فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله میقات جحفه

اختصاصی از فی فوو مقاله میقات جحفه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله میقات جحفه


مقاله میقات جحفه

تعداد صفحات:10

 

 

 

 

 

 

 

[*] این نوشتار، از مقاله دکتر عبدالهادی الفضلی اقتباس و با ملاحظاتی برگردان شده است. مقاله مذکور با عنوان «من معالم الحج والزیارة الجحفه» و در شماره شانزدهم مجله الموسم در هلند چاپ شده است.

جحفه به دلیل سابقه مهمّ تاریخی اش، و به جهت موقعیّتش که در راه حرمین و مسیر هجرت پیامبر اکرم ـ ص ـ قرار گرفته و بالاخره بدان جهت که میقات حاجیان است از اهمیت خاصی برخوردار می باشد.

جحفه در روزگاران قدیم، مَهْیَعَه1 خوانده می شد. خلیل بن احمد فراهیدی در کتاب «العین» و ذیل ماده «هَیَعَ»، مَهْیَع را مسیر فراخ و سرزمین وسیع می داند و آن منطقه را بدان علت که از آغاز غدیر خم تا ساحل دریای سرخ وسیع است مهیعه خوانده اند. سپس جحفه نامیده شد; چون سیل جحاف آن وادی را از بین برد.

زبیدی در تاج العروس می نویسد:2 عمالیق،3 بنوعبیل4 را از مدینه بیرون راندند، آنان به مهیعه آمدند و سیل نابودشان کرد.

عایشه در روایتی از پیامبر ـ ص ـ نام قدیم و جدید منطقه را بدین شرح نقل می کند که: پیامبر هنگامی به مدینه درآمد که وبا در آنجا رواج داشت. رسول خدا ـ ص ـ دعا کرد: «اللّهمّ انقل وباء المدینة الی مهیعة».

و در روایتی دیگر که در صحیح بخاری آمده، پیامبر فرمود: «الّلهمّ حبّب الینا المدینة کحبّنا مکة او أشدّ و صحّحها و انقل حماها الی الجحفة».5

همینطور ابو ایوب خزاز از امام صادق ـ ع ـ روایت کرده: «و وَقّت لأهل المغرب الجحفة، و هی عندنا مکتوبة مهیعة».6

جحفه در کتب جغرافیدانان مسلمان

 

جحفه در گذشته و حال

جحفه بعد از سیل جحاف تا قرن پنجم هجری آباد بوده است. بکری می نویسد: «وقی قریة جامعة، بها منبر». 18 و از نوشته یاقوت حموی برمی آید که جحفه در سده ششم و هفتم ویران بوده است. او می نویسد: «کانت قریة کبیرة ذات منبر... و هی الآن خراب». 19

ابوالفداء که تدوین اثر جغرافیایی خود را در 721 هـ . ق. به پایان برده، جحفه میقات مصریان را مکان خالی از سکنه نوشته است.20

ابوالحسن علی بن محمد قلصادی اندلسی از حاجیان غرناطه در اواخر قرن نهم در سفرنامه اش به ویرانی جحفه اشاره دارد و می گوید خود از منطقه رابغ محرم شده است.21

در ابتدای جحفه از سمت مدینه منوره، مسجدی واقع است به نام «مسجدالنبی» و در آن سوی جحفه، مسجدالأئمه. میقات فعلی که مسجد جدیدی است و توسط حکومت سعودی بنا شده، در کنار آثار مسجدالائمه و در فاصله کمی از روستای قدیم جحفه بنا شده و فاصله آن تا جاده مکه ـ مدینه 9 کیلومتر می باشد. آن سوی مسجد، آثاری از قصر علیا که ظاهراً از آثار دوره عبّاسی است به نظر می رسد.

ساکنان امروز جحفه را قبائلی زبید که با عوف آمیخته اند، تشکیل می دهند.22


دانلود با لینک مستقیم


مقاله میقات جحفه

مقاله دفاع مشروع

اختصاصی از فی فوو مقاله دفاع مشروع دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله دفاع مشروع


مقاله دفاع مشروع

تعداد صفحات :17

 

 

 

 

 

 

 

 

کلیات

بهنگامیکه میکربی وارد بدن میشود یاخته های سفید با مهمانان ناخوانده ای که وارد بدن شده اند به مبارزه میپردازند و بدن در مقابل مرض دفاع مینماید . بنابراین میتوان گفت که اصولا دفاع امری مشروع است ولی براحتی در مییابیم که این مشروعیت مطلق و غیر محدود نمیتواند باشد انسانی که در جامعه بزندگی ادامه میدهد ناگزیر است محدودیت هائی را بپذیرد که از جمله این محدودیت-ها محدودیت دفاع از خویش است چه توسل به دفاع مشروط خواهد بود باینکه در مقام دفع خطر از خود و یا حفظ حقوق و منافع خود خطری را متوجه دیگری ننموده و به حقوق و منافع دیگران زیان و آسیبی نرسانیم در غیر اینصورت تردیدی نیست که انسان خود مرتکب عملی شده که جرم بوده و قابل تعقیب خواهد بود . شاید چنین به نظر رسد که در قوانین ما که قانونگذار موارد دفاع مشروع را احصاء نموده است به خاطر آن بوده که ما جز در موارد مشخص شده حق دفاع از خویش را نداشته باشیم حال آنکه بشرحیکه گذشت بداهت مشروعیت دفاع بحدی است که فقط قانون گذار در مورادیکه ممکن بوده مشروعیت دفاع مورد تأمل قرار گیرد ، با وضع قانون در جلب رفع شبهه و تردید گام برداشته است به عبارت دیگر مشورعیت مورد نظر قانونگذار مشروعیت نفس دفاع که امری ذاتی و طبیعی است نبوده بلکه در مقام اعلام مشروعیت اعمالی است که اگر در غیر از موارد دفاع اعمال گردد مجرمانه محسوب خواهد شد در همین جاست که مشاهده میشود عده ای بعنوان ((دفاع مشورع)) انتقاد نموده و آن را جامع و مانع ندانسته و عناوین دیگری از قبیل ((دفاع مجرمانه مشروع )) یا ((جرائم مشروع))و یا ((جرائم مجاز)) بکار برده اند .

 

فلسفه مشروعیت دفاع

فلسفه مشروعیت دفاع یا دفاع مشروع در طول تاریخ بطرق مختلف توجیه شده است عده ای معتقدندکه چون حیات حق طبیعی است هرگاه این حق به خطر افتاد دفاع هم در مقابل آن طبیعی خواهد بود لذا دفاع از حقوق طبیعی افراد است این نظر از این حیث قابل دفاع نخواهد بود که می بینیم در مقررات فعلی دفاع در مقابل حقوق غیر طبیعی نیز اغلب جایز شمرده شده در حالیکه اگر پیرو نظر طبیعی بودن دفاع باشیم میبایست آنرا فقط درمقابل حقوق طبیعی جایز بدانیم .

عده ای حق دفاع و مشروعیت آنرا از نظر قرار داد اجتماعی و نقض آن مورد مطالعه قرارمیدهند و بالاخره عده ای باستناد لزوم جبران بدی با بدی مشروعیت دفاع را توجیه مینمایند هگل فیلسوف آلمانی معتقد است که ((حمله نفی حق است و دفاع نفی این نفی و بنابراین اثبات حق )) طرفداران این نظر معتقدند که عادلانه ترین سزای بدی جبران آن از طریق دفاع است و بدین ترتیب نظم جامعه برقرار خواهد شد نظریه دیگری که در این مورد وجود دارد نظریه تعارض دو حق است بدین توجیه که حقوق شخص که مورد تعرض قرارگرفته میبایست نسبت به حقوق شخص متعرض بیشتر مورد توجه و حمایت قرار گیرد .

 

 

 

مقررات قانونی موجود درباره دفاع مشروع

بدواًبذکر ماده 41 قانون مجازات عمومی سابق پرداخته تفاوتهای موجود در آن را با مقررات اصلاحی جدید بررسی مینمائیم :

ماده 41 قانون مجازات عمومی سابق چنین بوده (( هر کسی که بر حسب ضرورت برای دفاع و حفظ نفس یا ناموس خود مرتکب جرمی شود مجازات نخواهد شد و همچنین است کسی که بواسطه اجبار و برخلاف میل خود مجبور به ارتکاب جرم گردیده و احتراز از آنهم ممکن نبوده است مگر در مورد قتل که مجازات مرتکب تا سه درجه تخفیف داده خواهد شد .))

ماده 43 جدیدالتصویب قانون مجازات عمومی چنین مقرر میدارد : هر کس درمقام دفاع از نفس و یا عرض و یا ناموس و یا مال خود یا دیگری و یا آزادی تن خود یا دیگری در برابر هرگونه تجاوز فعلی یا خطر قریب الوقوع عملی انجام دهد که جرم باشد در صورت اجتماع شرایط زیر قابل تعقیب و مجازات نخواهد بود :

1- دفاع با تجاوز و خطر متناسب باشد .

2- توسل به قوای دولتی بدون فوت وقت عملا ممکن نباشد و یا مداخله مزبور در رفع تجاوز و خطر مؤثر واقع نشود .

3- تجاوز و خطر ناشی از تحریک خود شخص نباشد .

تبصره وقتی دفاع از نفس ویا ناموس و یا عرض و یا مال و یا آزادی تن دیگری جائز است که او ناتوان از دفاع بوده و تقاضای کمک کند و یا در وضعی باشد که امکان استمداد نداشته باشد .

ماده 44 قانون مجازات عمومی :((مقاومت با قوای تأمینی و انتظامی در مواقعی که مشغول انجام وظیفه خود باشند دفاع محسوب نمیشود ولی هرگاه قوای مزبور از حدود وظیفه خود خارج شوند و حسب ادله و قرائن موجود خوف آن باشد که عملیات آنان موجب قتل یا جرح یا تعرض به عرض یا ناموس گردد در این صورت دفاع جایز است .))


دانلود با لینک مستقیم


مقاله دفاع مشروع

مقاله تعارض قوانین

اختصاصی از فی فوو مقاله تعارض قوانین دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله تعارض قوانین


مقاله تعارض قوانین

تعداد صفحات :72

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کلیات تعارض قوانین

مفهوم و عوامل پیدایش تعارض قوانین

مسئلة تعارض قوانین هنگامی مطرح می‌شود که یک رابطة حقوق خصوصی به واسطة دخالت یک یا چند عامل خارجی به دو یا چند کشور ارتباط پیدا کند. در چنین مواردی باید دانست قانون کدام یک از این کشورها بر رابطة حقوقی مورد نظر حکومت خواهد کرد.

علت بروز تعارض قوانین دخالت یک یا چند عامل خارجی است. توضیح آنکه اگر یک رابطة حقوقی تنها به یک کشور مربوط شود چنانکه مسئلة ازدواج دو نفر از اتباع ایران مطرح باشد و محل انعقاد نکاح نیز در ایران باشد، این رابطة حقوقی تابع حقوق داخلی خواهد بود چرا که هیچ عامل خارجی در آن دخالت ندارد. اما همین که یک عامل خارجی در یک رابطة حقوقی دخالت داشته باشد، چنانکه محل انعقاد عقد در خارج ایران یا فرضاً یکی از طرفین عقد خارجی باشد در آن صورت با مسئلة تعارض قوانین مواجه خواهیم بود.

نکتة دیگری که در اینجا باید تذکر داده شود آن است که مسئلة تعارض قوانین تنها در مرحلة اعمال و اجرای حق مطرح می‌شود و منطقاً مسبوق به مسئله داشتن حق یا اهلیت تمتع است همان گونه که مسئلة اهلیت تمتع نیز منطقاً مسبوق به تابعیت است.

چنانچه شخصی در روابط بین المللی از حقی مرحوم شده باشد مسئلة تعارض مطرح نخواهد شد، زیرا تعارض قوانین هنگامی بوجود می‌آید که فردی در زندگی بین المللی دارای حقی باشد و مطلوب ما تعیین قانون حاکم بر آن حق باشد. به طور مثال، هر گاه بیگانه‌ای به موجب قانون کشور متبوع خود حق طلاق نداشته باشد نمی‌تواند در کشورهایی که حق طلاق در قوانین موضوعه‌شان شناخته شده است این حق را به موقع اجرا گذارد یا فرضاً بیگانه‌ای که دولت متبوعة او تعدد زوجات را در قانون خود نشناخته است نمی‌تواند در ایران از حق داشتن بیش از یک زوجه (مواد 1048 و 1049 قانون مدنی) استفاده کند. در این قبیل موارد اساساً تعارضی به وجود نمی‌آید تا حل آن مورد داشته باشد زیرا تعارض در صورتی مصداق پیدا می‌کند که حقی موجود باشد و بخواهیم از بین قوانین متفاوت قانون صلاحیتدار را در مورد آن اجرا کنیم. بدیهی است در صورت موجود نبودن حق (عدم اهلیت تمتع) تعارض قوانین که مربوط به اعمال حق است موضوعاً منتفی خواهد شد.

عوامل پیدایش تعارض قوانین

عامل اول – توسعة روابط و مبادلات بین المللی : مسئلة تعارض قوانین در صورتی می‌تواند مطرح شود که یک رابطة حقوقی به دو یا چند کشور ارتباط پیدا کند. زیرا همان گونه که ملاحظه شد چنانچه این رابطة حقوقی به هیچ وجه مربوط به کشورهای خارجی نباشد و تمام عناصر آن در قلمرو یک کشور واحد قرار گرفته باشد.

مسئلة تعارض قوانین به وجود نخواهد آمد چرا که در این فرض، مسئله در قلمرو حقوق داخلی است.

در دورانی که افراد بیشتر در چهار دیواری کشور خود محصور بودند مسئلة تعارض قوانین به ندرت مطرح می‌شد اما همین که امکان گسترش روابط خصوصی افراد در زندگی بین المللی به وجود آمد و دولتها نیز به توسعة مبادلات بین المللی مبادرت کردند پیدایش و توسعة تعارض قوانین امکان پذیر شد.

عامل دوم – اغماض قانونگذار ملی و امکان اجرای قانون خارجی:

شرط ضروری دیگر برای وجود تعارض قوانین آن است که قانونگذار و قاضی یک کشور تساهل و اغماض داشته باشند و در پاره‌ای از موارد قبول کنند که قانون کشور دیگری را در خاک خود اجرا نمایند.

عامل سوم – وجود تفاوت بین قوانین داخلی کشورها : سومین شرطی که برای پیدایش تعارض قوانین ضرورت دارد این است که در خصوص یک مسئله حقوقی واحد که با دو یا چند کشور ارتباط پیدا می‌کند در قوانین داخلی این کشورها احکام متفاوتی وجود داشته باشد. زیرا چنانچه راه حل قوانین کشورهای مختلف یکسان باشد دیگر انتخاب این یا آن قانون به خصوص عملاً بی‌فایده خواهد بود. به همین دلیل هر گاه قواعد مادی کشورهای مختلف یکنواخت شود تعارض قوانین مصداقی پیدا نخواهد کرد.

پاره‌ای از قوانین که احتمالاً به صورت متعارض جلوه گر می‌شوند و باید از بین آنها انتخاب به عمل آید عبارت اند از :

قانون کشور متبوع شخص

قانون اقامتگاه

قانون محل وقوع شی‌ء

قانون محل انعقاد قرار داد

قانون محل وقوع جرم

قانون محل تنظیم سند

قانون محل اجرای تعهد

قانون کشور متبوع دادگاهی که به دعوی رسیدگی می‌کند.

رابطة بین تعارض قوانین و تعارض دادگاه‌ها

در روابط بین المللی علاوه بر مسئلة تعارض در صلاحیت قوانین، که مفهوم و شرایط پیدایش آن اجمالا مورد بررسی قرار گرفت، صورت دیگری از تعارض وجود دارد که عبارتست از تعارض در صلاحیت دادگاه‌ها. این تعارض هنگامی که پیش می‌آید که یک عامل خارجی در دعوایی وجود داشته باشد و این پرسش به میان آید که آیا دادگاه ایرانی برای رسیدگی به دعوای صلاحیت دارد یا دادگاه خارجی؟ به طور مثال، هر گاه در مورد مالی که در خارج ایران واقع است دعوایی مطرح شود باید دید دادگاه ایران برای رسیدگی به آن واجد صلاحیت است یا دادگاه خارجی.

باید متذکر شویم که حل مسأله تعارض دادگاهها مقدم بر حل مسئلة تعارض قوانین است چه دادگاه باید قبل از تعیین قانون حاکم بر دعوی نسبت به صلاحیت یا عدم صلاحیت خود اظهار نظر کرده باشد.

به علاوه تذکر این نکته ضروری است که صلاحیت دادگاه کشور الزاماً همراه با صلاحیت قانون آن کشور نیست، یعنی هر گاه در دعوایی دادگاه یک کشور واجد صلاحیت باشد این صلاحیت با صلاحیت قانون کشور متبوع دادگاه ملازمه ندارد مثلا در دعاوی مربوط به احوال شخصیة بیگانگان دادگاههای ایران صلاحیت دارند ولی قانون ایران صلاحیت ندارد (مادة 7 قانون مدنی)، مگر اینکه مسئله با نظم عمومی ارتباط پیدا کند که در این حالت دادگاه ایران مکلف است نسبت به ماهیت دعوی قانون ایران را به موقع اجرا گذارد.

اصطلاحات تعارض قوانین

الف – صلاحیت قانونگذار و صلاحیت قضایی

در علم تعارض قوانین مقصود از صلاحیت قانونگذاری تشخیص قانونی است که از بین قوانین متعارض باید بر موضوع معینی حکومت کند.

منظور از صلاحیت قضایی تشخیص دادگاهی است که صلاحیت رسیدگی به موضوع معینی را دارد.

قاضی باید قبل از حل مسئلة تعارض قوانین مسئله تعارض دادگاهها را حل کند و در مورد صلاحیت یا عدم صلاحیت خود اظهار نظر نماید.

ب – قواعد حل تعارض و قواعد مادی

در تعارض قوانین معمولاً بین دو دسته از قواعد تفاوت قایل میشوند که این دو دسته عبارت اند از قواعد حل تعارض و قواعد مادی.

قواعد حل تعارض یا قواعد تعارض قوانین قواعدی است که تنها به تعیین قانونی که باید بر موضوع معینی حکومت نماید اکتفا میکنند و مسئلة مطروحه را مستقیماً حل نمی کنند. مثلاً قاعدة مندرج در مادة 7 قانون مدنی ایران که مقرر می دارد: «اتباع خارجه مقیم در خاک ایران از حیث مسائل مربوطه به احوال شخصیّه و اهلیّت خود و همچنین از حیث حقوق ارثیه در حدود معاهدات مطیع قوانین و مقررات دولت متبوع خود خواهند بود.» یک قاعدة حل تعارض است. زیرا فقط به تعیین قانون صلاحیتداری که در دعاوی مربوط به احوال شخصیة بیگانگان باید حکومت کند مبادرت می نماید و قانون ملی آنان را لازم الاجرا می شناسد بدون آنکه دعاوی مطروحه را مستقیماً حل کند.

قواعد مادی یا قواعد اساسی عبارت از قواعدی است که مربوط به اصل دعوی بوده و مستقیماً مسئله متنازع فیه را حل می کنند، بدون اینکه برای رفع اختلاف و حل دعوی به قانون دیگری ارجاع نمایند. برخلاف قواعد حل تعارض، قواعد مادی جزو حقوق داخلی هر کشور به شمار می آیند. مثلاً قواعدی که شرایط و آثار نکاح و یا سن کبر را معین می کنند جزو قواعدی مادی هستند. در مثال مربوط به ماده 7 قانون مدنی ایران پس از اینکه مسئله تعارض قوانین بر مبنای قواعد دسته اول (قواعد حل تعارض) حل شد، در مرحلة دوم (یعنی مرحلة دخالت قواعد مادی) قاضی ایران بایستی به قانون کشور متبوع بیگانگان یعنی به قواعد حقوق داخلی کشور متبوع آنان رجوع کند و راه حل مسئله را در آن جستجو کند.

ج – دسته های ارتباط

از آنجا که مسائل مطروحه در روابط بین المللی معمولاً مسائل مشخص و خاصی هستند و قواعد حل تعارض ناظر بر مفاهیم کلی است، بنابراین در علم تعارض قوانین به منظور طرح درست مسائل و یافتن راه حل صحیح آنها روابط حقوقی متجانس را در دسته هایی که آنها را دسته های ارتباط می گویند تقسیم می کنند. مثلاً مفاهیمی مانند احوال شخصیه، اموال و قراردادها دسته های ارتباط نام دارند. زیرا هر دسته ای از دسته های ارتباط با قانونی خاصی که به وسیلة قواعد تعارض قوانین معین شده است ارتباط پیدا می کند. مثلاً احوال شخصیه یک دستة ارتباط است زیرا با قانون ملی افراد (قانون کشور متبوع شخص) ارتباط دارد و اموال با قانون محل وقوع آنها و قراردادها با قانون حاکمیت اراده (قانونی که مورد نظر طرفین قرارداد است) و یا قانون محل انعقاد قرارداد ارتباط پیدا می کنند (مواد 6و 7 و 966 و 968 قانون مدنی ایران احوال شخصیه را تابع قانون ملی، اموال را تابع قانون محل وقوع آنها و تعهدات قراردادی را تابع قانون محل انعقاد عقد و قانون حاکمیت اراده قرار داده است).

اصطلاح دسته های ارتباط از آن جهت اهمیت دارد که مسائل حقوقی مطروحه، چنانکه گفتیم، مسائل مشخصی هستند و قاضی در صورتی می تواند آنها را به طور صحیح حل کند که هر مسئله ای را در یک دستة ارتباط داخل کند تا بتواند قانون حاکم بر آن را تعیین کند. Qualification نامیده میشود. مثلاً قاضی ایرانی ممکن است با این مسائل مواجه شود که فلان شخص آیا واجد اهلیت است یا محجور است، آیا فلان ازدواج صحیح است یا باطل، آیا فلان شخص مکلف به پرداخت نفقه به فلان شخص دیگر است یا نه، آیا فلان شخص از ماترک فلان متوفی ارث می برد یا نه و سهم الارث او چقدر است. در تمام این موارد و موارد مشابه آن قاضی باید ابتدا تشخیص دهد که مسئله متنازع فیه داخل در کدام یک از دسته های ارتباط است تا پس از آن بتواند با رجوع به قاعدة حل تعارض قانون صلاحیتدار را که ممکن است قانون کشور متبوع قاضی و یا یک قانون خارجی باشد تعیین و به موقع اجرا گذارد.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله تعارض قوانین

مقاله مصونیت پارلمانی

اختصاصی از فی فوو مقاله مصونیت پارلمانی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله مصونیت پارلمانی


مقاله مصونیت پارلمانی

تعداد صفحات :112

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مقدمه:

مقدمتاً پیرامون موضوع مصونیت پارلمانی می بایست اصل مصونیت را مورد بررسی قرار داده اصولاً مصونیت یک وضعیت استثنائی و خاصی است که تحت شرایطی ضرورتشان احساس می گردد و این موضوع در طبیعت هم جریان دارد. که موجود تحت شرایطی از یک نوع مصونیت برای ادامه زندگی برخوردار می شود که هر چند جای بحث زیست شناسی در اینجانب نیست بطور مثال بعضی از موجودات در حین تولد و زمانی پس از آن از یک نوع مصونیت در مقابل بعضی از بیماریها برخوردار میگردند که در بقای آن موجود اثر فراوان دارد.

اما در بحث مصونیت ابتدا مجبوریم کمی راجع به حاکمیت و نشانی آن صحبت کنیم تا ضرورت مصونیت و چگونگی اعمال آن آشکار گردد پس ببینیم در حقوق ایران با توجه به نوع حاکمیت چگونه مصونیتی می بایست باشد و چگونه عمل می شود.

در مورد حاکمیت ابتدا در اصل پنجاه و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طریقی که در اصول بعد می آید اعمال می کند . مجموعاً علما و دانشمندان تعریفی که از حاکمیت می کنند آن را عبارت از قدرت برتر فرماندهی اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر است هنگامی که گفته می شود دولت حاکم است بدین معنی است که در حوزه اقتدارش دارای نیرویی است خود جوش که از نیروی دیگری برنمی خیزد و قدرت دیگری که بتواند با او برابری کند وجود ندارد.

در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی را نمی پذیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی کند هر گونه صداقتی از اوست ولی صلاحیت او از نقش وجودی او برمی‌آید در مفهوم دولت کشور و حاکمیت توامانند یعنی بدون وجود حاکمیت دولت کشور موجودات ندارد و بدون دولت کشور حاکمیت مطرح نیست. نفی یکی نفی دیگری را بدنبال می آورد.

قابل ذکر است در کشورهایی همچون ایران قدرت حاکمیت با قدرت دولت 2 مقوله جداگانه است یعنی تعریف فوق که از دانشمندان غربی میباشددر بسیاری موارد دولت بطور مستقل از حاکمیت جدا بود و هر وقت خواست حاکمیت اظهار قدرت نماید از دکتر محمد مصدق دوران آقای خاتمی جدایی حاکمیت از دولت کاملاً محسوس است که این موضوع در پایان هم تأثیر خود را بجا گذاشته که در آینده بدان می پردازیم.

 

ریشه مفهوم حاکمیت و تحولات تاریخی آن

مفهوم حاکمیت در آغاز پیدایش، جوهره سیاسی داشت و مدتها بعد از آن تعبیر حقوقی شد.

در حقوق ایام باستان دو جنبه مشخص را در آن بطور واضح می توانیم دید: استقلال و انحصار. استقلال در برابر نیروها و دولتهای خارجی و انحصار قدرت در رابطه با گروهها و افراد داخلی.

یکی از حقوق دانان کلاسیک حاکمیت را اینطور تعریف می نماید ‹‹مردمی آزادند که زیر انقیاد قدرت مردمی دیگر نباشند.››

لکن ظهور مفهوم حاکمیت با کلیه ابعاد و وجوه امروزی متعلق به دوره ای است که در اثر سیر تحول اجتماعی جوامع نظام فئودالیه فرو می پاشد و قدرت فئودال از شکل پراکنده و پخش شده آن در شبکه پیچیده ای از روابط سیاسی، بسوی تمرکز و تجلی حکومت مرکزی حرکت می کند در نظام فئودالی هیچ واحد قدرتمندی نمی توانست در برابر واحد دیگر ادعای حاکمیت داشته باشد. چرا که ویژگی نظام فئودال ایجاب می کرد که قدرتمندان با ارتباط متقابل و سلسله مراتب زندگی کنند و در حقیقت دو قدرت با خصیصه فئودالی در جوامع سیاسی و وجود داشت یک قدرت امپراطور آنگاه قدرت کلیسایی در حقیقت دو قدرت لازم و ملزوم یکدیگر بودند نه دو قدرت کاملاً جداگانه که اهم صور حاکمیت در طول تاریخ غرب بویژه در جامعه فرانسه بقرار زیر است.

 

نظریه حاکمیت مطلق:

پادشاهان فرانسه سه هدف را توامان دنبال می کردند: طرد ادعاهای امپراطوری مقدس رمی ژرمنی و تثبیت استقلال خود در برابر پاپ و سرانجام رفع موانعی که هنوز اربابان فئودال در برابر قدرت مستقیم شاه بوجود می آورند. برای تحقق اهداف سه گانه بالا می بایستی شرایط لازم اقتدار برای سلطان، از رهگذر توجیه و تبیین فلسفی و حقوقی فراهم می آمد و آن اقتدار برتر در داخل قلمرو سلطنت و اقتدار برابر در مقابل قدرت های خارجی بود حاکمیت با نیروی برتر به کسی تعلق داشت که نظر به هیچ نیروی خارجی تن در نمی داد و در برابر هیچ مقامی سر فرود نمی آورد ولی نسبت به رعایا و اعضای جامعه تحت تسلط خود اقتدار انجام هرگونه کاری را داشت.

حقوق الهی منشأ ماوراء الطبیعه ای حاکمیت مطلب، اقتدار سلطان را تضمین می کرد لذا نخستین نمود حاکمیت مطلق ، قدرت نامحدود و انحصاری پادشاه بموجب حقوق ازلی کلیه نیروهای دولت کشور را در اختیار داشت و اراده های داخلی و خارجی نمی توانست در برابر ارادة او مقاومت کند.

لویی پانزدهم پادشاه فرانسه در سال 1770 در بیانیه ای چنین اعلاممی کرد اقتداری که پادشاهان دارند به نمایندگی از سوی باریتعالی است بر قدرت ، خداست نه مردم پس پادشاهان در برابر خداوند مسئول قدرتی هستند که به آنها عطا کرده است.

 

نظریه حاکمیت مردم

نخستین بار از آغاز قرن وسطی بوسیله اندیشمندان کاتولیک نظریه سن توماداکن و پیروانش عنوان شد سپس در فواخنای تاریخ و زمان توسط مخالفان نظام سلطنتی توسعه گرفت.

بلارمن الهی دان کاتولیک در قرن هفدهم با تکیه بر اصل تساوی انسانها می گفت : دلیلی وجود ندارد که در انبوه انسانهای برابر ، یکی بر دیگران تسلط داشته باشد : پس قدرت متعلق به همه است.

در این سیاق فکری ، با تکیه بر اصل دمکراسی مطلق توده های شهروندان بمثابه سرچشمه و مرکز قدرت شناخته شده اند . ‹‹ مردم›› عبارتند از جمع افراد تشکیل دهنده جامعه. هر یک از شهروندان ،‌ دارای حق اساسی مشارکت برای صورتبندی اراده حاکم است . حاکم یعنی حاصل جمع افرادی که هیات اجتماع را تشکیل می دهند. پس هر فرد مبلغی از این قدرت حاکم را به تناسب تعداد اعضای جامعه دارا است . نتیجه آنکه ، حقوق مجموعه قواعدی است که پاسخگوی نیازهای اکثریت باشند. قانون خصلت فراگیری وکلی و همیشگی ندارد بلکه وسیله فرامانروائی حاکم در راه ارضای منافع فوری اکثریت به شمار می آید . این همان نظریه ای است که به «حاکمیت تقسیم شده» نیز شهرت یافته است . با آنکه دکترین حاکمیت مردم، از لحاظ سازمانبندی دستگاههای حاکم شکل حکومت، نحوه گزینش و ارتباط بین قوای مملکت ، اصول و قواعد و هنجارهایی بوجود می آورد که نتیجه منطقی اینگونه طرز تلقی است معذلک ، به آن معنی نیست که یکسره حاکمیت مطلق را نفی کند بلکه قائل به جابجایی آن است . دارنده سرچشمه حاکمیت ، حتی بصورت مطلق آن بجای آنکه شهریار یا دستگاه دولتی باشد ، هیات جامعه ای است ، مرکب از افراد عضو.

 

نظریه حاکمیت ملی

این نظریه بین سالهای 1789تا 1791 توسط مجالس مؤسسان انقلابی فرانسه ابداع شد. نخستین عکس آن در ماده 3 اعلامیه حقوق بشر و شهروند سال 1789 است که به عنوان اساس نوین حاکمیت ملی، بشرح زیر اعلام گردید :«ریشه هر گونه حاکمیتی اساساً در ملت قرار دارد ، هیچ هیأت یا فردی نمی تواند اقتداری را که ناشی از ملت نباشد ، اعمال کند » . لذا حاکمیت که عبارت از مجموع قدرتهای دولت-کشور است ، متعلق به کلیتی است بنام ملت. ملت شخصیت حقوقی و متمایز از کسانی است که آن را تشکیل می دهند.

موجودی واقعی است متفاوت از افراد گروهها و طبقات ، انتزاعی است از جمعیت ساکن در قلمرو یک دولت - کشور که حاکمیت از آن اوست و توسط نمایندگان او اعمال میگردد.

اندیشه اولیه وضع کنندگان این نظریه ، خلع پادشاه از قدرت مطلقه فرمانروائی و اعطای آن ملت بود ، تا موافق اصول قانون اساسی بوسیله دستگاههای حکومتی اعمال شود و سلطنت مشروطه و آزادمنش بجای سلطنت مطلق بنشیند.

در قانون اساسی سال 1791 ویژگی حاکمیت ملی بطریق زیر بیان گردید : «حاکمیت ، واحد ، بخش ناپذیر و غیر قابل انتقال است و به ملت تعلق دارد . هیچ بخشی از مردم و هیچکدام از افراد ، نمی تواند اعمال آن رابخود اختصاص دهد».

 

ماهیت واقعی حاکمیت در حقوق

با عنایت به سیر تاریخی مفهوم حاکمیت و بروات های گوناگون به نتایج زیر می رسیم.

مقدمه:

مقدمتاً پیرامون موضوع مصونیت پارلمانی می بایست اصل مصونیت را مورد بررسی قرار داده اصولاً مصونیت یک وضعیت استثنائی و خاصی است که تحت شرایطی ضرورتشان احساس می گردد و این موضوع در طبیعت هم جریان دارد. که موجود تحت شرایطی از یک نوع مصونیت برای ادامه زندگی برخوردار می شود که هر چند جای بحث زیست شناسی در اینجانب نیست بطور مثال بعضی از موجودات در حین تولد و زمانی پس از آن از یک نوع مصونیت در مقابل بعضی از بیماریها برخوردار میگردند که در بقای آن موجود اثر فراوان دارد.

اما در بحث مصونیت ابتدا مجبوریم کمی راجع به حاکمیت و نشانی آن صحبت کنیم تا ضرورت مصونیت و چگونگی اعمال آن آشکار گردد پس ببینیم در حقوق ایران با توجه به نوع حاکمیت چگونه مصونیتی می بایست باشد و چگونه عمل می شود.

در مورد حاکمیت ابتدا در اصل پنجاه و ششم قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمی تواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد و ملت این حق خداداد را از طریقی که در اصول بعد می آید اعمال می کند . مجموعاً علما و دانشمندان تعریفی که از حاکمیت می کنند آن را عبارت از قدرت برتر فرماندهی اعمال اراده ای فوق اراده های دیگر است هنگامی که گفته می شود دولت حاکم است بدین معنی است که در حوزه اقتدارش دارای نیرویی است خود جوش که از نیروی دیگری برنمی خیزد و قدرت دیگری که بتواند با او برابری کند وجود ندارد.

در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی را نمی پذیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی کند هر گونه صداقتی از اوست ولی صلاحیت او از نقش وجودی او برمی‌آید در مفهوم دولت کشور و حاکمیت توامانند یعنی بدون وجود حاکمیت دولت کشور موجودات ندارد و بدون دولت کشور حاکمیت مطرح نیست. نفی یکی نفی دیگری را بدنبال می آورد.

قابل ذکر است در کشورهایی همچون ایران قدرت حاکمیت با قدرت دولت 2 مقوله جداگانه است یعنی تعریف فوق که از دانشمندان غربی میباشددر بسیاری موارد دولت بطور مستقل از حاکمیت جدا بود و هر وقت خواست حاکمیت اظهار قدرت نماید از دکتر محمد مصدق دوران آقای خاتمی جدایی حاکمیت از دولت کاملاً محسوس است که این موضوع در پایان هم تأثیر خود را بجا گذاشته که در آینده بدان می پردازیم.

 

ریشه مفهوم حاکمیت و تحولات تاریخی آن

مفهوم حاکمیت در آغاز پیدایش، جوهره سیاسی داشت و مدتها بعد از آن تعبیر حقوقی شد.

در حقوق ایام باستان دو جنبه مشخص را در آن بطور واضح می توانیم دید: استقلال و انحصار. استقلال در برابر نیروها و دولتهای خارجی و انحصار قدرت در رابطه با گروهها و افراد داخلی.

یکی از حقوق دانان کلاسیک حاکمیت را اینطور تعریف می نماید ‹‹مردمی آزادند که زیر انقیاد قدرت مردمی دیگر نباشند.››

لکن ظهور مفهوم حاکمیت با کلیه ابعاد و وجوه امروزی متعلق به دوره ای است که در اثر سیر تحول اجتماعی جوامع نظام فئودالیه فرو می پاشد و قدرت فئودال از شکل پراکنده و پخش شده آن در شبکه پیچیده ای از روابط سیاسی، بسوی تمرکز و تجلی حکومت مرکزی حرکت می کند در نظام فئودالی هیچ واحد قدرتمندی نمی توانست در برابر واحد دیگر ادعای حاکمیت داشته باشد. چرا که ویژگی نظام فئودال ایجاب می کرد که قدرتمندان با ارتباط متقابل و سلسله مراتب زندگی کنند و در حقیقت دو قدرت با خصیصه فئودالی در جوامع سیاسی و وجود داشت یک قدرت امپراطور آنگاه قدرت کلیسایی در حقیقت دو قدرت لازم و ملزوم یکدیگر بودند نه دو قدرت کاملاً جداگانه که اهم صور حاکمیت در طول تاریخ غرب بویژه در جامعه فرانسه بقرار زیر است.

 

نظریه حاکمیت مطلق:

پادشاهان فرانسه سه هدف را توامان دنبال می کردند: طرد ادعاهای امپراطوری مقدس رمی ژرمنی و تثبیت استقلال خود در برابر پاپ و سرانجام رفع موانعی که هنوز اربابان فئودال در برابر قدرت مستقیم شاه بوجود می آورند. برای تحقق اهداف سه گانه بالا می بایستی شرایط لازم اقتدار برای سلطان، از رهگذر توجیه و تبیین فلسفی و حقوقی فراهم می آمد و آن اقتدار برتر در داخل قلمرو سلطنت و اقتدار برابر در مقابل قدرت های خارجی بود حاکمیت با نیروی برتر به کسی تعلق داشت که نظر به هیچ نیروی خارجی تن در نمی داد و در برابر هیچ مقامی سر فرود نمی آورد ولی نسبت به رعایا و اعضای جامعه تحت تسلط خود اقتدار انجام هرگونه کاری را داشت.

حقوق الهی منشأ ماوراء الطبیعه ای حاکمیت مطلب، اقتدار سلطان را تضمین می کرد لذا نخستین نمود حاکمیت مطلق ، قدرت نامحدود و انحصاری پادشاه بموجب حقوق ازلی کلیه نیروهای دولت کشور را در اختیار داشت و اراده های داخلی و خارجی نمی توانست در برابر ارادة او مقاومت کند.

لویی پانزدهم پادشاه فرانسه در سال 1770 در بیانیه ای چنین اعلاممی کرد اقتداری که پادشاهان دارند به نمایندگی از سوی باریتعالی است بر قدرت ، خداست نه مردم پس پادشاهان در برابر خداوند مسئول قدرتی هستند که به آنها عطا کرده است.

 

نظریه حاکمیت مردم

نخستین بار از آغاز قرن وسطی بوسیله اندیشمندان کاتولیک نظریه سن توماداکن و پیروانش عنوان شد سپس در فواخنای تاریخ و زمان توسط مخالفان نظام سلطنتی توسعه گرفت.

بلارمن الهی دان کاتولیک در قرن هفدهم با تکیه بر اصل تساوی انسانها می گفت : دلیلی وجود ندارد که در انبوه انسانهای برابر ، یکی بر دیگران تسلط داشته باشد : پس قدرت متعلق به همه است.

در این سیاق فکری ، با تکیه بر اصل دمکراسی مطلق توده های شهروندان بمثابه سرچشمه و مرکز قدرت شناخته شده اند . ‹‹ مردم›› عبارتند از جمع افراد تشکیل دهنده جامعه. هر یک از شهروندان ،‌ دارای حق اساسی مشارکت برای صورتبندی اراده حاکم است . حاکم یعنی حاصل جمع افرادی که هیات اجتماع را تشکیل می دهند. پس هر فرد مبلغی از این قدرت حاکم را به تناسب تعداد اعضای جامعه دارا است . نتیجه آنکه ، حقوق مجموعه قواعدی است که پاسخگوی نیازهای اکثریت باشند. قانون خصلت فراگیری وکلی و همیشگی ندارد بلکه وسیله فرامانروائی حاکم در راه ارضای منافع فوری اکثریت به شمار می آید . این همان نظریه ای است که به «حاکمیت تقسیم شده» نیز شهرت یافته است . با آنکه دکترین حاکمیت مردم، از لحاظ سازمانبندی دستگاههای حاکم شکل حکومت، نحوه گزینش و ارتباط بین قوای مملکت ، اصول و قواعد و هنجارهایی بوجود می آورد که نتیجه منطقی اینگونه طرز تلقی است معذلک ، به آن معنی نیست که یکسره حاکمیت مطلق را نفی کند بلکه قائل به جابجایی آن است . دارنده سرچشمه حاکمیت ، حتی بصورت مطلق آن بجای آنکه شهریار یا دستگاه دولتی باشد ، هیات جامعه ای است ، مرکب از افراد عضو.

 

نظریه حاکمیت ملی

این نظریه بین سالهای 1789تا 1791 توسط مجالس مؤسسان انقلابی فرانسه ابداع شد. نخستین عکس آن در ماده 3 اعلامیه حقوق بشر و شهروند سال 1789 است که به عنوان اساس نوین حاکمیت ملی، بشرح زیر اعلام گردید :«ریشه هر گونه حاکمیتی اساساً در ملت قرار دارد ، هیچ هیأت یا فردی نمی تواند اقتداری را که ناشی از ملت نباشد ، اعمال کند » . لذا حاکمیت که عبارت از مجموع قدرتهای دولت-کشور است ، متعلق به کلیتی است بنام ملت. ملت شخصیت حقوقی و متمایز از کسانی است که آن را تشکیل می دهند.

موجودی واقعی است متفاوت از افراد گروهها و طبقات ، انتزاعی است از جمعیت ساکن در قلمرو یک دولت - کشور که حاکمیت از آن اوست و توسط نمایندگان او اعمال میگردد.

اندیشه اولیه وضع کنندگان این نظریه ، خلع پادشاه از قدرت مطلقه فرمانروائی و اعطای آن ملت بود ، تا موافق اصول قانون اساسی بوسیله دستگاههای حکومتی اعمال شود و سلطنت مشروطه و آزادمنش بجای سلطنت مطلق بنشیند.

در قانون اساسی سال 1791 ویژگی حاکمیت ملی بطریق زیر بیان گردید : «حاکمیت ، واحد ، بخش ناپذیر و غیر قابل انتقال است و به ملت تعلق دارد . هیچ بخشی از مردم و هیچکدام از افراد ، نمی تواند اعمال آن رابخود اختصاص دهد».

 

ماهیت واقعی حاکمیت در حقوق

با عنایت به سیر تاریخی مفهوم حاکمیت و بروات های گوناگون به نتایج زیر می رسیم.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله مصونیت پارلمانی

مقاله زن

اختصاصی از فی فوو مقاله زن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله زن


مقاله زن

تعداد صفحات :40

 

 

 

 

 

 

 

 

 

             

مقدمه

 

 

 

در بینش اسلامی زن و مرد هر دو از یک جان و یک ماده آفریده شده است و در ذات و جوهر تفاوتی با یکدیگر ندارند.بنابراین هر دوی آنها انسان نامیده می شوند و خداوند پس از خلقت آنها،«فتبارک الله احسن الخالقین»به خود گفته است.با وجود اینکه این دو صنف تفاوتی در ذات و جوهر و توانائی رشدیابی و کمال جوئی با هم ندارند، اختلافی در میان آنها مشاهده می شود که پاره ای از آنها لازمه ی بقای نوع آدمی است.تفاوتهای دیگری مانند تفاوت در عقل، در میان این دو صنف مطرح است که انسان را دچار حیرت می کند.اما چگونه ممکن است که خدای باری تعالی برای موجودی ناقص العقل و معیوب تعبیر«فتبارک الله الحسن الخالقین»به کار ببرد؟؟چگونه است که در بعضی از تعابیر دینی، واژه های ناقص العقل و ناقص الایمان به کار رود؟؟در این نوشتار سعی بر این است که برای رفع این شبهه، ضابطه هائی مطرح شود تا بتوان بر اساس آن ضوابط، درباره ی احادیثی این گونه قضاوت و داوری شود.

 

 

 


اما زن در نهج البلاغه:

 

زن در نهج البلاغه ترسیم یک طرح یک بعدی از چهره ی کامل زن در قرآن است.فضای این طرح را جوی آکنده از فتنه های زمانه و دسیسه های سیاسی در بر گرفته است.زنان در نهج البلاغه با عبارتهائی چون عقرب ،ناقص العقل، ناقص الایمان، و ناقص البهره وصف شده اند و مع االسف ، اکثر شارحان در نهج البلاغه نیز در جهت اثبات این مطلب بر آمده اند که زنان در مقام عبودیت، عروج و تکامل، دریافتهای ذهنی و انتزاعات عقلی از مردان ناقصترند.

پس در این میان، آیات قرآنی چه می شود؟؟ مگر نه این است که ملاک شناخت سخنان ائمه در احادیث و دعاها، هماهنگ بودن مفاهیم و معانی آنها با قرآن و کلام الهی است.

قرآن ماهیت زن و مرد را یک چیز می شمارد .بر خورداری آنها از ارزشهای معنوی، مانند ایمان و عمل صالح ، علم ، تقوی ، سبقت در ایمان ،جهاد و هجرت یکسان دانسته است و در کسب صفات عالی انسانی، تفاوتهائی میان آن دو قائل نیست.(در سوره های نساء آیه 1، اعراف آیه 189، زمر6، نمل 97، مجادله 11، حجرات 13، واقعه 10 و 11، نساء 95 ، آل عمران 195، احزاب 35)

توان رشد و کمال جوئی برای هر دو یکسان است و هر دو می توانند به مقامات بلند معنوی و انسانی راه یابند.این چنینی است که زنان مسلمان ما در پی تصویری شایسته از مقام انسانی زن در نهج البلاغه می گردند.

 

 

اما متأسفانه از یک سو، برخی تعابیر موجود در نهج البلاغه، مانند نقصان عقل و نقصان ایمان، این دیدگاه را آسیب پذیر می سازد و از سوی دیگر، تشت و تناقض موجودی در آرای شارحان نهج البلاغه، مانع درک صحیح امام علی(ع) می شود.

این شارحان گاهی با زبان فلسفه و گاه با زبان تاریخ و یا روانشناسی در صدد توجیه عبارات نهج البلاغه بر آمده اند و با هر کلام، زن مسلمان را در این میان متحیر ساخته اند.واقع آن است که درک مردان از روحیه ی زنان درکی تجربی و حصولی است و هنوز مسأله روح زن و ماهیت واقعی وی در پرده ای از ابهام و در نهایت، در پس تأویلات قرآن، مجهول مانده است و عبارات نهج البلاغه در انتظار شارحی راستین است تا باطن آنها را بنماید. بنده نیز به نوبه خود در جستجوی آن هستم که به تصویر راستین کلمات نهج البلاغه دست یازیم و بذر اطمینان را در قلب زن مسلمان متحیر بیفشانیم و اعتلای فکری و روحی زنان مسلمان و هویت انسانی و اسلامی او را به مقصد و مقصود برسانیم نه به شکل سطحی و گذرا ، بلکه به شکلی اصولی، با مسائل نظری و دیدگاههای موجود در باره زن برخورد کنیم و گامی کوچک در مسیر احیای فرهنگ راستین اسلام بردارم و به رسالت خویش در این زمینه عمل کنیم.

برای دستیابی به تصویر راستین کلمات نهج البلاغه، باید این کلمات را از نظر سند و محتوا مورد بررسی قرار دهیم.در بررسی سند، وثاقت راویان و محدثان و وجاهت ناقلان حدیث را بررسی می کنیم و در بررسی محتوا، به مواردی مانند مخالف نبودن حدیث با کتاب خدا و نیز عقل، می پردازیم؛ زیرا اگر حدیثی مخالف کتاب خدا باشد باید کنار نهاده شود.و همچنین اگر مضمون حدیث با ادراک روشن عقل و نیز با حس و وجدان مخالفت داشته باشد پذیرفته نمی شود.

 

 

 

 


اما اول بررسی سند خطبه 79

 

خطبه 79 از زبان امیرالمومنین(ع)، از طریق شریف رضی به صورت مرسل در نهج البلاغه نقل شده است و کلینی نیز این خطبه را از تعدادی از اصحاب، از احمد بن ابی عبدالله از پدرش از کسانی که ذکر کرده اند از حسن بن مختار از ابی عبدالله (ع)، که فرمود: قال امیرالمومنین(ع) فی کلام له...... .سند ضعیفی دارد و بعید نیست که قطعه ای از حدیث مرسل شریف باشد.البته همه اینها حدیث یا بخشی از آن صاحب نظران، در سایر کتابهای حدیثی خود آورده اند که چون اغلب به صورت مرفوع و از ناحیه ائمه دیگر، مانند ابی عبدالله (ع)است که از محل بحث خارج است.بنده خود بر این باورم که این حدیث به احتمام زیاد جعل شده ، چرا که در همه مواردی از آیات و احادیث مبهم توسط امامان شیعه توضیح و تفسیر شده است و محال است که چنین حدیث مبهمی از ناحیه آنها تفسیر نشده است و هیچ روایتی هم در مورد تفسیر این حدیث نداریم!!

اما روایتهائی که از علی (ع)نقل شده است، چنانچه که گفتیم، سندی ضعیف و مرسل دارد و بر فرض دلالت بر مطلوب، فاقد حجیت است و چنان چه سند ضعیف داشته باشد ، دلالت انها بر مدعا، محل بحث است.

 

 

 

 

دلالت خطبه 79

 

استاد محمد تقی جعفری، درباره ی خطبه ی مزبور چنین گفته است:بعضی ها گفته اند که همه خطبه های امیرالمومنین(ع) قطعی سند نیست، یعنی احتمال عدم صدور بعضی از جملات و خطبه ها از امیر المومنین(ع)، یک احتمال منطقی است. همچنین اگر خطبه ای یا جمله ای مخالف صریح عقل سلیم بود، بر روایات و حدیث مقدم است و این از اصول مسلم فقه اسلامی در تعادل و تراجیح است.

در بررسی این خطبه در می یابیم که برخی از عبارات آن، مانند نقص عقل زنان، مخالف قرآن است؛ زیرا در قرآن سبب نابرابری زن و مرد در شهادت،«نسیان» است و نه« نقص عقل».

 

مناسبت تاریخی خطبه 79

 

کلام مزبور را به امیر المومنین(ع)نسبت داده اند، آن هم بعد از جنگ جمل که باب فتنه را در میان مسلمانان گشود و باعث ریختن خون تعداد بی شماری شد.

این جنگ به سبب موضع انفعالی و احساساتی ام المومنین، عایشه، درباره ی علی(ع)در گرفت و تعدادی از اصحاب نیز که با علی(ع)دشمنی داشتند و خیال قدرت در سر می پرورانند و او را کمک و تشویق کرده اند.موقعیت و منزلت عایشه به سبب آنکه همسر رسول خدا(ص)و ام امومنین بود، در نزد عموم مردم بسیار بزرگ و والا شمرده می شد و منشاء تاثیر در عامه مردم بود.

حضرت علی(ع)می خواهد از تأثیر عمومی عایشه بکاهد، لذا در سخنان خود او را فاقد امتیازی بر« دیگر زنان»قرار داد تا مردم بدانند چرا پیروی بی مورد از او به فاجعه انجامید

و چرا او به نصیحت خیر خواهان گوش نکرد و هنگامی که حکم خدا را در باره ماندن زنان پیامبر در خانه به او یادآوری کرد، و به آن وقعی ننهاد و از فتنه ای که اقدانات او را در پی نهراسید.

علی(ع)قصد داشته است به طوری که طعنی مستقیم به عایشه نباشد، توده ی مردم را بینا و بیدار کند لذا شیوه ای را انتخاب کرد که به بیان برخی احکام شرعی ویژه زنان مربوط می شد و آن احکام ،کاستی و نقصانی را در شایستگی و ویژگی های انسانی زن که با مرد یکسان است در پی نداشت،بلکه پرده از چشم مردم بر می داشت تا دریابند که عایشه نیز همچون دیگر زنان است و صلاحیت اینکه مردم از او پیروی کنند، را ندارد و تسلیم تصمیمات و موضع گیری هائی نشود که صرفاً از تمایلات و احساسات شخصی ناشی شده است، نه از قانون و شورا. چنانچه امام علی(ع)در جای دیگر در باره او می فرماید:« اما فالانه فادرکها رأی النساء و ضغن غلا فی صدرها»یعنی:اما آن زن که اندیشه زنانه بر او دست یافت و در سینه اش چون کوره آهن بتافت.از این حدیث به خوبی می توان درک کرد که خطبه حضرت در مورد عقل زنان فقط و فقط خطاب به عایشه بوده است و بس.

 

 

 

بررسی فرازهائی از خطبه«نقص عقل زنان»

 

«اما نقصان عقولهن فشاهده امرأتین کشهادة الرجل و الواحده»:اندکی خردشان بدان خاطر است که گواهی دو زن، همچون گواهی یک مرد است.

بعضی از علمای متعصب با اعتقاد به صحت چنین روایاتی، برتری مردان را از حیث عقلانی قطعی می دانند، اما عده دیگر به توجیح این مسأله روی آورده اند و با تکیه بر مسائل عقلانی و روانشناختی، درباره ی آن سخن گفته و به تحلیل ان پرداخته اند.در اینجا به آرائی که در معنای این حدیث بیان شده است، به اختصار، اشاره می کنیم:

  1. زنان و مردان در عقل علمی مساوی اند و تفاوت آنها در عقل نظری است.عقل نظری، آنچه می کند درباره ظواهر و عوارض و مصلحت اندیشی دنیوی است و درباره ی حقایق و ذوات و معقولات واقعی، جز حدس و گمان و احتمال، کاری از او ساخته نیست، بلکه اغلب در ذهن وسوسه می کند و شک می آورد.اما عقل عملی متوجه حقایق است و حسن نیت و اراده خیر را به انسان می دهد و بنیاد عقاید دینی و اخلاقی را استوار می کند و منشاء ایمان است ، نه تشکیک.بنا براین، آنچه صنف مرد به او می بالد و مغرور می شود، فی نفسه، دارای ارزش نیست و اعتباری بیش از شکل دادن به واحدها و قضایایی که آنها را صحیح تلقی کرده است ندارد.
  2. لبیب بیضون، معتقد است:قدرت تمیز خوب و بد در امور اساسی در همه انسانها هست، ولی در تشخیص خیر و شر در امور فرعی، عنصر مردانه اندکی بر عنصر زنانه ترجیح دارد.
  3. منظور از نقصان عقل، کاستی تعقل(عقل تجربی و اکتسابی) است نه کمبود قوه عقل(عقل موهبتی). و این بدان خاطر است که زنان به خصوص در جامعه قدیم اعراب بیشتر در خانه بودند و کمتر در اجتماع حضور می یافتند و کمتر از مردان دارای تجربه بودند و اگر مردان هم در این شرایط قرار گیرند همین گونه می شود.

 

 

 

در مردان کفه عقل و سنجش و در زنان کفه عشق و احساس و عاطفه و محبت سنگین تر است و سنگینی این کفه در زنان لازمه همسر بودن و مادر بودن آنان در نظام هستی است.

  1. ظرف هویت ذاتی زن و مرد با هم برابر است، ولی خصوصیات ذاتی زن، مانع از ظهور و بروز کامل از این قوه خدادادی است.
  2. عقل به دو نوع انسانی و اجتماعی منقسم می شود که زنان و مردان در عقل انسانی(ما عبدبه الرحمن و اکتسب به الجنان)مساوی اند، ولی در عقل اجتماعی، مردان برتری دارند .

 

 

 

نقد نظریه ی «نقصان عقل زنان»

 

تفاوتهائی که از جنبه ی تعقل میان زن و مرد ادعا شده است، بیشتر منشاء اجتماعی-فرهنگی دارد و عارضه ای زوال پذیر است؛ برای مثال، زنی که در جامعه بسته، خانه نشین شده باشد، بسیاری از مسائل اجتماعی را درک نمی کند و عقل اجتماعی اش شکل نمی گیرد، ولی اگر همان زن از شرایط مساعدی بر خوردار شود متهم به نقص عقل نخواهد بود؛زنان از آن جهت که در تاریخ همیشه مورد ظلم و ستم بوده است و در میدان فعالیت ، حضور پیدا نکرده بودند، عقل اجتماعیشان پرورش پیدا نکرده است و از این جهت عقب تر از مردان نگه داشته شده اند و این به معنای ناتوانی ذاتی زنان نیست، طبیعتی است اگر زن را در خانه حبس و شریط فضل و دانش را از او دریغ کنند، نمی تواند مانند کسی که در جامعه حضور دارد و از رویدادها با خبر است، فهم و درک اجتماعی داشته باشد. پس در این میان میان زن و مرد تفاوتی قائل نیست و اگر مردان را هم در این شریط و خانه نشینی حبس کنند چنین خواهند شد.

اما تفسیر نقصان عقل برابر با نهادن گواهی دو زن با گواهی یک مرد، نمی تواند موجه باشد؛ چون گواهی دادن چندان ربطی به عقل ندارد. درست است که گاهی عاطفه در پدید آمدن انحراف موءثر است ، اما نیرومندی عواطف به معنی کم خردی نیست. عقل با اندیشه و کم خردی سرو کار دارد و گواهی دادن با روءیت صحیح حوادث و امانتداری و راستگوئی و استواری در گزارش صادقانه آنها مرتبط است.پس زنان چون در گذشته کمتر در عرصه اجتماع حضور داشته اند نمی توانستند در مسائل قضاوتی اجتماعی به خوبی مردان قضاوت کنند اما در اکثر جوامع امروزی زنان بیشتر از گذشته در اجتماع حضور دارند این حکم صادق نیست.

باب شهادت، به معقولات ارتباط ندارد و مربوط به عالم محسوسات است. لذا شهادت به معقول، نه جایز است و نه معتبر.بر اساس این ملاحظات است که آیت الله جوادی آملی می گوید: اینکه شهادت دو زن در حکم شهادت یک مرد است، نه برای آن است که زن عقل و درکی ناقص دارد و در تشخیص اشتباه می کند بلکه«ان تفضل احداهما فتذکر احدهما الاخری»یعنی :اگر یکی از آن دو فراموش نمود، دیگری به او تذکر دهد.پس قرآن علت نابرابری زنان و مردان را در شهادت، فراموشی دانسته و هرگز از نقص عقل در این زمینه،مایه نگذاشته است؛زیرا زن مشغول کارهای خانه، تربیت بچه، و مشکلات مادری بوده است و ممکن است صحنه ای را که دیده است را فراموش کند. بنابر این دو نفر باشند تا اگر یکی یادش رفته باشد آن دیگری متذکر شود.

پس این بند از روایت، مخالف قرآن است زیرا در قرآن، سبب نابرابری زن و مرد را در شهادت«نسیان» معرفی شده است نه« نقص عقل»

علاوه بر این، در بسیاری از روایات، از زنان عاقل سخن رفته است، چنانچه خود حضرت علی(ع) می فرماید:«از مشورت با زنان بپرهیزید، جز زنی که که به تجربه، کمال عقلش به ثبوت رسیده است»(بحارالانوار ج 100ص 253 ح 2) پس این روایات و سایر روایاتی که از پیامبر و ائمه در مورد این که با زنان مشورت نکنید مربوط به زن ستیزی نمی شود بلکه همان طور که گفتم زنان آن زمان از نظر عقل اجتماعی به علت خانه نشینی ضعیف بوده اند و بنا بر این روایت مشورت با زنانی که عقل اجتماعی آنها به کمال رسیده است هیچ مشکلی ندارد زنان در جامعه امروز از نظر عقل اجتماعی به کمال خود رسیده اند.

این روایت خد بیانگر این نکته است که زنان می توانند به کمال عقلانی برسند و در بعضی از روایات وارد شده است که خداوند بعضی از زنان را با عقل از دیگران امتیاز داده است(بحار الانوارج 43 ص 34)

گذشته از این روایات، تاریخ نیز شاهد زنان بسیاری بوده است که به کمال رسیده اند و امروزه زنان متفکر کم نیستند. آیا باید آنان را استثناء دانست؟؟ آیا استثناء تا این حد صحیح است؟؟

بنابراین، اگر روایت از معصوم صادر شده باشد آیا می توان به طور عموم گفت که در هیچ یک از امور نباید از زنان پیروی کرد و همه آنها مایه ی فساد و تباهی اند؟؟ اگر این سخن فراگیر و عام باشد، وضع آن همه زنان صالح که در اسلام و در زمان شخص رسول الله(ص)و سایر معصومین(ع) بوده چه خواهد شد؟؟آیا آنها هم مشمول همین مفاهیم خواهند بود؟؟ اگر آنها مستثناء هستند پس ظاهر حدیث مراد نیست، بلکه منظور بعضی از زنان خواهند بود که تربیت اسلامی نیافته و خود را با موازین اسلامی تصبیق نداده اند..

 

 

 

 

انسانهای صالح و شایسته همه مورد عنایت رسول اکرم(ص)و ائمه معصومین(ع)بوده اند و بویژه زنان صالح که رسول خدا(ص) در مقام تمجید و تکریم آنها فرمود:از دنیای شما سه چیز مورد عنایت و علاقه من قرار دارد که یکی از آنها زنان است.زنانی که شخص پیامبر این گونه می ستاید و مورد علاقه و لطف او هستند، چگونه علی (ع) بر خلاف پیامبر(ص) به نکوهش و سرزنش آنها می پردازند؟؟؟

بنابر این با توجه به آنچه اشاره شد یا روایت از مقام معصوم صادر نشده است، چنانچه سند آن خالی از اشکال نیست یا اگر صدور آن درست باشد در دلالت خدشه پذیر است که به آن اشاره کردیم و بر فرض صحت سند و دلالت باید گفت:قطعاً منظور امام علی(ع)عام نبوده است و زنان شایسته و تربیت شده اسلامی خارج از این عموم خواهند بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نتیجه

 

۱)  درباره ی این خطبه نخست باید اصالت نص را بررسی و صحت انتساب آن را به امام علی(ع)ثابت کرد، چنانچه این خطبه از نظر سند چنان شفاف به نظر نمی رسد.

۲)خطبه را باید از نظر دلالت بررسی کرد.در این بررسی ،عباراتی مخالف با مضمون آیات دیده می شود مانند آنچه در علت نابرابری شهادت زن و مرد، بدان اشاره کردیم که این علت، از دیدگاه قرآن، «نسیان» است و از دیدگاه

مطرح شده خطبه«نقص عقل» است. و این نشان دهند عدم صحت حدیث است.

۳) برخی از مطالب مطرح شده در این خطبه خلاف بداهت عقلی است.

۴) اگر خطبه از نظر سند و دلالت از اشکال بری باشد، باید خطبه را با توجه به شرایط زمانی و مکانی صدور آن، بررسی کرد.

۵)برخی معتقدند ستایش ها و نکوهش های موجود در این خطبه، موضعی و مقطعی است و از باب قضیه خارجیه است، نه حقیقیه، و در واقع ناظر به شخص عایشه است نه همه ی زنان.

۶) هر سه محور بررسی شده(عقل، ایمان و ارث)به نقص و کمبود انسانیت زن در قیاس با مرد مرتبط نیست.

۷)موضوع و محمول این روایت، در محورهای سه گانه یاد شده، سازگاری چندانی با هم ندارند و این امری است که علمای حدیث باید به آن پاسخ گو باشند.

 


 مقدمه      

افسانه زندگی زن را غالباً در ادبیات لطیف و شور انگیز و عاشقانه خوانده ایم که این وجود هستی بخش و الهام انگیز در طول تاریخ هنر و ادبیات هر قومی و ملتی از دیر باز سمبل و انگیزه عشق و الهام و آیت لطف و ایثار انگیز پروردگار بوده است هم در غالب پدیده های لطیف زنانه و هم درتجلی عواطف پر مهر مادرانه.

اما این نمودار زیبائی خلقت در ورای دنیای رویائی هنر و وجود حسی و ملموس او در خلاف جهت عشق و قداست هنری مورد بی مهری و ستم و کم توجهی قرار گرفته است و در حالی که همیشه کوله بار سنگین شفقت زندگی را به دوش کشیده است و سنگ زیرین آسیا بوده است.

قرنهای متمادی او را مانند گوهر پر بهائی از بیم دستبرد نامحرمان در لایه از اختفا و اختناق نهان کرده به طوری که راه نفس کشدن را بر او بسته اند.

چه در دنیای قدیم که همانند بردگان، راه نجاتی نداشت و چه اکنون در دنیای جدید علم و دانش و فرهنگ پیشرفته زمان ، هنوز در عرصه جامعه در تظاهرات هنری و عشق و فداکاری که در پرتو واقعی نهاد اوست را به جائی ندارد و به روال گذشته نقشی در فرم یک زن خدمت کار و مطیع آشپزخانه و در قالب یک زن بسیار ساده و معمولی، هنر نمائی بر صحنه نداشت.

 

 

 

اسلام عالی ترین مکتب

از آنجا که قوانین و برنامه های آئین مقدس اسلام بر خلاف سایر نظریات و مکاتیب جهان، از طرف خداوند متعال و مطابق فطرت و نیازهای طبیعی بشر و برای تأمین سعادت مادی و معنوی جامعه وضع و تدوین شده است در تمامی امور و از جمله بهره برداری از غریزه جنسی کاملترین و بی عیب ترین قوانین و برنامه ها می باشد.

چنانچه دانش مند بزرگ«هاولوک الیس»در این زمینه می گوید:«تنها معلمی که مسائل جنسی بشر را با کمال صداقت و پاکی و دقت مورد بررسی قرار داده است پیغمبر اسلام(ص)می باشد»(به نقل از مجله مکتب اسلام، سال7، شماره 1، ص 47)

 

 


زن از دیدگاه پیامبر(ص)

 

در تاریخ جهان مذهبی کسی پیدا نمی شود که مقام جنس لطیف را مانند محمد مصطفی(ص)بالا برده باشد.پیغمبر اسلام روزی برای زنها حقوق قائل شد که زنان از هیچ حقوقی برخوردار نبودند و فرمود«حقوق زنها محترم است و مقدس، مواظب باشید که حقوق زنها محفوظ باشد و از حقوقی که برای آنها تعیین شده است برخوردار باشند»و در جای دیگر می فرماید«بهترین مسلمان کسی است که دارای بهترین رفتار باشند و بهترین مردان در میان شما کسی است که نسبت به زنانشان خوش رفتار باشند»

 

 

پیامبر اسلام (ص)در جای دیگر می فرماید«من دوست دارم از دنیای شما سه چیز را(نماز، محبت زن، عطر)»در اینجا پیغمبر(ص)لذت دنیا را سه چیز دانسته و محبت زنان را قرین نماز که رکن اعظم دیانت اسلام قرار داده است.

و نیز در حجة الوداع در روز غدیر خم که نصب امامت فرمود در حضور هزاران نفر از مسلمین، در ضمن وصایای خود تأکید کرد که وصیت من در مورد زنان آن است که حقوق آنها را رعایت کنید و با آنها به خوبی رفتار کنید.

و فرمود«ای مردان زنان شما بر شما حقی دارند که مبادا آنها را رعایت نکنید که اهل دوزخ می شوید»و حتی در حالت نزاع و وفات آخرین بیان آن حضرت سفارش نماز و زنان بود. و همیشه می فرمود که زن گل خوشبوئی است نه قهرمان ،در هر حال با او مدارا کنید که یار و امانت خدایند.بدیهی است که از این همه توجه و سفارش و التفات از روی شهوت پرستی و نفس شهوانی نبوده است بلکه توجه آن حضرت در باره مقام زن به مرتبت همسری و مادری و رفاقت و موانست با مردان را دارد و وسیله رحمت خداوندی و پدید آورنده نسل بشر است.

بدین جهت تعجب آور نخواهد بود که پروفسور ت.و. آرنولد زندگانی زناشوئی پیغمبر(ص) را ین گونه توصیف کرده و گفته است:«یکی از زیباترین چهره های زناشوئی کاملی است که تاریخ بما نشان میدهد»


دانلود با لینک مستقیم


مقاله زن