دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تعداد صفحات : 50 صفحه -
قالب بندی : word
فصل اول
انسانهای نخستین
مقدمه
مطابق یک فرضیه علمی معاصر ، سیر تکاملی نخستین میمونهای انسان نما ( اجداد انسان ) در حدود 4 میلیون سال پیش در آفریقا آغاز گردید . سپس ، میل دگر خواهی مهاجرت این میمونهای انسان نما را به آسیا و اروپا جایی که آنها تکامل خود را ادامه دادند ، منتقل نمودند آنهایی که در آفریقا باقی ماندند به روند تکاملی خود ادامه دادند و به صورت انسانهای امروزی درآمدند و سرانجام آنها به همه نقاط جهان مهاجرت کردند و جای همه میمونهای انسان نمای اولیه را گرفتند .
حدود 8/1 میلیون سال پیش دسته هایی از انسان های اولیه از راه خاورمیانه و آسیای جنوب غربی به سرزمینی که امروز گرجستان است مهاجرت کردند . این انسانهای اولیه جزو اولین دوره های انسان راست قامت یا آخرین دوره ای پیش از آن یعنی انسان ماهر (ابزار ساز ) یا Homo Habilis
دسته بندی می شوند . حجم مغز انسانهای اولیه 900 سانتی متر مکعب بود در مقابل حجم مغز انسان امروزی که به طور متوسط 1350 سانتی متر مکعب است .
از خصوصیات این دسته گوشتخوار بودن است . چرا که در جایی مثل آسیای مرکزی و گرجستان
نمی شود مانند آفریقای آن زمان فقط با میوه ها و دانه های گیاهی زندگی کرد . سرزمینهای آسیای مرکزی دو فصل اصلی داشته است و در دوره ای از سال میوه و گیاهان به اندازه ی کافی در دسترس نبوده است .
در جایی به نام دمانیسی میان گرجستان و ارمنستان امروزی فسیل هایی از انسانها کشف شده است که طبق نظر محققین باید جزو این دسته از انسانها باشند . خود همین کشف به تنهایی از این نظر جالب است که نشان از مهاجرت انسانهای اولیه از آفریقا به سرزمین های آسیای مرکزی و روسیه دارد . یکی از این فسیلها نشان می دهد که دندانها در سنین نوجوانی او ریخته است ولی توانسته است که سالها پس از آن زندگی کند بطوری که موقع مرگ 40 ساله بوده است . نشانه ی این موضوع پوشانده شدن
سوراخ های دندان های ریخته شده بوسیله ی رشد بعدی آرواره است . خوب سوالی که حالا مطرح است اینست که در شرایطی که میوه و گیاهان در دوره ی طولانی از سال در دسترس نبوده اند و فقط با گوشت شکار می شد زندگی کرد ، این انسان چگونه توانسته است بدون دندان سالها زندگی کند ؟ نام این فسیل را پیرمرد گذاشته اند .
راه حلی که می تواند منطقی تر از بقیه باشد این است که افرادی در گروه به او کمک می کرده اند و این کمک در طول سالیان ادامه داشته است . یعنی اتفاقی نمی توانسته است باشد . این کشف کوچک نیست و نشان می دهد که پیوندهای فامیلی و قبیلگی پا به پای رشد انسانی بتدریج در حال شکل گرفتن بوده اند و تاریخی بسیار دورتر دارند . همانطور که اشاره کردم دورترین نشانه ها در انسان هموساپینس و انسان نئاندرتال دیده شده بود .
با توجه به این یافته ها می توان به این فکر کرد که انسان در تماتیش محصول یک تکامل تدریجی است و آنچه انسانیت ما نام دارد یکباره شکل نگرفته است و ریشه های انسانی ما بیشتر از آنچه به نظر می آید با طبیعت درآمیخته است .
آن زمان که انسان نبود
زمانی بسیار دراز ، پیش از آنکه آدمیزاد بر روی زمین هویدا شود ، این زمین – که دیرزمانی پس از آن زادبوم انسان می شد – مراحل بی شماری از دگرگونی را پشت سر نهاده بود ، شکل گرفتن زمین به چهار هزار و هفتصد میلیون سال پیش باز می گردد . آن زمان که توده ای از گازهای گداخته بر رویه ی سخت یکی از سیاره ها نشست و سرد شد . آن سیاره همین زمینی است که ما بر آن زیست می کنیم . به دنبال آن در درازای شصت هزار سال باران های سیل آسا بر زمین فرو ریخت که اقیانوس ها از آن به وجود آمدند . همزمان آتشفشان های بزرگ پی در پی کوه ها را به وجود آوردند و شکل آنها را پی در پی دگرگون کردند . میلیون ها سال دیگر سپری شد تا جانوران پستاندار نمودار شدند که تکامل آنها به پیدایش انسان انجامید . باورهای گونه گون درباره ی پیدایش عالم و آدم که از اسطوره ها سرچشمه می گیرند بخشی بزرگ از میراث فرهنگی بشریت اند . دانش نو با همه پیشرفتگی و دستاوردهایش آدمی را درباره ی چگونه پیدا شدن زمین و منظومه ی شمسی به یک باور همگانی ، یکدست و بی چون و چرا نمی رساند . با این حال امروزه عموماً بر این گمان اند که منظومه شمسی این گونه به وجود آمد که توده ای از گازها و غبارهای پراکنده در فضا زیر تأثیر نیروهای جاذبه رفته رفته و به آرامی بر یکدیگر انباشته و فشرده شدند . از گرمایی که از این انباشتگی و فشردگی گازها و غبارها برخاست خورشید کم نوری زاده شد که رفته رفته دایره ای از گاز و بخار پیرامون خود پراکند . این گازها و بخارها کم کم سرد شدند ، فشرده شدند تا اینکه سیارات از آنها به وجود آمدند .
همزمان ، خورشید رفته رفته کوچک تر شد ، دورتر رفت و گداخته تر شد . نزدیک به خورشید توده های گاز و بخار که سنگین تر بودند بر هم فشردند و سیارات درونی منظومه شمسی را ساختند که زمین یکی از آنهاست . دورتر از خورشید اتم های سبک تر در هم فشردند و سیارات برونی را ساختند . گمان می رود که توده ی گازی که از زمین از آن ساخته شد چهار هزار سانتی گراد گرما داشت ، کمابیش به اندازه ی گرمای خورشید 4700 میلیون سال پیش زمین سرد شد ، گازها به مایع بدل شدند و آنگاه در گرمای 1500 درجه ذرات سفت و سخت بر رویه ی زمین نمایان شدند که بر توده ی گداخته زمین شناور بودند . گرما که کاهش یافت و به درجه 700 درجه رسید رویه ی سخت زمین ده کیلومتر کلفت شده بود . از آن پس آهنگ سرد شدن زمین کند شد . رفته رفته که گرما بیشتر کاهش یافت اینجا و آنجا باران نم نم باریدن گرفت و نم نم باران به زودی به رگبارهای تند بدل شد .
ابرهایی که بر فراز زمین آونگ بودند در ازای شصت هزار سال بر زمین باریدند و در گودی های رویه ی زمین اقیانوس ها را به وجود آوردند . آب باران ها که بر زمین می بارید و اقیانوس ها را می انباشت رفته رفته گرمای زمین را کاهش می داد تا سرانجام به آن درجه رسید که امروز هست ، بیست تا سی درجه سانتی گراد . بارانی که بر زمین می بارید کمابیش سه میلیارد سال پیش بند آمد اما تا آن وقت زمین هنوز برای زیستن آماده نشده بود . هوای پیرامون زمین ترکیبی بود از اکسید دو کربن ، بخار و آب ، متان و آمونیاک . پس نمی توانست تابش ماوراء بنفش را که از خورشید به زمین فرو می ریخت چاره کند . رویه ی زمین نیز هنوز به اندازه ی کافی سفت و سخت نشده بود . خمش و نرمش داشت زیرا گدازه های آتشفشانی از اندرون زمین برون می جهید و بر رویه ی زمین می پراکند . بر خاره سنگ ها که گدازه های آتشفشانی به جا نهاده بودند هنوز هیچ گیاهی نروییده و آبی که بر رویه ی زمین یافت می شد شورابی بود که در فرورفتگی ها و گودال ها انباشته شده بود . اما همین چند و چون های بی نوید هسته های زندگی را در خود می پروریدند . عناصر شیمیایی پیچیده و شگفت آوری همچون اسیدهای آمینه و اسید فورمیک در آب دریاها پیدا شدند و از آب دریاها یک محیط زیست ساختند . ( توکلی ، 1384: 213-210 )
پیدایش نخستین باره انسان
دانستن اینکه انسان برای نخستین بار کی و کجا پیدا شده است برای تاریخدان فرهنگ ، ممکن نیست ، ولی یقین هست که انسان در آخرین دوره عصر نو زیوی وجود داشته است . استخوانهایی که ایوگن دوبوا جراح هلندی در 1891 در ناحیه توبنال واقع در جاوه کشف کرد - استخوانهای بخش بالایی جمجمه یک استخوان ران و دو دندان – اگر براستی استخوانهای یک موجود بوده باشد می تواند نشان از وجود انسان در روزگاری کهن باشد . این تکه های بازمانده که تاریخدانان به عنوان انسان جاوه می شناسند ، شاید کهنترین تکه های استخوان بندی انسانی است که در اختیار ماست . عموماً فرض این است که انسان جاوه در اوایل دوره پلئیستوس می زیسته است . همچنانکه نشانه های اتصال ماهیچه حکایت می کند . او با اندام راست راه می رفته است . شیارهای مغزش نشان می دهد مغز او تفاوت بسیاری با مغز انسانواره دارد باید این واقعیت را یادآور شد که هیچ ابزاری همراه با بازمانده های انسان جاوه کشف نشده است نظریه های
بی پایه و مایه درباره فرهنگ انسان جاوه باورکردنی نیست . ( لوکاس ،1372 : 220 )
بشر راه رفتن روی دوپا را می آموزد .
از نخستین رویدادهائی که در حیات بشر ، پس از ترک درختان و اختیار زندگی در سطح زمین رخ داد ، این بود که راه رفتن روی دو پا را آموخت .
وقتیکه طفل شش ماهه می شود ، با چهار دست و پا شروع به خزیدن بر روی زمین می کند . در دوازده ماهگی می تواند راست بایستد و نخستین قدمها را با دو پای ناتوان و لرزان خود بردارد . با آغاز ، باصطلاح تاتی تاتی راه رفتن طفل ، همیشه این خطر برای او وجود دارد ، که با صورت به زمین بخورد . حتی هنگامیکه می خواهد طول اطاق را بسرعت بپیماید ، ترجیح می دهد که باز خزیده و با کمک دستها و پاهای خود آن فاصله را طی کند . اما سرانجام بموازات تکامل و بهبودی وضع حس تعادل و بحد کافی قدرت و نیرو گرفتن پاهایش و بتدریج بیشتر و بیشتر از پاهای خود بعنوان وسیله تغییر مکان و رفتن از جائی به جای دیگر استفاده می نماید . مع الوصف در طی زمانی نسبتا طولانی راه رفتن واقعی را فرا می گیرد .
انسان برای یادگیری عمل راه رفتن ، همان مراحلی را می پیماید که اجداد او در طول میلیون ها سال پیش برای اینسو و آنسو رفتن طی کردند . شاید کودکان بخود بگویند : چرا راه رفتن روی دو پا را یاد می گیرم ؟ اینکه کاری ناراحت کننده است ، راستی چرا خودم را اذیت می کنم ؟
جوابی که این کودکان پس از دوره ای کوتاه برای خود می یابند اینست : فایده اینگونه راه رفتن اینست که می توانم روی دو پا ، باین سو و آن سو شتافته و دستهایم نیز آزاد خواهد بود و بدینوسیله بخوبی می توانم اشیائی نظیر اسباب بازیهایم را با خود حمل کنم !
البته خود ما هنوز نمی دانیم که چرا انسان راه رفتن را شروع کرد ؟ اما چنین به نظر میرسد که آزاد بود دستها برای انسان اولیه مزیت بسیار مهمی داشته است ، چه بدان طریق قادر به حمل همه نوع وسائل ، خوراک ، اسلحه یا حتی کودکانش بوده است و بهمین علت نیز ، انسانهای اولیه توانستند ، با توجه به مشقات فراوان زندگی در چراگاههای گسترده زنده بمانند .
بنابراین بار دیگر ، طبیعت نشان داد که حیواناتی می توانند نسلی از خود بجای گذارند که قادر باشند خود را با طبیعت و شرایط زیست موجود تطبیق دهند و بازنده ماندن ، اجداد نسل های آینده خود باشند . مفهوم تکامل نیز همین است . ( ناپیر ، 1352 : 19-18 )
بشر راه استفاده کردن از دستهایش را می یابد .
کلیه میمون ها و میمون های بی دم ، هوشیارانه و در راههای مختلفی دستهای خود را بکار گمارده و از آنها استفاده می کنند . آنها می توانند قفلها را باز کرده ، چوب پنبه ها را از سر بطری ها درآورده و حتی نقاشی کنند . در واقع میمون ها بدین علت قادر به انجام این کارها میباشند که انگشت شست آنها قابلیت تحرک بسیار خوبی دارد و تقریباً در هر وضعیتی می توانند با کمک آنها به اشیاء چنگ بزنند . دلیل دیگر آنستکه میمون ها دارای دماغ و مغزی فعال می باشند . آنها با تماشای انسانی که مشغول درآوردن چوب پنبه یک بطری است ، بطور دقیق بیرون آوردن چوب پنبه را یاد می گیرند . بحدی مغزشان کنجکاو و فعالست که هر آنچه را می آموزند خود میآزمایند . وقتیکه اجداد بیشه ها را ترک کرده و زندگی در چراگاهها را پذیرا شدند ، دستهایشان تقریباً همانند دستهای ماهر میمونهای امروزی بود . پس از گذشت بیش از میلیونها سال دستهای انسان مختصر دگرگونی پذیرفته . انگشت شست کمی درازتر و کلفت تر شده و گوشت انتهای انگشتان پهن تر گشته است .
در جریان تکامل دست بشر ، تغییر مهمی در شکل آن بوجود نیامده ، بلکه دگرگونی عمده در وظیفه آن صورت گرفته است . اگر لحظه ای تعمق کنید ، درک خواهید کرد که دست هر عملی را که مغز امر باجرای آن دهد انجام می دهد . بنابراین چون مغز تکامل یافته و هوشیار تر شده ، بالنتیجه دست نیز ماهرتر گشته است .
مهمترین گامی که در راه تکامل بشر برداشته شد ، یادگیری طرق استفاده از اشیاء نظیر سنگ ، چوب و استخوانهای دیگر حیوانات بوده است .
بشر به خوبی دریافت که می توان از این اشیاء ابزار شگفت انگیز و مفیدی ساخت ، بعنوان مثال بشر می توانست ، یک سنگ گرد را بعنوان چکش بکار گرفته ، یک قطعه چوب را بصورت بیلی درآورده و از فک گوسفند نیز بعنوان یک اره خوب استفاده کند . حدود یک میلیون سال پیش گروهی از انسانهای اولیه بسیار باهوش ، در آفریقای جنوبی زندگی می کردند ، آنها استعداد عجیبی در ساختن ابزار مختلف از استخوانهای حیوانات و طرز استفاده از آنها داشتند. ( همان منبع قبلی : 21-20 )