مراجعه کنید. جزئیات بیشتری را نیز میتوانید در کتاب دانیل گلمان (2003) پیدا کنید.
تاکنون علممدرن بر فرمولبندی ترکیبات شیمیایی ابتکاری تمرکز کرده است تا به ما کمک کند تا بر فشار روانی و پیامدهای سمی آن غلبه کنیم، اما از طریق مدیتیشن بودایی و تکنیک های مربوطه، این امکان وجود دارد که به روشهای دیگری نیز دسترسی داشته باشیم. تا اینجا تحقیقات علمی مهم و اصلی در طی ملاقات ها در دارام سلای هند بین دالای لاما و گروهی از دانشمندان و فیلسوفان غربی برنامه ریزی شده است. رهبر تبتی یک سری بحث ها را با مقامات انتخابی از انتظام هایی مانند روانشناسی، فلسفه و علم عصب شناسی انجام داد. هدف آن این بود که بررسی کند که کدام علم میتواند در مورد ذهن و بدن (خصوصاً هیجانات) از سنت 2500 ساله مدیتیشن بودایی اطلاعات بدست آورد. همانطور که در بالا تحلیل شد، ترکیب ذهن-بدن بصورت پیچیده با هم مرتبط است و وضعیت ذهن تأثیرات مستقیمی بر روی سلامت و تندرستی کلی دارد – که مشاهده ای که قرن هاست که توسط فیلسوفان شرقی و خصوصاً بودایی ها کشف شده است. برای مثال، در علم طب تبتی دو عامل مهم تأثیرگذار بر توانایی بیمار برای شفا یافتن، نگرش دکتر و نگرش بیمار است. دالای لاما پیشنهاد کرد که منافع پزشکی و حسی مدیتیشن باید در آزمایشات آزمایشگاهی کنترل شده بررسی شود؛ و مدیتیشن باید از ریشه های مذهبی آن جدا گردد و بصورت جهانی توسعه پیدا کند. بعلاوه، دالای لاما قول داد که اگر علم منافع مدیتیشن را رد کند، او در مورد سنت چند هزار ساله بودایی تجدید نظر خواهد کرد؛ که عین حرف های او به این صورت بود: اگر علم حقایقی را اثبات کند که با درک بودایی مغایرت داشته باشد، آیین بودا باید مطابق با آن تغییر پیدا کند، و ما همیشه باید دیدگاهی را اتخاذ کنیم که با حقایق مطابقت دارد.
5- فعالیت مغزی راهبان بودایی تبت در هنگام مدیتیشن
A- آزمایشات عکسبرداری تشدید مغناطیسیعملکردی (fMRI)
داده های جمع آوری شده در این سری آزمایشات نشان میدهد که انجام مدیتیشن در ایجاد انعطاف پذیری عصبی، بازداری از هیجانات مخرب و پرورش هیجانات مثبت مؤثر است. ماشین های عکسبرداری تشدید مغناطیسی (MRI) استاندارد بطور گسترده در بیمارستان ها استفاده می شوند و تصاویر گرافیکی کاملی از ساختار مغز ارائه میدهند. ماشین های عکسبرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) پیچیده تر، ثبت ویدیوئی مداوم از این را نیز فراهم می سازند که نواحی مغز چطور بصورت پویا سطح فعالیت خود را در هر لحظه تغییر میدهند. MRI معمولی ساختارهای مغز را نشان میدهد، درحالیکه fMRI نشان میدهد که این ساختارها چطور با هم عمل می کنند.
در حین وضعیت مدیتیشن مغز سطوح خیلی بالایی از فعالیت را در ناحیه قشر پیش پیشانی چپ نشان میدهد. این مسئله اولین بار توسط fMRI در ذهن مدیتیشن کننده لاما اوسر نشان داده شد درحالیکه در وضعیت مدیتیشن دلسوزانه خود بود. در مدیتیشن دلسوزانه، مدیتیشن کننده بر افکار ترحم آمیز برای افراد خاص، گونه های خاص، یا همه انسان ها تمرکز دارد. مغز پیش پیشانی چپ این راهب بودایی تبتی به سطحی رسید که سطح خیلی بالایی از خوشحالی را نشان میداد. حتی وقتی که او در حال مدیتیشن نبود، قشر پیش پیشانی چپ فعالیت خیلی بالایی را نشان میداد. این بررسی ها پشتیبانی برای انعطاف پذیری عملی ایجاد میکند ( توانایی مغز برای قالب گرفتن توسط تجربه) و دانشمندان را وا می دارد تا در مورد درک مغز انسان و توانایی آن برای مرتبط بودن با سلامتی دوباره فکر کنند. این آزمایشات ابتدایی نشان دادند که مدیتیشن علاوه بر کمک کردن به افراد برای مدیریت هیجانات مخرب مانند عصبانیت، نفرت و حسادت، می تواند همچنین تأثیرات عمیقی بر افزایش خوشحالی نیز داشته باشد. مدتی قبل عقیده عملی متداول به این صورت بود که افراد توان از پیش تعیین شده ای برای خوشحالی تعیین شده توسط زیست شناسی و امکان تغییر کمی دارند، چه فرد در یک قرعه کشی برنده شود و چه رویداد ناگواری را تجربه کند.

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   13 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ترجمه شده مدیتیشن و فعالیت مغز از دیدگاه علم زیست-اخلاق

تحقیق در موردعصمت انبیاء از دیدگاه عقل و نقل

اختصاصی از فی فوو تحقیق در موردعصمت انبیاء از دیدگاه عقل و نقل دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در موردعصمت انبیاء از دیدگاه عقل و نقل


تحقیق در موردعصمت انبیاء از دیدگاه عقل و نقل

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه13

 

فهرست مطالب

 

عنوان                                    صفحه

مقدمه.................................. 1

مطلع................................... 1

(1) ادله‌ی عقلی......................... 2

1ـ الف: دلیل اعتماد.................... 2

ب‌ـ ب: دلیل تربیت....................... 3

(2) ادله‌ی نقلی......................... 4

2ـ الف: سوره‌ی ص آیه 82................. 4

2ـ ب: سوره‌ی نساء آیه 63................ 4

2ـ ج: سوره‌ی بقره آیه‌ی 124.............. 5

منابع تحقیق............................ 6


مقدمه

مشعل فروزان پیامبران، آسمان انسانیت را روشن کرد و تنها هراز چندگاهی ابر جهالت و غمام ضلالت، مانع آن فروغ و رداع آن طلوع گردید. نحس هر زمان که دستان پلید ضلات و جهالت به هم برآمد و این دو پدیده‌ی هستی کنار هم آمد، تیرگی و گمراهی سایه‌افکن شد و غلظت غبار و تراکم دود ضلات مانع رویت جمال پیامبران گردید و گاهی که ظهور و طلوع نور پیامبران کاملتر شده و موانع به کناری رفت، هدایت و بهره‌گیری بیش‌تر نمود داشت اما حقیقت عصمت پیامبران چیست؟ منشاء پیدایش آن کدام است؟ مراتب و درجات آن چگونه است؟ و سرانجام، میدان حضور و حضیره‌ی ظهور و ترانه‌ی بروز وحی تا کجاست؟

مطلب این مقاله در مورد عصمت پیامبران از طریق کتاب‌الله عزیز و گفته‌های ائمه و عقل بشری اثبات می‌شود.

مطلع

عصمت پیامبران از 2 راه اثبات می‌شود از راه دلیل عقلی و دلیل نقلی. عنصر محوری نبوت را 2 چیز تشکیل می‌دهد یکی قانون که همان وحی است و دیگری آورندگان وحی که پیامبران عظیم‌الشان هستند که ما در این مقاله به بحث عصمت این آورندگان کلام‌الله می‌پردازیم.

گستره‌‌ی بحث عصمت بر ذمه‌ی حکمت و کلام است و آنچه در این رساله از راه عقل اثبات می‌شود. صبغة مقدمی نسبت به حل بعضی از آیات متکفل جریان عصمت می‌باشد.

مساله‌ی عصمت و جریان دین و خاستگاه آن از منظره‌های گوناگون در فنون مختلف ـ جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و... بحث می‌شود که هیچ یک از آنها در این نوشته منظور نیست.

اکنون به بحث دلایل عقلی و نظری می‌پردازیم.

ـ دلایل عقلی

1- دلیل اعتماد

هدف اصلی از بعثت انبیاء راهنمایی بشر بسوی حقایق و وظایفی است. که خدای متعال برای آنها تعیین فرموده و ایشان نمایندگان الهی


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در موردعصمت انبیاء از دیدگاه عقل و نقل

دانلود مقاله اثر فوتوالکتریک از دیدگاه الکترومغناطیس کلاسیک

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله اثر فوتوالکتریک از دیدگاه الکترومغناطیس کلاسیک دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

در این نوشته هدف اصلی توجیه اثر متقابل فوتون و گراویتون با توجه به نظریه سی. پی. اچ است. نخستین برخورد ها با اثر فوتوالکتریک از دیدگاه الکترومغناطیس کلاسیک صورت گرفت که توانایی توجیه آن را نداشت. سپس انیشتین این پدیده را با توجه به دیدگاه کوانتومی توجیه کرد. بنابراین نخست میدانها و امواج الکترومغناطیسی کلاسیک را بطور فشرده بیان کرده، آنگاه با ذکر نارسایی آن به تشریح پدیده فوتوالکتریک از دیدگاه انیشتین می پردازم و سرانجام هر سه اثر فوتوالکتریک، اثر کامپتون و تولید و واپاشی زوج ماده - پاد ماده را با توجه به نظریه سی. پی. اچ. بررسی خواهم کرد. و سرانجام تلاش خواهد شد تا وحدت نیروهای الکترومغناطیس و گرانش را نتیجه گیری کنیم.

نیروهای الکتریکی و مغناطیسی

نیروهای بین بارهای الکتریکی را می توان به دو نوع تقسیم کرد. دو بار نقطه ای ساکن یا متحرک به یکدیگر نیروی الکتریکی وارد می کنند که از رابطه ی زیر به دست می آید:

Fe=kqQ/r2

که در آن

 

وقتی دو بار الکتریکی نسبت به ناظری در حرکت باشند، علاوه بر نیروی الکتریکی، نیروی مغناطیسی نیز بر یکدیگر وارد می کنند.
از آنجاییکه بررسی نیروها با استفاده از مفاهیم میدان عمیق تر و ساده تر است، می توان گفت که هر بار الکتریکی در اطراف خود یک میدان الکتریکی ایجاد می کند که شدت آن در فاصله r از آن، از رابطه ی زیر به دست می آید:

E=kq/r2

حال اگر ذره ی باردار حرکت کند، در اطراف آن علاوه بر میدان الکتریکی، یک میدان مغناطیسی نیز ایجاد می شود که وجود چنین میدان مغناطیسی بصورت تجربی قابل اثبات است اگر ذره ای با بار الکتریکی q در یک میدان مغناطیسی B و با سرعت vحرکت کند، نیرویی بر آن وارد می شود که بر صفحه ی B, v عمود است که از رابطه ی زیر به دست می آید:

F=qvxB

از این رو، بار q که به فاصله ی rازQقرار دارد و با سرعتvحرکت می کند، یک میدان مغناطیسی در محلQتولید می کند که از رابطه ی زیر به دست می آید :

 


بطور خلاصه، در نقطه ای که میدان الکتریکی و مغناطیسی E , Bوجود دارد، نیروی الکترومغناطیسی وارد بر ذره باردار، با بار qکه با سرعت vحرکت می کند برابر است با

میدانهای الکترومغناطیسی

در یک میدان الکتریکی موجود در فضا، به عنوان مثال در بین صفحات یک خازن باردار، انرژی الکتریکی وجود دارد. چگالی انرژی یا انرژی الکتریکی در واحد حجم از رابطه ی زیر به دست می آید :



بطور مشابه چگالی انرژی مغناطیسی مثلاً انرژی مغناطیسی در ناحیه بین قطب های یک آهنربا برابر است با

 

امواج الکترومغناطیسی

بار الکتریکی ساکن میدان الکتریکی می آفریند. اما بار الکتریکی متحرک علاوه بر میدان الکتریکی، میدان مغناطیسی نیز ایجاد می کند که در قانون آمپر بخوبی نشان داده شده است. بنابراین در اطراف یک بار الکتریکی متحرک دو میدان الکتریکی و مغناطیسی وجود دارد. یعنی با تغییر میدان الکتریکی، میدان مغناطیسی تولید می شود. همچنین میدان مغناطیسی متغییر نیز نیز به نوبه خود، یک میدان الکتریکی می آفریند که با قانون فاراده نشان داده می شود. این مطالب نشان می دهد که چگونه امواج الکترومغناطیسی تولید می شوند. بنابراین یک بار الکتریکی در حال نوسان (شتابدار) در فضا امواج الکتریکی و مغناطیسی تولید می کند. فرکانس این امواج برابر است با فرکانس بار الکتریکی تولید کننده ی امواج. این میدانها، یک میدان الکترومغناطیسی تشکیل می دهند که پس از انتشار با سرعت نور c در فضا منتشر می شود.

 

 

 




امواج الکترومغناطیسی که در بالا توصیف شد بطور نظری در سال 1864 توسط معادلات کلارک ماکسول پیشگویی شد. علاوه بر آن ماکسول نشان داد که سرعت انتشار این امواج در خلاء از رابطه ی زیر به دست می آید:

شدت موج الکترومغناطیسی
شدت موج الکترومغناطیسی برابر است با مقدار انرژی که از واحد سطح در واحد زمان می گذرد که از روابط زیر به دست می آید:

امواج الکترومغناطیسی برای اولین بار توسط هانریش هرتز در سال 1887 در آزمایشگاه مشاهده شد. طیف امواج الکترومغناطیسی از امواج رادیویی با طول موجهای بلند تا امواج کوتاه گاما را شامل می شود و نور معمولی بخش بسیار ناچیزی از آن را تشکیل می دهد .


کشف اثر فوتوالکتریک

هرتز در جریان آزمایشهایی که برای تایید پیشگویی های نظری ماکسول در مورد امواج الکترومغناطیسی انجام می داد، اثر فوتوالکتریک را نیز کشف کرد. بدین معنی که هرگاه نور بر فلزات بتابد، سبب صدور الکترون از سطح فلز می شود. وقتی که فیزیکدانان به تکرار این آزمایش پرداختند، با کمال تعجب متوجه شدند که شدت نور، تاثیری بر انرژی الکترونهای صادر شده ندارد. اما تغییر طول طول موج نور بر انرژی الکترونها موثر است، مثلاً سرعتی که الکترونها بر اثر نور آبی به دست می آورند، بیشتر از سرعتی است که بر اثر تابش نور زرد به دست می آورند.
همچنین تعداد الکترونهایی که در نور آبی با شدت کمتر از سطح فلز جدا می شوند، کمتر از تعداد الکترونهایی است که بر اثر نور زرد شدید صادر می شوند. اما باز هم سرعت الکترونهایی که بر اثر نور آبی صادر می شوند، بیشتر از سرعت الکترونهایی است که توسط نور زرد صادر می شوند. علاوه بر آن نور قرمز، هر قدر هم که شدید باشد، نمی تواند از سطح بعضی از فلزات الکترون جدا کند.

 

نارسایی الکترومغناطیس کلاسیک در توجیه اثر فوتوالکتریک

می دانیم الکترونهای ظرفیت در داخل فلز آزادی حرکت دارند، اما به فلز مقید هستند. برای جدا کردن آنها از سطح فلز بایستی انرژی به اندازه ای باشد که بتواند بر این انرژی مقید فائق آید. در صورتیکه این انرژی کمتر از مقدار لازم باشد، نمی تواند الکترون را از سطح فلز جدا کند. طبق نظریه ی الکترومغناطیس کلاسیک، انرژی الکترومغناطیسی یک کمیت پیوسته بود، لذا هر تابشی می بایست در الکترون ذخیره و با انرژی قدیمی که الکترون داشت، جمع می شد تا زمانیکه انرژی مورد نیاز تامین گردد و الکترون از فلز جدا شود از طرف دیگر چون مقدار انرژی مقید الکترونهای داخل فلز هم ارز هستند، اگرانرژی لازم برای جدا شدن آنها به اندازه ی کافی می رسید، می بایست با جدا شدن یک الکترون از سطح فلز، تعداد زیادی الکترون آزاد شود همچنین با توجه به اینکه انرژی پیوسته است، می بایست انرژی تابشی بین الکترونهای آزاد توزیع می شد تا هنگامیکه انرژی همه ی الکترونها به میزان لازم نمی رسید، نمی بایست انتظار جدا شدن الکترونی را داشته باشیم. به عبارت دیگر نمی بایست به محض تابش، شاهد جدا شدن الکترون از سطح فلز بود.

مکانیک کوانتومی

همزمان با این مشکلات که مکانیک کلاسیک با آن رو به رو بود، یک رویداد دیگر در شرف تکوین بود. در سال 1893 ویلهلم وین نظریه ای در باره ی توزیع انرژی تابش جسم سیاه یعنی مقدار انرژی که در یک طول موج معین تابش می کند وضع کرد. بر طبق این نظریه فرمولی به دست آمد که توزیع انرژی را در انتهای بنفش با دقت توصیف می کرد، اما در باره ی توزیع انرژی در انتهای قرمز طیف صدق نمی کرد. از طرف دیگر لرد ریلی و جیمز جینز معادله ای به دست آوردند که توزیع انرژی را در انتهای قرمز طیف بیان می کرد ولی در انتهای بنفش صدق نمی کرد. ماکس پلانک در باره ی این مسئله به پژوهش پرداخت و متوجه شد که به جای منطبق ساختن معادلات با واقعیات، باید مفهوم کاملاً جدیدی مطرح کند. به این ترتیب اولین قدم را ماکس پلانک در سال 1900 با معرفی مفهوم کوانتوم یا گسستگی انرژی برداشت. وی تنها زمانی توانست پدیده تابش جسم سیاه را توصیف کند که فرض کرد مبادله انرژی بین تابش و محیط با مقدارهای گسسته یا کوانتیزه انجام می شود. این نظر پلانک باعث کشف های جدیدی شد که نتیجه آن ارائه راه حل هایی برای برجسته ترین مسئله های آن زمان بود.
وی اعلام کرد انرژی کمیتی گسسته است که آن را کوانتوم انرژی نامید و هر کوانتوم انرژی ضریبی از یک پایه انرژی است که در رابطه ی زیر صدق می کند.
E = nhf
N عدد صحیح است
h یا ثابت پلانک

توجیه کوانتومی پدیده فوتوالکتریک توسط انیشتین

 

انیشتین در سال 1905 با استفاده از نظریه کوانتومی انرژی پدیده فوتوالکتریک را توضیح داد. بنابر نظریه ی کوانتومی امواج الکترومغناطیسی که به ظاهر پیوسته اند، کوانتومی می باشند. این کوانتومهای انرژی را که فوتون می نامند، از رابطه ی پلانک تبعیت می کنند. بنابر نظریه کوانتومی، یک باریکه ی نور با فرکانسfشامل تعدادی فوتونهای ذره گونه است که هر یک دارای انرژیE=hfمی باشد. یک فوتون تنها می تواند با یک الکترون در سطح فلز برهم کنش کند، این فوتون نمی تواند انرژی خود را بین چندین الکترون تقسیم کند. چون فوتونها با سرعت نور حرکت می کنند، بر اساس نظریه نسبیت، باید دارای جرم حالت سکون صفر باشند و تمام انرژی آنها جنبشی است. هنگامیکه ذره ای با جرم حالت سکون صفر از حرکت باز می ماند، موجودیت آن از بین می رود و تنها زمانی وجود دارد که با سرعت نور حرکت کند. از این رو وقتی فوتونی با یک الکترون مقید در سطح فلز برخورد می کند و پس از آن دیگر با سرعت منحصر بفرد نور cحرکت می کند، تمام انرژیhfخود را به الکترونی که با آن برخورد کرده است می دهد. اگر انرژیی که الکترون مقید از فوتون به دست می آورد از انرژی بستگی به سطح فلز بیشتر باشد، زیادی انرژی به صورت انرژی جنبشی فوتوالکترون در می آید اگر فرض کنیم انرژی بستگی الکترون بر سطح فلزwباشد که این مقدار برابر باشد با انرژی
w=hf0
آنگاه یک فوتون با انرژی
Hf
زمانی می تواند الکترون را از سطح فلز جدا کند که
Hf>w=hf0
چنانچه انرژی فوتون فرودی بیشتر از انرژی بستگی الکترون باشد، مابقی انرژی بصورت انرژی جنبشی الکترون ظاهر می شود. و خواهیم داشت

Hf=1/2 m0 v2 +hf0

بهمین دلیل اگر انرژی نور تابشی کمتر از انرژی بستگی فوتون باشد، با هر شدتی که بر سطح فلز بتابد، پدیده فوتوالکتریک روی نمی دهد. علاوه بر آن به محض رسیدن فوتون با انرژی کافی بر سطح فلز، گسیل فوتوالکتریک بی درنگ اتفاق می افتد هرچند در اینجا بحث در مورد اثر تابش بر سطح فلز بود، اما این اثر به فلزات محدود نمی شود. بطور کلی هرگاه فوتونی با انرژی کافی به الکترون مقید برخورد کند، الکترون را از اتم جدا می کند و اتم یونیزه می شود همچنین شدت موج الکترومغناطیسی در نظریه مکانیک کوانتوم مفهوم جدیدی پیدا کرد. در مکانیک کوانتوم شدت موج تکفام الکترومغناطیسی برابر است با حاصلضرب انرژی هر فوتون در تعداد فوتونهایی که در واحد زمان از واحد سطح عبور می کنند.
اثر کامپتون

در اثر فوتوالکتریک، فوتون همه ی انرژی خود را به الکترون می دهد، اما ممکن است در برخورد فوتون با ذره ی باردار، فوتون تنها قسمتی از انرژی خود را از دست بدهد. این نوع برهم کنش بین امواج الکترومغناطیسی و اجسام، همان پراکندگی امواج الکترومغناطیسی توسط ذرات باردار جسم است. نظریه کوانتومی پراکندگی امواج الکترومغناطیسی، به اثر کامپتون مشهور است کامپتون در سال 1922 با استفاده از تعبیر موفق انیشتین در مورد اثر فوتوالکتریک، مفهوم ذره گونه ی فوتون یعنی طبیعت کوانتومی تابش الکترومغناطیسی را برای توضیح پراکندگی پرتوهای
X به کار برد. در نظریه کوانتومی یک فوتون با نرژی

E=hf=mc2
و جرم حالت سکون صفر، که با سرعت c در حرکت است، دارای اندازه حرکت خطی pمی باشد. با در نظر گرفتن اینکه اندازه حرکت یک فوتون باید برابر جرم نسبیتی در سرعت فوتون باشد، می توان نوشت:
p=mc=hf/c=h/
که در آن طول موج است وقتی یک باریکه ی الکترومغناطیسی تکفام را به عنوان مجموعه ای متشکل از فوتونهای ذره گونه که هریک دارای انرژی و اندازه ی حرکت دقیقاً معلوم در نظر بگیریم، عملاً پراکندگی تابش الکترومغناطیسی به صورت مسئله ای که شامل برخورد فوتون با یک ذره ی باردار است در می آید نظریه کوانتومی ایجاب می کند که ذره ی باردار در هنگام برخورد با فوتون، انرژی کسب کند. در اینجا فوتون قسمتی از انرژی خود را از دست می دهد و این انرژی به ذره ی باردار منتقل می شود. در این صورت ذره و فوتون هر دو با انرژی و اندازه ی حرکت جدید در مسیرهایی که الزاماً مسیر قبلی نیست به حرکت خود ادامه می دهند.


بررسی برخورد کامپتون بین یک فوتون و یک الکترون را می توان در حالت کلی، حتی زمانی که الکترون مقید است، در نظر گرفت.


با دقت به اثر فوتوالکتریک و اثر کامپتون بخوبی مشاهده می شود که :
1- یک فوتون تمام انرژی خود را به الکترون منتقل می کند.
2 - یک الکترون ممکن است قسمتی از انرژی خود را به الکترون منقل کند.
3 - در نسبیت فرض می شود که فوتون دارای جرم حالت سکون صفر است.
اثر موسبوئر
بیایید یکی از پیشگویی های نسبیت اینشتین را مورد توجه قرار دهیم. طبیق پیشگویی نسبیت هرگاه نور در میدان گرانشی سقوط کند، فرکانس و در نتیجه انرژی آن افزایش می یابد که آن را جابجایی به سمت آبی می گویند. عکس این حالت نیز صادق است، یعنی هنگامیکه نور در حال ترک (فرار) از یک میدان گرانشی است، فرکانس و در نتیجه انرژی آن کاهش می یابد که می گویند جابجایی به سمت سرخ گرانش است. این پیشگویی برای مدتها قابل آزمایش نبود تا آنکه موسبوئر در سال 1958 نشان داد که یک بلور در بعضی شرایط می تواند دسته اشعه ی گاما با طول موج کاملاَ معینی تولید کند. اشعه ی گاما با چنین طول موجی را می توان با بلوری مشابه بلوری که آن را تولید کرده است جذب کرد. اگر طول موج اشعه ی گاما فقط مختصری با طول موج اشعه ای که توسط بلور تولید می شود تفاوت داشته باشد، به وسیله آن جذب نخواهد شد. این پدیده را اثر موسبوئر می نامند. آزمایشهایی که در سال 1960 توسط پوند - ربکا با استفاده از اثر موسبوئر انجام شد و سالهای بعد نیز تکرار شد، درستی پیشگویی نسبیت را تایید کرد.
در نسبیت فرکانس و در نتیجه انرژی فوتون در یک میدان گرانشی تغییر می کند که برای آن روابط زیر ارائه شده است.

1- هنگامیکه فوتون در حال سقوط در یک میدان گرانشی است.
f'=f(1+MG/Rc2)
یعنی جابجایی به سمت آبی گرانش که در آن
M, G, R, c , f, f'

به ترتیب جرم جسمی که موجب ایجاد میدان گرانشی شده، ثابت جهانی گرانش، شعاع جسم و سرعت نور و فرکانس فوتون قبل از سقوط و فرکانس فوتون بعد از سقوط است.
2- هنگامیکه فوتون در حال فرار از یک میدان گرانشی است.
f'=f(1-MG/Rc2)
یعنی جابجایی به سمت سرخ گرانش
حال سئوال این است که برای انرژی آن چه اتفاقی می افتد؟ انرژی فوتون چه می شود؟ و چگونه انرژی آن افزایش می یابد؟ یعنی انرژی به چه چیزی تبدیل می شود؟ و در یک میدان گرانشی چه چیزی به انرژی فوتون تبدیل می شود؟
در نسبیت فوتون دارای جرم حالت سکون صفر است و تنها در شرایط سرعت نور تولید می شود. اما نسبیت هیچ توضیحی در این مورد ندارد که فوتون چگونه تولید می شود و اجزای تشکیل دهنده ی آن چیست که موجب می شود فوتون با سرعت نور حرکت کند. همچنین مکانیک کوانتوم نیز در این مورد توضیحی ندارد اثر موسبوئر نشان می دهد که انرژی فوتون در میدان گرانشی تغییر می کند. خوب اگر فوتون تنها دارای انرژی جنبشی است، همانطور که در توجیه پدیده ی فوتوالکتریک مورد توجه و استفاده قرار گرفت، و تغییر انرژی فوتون در میدان گرانشی، حامل نکات بسیار مهمی است که می تواند ما را به بررسی ساختمان فوتون رهنمون شود تا اجزای تشکیل دهنده ی آن را بشناسیم .
نظریه سی. پی. اچ. ساختمان فوتون
تعریف CPH
فرض کنیم یک ذره با جرم ثابت m وجود دارد که با مقدار سرعت ثابت Vc نسبت به تمام دستگاه های لخت حرکت می کند. و
Vc>c, c is speed of light
بنابراین سی. پی. اچ. دارای اندازه حرکت خطی برابر mVc است


اصل CPH
Principle of CPH

 

سی. پی. اچ. یک ذره بنیادی با جرم ثابت است که با مقدار سرعت ثابت حرکت می کند. این ذره داری لختی دورانی است. در هر واکنش بین این ذره با سایر ذرات یا نیروها در مقدار سرعت آن تغییری داده نمی شود، بطوریکه :
GradVc=0 in all inertial frames and any space
هنگامیکه نیروی خارجی بر آن اعمال شود، قسمتی از سرعت انتقالی آن به سرعت دورانی (یا بالعکس )تبدیل می شود، بطوریکه در مقدار Vc تغییری داده نمی شود. یعنی اندازه حرکت خطی آن به اندازه حرکت دورانی و بالعکس تبدیل می شود. بنابراین مجموع انرژی انتقالی و انرژی دورانی آن نیز همواره ثابت است. تنها انرژی انتقالی آن به انرژی دورانی و بالعکس تبدیل می شود
هنگامیکه سی. پی. اچ. دارای حرت دورانی حول محوری که از مرز جرم آن می گذرد است، یعنی زمانیکه سی. پی. اچ. دارای Spin است، آن را گراویتون می نامیم .
When CPH has Spin
It calls Graviton

هنگامیکه گراویتون روی یک ذره/جسم کار انجام می دهد، گروایتون ناپدید شده و به انرژی جسم تبدیل می شود. زیرا این امر قابل توجیه نیست که نیرو تولید انرژی کند و هیچ تغییری در آن ایجاد نشود تمام تلاشها برای پیدا کردن یک نیروی اساسی واحد در طبیعت به این دلیل بی نتیجه بوده ست که فیزیکدانان هیچ توجهی به تغییرات نیرو نداشته اند. در حقیقت نیرو و انرژی قابل تبدیل به یکدیگرند. یعنی نیرو به انرژی تبدیل می شود و انرژی نیز به نیرو تبدیل می شود.
همچنین یک گراویتون روی گراویتون دیگر کار انحام می دهد، اما نتیحه ی این کار تغییر انرژی جنبشی به انرژی دورانی است .
هنگامیکه گراویتون ها در کنار یکدیگر قرار می گیرند (ادغام می شوند) همان جلوه ای را از خود بروز می دهند که ما آن را انرژی می نامیم.
شکل زیر نشان می دهد که دو سی. پی. اچ. با در فاصله r , یکدیگر را حس کرده و یکدیگر را جذب می کنند. اما چون مقدار سرعت آنها ثابت است، حرکت انتقالی آنها به حرکت دورانی Spin تبدیل می شود

 

یک فوتون از تعدادی گراویتون تشکیل می شود که دارای Spin هستند.

 



همچنین فوتون دارای اسپین است. بنابراین هنگامیکه فوتون با سرعت نور حرکت می کند، گرایتون هایی که فوتون را تشکیل داده اند دارای حرکتهای زیر می باشند
حرکت انتقالی برابر سرعت نور، زیرا فوتون با سرعت نور منتقل می شود و اجزای تشکیل دهنده آن نیز الزاماً با همین سرعت منتقل می شوندحرکت دورانی (اسپین)، زیرا طبق اصل سی. پی. اچ. مقدار سرعت سی. پی. اچ. بیشتر از سرعت نور است و هنگامیه سی. پی. اچ. ها با یکدیگر ادغام می شوند و سایر ذرات را تشکیل می دهند، مقداری از سرعت انتقالی آنها به اسپین تبدیل می شود
و حرکت ناشی از اسپین فوتون، زیرا گراویتون ها در ساختمان فوتون هستند و از حرکت اسپینی فوتون سهم می برند.


با توجه به نظریه سی. پی. اچ. ، یک فوتون شامل تعدادی سی. پی. اچ. است که همراه فوتون با سرعت نور حرکت می کنند. اگر اندازه حرکت خطی هر سی. پی. اچ. در ساختمان فوتون را برابر p=mc در نظر بگیریم و فرض کنیم یک فوتون از تعداد n سی. پی. اچ. تشکیل شده ، آنگاه برای فوتون داریم p=nmc


هنگامیه فوتون با یک الکترون برخورد می کند، تعدادی (یا همه ی ) سی. پی. اچ. های خود را از دست می دهد. این سی. پی. اچ. ها وارد ساختمان الکترون می شوند.




در پدیده فوتوالکتریک تمام سی. پی. اچ. های فوتون وارد ساختمان الکترون می شوند.
در اثر کامپتون تعدادی از سی. پی. اچ. های فوتون وارد ساختمان الکترون می شوند.حالا می توانیم به این سئوال جواب دهیم که چرا فوتون در حالت سکون قابل مشاهده نیست. زیرا فوتون از گراویتونها تشکیل می شود و گراویتونها با سرعتی بالاتر از سرعت نور حرکت می کنند و هنگامیکه فوتون واپاشیده می شود، به اچزای خود، یعنی گراویتونها تبدیل می شود. اصولا فوتون قبل از آنکه بخواهد به حالت سکون در آید، واپاشیده می شود.

 

از تولید زوج تا اتحاد الکترومغناطیس-گرانش

از دیرباز فیزیکدانان توجه زیادی به اتحاد نیروهای الکترومغناطیسی و گرانشی نشان دادند. نخستین بار فارادی که درک عمیقی از نیروهای الکترومغناطیسی داشت، خاطر نشان کرد که نیروهای گرانشی و الکترومغناطیسی تشابه بسیار زیادی به یکدیگر دارند و احتمالاً رابطه ی مشابهی نظیر آنچه که بین نیروهای الکتریکی و مغناطیسی وجود دارد، بین گرانش و نیروی الکترومغناطیسی وجود دارد. پلانک نیز نظر مشابهی داشت. آلبرت اینشتین نیز تلاش بسیار کرد که این دو نیرو را متحد کند. وی بیش از سی سال در این زمینه کار کرد، اما موفق نشد. البته در زمان اینشتین نیروهای مهم و مطرح همین دو نیروی گرانشی و الکترومغناطیسی بودند و نیروهای قوی و ضعیف تازه مورد توجه قرار گرفته بود
علاوه بر آن امروزه مفهوم نیرو با زمان انیشتین تفاوت اساسی پیدا کرده است. در مکانیک کوانتوم به نیرو به عنوان ذراتی نگریسته می شود که بین ذرات شرکت کننده در برهم کنش مبادله می گردد. ذره ی تبادلی برای نیروهای الکترومغناطیسی، فوتون است و ذره تبادلی برای گرانش، گراویتون نامیده می شود اگر بخواهیم اتحاد نیروهای الکترومغناطیسی و گرانشی را مورد توجه قرار دهیم، راهی نداریم چز آنکه ارتباط بین فوتون و گراویتون را مورد کنکاش قرار دهیم. اما قبل از ادامه ی بحث لازم است به تولید و واپاشی زوج ماده - پاد ماده توجه کنیم، زیرا بررسی این پدیده برای شناخت وابستگی و ایجاد وحدت بین نیروهای الکترومغناطیسی و گرانشی نقش اساسی دارد.


ماده و پاد ماده

در مقاله بالا اثر فوتوالکتریک و اثر کامپتون با استفاده از نظریه سی. پی. اچ. مورد بررسی قرار گرفت. علاوه بر اثر فوتوالکتریک و اثر کامپتون، فرایند جالبی تحت عنوان تولید زوج ماده - پاد ماده وجود دارد که از نظر اهمیت و مفاهیم بنیادی بی نظیر است. تولید و واپاشی زوج یک مثال بسیار بارز و عالی از تبدیل انرژی به ماده و بالعکس است. بررسی نظری این پدیده نخستین بار توسط دیراک در سال 1928 صورت گرفت. دیراک با حل معادله


بصورت




به جای آنکه قسمت منفی انرژی را به دلیل غیر فیزیکی بودن آن کنار بگذارد، به پژوهش پیرامون پیامدهای تمامی معادله پرداخت و به نتایج بسیار جالبی رسید. به طور خلاصه دیراک با توجه به قسمت منفی رابطه ی بالا وجود پاد ماده را پیشگویی کرد. اگر این پیشگویی درست می بود، می بایست برای ذره ای مانند الکترون، ذره ی دیگری وجود داشته باشد که حرم حالت سکون آن برابر جرم الکترون باشد. تجزیه تحلیل دیراک چنین نشان می داد که این ذره باید دارای بار الکتریکی مثبت باشد. زمانیکه دیراک وجود چنین ذره ای را پیشگویی کرد با ناباواری فیزیکدانان مواجه شد. اما چهار سال بعد، آندرسن این ذره را در اشعه ی کیهانی کشف کرد و آن را پوزیترون نامیدند. بعدها در آزمایشگاه نیز با واپاشی فوتون زوج الکترون - پوزیترون تولید شد فوتونی با انرژی زیاد، تمامی انرژی

E=hf

خود را در برخورد با هسته از دست می دهد و یک زوج الکترون - پوزیترون می آفریند. پوزیترون ذره ای است که کلیه ی خواص آن با خواص الکترون یکسان است مگر بار الکتریکی و علامت گشاور مغناطیسی آن، زیرا بار الکتریکی پوزیترون مثبت است.



تولید زوج الکترون - پوزیترون
در فرایند تولید زوج الکترون - پوزیترون اصولی باید محفوظ بماند تا این پدیده روی دهد. این اصول عبارتند از بقای انرژی نسبیتی کل، بقای اندازه حرکت و بقای بار الکتریکی، زیرا فوتون از نظر الکتریکی خنثی است و مجموع بارهای الکتریکی بعد از تولید نیز باید صفر باشد. بقای اندازه حرکت نیز نشان می دهد که یک فوتون نمی تواند در فضای تهی محو شود و زوج تولید کند. چنین فرایندی با حضور یک هسته ی سنگین امکان پذیر است تا بقای اندازه حرکت و بقای انرژی نسبیتی نقض نشود. در ارتباط با تولید زوج، فرایند معکوسی وجود دارد که نابودی زوج نامیده می شود. یک الکترون و یک پوزیترون مجاور یکدیگر، در هم ادغام می شوند و به جای آن انرژی تابشی به وجود می آید.





نابودی زوج

امروزه مشاهده ی تولید و واپاشی زوج الکترون - پوزیترون در آزمایشگاه یک پدیده ی عادی بشمار می رود. در سال 1955 برای نخستین بار زوجهای پروتون- پاد پروتون و نوترون - پاد نوترون در آزمایشگاه آفریده شدند.

بررسی فرایند تولید و واپاشی زوج

حال باید فرایند تولید و واپاشی زوج ماده - پاد ماده را با دقت مورد بررسی قرار داد تا ببینیم چگونه می توان اتحاد بین نیروهای الکتریکی و مغناطیسی را از آن نتیجه گرفت و چرا تا به حال این تلاشها بی نتیجه بوده است؟
فوتونی را در نظر بگیرید که با انرژی کافی در حرکت است و در یک فرایند واپاشیده شده و یک زوج الکترون - پوزیترون (یا پروتون - پاد پروتون) تولید می کند. همجنانکه که می دانیم انرژی نسبیتی فوتون با جرم - انرژی ذرات تولید شده برابر است. زوج تولید شده شامل دو ذره یکی با بار الکتریکی مثبت و دیگری با بار الکتریکی منفی است. این دو ذره در دو برهم کنش با یکدیگر شرکت می کنند. یکی برهم کنش گرانشی و دیگری برهم کنش الکتریکی. طبق نظریه کوانتوم مکانیک این برهم کنشها از طریق تبادل ذرات انجام می شود. ذره ی تبادلی الکترومغناطیسی، فوتون است که نیروی الکترومغناطیسی را حمل می کند و ذره ی تبادلی گرانشی، گراویتون است که نیروی گرانش را حمل می کند. حال چندین سئوال اساسی قابل طرح می باشد.

الف - ذرات باردار چگونه از یک ذره ی خنثی تولید می شوند؟

ب - ذره ی تبادلی (فوتون) چگونه و از چه چیزی تولید می شود؟

 

ج - فوتون حامل انرژی الکترومغناطیسی است که شامل دو میدان الکتریکی و مغناطیسی عمود بر هم است. چه رابطه ای بین این میدانهای الکترومغناطیسی و بار الکتریکی ذرات ماده - پاد ماده که در فرایند آفرینش تولید می شوند، وجود دارد؟
د - نقش گرانش (گراویتونها) در این فرایند ها چیست؟
برای رسیدن به پاسخ این سئوال ها نیازی نیست که روابط پیچیده ای را اختراع کنیم که با طبیعت فیزیکی این پدیده ها بیگانه است. همچنین نیازی نیست که معادلات پیچیده تر ریاضی ابداع کرده و بعد تلاش کنیم این معادلات را به طبیعت تحمیل کنیم یا تحقیق کنیم که کدامیک از آنها و تحت چه شرایطی سازگارند. راهنمای ما در این زمینه خود امواج الکترومغناطیسی، نحوه ی تولید آنها و اندرکنش انرژی الکترومغناطیسی با گرانش (یا گراویتون ها) است برای این کار دو مورد خاص را در نظر می گیریم.
1- نحوه ی تولید و انتشار امواج الکترومغناطیسی
2 - اثر گرانش بر امواج الکترومغناطیسی

 

تولید امواج الکترومغناطیسی
قوانین الکترودینامیک نشان می دهد هرگاه یک ذره ی باردار شتاب بگیرد، یک موج الکترومغناطیسی در فضا منتشر می شود که با سرعت نور حرکت می کند. اگر این ذره ی باردار نوسان کند با هر نوسان آن یک کوانتوم انرژی الکترومغناطیسی که فوتون نامیده می شود، تولید و منتشر می گردد.



با نوسان ذره ی باردار موج الکترومغناطیسی در فضا منتشر می شود
که فرکانس آن با فرکانس نوسان ذره ی باردار برابر است
بنابراین برای تولید یک موج الکترومغناطیسی (فوتونها)، بایستی ذره ی بار دار را به نوسان در آوریم. هرچند روشهای گوناگونی برای به نوسان درآوردن ذره ی باردار وجود دارد، اما همه ی آنها از این قانون کلی پیروی می کنند که باید روی ذره ی باردار کار انجام شود تا ذره شتاب بگیرد. ذره ی باردار (الکترون های آزاد فلز) با گرفتن یک کوانتوم انرژی به مدار بالاتر صعود می کند و با سقوط به مدار پئین تر، انرژی را تابش می کند. مستقل از اینکه منشاء نوسان چیست و چگونه الکترون به نوسان در می آید، این تابش وجود دارد و قابل آشکار سازی است از طرف دیگر می دانیم انرژی ها قابل تبدیل به یکدیگرند. حال تبدیل انرژی پتانسیل گرانشی را به انرژی الکترومغناطیسی، نظیر آنچه که در سدها و با استفاده از توربین انجام می شود در نظر بگیرید. در این فرایند مقداری آب در ارتفاع خاصی قرار دارد که بر اثر سقوط در میدان گرانشی، انرژی جنبشی کسب می کند و هنگام برخورد با پره های توربین، قسمتی از این انرژی جنشی به توربین منتقل می گردد و سیم پیچ آن را به چرخشد در می آورد. چرخش سیم پیچ موجب می شود شار مغناطیسی حاصل از آهنربای موجود در وسط سیم پیچ تغییر کند و جریان الکتریکی بر قرار گردد و در نتیجه الکترونهای آزاد درون سیم ها نوسان کرده و انرژی الکترومغناطیسی تولید شود. در واقع انرژی پتانسیل گرانشی به انرژی الکترومغناطیسی تبدیل شده است تبدیل انرژی گرانشی به انرژی الکترومغناطیسی را می توان از زاویه دیگری نیز مورد بررسی قرار داد.
تاثیر گرانش بر انرژی الکترومغناطیسی
طبق پیشگویی نسبیت هرگاه فوتونی در میدان گرانشی سقوط کند، فرکانس و در نتیجه انرژی آن افزایش می یابد که آن را جابجایی به سمت آبی می گویند. عکس این حالت نیز صادق است، یعنی هنگامیکه نور در حال ترک (فرار) از یک میدان گرانشی است، فرکانس و در نتیجه انرژی آن کاهش می یابد که جابجایی به سمت سرخ گرانش نامیده می شود. این پیشگویی برای مدتها قابل آزمایش نبود تا آنکه موسبوئر در سال 1958 نشان داد که یک بلور در بعضی شرایط می تواند دسته اشعه ای گاما با طول موج کاملاَ معینی تولید کند. اشعه ی گاما با چنین طول موجی را می توان با بلوری مشابه بلوری که آن را تولید کرده است جذب کرد. اگر طول موج اشعه ی گاما فقط مختصری با طول موج اشعه ای که توسط بلور تولید می شود تفاوت داشته باشد، به وسیله آن جذب نخواهد شد. این پدیده را اثر موسبوئر می نامند. آزمایشهایی که در سال 1960 توسط پوند و ربکا و سالهای بعد، بارها و با استفاده از اثر موسبوئر انجام شد، درستی پیشگویی نسبیت را تایید کرد. در نسبیت فرکانس و در نتیجه انرژی فوتون در یک میدان گرانشی تغییر می کند که برای آن رابطه زیر ارائه شده است.
f'=f(1+MG/Rc^2)

یعنی جابجایی به سمت آبی گرانش. که در آن

 


M, G, R, c , f, f'

 

به ترتیب جرم جسمی که موجب ایجاد میدان گرانشی شده، ثابت جهانی گرانش، شعاع جسم و سرعت نور و فرکانس فوتون قبل از سقوط و بعد از سقوط است با افزایش انرژی فوتون، شدت میدان الکتریکی و مغناطیسی آن افزایش می یابد بطوری که رابطه ی زیر همواره بر قرار است:


بنابراین کاری که توسط نیروی گرانش روی فوتون انجام می شود، تنها به معنی ساده ی افزایش انرژی آن نیست، بلکه مفاهیم عمیق تری در ورای آن نهفته است. اگر این پدیده را بخواهیم از دیدگاه نظریه میدان کوانتومی نگاه کنیم، باید بپذیریم که گراویتونها در ساختمان فوتون نفوذ کرده و علاوه بر افزایش انرژی آن موجب افزایش شدت میدانهای الکتریکی و مغناطیسی آن شده اند. اما با توجه به خواصی که مکانیک کوانتوم برای گراویتونها قائل است، این پدیده قابل توجیه نیست. بلکه باید در مفاهیم بنیادی مکانیک کوانتوم تجدید نظر کنیم و از ماورای مکانیک کوانتوم این پدیده را مورد بررسی قرار دهیم. زیرا در مکانیک کوانتوم به گفته ی دیراک الکترون و فوتون نقاط مادی هستند که نمی توان ساختمان آنها را مورد کنکاش و بررسی قرار داد. در حالیکه در نظریه سی. پی. اچ. همه ی ذرات از تعدادی سی. پی. اچ. تشکیل می شوند و سی. پی. اچ. در حالت خاص گراویتون است.


نگاهی نوین به شواهد تجربی

برای به دست آوردن یک نتیجه ی رضایت بخش که بتوان با استفاده از آن به اتحاد نیروهای الکترومغناطیسی و گرانشی رسید، نمی شود و نباید با دیدگاه معمول به آن برخورد کرد. زیرا این دیدگاه در هشتاد سال گذشته با تمام تلاشی که انجام شده، موفقیت چندانی نداشته است .
واقیعیت غیر قابل انکار این است که کاری که گرانش روی فوتون انجام می دهد، علاوه بر تغییر انرژی آن، بر شدت میدانهای الکتریکی و مغناطیسی آن نیز موثر است و این چیزی است که مکانیک کوانتوم و نسبیت برای آن توضیحی ندارند از دیدگاه مکانیک کوانتوم، فوتون بسته انرژی در حال دوران است. همچنین میدانهای الکتریکی و مغناطیسی اطراف یک پرتو نوری ازنوع میدانهای الکترومغناطیسی استاتیک نیست. میدان الکترومغناطیسی که توسط یک فوتون ایجاد می شود، بسیار قوی تر از میدان گرانشی آمیخته با آن است. همچنین هنوز شناخته نشده که این دو میدان الکترومغناطیسی و گرانشی چگونه توسط فوتون تولید می شود و چرا تا این اندازه اختلاف دارند. این یک معمای حل نشده ی فیزیک است باید توجه داشت که برای حل یک مسئله قدیمی، نمی توان به همان راه حل های کهنه و متداول بسنده کرد، بلکه باید به دنبال راه حلهای متفاوت و نوین بود تا به نتایج قابل قبولی رسید. البته باید توجه داشت که فیزیک دانشی متکی بر تجربه است، بنابراین هر توصیفی از پدیده های فیزیکی که بخواهد نظریه ای را مطرح کند، باید متکی بر شواهد تجربی باشد. بر این اساس است که نمی توان و نباید یک نظریه جدید شواهد تجربی را نقض کند، بلکه باید در شواهد تجربی ریشه گرفته و برای توجیه همین شواهد تجربی بکار رود و در این کارایی است که سیر تحول منطقی و تکامل خود را خواهد پیمود.
حتی چنین نگرشی نیز نمی تواند روابط پذیرفته شده و متکی بر آزمایش را نفی کند، بلکه تنها می تواند به تعدیل یا تعمیم آنها بپردازد. نگاه نظریه سی. پی. اچ. به فیزیک از این زاویه است. بهمین دلیل در نظریه سی. پی. اچ. تلاش می شود با درک شهودی از پدیده ها روابط پذیرفته شده را تعمیم دهد. در این راستا به تعمیم یکی از بنیادی ترین روابط شناخته شده ی فیزیک، یعنی قضیه کار و انرژی می پردازیم.

 


قضیه کار و انرژی و تابش الکترومغناطیسی

 

می دانیم هرگاه روی جسم/ذره ای کار انجام شود، کار انجام شده موجب تغییر انرژی جنبشی جسم/ذره می شود. از طرفی فوتون تنها حامل انرژی جنبشی است و سکون فوتون به معنی از دست دادن انرژی آن است. خوب حال فوتونی را در نظر بگیرید که با انرژی E=hfدر حال سقوط در یک میدان گرانشی است. همچنانکه در بالا اشاره شد، بر اثر سقوط فوتون، انرژی و در نتیجه فرکانس آن افزایش می یابد. حال فرض کنیم یک گراویتون نیروی گرانشی برابر باFgرا حمل می کند و فاصله ی Lpرا طی می کند تا از مرز خارجی فوتون وارد ساختمان فوتون شود. در این صورت کار انجام شده برابر است با


Wq=Fg.Lp=dE

که در
Wq, FG, Lp,
به ترتیب و از چپ به راست کوانتوم کار انجام شده، نیروی گرانشی که یک گراویتون حمل می کند، طول پلانک که تقریباً برابر
10-35
ده به توان منهای سی و پنج متر و dE تغییر انرژی فوتون است. و در حالت کلی مقدار کار از رابطه ی ریر به دست می آید :
W=nWq=nFg.Lp, n=...., -2. -1, 0, 1, 2,…

 

 

 

 

 

 

 

تغییر میدان الکتریکی و مغناطیسی فوتون
هنگامیکه فوتون در حال سقوط در میدان گرانشی است، گراویتونها وارد ساختمان فوتون می شوند. با افزایش گراویتونها در ساختمان فوتون، شدت میدانهای الکتریکی و مغناطیسی فوتون نیز افزایش می یابد. به شکل زیر توجه فرمایید:



هنگامیکه گرانش روی فوتون کار انجام می دهد
شدت میدانهای الکتریکی و مغناطیسی فوتون افزایش می یابد


اگر کار انجام شده بر روی فوتون تنها موجب افزایش انرژی آن می شد و تاثیری بر روی میدانهای الکتریکی و مغناطیسی آن نداشت، اصولاً دلیلی بر وجود نیروهای الکتریکی و مغناطیسی وجود نمی داشت. وجود میدانهای الکتریکی و مغناطیسی در امواج الکترومغناطیسی، ناشی از آن است که این میدانها خود از اجزای کوچکتری تشکیل شده اند که آنها نیز دارای خواص الکتریکی و مغناطیسی هستند. به عبارت دیگر گراویتونها نه تنها حامل نیروی گرانش هستند، بلکه دارای خواصی هستند که ما آنها را تحت عناوین بار الکتریکی و شار مغناطیسی می شناسیم این نگرش موجب می شود که دیدگاه خود را نسبت به گراویتون تغییر دهیم و اعتراف کنیم که گراویتونها دارای خواص الکتریکی و مغناطیسی هستند که می توان آنها تحت عناوین بار - رنگ و مغناطیس - رنگ معرفی کرد. در واقع انباشتگی این بار-رنگ ها و مغناطیس - رنگ ها عامل تولید ذرات باردار هستند.

بار الکتریکی و نیروی الکتریکی

هنگامیکه انرژی به ذرات باردار تبدیل می شود، مانند آنچه که در پدیده ی تولید زوج الکترون - پوزیترون روی می دهد، این ذرات موجودیت و خواص الکتریکی خود را با انتشار فوتون های تبادلی بروز می دهند. در واقع بار الکتریکی یک ژنراتور (تولید کننده) نیروی الکتریکی است و گراویونهای اطراف را انباشته کرده و به صورت ذرات تبادلی نیروی الکتریکی در فضا منتشر می کند. یک بار الکتریکی منزوی را در نظر بگیرید که دائم در حال انتشار نیروی الکتریکی است، و هیچگاه جرم آن کاهش نمی یابد. این امر به دلیل آن است که مواد مورد مصرف آن گراویتون است که در اطراف آن به وفور یافت می شود. مقاومت گرانش در مقابل تغییر میدان الکتریکی بصورت میدان مغناطیسی ظاهر می شود. قانون آمپر را به یاد آورید.




تولید میدان مغناطیسی توسط بار الکتریکی متحرک



 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  38  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اثر فوتوالکتریک از دیدگاه الکترومغناطیس کلاسیک

تحقیق در مورد تبیین ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد تبیین ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد تبیین ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی


تحقیق در مورد تبیین ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه43

 

فهرست مطالب

 

     

       چکیده ............................................................................3

روش تحقیق .....................................................................4

مقدمه .............................................................................5

  1. 1.امام خمینی و توسعه .......................................................8

1ـ1. اهداف توسعه از دیدگاه امام(ره).....................................11

1ـ1ـ1. امام، توسعه و انسان ..............................................11

2ـ1ـ1. امام، توسعه و دین (توسعه معنوی)............................14

3ـ1ـ1. توسعه فرهنگی ......................................................16

1ـ3ـ1ـ1. تعلیم و تربیت اسلامی ..........................................16

2ـ3ـ1ـ1. استقلال فرهنگی .................................................17

3ـ3ـ1ـ1. علم، تخصص، خلاقیت و فن‏آوری .............................18

4ـ1ـ1. توسعه سیاسی ....................................................21

1ـ4ـ1ـ1. استقرار حکومت اسلامی ......................................23

2ـ4ـ1ـ1. برقراری نظم .......................................................24

3ـ4ـ1ـ1. ایجاد امنیت ........................................................25

4ـ4ـ1ـ1. حاکمیت قانون.....................................................26

5ـ4ـ1ـ1. نظارت و مشارکت مردم ........................................27

6ـ4ـ1ـ1. استقلال ملی و همه‏جانبه ....................................28

7ـ4ـ1ـ1. وحدت نیروهای درون نظام و

اتحاد امت اسلامی(تشکیل امت واحده اسلامی.....................30

8ـ4ـ1ـ1. اخوت کارگزاران و مردم .........................................32

9ـ4ـ1ـ1. آزادی ................................................................33

5ـ1ـ1. توسعه اقتصادی ....................................................34

2ـ1. نتیجه .....................................................................42

3-1.فهرست...................................................................43


 

چکیده

 

 

 

 

جایگاه توسعه در اندیشه امام خمینی(ره) فراتر از تعاریف نظری توسعه می‏باشد که غالباً معطوف به مفاهیم اقتصادی و بعضاً سیاسی است. نگرش ایشان به توسعه، متأثر از دیدگاه مذهبی او می‏باشد که نشأت ‏یافته از جهان‏بینی دینی است. در این دیدگاه با آنکه توسعه متوازن در همه ابعاد جامعه پذیرفته شده اما این فرآیند باید در مجموع به استحکام پایه‏های دین و تقویت مبانی اسلام و تربیت و هدایت انسان منتهی گردد.

 

در اندیشه امام، توسعه در ابعاد مختلف خود می‏بایستی اهدافی بلند و متعالی را برآورده سازد که آن اهداف از درون اندیشه دینی ناشی می‏شوند. هدف عمده از این مقاله بررسی اهداف توسعه از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) است که این اهداف در ابعاد توسعه و انسان، توسعه معنوی، توسعه سیاسی، توسعه علمی و فرهنگی و توسعه اقتصادی با بهره‏گیری از سخنان ایشان تبیین شده است.


 

روش تحقیق

 

 

 

 

روشی که در این بررسی به کار گرفته شده، روش "تحلیل متن" یا تحلیل درونی متن است که عملی فکری بوده و بر پایه‏های عقلانی استوار می‏باشد. یعنی برای تفسیر، توضیح و بازنمایی موضوع از عقل و روش ذهنی استفاده می‏شود. به منظور نیل به عینیت بیشتر در این بررسی، تکیه اصلی بر سخنان امام خمینی بوده که در متون مختلفی به ویژه صحیفه نور، ولایت فقیه و ... آمده است. بنابراین روش کار، پژوهش کتابخانه‏ای بوده که طی آن برای جمع‏آوری اطلاعات به منابع مربوطه مراجعه شده و مطالب مورد نیاز از آنها استخراج و مورد استفاده و تحلیل قرار گرفته است.


 

مقدمه

 

مباحث مربوط به توسعه از جمله مباحثی است که سالها توجه اقتصاددانان و جامعه‏شناسان را به خود مشغول داشته است. دانشمندان و نظریه‏پردازان علوم اقتصادی ـ اجتماعی با هدف حل مشکلات و مسایل کشورهای جهان سوم یا توسعه نیافته به ارائه دیدگاهها و نظریاتی پرداختند که از عمده‏ترین آنها می‏توان به نظریه رشد، نظریه مارکسیستی، نظریه وابستگی، نظریه روانشناختی توسعه، دیدگاه نوسازی، و نظریه‏های ملهم از عوامل سیاسی و فرهنگی و غیره یاد کرد.

مفهوم توسعه در علوم اجتماعی و اقتصادی دربردارنده معانی و مفاهیم گوناگونی است.وجود دیدگاههای نظری گوناگون در این تنوع تعاریف مؤثر بوده است. زیرا اولاً هر یک از این دیدگاهها و تعاریف، با ارائه تعبیری خاص و با نگاه ازمنظری ویژه، بیانگر بخشی از واقعیت هستند و نه همه آن. ثانیاً اغلب دیدگاهها ونظریات توسعه، مستقیم و یا غیر مستقیم،از مقایسه جوامع جدید (توسعه یافته) و جوامع توسعه نیافته یا در حال توسعه شکل گرفته‏اند.

نظریه رشد اقتصادی، با توجه به چگونگی و عوامل رشد اقتصادی در جوامع توسعه یافته، به ارائه طریق برای رشد اقتصادی کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه پرداخته‏اند. نظریه مارکسیستی چگونگی تحول جوامع توسعه یافته سرمایه‏داری از مراحل پیشین به مرحله سرمایه‏داری و سپس از آن مرحله به مرحله سوسیالیسم و کمونیسم را مد نظر قرار داده است. و توسعه در نظریه نوسازی به مرحله انتقال از جامعه سنتی به جامعه مدرن (صنعتی) اطلاق می‏شود. جامعه‏ای که این انتقال را به خوبی به انجام برساند، توسعه یافته است و جامعه‏ای که در جهت این روند انتقال باشد، جامعه در حال توسعه تلقی می‏شود. سایر دیدگاهها مانند دیدگاه وابستگی و دیدگاه نهادی، که برداشت جدیدی از توسعه را در دهه‏های هشتاد و نود بر اساس همان دیدگاه نوسازی ارائه می‏دهد، در انتقاد به دیدگاههای فوق، پدید آمده‏اند. با وجود پراکندگی و تنوع نظرات جدید، وجه مشترک اغلب این نظریات، توجه به نهادهای اجتماعی، اقتصادی کشورهای جهان سوم، چند بعدی دیدن توسعه و اهداف آن و اصلاح آموزه تقابل سنت و مدرنیسم در دیدگاه نوسازی است. بر این اساس، توسعه مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد تبیین ابعاد توسعه در نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی

دانلود مقاله فرهنگ از دیدگاه مراجع

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله فرهنگ از دیدگاه مراجع دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


تعریف فرهنگ
محققان و صاحبنظران فرهنگ شناس, تاکنون دهها تعریف یا توصیف پیرامون شناساندن فرهنگ ارائه داده اند . در دایره المعارف بریتانیکا تعداد تعاریف فرهنگ تا کنون به یکصدو شصت و چهار رسیده است با دقت در این تعاریف به این نتیجه خواهیم رسید که تعدادی از آنها برای شناساندان یک یا چند عنصر فرهنگی ذکر شده است. مانند فرهنگ علمی , فرهنگ هنری , فرهنگ ادبی , فرهنگ اخلاقی , و تعدادی دیگر از این تعاریف فقط برای بیان گونه های مختلف یک پدیده ی فرهنگی مثلاً هنری ذکر شده اند . برخی دیگر فرهنگ پیرو را توضیح می دهند , و بعضی دیگر فرهنگ پیشرو را معرفی می نمایند , اگر چه به این دو اصلاح تصریح نکرده اند . یک مثال ساده برای بیان اینکه آن همه تعاریف , نتوانسته است یک مفهوم جامع را برای فرهنگ ارائه دهد . اینست که عده ای از اشخاص سعی می کنند برای تعیین مرکز دایره نقطه های فراوانی درون دایره بزنند ولی هیچ یک از آن نقطه ها مرکز حقیقی دایره نیست , زیرا صاحبنظران یا جامعه شناسان فرهنگی , آن هویت اصلی انسان را که پرچم خود را در مرز طبیعت و ماورای طبیعت زده است : دو سر هر دو حلقه ی هستی / به حقیقت به هم تو پیوستی , جدّی در نظر نگرفته و بنابراین فقط به بررسی معلومات عناصر فرهنگی محدود , آن هم در عرصه ی فیزیکی پدیده ها و فعالیتهای فرهنگی پرداخته اند . بدیهی است که به این ترتیب شمار معلومات در عرصه ی فیزیکی نه تنها می تواند به یکصد و شصت و چهار تعریف برسد , بلکه می تواند از هزار هم تجاوز کند . شما برای اثبات این حقیقت می توانید به بی اعتنایی یا کم اعتنایی تعریف کنندگان فرهنگ به قطب درونی ذاتی آن , مانند قطب ذاتی زیبایی , توجه فرمایی . در صورتی که فرهنگ حقیقی است دو قطبی , درون ذاتی و برون ذاتی , جامعترین تعریفی که از فرهنگ با نظر به اکثر تعاریف به عمل آمده می توان ارائه داد این است : (( فرهنگ عبارت است از کیفیت یا شیوه ی بایسته و یا شایسته برای آن دسته از فعالیتهای حیات مادی و معنوی انسانها که مستند به طرز تعقل سلیم و احساسات تصعید شده ی آنان در حیات معقول تکاملی باشد )) . 2
عناصر و مصادیقی که برای استفاده از توضیح تعریف فرهنگ در دایره المعارفهای بزرگ و کتابهای لغت دنیای امروز آمده شامل هر دو کیفیت یا شیوه ی بایسته و شایسته است . یعنی موارد و مصادیقی که بیان شده است هم شامل حقایق شایسته می گردد و هم شامل ضرورتهای حیات انسانی , مانند آنچه که در دایره المعارف فرانسه آمده است : (( فرهنگ , مجموعه ی دانشهای دریافت شده توسط فرد یا جامعه است . مانند مجموعه ای از فعالیتهایی که تابع قواعد اجتماعی _ تاریخی گوناگون بوده و با ساختار هایی که نتیجه ی تغییر رفتار و کردار در تحت شرایط تعلیم و تربیت خاص بوده است )) . این جمله شامل هر دو گونه فعالیتها و شرایط کاملاً ضروری حیات و شایستگیهای غیر ضروری است . البته همان طور که در مباحث بعدی خواهیم دید معنای هر یک از بایستگیها و شایستگیها , آن نیست که خواسته های نفسانی بشر در آن دو معقوله ( بایستگیها و شایستگیها ) دخالت نداشته باشد . بعضی از صاحبنظران عقیده دارند که مفهوم فرهنگ شامل بایستگیهای ضروری زندگی , مانند علوم طبیعی یا علوم انسانی نمی شود , بلکه فقط شامل شایستگیهایی است که می تواند مبنای فرهنگها قرار بگیرد . در این مورد دو اصل مهم را باید در نظر گرفت : اوّل اینکه هر اندازه فرهنگ از واقعیات جبری و زندگی طبیعی بالاتر برود و از حقایق تکاملی ذات برخوردارتر باشد , انسانی تر می گردد , و دوم آن اصل روحی بسیار والا است که بر طبق آن انسان همواره می خواهد همه ی شئون و فعالیتهای زندگی او باردار ارزش کمالی باشد . با نظر به این دو اصل است که عده ای از صاحبنظران انسان شناس معتقدند که باید فرهنگ همواره به عنوان یک عامل آرمانی و پیشرو در حرکت تکاملی انسان , نقش اساسی را به عهده داشته باشد .
لزوم تحقیق در تعاریف فرهنگ
ما در این بخش با دقت در تعاریف مشروح فرهنگ اقوام و ملل مختلف دنیا به این نتیجه ی قطعی خواهیم رسید که چون فرهنگ گرایی اصیل در ذات انسانهاست , لذا با وجود قدرتها , خودکامگیها , و لذت پرستیها به وجود خود ادامه خواهد داد , و اینست معنای این آیه ی شریفه که می گوید : (( خداوند از آسمان , آبی فرستاد , آن آب در درّه به مقدار آنها به جریان افتاد , سیل جاری کف بلند بر روی خود آورد ( چنانکه ) آن فلزاتی که آتش برآنها شعله ور می کنید تا زینت آلات یا کالا ( ی دیگر ) از آنها بسازید . خداوند مثال حق و باطل را چنین می آورد . اما کف ( آب یا فلز ) ناپایدار است و پوچ می شود و می رود و اما آنچه که به حال مردم سودمند است در روی زمین پایدار می ماند , خدواند مَثَل ها را بدینسان می آورد )) . 8
قرنها بگذشت این قرن نویست ماه آن ماه است و آب آن آب نیست
عدل آن عدل است و فضل آن فضل هم لیک مستبدل شد این قرن و امم
قرنها بر قرنها رفت ای همام وین معانی برقرار و بر دوام
آب مبدل شد در این جو چند بار عکس ماه و عکس اختر برقرار
پس بنایش نیست بر آب روان بلکه بر اقطار عرض آسمان
تحقیق در تعریف فرهنگ از دیدگاه مشهورترین دایره المعارفها و بعضی از منابع جامعه شناسی و کتابهای لغت , بیشتر برای اثبات این حقیقت است که نشان دهیم وجود تکامل انسانی در معنای حقیقی (( فرهنگ )) در میان همه ی جوامع به عنوان کیفیت یا شیوه ی بایسته یا شایسته ی حیات بشری , تضمین شده است . و اگر عده ای از خود خواهان سوداگران سلطه جویان با پوچ گرایان بخواهند فرهنگ را تا حد یک بهشت پدیده های مبتذل تنزل بدهند و نام آن را فرهنگ بگذارند , مبتنی بر حقیقت نبوده و ریشه ای ضد انسانی دارد . اما آنچه که در این میان موجب بروز تعاریف مختلف و متعدد شده است , تنوع دیدگاههای محققان و صاحبنظران در تفسیر مفهوم فرهنگ با اتفاق نظر در اصل تکاملی آن بوده است . این اختلاف چنانکه خواهیم دید مقداری با گذشت زمان و بروز انواع پدیده ها و مورد توجه قرار گرفتن آنها به عنوان کیفیتهای شایسته ی حیات بوده , و در برخی موارد معلول خصوصیتهای محیطی و برداشت از جهان بینی ها بوده است . برای نمونه در زبان فارسی (( فرهنگ )) به معنی کشیدن دو شاخه ی درختی را می گفتند که آن را بخوابانند و خاک به زیر و روی آن بریزند تا بیخ بگیرد و بعد از آن , آن را کنده به جای دیگر نهال کنند . در زبان عربی , (( الثقافه )) به معنی پیروزی , تیز هوشی و مهارت بوده , سپس به معنی استعداد فراگیری علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است .
در فرانسه , (( کولتور )) از کلمه ی لاتین (( کولتورا )) گرفته شده است و به معنی بارور کردن ( زمین ) کاری در جهت تولید , حاصلخیز کردن , و عمل کاشتن ( گیاه ) است . در آلمانی به معنی پرورش باکتریها و موجودات زنده بر روی زمینه ی مواد غذایی تهیه شده , کاشتن و رسیدگی کردن زمین زراعتی , و گروه جدید پرورش داده شده از زندگی حیوانی یا گیاهی آمده است . و سرانجام در روس برای تعیین تاثیر انسان بر طبیعت , مشخص کردن دستاوردها و نیروهای عامل این دستاوردها به کار رفته است .
جستجو برای کشف آن حقیقت جامع ثابت و ارزشی که فرهنگ نامیده شده است .
فرض کنیم آن کلمه ای که برای ارائه مفهوم عالی و ارزشی فرهنگ در میان اقوام و ملل دنیا در گذرگاه تاریخ , و در مسیر تحولات جوهری قرار گرفته و در دوران اخیر معانی جدیدی نسبت به دوران گذشته ارائه داده , کلمه ی (( فرهنگ )) است که در فارسی روزگار قدیم , به معنای کشیدن و خواباندن شاخه ی درختی برای پروراندن أن به شکل عالی و بعدها بتدریج تبدیل به خردمندی , تعلیم و تربیت , بزرگی و عظمت در فضیلت شده است . و نیز چنین تصور کنیم که کلمه ی فرهنگ حتی در مبتذلترین و کثیفترین نمودها به کار رفته است . با این حال این دگرگونی در مفهوم یک کلمه نمی تواند حقیقت ثابت در (( حیات معقول )) را از بین ببرد . برای مثال کلمه ی (( قانون )) را در نظر می گیریم که نام سازی بوده است . این کلمه در دورانهای بعد به حقیقت , حیاتی با اهمیت در تفسیر حقیقت اطلاق شده است . حال اگر چنین فرض کنیم که این کلمه در یک یا چند جامعه به قضایایی گفته شده , که زورگویان سلطه گر آنها را بی هیچ توجهی به واقعیات و حقایق , دستاویز امیال شخصی خویش قرار داده اند , آیا در این صورت می توان چنین نتیجه گرفت که کلمه ی قانون , آن معنای ثابتِ ارتباط انسان با خویشتن , با خدا ,با جهان هستی , و با همنوعان خود را از دست داده است ؟ این تصور غلط است , زیرا آن قضایایی که بیان کننده ی قوانین جاری در طبیعت و ارتباط انسان با آنها و ارائه کننده ی ارتباط انسان با خدا و دیگر موضوعات بوده است , قطعاً ثابت و به جای خود پایدار است , اگر چه لفظ قانون درباره ی آنها به کار نرود .
کوشش ما در مباحث بعدی پیدا کردن آن حقیقت جامع ثابت و ارزشی است که اگر آن را به هر نامی بخوانیم . باز آن حقیقت جامع ثابت , همچنان ضرورت خود را برای نوع انسانی حفظ خواهد کرد . مگر اینکه انسان ماهیت خود را در کارزار با ماشین چنان از دست بدهد که دیگر حیات و جان و روان وخود و من و شخصیت او بکلی راه فنا و زوال پیش بگیرد و یا به قول تایلر به گوریل باهوش , تحول یابد و سپس مبدل به دندانه های نا آگاه ماشین شود .
تعاریف فرهنگ از دیدگاه کتابهای لغت و دایره المعارفهای مهم و مشهور
واضح است که همه ی تعاریف مربوط به فرهنگ را نمی توان در یک رساله یا یک مجلد کتاب جمع آوری کرده و مورد تحقیق قرار داد , ولی می توان با استناد به بخشی از کتابهای لغت و دایره المعارفهای مهم و مشهور به تحقیق درباره ی فرهنگ پرداخت و از با اهمیت ترین تعاریف از دیدگاه بزرگترین صاحبنظران شرقی و غربی درباره ی فرهنگ آگاه شد .
فرهنگ از دیدگاه مراجع فارسی
(( فرهنگ با کاف فارسی , بر وزن و معنی فرهنج است که علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیدگی و کتاب لغات فارسی و نام مادر کیکاوس باشد و شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانید , از جای دیگر سرآورد , و کاریز آب را نیز گفته اند چه (( دهن فرهنگ )) جایی را می گویند از کاریز که آب بر روی زمین آید )) . حسین بن فخرالدین حسن انجو شیرازی می گوید : (( فرهنج و فرهنگ , شش معنی دارد : اوّل , دانش باشد . کمال اسماعیل گفته : فلک ز قدر تو اندوخته بسی رفعت / خرد ز رای تو آموخته بسی فرهنگ , دوّم , ادب بود . حکیم سنایی فرماید : مرد را ور هنر به فرهنجد / تو سنی از سرش بیاهنجد , سوم , عقل را نامند . شیخ نظامی فرماید : نه دانش باشد آنکس را نه فرهنگ / که وقت آتشی پیش آورد جنگ , چهارم, کتابی را خوانند که مشتمل باشد بر لغات پارسی . حکیم سوزنی گوید : نوشتست بخت از پی کام خویش / بر اوراق فرهنگ او نام خویش , پنجم , نام مادر کیکاوس است , ششم , شاخ درختی را گویند که آن را بخوابانند و خاک بر زیر آن بریزند تا بیخ بگیرد و بعد از آن , آن را کنده به جای دیگر نهال کنند )) .
مرحوم دهخدا نیز در لغتنامه در ذیل ماده ی فرهنگ , ابیاتی را از پیشتازان ادبیات فارسی آورده است که دلالت بر گسترش و عمق زیاد , معنای فرهنگ در ادبیات فارسی دارد .
در دایره المعارف فارسی چنین آمده : (( فرهنگ در مردم شناسی , راه و رسم زندگی یک جامعه . استعمال علمی کلمه ی انگلیسی معادل "" فرهنگ "" در اواخر قرن نوزده به توسط سرا. ب تایلر برقرار شد . مفهوم فرهنگ چندان سودمند بوده است که آن را توسعه داده در سایر علوم اجتماعی و در ادبیات و علوم زیستی نیز به کار می برند . از آغاز پیدایش نوع بشر , فرهنگ مایه ی تمایز انسان از گروههای حیوانی بوده است . آداب و عادات و اندیشه ها و اوضاعی که گروهی در آن شرکت دارند , از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا می کند , و این انتقال پیش از آنکه از راه وراثت باشد , از راه آموختن است . پیروی از این آداب و عادات با نظام پاداش و کیفر مخصوص به هر فرهنگ اند . ولی بسیاری از رفتارها تنها از طریق تجربه حاصل می شود . هر جامعه برای خود الگوی خاصی از "" کلیات فرهنگی "" دارد که سازمان اقتصادی , و فرهنگ مادی ( افزارها , سلاحها , البسه ) را شامل می شود . درجه ی پیچیدگی سازمان فرهنگی وسیله ای برای تشخیص دادن جامعه های متمدن از جامعه های "" ابتدایی "" است . ولی در این دو اصطلاح همیشه جنبه ی نسبیت را باید در نظر گرفت . اساساً هر گروه انسانی , فرهنگ مشخص خود را دارد , ولی جامعه ی مفصل و پیچیده ممکن است فرهنگهای فرعی نیز داشته باشد که از منشاء ملّی و دین و اوضاع اجتماعی حاصل می شود . بر عکس , از طریق تماسهای صلح آمیز یا قهری فرهنگی , ممکن است یک فرهنگ مشترک مورد قبول چند جامعه ی مختلف قرار گیرد . این عمل متضمن همفرهنگی است و آن فرآیندی است که به وسیله ی آن , اعضای یک گروه , آداب و عادات گروه دیگر را می پذیرند . گسترش خصوصیات یک فرهنگ را , از طریق مستقیم یا غیر مستقیم , میان گروههای مختلف , انتشار آ، می نامند . سرزمینی که در داخل آن بتوان بعضی از خصوصیات یک فرهنگ را یافت , پهنه ی فرهنگی نامیده می شود . در مردم شناسی , برای توجیه طرز عمل درونی فرهنگها و گسترش و تکامل خصوصیات آنها , مکتبهای گوناگون پیدا شده است , ولی همه ی مردم شناسان به یک تسلسل تکاملی وسیع در تاریخ فرهنگی بشر , خاصه در زمینه های فنی و اقتصادی , اعتقاد دارند . این مراحل تکامل در همه جا همزمان صورت نگرفته است , و همه ی فرهنگها هم همه ی این مراحل را طی نکرده اند . بلکه گاه از طریق همفرهنگی , جهشی از یک یا چند مرحله صورت می گیرد . مرحله ی نخستین , مرحله ی خوراک جویی است که در آن دسته های کوچک مهاجر , مانند شکارچیان و ماهیگیران و میوه چینان , برای یافتن خوراک از نقطه ای به نقطه ی دیگر کوچ می کنند و در غارها یا پناهگاهها موقتاً سکنا می گزینند , چنانچه در عصر حجر قدیم و عصر حجر متوسط چنین بوده است , مرحله ی بعد , مرحله ی خوراکسازی است که در آن انسان اهلی کردن جانوران و گیاهان را آموخته و در آبادیهای کوچک مسکن می کرده است , نمونه ای از آن , فرهنگ عصر حجر جدید است . پس از این موحله, نوبت شهرنشینی رسیده است , بدانگونه که در تمدنهای بزرگ تاریخی اثر آن مشهود است . در طبقه بندی یک فرهنگ معاصر بر حسب مرحله ای که در آن است , تنها نباید سطح فنی و صنعتی آن را در نظر گرفت . مثلاً , خوراک جویان امروز , مانند بومیان اصلی استرالیا را نباید با شکارچیان 25000 سال قبل در عصر حجر قدیم یکسان شمرد , زیرا مثلاً نظام خویشاوندی و دین در عصر حجر قدیم به احتمال قوی به صورت دیگری بوده است )).
فرهنگ از دیدگاه مراجع عربی
فرهنگ در لغت با کلمه ی (( الثقافه)) بیان می شود و (( به معنای پیروزی ، تیز هوشی و مهارت بوده ، سپس به معنای استعداد فراگیری علوم و صنایع و ادبیات به کار رفته است)) . ماده ی ثقف به معنای ماهر ، هوشیار ، سریع الفهم و پیروز آمده است .
به نظر می رسد برای به دست آوردن تعریف فرهنگ و مباحث مربوط به آن ، باید به د و ماده ی (( الثقافه )) و (( الادب )) مراجعه نمود . المنجد می نویسد : ادیب کسی که آشنا به ادبیات است . جمع ادیب ،‌ادبا است . ادیب کسی است که ماهر در لغت و ادبیات و مطلع از آنهاست و فرنگ عالی اطلاق می شود .
در دو بیت زیر نیز ادب به معنای فرهنگ است که عبارتست از اتصاف به معرفت و اخلاق عالی و عمل به اصول شایسته ای که برحسب موقعیتی در زندگی به دست آمده است :
کُنٌ ابنَ مَن شِئتَ وَ اکتَسِبٌ أدَباً نُعنِیِکَ مَهمودهُ عَن النَّسَب .
اِنَّ الفَتی مَنٌ یَقُولُ ها اَنَا ذا لَیٌسَ الفَتی مَنٌ یَقُولُ کانَ اَبی .
فرهنگ از دیدگاه مراجع فرانسوی
کولتور ( فرهنگ ) از کلمه ی لاتین کولتورا و به معنی عمل بارور کرن ( زمین ) ، کاری در جهت تولید ،‌حاصلخیز کردن ،‌ عمل کاشتن ( گیاه ) است . چند معنای مجازی نیز برای (( کولتور )) شده که از آن جمله است ، 1) افزایش قوای فکری مثلاً فرهنگ ذهنی ،‌ 2) مجموعه ی دانشهای دریافت شده توسط فرد مثلاً داشتن فرهنگ عمومی ، فرهنگ ادبی ، فرهنگ فلسفی ،‌فرهنگ کلاسیک ،‌ و فرهنگ انباشته که از طریق وسایل ارتباط جمعی انتقال می یابد ، 3) مجموعه ای از فعالیتهایی که تابع قواعد اجتمعی – تاریخی گوناگون بوده و ساختارهایی که مربوط می شود به رفتار و کرداری که تحت شرایط تعلیم و تربیت یک گروه ویژه ی اجتماعی مانند فرهنگ خاص یک جامعه ، مثلاً فرهنگ غربی ، 4) در مورد جسم هم به کار رفته است ، مثلاً (( کولتور فیزیک ))‌در متون قدیمی به معنی تربیت بدنی و (( کولتوریسم )) به معنی ژیمناستیک آمده است . در مأخذ دیگر چنین آمده است : (( کولتور از قرن پانزدهم از کلمه ی لاتین کولتورا گرفته شده که این واژه نیز به معنی بارور کردن و همین طور مواظبت کردن به کار می رفته است . واژه ی کولتیوه نیز در قرن دوازدهم به معنای کاشتن و بارور کردن به کار می رفته است )) .
فرهنگ روبرو در تعریف کولتور می گوید :‌ مجموعه ی دانستنیهایی که به انسان قدرت انتقاد و سلیقه ی قضاوت می دهد . آنگاه به لغات : معلومات ، تربیت ، آموزش ، تعلیم و تربیت ،‌و دانش ارجاع می دهد . سپس می نویسد : فرهنگ آن چیزی است که وقتی همه چیز از یاد رفته ، در ذهن انسان باقی می ماند . این صفات : وسیع ، بالا و قوی معمولاً با لغت فرهنگ به کار گرفته می شود .
فرهنگ از دیدگاه مراجع آلمانی
دودن در تعریف فرهنگ می نویسد : 1) مجموع مظاهر زندگی فکری و هنری ، 2) شکل زندگی ظریف ، 3) پرورش باکتریهاو موجودات زنده بر روی زمینه ی مواد غذایی ، 4) کاشتن و رسیدگی کردن زمین زراعتی ، 5) گروه جدید پرورش داده شده از زندگی حیوانی یا گیاهی .
در مأخذ دیگر چنین آمده است : مجموعه ی مظاهر زندگی یک ملت : الف) مجموعه ی فعالیت انسانی برای رفع حوایج اصلی خود و جامعه اش ، مانند غذا ، لباس ، خانه ، بهداشت ، و حفظ طبیعت ،‌ب) تدارک امکاناتی که برای مجموعه ی فعالیت انسانی اعم از علوم ، صنایع ، راهسازی ، تشکیلات اداری و غیره لازم است ، ج) سعی در ظرافت و اصالت دادن و فرم بخشیدن شخصیت انسانی و محدود ساختن و تغییر دادن انگیزه ها و نیازهای دانی ( پست ) به نیازهای عالی ( تصعید ) با ظهور انسان در روی زمین بوده و همزمان با او فرهنگ شروع شده است .
اولین نکته ی با اهمیت که در تعریف اخیر ملاحظه می شود . اینست که در این نوع مراجع پس از شمردن عالیترین حقایق ارزشی به عنوان معنای فرهنگ ، مانند سعی در ظرافت و اصالت دادن و فرم بخشیدن به شخصیت انسانی و محدود ساختن و تغییر دادن انگیزه ها و نیازهای دانی ( پست ) به نیازهای عالی ( تصعید ) می گوید :‌ (( شروع فرهنگ با ظهور انسان در روی زمین بوده است )) ، یعنی حقایق مزبور که به عنوان معنی یا معانی فرهگ گفته شد ،‌ ثابت و پایدار است و این ثبات با توجه به ماهیت انسان (( آن چنانکه استعدادهای او نشان می دهد )) و (( آن چنانکه ارزشهای به فعلیت رسیده ی او )) ارائه می نماید ،‌نیازی به آن ندارد که با انتقال کلمه ی فرهنگ به معانی پست و آلوده ی امروزی تغییر پذیر باشد .
فرهنگ از دیدگاه دیره المعارف آمریکا :‌
(( فرهنگ واژه ایست که علمای علم اجتماع و پویندگان رشته ی مردم شناسی آن را به کار برده اند و این واژه از گستردگی وسیعی برخوردار است . مفاهیم جانبی آن به طور عمده به افراد تحصیل کرده و آداب دادن ، تحت عنوان (( فرد با فرهنگ )) دلالت دارد . به عبارت دیگر به فردی تعلق می گیرد که آراسته و دارای فرهگ بوده و با هنرهای زیبای شیوه ی زندگانی متمدن آشنا است .
فرهنگ در قالب بحث تخصصی خود ، حوالی اواسط قرن نوزده ، در نوشته های علمای مردم شناس پدیدار شد . سر اداوارد برنت تایلر ، مردم شناس انگلیسی ، این واژه را برای بیان یک مجموع ی تکامل یافته از عقاید و چیزهایی که بر اثر تجارب تاریخی شکل گرفته اند ، به کار برد . در 1910 علمای مردم شناس آمریکایی واژه ی فرهنگ را به منظور خصیصه های مختص قومیتهای اجتماعات به کار گرفتند . روت بندیکت در دهه ی 1930 از فرهنگ به عنوان الگوی تفکر و انجام ددن فعالیتهای فردی نام برد که او را از دیگران متمایز می سازد . چند سال بعد واژه ی فرهنگ جهت تعریف شیوه ی متمایز برخورد انسان با محیط – به منظور طبیعت شکل گیری بشر در راستای همنوایی با هدف و آرزوهایش – مورد استفاده واقع شد . به هر صورت همه ی علمای رشته ی مردم شناسی بر این باورند که فرهنگ بر خلاف الگوهای وراثت یا غریزه ، متشکل از راههای فراگیری رفتاری و نهحوه ی پذیرش آن است .
واژه ی (( فرهنگ )) برای اندیشمندان علوم اجتماعی از اهمیت والایی برخوردار است ، زیرا ساده ترین مفهوم را برای بیان رفتار و تاریخ انسان به دست می دهد . به عنوان مثال نسبت به واژه ی (( اجتماع )) که بنا بر تعریف عبارتست از گروه افراد سازمان یافته ی وابسته به یکدیگر که در یک سیستم برای تولید و ادامه ی حیات خود ، فعالیتهای لازم را انجام می دهند ، واژه ی فرهنگ از کاربرد وسیعتری برخوردار است . فرهنگ ،‌بر محتوای رفتاری جامعه دلالت دارد . حال این پرسش مطرح است که چرا تعاریف گوناگونی از فرهنگ ارائه شده است ؟ دلیل آن اینست که فرهنگ از یک مقوله ی متجانس نیست و بر یک واقعیت مفرد دلالت نمی کند . بلکه تعداد زیادی از عناصر را در سطوح مختلف در بر س می گیرد . از آن جمله اند عقاید ، عواطف ، ارزشها ،‌هدفها ،‌ کردارها ،‌ تمایلات ،‌و اندوخته ها .
تکامل فرهنگ :‌
در بررسی روند تکاملی تاریخ فرهنگ ، سه نکته ملاحظه می گردد : نخست آنکه فرهنگ می تواند به عنوان روش تشخیص هنجار انسان از هنجار سایر جانداران مورد استفادهد قرار گیرد . دوم این شیوه و سلوک رفتاری ، ناشی از اثرات علت و معلولی پرورش جسمی انسان است . آخرین نکته آنکه در نتیجه ی رشد جمعیت انسانی و بهره گیری از طبیعت محیط ، هنجار فرهنگی با تأکید بر نشانه ها و زبان ، گنجینه ای از عقاید و دیدگاهها را در طول قرون و اعصار محقق ساخته است . اگر با دیدگاه وسیعتری نظر کنیم ،‌فرهنگ چیزی نیست که انسانهای اولیه به خاطر نیاز خود ،‌آن را ابداع کرده باشند . بلکه پدیده ای مبتنی بر هنجار بوده تا ارزش زیستی عظیمی را به موجوداتی که از آن برخوردارند ،‌ اعطا نماید . بشری که م تواند ابزار بسازد و آن را برای انجام دادن کارها به کار ببرد ، می واند به چیزهای مختلف بیندیشد و آنها را با یکدیگر مرتبط ساخته ، فکر تازه ای ارائه بدهد . همچنین این امکان وجود دارد که یافته های یک نسل از طریق ثبت و نگارش به نسلهای بعدی انتقال بیابد . هیچ کدام از موجودات زنده ی عالم تا این اندازه توانایی ندارند . با تکامل این گونه تقبدات ‌ بوده که فرهنگ واقعیت خود را باز یافت .
فرهنگ به عنوان شیوه ی زیست :‌
اساس متغیرهای فرهنگی در خلاقیت و استعداد تجسم ذهنی انسان نهفته است ،‌ بشر تقریباً دارای قدارت درک هرگونه حالت رفتاری یا تعبیر حیات انسانی است . البته در راه ایجاد و حفظ اشکال متغییر مفاهیم و زندگی اجتمعی ، محدودیت هایی در رابطه با واقعیتهای زیستی و اقتصادی وجود دارد . جنبه های اقتصادی و مادی حیات انسان ،‌ظاهراً در مراحل مختلف به عنوان توانایی تبدیل محیط طبیعی به دارایی و رفاه بیشتر گسترش یافته است . جنبه های هنری ، مطالعاتی ، و فلسفی فرهنگ در زمینه های مخلتف افزایش یافته ، اما معلوم نیست که این عوامل در مراحل مشخص گسترش یافته باشند . به هر حال ، تنوع مطلق فرهنگها در روی زمین ظاهراً محو می گردد . گسترش روشهای جوامع صنعتی غربی در سطح جهان ، بسیاری از تفاوتهای کم نظیر را به بهای جایگزینی اشکال شهرهای صنعتی تحت تأثیر خود قرار داده است .
علمای رشته های مردم شناسی و تاریخ گمان دارند که احتمالاً تنوع فرهنگی در قرنهای چهارده و پانزده یتعنی پیش از آنکه اروپائیان به طور جدی در آیینهای زیستی دیگر مردمان کشور جهان دخالت نمایند ، به نقطه ی اوج خود رسیده بود .

 

عناصر فرهنگ :‌
برای تجزیه و تحلیل فرهنگ ، برخورداری از مفاهیم خاصی ضروری است . در مرحله ی نخست ، این امکان وجود دارد که عناصر فرهنگ را بر اساس تعداد و اصول کلی طبقه بندی نماییم . ولی استفاده از واژه های خصیصه ، مجموعه ، و نمونه کاربرد یکسانی دارند . علاوه بر طبقه بندی عناصر تشکیل دهنده ی فرهنگ ،‌مفاهیم دیگری برای روش بررسی فرهنگ و موارد استفاده ی از آن مطرح است . در اینجا دو اندیشه مهم پدیدار می گردد ، مفهوم و کردار . معنای هر کدام از عناصر فرهنگ ( اندیشه ی الگوی هنجاری ، یا هدف ) عبارتست از هر گونه تعبیر و نشانه ی واکنش در ذهنهای مردمی که در برابر آن عناصر قرار دارند .
استفاده از عناصر فرهنگی ،‌توسط فردی که آن را مورد مطالعه قرار می دهد مشخص می گردد ، نه توسط شخصی که خود حامل فرهنگ است . علمای اجتماع نیز فرهنگ را به دو گروه از مکاتب فکری ،‌که بر طرف کننده ی نیاز انسان هستند ، تقسیم کرده اند .
شیوه ی فرهنگ
هنجار منطبق بر الگو نیز ممکن است در فرهنگ با مفهوم شیوه ای خاص مشخص شود یعنی فرهنگ را می توان برای روش مشخص انجام دادن کارهایی در جامعه مورد استفاده قرار داد . از این رو اصطلاح ((‌ زیر مجموعه ی فرهنگ )) غالباً برای توصیف شیوه ی بخصوصی از کردارها در بخشی از جامعه به کار می رود . بنابراین قشر سیاه پوست ایالات متحده دارای شیوه های معینی از زندگی هستند که در جامعه ی سفید پوست دیده نمی شود ، هر چند که در جوار یکدیگر بسر می برند . فرهنگ در قالب شیوه ی رفتاری غالباً بیانگر روشهای حل مشکلات است )) .
فرهنگ چگونه تغییر پیدا می کند ؟
هر فرهنگی به طور مداوم تغییر پیدا می کند . ممکن است این دگرگونی سریع یا کند باشد . نظر به اینکه فرهنگ از عوامل مختلفی تشکیل می گردد ، تغییر در یک قسمت ، بر قسمتهای دیگر نیز اثر می گذارد . بعضی از دانشمندان علوم اجتماعی معقدند که بسیاری از معضلات اجتماعی به این علت به وجود می آید که بعضی از قسمتهای یک فرهنگ کندتر از سایر قسمتها تغییر پیدا می کند . کلمه ی عقب افتادگی فرهنگ از آنجا ناشی می شود که بعضی از قسمتهای یک فرهنگ تمایل پیدا می کند که به دنبال قسمتهای دیگر حرکت کند .
در تاریخ ایالات متحده ی امریکا بسیاری از عقب افتادگی های فرهنگ در زمینه ی اندیشه ها ،‌ رسوم و مسائل غیر مادی بوده است . دانش و تکنولوژی به قدری سریع تحول پیدا می کند که اغلب از فرهنگ و مسائل غیر مادی پیشی می گیرد و آنها را عقب می راند . از این جهت شاید مخاطب قرار دادن سردمداران تکنولوژی امروز – که نقشی بسیار سود آور دارند و آماده کننده ی عوامل سلطه و قدرت هستند – و عطف توجه دادن آنها به فرهنگ انسانی و معارف ارزشی بیهوده باشد . و شاید هم آنان را به مقاومت برای تقویت ابزار و وسایل سود و قدرت خود ، بیشتر تحریک کند . لذا بهتر اینست که روی سخن ما با کسانی باشد که هنوز در جوامع آنان پایه هایی از اصول و عناصر فرهنگ انسانی وجود دارد و حتی امید آن می رود که روزی فرا رسد که در بوجود آوردن یک رنسانس فرهنگی عالی نقش اساسی را در دست داشته باشند . اگر چه ما این مسئله را در مبحث ناهماهنگی عناصر فرهنگی تا حدودی بررسی خواهیم نمود ولی مناسب به نظر می رسد که در اینجا نیز به یک نکته ی بسیار اساسی اشاره کنیم . و آن نکته اینست که متأسفانه محققان امروزی در فرهنگ و تعریف و مختصات آن ، تفاوتی میان قسمتهای پایدار و قسمتهای متغییر فرهنگها قائل نیستند . در صورتی که ما باید عناصر ثابت فرهنگها را که مستند به نیازهای ثابت و پایدار بشری است از آن عناصر متغییر و ناپیدار که همواره در معرض دگرگونیها می باشند ،‌ تفکیک کنیم ولی غالباً حقایق فرهنگ کلی ثابت و مصادیق متغییر آن در دیدگاه محققان مخلوط می گردند و از این راه موجب لغزشهایی در فعالیتها و درک فرهنگ بوجود می آید . اینک می پردازیم به اصول کلی و ثابت فرهنگ که نباید با خلط و اشتباه با مصادیق متغییر آن ، در ابهام و بحران فرو رود . برای مثال :‌
1) اصل کمال جویی و اشتیاق به آن . حقیقت فرهنگی ظرفیست زایل نشدنی ، اگر چه مصادیق و افراد آن متنوع و همواره در معرض تغییر باشد .
2) اصل احترام :‌که در فرهنگ عام انسانی با عناوینی مانند نوع دوستی ،‌علاقه به انسان و محبت از آن یاد شده است .
3) اشتیاق شدید بشر به داشتن حیابت شایسته .
4) تصحیح و تنظیم ارتباط چهار گانه : الف) ارتباط انسان با خویشتن ، ب) ارتباط انسان با خدا ،‌ج)‌ ارتباط انسان با جهان هستی ، د) ارتباط انسان با همنوع خود .

 

تاخر فرهنگی
فرهنگ همواره در حال تغییر است .از آنجا که الگوهای فرهنگی یک جامعه ازشیوه های رفتاری نهاد ها و سایر عناصر به هم پیوسته ومنسجم تشکیل شده است .تغییر در بخشی از فرهنگ سبب ایجاد تغییرات وتنش ها و فشار هایی در سایر قسمت های فرهنگ خواهد گردید .در این حالت ضرورت یا نیاز به تطابق وتنظیم مجدد که سبب خواهد شد تا فرهنگ به تعادل جدید برسد .احتمالاً منجر به دگر گونی های تطابقی خواهد گردید .اما این فرایند تعادلی معمولاً خیلی سریع بروز نمی کند وممکن است فاصله زمانی زیادی وجود داشته باشد تایک جزء عقب مانده فرهنگ بتواند به سایر قسمت ها برسد و بک پارچگی فرهنگی حاصل شود .به ویژه در عصر جدید ,اغلب نو آوری ها چنین وضعی را دارا هستند که سرعت تحول در نظام قانونی کشور ها معمولاً کمتر از سرعت دگرگونی تکنولوژیک است .جامعه شناسان این حالت را تاخرفرهنگی مینامند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  63  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فرهنگ از دیدگاه مراجع