22 ص
«حضرافریقا»
افریقای سیاه که هنر سیاهان در آن به اوج شکوفایی خود رسیده است، حاشیه غربی تا مرکز قاره آفریقا را دربرمی گیرد. این سرمزین گذشته ای با اساطیر کهن و افسانه های جادویی دارد که بیانگر واسطه خدایان با قدرت طبیعی است. قدرتی که همه از او یاری می طلبند و خدایان دیگر با او در ارتباسط هستند. در واقع هنر افریقای سیاه که از نظر یک افریقایی فقط تنها بدان گرایش های شخصی و موقعیت های اجتماعی و سیاسی و معتقدات و آیین های مذهبی است در اوایل قرن بیستم بوسیلهی اروپایینان به عنوان یک هنر شناخته شد و مورد مطالعه قرار گرفت. با بازشدن پای مجسمه های افریقایی در سال های اول 1900 روحی تازه د فضای هنری اروپا دمیده شد. هنرمندان که بیشتر از هر گروه دیگری شیفته و شیدای این مجسمه ها بودند با دیدن آنها جرأت بیشتری برای بیان عقایدشان می یافتند. پیدایش هر مجسمه تازهای سرآغاز به وجود آمدن بحث های هیجانانگیز و منبع الهام برای پیشروان مکاتب و مفاهیم جدید بود. در سال 1905 یک ماسک فانک به دست ولافنگ افتاد. آندره دورن که با دیدن این ماسک از ادای کلام بازمانده بود آن را از ولامنگ خرید و به پیکاسو براک نشان داد و تحسین هر دو را برانگیخت. با پیدا شدن مکاتب جدید مثل کوبیسم، سورئالیبسم و سمبولیسم در اروپا و رونق موسیقی جاز در آمریکا ناگهان، نگاهها به طرف افریقا دوخته شد و تأثیرپذیری ها و بهره گیری هایی که هنرمندان به نام زمان از هنر سیاهان می کردند به زودی پای این هنر را به موزه ها و نگارخانه ها کشاند.
به این ترتیب تاریخ کشف مجسمه های افریقای سیاه را به عنوان نوعی از هنر باید اوایل همین قرن دانست. و به حق افتخار آن به هنرمندان آن زمانه داد. هنر افریقا اعم از مذهبی و غیرمذهبی تحت تأییر گروه قومی، ملیت، شرایط زنددگی، آب و هوا و فرهنگ هر منطقه است. و با این عوامل ارتباط مستقیم دارد. در افریقای سیاه هر اثری که به وجود می آد، آمیخته ای است از تفکر و اعتقاد مردم و تأثیر عمیقی یا سطحی که هر اسطوره در زندگی روزانه آنها می گذارد. در این هنر زیبایی به مفهوم آنچه ما یم شناسیم وجود ندارد. در واقع زیبایی، تجسم سیرت نیک است. به همین دلیل شکلی که آفریده می شود، نماینده صفات باطنی شخصی است، نه چهره ظاهری او.
افریقا 22ص