لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه17
فهرست مطالب
اخلاق حضرت محمد (ص)
زهد و پارسائى حضرت:
ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت:
پنج برنامه اخلاقى از پیامبر (صلى الله علیه وآله)
غذا خوردن با تهیدستان
زهد و قناعت
غم مردم داشتن
وام بى بهره براى رفع نیاز حاجتمند
احترام ویژه به بزرگ زاده
نیکى بسیار در برابر ناسپاسى مردم
گذشت و عفو از دشمنان
بردبارى شگفت انگیز
احترام به میهمان
بخششى کریمانه
مواسات با برادر دینى
گذشت از مردى بد زبان
رفتارى شگفت آور با رئیس منافقان
عدى از دیدن خواهر با آن همه عزت و احترام شگفت زده شد . جریان کار را از او جویا گردید ، خواهر هنگامى که برخورد کریمانه پیامبر (صلى الله علیه وآله) را به عدى گفت ، عدى پرسید : تکلیف ما با او چیست ؟ پاسخ داد : صلاح در این است که هرچه زودتر نزد او بروى ، اگر پیامبر باشد ، افتخار ، در ایمان آوردن به اوست و اگر پادشاه باشد به عزت مى رسى عدى به سرعت حرکت کرد و در مدینه در میان مسجد ، خود را به پیامبر (صلى الله علیه وآله)معرفى نمود ، حضرت او را به خانه دعوت کرد در هنگام عبور به سوى خانه پیرزنى به پیامبر (صلى الله علیه وآله) رسیده ، حاجت خود را اظهار داشت و با زیاده گویى و پُر حرفى پیامبر (صلى الله علیه وآله) را ایستاده نگاه داشت ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) هم با کمال حوصله و بردبارى به همه سخنان او گوش داد ! عدى نزد خود گفت : این راه و رسم پادشاهان نیست که با حاجتمندى به این صورت برخورد کنند هنگامى که به خانه رسیدند ، حضرت عدى را روى گلیم نشانید و خود در برابرش روى زمین نشست ، عدى گفت : براى من ناگوار است که من روى گلیم بنشینم و شما روى زمین باشید ، حضرت فرمود : تو میهمان مایى ! سپس فرمود : از اینکه مؤمن به اسلام نمى شوى آیا به خاطر فقر و تهى دستى ما و دشمنان فراوان ماست ؟ بى تردید دنیا این گونه نمى ماند . عدى با کمال رغبت ایمان آورد ، و پس از پیامبر (صلى الله علیه وآله) از اهل بیت (علیهم السلام) دفاع کرد و تا پایان عمر ثابت قدم ماند او در جنگ جمل و صفین و نهروان در رکاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) براى خدا شمشیر زد ، در جنگ جمل یک چشم خود را از دست داد و سه فرزندش ( طریف و طارف و طرفه ) در نبرد جبهه حق علیه باطل به شرف شهادت رسیدندانس بن مالک مى گوید : مردى بیابانى به محضر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمده ، رداى پیامبر را با دست گرفت و چنان کشید که کناره ردا بر گردن مبارک رسول خدا نقش انداخت ، سپس گفت : فرمان بده از مال خدا که نزد توست به من ببخشند ! حضرت به او توجه فرمود و تبسّم کرد و فرمان داد آنچه را لازم دارد به او ببخشند چون از درون کعبه پس از شکستن بت ها درآمد به اهل مکه خطاب کرد : هان اى مردم ! بد عشیره و همسایگانى براى من بودید ، مرا از این دیار راندید و پس از آن در تعقیب من لشکر کشیدید و بر من تاختید و ناجوانمردانه هجوم آوردید ، از آزردن من و اذیت و تبعید و کشتن دوستانم و یارانم فروگذار نکردید ، عمویم حمزه را کشتید . شما که در حق من که فرستاده خدا بودم چنین کردید بى تردید برایم حق قصاص و انتقام است و برابر این حق باید مردانتان کشته شوند و زن و فرزندانتان اسیر گردند و خانه هایتان خراب شود و اموالتان نصیب نیروى فاتح گردد ولى من حکم و نظر نسبت به شما را به خودتان وا مى گذارم ! شما چه مى گویید و چه گمان مى برید ابوبکر درخواست او را پذیرفت و وى را در حالى که صورتش را به دامن عمامه اش پوشانیده بود تا کسى او را نشناسد و پیش از ایمان آوردن خونش را بریزد نزد پیامبر (صلى الله علیه وآله) برد و گفت : یا رسول اللّه ! مردى است عرب و مى خواهد به شرط اسلام با تو بیعت کند . پیامبر (صلى الله علیه وآله) دست پیش برد و کعب با اسلام آوردن بیعت کرد و گفت
تحقیق در مورد رئوفه دست مرد