پایان نامه کارشناسی ارشد علوم و معارف اسلامی
گرایش فلسفه و حکمت اسلامی
120 صفحه
چکیده:
معرفت شناسی یکی از شاخه های مهم فلسفه است که گاهی مباحث آن به صورت بنیادین و مقدم بر فلسفه و دیگر شاخه های آن قرار می گیرد. حکما و اندیشمندان مسلمان و نیز عرفا در مباحث مربوط به علم، علم النفس و در برخی ابواب منطق، این علم را مورد تحقیق قرار داده اند. مولوی در حکمت عرفانی خود که بخصوص در کتاب گران سنگ مثنوی نمودار است؛ به موضوع اندیشه، علم، تفکر و مبانی استخراج آن و شرایط و ابزار آن بسیار پرداخته است. وی همانطور که از تألیفاتش برمی آید، به عنوان عارفی که در عرصۀ عمل و تزکیه نفس همانند عرصۀ علم و تفکر قدم گذاشته است، عرفان نظری اش رنگ و بوی عارفانه دارد. مهم ترین مبنای عرفان، که حکمت نیز مؤید آن است، از وحدت و واحد و توحید سخن می گوید که در نهایت به «وحدت وجود» یا «وحدت شهود» ختم می شود. جلال الدین مولوی همواره این اصل بنیادین را در هر مطلبی از جمله مسأله شناخت و معرفت در نظر دارد. وی مبدأ و منشأ معارف را جان انسان می داند که می تواند عالی ترین نمود وحدتی باشد که بر کثرات عالم احاطه یابد. وی کثرات معارف، انواع، ابزار و منابع علم را در یک وحدت عالی، یکی می کند.
از نظر وی کثرت، حقیقتی ذاتی ندارد. کثرات مادون هریک با هر درجه ای از نمود و ظهور به مافوق خود اتصال دارند، به گونه ای که چشم راست بین همه را یکی می بیند. وی معتقد است که این مجموعه معارف انسانی به همراه ابزار و منابع آن، واحد کثیری است که همانند خود انسان و دیگر اشیاء عالم، به خودی خود حقیقتی ندارد و به قول وی چیزی جز اوهامی باطل نیست؛ مگر اینکه به واحد حقیقی متصل شود. جلال الدین همین وحدت و اتصال معارف انسانی را مهم ترین معیار برای صحت و مطابقت با حقیقت می داند. وی با اینکه جایگاه والایی برای معرفت و اندیشه قائل است و انسان را چیزی جز اندیشه نمی داند، درعین حال معتقد است اگر این اندیشه، وحدت خود و اتصال خود را از مبدء هستی و دریای علم الهی - که به واسطه انبیاء و اولیاء محقق می شود- دریافت ندارد؛ چیزی جز باطل و راهی جز ضلالت و گمراهی نخواهد داشت؛ و بر همین اساس است که مهم ترین مانع معرفت را شرک و کفر به خداوند تعالی معرفی می کند.
معرفت شناسی از دیدگاه مولوی