زن : در دوراهی زوال مدرنیته و نجات ارزشها
زن مظهر زیبایی و عفاف است و جامع ترین مخلوق دارای احساس و عشق و محبت. او محور گرمابخش خانواده و مونس وفادار شوهر است و با تمام این اوصاف او منحصر به فرد ترین موجود خلقت در لطیف ترین عناصر هستی است و بی شک باید به این داشته های خود افتخار کند.
در مقابل مرد پرورده قدرت و عقل است .طبیعت او نه احساس گرا است و نه حاصل لطافت، او در خلقت جایگاهی غیر از قله رفیع محبت و عشق را کسب می کند زیرا نه او زن است و نه طبیعت زنانه بر مردانگی منطبق می باشد.هر یک جایگاهی دارند و اقتضائات خاص جسمی و روانی خود را می طلبند.
به لحاظ جایگاه ذاتی طبیعت و تمایز بنیادین این دو موجود خلقت ،قواعد اجتماعی نیز از قدیم کارویژه های متفاوتی را میان این دو جنس گذاشته و معیار های متعددی را برای آن تعریف کرده بودند.
سنت های جاهلی اعراب ،آداب وحشی اروپاییان قرون سیاه (قرون وسطی) و بهره کشی هندو های هندوستان بخشی از عصر اجحاف واستثمار زنان است .دورانی که به زمانهای تاریک تاریخ زندگی زنان مربوط می شود و هنوز هم آثار کم و بیش زیادی از آن دوران در لحظه های کنونی بشر قابل مشاهده است.
در نگاه باستانی – ابزاری به زن ،وی وسیله تولید نیروی انسانی،تمیز کردن مرد و محیطش و ابزار تفریح او به شمار می آمد به همین جهت زیاد زاییدن و کمتر صحبت کردن از ملاک های زن خوب به شمار می آمد.همانطور که سیسروس – اندیشمند یونانی- در مورد زن چنین می گوید :«زنان باید در خانه باشند تا مردان در آگورا شور کنند و تصمیم بگیرند که چه چیز برای آنها بهتر است.» همین اعتقاد با مایه های مذهبی در دوران میانه زنان را ابزار لشکر سازی های اروپاییان در جنگ با یکدیگر و سایر اقوام دور و نزدیک می ساخت ،ناپلئون در این مورد می گوید :«باید مادران فرانک را به خوردن و در خانه ماندن ترغیب کنیم تا روزی هم روسیه را ایالتی از فرانسه بدانیم.»
اما این تنها نیمه خالی تاریخ انسان است ،تاریخی که بشریت به کلیت آن می بالد و از آن به نیکی یاد می کند.ظهور اسلام و کشف ارزش حقیقی زن ،جنبه زیبا و بخش برجسته و قابل تقدیر تاریخ است.احترام به زن و احترام به طبیعت و تفاوت های او نقطه ی عطف تاریخ زنان به حساب می آید.
بدعت در تاریخ و اعتقاد به ماده و ابزاری دیدن زن
دنیای غرب بعد از استثمار زن به عنوان ابزار جاروب خانه های فئودال ها و پادشاهان ،به ظاهر به دنبال تجدد و نو زایی رفت و البته جایگاه زنان را نه تنها ارتقاء نداد بلکه مسئولیتی مضاعف برای آنها قایل شد.بدین نحو که زنان را ابزار جاروب خانه و بازار فرض کرد و بنای رنسانس را بر کمر آنها استوار نمود.
زنان بر اساس طبیعت ظریف و لطیف جسمی خود توانایی حمل این بار استثماری را نداشتند در نتیجه با ارشاد سرمایه داران خانه را فدای بازار کردند تا چرخ های توسعه و صنعت از پای نایستد.
بعد از این ظلم بزرگ به طبیعت زن ،اجحاف بزرگ تری نسبت به ایشان روا داشته شد که در مجرای انتقاد به وضع بوجود آمده برای وی ،موجب مسخ هویت زنانه شد.
فیمینسیم در واقع همین انحراف بزرگ از مسیر طبیعی شخصیت زن به عنوان نیمی از ظهورانسانیت و کرامت ذاتی اشرف مخلوقات است.
فیمیسنیسم که حاصل تفکرات اومانیستی است با مجموعه دلایلی که غالبا ناظر به زن دوران ماشینیسم و ما قبل آن بر می گردد با لحنی تند و آنارشیستی خطاب می کند که دلیل همه بد بختی های زن ،«مردان» هستند!
این عقیده ی انتقادی که مبانی مستحکمی از نظر علمی ندارد و به جای کنکاش میان راه حلهای بنیادین و علمی ،به پاسخ های عرضی و حاشیه ای بسنده کرده است.
فیمینیسم که در گرایشهای متفاوتی همچون فیمینیسم رادیکال،فیمینیسم لیبرال،فیمینیسم سوسیال و... ظهور یافته است در مجموع راه حل غایی نجات زن را از همه ظلم های مردانه ،«مرد» شدن می داند . البته هر یک از گرایشهای موجود راهکاری را برای مردانه سازی زن ارایه می دهند تا به اصطلاح از جنس «sex» جنسیت بسازند.
برای مثال نسخه ی فیمینیسم رادیکال معجونی است از انزوا ،هموسکسوالیسم و خشونت.بدین ترتیب که این شاخه مرد را اهریمنی توصیف می کند که زن را در قالب حق مالکیت به تصرف خود در آورده است و خانواده را نیز در همین راستا بوجود آورده است تا محیطی کنترل شده برای امیال جنسی خود و تولید مثل فراهم سازد و زن را همچون کنیزی در چهار راه حیوانیت ،شهوت ،تولید مثل و کار اجباری قرار دهد. راه حلی که فیمینیسم رادیکال ارایه می دهد این است که باید از نزدیکی به جنس مرد به شدت احتراز کرد و بدین ترتیب برای آنها خانواده هم در مفهوم هموسکسوالی نمود پیدا می کند که بطور طبیعی نه مرد و نه فرزندی در آن حضور خواهند داشت از سوی دیگر فیمینیسم افراطی زنان را به رفتاری خشن علیه مطلق جنس مرد تحریک می نماید ،زیرا مردان را میکروب کشنده فرد و جامعه زنان معرفی می کند. (نمود این اندیشه در فیلم «دو زن» ساخته تهمینه میلانی به وضوح قابل مشاهده است.)
فیمینیسم لیبرال هم اگر چه عنصر خشونت را به همراه ندارد ولی دارای کیفیت برهنگی و بی بند و باری است . این گرایش از فیمینیسم مردان را انسان هایی حسود می داند که زن را در انحصار خود قرار می دهند و مانع لذت جویی او و بهرمندی از جذابیت های مادی (interesting material) وی می گردند . این گرایش راه حل نجات زنان را در «دموکراسی جنسی» و عدم تعهد ایشان به خانواده می داند.
فیمینیسم سوسیال که نوع تعدیل شده ی فیمینیسم کمونیستی است ،مردان را عاملان سوء استفاده از کار زنان میدانند و جنس مونث را به بردگان مردان تشبیه می کنند که دسترنجشان را در مقابل مقدار اندکی خوراک و جای کوچکی برای خواب در اختیار مردان قرار می دهند.این گرایش راه نجات زنان را در استقلال مالی از مردان می داند و چنین استدلال می کند :« اگر مردان از قدرت خود برای کسب مال بهره می برند چون قدرتمند هستند و البته زنان هم زیبا هستند و این متاعی گران تر است .»(آنا دیپن - 1981)
بعد از حدود حداقل 100 سال از ظهور تفکرات غیر علمی و ضد انسانی فیمینیسم،این تفکر هیچ کرامتی را به زن باز نگردانده است مگر سلب هویت زن و بی احترامی به شخصیت وی. فیمینیسم آرمان شهر زنان آزاد را در تباهی و خشونت و سکس و انزوای زنان خلاصه می کند همان چیزی که می تواند فضای مناسبی را برای سوء استفاده ی کارتل های پورنوگرافی ،باندها قاچاق زنان ،خانه های فساد و دامهای سیاسی فراهم کند .اگر چه تمام داعیه فیمینیسم رها کردن زنان از این بهره کشی ها بود ولی زنان را ناآگاهانه به دروازه های جهنم دنیوی سوق داد و از آنان که تا آن زمان هویت زنانه به همراه داشتند ابزارهایی چون شریک جنسی ،مانکن شو ،معشوقه کیوسک ،همدم کاباره و دختر تلفنی ساخت.
ناامید کننده تر آن که فیمینیسم در مسیر تباهی خود وقوف نکرده بلکه با کمک شبکه های استثماری – صهیونیستی خود را در قالب پرزرق و برق حقوق بشر هم جا زده است و سعی می کند تا با ایجاد قواعد بین المللی الزام آور ،زنان بیشتری را به قهقرای وجود بکشاند. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان (1979) نمونه ی بارز نسخه برگشت ناپذیر نابودی برای زنان است.
متاسفانه در ایران اسلامی ما هم گرایشهای فیمینیستی دیده می شود . تمنیاتی که بیش از ریشه بومی و ایرانی با تلقینات صهیونیستی - اومانیستی وارد کشورمان شده است.و عده ای فریب خورده را در پارادوکسهای لغزان انحراف به دور خود جمع می کنند.( برای مثال پارادکس «فیمینیست های مسلمان» که حاصل دو عبارت ،یکی بر مبنای نفی پروردگار و دیگری بر اساس عبودیت و تسلیم در مقابل پروردگار است.)
تهدید ها و بوق های آمریکایی – اسراییلی با عنوان فشار های بین المللی بر جمهوری اسلامی از یک طرف و نادانی و دلسوزی احمقانه ی عده ای دیگر از دگر سو فضایی نسبتا امن برای رویش عقاید فیمینیستی در ایران شده است . وگرنه در مملکت ایران نه عصر ماشینیسم اروپایی رخ داده و نه عقاید لیبرالیستی وجود داشته است. اینجا در طول تاریخ دختری را زنده به گور نکرده اند و ویا از آفریقا زنان را با وعده کار ، در جام جهانی به روسپیگری نفرستاده اند. در ایران هیچ زنی وجود ندارد که با شرکت در شکنجه های ابوغریب فریاد شادی برآورد و تا کنون دختران را به استخدام ارتش درنیاورده اند تا جنگ های سران کاخ هایشان را پیش ببرند .ایران آن زمان که کلیسای واتیکان اروپا را به سیاهی فرو برده بود و آن زمان که ناپلئون سرزمین غرب را ضمیمه ی فرانسه کرده بود و حتی آن زمان که وست نشینان پوست سرخپوستان را در سرزمین بومی شان میکندند وبعد ها بر جنگلهای ویتنام سم و بر سر مردم ناکازاکی بمب اتم می ریختند ،ایران بود مردمانی همه لطف و صفا ،خانواده هایی همه عشق و فداکاری .
ایران بر مبنای اعتقادات ایرانی جایی برای اندیشه های فیمینیستی نیست چون مشکل زن اروپایی مشکل زن ایرانی نبوده و نیست . ولی کج فهمان شیفته ی غرب ،ادعای فضل را به همین آورده های غیر خودی و برانگخته ی خوی حیوانی می دانند و شاید نااهلان جیره خوار ی هم بر این جمع تباهی هیزم اروپایی وارد می کنند تا مگر زن ایرانی را از قله های رفیع کرامت و انسانیت به دره ی فساد و اضمحلال هویت بکشانند. ولی در طول تاریخ ناکامی دستاوردی است که تنها نصیب شیطان برای مسخ انسان شده است.
شامل 58 صفحه word
دانلود تحقیق فمینیسم و سلاخی زنان