دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:6
فهرست مطالب
هویت ایرانی در گذرگاه تاریخ
١- چرا مساله هویت در عصر جدید تا این حد اهمیت پیدا کرده است؟
٢-آیا تصور نمیکنید توجه بیش از حد به هویت سبب رشد جریانهای افراطی مثل پان ترکیسم ، پان عربیسم و... میشود؟
٣-چرا هویت ایرانی یک هویت فلسفی نیست و آیا تصور نمیکنید که ژن فرهنگ ایرانی از شعر و ادبیات پدید آمده و این در تعارض با فلسفه به معنای جدید آن است؟
٤-آیا به نظر شما برای رسیدن به توسعه و خروج از دایره جهان سومی نیاز است که هویت خود را بر مبنای فلسفه مدرن بازسازی کنیم؟
٥-اگر از منظر آسیب شناسانه به هویت ایرانی نگاه کنیم ، ایا فکر نمیکنید گفتمان هویتی مسلط در ایران ریشه در فرهنگ ملوک الطوایفی دارد؟
٦- با چه رویکردی میتوان به تجربهای جدید از هویت سازی در ایران دست یافت و یک هویت ناب مبتنی بر زندگی در عصر مدرن را رقم زد؟
٧-آیا پذیرش یک هویت جدید سبب تضعیف عناصر ریشهای هویتی ایرانی مثل زبان فارسی و ... نخواهد شد؟
٨-چگونه میتوان بین عناصر هویتی متفاوت همبستگی ایجاد کرد؟
٩ : شما در پاسخ به پرسش ٤ اشاره کردید که نقد فلسفه غرب در ایران یک شوخی بیمزه است و ما نیاز به ساخت دستگاه مختصات مفهومی داریم که محصول تلاش خودمان باشد ، پرسش من این است که باید از کجا آغاز کنیم ، آیا لازم است مثلا به فلسفه ملاصدرا رجوع کرده و آن را قبض و بسط دهیم و یا اینکه باید از فلسفه غرب و ترجمه آثار موجود شروع کنیم ؟
١٠ : شما در پاسخ به پرسش ٧ اشارهای به بحران زبان فارسی داشتید ، قاعدتا این بحران تنها شامل ما نیست و یا سایر کشورهای غیرانگلیسی زبان نیز به نوعی در معرض این تندباد قرار دارند ، اما تفاوتی به چشم میخورد و آن اینکه مثلا در کشورهای اسپانیایی زبان مثل کشورهای آمریکای لاتین ، اگرچه نقاط ضعف دیده میشود اما تحولات هم چشمگیر است . همین امروز شعر آمریکای لاتین ، زبانزد خاص و عام در کشورهای اسپانیایی زبان است . به نظر شما تفاوت بحران زبانی ما با این گونه کشورها در چه مواردی است ؟
١١ : اگر از منظر دیگری به این مقوله بپردازیم فکر نمیکنید به جای تاکید بر وجهه ملی و اساطیری شعر و ادبیات و زبان فارسی لازم است به جنبههای کلی گرایانه و انسانی آن توجه شود ؟
١٢: شما در چند بخش به جایگاه هویت فردی اشاره کردید . آیا این معضل ریشه در شکاف بین هویت و خودفهمی ندارد و این عامل مسبب تشدید بحران هویتی نمیشود؟
طرح مساله هویت برای یک فرد و یا یک ملت در رابطه با تغییرات در شرایط زیست-جهانی قابل توضیح است. هویت فردی و تبیین آن همیشه یکی از مسایل محوری فلسفه بوده است. بر سردر معبدِ دلفی عبارت «خود را بشناس» نقش بسته است. که چه در دوران پیش از سقراط و چه در دوران شکوفایی فلسفهی کلاسیک یونان همواره نقش مهمی داشته است. در دورههای مختلف، همراه با تحول نظرات فلسفی، ویژگیهای هویت فردی در حوزههای گوناگون حیات انسانی به گونهای متمایز مورد بحث و پژو هش قرار گرفته است. برای نمونه در دوران جدید، برای دکارت، سوژه (سوبژکت، فاعل شناسا) در محور تأملات فلسفی جایگاهی مرکزی مییابد و تا کنون یکی از بغرنچهای فلسفه باقی مانده است. در اینجا مایل نیستم بطور مبسوط به تئوریهای گوناگون بپردازم اما میتوان به نمونهی بالا این اسامی را افزود: اسپینوزا با مفهوم "جوهر"، لایپنیتس با مفهوم "موناد"، کانت با فلسفهی "سوبژکتویتهی ترافرازنده" (استعلایی)، مفهوم "من" نزد فیشته، "ایده روح" در فلسفهی هگل و یا "جاهستی" (دازاین[١]) نزد هایدگر و غیره.
بنابرین در حوزهی فلسفه بطور اعم و علوم انسانی جدید بطور اخص (جامعه شناسی، روان شناسی و روان کاوی و ....) همواره هویت و تبیین آن مد نظر بوده است. و استنتاج هویت ملی (جمعی) از هویت فردی با شکل گیری دولتهای ملی در اروپا که از لحاظ تاریخی با تکوین سرمایه داری همزمان است، صورت پذیرفته است. گرچه این استنتاج بنوبهی خود نیز بحث انگیز است. در کشور ما با توجه به ضعف تاریخی فردیت، که شکل گیری آن با موانع متعددی در زمینههای فرهنگی و مادی مواجه بوده است، دگرگونی این هویت فردی به هویت ملی نیز شکلی ناروشن بدنبال داشته است. تا آنچا که در داشتن هویت ملی و آگاهی ملی منبعث از آن تردیدهای جدی وجود دارد.
اگر از هویت یابی و هویت سازی در دوران تکوین دول ملی در غرب و پس از آن تلاش ملل مستعمره برای استقلال سیاسی بگذریم، مساله هویت ملی در حال حاضرباید با توجه به دو روند متناقض در مقیاس جهانی مورد ارزیابی قرار گیرد. این دو روند بدینگونهاند : ١-" روند جهانی شدن" که در عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، حقوقی، نظامی، فرهنگی و ورزشی هر چه بیشتر تمایز ملی و منطقهای را کم رنگ تر میکند و مساله هویت ملی را از چایگاه مهم خود به کنار میزند.٢- فروپاشی نظام سوسیالیستی با سراب انترناسیونالیسم بین الملی برای برخی از کشورها مساله هویت را در دستور روز قرار داده است. به دنبال پایان جنگ سرد ما به نظم جهانی که بر موازین حقوق بشر و عدالت نسبی میان ملل باشد، دست نیافتیم، و درگیری با مشکلات گوناگون در سطع ملی باقی مانده است. و حل برخی از این مشکلات از زاویه منافع ملی ظاهراً میسر است. شناخت منافع ملی محتاچ آگاهی ملی است، و هویت ملی نیاز به آگاهی ملی دارد، تا که قادر به تمایز خود و منافعان خود از دیگران باشیم.
همهی این موارد با هم، مسالهی هویت را برای کشورهای مختلف با درجات متفاوت مطرح میسازد، مثلاً هویت ملی در یوگسلاوی سابق با تبیین آن در ایران متفاوت است. با توجه به شرایط کنونی جهان منافع ملی نقطهی شروع ، ولی نه الزاماً پایانی تبیین روابط مان با دیگران است.