کنشمحوری داستان کوتاه و رمان و اتکای بیش از حد آنها به حادثه و جذابیتهای طرحهای پر پیچ و خم همواره این خطر را ایجاد میکند که داستان با برچسب «سرگرمکننده» شناخته شود و تا حد بعضی از داستانهای بیمایهی پلیسی تنزل پیدا کند که جز ایجاد تفنن برای خواننده از طریق تحریک و سپس ارضای حس کنجکاوی او هنری ندارند. البته سرگرمکنندگی برای یک داستان نه تنها صفت نکوهیدهای نیست که مهمترین حلقهی واصل ارتباط بین خواننده و متن است اما نباید از نظر دور داشت که سرگرمکنندگی صرف، از غنای داستان میکاهد. همهی رمانها و داستانهای کوتاه برجستهی تاریخ ادبیات، علاوه بر جذابیتهای طرح، عنصر محوری دیگری نیز داشتهاند که همان «درونمایه»ی داستان است؛ درونمایهای که خوانندهی دقیق و نکتهبین را به چیزی ورای لایهی ظاهری داستان پیوند میدهد و او را به فکر وامیدارد و در نهایت ـ در بهترین حالت ممکن ـ دریچههای تازهای از معنا به روی او میگشاید. کسانی که سیر داستاننویسی «سیامک گلشیری» را دنبال کردهاند، تصدیق خواهند کرد که او چندان اهل تکنیکهای خاصی مثل انتخاب زاویهدیدهای نامتعارف و نو، طرحهای لابیرنتی، بازیهای زبانی، فضاسازیهای عجیب و غریب و ... نیست و در عوض سعی میکند با انتخاب ماجراهای پرکشش و کنش رئال و پرداخت آنها خلا عناصر دیگر را در
شامل 9 صفحه فایل word قابل ویرایش
نگاهی کوتاه به مجموعه داستان من عاشق آدمهای پولدارم نوشته سیامک گلشیری