فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

در فرهنگ بشری هیچ خط از خطوط وابسته به زبانهای معروف نیست که نشان دهنده ی تلفظ کامل فصحای آن زبان باشد. پدید آمدن لهجه ها و گویش ها در درون هر زبان هر امری طبیعی و ناگزیر است. از سوی دیگر، خطها در جنب کاستی ها، کژی هایی هم دارند، یعنی امکان تصحیف نویسی. در خط عربی – فارسی چندین حرف یا گروه حرف هست که تفاوتشان با یکدیگر فقط در نقطه است و در قدیم تا قرنها این نقطه ها را کتابت در نمی آوردند. بعدها هم که رعایت آنها شایع شد، همچنان امکان تصحیف نویسی و تصحیف خوانی وجود داشت، و همچنان وجود دارد. به این دلایل و دلایلی که بعداً گفته خواهد شد، اختلاف قرائات در هر متنی، به ویژه متون کهن پیش می آید.
در همین دیوان حافظ اختلاف قرائات فراوانی رخ داده است. حتی اگر نسخه ی اصلی از دیوان حافظ به خط خود او در دست بود، باز هم این اختلافات پیش می آمد. مگر آنکه هرگز از روی آن استنساخی نکرده باشند و نکنند و فقط همان متن واحد را، آن هم به طریق چاپ عکسی کاملاً روشن و خوانا به طبع برسانند. در این صورت هم فقط یکی از علل اختلاف آفرین، یعنی دخالت نسخه نویسان حذف می شد، ولی بقیه ی علل به قوت خود باقی بود و پدید آمدن اختلاف قرائت و طرز خواندن و وصل و فصل اجزای جمله و نظایر آن ناگزیر بود. بعضی از معروفترین اختلاف قرائات شعر حافظ – که فرآورده ی طبیعت و تفاوت زبان و خط و تصحیحات و تجدید نظرهای خود او و تصحیفات نسخه نویسان و علل و عوامل دیگر، از جمله دخالت دقت یا بی دقتی و ذوق یا بی ذوق مصححان و طابعان – است از این قرار است:
ورخود / ارخود / گر خود + می دهد هر کسش افسونی / می دمد… + طفلِ یکشبه / طفل، یکشبه؛ سپهرِ بر شده پرویز نیست / سپهر، بر شده پرویز نیست + کشتی شکستگان / کشتی نشستگان + عَبوس زهد / عُبوس زهد (قرائت شاذّ) + به وجه خمار بنشیند / خمار ننشیند + زین بخت / زین بحث + مهیّا / مهنّا + آن تحمل که تو دیدی / آن تجمل که تو دیدی + بخور، دریغ مخور/ مخور دریغ و بخور + از سر فکر / از سر مکر + شیخ خام / شیخ جام + بخروشم از وی / نخروشم از وی + بادپیما / باده پیما + پیرانه سر مکن هنری / پیرانه سر بکن هنری + به هوس ننشینی / به هوس بنشینی + به آبی فلکت دست بگیرد / بی ادبیست + بدین قصه اش / بدین وُصله اش + صلاحِ کار / صلاحکار (قرائت شاذ)؛ در باب / دُریاب + گل نسرین / گل و نسرین + شکر ایزد / شکر آنرا + همه ساله / همه ی سال و دهها نظیر اینها.

 

در قرآن مجید نیز همین مسأله، حتی به طر عمیقتر و سیعتر، پیش آمده است. همه ی قرآن شناسان و مورخان قرآن اتفاق نظر دارند که قرآن در عهد رسول اکرم(ص) و با نظارت همه جانبه ی ایشان نوشته و در چندین نسخه جمع شده بود، ولی مدوّن بین الدّفـَتین، مانند یک کتاب عادی نبود. حتی اتفاق نظر – ولی در درجه ی کمتری – هست که ترتیب توالی سوره ها را نیز از آغاز تا پایان، یا در مورد اکثر سوره های قرآن، خود حضرت رسول (ص) تعیین کرده بود. علت آنکه در حیات پیامبر(ص) قرآن به تدوین نهایی نرسید این بود که تا آخرین سال، باب وحی گشوده بود، و علاوه بر آن گاه گاه از طریق وحی به پیامبر(ص) گفته می شد که جای آیاتی را جابجا کند. لذا امکان نداشت و پیامبر(ص) مأذون نبودن که قرآن را به شکل نهائی مدون کنند. به ویژه که شمار حافظان قرآن و اعتماد بر حفظ آنان بسیار بود. در عهد ابوبکر، علی المشهور بر اثر تکانی که بر اثر شهید شدن عده ی کثیری از قرّاء و حافظان قرآن در جنگ با مرتدان و مدعیان نبوت پیش آمد، به اهمیت تدوین قرآن پی بردند و زید بن ثابت یکی از جدی ترین و قدیمی ترین کاتبان وحی را مأمور تهیه ی مقدمات این امر حیاتی کردند. او بر مبنای همه ی نوشته های کاتبان وحی و گرفتن دو شاهد از حافظان قرآن بر هر آیه ی مکتوب، این امر سترگ را آغاز کرد که در عهد خلافت عمر هم، به ویژه با پیگیری او و نیز ترتیب دادن هیأتی از کاتبان و حافظان وحی برای مشورت با زید، جمع و کتابت و تدوین قرآن ادامه یافت.

 

علل عمده ی اختلاف قرائات چند امر بود از جمله: 1) اختلاف لهجات. چنان که مثلاً تمیمی ها به جای «حتّی حین»، «عتّی عین» می گفتند؛ 2) نبودن اِعراب در خط عربی و مصاحف امام؛ تا عهد علی بن ابی طالب(ع) که به رهنمود ایشان و به پیگیری ابوالاسود دؤلی اقدامات اولیه ای صورت گرفت ولی کمال و تکمیل ان دو سه قرن به طول انجامید؛ 3) نبودن اعجام یا نقطه و نشان حروف. برای رفع این نقیصه در اواخر قرن اول، در عهد حجاج بن یوسف، کوششهائی به میان آمد ولی کمال و تکمیل آن نیز تا آخر قرن سوم طول کشید؛ 4) اجتهادات فردی صحابه و قاریان و به طور کلی قرآن شناسان که هر یک استنباط نحوی و معنایی و تفسیری خاصی از یک آیه و کلمات آن داشتند؛ 5) دور شدن یا دور بودن از عهد اول اسلام و مهد اول اسلام – مکه و مدینه؛ 6) نبودن علائم سجاوندی و وقف و ابتدا و هر گونه فصل و وصلی که بعدها علم قرائت و تجوید عهده دار تدارک آن شد. نمونه ی معروفی که از این کمبود زاده شده و اختلاف نظر کلامی دامنه دار و دراز آهنگی در میان فریقین پدید آورده، وقف یاعدم وقف در کلمه ی «الله» و «العلم» در آیه ی هفتم سوره ی ال عمران است: ... و ما یعلم تأویله الاّ الله [ ] و الراسخون فی العلم [ ] یقولون آمنّا به کلٌّ من عند ربنا؛ که طبق علامات وقفی که در تمامی یا اکثریت قرآنهای خطی و چاپی آمده، پس از «الله» و «وقف لازم» تجویز شده است. ولی بعضی، و بلکه بسیاری از مفسران شیعه این وقف را نه در آنجا، بلکه پس از کلمه ی «العلم» لازم می دانند. این تفاوت در وقف، یا به تعبیر امروز در نقطه گذاری، باعث تفاوت معنایی عمیقی می شود. چه در صورت اول و وقف پس از «الله»، معنای آیه این می شود که تأویل آیات متشابهه را فقط خداوند می داند؛ و راسخان در علم سر تسلیم و ایمان و اذعان فرود می آوردند. و در صورت دوم «الراسخون فی العلم» عطف به «الله» می شود، و چنین معنا می دهد که آنان نیز تأویل آیات متشابهه را می دانند.

 

اختلاف قرائات در سراسر قرآن مجید، طبق کتاب التیسیر فی القراءات السبع، تألیف ابوعمر و عثمان بن سعید دانی ( 372-444ق)، که از معتبرترین و کهن ترین منابع ثبت قرائات هفتگانه و روایان چهارده گانه است، در حدود 1100 مورد، از مهم و غیرمهم است و بیشتر از دو سوم از آنها به ادغام یا اظهار یا حاضر / غایب خواند صیغه ی مضارع ( به اختلاف «یـ» و «تـ» بر سر فعل مضارع) مربوط می شود

 

حال باید دید مراد از چارده روایت چیست؟ از قرّاء سبعه عده ی کثیری نقل کرده اند، ولی قران شناسان و قرائت شناسان بعدی، روایت دو تن از راویان هر قاری را که از نظر ضبط و صحت سند و طول ملازمت و آموزش نزد قاریان یا مقریان هفتگانه، دقیقتر و پذیرفتنی تر بوده است، به اصطلاح استاندارد کرده اند، لذا چهارده روایت پدید آمده است. در اینجا اسامی قاریان هفتگانه و راویان چهارده گانه ی آنها را – که صاحبان چهارده روایت اند نقل می کنیم:

 

1) عبدالله بن عامر دمشقی (متوفای 118 ق). راوی اول او: هشام بن عمار (153-245ق)؛ راوی دوم او: ابن ذَکْوان، عبدالله بن احمد (173-242ق).

 

2) عبدالله بن کثیر مکی (45-120ق). راوی اول: البَزّی، احمد بن محمد (170-ح 243ق)؛ راوی دوم: ابوعمر محمد بن عبدالرحمن ملقب به قُنْبُل (195-291ق).

 

3) عاصم بن ابی النَّجود (76-128ق). راوی اول: حفص بن سلیمان (90- ح 180ق)؛ راوی دوم: شعبة بن عیّاش (95-194ق).

 

4) زَبّان بن علاء = ابوعمر و بصری (ح 68-154ق). راوی اول: حفص بن عمر الدوری (متوفای 246ق)؛ راوی دوم: ابوشعیب سوسی، صالح بن زیاد( 190-261ق).

 

5) حمزة بن حبیب کوفی (80-156ق). راوی اول: خَلاّد بن خالد کوفی = ابوعیسی شیبانی (142-220ق)؛ راوی دوم: خَلَف بن هِشام (150-229ق).

 

6) نافع بن عبدالرحمن مدنی (70-169ق). راوی اول: وَرْش، عثمان بن سعید مصری 0110-197ق)؛ راوی دوم: قالون، عیسی بن مینا 0120- ح 220ق).

 

7) کسائی، علی بن حمزة (119-189ق). راوی اول: لیث بن خالد (متوفای 240ق)؛ راوی دوم: حفص بن عمر الدوری (که راوی ابوعمر و بصری، زبّان بن علاء هم بوده است). (برای تفصیل بیشتر ← التیسیر دانی، استانبول 1930، صص 4-7؛ النشر ابن جزری، قاهر، ج 1، صص 99-174؛ ترجمه ی الاتقان تهران، امیرکبیر، 1363، ج 1، ص 246).

 

باید گفت که پس از احراز اعتبار و اشتهار این روایات چهارده گانه، بعضی قرائت شناسان قرون بعد، سه قاری بزرگ دیگر را نیز پذیرفته اند، ودیگر به روایات و قرائات دیگران اعتنا و اعتماد نکرده اند. سپس در قرون بعدتر، سه روایت و قرائت از این میان بر سایر قرائات تفوق یافته است که عبارتند از روایت الدوری از ابوعمر و بصری؛ روایت ورش از نافع؛ و روایت حفص از عاصم. بعدها روایت عاصم بر روایت الدوری فایق شد و جز در مغرب، روایت ورش را هم تحت الشعاع قرار داد. و هنگامی که عصر طبع قرآن فرا رسید، عمدتاً روایت حفص از عاصم را مبنا قرار دادند و امرزه اکثریت قریب به اتفاق قرآنهای سراسر جهان اسلام به این روایت و قرائت است.

 

اینکه حافظ قرآن را به چارده روایت از برداشته به این معنی است که در هر سوره، کلمات و تعابیر هر آیه ای را که دارای اختلاف قرائت بوده، بر طبق روایات چهارده گانه ی استاندارد که بر شمردیم، باز می شناخت؛ و فی المثل می دانسته است که حفص – راوی عاصم، و به روایت از او – در آیه ی سیزدهم از سوره ی احزاب، «لا مُقام لکم» را به ضم میم مقام خوانده است بقیه، یعنی 13 راوی و 6 قاری دیگر، به فتح میم خوانده اند. طبعاً در همه ی قرآنهای چاپی موجود هم، که روایت حفص از عاصم را مبنا قرار داده اند، طبق روایت او ضبط شده است.

 

به عبارت دیگر می توان گفت که حافظ حدود 1100 مورد اختلافات قرائت قرآنی را (طبق ثبت کتاب التیسیر که از دیر باز معتبر و مطرح بوده) از برداشته و نسبت به آنها چنان احاطه و استحضار ذهنی داشته که در هر مورد وجوه مختلف آن را با استناد به بعضی از راویان چهارده گانه – یعنی به بعضی از چارده روایت – بیان می کرده است. بدیهی است که درهر مورد از اختلاف قرائات، چهارده قول یا قرائت یا روایت نداریم، بلکه یکی یا گروهی از راویان، آن قرائت را روایت کرده اند و باقی قرائت دیگر را. و بندرت اتفاق افتاده است که گروه قاریان و راویان در یک مورد، سه یا چهار نظر مختلف و متفاوت از هم داشته باشند.

 

حال نظری به معنای این بیت حافظ:

 

 

 

عشقت رسد به فریاد ارخود به سان حافظ

قرآن زبر بخوانی در چارده روایت

 

 

 

بیندازیم. اتفاقاً این بیت نمونه ای بارز از ابیات حافظ است که خود چند فقره و در چند مورد اختلاف آراء و اختلاف قرائت برانگیخته است. چارده روایت آسانترین مشکل این بیت بود که به تفصیل شرح شد. اولین لغزشگاه معنایی این بیت در عبارت «عشقت رسد به فریاد است، که بعضی – حتی از افاضل – چنین تصور می کنند که مراد از آن رسیدن عشق به مرحله ی فریاد است، یعنی نوعی اوج گرفتن و به فریاد پیوستن عشق. منشأ این اشتباه خوانی و اشتباه اندیشی آنست که عادتاً عشق با آه و ناله و فریاد قرین است. ولی رسیدن عشق به اوجی به نام فریاد، چیز مهمی یا کمالی برای عشق نیست. آشنایان ره عشق اعم از عرفا و عشق ورزان دیگر نگفته اند که بالاترین مرحله و معراج عشق، داد و فریاد» است. اتفاقاً فریاد و قیل و قال متعلق به مرحله ی فرودین و نازل عشق است، نه مرحله ی متعالی آن. به فریاد رسیدن یک تعبیر عادی و مأنوس در زبان فارسی قدیم و جدید است. حافظ خود می گوید:

 

- به فریادم رس ای پیر خرابات ...

 

- رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس...

 

فریادرس هم از همین به فریاد رسیدن ساخته شده است. مراد حافظ از «عشقت رسد به فریاد» این است که عشق به فریاد تو می رسد، به داد تو می رسد، از تو دستگیری می کند. یک منشأ دیگر اشتباه در این قرائت غلط، جهش یا رقص یا جا به جا شدن ضمیر است. در شعر فارسی از همان آغاز تا کنون این امرسابقه دارد که گاه محل ضمیر در جمله جا به جا می شود که در شعر سعدی و حافظ نمونه فراوان دارد. سعدی گوید:

 

 

 

وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو

فرشته ایت نماید به چشم، کروبی

(گلستان، اول باب پنجم)

 

 

 

(یعنی فرشته ای کروبی نماید به چشمت. حافظ گوید:

 

 

 

شاه اگر جرعه ی رندان نه به حرمت نوشد

التفاش به می صاف مروّق نکنیم

 

 

 

مشکل دیگر این بیت در ارخود یا ورخود یا گرخود است. ضبط قزوینی ارخود، ضبط سودی گرخود و ضبط خانلری، جلالی نائینی – نذیر احمد، عیوضی – بهروز ورخود است. بعضی ها در تفاوت معنای این سه شکل مبالغه کرده اند و تصور کرده اند فقط با ورخود می توان معنای درست این بیت را پیدا کرد. حال آنکه – چنان که خواهیم دید – سودی با ضبط گرخود درست ترین و سر راست ترین معنا را به دست داده است.

 

باید گفت که این سه شکل تفاوت محسوسی با هم ندارند و معنای هر سه برابر است با حتی اگر یا اگر هم. چنان که حافظ در موارد دیگر گوید:

 

 

 

گرخود[=حتی اگر] رقیب شمعست، اسرار از او بپوشان

کاین شوخ سربریده بند زبان ندارد

سیلست آب دیده و هر کس که بگذر

گرخود[=حتی اگر] دلش ز سنگ بود هم ز جا رود

تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای

ورخود [= حتی اگر] از تخمه ی جمشید و فریدون باشی

 

 

 

حال به معنای کلی بیت بپردازیم. بعضی بر آنند که این بیت فحوای متشرعانه دارد و تأکید آن بر اهمیت و احترام نهادن به قرآن مجید و قرآن شناسی است و چنین معنی می کنند: اگر قرآن را مانند حافظ از بر و با چارده روایت بخوانی، آنگاه با احراز این شرط است که عشق رهایی بخش و رستگار کننده به تو روی می آورد و دستگیر و راهنمایت می شود و به فریادت می رسد. یعنی ژرف کاوی در قرآن و حفظ و قرائت ماهرانه ی آن و تأمل در بطون معانی آن، شرط عروج عاشقانه و معراج عارفانه است اشکال این معنی – که در جای خود معنای متینی است – این است که جمله را شرطی می گیرد و ورخود [= ارخود، گرخود] را به معنایی که گفتیم و در حافظ سابقه دارد، برابر با حتی اگر نمی گیرد.

 

قرائت دوم قرائتی است عارفانه که برای عشق اولویت و اهمیت نهایی قائل است و می گوید حتی اگر مانند حافظ قرآن خوان و قرآن دان باشی، بایدت از عشق بی نصیب نباشی و به فضل و فهم و زهد و علم اکتفا نکنی و بدانی که سرانجام آنچه رهایی می بخشدت و به فریادت می رسد همانا عشق است، نه زهد و علم.

 

سودی – با آن که ضبطش گر خود است – جمله را شرطی معنا نکرده و حق معنای این بیت را به خوبی ادا کرده است: «اگر تو هم مثل حافظ قران شریف را چهارده روایت از حفظ بخوانی، باز هم برای وصول کافی نیست، بلکه عشق به فریادت می رسد. وصول الی الله با عشق است نه با از بر خواندن قرآن سبعه [= هفت سُبع] با چهارده روایت. والاّ به قیاس این لازم می آمد تمام کسانی که قرآن شریف را خوانده اند، اولیاء الله باشند.» (شرح سودی، ج 1، ص 581). بعضی از معاصران قرائت تازه ای پیش نهاده اند: قرآن زبر نخوانی، به جای بخوانی: که راهی به دهی نمی برد. زیرا «بسان حافظ» (که حافظ قرآن بوده) و «از بر خواندن» به خوبی می رساند که انتظار فعل مثبت باید داشت و مراد خواندن قرآن است، نه نخواندن آن.

 

به این نکته هم باید اندیشید که حافظ پس از آن که بارها به حفظ قرآن و قرآن شناسی خود مباهات کرده است، گویی با این بیت حدیث نفس، یا عتاب و خطابی نیز به خود دارد که غره مشو و «بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش».

 


قرآن و ادب فارسى/ ع - ح. صفایی
زبان و کارکرد فرهنگی ارتباطی

 


 

از زمانى که سخنان خدا و وحى به میان آمده و قرآن، آخرین کتاب آسمانى بر صفحه گیتى«نزول اجلال» کرده، آدمى را متحیر و شیفته خود ساخته است. آنان که بار دیگر در این جهان به فرمان خدا و قرآن«قالوابلى» گفتند، پیوسته سعى داشته‏اند که از«گلستان» قرآن«گلى» برچینند.
هر قوم و گروهى که قرآن را امام و پیشواى خود دانستند، به گونه‏هاى مختلف از فرهنگ آن بهره جستند؛ از میان آنها ادبیان و فارسى زبانان نیز از این«مائده آسمانى» بهره‏ها جسته و وجود تشنه خود را سیراب نموده‏اند و سفره بیان و کلام خود را مزین به«واژگان و مضامین» آن کرداند.
گروهى«تمثیلات» آن را بر گرفتند و برخى پاره‏اى از آیات را«تضمین» نظر و نثر خود کردند و بعضى از نور آیات«اقتباس» جستند و واژگان قرآن را سر مشق دفتر خود ساختند. عده‏اى دیگر آیاتى که به صورت«ضرب المثل» در میان مردم رایج شده بود در نوشتارهاى خود به بند کشیدند و برخى به ترجمه و تفسیر ادبى و عرفانى آیات پرداختند و گروهى محتواى آیات را به صورتى ماهرانه«تحلیل و حل» کردند و بعضى با«تلمیح» به داستان‏هاى قرآنى، بر شیرینى کلام خود افزودند و بازار ادب خود را رونق بیشترى دادند و در عین حال هر یک از آنان یک دل و یک صدا اعتراف کردند که«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» و خلاصه فرهنگ ملى خود را با فرهنگ قرآنى آمیختند و«شهد» آیات را با«موم» گفتار و نوشتار خود«عجین» ساختند و جان خود را در چشمه سار کلام خدا شست و شو دادند. به هر حال این تأثیر پذیرى از قرآن و در پى آن احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار(علیهم السلام) از زمانى که کهن‏ترین نسخه‏هاى ادبى ما در دست است، پیشینه‏اى دیرینه دارد. به ویژه از قرن ششم هجرى قمرى به این طرف این أنس با قرآن بیشتر نمایان مى شود؛ یعنى در آثار نویسندگان و شاعران«سبک عراقى»؛ مانند: عطار، سنایى، خاقانى، مولانا، سعدى، حافظ و جز اینان. از آن زمان تا عصر حاضر به ویژه پس از انقلاب این تأثیر پذیرى نمایان‏تر شده است و مى شود.
ما در این نوشتار با رعایت اختصار به امور زیر مى پردازیم: آوردن نمونه هایى از«تأثیر پذیرى از قرآن» همراه با چشم اندازى گذرا به زندگانى برخى از سرایندگان و نویسندگان ادب فارسى و تعریف اجمالى پاره‏اى از صنایع و آرآیْهاى ادبى؛ ذکر پاره‏اى از آیات قرآن که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان راه یافته و همچنین واژگان فارسى راه یافته است.

 

صنایع یا آرایه‏هاى ادبى
در این بخش آن دسته از آرایه‏هاى ادبى را که در رابطه با تأثیر پذیرى ادب فارسى از قرآن است به اختصار معرفى مى کنیم.(16)در ضمن براى پرهیز از درازنویسى مثال‏هاى هر کدام را در بخش بعدى همراه با معرفى شاعران و نویسندگان مى آوریم.
اشاره
اشاره در لغت: به معنى نمودن به دست و چشم و ابرو و جز آن است. و در اصطلاح: این است که گوینده یا نویسنده در الفاظ اندک، معانى بسیار(بدون شرح و تفسیر) بگنجاند و کلام او همراه با کنایه و رمز باشد و در عین اختصار براى شنونده محتواى بسیارى را بیان نماید. در حقیقت بسیارى از آیات قرآن و همچنین احادیث معصومین(علیهم السلام )این ویژگى را دارد که در عین ایجاز، حاوى نکته‏هاى فراوانى است ولى درک آن بدون تدبر و ممارست دست یافتنى نیست.
تلمیح
تلمیح در لغت:«سبک نگریستن» و«به گوشه چشم اشاره کردن» است و در اصطلاح: عبارت از این است که نویسنده یا شاعر براى تأیید گفتار خود به آیه یا حدیثى یا قصه و مثلى مشهور و معروف اشاره کند.
تضمین
تضمین در لغت: به معنى«گنجانیدن» است و در علم بدیع عبارت است از: آوردن آیه، حدیث، مصراع یا بیتى از شاعرى دیگر در اثناى کلام خود.
به عبارت دیگر: تضمین آن است که نویسنده، آیه و حدیثى یا مصراع و بیتى یا دو بیت از شعر یا نوشته شاعران و نویسندگان پیشین یا معاصر خود مى آورد که اگر آن سخن مشهور نباشد نام او را در سخن خود ذکر مى کند.
حل یا تحلیل
حل در لغت: به معناى«گشودن» و«از هم باز کردن» است، یک معناى حل که در قرآن بکار رفته به همین معناى لغوى است؛ یعنى«حل العقده» مانند آیه شریفه«واحلل عقدْ من لسانى»(طه، 20 . 27)(مفردات راغب - حل).
در اصطلاح ادبیان: گرفتن الفاظ آیه‏اى از قرآن کریم یا حدیث از احادیث و یا شعرى از اشعار و یا مثلى از امثال در گفتار و نوشتار است، با خارج ساختن عبارت آن از وزن و صورت اصلى‏اش‏به طور کامل یا ناقص.
اقتباس
اقتباس در لغت:«پاره آتش» یا«نور و فروغ گرفتن» است، اقتباس به این معنا در سه جاى قرآن آمده.(17)
آیه 13 سوره حدید«انظرونا نقتبس من نورکم»؛
آیه 10 سوره نمل«لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى»؛
و آیه 7 سوره نمل«سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب و بس لعلکم تصطلون».
اقتباس در اصطلاح: آوردن آیه‏اى از قرآن یا حدیث یا بیت معروفى است به نحوى که معلوم باشد قصد، اقتباس است نه سرقت و انتحال.
تفاوت اقتباس و تلمیح
تفاوت اقتباس با تلمیح در این است که تلمیح آن است که در اثناى کلام اشاره‏اى لطیف به آیه قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعرى معروف مى شود ولى عین آن را نمى‏آورند؛ اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر یا قسمتى از آن را که حاکى و دلیل بر تمام جمله اقتباس شده باشد بیاورند.(18)
تمثیل
تمثیل در لغت: به معنى«همانند ساختن» است و در اصطلاح عبارت از تشبیه چیزى به چیزى یا شخصى به شخصى است تا از آن فایده معنوى حاصل شود؛ اما اصل مثل مأخوذ از مثال است و در تعریف آن گفته‏اند: قولى سایر یا مشهور است که در آن حال چیز دوم را به چیز اول همانند سازند و اصل در آن تشبیه است. امروزه هر سخن نغز متداول در زبان‏ها را که نکته‏اى اخلاقى، فلسفى، دینى، سیاسى، و ادبى در آن باشد مى توان آن را مثل گفت.(19)
به عبارت دیگر: تمثیل یا ارسال المثل، کلامى است که ضرب المثلى را در بر دارد و یا خود ضرب المثل است؛ ارزش یک مثل در جلب توجه شنونده و یا خواننده گاه بیشتر از چندین بیت یا چندین صفحه مقاله است.
تعبیر به«ضرب المثل» در قرآن کریم در چند جا آمده از جمله، آیه 27 زمر و 58 روم که مى فرماید:«و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من کل مثل»
و همینطور آیه 35 سوره نور و آیات 24 و 25 و 45 ابراهیم.
در این نوشتار پاره‏اى از آیات که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان رایج شده است در بخشى جداگانه مى آوریم؛ ولى«تمثیلات قرآنى» که بسیار است و بحث مفصلى دارد در اینجا متذکر نمى‏شویم؛ علاقه‏مندان مى توانند به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنند.(20)

 

قرآن و سخن سرایان
در این بخش نمونه هایى از تأثیرى پذیرى از برخى سخن سرایان فارسى زبان را - به اختصار - گرد مى آوریم؛ لازم به یاد آورى است که اشعار و نمونه هایى را که مى آوریم گاه متأثر از«ثقلین» - قرآن و حدیث - هر دو مى باشد؛ ولى متناسب با موضوع بحث فقط آیات قرآن را یاد آور مى شویم.

 

رودکى
ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکى شاعر بزرگ آغاز قرن چهارم هجرى(متوفاى 329 ه.ق) است. درباره‏اش نوشته‏اند که وى نخستین بار به شعر فارسى ضابطه و قاعده معین داد و آن را در موضوعات گوناگون به کار برد. لذا نزد شاعران زمان خود و بعد از آن به«استاد شاعران» مشهور شد. وى نابینا بوده است که نابینایى او یا مادر زادى بوده و یا بعدها نابینا شده است. از بررسى اشعار بجا مانده او به روشنى بر مى آید که وى با مفاهیم دینى و فرهنگ اسلامى آشنا بوده است. اینک چشم اندازى به اشعارش:
زمانه پندى آزاد وار داد مرا زمانه را چون نکو بنگرى همه پند است‏
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخورى بسا کسا که به روز تو آرزومند است‏
که گفته‏اند: تلمیحى است به آیه«عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم»(بقره، 2 . 216)
نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمراندر
یکى از کید شد پر خون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
که این دو بیت اشاره دارد به سه آیه‏اى که در قرآن راجع به پیراهن حضرت یوسف علیه‏السلام آمده است و هر کدام جریان و داستانى جداگانه دارد:
آیه 18 یوسف«و جأ و على قمیصه بدم کذب»؛
آیه 25 یوسف«و استبقا الباب و قدت قمیصه من دبر»؛
و آیه 93 یوسف«اذهبوا بقمیصى هذا فألقوه على وجه ابى یأت بصیراً».

 

فردوسى
حکیم ابوالقاسم فردوسى توسى(متولد حدود 329 ه.ق، متوفاى 411 یا 416) یکى از بزرگ‏ترین حماسته سرایان جهان مى باشد که وى جزو و سرانیگدان«سبک خراسانى» است و«شاهنامه» اثر مشهور اوست.
نمونه هایى از تأثیر پذیرى او:
بیاراى خوان و بپیماى جام زتیمار گیتى مبر هیچ نام‏
اگر چرخ گردان کشد زین تو سر انجام خشت است بالین تو
دلت را به تیمار چندین مبند بس ایمن مشو بر سپهر بلند
که تلمیح است به آیاتى چون«کل نفس ذائقْ الموت»(آل عمران، 3 . 185) و آیه«کل من علیها فان»(الرحمن، 55 . 26) و آیه«اینما تکونوا یدر ککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیدْ»(نسأ، 4 . 18)
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکى بریم‏
نباشد همى نیک و بد پایدار همان به که نیکى بود یادگار
که آن گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تو را سودمند
که تلمیحى است به آیاتى چون آیه 17 سوره رعد«فأما الزبد فیذهب جفأ و اما مما ینفع الناس فیمک فى الأرض...» و آیه 88 شعرأ«یوم لا ینفع مال و لا بنون» و آیه 34 توبه«و الذین یکنزون الذهب و الفضْ و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم».

 

ناصر خسرو
ناصر خسرو و قبادیانى بلخى از شاعران بزرگ قرن پنجم است«متولد 394، متوفاى 481 ه.ق). وى نیز مانند بسیارى از شاعران بنام از قرآن کریم به صورت‏هاى گوناگون استفاده کرده است.
نمونه‏هاى از تأثیر پذیرى او:
کراناید گران امروز رفتن بر ره طاعت گران آید مر آن کس را به روز حشر میزان ها
اشاره دارد به آیه 18 اعراف«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون» و آیات 6 تا 9 القارعه«فأما من ثقلت موازینه، فهو فى عیشْ راضیْ. و اما من خفت موازینه. فأمه هاویْ».
چون از آن روز بر نیندیشى که بریده شود در او«انساب»
که اقتباس از آیه 101 مؤمنون است:«فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یستألون»
هو الأول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن منزه مالک الملکى که بى پایان حشر دارد
اقتباس از آیه 3 حدید«هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم» و آیه 26 آل عمران«قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشأ...».
بر آنچه دارى در دست شاد مانه مباش وز آنچه از کف تو رفت از آن دریغ مخور
اشاره و تلمیح به آیه 23 حدید دارد«لکیلا تأسوا على مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم».

 

سنایى عزنوى
ابوالمجد مجدود بن آدم، شاعر و عارف فارسى زبان سده ششم هجرى نیز از جمله کسانى است که تأثیر پذیرى لفظى و معنوى زیادى از قرآن و حدیث در آثار او دیده مى شود. از جمله:
هر چه دارى براى حق بگذار کز گدایان ظریف‏تر ایثار
سید و سر فراز آل عبا یافت تشریف سوره«هل اتى»
ز آن سه قرص جوین بى مقدار یافت در پیش حق چنین بازار
که«حل» یا«تحلیل» از سوره«انسان» یا«هل اتى» است که مفسران شیعه و سنى همه معتقدند در شأن حضرت على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) که در آیه 8 همین سوره مى فرماید:« و یطمعون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً».
آن دلبر عیار اگر یار منستى کوس«لمن الملک» زدن کار منستى‏
گویند که جز هیچکسان را نخرد یار من هیچ کسم کاش خریدار منستى‏
که اقتباس از آیه«لمن الملک الیوم الله الواحد القهار»(غافر، 40 . 16)؛ در ضمن«لمن الملک زدن» کنایه از مفاخره کردن و دعوت به مبازره است.

 

خاقانى
افض الدین خاقانى شروانى شاعر نامدار ایرانى قرن ششم هجرى که وفات وى را سال 595 هجرى نوشته‏اند.
عروسى عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش بها دادمش به شیر بها
مرا به منزل«الاالذین» فرود آور فرو گشاى زمن طمطراق«الشعرا»
که اقتباس از آیه 224 تا 227 شعرأ است:«و الشعرأ یتبعهم الغاوون. الم‏تر انهم فى کل واد یهیمون. و انهم یقولون ما لا یفعلون. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیراً...»
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهى خواهى جزاى آن دو بهشت از خداى خویش‏
پس نام آن کرم نهى اى خواجه بر منه نام کرم به داده روى و ریاى خویش‏
بر داده تو نام کرم کى بود سزا تا داده را بهشت‏شناسى سزاى خویش‏
اشاره دارد به آیاتى چون آیه 264 بقره«یا ایها الذین امنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى» و آیه 262 بقره«الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله ثم لا یتبعون ما أنفقوا مناً و لا اذى...» و آیه 6 مدثر«و لا تمنن تستکثر».

 

مولانا
مولانا جلال الدین محمد بلخى رومى(متولد 604، متوفاى 672 ه.ق) از شاعران بنام قرن هفتم است. گاه او را مولوى بلخى و گاه ملاى رومى مى خوانند و این بدین سبب است که بلخ در آن روزگار جز و خاک ایران بوده و چون مولانا به زبان فارسى سخن مى گفت ادیبان ما او را«بلخى و ایرانى» مى خوانند؛ گر چه دیگران به خاطر اینکه او و خانواده‏اش از ابتدا در آناتولى اقامت داشته است و آناتولى هم ایالتى ترک بوده او را«ترک» مى خوانند و چون در گذشته آناتولى بخشى از امپراتورى روم بوده است لذا این شاعر عارف به«رومى» هم شهرت یافته است.(21)
اما نمونه هایى از تأثیر پذیرى وى از قرآن:
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا طور مست«و خر موسى صاعقا»
که آیه 143 اعراف همراه با تفسیرى در شعر خود حل کرده(صنعت تحلیل):«فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خر موسى صعفاً».
تا الیه یصعد اطباب الکلم صاعداً منا الیب حیث علم‏
هکذا تعرج و تنزل دایماً ذا فلا زلت علیه قایماً
پارسى گوییم یعنى این کشش ز آن طرف آید که آمد آن چشش‏
که این ابیات چند آیه را در خود حل کرده است:
آیه 10 فاطر«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» و آیه 4 حدید«یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السمأ و ما یعرج فیها.»
«زین للناس» حق آراسته است ز آنچه حق آراست چون تانند رست‏
چون پى«یسکن الیها» ش آفرید که تواند آدم از حوا برید؟
که متأثر از آیات زیر است:
آیه«زین للناس حب الشهوات من النسأ و البنین...»(آل عمران، 3 . 14) و آیه«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف، 7 . 189)

 

سعدى
مشرف الدین بن مصلح الدین عبدالله شیرازى معروف به شیخ سعدى که گاه او را مطلق«شیخ» مى خوانند از بزرگ‏ترین نویسندگان و شاعران زبان فارسى در قرن هفتم است. تاریخ تولد او را مختلف نوشته‏اند از 571 تا 606 هجرى قمرى و تاریخ وفات او را 691 ذکر مى کنند؛ صاحب دو کتاب مشهور«گلستان» و«بوستان».
نمونه هایى از اشعار وى:
بوى پیراهن گمگشته خود مى شنوم گر بگویم همه گویند ضلالى است قدیم‏
تلمیح به آیات 94 و 95 سوره یوسف است که قرآن از زبان حضرت یعقوب نقل مى کند و مى فرماید:
«انى لأجد ریح یوسف لولا أن تفندون. قالوا تالله انک لفى ضلالک القدیم».
چون کنعان را طبیعت بى هنر بود پیمبر زادگى قدرش نیفزود
هنر بنماى اگر دارى نه گوهر گل از خار است و ابراهیم از آزر
که بیت اول تلمیح به آیات 42 و 43 سوره هود دارد که حضرت نوح به فرزندش کنعان مى گوید: با ما در کشتى نشین و با کافران مباش و او را غرق کرد و همچنین تلمیح به آیات 45 و 46 که حضرت نوح علیه‏السلام خطاب مى کند به خداوند: خدایا این پس من است و تو وعده فرموده بودى که دودمان مرا هلاک نکنى، خدا مى فرماید: اى نوح! این پس از دودمان تو نیست او کارهاى ناشایست انجام داد و بیت دوم نیز تلمیح به آیه 74 سوره انعام دارد که مى فرماید:
«و اذ قال ابراهیم لأبیه ازر اتتخذ اصناماً الهْ»
مرا هر آینه خاموش بودن اولى‏تر که جهل پیش خردمند عذر نادان است‏
و ما أبرى نفسى و ما ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است‏
که اقتباس از آیه 53 سوره یوسف است«و ما أبرى نفسى ان النفس لا مارْ بالسؤ الا ما رحم ربى...»
نمونه هایى از کتاب گلستان:
«جان در حمایت یک دمست و دنیا وجودى میان دو عدم، دین به دنیا فروشان خرند، یوسف فروشند تا چه خزند.«الم اعهد الیکم یا بنى ادم أن لا تعبدوا الشیطان»(یس، 36 . 60)
(باب هشتم صفحه 183)
که نویسنده آیه‏اى از آیات را تضمین کلام خود کرده است.
«صیاد بى روزى ماهى در دجله نگیرد و ماهى به اجل در خشک‏[ خشکى‏] نمیرد»(باب هشتم صفحه 185) که تلمیح است به آیه 6 سوره هود«و ما من دابْ فى الأرض الا على الله رزقها» و آیه 145 عمران«و ما کان لنفس أن تموت الاباذن الله کتاباً مؤجلاً»
«... دیدم که نصیحت نمى‏پذیرد و دم گرم من در آهن سر او اثر نمى‏کند، ترک مناصحت گرفتم و روى از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‏اند: بلغ ما علیک فان لم یقبلوا ما علیک...»
که ظاهراً اقتباس یا حل آیه 67 سوره مائده است«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» و یا تلمیح است به آیه 20 آل عمران«و ان تولوا فانما علیک البلاغ».
زبان بریده بکنجى نشسته صم بکم به از کسى که نباشد زبانش اندر حکم‏
اقتباس از دو آیه 18 و 171 بقره«صم بکم عمى فهم لا یرجعون(فهم لا یعقلون)»

 

حافظ
شمس الدین محمد معروف به خواجه حافظ شیرازى و ملقب به«لسان الغیب»، شاعر و غزل سراى بلند آوازه ایران در سده هشتم هجرى است«متوفاى 791 ه.ق). با بررسى دیوان اشعار وى در مى یابیم که حافظ با قرآن مأنوس و همدم بوده است تا جایى که مى‏گوید«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.»
در اینجا تعدادى از ابیات که لفظ«قرآن» در آن بکار رفته است در ذیل مى آوریم.
- حافظا دصر کنج فقر و خلوت شبهاى تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
- ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنى که اندر سینه دارى‏
- حافظا مى خور و رندى کن خوش باش ولى دام تزویر منه چون دگران قرآن را
- این چنگ فرو برده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست؟
- عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روایت‏
- حافظ به حق قرآن کز شید وزرق باز آى باشد که گوى عیش در این میان توان زد
- ز حافظان جهان کس چون بنده جمع نکرد لطائف حکمى با نکات قرآنى‏
- صبح خیزى و سعادت طلبى چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم‏
- زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
نمونه‏هاى دیگر از تأثیر پذیرى:
من اگر نیکم اگر بد برو خود را باش هر کسى آن درود عاقبت کار که کشت‏
که تلمیح است به آیات 39 نجم«و أن لیس للانسان الاماسعى» و آیه 46 فصلت«من عمل صالحاً فلنفسه و من اسأ فعلیها» و آیه 38 مدثر«کل نفس بما کسبت رهینْ»
عیب رندان مکن اى زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت‏
که تلمیح به آیاتى است که چند بار در قرآن تکرار شده از جمله آیه 164 انعام«... و لا تزر وازرْ وزر اخرى...»
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
تلمیح به آیه 14 مؤمنون دارد«ثم انشأناه خلقاً آخر تبارک فتبارک الله احسن الخالقین»
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این دایره بى چون و چرا مى بینم‏
تلمیح به آیه 27 ص«و ما خلقنا السمأ و الارض و ما بینهما باطلاً»و آیه 191 آل عمران«... و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً»
با تو آن عهد که در وادى ایمن بستیم همچو موسى«ارنى» گوى به«میقات» بریم‏
اقتباس از آیه 143 اعراف«و لما جأ موسى لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب ارنى أنظر الیک قال لن ترانى...»
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه قال به نام من دیوانه زدند
تلمیح و اشاره دارد به آیه 72 سوره احزاب«انا عرضنا الأمانْ على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً»
شب وصلست و طى شد نامه هجر«سلام هى حتى مطلع فجر»
اقتباس از آیه 5 سوره قدر.

 

امثال قرآنى
بخشى از آیات قرآن کریم به صورت ضرب المثل در میان مسلمانان رایج شده است؛ در اینجا پاره‏اى از آن آیات که در میان فارسى زبانان رایج است گرد مى آوریم؛ ولى به جهت دورى از دراز نویسى، بدون شرح و توضیح مى آوریم(جز اینکه در بعضى موارد اشاره‏اى به کار برد آن مى کنیم) و کار برد هر یک را به خوانندگان گرامى وا مى گذاریم. در ضمن بخشى از آیات در میان توده مردم و همین طور مبلغان و اهل قلم رایج است و برخى فقط در میان خواص و اهل قلم. از جمله این آیات زیر:
1.«الحمدلله رب العالمین» این آیه کاربرد متفاوت دارد و در سوره‏هاى زیر آمده است،(فاتحه، 1 . 2)، انعام، 6 . 45، یونس، 10 . 10 صافات، 37 . 182 زمر، 39 . 75 غافر، 40 . 65)
2. «صم بکم»(بقره، 2 . 18 و 171)
3.«اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم»(بقره، 44)
4.«ان البقر تشابه علینا»(بقره، 70)(در مورد بهانه جویى چون بنى اسرائیل)
5.«افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»(بقره، 85)
6.«اینما تولوا فثم وجه الله»(بقره، 115)
7.«صبغهْ الله و من احسن من الله صبغهْ»(بقره، 135)
8.«انا لله و انا الیه راجعون»(بقره، 156)(هنگام مرگ شخصى و رد پیشنهادى و...)
9.«و لا تلقوا بأیدیکم الى التهلکهْ»(بقره، 195)
10.«کم من فئْه قلیلْه غلبت فئهْ کثیرهْ»(بقره، 249)
11.«فبهت الذى کفر»(بقره، 258)(محکوم شدن خصم و متحیر ماندن مدعى)
12.«لا یکلف الله نفساً الا وسعها»(بقره، 286)
13.«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»(آل عمران، 3 . 103)
14.«و شاورهم فى الأمر»(آل عمران، 159)
15.«و لو کانت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»(آل عمران، 159)
16.«کل نفس ذائقهْ الموت»(آل عمران، 185)ودر چند جاى قرآن آمده)
17.«ارض الله واسعهْ»(نسأ، 4 . 97)
18.«ما على الرسول الا البلاغ»(مائده، 5 . 99)
19.«لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین»(انعام، 6 . 59)
20.«الله اعلم حیث یجعل رسالته»(انعام، 124)
21.«و لا تزر وازرْه وزر اخرى»(انعام، 164)
22.«کلوا و اشربوا و لا تسرفوا»(اعراف، 7 . 31)
23.«و لا ید خلون الجنْه حتى یلج الجمل فى سم الخیاط»(اعراف، 40)(محال بودن امرى)
24.«اولئک کالأنعام بل هم اضل»(اعراف، 179)
25.«فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً»(توبه، 9 . 82)
26.«أن الظن لا یغنى من الحق شیئاً»(یونس، 10 . 36)
27.«فاستقم کما امرت»(هود، 111 . 112)
28.«و فوق کل ذى علم علیم»(یوسف، 12 . 76)
29.«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم»(رعد، 13 . 11)
30.«ألا بذکر الله تطمئن القلوب»(رعد، 28)
31.«لئن شکرتم لا زیدنکم»(ابراهیم، 14 . 7)(شکر نعمت نعمتت افزون کند)
32.«و کان الانسان عجولا»(اسرأ، 17 . 11)
33.«یوم ندعوا کل اناس بامامهم»(اسرأ، 71)
34.«جأ الحق و زهق الباطل»(دیو چون بیرون رود فرشته در آید)(اسرأ، 81)
35.«هذا فراق بینى بینک»(کهف، 18 . 78)
36.«و السلام على من ابع الهدى»(طه، 20 . 47)
37.«لو کان فیهما آلهْ الا الله لفسدتا»(انبیأ، 21 . 22)(دو خدا و دو پادشاه و دو رئیس...نشاید)
38.«خسر الدنیا و الآخرْ ذلک هو الخسران المبین»(حج، 22 . 11)
39.«ضعف الطالب و المطلوب»(حج، 73)
40.«کل حزب بمالدیهم فرحون»(مؤمنون، 23 . 53)(تا سمند زمان در یورش اس کس نگوید دوغ من ترش است)
41.«نور على نور»(نور، 24 . 35)
42.«و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون»(شعرأ، 26 . 227)
43.«ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت »(عنکبوت، 29 . 41)
44.«هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(زمر، 39 . 9)
45.«یدالله فوق ایدیهم»(فتح، 48 . 10)
46.«انما المؤمنون اخوهْ»(حجرات، 49 . 10)
47.«ان بعض الظن اثم»(حجرات، 12)
48.«ان اکرمکم عندالله اتقاکم»(حجرات، 13)
49.«و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(ق، 50 . 16)(دوست نزدیکتر از من به من است...)
50.«لیس للانسان الا ماسعى»(نجم، 53 . 39)
51.«کل من علیها فان»(ارحمن، 55 . 26)
52.« لکیلا تأسوا على ما فاقکم و لا فرحوا بما آتاکم»(حدید، 57 . 23)
53.« لم قولون ما لا تفعلون»(صف، 61 . 2)(دو صد گفته چو نیم کردار نیست)
54.« نصر منم الله و فتح قریب»(صف، 13)
55.«و لا تمنن تستکثر»(مدثر، 74 . 6)
56.« بل الانسان على نفسه بصیرهْ»(قیامت، 75 . 14)
57.«یا لیتتنى کنت ترابا»(نبأ، 78 . 40)(در مقام افسوس و حسرت)
58.«ان مع العسر یسرا»(انشراح، 94 . 6)
59.«فمن یعمل مثقال ذرْ خیراً یره. و من یعمل مثقال ذرْ شراًیره»(زلزله، 99 . 7 و 8)
60.« لکم دینکم ولى دین»(کافرون، 109 . 6)

 

واژگان فارسى در قرآن
در دیدگاه صاحب نظران«علوم القرآنى» بحث است که آیا در قرآن، لغات و واژگان غیر عربى و معرب وجود دارد یا نه؟ در واقع آنان بحثى را تحت عنوان«واژگان دخیل در زبان عربى» مطرح کرده‏اند که آیا زبان عربى از غیر خودش واژگانى را وام گرفته است یا نه؟ ظاهراً اکثر محققان پذیرفته‏اند که زبان عربى هم مانند سایر زبانها از این جریان طبیعى مستثنا نیست که«واژگان دخیل» در هر زبانى یافت مى شود؛ چرا که این پدیده طبیعى در برخورد دو فرهنگ و زبان براى تفهیم و تفاهم یکدیگر به وجود مى آید؛ ولى آنچه محل اختلاف آرا واقع شده است درباره راه یافتن این واژگان به قرآن است.
«سیوطى» در کتاب«الاتقان فى علوم القرآن» بحثى را به همین عنوان مطرح کرده و نظرات مختلفى را ذکر مى کند. وى مى

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت