فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق درباره ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌ خواهی

اختصاصی از فی فوو تحقیق درباره ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌ خواهی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق درباره ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌ خواهی


تحقیق درباره ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌ خواهی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 8
فهرست مطالب:

مقدمه

جوانی

مقاومت

مرگ

منابع

مقدمه

ستار قره‌داغی سومین پسر حاج حسن قره داغی در سال ۱۲۸۵ ق (۱۸۶۶ میلادی) به دنیا آمد. او از اهالی قره‌داغ آذربایجان بود که در مقابل قشون عظیم محمد علی شاه پس از به توپ بستن مجلس شورای ملی و تعطیلی آن که برای طرد و دستگیر کردن مشروطه خواهان تبریز به آذربایجان گسیل شده بود ایستادگی کرد و بنای مقاومت گذارد. وی مردم را بر ضد اردوی دولتی فرا خواند و خود رهبری آن را بر عهده گرفت و به همراه سایر مجاهدین و باقرخان سالار ملی مدت یک سال در برابر قوای دولتی ایستادگی کرد و نگذاشت شهر تبریز به دست طرفداران محمد علی شاه بیفتد. اختلاف او با شاهان قاجار و اعتراض به ظلم و ستم آنان ، به زمان کودکی اش بر می‌گشت. او و دو برادر بزرگ‌ترش اسماعیل و غفار از کودکی علاقه وافری به تیراندازی و اسب سواری داشتند ، اما اسماعیل فرزند ارشد خانواده در این امر پیشی گرفته بود و شب و روزش به اسب تازی ، تیراندازی و نشست و برخاست با خوانین و بزرگان سپری می‌شد، سرانجام او در پی اعتراض به حاکم وقت دستگیر و محکوم به اعدام شد . اسماعیل به دلیل ارتباط و پناه دادن به فردی به نام قاچاق فرهاد که از مخالفان و ناراضیان بود، توسط عمال دولت قاجاریه کشته شد. این امر کینه‌ای در دل ستار ایجاد کرد و نسبت به ظلم درباریان و حکام قاجاری خشمگین شد.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق درباره ستارخان از سرداران جنبش مشروطه‌ خواهی

تحقیق در مورد جنبش دانشجویی

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد جنبش دانشجویی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد جنبش دانشجویی


تحقیق در مورد جنبش دانشجویی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:61

 

  

 فهرست مطالب

  مقدمه:

فصل اول :

تفکر جامعه شناسی آلمان :

فصل دوم:تاریخچة مکتب فرانکفورت

فصل سوم:یورگن هابرماس

1-3-زندگینامه

2-3-اندیشه های هابرماس

1-مفهوم کنش ارتباطی

 

2-مفهوم معرفت شناسی

 

3-تلفیق نظریات(کنش با نظام)

 

4-تأکید بر رهایی بخشی ، از طریق کنش ارتباطی

2-مفهوم معرفت شناسی :

فصل چهارم :

هابرماس در مقابل اثباتگرایی

1-4-مکتب اثبات گرایی

2-4-انتقاد از اثبات گرایی

1-رابط نظریه با موضوع

 

2-رابطة نظریه با تجربه

 

3-رابطه نظریه با تاریخ

 

4-رابطه نظریه با عمل

3-4-دفاع هانس آلبرت

4-4-پاسخ هابرماس

فصل پنجم :

هابرماس و جنبش دانشجویی

1-5-تشکل جنبش دانشجویی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در هر زمانی، جامعه شناسی خاصی شکل گرفته است که یا جمع گرا بوده، مثل نظریات دورکیم و یا فردگرا مثل اسپنسر، و یا بر تسلط ساختار وهنجار، تأکید می‌کردند، مانند پارسونز. آنچه مشخص است، هر گروه، ضمن بررسی یک بعد، ابعاد دیگر را فراموش کرده است. اما در عصر حاضر،تلفیق ابعاد مطرح است . از جمله:تلفیق فرهنگ و عاملیت، توسط مارگارت آرچر، جامعه شناسی چند بعدی جفری الگزندر، تلفیق کنش با نظام، توسط یورگن هابرماس که عضو برجسته‌ای از مکتب فرانکفورت می‌باشد.

مکتب فرانکفورت، مکتبی انتقادی است، که در آلمان، پایه ریزی و تشکیل شد. مبنای اندیشه این مکتب بر اساس نقد و بررسی نظریات متفاوت، شکل گرفت. آن بر سرمایه‌داری ، اثباتگرایی، مارکسیسم و حتی خود جامعه شناسی هم ایراداتی وارد کرده است. در ضمن، بعضی از عناصر فراموش شده، مثل دیالکتیک و ذهن گرایی را دوباره مطرح نموده است . هابرماس اگرچه وارث این مکتب است، ولی در آن، تجدید نظرهایی را اعمال نموده ، وی از اندیشه های مارکس شروع کرد، تا به کنش ارتباطی رسید. او با انتقادات مختلف، نظرات خود را بسط داده است. وی نظریه اثباتی، جزم‌گرایی مارکسیسم، ایدئولوژی گادامر، نظریه سیستم پارسونز، جنبش دانشجویی و جوامع مدرن را مورد انتقاد قرار داده است. هابرماس، نقش بسزایی در جامعه شناسی آلمان ومکتب فرانکفورت و بقای آن داشته است. گرچه بینش انتقادی او، موجب شده که بعضی از فعالیت ها و اقدامات وی را نادیده گیرند.

تحقیق انجام شده، به حول تفکر انتقادی هابرماس می‌چرخد و از انتقادات او، نقد اثباتگرایی، مارکسیسم، جنبش دانشجویی و نظریه سیستم را برگزیده و به توصیف و تشریح آن، پرداخته است.


فصل اول : تفکر جامعه شناسی آلمان :

نویسندگان آلمانی عادت دارند، جامعه شناسان دایره المعارفی قرن 19، جامعه شناسان تحلیلی قرن 20 را از هم جدا کنند. عبارت دایره المعارفی به اثباتگرایان اطلاق می‌شود، از جمله اگوست کنت و دورکیم، اندیشه دورکیم . بدلیل واقعیت جوهری که برای جامعه قائل بود و مفهوم آگاهی جمعی(واجدان جمعی)، مشاجرات بسیاری را بر‌انگیخت «اما بر عکس او، نظریه پردازان فردگرا، این مفهوم را ارایه می‌کنند که انسانها کارکرد جامعه خود را تأمین می‌کنند، اما جامعه‌ای را که عضو عمل کننده آن هستند، نمی‌شناسند.(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 6)

تا اواخر قرن 19، چندان اثری از جامعه شناسی در آلمان، به چشم نمی‌خورد. حقوق‌دانان و اقتصاد دانان با مسایل مطرح شده در جامعه شناسی، بطور حاشیه‌ای رفتار میکردند. اما از آغاز قرن 20، بخصوص از جنگ جهانی اول به بعد، آلمانی ها کوشیدند تا علمی‌بنام جامعه شناسی را ایجاد کنند. جامعه شناسی از فرانسه و انگلستان به آلمان کشیده شد.

یکی از خصوصیات متمایز جامعه شناسی آلمان، گرایش فلسفی آن است.

«زومبارت، جامعه شناس غربی ، طبیعت گرایی را در مقابل روح گرایی آلمانی قرار می‌دهد»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 15)او عقیده دارد، که جوهر و اساس اندیشه آلمانی، قادر است تا پس از مرگ افراد هم باقی بماندو مارکسیسم ذره‌ای از روح آلمانی در خود ندارد. آنها تفاهم بکار گرفته شده را با شیوه علوم تجربی، مقایسه می‌کنند و جامعه شناسی را برابر با علم به قوانین می‌دانند. بر عکس آلمان ، جامعه شناسی فرانسوی، به تحصل گرایی تمایل دارد. آلمانی ها جامعه شناسی خود را، علم معرفت‌النفس یا ذهن شناسی می‌دانند . بطور کلی جامعه شناسی آلمان به تفاهم گرایش دارد، که نماینده بارز آن را میتوان ماکس وبر دانست. اندیشه وبری، حتی بعد از مرگش، در سالهای بین دو جنگ جهانی، حاکم بود. «تمام آنها طرز فکر وبر را قبول دارند که یک رابطه آماری ، هر قدر هم قانع کننده باشد، برای ارضای کنجکاوی کافی نیست، ما می‌خواهیم پیوند میان انگیزه و کردار را که رفتار انسانها و در نتیجه خود رابطه آماری را تبیین می‌کند، بفهمیم»(جامعه شناسی معاصر آلمان ص 152)تفهیم، غالباً، آلمانی ها را از پژوهش قوانین معاف می‌دارد، آنها بدنبال تبدیل تاریخ به علم نیستندو علاوه بر تاثیر نهادهای اجتماعی ، کنش احتمالی افراد را در نظر دارند.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد جنبش دانشجویی

مقاله بررسی اساس و پیدایش جنبش وهابیت 50 ص

اختصاصی از فی فوو مقاله بررسی اساس و پیدایش جنبش وهابیت 50 ص دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله بررسی اساس و پیدایش جنبش وهابیت 50 ص


مقاله بررسی اساس و پیدایش  جنبش وهابیت  50 ص

نجد ناحیه­‌ای وسیع از شبه­ جزیره عربستان و مرکز پیدایش و نشر دعوت وهابیت در قرن 18م. /12هجری. است که رسما جزو قلمرو امپراتوری عثمانی به شمار می­‌رفت. ترک‌های عثمانی از قرن شانزدهم میلادی با تصرف حجاز، عسیر، یمن، عراق و بعد ناحیه الحسا به سواحل خلیج فارس رسیدند. در همان قرن بریتانیا، هلند و پرتغال نیز شروع به ساختن پایگاه‌هایی در ساحل شرقی عربستان کردند. ارتفاعات نجد و مرکز آن یعنی ریاض در عربستان داخلی در میان بیابان‌ها محصور بود و از این جهت برای نیروهای خارجی مهاجم، این ناحیه تسخیرناپذیر و یا دورافتاده و کم‌ ­اهمیت بود. جنبش امام‌های زیدی در یمن به اخراج ترکان در قرن هدهم منجر شد و در حجاز هم ترکان فقط در ظاهر قدرت داشتند و عملا سادات و شریف‌ها بر آن حکومت می­‌کردند. سرزمین نجد به امارات گوناگون تقسیم شده بود. در رأس هریک از آنها امیر و حاکمی از اشراف و رؤسای قبایل قرارداشت که به دلیل وضعیت جغرافیای و فرهنگی همواره با یکدیگر در ستیز و جدال بودند. روابط اجتماعی حاکم بر شبه­ جزیره و نجد، بر نوعی «پدرسالاری» زندگی قبیله‌­ای مبتنی بود. مردم عمدتا با گله­‌داری، چادرنشینی و کشاورزی روزگار می­‌گذرانیدند. اعراب بدوی و قبایل، تحت نفوذ شیوخ و امرای خود، همیشه بر سر چراگاه با یکدیگر در نزاع و مبارزه بودند. هرچند نجدیان به دو دسته شهرنشین و بدوی تقسیم می­‌شدند، اغلب آنها بادیه‌نشین بودند و در هرج و مرج، پراکندگی، جهل و خرافات، فقر و فلاکت، زور و خشونت، قتل و غارت، تعدی و تجاوز، بریدگی و بیخبری از علم و صنعت ود نیای خارج از دیار خود به سر می­‌بردند. شهرک‌ها و روستاهای عربستان و نجد نیز در معرض حمله و غارت بدویان قرار داشت. این امر در از بین بردن ثبات اجتماعی و جلوگیری از رشد و پیشرفت اقتصادی آنها مؤثر بود. در نجد قانون و مقرراتی حاکم نبود و در ابتدای قرن 18م. /12 هجری. در آنجا و شبه­‌جزیره، سازمان دولتی واحدی وجود نداشت. بدویان و افراد قبایل تابع شیوخ و امرای خود بودند و آنها نیز در اندیشه غلبه بر رقبا و حفظ و توسعه منافع خود بودند. در چنین وضعیتی جنبش وهابیان پاگرفت و باوجود برخورد با برخی موانع، با کمک امرای سعودی و از طریق زور و خشونت، روبه رشد و گسترش نهاد


دانلود با لینک مستقیم


مقاله بررسی اساس و پیدایش جنبش وهابیت 50 ص

دانلودمقاله نگاهی به روند جهانی جنبش زنان و موقعیت زن در جمهوری اسلامی ایران

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله نگاهی به روند جهانی جنبش زنان و موقعیت زن در جمهوری اسلامی ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

در اولین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد که در سال 1945 در سانفرانسیسکو برگزار شد، زنان شرکت کننده خواستار توجه ویژه این سازمان به مسائل زنان جهان شدند و در پی این حرکت، اولین هسته سازماندهی شده در رابطه با زنان جهان تحت عنوان «کمیسیون مقام زن» به عنوان کمیسیون فرعی تحت نظر کمیسیون «حقوق بشر» فعالیت خود را آغاز نمود.
واژه‏هایی از قبیل «مقام زن» و «حقوق بشر» ترنّمی خوش آهنگ داشت لکن اینک که این ندا از سا 1945 به مدت بیش از 50 سال در دنیا طنین افکنده، آثار ناخوشایند آن در حرکتها و تشکل‏های ایجاد شده در دنیا بخوبی بچشم می‏خورد. آنچنانکه سردمداران نهضتهای آزادی زنان در جهان غرب را نیز حیرت زده و انگشت بدهان وادار نموده تا زبان به اعتراف بگشایند و بگویند:
«ممکن است زنان امروزه به آزادی و برابری رسیده باشند ولیکن هیچگاه به این فلاکت و بدبختی نبوده‏اند».
بررسیهای دهه گذشته نشان می‏دهد که تنها مسبب این رنج و بدبختی، حاکمیت واژه‏ای دروغین به نام «برابری» است. زنان غرب در واقع برده آزادی خود شده‏اند. آنها توسط حلقه آزادی محاصره گشته‏اند در حالیکه حلقه زندگی را از دست داده‏اند. آنها کنترل زاد و ولد را بدست گرفته‏اند اما به چه قیمت؟ به قیمت نابودی آن ...
موناشارن، نویسنده امریکایی در مقاله‏ای تحت عنوان «اشتباه فمینیست‏ها» می‏نویسد:
«آزادی زنان برای ما افزایش درآمد، سیگار ویژه زنان، حق انتخاب برای تنها زیستن و تشکیل خانواده یک نفره، ایجاد مراکز بحران تجاوز، اعتبارات فردی، عشق آزاد و زنان متخصص بیماریهای زنان را به ارمغان آورد ولیکن در ازای آن چیزی را به غارت برده که خوشبختی بسیاری از زنان در گرو است و آن وجود «همسر» و خانواده است.»
در اوایل دهه 1910، پیشروان حقوق زنان در امریکا کلمه «فمینیسم» را به فرهنگ لغات غربی وارد کردند و بدنبال ابداع این لغت، زنان معروف غرب بخصوص هنرپیشه‏ها خود را به این صفت خواندند. در سال 1916 حزب ملّی زنان فعالیت خود را آغاز کرد. در راستای برقراری این برابریها در سال 1920 غرب به زنان جامعه، برگزاری مسابقات ملکه زیبایی میان دختران جوان را اهداء کرد و در مقابل، قانونگزاران، رهبران کارگری و کارفرمایی و حتی تعدادی از گروههای زنان، از قوانین و سیاستهای کارگری حمایت شدید کردند که در واقع طرفدار حفظ مشاغل مردان و حمایت از آنان و بی‏توجه به حقوق زنان بود. تعداد پزشکان زن کمتر از سال 1910 شد که خود نشانگر سوق ندادن زنان به سوی علم و دانش بود و قوانین و مقررات ایالتی باعث شدند که هزاران زن از کار خود اخراج شده و دستمزد زنان پائین‏تر از مردان تعیین گردد که این خود نیز بیانگر فاصله زیاد بین شعارها و واقعیت‏های موجود در جهان غرب است.
با انقلاب صنعتی، نهضتهای فمینیستی نیز فشار خود را در راستای اشتغال زنان در فعالیتهای صنعتی افزایش دادند بدون آنکه برای کانون خانواده و نقش حیاتی زن به عنوان همسر و مادر، برنامه‏ای اندیشیده باشند. به نام آزادی زن و برابری او با مرد، جایگاه والای زن به عنوان مربّی جامعه لگدمال شد و ارزش اقتصادی به وقت و کار وی جانشین ارزش نقش تربیتی او گردید.
شاید در ابتدا این حرکت، ظاهری رضایتبخش و مؤثر داشت لکن اینک که دهها سال از تسرّی این حرکت در کشورهای جهان و بخصوص جهان غرب می‏گذرد، نشستهای عدیده بین‏المللی و منطقه‏ای در جهان در خصوص مسائل زنان همه و همه حاکی از نارضایتی زنان دنیا از دستاوردهای حرکتهای مذکور است.
در سند کنفرانس جمعیت و توسعه بعنوان جمع‏بندی مسائل دهه اخیر آمده است:
«تغییرات چشمگیری در وضعیت زنان در بسیاری از کشورها رخ داده است از جمله افزایش میزان تحصیلات، افزایش نیروی کار زن در مشاغل مختلفه، افزایش درآمد آنان و... لکن این تغییرات روند مثبتی را در وضعیت زندگی زنان ایجاد نکرده است. در بعضی از کشورها بدلیل عدم مشارکت همسران در مسئولیتها، زنان علاوه بر مشاغل بیرون از منزل، کماکان تمامی مسئولیتهای خانواده را نیز به دوش می‏کشند که این خود فشاری مضاعف بر دوش این جمعیت می‏باشد».
مراجع بین‏المللی در ارائه الگوهای موفق جهانی برای زنان عاجز مانده‏اند و در بسیاری از جوامع نه تنها زنان جایگاه و ارزش بالنسبه سنتی خود را از دست داده‏اند، بلکه در فرآیند مبارزات جنسیتی تبدیل به موجوداتی بی‏هویت شده‏اند که نه از روح لطیف و پرعطوفت زنانه آنها اثری باقی مانده و نه از دریای بی‏کران محبت مادرانه‏شان. شاخصهای اندازه‏گیری نقش زنان در دنیای امروز، میزان اشتغال، افزایش درآمد، آزادی در کنترل باروری، افزایش میانگین سن ازدواج و ... می‏باشد در حالیکه متر اصلی برای تعیین نقش واقعی زنان در جهان چیز دیگری است. ظاهرا مراجع بین‏المللی فراموش کرده‏اند که شاخصهای انسان بودن و زن بودن، واحدهای اندازه‏گیری دیگری دارد. اگر متر مقایسه جهانی، شاخصهای تعالی انسانها بود دیگر جهان غرب سردمدار برگزاری اجلاسهای جهانی برای حرکتهای زنان دنیا نبود. به راستی که 50 سال تلاش شد تا شاخصها رنگ و بوی تعالی انسان نگیرند لکن از آنجا که انسان به فطرت خویش باز می‏گردد، پس از 50 سال تلاش دنیای غرب نظاره‏گر آن هستیم که موجی از اعتراض‏های جهانی سندهای بین‏المللی را مورد تهاجم قرار می‏دهد و نوید بیداری بشر به طرفداران حقانیت روحی تازه می‏بخشد. امید است بررسی برخی از شاخصهای انسانی و روند تغییرات آن در کشورهای غربی و مقایسه با وضعیت زنان در جمهوری اسلامی ایران بتواند زمینه‏های مثبتی را برای شناخت اهداف استعماری غرب در خصوص زنان ایجاد نموده و بار مسئولیتی متعهدین کشور را در قبال ضرورت تبیین هرچه بیشتر مبانی اسلامی در خصوص زنان، سنگین‏تر نماید.
1ـ امنیت اجتماعی زنان امنیت اجتماعی جوامع را اصولاً دو فرآیند اخلاق تحت تأثیر فرهنگ عامه و قوانین مدون حمایت می‏کنند. از دیدگاه اسلام زن، دارای کرامت است و ارزش معنوی او بسیار والاست. بر این معنا آیات بسیاری از جمله آیه 35 سوره احزاب، آیه 95 سوره آل عمران، آیه 124 سوره نساء، آیه 58 ، سوره نمل، آیه 23 سوره ملک، آیه 40 سوره حدید، آیات 67 و 68 سوره توبه، آیه 44 سوره روم، آیه 15 سوره جاثیه، آیه 23 سوره جن و آیه 36 سوره اسراء دلالت دارد. از این رو زن مسلمان از کلیه مواهب اجتماعی زندگی برخوردار بوده و می‏تواند در چهارچوب قوانین و موازین اسلام در تمام شئونات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فعالیت نماید و از امنیت اجتماعی لازم نیز برخوردار باشد. به گفته بسیاری از زنان اروپایی و امریکایی که در ایران ساکن بوده و یا مدتی را اقامت داشته‏اند، امنیت اجتماعی موجود برای زنان در این کشور، غیرقابل تصور برای زنان غرب می‏باشد. زندگی در چنین فضای عاری از تنشهای اجتماعی ناشی از سوءاستفاده‏های جنسی از زنان برای بسیاری از زنان غرب جنبه آرمانی دارد.
در دهه اخیر بسیاری از نشریات امریکایی از نیویورک تایمز گرفته تا نشریات داخلی مرتبا بر علیه جنبشهای زنان، مقاله ارائه داده‏اند. آنها معتقدند که بسیاری از مشکلات موجود جامعه از جمله مسائل روحی زنان، خودکشی دختران جوان، خشونت علیه زنان، سقط جنین و غیره ناشی از حرکتهای فمینیستی بوده‏است. حدود 300000 دختر کمتر از 18 سال در ایالات متحده آمریکا درگیر روسپیگری هستند2، و معضل سوءاستفاده از بچه‏ها در روسپیگری و مجلات فاسد یکی از بزرگترین مشکلات امروز آمریکا، اروپا و روسیه است. شبکه‏های جهانی عدیده‏ای در رابطه با ربودن یا خرید و فروش کودکان و سوءاستفاده‏های جنسی از آنان وجود دارد و همچنین حربه‏هایی از جمله آلوده کردن آنها به مواد مخدر، انتقال آنها به کشورهای دیگر و منزوی کردن آنها به لحاظ نداشتن زبان و غیرقانونی بودن حضور آنها در آن کشورها به اعمال خشونت به منظور وادار نمودن آنان به روسپیگری، بکار گرفته می‏شود.
کشورهای در حال توسعه بخصوص خاور دور شدیدا درگیر معضلات ناشی از سوءاستفاده‏های جنسی جهان غرب از بچه‏های آنان می‏باشند، بطوریکه طبق آخرین تحقیق بعمل آمده در تایلند در خصوص ایدز، یک سوم بچه‏های درگیر روسپیگری دارای HIVمثبت می‏باشند.
توسعه صنعت توریسم در این کشورها، تهاجم فرهنگی و فراتر از آن گسترش خوی حیوانیت و حقارت را به ارمغان آورده است. در یک مطالعه که وضعیت 160 نفر دستگیر شده در آسیا را در رابطه با سوءاستفاده‏های جنسی از بچه‏ها در خلال سالهای 1992 تا 1994 بررسی نمودند، 25% این افراد امریکایی، 18 درصد آلمانی، 14 درصد استرالیایی، 12% انگلیسی و 6% فرانسوی بوده‏اند.
طبق آمارهای ارائه شده در آمریکا در سال 1985، حدود 100000 مورد تجاوز به کودکان توسط محارم آنان گزارش شده است. همچنین در سال 1986، 1500 کودک به دلیل ضرب و شتم در خانه جان خود را از دست دادند. این آمار گویای عدم امنیت خانوادگی و اجتماعی برای زنان و کودکان در جهان غرب است. وقتی حتی کودکان در کانون خانواده که هسته اصلی اجتماع را تشکیل می‏دهد همواره در معرض خطر باشند چگونه می‏توان چنین جامعه‏ای را الگوی رشد و توسعه اجتماعی قرار داد؟
2ـ جرایم و زنان زندانی یک بررسی اجمالی از وضعیت زنان مجرم و زندانی در ایران نشان می‏دهد که بدلیل شرایط اخلاقی و اجتماعی حاکم و غلبه حجب و عفاف در زنان، درصد زنان متخلف که مستوجب کیفر می‏شوند نسبت به مردان کمتر است. از کل مجرمین دستگیر شده در سال 72 که بالغ بر 45999 نفر بوده‏اند تعداد 4701 نفر آنان زن هستند که از این تعداد 726 نفر زیر 18 سال و 2403 نفر بین 19 تا سی سال و 1573 نفر بالای 30 سال سن دارند که اغلب به جرم ولگردی که شاید برگرفته است از رانده شدن از خانه به سبب فقر اقتصادی و یا قاچاق، اعتیاد، سرقت، حوادث رانندگی، صدور چک بلامحل و غیره در بازدداشت به سر می‏برند. حال آنکه در شرایط فعلی جهان، دنیای غرب وحشتزده از تسرّی و رواج جرم و خشونت توسط دختران جوان و زنان از طریق تشکیل دسته‏های جرم و جنایت می‏باشد. طبق مطالعه‏ای که از طریق رسانه‏های آمرکیا انجام گرفته، گرایش دخترها به خشونت و اقدامات مجرمانه توسط آنان به سرعت در امریکا و به رشد است و موجبات نگرانی اجتماعی را فراهم آورده است.
3ـ زنان و طلاق کانون خانواده بعنوان اصلی‏ترین هسته تربیت نسل آینده همواره در آموزه‏های اسلامی از اهمیّت ویژه‏ای برخوردار است، اتخاذ سیاستها و اجرای برنامه‏های خاص به منظور تحکیم این کانون در سرلوحه کار نظام قرار داشته و کاهش نسبت طلاق به ازدواج از 7/10 در سال 1355 به 8 در سال 1371 مبیّن این واقعیت است. حال آنکه در جهان غرب بدلیل تهی بودن زندگیها از غنای ایدئولوژیهای مذهبی و گسترش حرکتهای آزادیخواهانه زنان بدون توجه به عواقب ناخوشایند آن، روزبروز بر میزان طلاق افزوده می‏شود.
در امریکا از هر 2 ازدواج یکی به طلاق می‏انجامد و در روسیه از هر 3 ازدواج یکی. معضل رو به گسترش خانواده‏های تک والدینی بخصوص در کشورهای غربی این پدیده را به عنوان یکی از مسائل مهم روز مطرح می‏نماید. یک چهارم کودکان برخی از کشورنهای صنعتی در خانواده‏های تک والدینی بزرگ می‏شوند. سردمداران این بحران ایالات متحده امریکاست که در آن 25 درصد خانواده‏های دارای فرزند زیر 15 سال را خانواده‏های تک والدینی تشکیل می‏دهند. لنور ویتزمن (Lenore Weitzman) نویسنده امریکایی در کتاب «انقلاب طلاق» در مقایسه سیستم جدید قوانین طلاق با شیوه قبلی آن در امریکا می‏نویسد: «با توجه به اینکه نقش زن و مرد در ازدواج متفاوت است و معمولاً مرد درآمد بیشتری داشته و در زمان طلاق زن سرپرستی بچه‏ها را می‏گیرد، لذا برابر دانستن زن و مرد در زنان طلاق به نفع مردان و به زیان زنان و کودکان است»
3. تحقیقات و آمارگیری از وضعیت زنان و مردان پس از طلاق با قوانین جدید نشان می‏دهد که استاندارد زندگی زنان 30 درصد کاهش و درخصوص مردان 10 تا 15% بهبود یافته است. نهایتا در تابستان سال 1986، لنور ویتزمن در مقابل کنگره امریکا اعتراف به شکست قانون جدید طلاق که در آن توجهی به مقصّر طلاق نمی‏شود و «برابری مطلق» در آن حاکم است وارد نمود.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   17 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید

 


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله نگاهی به روند جهانی جنبش زنان و موقعیت زن در جمهوری اسلامی ایران

پایان نامه ادبی جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی 2

اختصاصی از فی فوو پایان نامه ادبی جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی 2 دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

پایان نامه ادبی جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی 2


پایان نامه ادبی  جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی  2

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه158

 

فهرست مطالب

تصاویر ماگریت اشیاء و عناصر را در عین معمولی بودن آنها نشان می‎دهند. خیلی ساده می‎توانیم ادعا کنیم که این اشیاء صرفاً واژه من نقاش هستند، در واقع اما، این نام‎ها کمتر از ترتیب قرار گرفتن اشیاء و کمتر از استنباط فهم از آنها ‎- گویاست. ماگریت خود روش‎های خویش را به این ترتیب برشمرده است. «قرار دادن اشیاء در جاهای غیرعادی، آفریدن اشیاء تازه، تغییرشکل اشیاء آشنا، عوض کرده ماده‎ی اشیاء، به کار بردن کلمه و تصویر با هم ‎

 

این روش‎ها در هر حال، چیزی جز طریقه‎های ترسیم یک تصویر نیستند جوانه زدن و ظهور آن را توضیح نمی‎دهند. ماگریت در رابطه با این موضوع تنها از ما الهام یکی دیگر از کلیدهای کلیدی ماگریت صحبت کرده است.

 

او می‎گوید:

 

«الهام واقعه‎ای است که شباهت معلول آن است، اندیشه زمانی که الهام شبیه می‎شود» الهام که منشأ پیدایش شباهت است. به این ترتیب منشأ اندیشه است. از طرف دیگر اگر اندیشه‎ای ماگریت فرآیند تولید یک چیز مرئی‎تر، در حین شبیه شدن به آن را توضیح می‎دهد نیست. پس چیست؟ تصویر محصول (عمل) اندیشه است. نوئل (1362) صص 19-22

 

در نقاشی مگریت، اندیشه ‎- بیشتر از منظره‌‎- در معرض خطر است. اندیشه‎ای که ما معمولاً آن را به گفته شده و شنیده شده ارتباط می‎دهیم. اندیشه‎ای که در اینجا، کمرویی شدیدی برای عیان کردن خود دارد و می‎خواهد همچنان خاموش بماند. هیچ چیزی مخفی‎تر از دیده شدنی نیست، و شاید بتوان گفت که هیچ ماسکی بهتر از آشکاری نیست و اما سکوت، چه کسی به آن گوش می‎دهد؟ و تازه، چه سکوتی است که در کار مگریت، به وسیله‎ی آدم‎هایی که پشت به ما دارند، سر ندارند، و یا صورتشان را پوشانده‎اند، بانگ زده می‎شود؟ آدمهایی که پشت به ما دارند تنها هستند، آنها هم با هم ان چیزی روبه‎رو هستند که ما: توهم تصویر. اما آنها امکان در برگرداندن از آن را ندارند. و پرداختن، بی‎توهم، به توهم مستمندان سکوت است و سکوت تنهایی را نشان می‎دهد.

 

مگریت یک شیء را طوری قرنطینه می‎کند که خود خودش باشد و در عین حال کاملاً از خودش دور شده باشد. او شیء را به جهانی وار می‎کند که در آن اشیاء برای خود چشم دارند. در چنین دنیایی که نه فایده گرامی است و نه انسان گرامی اشیاء دست از مبارزه کشیده‎اند و چیزی بیان نمی‎کنند که بشود آن را به نقطه رجوعشان محدود کرد. همان، ص 8-10

 

هاگریت می‎نویسد:

 

اندیشه با تبدیل شدن به آنچه از جهان بیرون کسب می‎کند و با احیاء مجدد آن، به راز و رمز شبیه می‎شود. همان، ص 29

 

جهان می‎تواند کتاب گشوده‎ی اندیشه با شد، اما عادت، چشم‎ ما را طوری می‎بندد که گویی رد این جهان نیستیم، آن که می‎اندیشد نگاه را بیدار می‎کند. اما اگر این کار را نکند مجبور است کتاب جهان را از نو بنویسد.

 

اندیشه خود را درگیر نو شدن نمی‎کند. اندیش نو هست از سر ضرورت.

 

فوکو درباره‎ی مگریت می‎نویسد:

 

بسیاری از نقاشی‎های مگریت به یکی انگاشتن عرفانی و افلاتونی واژه‎ها به سختی می‎تازند. همان‎طور که واژه‎ها در زبان‎شناسی سرسوری به چیزها اشاره نمی‎کنند، در سوررئالیسم مگریت نیز تصاویر پرداخته‎ی نقاش به راستی با چیزی که حضور حاکمش به آن سویه‎ی الگو یا سرچشمه‎ای را اعطا کند، هم گون نیستند. فوکو، (1377) ص 18

 

شناخت لحظه‎ای است که شما را در جریان روزمره جدا می‎کند شما را در متن زندگی در پرانتز قرار می‎دهد.

 

دالی هدف اصلی خود را بی‎اعتبار کردن کامل دنیای واقعیاتی دانست. که در ظاهر با هدفی که بروتون تعیین  کرده بود کمی تفاوت داشت. پرتون از «واقعیت برتر دریا» سخن گفته بود، دالی درصدد برآمد ادعای او را با خاکی که دن زیرپای «واقعیت»‌ مستند کند. در دنیای دالی ساعتها شل می‎شدند و خاصیت کارکردی خود را از دست می‎دهند و شکل انسانی هر لحظه احتمال می‎رود که خرد شود. ولی با وجود این فروپاشی شکل (فرم)، تکنیک به نحو نگران‎کننده‎ای به واقعیت‎گرایی عکاسی وفادار می‎ماند. مفروضات عقلی بیننده علیه خود او به کار می‎افتند. چون اگر دنیای دالی واقعیت دارد، چنان که بافت ظاهریش نشان می‎دهد، پس تعریف ما از واقعیت است که باید از بن تغییر کند. اما اگر واقعیت ندارد، ما باید به آن حس‎هایی که می‎گویند واقعیت ارد و آن روند استدلال استنتاجی که ظاهراً فقط تناقض به بار می‎آورد بی‎اعتماد شویم.

 

دالی می‎گفت:

 

«همه آرزوی من در قلمرو تصویر این است که خردستیزی را به طور مشخص با نهایت دقت امپریالیستی به تصویر بکشم، تا دنیای تخیل و دنیای نامعقول عیناً از همان انسجام، همان دوام، همان غلظت شناختی قانع‎کننده و انتقال‎پذیر بهره‎مند شوند که دنیای خارجی واقعیتهای نمودی برخوردار است.»

 

عقل و منطق هاج و واج می‎مانند، چون ظاهراً فقط تخیل است که می‎تواند از راز هستی سردربیاورد. ولی پیداست که این هنر براندازنده از تصویر خودانگیخته‎ای که به فرآیند خودکار نسبت داده می‎شود فاصله دارد. در واقع نمودار انتقال از درخشش خودکامانة زبان و خط آزاد شده به بی‎منطقی‎های عجیب و غریب رویاست. بیگنرچی، ص 86-87

 

مناسبت زبان‎ با نقاشی

 

فوکو می‎نویسد:

 

مناسبت زبان با نقاشی مناسبتی بی‎کران است. مسئله این نیست که واژه‎ها ناقص یا در رویارویی با جهان مرئی به نحوی چاره‎ناپذیر ناتوان‎اند. هیچ‎یک را نمی‎توان به دیگر فروکاست: بازگفتن آنچه می‎بینیم، بیهوده است با آنچه می‎بینیم هرگز در گفته‎هایمان سکنی ندارد. و بیهوده است که می‎کوشیم تا از راه تصاویر و استعاره‎ها و تشبیه‎ها، آنچه می‎گوئیم را نشان دهیم، مکانی که گفته‎ها در آن به شکوه می‎رسند نه در چشم‎هایمان، که در عناصر متوالی نحو جا دارد و نام خاص، در این زمینه، ترفندی بیش نیست، به ما انگشتی می‎دهد برای اشاره کردن، یا به عبارتی، برای گذری پنهانی از فضایی که در آن حرف می‎زنیم به فضایی که در آن نگاه می‎کنیم، به بیان دیگر، برای تا زدن یکی به سطح دیگری، انگار که هم ارز یکدیگر باشند. ‎Foucault, (1970) p-a

 

این گفته‎ی فوکو ضرورت وجود توامان تصویر و کلمه را یادآور می‎شود این که هیچ کدام به دیگری فروکاسته نمی‎شدند، از این‎رو تئاتر شاعرانه بهترین مکان برای عقبی است هم زبان هم نقاشی.

 

ورود به دنیای شهود و اشراق و کندن از روزمرگی

 

بوتون می‎نویسد:

 

«برای کسی که از بیرون نگاه می‎کند سوررئالیسم هیولایی شگرفت و نامعقول است. اما برای کسی که توانسته باشد وارد آن شود، خارق‎العاده‎ترین کشف و شهود انسانی است. اولی گمان می‎کند که انحصار عقل را در اختیار دارد، اما دومی از ورود در دنیاهای نامکشوف «فراواقعیت»، یعنی نه در «غیرواقعی» بلکه در قلب واقعیت سرمست می‎شود ‎ سوررئالیسم نوعی نیروی عظیم گسستن است. ورود به آن نه از طریق تجارب، بلکه به دنبال دگرگونی ناگهانی روحی که همة شیوه‎های احساس کردن و اندیشیدن را زیر و رو کند امکان می‎یابد. ‎ سوررئالیسم عصیان است. این عصیان حاصل هوس روشنفکرانه نیست بلکه برخوردی است تراژیک بین قدرت‎های روح و شرایط زندگی.

 

برتون سایر سوررئالیستها احزاب شاعرانی پرومستری چون بودلر، ملادله، رمبو، ژاری و ‎ بودند. اینان همه عصیان‎کنندگان بر شرایط روزمره‎ی زندگی بودند و امیه  داشتند که چهره‎ی زندگی را با جادوی شعر تغییر دهند. و معتقد بودند انسانی که از زندگی روزمره‎ی خود راضی است نمی‎تواند خودآگاهی داشته باشد. تنها رنج است که آگاهی می‎دهد و تنها نومیدی است که در اعماق غرقاب درون انسان را وادار می‎کند که خود را بالا بکشد و به مناطق عالی شهود و اشراق نایل آید ‎ آنها راه رستگاری را در آن لحظه‎های حیاتی پیدا کرده‎اند که انسان به مرحله‎ای بالاتر از خویشتن و از زندگی عادی، صعود می‎کند، یعنی آن لحظه اهل خسه داشته است. بدین سان بود که بوتون به دنبال جرقه‎ها و درخشش‎های شاعرانه رفت. زیرا فقط همین جرقه‎ها بودند که با تمام قدرت بر فراز دنیای ویران شده دادائیسم می‎درخشیدند. او به جای اینکه رمان‎ها و فلسفه‎ها ابداع کند و یا زیبایی‎شناسی خاصی برای شعر بیافریند، به دنبال جستجو در رویاها و یا حرفه ‎های مرموزی درآمد که در حالت بیداری، بودن هیچ‎گونه اندیشة نظام یافته از مغز آدم می‎گذرد. برتون از سال 1919 تحت تأثیر حرف‎هایی بود که گاهی انسان از درون خویشت نمی‎شنود. بی‎آنکه اراده‎ای در کار باشد کشف بزرگ او شنیدن رویاها در حالت بیداری بود تا آن جلسه‎های شبانه را در روز روشن بتواند تکرار کند.

 

سوررئالیستها گوش به زنگ اسرار جهانند و می‎کوشند پیوندهایی را که انسان را به جهان مربوط می‎کند توصیف کنند و امواجی را که نوسان‎های ظریفشان را فقط بر شاعر مکشوف می‎شود تحت چنین شرایطی شاعر به مفهوم رمسبوئی کلمه نهان بین خواهد بود.

 

برای آنها هیچ تفاوتی بین عناصر اندیشه و جهان وجود ندارد. در واقع نوعی روزگشایی ذهنی دنیای خارج است و برای رسیدن به ‌آن می‎بایستی که روح، قدرت‎هایی را که از دست داده است، به دست آ‌ورد.

 

آن قدرت‎های اولیه که اساطیر باستان به گذشته‎های بهشتی نسبت داده بودند. در نظر سوررئالیستها، در زیر وزنه سرکوب‎های اخلاقی و اجتماعی و فکری و دلشاد مدعی علمی بودن، که برعکس به علم واقعی (یعنی جستجوی حقیقت) خیانت کرده‎اند، مخفی هستند.

 

از نظر آنها اهمیت کار فروید در این است که توانسته اس ارزش رویا را نشان دهد. ایثار (صورت خیال) از طریق نگارش خودکار از اعماق ضمیر پنهان بیرون می‎آید. با بازگشت به سرچشمه‎ها، با نظام  دادن به اشتیاق‎های انسانی است که شهر کمال خواهد یافت. به قول برتون اشتیاق یگانه عمل اعتقادی سوررئالیسم است.

 

سوررئالیسم و افلاب

 

عصیان‎گری سورئالیسها ضد جامعه بورژوایی و ارزشهای آن است که موجب گرایش آنها به چپ می‎شود البته نه صرفاً اهداف سیاسی چپ، آنها از انقلاب تصوری دیگر دارند، در اعلامیه‎ای در سال 1925 می‎نویسد: ما فقط برای آن کلمه سوررئالیسم را به کلمه انقلاب چسبیده‎ایم که خصوصیت‎ بی‎غرضانه و بی‎طرفانه و حتی کاملاً نومیدانه این انقلاب را نشان دهیم، و این جنبه کاملاً نومیدانه انقلاب را نشان دهیم، و جنبه کاملاً نومیدانه انقلاب در وجود تروتسکی متبلور است که برتون پس از تبعید او به مکزیک به ملاقاتش می‎رود تروتسکی بخش غیرتوده‎ای و روشن که انقلاب سوسیالیستی بود.

 

سوررئالیستها داعیه انقلابی بودن ندارند جهت سیاسی انتخاب نمی‎کنند و بحث تعهد در هنر همواره آزارشان می‎دهد.

 

نابودی شرایط بورژوازی زندگی موردنظر آنهاست نه آزادی ذوق و اندیشه.

 

تخیل و کشف (تخایل و کشف و ابداع)

 

یکی از تقابل‎های اساسی فرمالیسم و سوررئالیسم در مفاهیم کشف و ابداع است. از نظر فرمالیستها شاعر شعر را می‎‎سازد در حالی که سوررئالیسم «شاعر ابداع نمی‎کند، بلکه کشف می‎کند، نمی‎سازد، بلکه الهام می‎گیرد».

 

اما برای رسیدن به سوررئالیسم حقیقی باید به وجوه تازه‎ای از الهام متوسل دربیایند اول برتون اسرار هنر جادویی را آشکار می‎کند مخصوصاً با استفاده از «رویا» و «نگارش خو دکار به بهره‎برداری از صور خیال سوررئالیستی می‎پردازد و آن را بالاترین درجه استقلال فکر» معرفی می‎کند. و از رئالیسم که واقعیت را حقیر می‎کند و از زمان برای روده‎درازی‎های غیرلازم و دروغ‎پردازی‎هایش و از تخیل روانشناختی برای بیهودگی‎اش و بالاخره از منطق که لیاقت توصیف انسانی ندارد، انتقاد می‎کند. و در مقابل تخیل را گرامی می‎دارد که آنچه را نیست، همت می‎کند.

 

ابداع در این امر غیرواقعی صورت می‎گیرد. بعد، شناخت ما به  نوبة خود «امر غیرواقعی» را هم انکار می‎کند و از آ‌ن می‎گر یزد و این انکار دوگانه به جای اینکه به پذیرش مجدد «امر واقعی» منجر می‎شود. آن را عقب می‎زند و با «امر غیرواقعی» درهم می‎‌آمیزد. یعنی از این دو تصویر فراتر می‎رود. به حد واسطی دست می‎یابد که آنها را با هم آشتی می‎دهد و خود شامل آنها می‎شود و آن فراواقعی، (سوررئال) است که یکی از تعریف‎های شعر است.» سیدحسینی، 1381، ص 817-818.

 

نخست باید واقعیت را ویران ساخت تا واقعیت تازه‎ای از آن پدید آید که اولی فقط پوسته سطحی آن بود.

 

کشف (‎latrauvaille) جاذبه چشمگیر دارد، زیرا قادر است تمنیاتی را بر ما آشکار سازد که از آن‎ها غافل بوده‎ایم دیگر چنین می‎نمود که اتفاق در اشیاء مکشوف تجسم می‎یابد.

 

در یکی از پانوشت‎های «عشق دیوا نه‎وش»، برتون یادآوری می‎کند که «کشف» کارکردی مشابه رؤیا دارد. از این حیث که فرد را از تردیدهای عاطفی فلج‎کننده می‎رهاند، تسلی می‎بخشد و یاریش می‎دهد تا دریابد بر مانعی که آ‌ن را عبورناپذیر می‎پنداشت فائق آمده است.

 

تأثیر «کشف» همسان تأثیر ما عقد است: برق ساطع می‎شود و نتیجه‎اش تنویری است غیرقابل انتظار «کشف» بازنگری موضعی را موجب می‎گردد که از دیدگ اه برای برتون حائز اهمیتی اساسی بوده است یعنی از هنگامی که نوشته‎اش «مقدمه بر مباحثه در باب ناچیزی واقعیت»، گواهی شد بر این باور که اعتبار واقعیت عینی از صفر تا بی‎نهایت متغیر است، واقعیت را به طرزی عمیقاً الهام‎بخش روشنایی می‎دهد تا جایی که «کشف» با نیازهای درونی فرد مرتبط است، نقشی مشابه عشق دارد چرا که عشق بر واقعیت به میزانی نور می‎افشاند که تعیین‎کننده تأثیرپذیری ذهن در قبال جهان بییرون باشد قبل از هرچند عشق صورت متعالی تمناست. میتوز، 1382، صص 26-27.

 

شگفت‎انگیزی (ترکیب‎های جدید و بازی‎های زبانی و تصویری)

 

سوررئالیسم، با نقد واقعیت، به نهضتی می‎پیوندد که در علوم پایه جزمیت را متزلزل می‎کند. هرکس وارد قلمرویی می‎شود که گردشگر و مجهول غرابت خود را از دست می‎دهد. جهان رویا جهانی است که در آن هر چیزی با هر چیز دیگری ارتباط دارد و مرزهایی که پاک می‎شوند. پل الوار درمی‎یابد که «هر چیز قابل تشبیه به هر چیز است. همه چیز طنین خود، دلیل خود، تشابه خود، تضاد خود و میرودت خود را در همه جا می‎یابد و این میرودت لایتناهی است.» و آرادول نیز نوشته است «در ورای دنیای واقع روابط دیگری است که ذهن می‎‌تواند دریافت کند و همان اهمیت درجه اول را دارند. مانند تصادف، پندار، وهم و رویا.

 

ترکیب‎های جدید بازی‎های تصویر و زبانی

 

وقتی عقل و منطق در مقابل تخیل تسلیم شوند. آن وقت دنیای غنی از تصاویر و اوهایم به رویمان گشوده می‎شود. سوررئالیست‎ها از ما می‎خواهند که از دنیای سودجو که سود مادی یگانه محرک آن است بگذریم و مدد دنیای شگفتی و زیبایی شویم. یعنی اینکه از اشیاء و مفاهیم جدا شویم و آنها را دیگر در رابطه با خودمان نبینیم، بلکه آن‎چنان ببینیم که می‎توانند در عالم خود باشند در این صورت خواهیم دید که آنها آمادگی دارند مفاهیم مختلفی پیدا کنند. در نقطه‎ای که احساس غربت کنند از هویتشان جدای شدند، از آن مطلق ساختگی‎شان و به مطلق تازه‎ای می‎رسند که حقیقی و شاعرانه‎ترند.

 

به عقیده راگون یا آ‌نها،‌ نسبت دادن مفهومی خیالی و حیرت‎آور به اشیاء و موضوعات، به هیچ وجه بازی نیست، بلکه کرداری فلسفی است. زیرا فیلسوف دیدی خاص و غیرمنتظری از جهان دارد. آراگون می‎گوید:

 

«شناخت عامیانه معمولاً برطبق رابطه‎ای ثابت برقرار می‎شود. همراه با تفاوتی که همان واقعیت است و حال آنکه تصور واقعیت با هر فلسفه حقیقی بیگانه است ‎ شناخت فلسفی که امر واقعی را انکار می‎‌کند، در آغاز بین این مواد، رابطه‎ی تازه‎‌ای برقرار می‎سازد که امر غیرواقعی است. پس در وهلة اول حساسیت به امر شگفت موهبی شکننده و گران بهاست که باید در حفظ آن کوشید.»

 

آراگون در آثارش مثل روستایی پاریس آن هاله‎ای را که اشیاء و روزمره را در بر گرفته و آن‎ها وارد عالم خرق عادت می‎کند نشان می‎دهد. (از دید تعلم سحرانگیز در مغازه‎های اپرا چه منظره مبهمی پیدا می‎کند). بعضی مکان‎ها بال و پر گرفتن خیال را آسان می‎کنند.

 

شیفتگی به وخامت مداوم سحر و جادو در زندگی واقعی بود که آنتون آرتو راهب اثر لوئیس را به فرانسه ترجمه کرد. به گفته آ‌ندره برتون این کتاب شور و عقاله به ابدیت را در قهرمانانی که خود را از هرگونه قید و بند مادی آزاد کرده‎اند نشان می‎دهد و «آن جنبه‎ای از روح را که در آرزوی ترک جهان خاکی است» می‎ستاید. این گفته‎ها شباهت اندیشه‎های سوررئالیست‎ها و آثار عرفانی ایرانی و شرقی در دوری گزیدن از جهان مادی توأم با نوعی اشراق و عرفان را نشان می‎دهد که علاوه بر برتون و آ‌رتور در اندیشه‎های آراگون نیز پیداست که بعداً به این شباهات بیشتر اشاره خواهیم کرد.

 

جادو

 

سوررئالیسم در هیجان بازیابی آن رازی است که خردگرایی بی‎رنگش کرده و مسیحیت چهره‎اش را تغییر داده است. آن اندیشه جادویی «آن قدرت‎های از دست رفته آنچه در شیوه تفکر جادویی بیشترین اهمیت را برای سوررئالیست‎ها دارد، این است که کهن‎تر از تقسیم توانایی انسان است. کهن‎تر از آنکه شعر، فلسفه و علم از هم جدا شدند. بنژامین بره می‎گوید:

 

ما باید پذیرفت که مخرج مشترکی، جادوگر، شاعر و دیوانه را با هم متحد می‎ساخت که همانا جادو بود، جادو گوشت و خون شعر است. در عصری که همه علوم انسانی در جادو خلاصه می‎شد، شعر به هیچ‎وجه از آن جدا نبود ‎ انسان اعصار باستانی تنها به صورت شعر می‎تواند بیندیشد و به رغم نادانیش، شاید از راه مکاشفه در خویشتن و در طبیع که چندان از خود او جدا نیست، خیلی بیشتر از متفکر خردگرا که آن را از روی اطلاعات کتابی تشریح می‎کند، می‎تواند نفوذ کند،» همان، ص 825-826.

 

هنر ابتدایی، (در کلام و تصویر) نشان داد که جادو انسان را در ارتباطی بی‎واسطه با جهان هستی قرار می‎دهد و سرچشمه شعر اندیشة جادوئی است. بهره‎برداری از ظرفیت هر شاعرانه در همة جهان. آن هم نه تنها در شعر بلکه در نقاشی و بطور کلی در زندگی. جادویی که سوررئالیستها می‎خواهند به سراغش بروند، به جای آنکه رفتاری ارتجاعی شمرده شود، راه‎گشای آینده‎ای نامحدود است.

 

کلاژگونه بودن

 

ماکس ارنست از نقاشانی که ابتدا دارائیت بود و بعد به یکی از چهره‎های برجسته و هر اثر سوررئالیسم تبدیل شد. (هرچند که هیچ تغییر مهم و نظرگیری در ماهیت یا جهت‎گیری کار او صورت نگرفت) در مورد کلاژهایش که بخش مهم کار او را تشکیل می‎داند گفته است که آنها بهره‎گیری سیستماتیک از تلاقی تصادفی یا سنجیده دو یا چند واقعیت ذاتاً ناسازگار روی صفحه‎ای‎اند که بسیار برای چنین منظوری ناکارآمد است. و تأثیربرانگیزی‎شان همچون «جرقة شاعرانه‎ای» است که در شکاف میان واقعیت‎ها، هنگامی که به هم نزدیک می‎شوند، زده می‎شود. همین «جرقه شاعرانه» است که بدترین کارهای ارنست را، با هر واسطه هنری و هر روش آفرینشگری، از اغلب کلاژسازان دارائیست و سپس سوررئالیست ممتاز می‎کند.

 

این تکنیک نه تنها هنگامی که مصالح ناهمگنی را با هم ترکیب می‎کرد، وی را قادر می‎ساخت که به تأثیربرانگیزی و معنارسانی شگفت‎انگیزی دست یابد، بلکه آن معنای تحیرانگیز ناشی از درهم‎ ریختگی گذرا را، همراه با خصوصیتی یگانه و حضور بصری نظرگیر، در محتوای اثر جای می‎داد ‎ فرآیند این کار نه ابداع و آفرینش است و نه دگرسازی بلکه بیشتر جفت و جور کردن تکه‎های ربوده شده‎ای از جهان واقعی است. (در واقع) شبیه کار یک شاعر مردن است که تکه‎هایی از محاورات مردم را یا نوشته‎هایی از روزنامه‎ها را برمی‎گیرد و در قالب‎های بیانی خود پیوند می‎زند یا آنها را با کلام خود جابه‎جا می‎کند. آ‌پولینر نمونه‎ای اعدادی یک چنین شاعری بود. لینتن، 1383، ص 173-174.

 

برتون بر شکستن ترکیبات آشنا و ایجاد ترکیبات غریب و جدید اعتقاد دارد. نقاشی را زبان جهانی، می‎خواند و می‎گوید: در کولاژهای ارنست، عناصر نامتجانس مستقلاً در جستجوی کشف قرابت‎های جدیدند.

 

شیئی بیرونی، از عرصه‎ی عمل معمولی خویش پیوند می‎گسلد، به تعبیری، اجزای تشکیل‎دهنده اثر رهایی می‎یابند. به گونه‎ای که با عناصری دیگر روابطی کاملاً تازه برقرار سازند. که اگرچه از اصل واقعیت گریزانند، لیکن در پهنه‎ی واقع، پیامدهایی دارند و مفهوم رابطه را واژگون می‎کنند. میتوز، 1382، ص 38-39.

 

برتون اعتقادش را  نسبتاً به آن دسته از نقاشان ابراز می‎دارد که در آثارشان «کلید مجلس ذهنی یافتنی نیست مگر با خرد کردن ابزار ناچیز و حقیر شناخت؛ این کلید در بازی آزاد و نامحدود تمثیل‎ها و همانندی‎ها جای دارد.»

 

نگارش خودکار

 

مشخصات اصلی نگارش خودکار سوررئالیسم استفاده از سه تکنیک است .

 

-نوعی خودکاری (اوتوه سیستم روحی که بسیار نزدیک به حالت رویاست).

 

-داستان‎های رویا

 

-تجارب خواب مغناطیسی

 

البته از نظر تاریخی سوررئالیستها معتقدند شگرد نگارش خودکار را نویسندگان متعددی به کار برده بودند که می‎توان به نامهای کنوت هامسون، هوفمان، نیچه، دیدرو، گوته و ‎ اشاره کرد. که در حقیقت به دیکته ضمیمه پنهان حساس بودند. اما ابداع سوررئالیسم در این است که برتون توانسته پی ببرد که دائماً در اعماق ضمیمه پنهان گفتاری شکل می‎گیرد که کافی است به آ‌ن توجه کنیم. و بتوانیم در هر لحظه آن را ثبت کنیم. در این صورت می‎توان پی برد به اینکه گفتار آگاه روزمره فقط حجابی است بر جریان درونی‎ترین و صمیمانه‎ترین اندیشة سرکوب شده.

 

مونولوگ‎های درونی در تئاتر شاعرانه می‎تواند مصداق نگارش خودکار یا گفتار خودکار ذهن باشد نه پر کردن فضای رویایی تئاتر با دیالوگ‎های کشدار و بی‎ارزش روزمره تنها برای پیش بردن کنش یا عمل دراماتیک صحنه‎ای البته لازم به ذکر است که در بسیاری موارد حتی برای کارکردی دراماتیک هم ندارد اما کلیشه است.

 

برتون در اسرار هنر جادویی سوررئالیستی شیوه‎های نوشتن خودکار را توضیح می‎دهد کافی است که در ذهن‎مان را خالی کنیم به طوری که هجومی از کلمات به آن بدون جلوگیری صورت بگیرد و بگذاریم که زبان بی‎آنکه توجیهش کنیم به خودی خود حرف بزند و آنچه می‎گوید عیناً روی کاغذ بیاورد. البته مشکلات فراوانی هست، گذاشتن ذهن در انفعالی‎ترین یا تأثیرپذیرترین حالت ایجاب می‎کند که انسان به طور اساسی از دنیای روزمره جدا شود. نگارش خودکار عدم توجه مطلق به واقعیت بیرونی را ایجاب می‎کند، که به سادگی قابل حصول نیست. و نیز ترک همه اشتغالات عادی خود ذهن، قطع علاقه کامل از آنچه معمولاً تشکیل‎دهنده‎ی اندیشه شمرده می‎شود: وابستگی‎های منطقی و اخلاقی زیبایی‎‌شناختی  که اتوماتیسم می‎خواهد نشان دهد که هیچ‎کدام از آنها اهمیت ندارد و یا آ‌نها را تغییرشکل می‎دهد یا محدود می‎سازد. از این رو نگارش خودک ار را اغلب به نوعی ریاضت واقعی تشبیه کرده‎اند که به هیچ وجه عبارت از این نیست که بگذاریم گفتاری به خودی خود دنبال شود، بلکه برعکس کوشش فراوانی است برای اینکه صورت‎های مختلف سانسور را از آن دور کنیم.

 

خود آندره برتون می‎گوید: «برای من بسیار ساده‎تر و بی‎دردسرتر است که تسلیم ضروریات یک فکر منطقی شوم تا این فکر را کاملاً در حالت انفعالی بگذارم بهطوری که گوش شنیدن هیچ حرفی را نداشته باشم اگر حرفی که از دهان شبحی می‎شنوم.»

 

در واقع هدف این عمل کشف این نکته است که وقتی هرگونه نظارتی حذف می‎شود چه گفتاری می‎تواند شکل بگیرد. باید کوچک‎ترین عامل انتخاب و تصفیه حذف شود. زبان باید از نظارت اجتماعی و نظارت خود شخص- عادت‎های اندیشیدن، امتیاز عاطفی که به بعضی از کلمات می‎دهد. معانی ضمنی خصوصی و غیره آزاد شود. اما آنجایی که این تعلیق سانسورها و این «در پرانتز گذاشتن» آگاهی خودجوش نباشد. ادامه آن احتیاج که همزمان نوعی خواست آگاهانه نیز دخالت کند و نظارت داشته باشد بر اینکه شیوه انتشار گفتار کاملاً آزاد است. تولید متن خودکار، قواعد پذیرفته شده‎ی فعالیت ادبی را زیر و رو می‎کند، علل اتوماتیسم از وجود پنهان متن دیگری خبر می‎دهد که دارای قدرت شاعرانه‎ی بی‎نظیری است.

 

در حقیقت بسیار پیش از سوررئالیسم در بسیاری از متون عرفانی و شط حیات عرفا به این طریق نگارش برمی‎خوریم مقالات شمیر- شطحیات روزبهان- اشعار مولانا در غزلیات شمیر و ‎ که همه منابع بسیار غنی برای تئاتر شاعرانه هستند.

 

هورس بلانشو در نوشته‎ای با عنوان «اندیشه‎هایی درباره‎ی سوررئالیسم می‎گوید:

 

«در نگارش خودکار، فقط کلمه نیست که آزاد می‎شود، بلکه کلمه و آزادی من یکی هستند. من در کلمه حلول می‎کنم. کلمه من ملحق می‎شود. اما از طرف دیگر، این آزادی کلمات به این معنی است که در کلمات برای خودشان آزاد می‎شوند: آنها دیگر انحصاراً به آن چیزهایی که بیان می‎کنند وابسته نیستند بلکه به حساب خودشان می‎لغزند، بازی می‎کنند و همان‎طور که برتون می‎گوید با هم «عشقبازی می‎کنند.» سید حسینی، 1381، ص 833.

 

کارکرد اصلی اتوماتیسم مورد سؤال قرار دادن مفروضات ارسطویی و دکارتی در زمینه ماهیت هنر و واقعیت و اعاده‎ی سرزندگی زبا نی بود که تبلیغات و مقتضیات سودگرایانة استفاده روزمره از آن محرومش کرده بودند. از نظر بروتون، هنرمند وظیفه نداشت از طبیعت تقلید کند یا دست خود را با عقل و منطق ببندد. چنان که لازم نبود زبان هم ابزاری کارکردی باشد. مقصود اصلی هنر و حتی زندگی این بود که تعریف ما را از واقعیت برقراری بسط دهد که «شگفت‎انگیز» را هم دربربگیرد.

 

اما سرانجام روزی نمایان شد که روند خودکاری (اتوماتیسم) هم محدودیتهایی دارد. در درجه اول، تشخیص آگاهانه از ناآگاهانه با اطمینان کامل ممکن نبود، و میزان اصالت نوشته‎ها هم جای تردید داشت.

 

نقد اتوماسیون نگارش خودکار

 

آیا واقعاً سوررئالیسم را می‎توان معادل روش خودکار نگارش (اتوماسیون) گرفت؟ خود برتون در ما نهضت اول همین معنا را می‎رساند، اما این هم تنها روشی بود مثل اشعار غنایی بروتون و اتوار یا طرحهای دالی از مجموعة غنی تکنیکهای ضدعقلی سوررئالیستها، به عنوان مثال بروتون در شعری به نام «مرگ گلگون» با آرایش تصویرهای منفرد خیره‎کننده، لحن حزن‎انگیزی می‎آفریند که بسیار دور از آفریده‎های خودانگیخته اتوماتیسم به نظر می‎رسد:

 

اختاپوسهای بالدار برای واپسین بار کشتی‎ای را که بادبانهایش از جنس امروزند هدایت خواهد کرد. اکنون آن ساعت یگانه است که بعد از آن طلوع خورشید سیاه و سفید را در میان هوهای خود احساس خواهی کرد.

 

از یاخته‎ها شرابی قوی‎تر از مرگ تراوش خواهد کرد چنان که از فرار پرتگاهی به چشم خواهد آمد. ستارگان دنباله‎دار به آرامی به جنگلها تکیه خواهند داد و خردشان خواهند کرد.

 

و همه به عشق مبدل خواهند شد که قسمت نمی‎شود

 

اگر باز مایه‎ی رودخانه‎ها ناپدید گردد

 

پیش از تاریکی هوا، خواهی دید

 

مکث بزرگ نقره‎ای را

 

به درخت گلابی غرق گل، دستهایی پدیدار خواهند شد

 

که این ابیات را نوشتند

 

و دوکهای نقره‎ای و پرسوهای نقره‎ای

 

روی دستگاه بافندگی باران

 

افق‎ را می‎بینی که گشوده می‎شود

 

و ناگاه

 

بوسه فقط پایان خواهد گرفت.

 

نقد اتوماسیون درامه

 

اتوماسیون در عمل چندان موفق نبود به گفته‎ی برتون تاریخ نگ ارش خودکار تاریخ یک ناکامی مداوم است. سیاه کردن کاغذ با حذر کردن از  آنچه می‎تواند به صورت ادبی ادامه پیدا کند عملاً غیرممکن به نظر می‎رسد. برتون در نامه‎ای نوشته است که نجات خویشتن از هرگونه وسوسه شاعرانه کار آسانی نیست.

 

«ما هرگز ادعا نکرده‎ایم که توانسته‎ایم یک متن سوررئالیستی به عنوان نمونة کامل نگارش خودکار به دست بدهیم. باید اعتراف کرد که حتی در بهترین متون «رهبری نشد» نیز اثری از رهبری باقی می‎ماند که به طورکلی در جهت تنظیم شاعرانه است. سید حسینی، 1380، ص 836.

 

تصادف، درک شهودی و غیرتداعی‎گر

 

چون نگارش خودکار و تعریف رویاها و تألیف در حال ظهور غیرقابل اعتماد از کار درآمد. سوررئالیستها بیش از پیش متکی به دو اصل محوری شدند:

 

1- ویژگی براندازانة تصادف، میل، بی‎منطقی و پیش‎بینی ناپذیری.

 

2- درک‎ شهودی و عنصر تداعی‎گر.

 

جایی که شاعر عرق می‎ریزد تا لغت خاصی پیدا کند یا وزن و نظم خاصی را اعمال کند، سوررئالیست می‎گذارد شکل کارش را تصادف تعیین کند و تأثرات لفظی رنگارنگ را ضمیر نیمه هشیار یا حالات متغیرش تولید کند. از نظر سوررئالیست‎ها لغت‎ها آ‌زادند و قدرت و توان آنها و همچنین نیروی تداعی آنها، دقیقاً بسته به مقداری است که زیر بار معنی تحمیلی نمی‎روند و با سرپیچی از همه قوانین گفتار عقلانی و خیال‎پردازی شاعرانه دست به دست یکدیگر می‎دهند. بیگلربی، 1375، ص 88-89.

 

رویا

 

ذهن وقتی به حال خود رها می‎شود، در دنیای اوهام و اشباح به فعالیت می‎پردازد که در آن موجودات و اشیاء صورتی غیرمنتظره پیدا می‎کنند و خود را به رنگ‎های رویا می‎آرایند. نقطه مقابل دنیای واقعیت عملی است که در آن چون محرک ما سود آ‌نی است فقط اموری را انتخاب و درک می‎کنیم که برای ما مفید است. این دنیا به نظر فروید تمایلات ناخودآگاه ما و کشش‎های ناگفته ماست.

 

آ‌ندره برتون درباره رویا نظرات چهارگانه‎ای دارد:

 

1- ظاهراً حافظة  آگاه ماست که رویا را گسسته و ناپیوسته جلوه می‎ده و حال آنکه برحسب، نشانه‎های متعدد، رویا پیوسته است. اندیشة آگاه از هیچ‎گونه امتیازی بر اندیشه در رویا برخوردار است.

 

2- اندیشه بیداری اغلب از توجیه جلوه‎های خود عاجز است. چون نمی‎توان انتخاب‎ها و کشش‎هایی را که این اندیشه تحمل می‎کند دقیقاً بیان کرد مجبورند که اغلب به آن نام «تصادف» بدهند.

 

3- در رویا همه چیز ممکن است سهولت هر چیزی خارج از اندازه است توانایی فرد برخلاف بیداری بی‎حد و مرز است.

 

4- حافظه فقط تکه‎هایی از رویا و نه مکتب آن را بازسازی می‎کند. حوادث هستی ما ممکن است تحت تسلط این زندگی ثانوی باشد.

 

سالوادور دالی در «زن مرئی» می‎گوید:‌ «روز را ناخودآگاه به جستجوی تصویرهای گم شده‎ی رویاها می‎گذرانیم و از این روست که چون صورت رویایی را بازی یابیم تصور می‎کنیم که از پیش آن را می‎شناخته‎ایم، و با خود می‎گوئیم که دیدن آن ما را غرق می‎کند.»

 

تئاتر شاعرانه نیز برای ما تصاویری می‎آفرینند که ما را غرق رویا کند تصاویر مأنوس با روح و نهان پنهان.

 

شعر

 

تریستان ندارا: «می‎توانی شاعر باشی بی‎آنکه حتی یک بیت شعر گفته باشی ‎ نوعی کیفیت شعری، در کوچه، در یک صحنه خرید و فروش، یا هر جای دیگری وجود دارد.» سراسر زندگی بهانه‎ای برای شعر می‎شود: «می‎توان در یک امر روزمره آغاز کرد، دستمالی که می‎افتد می‎تواند برای شاعر در یک امر روزمره آغاز کرد، دستمالی که می‎افتد می‎تواند برای اهرمی باشد که با آن همه جهان را بلند می‎کند.» عملی که به ظاهر بی‎معنی است، کشف و شهودی است برای کسی که می‎تواند خود را در اختیار صدایی قرار دهد که از درونش برمی‎خیزد. هرکسی شاعر است و نمی‎داند.

 

پل الوار می‎گوید: «‌توهم، ساده‎دلی، خشم، حافظه این پروتئوس (رب‎النوع یونانی که به قیافه‎های گوناگون درمی‎آید) هزار رنگ، قصدهای قدیمی میزودوارت، مناظر ناشناخته، شب دگرگون، خاطرات ناگهانی پیشگویی‎های عواطف، اغتشاش افکار و احساسات و اشیاء، برهنگی کور، اقدامات منظم برای مقاصد بی‎فاید که دارای مهم‎ترین فایده شده است،‌ بی‎نظمی منظق تا حد پوچی، کاربرد پوچی تا حد خرد رام‎نشدنی،‌ این است شعر

 

نه اینکه با دانشی بیش یا کم و موفقیتی بیش یا کم، حروف صامت و هجاها و کلاتی را که با آ‌هنگ شعر تطبیق می‎کنند، در کنار هم ردیف کنیم. باید با اندیشه‎ای آهنگ‎دار سخن گفت که با قوافی و وزن‎ها که کنسرتی وحشتناک است کاری ندارد.» آنان آشکارا با مالارمه و پل والری می‎گفتند:

 

در اینجا که شاعرانگی سوررئالیستی  در تقابل با شاعرانگی فرمالیستی قرار می‎گیرد: آندره برتون معتقد هست شعر باید به جایی رهبری کند.

 

برای آندره برتون و پل الوار، شعر می‎تواند چنین تعریف شود: «کوششی برای بازنمایی یا بازگرداندن چیزها یا چیزی که زبان ملفوظ می‎خواهد در هر آن چه از ظاهر زندگی یا طرح فرضی دارد، ‌از طریق فریادها، اشک‎ها، نوازش‎ها و ‎ یا مضمون‎ها بیان کند.

 

هنر برای سوررئالیست‎ها راهی است برای ورود به عالم واقعیت برتر (سورئال)، از این رو شاعرانه بودن اثر، امری است اضافه بر این رسالت که خود روی می‎دهد. چنان که آندره برت ون به شاعران توصیه می‎کند که برای رسیدن به این کشف متعالی به شعر بپردازند و می‎گوید لذت یا هیجان ادبی (شاعرانه) از قوانین اسرار‎آمیزی است که فعالیت ذهن را اداره می‎کند.

 

کارکرد فکر در مدار شعر می‎چرخد و حال آنکه شعر در حیرورت خود به فکر تعالی می‎بخشد، از آن فراتر می‎رود و سرانجام آن را انکار می‎کند. سید حسینی، 1381، صص 782 تا 870.

 

واقعه حادثه بودن هنر

 

در عشق دیوانه‎وش، برتون شواهدی گرد می‎آورد دال بر «امور نامعقول کاملاً پیش چشم» و دلایل خویش را به تجربیاتی بیان کند. تجربیات خودش. او نسبت به پاداش‎های دست‎یافتنی ناشی از اشتیاق راسخ به پذیرش قهر آنچه برحسب اتفاق سر راهمان قرار می‎گیرد، اعتمادی خلل‎ناپذیر ابراز می‎دارد: «سوای آنچه رخ می‎دهد، یا نمی‎دهد، انتظار «‎attente» شکوهمند است .»

 

برتون بنا به عادت در اینجا نیز واژه ‎attente را همزمان به معنای انتقاد و آرزو به کار می‎گیرد.

 

برتون اعتقاد داشت که آثار هنری همچون اشعار آپولینو هرکدام باید «واقعه‎ای» باشد. میتوز، 1382، ص 39.

 

در خلاء زمانی سیال شعر جهانی متغیر را حس می‎کنیم که در آن اشیاء پیش از آنکه فرصت تشخیصشان را پیدا کنیم، به چیز دیگری تبدیل می‎شوند و آ‌نقدر سریع که گویی هر پیش‎پنداری را که بر جهانی سامان‎یافته و نظامند دلالت داشته باشد از ذهن رانده‎ایم.

 

در سفر اکتشافی که همان شعر است، چیزها می‎بیند که تنها به واسطه زبانی قابل انتقالند که طبقه‎بندی‎های منظم عالم آشنا و مأنوس را نادیده بگیرد.

 

(اینجا زنی می‎گذرد «با صوت گلها» آنجا صدای آوازهایی زنانه «رنگ ماسه» دارد و زن که گاهی به سان کرجی و ساق پایی به سان نعر چوب جان دارد)

 

سوررئالیسم متکی به رویایی است که بهره‎ی انسان خواهد شد آنگاه که قطعه‎های منظره‎ای که پیش رو دارد به طرز اعجاب‎انگیزی کج و معوج شوند (و او وقوف بیابد بر گسستگی و چندپارگی) مسافت شماره‎های هولناک ذهنی.

 

آنچه به ابیات حال و هوایی خاص می‎بخشد، کیفیت ناپایدار و شکننده‎ی مکاشفه‎ی تخیلی است.

 

به اعتقاد برتون (سوررئالیستها) شاعر باید قبل از هر چیز استاد تصویر باشد. زیرا این فقط تصویر است که میزان آزادی ممکن را بر شاعر علوم می‎سازد و این آزادی آنقدر کامل است که وحشت‎آفرین است. او از اینرو شیوه‎های ادبی را مطرود می‎داند که فایده و مقصودی ندارند مگر تحمیل انضباطی نا مناسب بر روان. انسان درکار به تصویر شاعرانه، نیرویی را به اختیار درمی‎آورد که در برابر هر مقاومتی مستحکم می‎ماند.

 

جنون و شعر

 

مجنون، عاشق و شعر

 

همگی به تخیل بسیار نزدیکند

 

چشم شاعر در گردش دیوارنه‎وار و ظریف خود

 

از آسمان به زمین و از زمین به آسمان نظر می‎افکند.

 

و همچنان که تخیل هیأت اشیای ناشناخته را تجسم می‎بخشد

 

قلم شاعر به آنها شکل می‎دهد و عدم اثیری را

 

دارای جایی معین و نامی معلوم می‎کرداند.

 

شکسپیر رویای نیمه‎شب تابستان

 

نمی‎توان ارتباط تأثیر جنون در شاعرانگی را نادیده گرفت به ویژه با توجه به جنون ناب‎ترین ذهنیت‎های شاعرانه مثل هولررین شاعر محبوب هایدگر بودلر، نیچه و فلسفه شاعرانه‎اش و آرتو و شاتر شاعرانه و می‎توان نتیجه گرفت که یکی از جلوه‎های شاعرانگی به خصوص در سوررئالیست‎ها خردگریزی مفرط در جهت جنون و دیوانگی‎ شاعرانه است.

 

آندره برتون دربیایند اول سوررئالیستها می‎گوید: دیوانگان تا حد زیادی قربانی تخیل خویش هستند ‎‌ به این معنی که تخیل آنان را به عدم رعایت برخی از مقررات رهبری می‎کند که با خروج از آنها هدف قرار می‎گیرند ‎ آنان در تخیل خویش از آرامش‎ زیادی برخور دارند ‎ از هذیان خویش به قدر کافی لذت می‎برند و تحمل می‎کنند که این هذیان فقط برای خودشان ارزش داشته باشد ‎ من حاضرم سراسر عمرم را صرف تحقیق در رازگویی دیوانگان کنم. آنان آدم‎هایی هستند با شرافت وسواس‎آمیز و معصومیت آنه

دانلود با لینک مستقیم


پایان نامه ادبی جنبش فرمالیسم (شکل گرایی) روسی 2