مقدّمه
استشراق، شرقشناسی یا خاورشناسی، معادل کلمه Orientalism، از ماده Orient، به معنای شرق. بر اعمالِ مستشرقان در قبال فرهنگِ مشرق زمین اطلاق میشود؛ که عناصر زبان. ادبیات، هنر، آداب و رسوم، افکار و عقاید و دیگر عادات و سنن را در بر میگیرد.(1)
اهدافِ مستشرقان متفاوت بوده است: برخی با انگیزههای تبشیری و تبلیغ مسیحیّت، برخی با اغراضِ استعماری و به منظور استیلای سیاسی ـ فرهنگی، و گروهی نیز صرفا با انگیزههای علمی و به منظور فرونشاندن عطش دانایی، عازم دیار شرق گشتهاند.(2)
عمدهترین موضوع تحقیق مستشرقان درباره اسلام، قرآن کریم و موضوعات مربوط به آن؛ همچون ترتیب نزول، نحوه جمع آوری و کتابت، ترجمه و تفسیر قرآن بوده است و بیشتر نوشتههای آنان در این زمینه میباشد. چنانکه مهمترین کتاب گلدزیهر، مستشرقِ یهودی الاصلِ آلمانی، «مذاهب تفسیری در میان مسلمانان» است. نولد که، دیگر مستشرق آلمانی، با نگارشِ رساله «تاریخ قرآن» به درجه دکترا نایل آمد و رژی بلاشر، مستشرقِ فرانسوی، اقدام به ترجمه قرآن به این زبان نمود، و کتابِ «در آستانه قرآن» را به نگارش در آورد؛ که توسّط مرحوم دکتر رامیار به فارسی ترجمه شده است.(3)
از آنجا که عموم مستشرقان، غیر مسلمان و اکثرا مسیحسی یا یهودی بودهاند، برخورد آنان با فرهنگِ دینی شرق، یعنی اسلام، واقع بینانه نبوده و در مقالات و کتبی که در زمینه معرفی اسلام و قرآن به نگارش در آوردهاند، چهره ناقص، نادرست و نازیبایی ارائه کردهاند. این پژوهشهای مکتوب، امروزه در دانشگاههای مختلف اروپا، به عنوانِ مرجع اصلی آموزش و پژوهش، در کرسیهای اسلامشناسی مورد پذیرش واقع شده است.
دانشمندان مسلمان، در برابر جریان استشراق دو موضع متفاوت اتخاذ کردهاند: گروهی از سر افراط فعالیتهای آنان را ستوده و آنان را پایه گذار روشهای صحیح تحقیق در متون دینی و احیاگر میراثِ بر باد رفته شرق به غرب میدانند. در مقابل، گروهی دیگری از دانشمندان، این فعالیت را به شدّت نکوهیده و معتقدند: شرقشناسی، طبق یک نقشه از پیش تعیین شده و با هدفِ توهین به مقدسات و تضعیف عقاید مسلمانان، پا به عرصه گذارده است.
امّا انصاف اقتضا دارد که همه را به یک چوب نرانیم و خدمتِ برخی را به واسطه خیانتِ گروهی دیگر، نادیده نیانگاریم. خدماتِ خاورشناسان را در شناسایی، گردآوری، فهرست نگاری و انتشار برخی نسخههای خطی اسلامی و خصوصا معجم نگاری الفاظ قرآن، پیریزی شیوههای نوینِ پژوهش در متون دینی، که محصولِ تجاربِ آنان در پژوهشهای علوم انسانی است، بپذیریم و از خیانت برخی از آنان در تحریف، تدلیس، تأویل، رستکاری، زشتسازیِ تعالیم قرآنی و استناد به روایات ضعیف، افسانهها، خرافهها، جعلیّات، شایعات و گفتههای احبار و رهبان، غافل نباشیم.(4)
در نهمین کنگره بین المللی خاورشناسان، که در سال 1893 میلادی در لندن برگزار گردید، اندیشه تدوینِ دائرة المعارف اسلام به تصویب رسید و گلدزیهر، سرپرستی یک هیأت دوازده نفری را برای انجام این امر به عهده گرفت. اولین مجلّد این مجموعه در سال 1913 م منتشر گردید و چاپ دوم آن، با اصلاح، تکمیل و افزودههای بیشمار، از سال 1960 م. آغاز شده و در ده جلد کامل میشود.
نقص عمده این دایرة المعارف، نادیده گرفتن فرهنگ تشیع و ایران است؛ به گونهای که درباره امام صادق (علیهالسلام) تنها هجده سطر، درباره ابوذر غفاری، چهار سطر و درباره شیخ طوسی، از بزرگان علمیِ جهان تشیع، سخنی به میان نیامده است.
ترجمه دائرة المعارف اسلام به زبان فارسی، توسط «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» آغاز و نخستین دفتر آن در سال 1354 شمسی منتشر گردیدگ امّا پس از انتشار ده دفتر، در سال 1361 متوقف گردید.(5)
ضرورت پژوهش
در میان تعالیم جاودانی و جهانی اسلام، هیچ یک به اندازه حکومت فراگیر مهدوی، قابلیت ارائه به جهان پر غوغای امروزی را ندارد. حکومتی که حتی برای غیر مسلمانان نیز عدالت و امنیت را به همراه دارد.
امّا جای بسی تألیف است که این اندیشه والا و گیرای مکتب اسلام، کمتر از دیگر موضوعات دینی، به اندیشمندان امروزی معرفی گردیده است؛ البته آن هم به شکلی ناقص یا نادرست؛ زیرا آشنایی جهان غرب با اسلام، عموما به واسطه مقالات یا کتب مستشرقان بوده است؛ که خود اطلاع درستی از این مکتب آسمانی نداشتهاند. با توجه به ضرورت عرضه اندیشه مهدوی در جهان معاصر، هدفِ این مقاله، باز کاوی دیدگاه مستشرقان در این موضوع است؛ تا آنان که قدم در این مسیر میگذارند، با نگاه درستی به گذشته، آینده را رقم زنند.
مدخل
موضوع مهدویت، از زوایای مختلف مورد کاوش پژوهشگران غربی قرار گرفته است. برخی از آنان در بررسی تاریخ مسلمانان، از صدر اسلام تاکنون، به کسانی برخوردهاند که با نام مهدی قیام کرده و حکومت تشکیل دادهاند؛ همچون حکومت فاطمیون در مصر، که سر سلسله آن المهدی باللّه است یا قیامِ مهدی سودانی در قرن نوزدهم میلادی، در برابر سلطه انگلیس بر این کشور.
برخی دیگر در بررسی عقاید شیعه، به موضوع غیبت امام مهدی (علیهالسلام) و انتظار ظهور او برخورده و این موضوع را از جنبههای مختلف مورد بررسی قرار دادهاند؛ مانند پروفسور کُربُن، که بخشی از پرسشهای او از مرحوم علامّه طباطبایی در این باره است.
برخی نیز در مقام مقایسه میان ادیان آسمانی، موعود گرایی را یکی از وجوه مشترک ادیان دانسته و از این زاویه به بیان تفاوتهای موعودِ اسلام با موعود دیگر ادیان پرداختهاند.
بررسی همه موارد فوق، با توجه به اندک بودن منابع در دسترس، کاری دشوار است. در زبان فارسی تنها یک کتابِ صد صفحهای به تحقیق در این باره پرداخته است؛ که متأسفانه نیمه اوّل آن هم، ربطی به موضوع ندارد.(6)
نویسنده این سطور قصد دارد در حدّ توان و بضاعتِ خود، راهی گشوده و گوشههایی از دیدگاه مستشرقان درباره مهدویت را برای خوانندگان عزیز باز نماید.
قیام مهدی سودانی
در سال 1834 م. فردی به نام محمداحمد سودانی، خود را مهدی موعود خواند و با ارتش انگلیس و مصر، که کشور سودان را به اشغال خود در آورده بودند، به جنگ و مبارزه برخاست. حرکت او نظر جهانیان را به خود جلب کرد و نام او را به اروپا و دیگر نقاط غرب رسانید.
«دار مستتر»(7)، شرقشناسی یهودی الاصل فرانسوی، این حرکت را موضوع پژوهش خود قرار داد و اعتقاد به مهدویت در اسلام را بررسی نمود. او حاصل کار خود را طی کنفرانسهایی که در تالار سور بن پاریس، در حضور جمع کثیری از مردم فرانسه برگزار گردید، عرضه داشت. بعدها گفتارهای او به شکل کتابی مستقل با نام «مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم» منتشر شد، که به فارسی نیز ترجمه شده است.(8)
او میگوید:
«آیا میدانید که محمّد (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم)، شریعت خود را چگونه بنیان نهاد؟ هنگامی که او ظهور کرد، در عربستان، علاوه بر شرک ملی باستانی، سه دیانت بیگانه موجود بود: آیین یهود، دیانت عیسوی و کیش زردشت.
نکته مشترکی که در این سه دیانت یافت میشد. عبارت از اعتقاد به یک وجود مافوق الطبیعه بود، که بایستی در آخر الزمان ظهور کند و نظم و عدالت از دست رفته را به جهان باز گرداند و مقدمه خلود و سعادتِ دائم انسان را فراهم سازد.»(9)
وی اضافه میکند:
«این اعتقاد که نخست در دیانت یهود بوده و عیسویت را به وجود آورده است، فقط وقتی در دیانت یهودان و عیسویان به صورت نهایی درآمد که تحت تأثیر اساطیر ایرانی واقع شد... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجی، اصول عیسویان را پذیرفتهاند.»(10)
دار مستتر در مورد تولد این موعود میگوید:
«حسن (علیهالسلام) که امام یازدهم بود، پس از مرگ خود پسری شش ساله باقی گذاشت، به نام محمد. خلیفه آن پسر را در شهر حلّه، نزدیک خود، به زندان افکنده بود، وی در 12 سالگی غایب شد. چون او تنها باقیمانده نسب مستقیم پیامبر بود، عامّه چنین نتیجه گرفتند که این کودک در ساعتی که بخواهد ظهور خواهد کرد.»(11)
این عبارات بیانگر آن است که از دیدگاه این مستشرق فرانسوی، مهدویت و موعودگرایی، افسانه و اسطورهای است که از آیین یهود و مسیحیت دارد. اسلام شده و شیعیان ایرانی، آن را با اساطیر ایرانی بال و پر داده و بزرگ کردهاند.
در حالی که امثال مهدی سودانی، که در این کشور ادعای مهدویت داشتهاند، نه شیعه بودهاند و نه ایرانی! بلکه روایاتی از رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) در باره ظهور فردی که در آخرالزمان، به مبارزه با ظلم و ستم برخیزد و قسط و عدل را بر جهان حاکم گرداند، به قدری در کتب روایی اهل سنّت وارد شده است، که حتّی متعصّبترین گروههای سنّی در برابر شیعه، یعنی وهّابیّت، روایات در این باره را غیر قابل انکار میدانند.
شیخ عبدالعزیز بن باز، مفتی اعظم عربستان، در یک سخنرانی که متن ان در مجلّه الجامعة الاسلامیة به چاپ رسیده است، به دنبال سخنرانیِ شیخ عبدالمحسن العباد، قائم مقام ریاست دانشگاه اسلامی مدینه، در موضوع مهدویّت، چنین میگوید:
«همان طور که اهل علم تبیین کردهاند، مسأله مهدی، آشکار و روشن و احادیث درباره آن، فراوان، بلکه متواتر و مستحکم است و از اهل علم افراد زیادی تواتر آن را بازگو کردهاند، به تواتر معنوی، که دلالت دارد این شخصِ موعود، مسألهاش ثابت و خروجش حقّ است. او از الطاف خدای عزوجل به این امّت در آخر الزمان است، که ظهور میکند و داد و حقّ را بر پا میدارد و از ظلم و بیداد جلوگیری میکند؛ و خداوند به وسیله او سایه لوای حق را بر این امّت، در راه عدالت. هدایت و راهنمایی مردمان، میگسترد.»(12)
البته بن باز در مورد اینکه مهدی (علیهالسلام) یکی از دوازده خلیفه پیامبر باشد، تردید کرده و میگوید:
«در مورد گفته حافظ اسماعیل بن کثیر، در تفسیر خود در سوره مائدة، هنگام بیان اسامی نُقَبا، و اینکه مهدی میتواند یکی از امامان دوازدهگانه باشد، جای تأمل وجود دارد؛ زیرا پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسّلم) فرمود: این امّت مادام که دوازده خلیفه بر آنان حکومت دارند، که همگی شان از قریش هستند، همچنان پایدار خواهد بود.
این فرموده او دلالت دارد که دین در زمان آنان استوار و احکام خدا جاری و حق فائق است و این امر، فقط بیش از انقراضِ دولت امویان بود و پس از آنان اختلافاتی بروز کرد که مردم دچار دو دستگی شدند و مصیبت بر سر مسلمانان فرود آمد...
به نظر من مراد از دوازده خلیفه، خلفای چهارگانه، معاویه و فرزندش یزید و سپس عبدالملک مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزیز میباشد؛ که اسلام در زمان آنان گسترش یافت و دین پایدار گردید و حق آشکار شد.»(13)
با وجود این، شاید مستشرقانی همچون دار مستتر در این قضاوت خود معذور باشند؛ زیرا وقتی افرادی چون ابن خلدون، مهدویت را زیر سؤال برده و در صحّت روایات آن شکّ میکنند، دیگر از پژوهشگران غربی غیرمسلمان چه انتظار!
ابن خلدون در فصل پنجاه و دوّم از کتاب مقدمه خود، ذیل عنوانِ «فی امر الفاطمی و ما یذهب الیه الناس فی شأنه» ابتدا چنین میگوید:
«اعلم انّ فی المشهور بین الکافة من اهل الاسلام علی ممّر الاعصار انّه لابدّ فی آخر الزّمان من ظهور رجل من اهل البیت یؤیّد الدّین ویظهر العدل ویتبعه المسلمون ویستولی علی الممالک الاسلامیّه ویسمّی بالمهدیّ ویکون خروج الدّجال وما بعده من اشراط السّاعة الثابته فی الصحیح علی اثره وانّ عیسی ینزل من بعده فیَقتل الدّجال او ینزل معه فیساعده علی قتله ویَأتمّ بالمهدیّ فی صلاته... (14)
بدان که مشهور در میان عموم مسلمانان در طول زمان این بوده که در آخر الزمان، مردی از اهل بیت ظهور میکند که دین را تأیید و عدالت را حاکم میگرداند؛ مسلمانان از او پیروی میکنند و او بر همه کشورهای اسلامی مستولی میشود.
نام او مهدی است و از شرایط ظهور او قیام دجّال است، که در روایات، صحیحه مطرح شده است و عیسی نیز پس از او نازل میشود و دجّال را میکشد و یا در کشتن او مساعدت میکند؛ و در نماز به مهدی اقتدا خواهد کرد.»
ابن خلدون، سپس روایات مربوط به مهدی (علیهالسلام) را از کتب بزرگان اهل سنّت نقل نموده و یک یک آنها را مودر نقد و طعن قرار میدهد؛ از مهمترین دلایل طرد و ردّ روایت نزد او، حضور یکی از رجال شیعه در سلسله سند روایت است.
البته کسانی مانند احمد کسروی نیز مهدویت را زیر سؤال بردهاند. او در دو کتابِ «شیعیگری» و «بهاییگری» در این باره مینویسد:
«مهدیگری افسانه است... اگر در ادیان دیگر هم منتظر منجی هستند؛ آنها نیز افسانه است.»، «بیگمان در زمان بنیان گزار اسلام، سخنی از مهدی در میان نبوده و نباید میبود.» «مهدویت را ایرانیان بین مسلمانان انداختهاند.» و «امام حسن عسکری (علیهالسلام) فرزندی نداشته؛ و چگونه میشود کسی فرزندی داشته باشد، و کسی از آن آگاه نباشد.»(15).
گلدزیهر(16) نیز. که از بنیانگذارانِ استشراق و بزرگان این امر است، در کتابِ «العقیدة والشریعة فی الاسلام»، که مبنای بسیاری از نوشتههای مستشرقان پس از او قرار گرفته، چنین مینویسد:
«اندیشه مهدی، که در اصل به عناصر یهودی و مسیحی بر میگردد، بعضی ویژگیهای سائوشیانت زردشتی به آن اضافه شد. چنانکه اذهان خیال پردازان نیز به آن مطالبی افزود؛ و عقیده به مهدی، مجموعهای از اساطیر شد...
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 15 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله علامه طباطبایی و مستشرقان