فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله در مورد عوارض اعمال زیبایی پوست, کاربرد لیزر در زیبایی پوست

اختصاصی از فی فوو مقاله در مورد عوارض اعمال زیبایی پوست, کاربرد لیزر در زیبایی پوست دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد عوارض اعمال زیبایی پوست, کاربرد لیزر در زیبایی پوست


مقاله در مورد عوارض اعمال زیبایی پوست, کاربرد لیزر در زیبایی پوست

لینک پرداخت و دانلود در "پایین مطلب"

فرمت فایل: word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحات: 4

 

  تمامی اعمال جراحی که به منظور «زیبایی» روی پوست انجام می‌گیرند، چنانچه غیر ضروری بوده و توسط افراد ناآگاه و غیر متخصص صورت گیرد نه تنها نتیجه عکس در بر داشته، بلکه عوارض زیانباری را برای پوست و ظاهر فرد به دنبال خواهد داشت. زمینه بروز بیماریهای عفونی به دنبال خالکوبی‌ها خالکوبی های عوارض متعددی دارد که ابتلا به بیماریهای عفونی ساده‌ترین و در عین حال مهمترین عارضه این خالکوبی‌ها است و به دنبال ابتلا به بیماریهای عفونی،‌ احتمال انتقال این بیماریها همچون ایدز، ‌هپاتیت، سل و ... افزایش می‌یابد. همچنین، حساسیت به مواد رنگی هم از جمله عوارضی است، که در اثر خالکوبی بر روی پوست ایجاد می‌شود. ‌ خالکوبی در پوست برخی از افراد به عنوان یک جسم خارجی عمل می‌کند که در این حالت، پوست وادار به دفاع کردن می‌شود. این وضعیت با علائمی همچون التهاب، تورم، خارش، بروز ضایعات کهیری که گاه به صورت ضایعات برجسته زیر پوستی و در نهایت با ایجاد زخم در پوست، آشکار می‌شود؛ از این‌رو ممکنست جراحی مجدد برای خارج کردن جسم خارجی ضرورت داشته باشد. - استفاده از لیزر در اعمال جراحی «برخی از اعمال جراحی لیزر که غیر ضروری انجام می‌شود و یا پزشک و جراح نسبت به استفاده از این وسیله - لیزر - کاملا «وارد»‌ نباشد، مشکلات و عوارض عدیده‌ای را به دنبال خواهند داشت، ‌برای نمونه جراحی‌هایی که برای از بین بردن چین و چروک‌ و یا جوشگاه‌های ایجاد شده در نواحی مختلف پوست بدن انجام می‌شوند، می‌تواند عارضه اسکار (زخم ) یا گوشت‌های اضافی را ایجاد کند.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد عوارض اعمال زیبایی پوست, کاربرد لیزر در زیبایی پوست

دانلود مقاله کامل درباره فلسفه زیبایی شناسی (طرح نظریه های مختلف)

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله کامل درباره فلسفه زیبایی شناسی (طرح نظریه های مختلف) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره فلسفه زیبایی شناسی (طرح نظریه های مختلف)


دانلود مقاله کامل درباره فلسفه زیبایی شناسی (طرح نظریه های مختلف)

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :34

 

بخشی از متن مقاله

- زیبایی

زیبایی را نمی توانیم تعریف کنیم، به ناچار بایستی سخن آناتول فرانس را بپذیریم که: «ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شی زیباست»[1]اما این مطلب مانع نگردیه که صاحبنظران و هنرمندان به تعریف زیبایی نپردازند. اگر از معنای لغوی آن شروع کنیم: « زیبا، از زیب+ (فاعلی وصفت مشبه)= زیبنده، به معنی نیکو و خوب است که نقیص زشت و بد باشد. جمیل و صاحب جمال و خوشنما و آراسته و شایسته (ناظم الطباء) هر چیز خوب و با ملاحت بود و نیکو و آراسته باشد (شرفنامه منیری) نیکو، جمیل، قشنگ، خوشگل، مقابل زشت، بد گل ( از فرهنگ فارسی) جمیل، حسن ، خوب مقابل زشت، نیکو و سیم، خوبروی، قشنگ، خوشگل، درخور، لایق، سزاوار، برازندده، برازا، زیبنده و ازدر»[2] می باشد.

در فرهنگ بشری ابتدا در یونان باستان به تعریف زیبایی پرداخته شده، البته آنها دربارة زیبای محض و خود زیبایی کمتر سخن گفته اند، بلکه بیشتر در مورد زیبایی هنری اظهار نظر کرده اند. در یونان باستان دو نوع زیبایی را تحلیل کرده اند، یکی زیبایی هنری و دیگری زیبایی معنوی و اخلاقی که همان خیر اخلاقی را در بر می گرفته است. لذا در مجموع می توان گفت، اندیشمندان یونانی از سقراط و افلاطون و ارسطو، زیبایی را با خبر مساوی  دانسته اند.سقراط این خبر را در سود بخشی جستجو می کرده، افلاطون زیبایی اصیل را درعالم مثل و حقایق معقول پیدا نموده، و ارسطو دربارة زیبایی بیشتر بر عناصر هماهنگ، نظم و اندازة مناسب تاکید  داشته است.

 بزرگترین نظریه پرداز در شناخت و معرفی زیبایی شناسی، افلاطون ( 429 - 347 ق م) است. تقسیم زیبایی به محسوس و معقول از او آغاز می شود و از این نظرمکتب جمال نخستین گام های فکری خود را به او مدیون است. زیرا به زیبایی جسمانی اهمیت داده و آنرا مرتبه ابتدایی زیبایی دانسته که وسیلة ارتقا به زیبایی معقول و مثالی می شود. یکی از نظریه پردازان می گوید:« می توان افلاطون را از بعضی جنبه ها پایه گذار زیبایی شناسی فلسفی دانست، زیرا او مفاهیمی را گسترش داد که، اساس تأملات بعدی در زیبایی شناسی قرار گرفت»[3]

نزدیکترین اندیشه ای که در تاریخ گذشته بشر سراغ داریم و بسیار به مکتب جمال نزدیک است، عقاید افلاطون دربارة زیبایی است « افلاطون می گوید که روح آدمی در عالم مجردات و قبل از آنکه به جهان خاکی هبوط کند، حسن مطلق و حقیقت زیبایی را بی پرده دیده است  و چون در این عالم به زیبایی صوری باز می خورد، زیبایی مطلق را به یاد می آورد. فریفتة جمال می شود و چون مرغ در دام افتاده، می خواهد که آزاد شود و به سوی معشوق پرواز کند. این عشق همان شوق دیدار حق است، اما عشق مجازی چون زیبایی جسمانی ناپایدار است و تنها موجب بقای نوع است، و حال آنکه  عشق  حقیقی مایة ادراک اشراقی و دریافتن زندگی جاوید است و چون انسان به حق واصل شود و به مشاهدة جمال نایل آید و اتحاد عاقل و معقول [4] برایش حاصل شود به کمال دانش می رسد، چنین عشق سودایی است که بر حکیمان عارض می گردد.»[5] همین مطلب نه تنها نخستین قدم در زیبایی شناسی فلسفی محسوب می گردد، بلکه گامی اساسی در نزدیکی به مکتب جمال است.

تعریف های زیبایی را می توان به دو دسته تقسیم نمود: دسته ای در تعریف زیبایی به شعری زیبا و یا جملاتی دل انگیز و خیال آفرین و گاهی آرمانی یا تجربی اکتفا کرده اند. اما دستة دوم بر مبنای فلسفه ای خاص به تعریفی منطقی از زیبایی پرداخته اند. نمونه های هر دو دسته فراوان است. از دستة نخست می توان به «بوالو» اشاره کرد که گفت: هیچ زیبا نیست مگر حقیقت یادکارت که عقیده داشت: زیبا آنستکه به چشک مطبوع آید. در کشور ما نیز می توان به تعریف علینقی وزیری اشاره کرد که می نویسد: « زیبایی، هم آهنگی و شورانگیزی است، یعنی اتحاد و جوشش هم آهنگی با شور انگیزی، زیبایی ، کاملتر است، به نسبت اینکه حواس، عقل و دل متفقاً خوشنود شوند، و میان لذایذ مختلف آن جوشش محرم تری بوجود آورد.»[6]شو پنهاور ( متولد 1788 م) می گوید « تنها زیبایی است که در ما اثر می کند»[7] اما نحوه دیگری از تعریف تحلیلی اینست که « زیبایی عبارت است از جور آمدن و هم آهنگی اعضای متشکله هر کیفیت یا هر شی یا هر جسم، با داشتن سازش با پیرامون و ایجاد تأثیر جاذب و ستایش آور در انسان، در حالی که یا نیروی موهبت و شهود ادبی آن را دریابدذ، یا لطافت ذوق آن را درک کند، یا باریکی فکر و عمق اندیشه و خلاصه عقل، صحت تناسبات و هم آهنگی وم شایستگی هدف را در شیء زیبا تشخیص دهد، یا وسعت تصور، و یا عادت، و یا غریزه جنسی، و یا عوامل ششگانة فوق، با هم آن را به زیبایی بشناسد»[8] افرادی هنر و و زیبایی را مساوی دانسته اند، هربرت رید با انتقاد می گوید: « هر آنچه زیباست هنر است، یا هنر کلا زیباست و هر آنچه زیبا نیست، و زشتی نفی هنر است. این یکی دانستن هنر و زیبایی اساس همة مشکلات ما را درک هنر تشکیل می دهد»[9] نمونه ای از این دسته تعریف ها که با مکتب جمال نیز هماهنگی داشته باشد، نقل می شود:« جاناتان ادوار دز (1703 –1758 م) همانند کلریج که تمایزی در قوة تخیل قائل بود، میان صورتهای اصلی و فرعی زیبایی فرق می گذارد. او « زیبایی اصلی» را چنین تعریف می کند: « خرسندی صمیمانة وجود نسبت به موجود» که در الهیات، صفت خدای جمیل شناخته می شود. نه ساکن است نه مادی، بلکه زیبایی بخش است. تعالی و قیومیت خداوند، قدرت دوست داشتن اوست که به صورت زیبایی، دریافت می شود، حلول او، نیز عبارت از حضور بدون واسطة او در هر چیزی است که دارای هستی است. و زیبایی فرعی» یعنی تمامی صورتهای هماهنگی که در طبیعت کشف شده و در اجتماع مورد نوازش قرار گرفته و توسط « حساسیت طبیعت» که عامل ارتباطی آن عاطفه است. تمیز داده می شود»[10]

«توماس هابس می نویسد: «‌زیبایی هنری متضمن خیری آینده  نگر است ( مبادی فلسفه) شفتسبری عقیده دارد: هر چیز زیبا حقیقت دار است ( نامه درباره ی شور و شوق) مونتسکیو در نامه های ایرانی،‌ زیبایی را با مناسبتی که فایده ی بی واسطه و با واسطه دارد، توضیح می دهد. وقتی انسان از مشاهده ی یک شی لذت بی واسطه می برد، در او احساس خوبی پدید می آید، هر گاه نگرش یک موضوع فایده ی با واسطه به همراه داشته باشد، آن احساس زیبا شناختی است. هر در می گوید: هر آنچه زیباست مبتنی بر حقیقت است ( نامه هایی در پیشرفت انسانی) گوته معتقد است: زیبایی تجلی قانون های پوشیده طبیعت است.»[11]

این دسته از تعریف های زیبایی، بیشتر بیان کنندة احساسات، دریافت ها و تجربه های گوینده از زیبایی می باشد، و اگر تعریفی جامع از زیبایی ارائه نمی دهند، اما تا حدودی که توانسته اند به مطلب نزدیک شده اند و جنبه های جالبی از آن را نمایان کرده اند که در تاریخ اندیشه بشر سودمند،‌ ماندگار و کار آمد است. در پایان این بحث دربارة دسته اول از تعریف های زیبایی، بهتر است  یک نمونه دیگر را از صاحبنظری ایرانی نقل کنیم که می گوید: « گوئی زیبایی تابشی غیر مادی است که بر صور خاکی پر تو افکن شده و چون نور مرموزی شور و هیجان و زندگی بخشی دارد. زیبایی ساختمان ذره ای ندارد و یکی از قشرهای کیفی هستی را تشکیل می دهد. صفت خیره کنندة دیگر زیبایی که از می توان به خاصیت شکل انگیزی با شک پذیری تعبیر کرد، این است که معشوق زیبا هزاران هزار شکل بخود می گیرد و از هر دریچه و روزن با ناز و خرام و جلوه ای نو دلربائی می کند و در هر کوچه و بر زن با نامی دیگر دامی دیگر می نهد. زیبا، خیر و حقیقت هر سه وجوه مختلف یک گوهرند.»[12]

دسته دوم از تعریف هایی که درباره زیبایی موجود است،‌ تعریف های برخاسته از فلسفه ای خاص و دیدگاهی علمی و معرفت شناسانه است، که از جایگاهی ویژه بیان گردیده و آن جایگاه باعث گردیده هستی را و از جمله زیبایی را به گونه ای خاص تحلیل نمایند. چنانکه در مطالعة تاریخ فلسفه مشاهده می شود که مکتب های فلسفی و فلاسفة بزرگ را به دسته های جداگانه ای تقسیم کرده اند. بطور مثال شاید شاخه هایی اصلی آنرا، پندار گرایی( ایدئالیسم) در مقابل ماده گرایی ( ماتریالیسم) دانست. و یا عقل گرای ( رایسونالیسم) در مقابل حس گرایی یا تجربه گرایی ( آمپریسیم) را نام برد. این دیدگاههای زیر بنایی در فلسفه،‌ باعث گردیده که از اساس و پایه بین مکتب های فلسفی اختلاف عقیده پیدا شود، از جمله دربارة شناخت و معرفی زیبایی.

از اینجاست که مهمترین اختلاف در تعریف زیبایی پیدا شده است، زیرا اغلب پندار گرایان زیبایی را امری ذهنی و پنداری می دانند، در حالی که ماده گرایان آنرا امری خارجی و عینی تحلیل می کنند. و چون از اساس نگاه آنها به هستی متفاوت بوده نتیجه گیری های آنها نیز تحت تأثیر همان دیدگاه تغییر کرده است. ایمانوئل کانت ( 1724 – 1804 م) به عنوان یک پندارگرا ( ایدئالیست)، زیبایی را ذهنی می داند و برای زیبایی مستقل از تصور ما هیچ نقشی و وجودی قائل نیست، یعنی زیبایی را نتیجة تصور ما و صفتی متعلق به ذهن و فکر و تصور ما می داند. در حالی که انگلس به عنوان یک ماده گرا ( ماتریالیست)زیبایی را به عنوان جرئی عینی و ذاتی در طبیعت و جزئی ازعمل اجتماعی در انسان ارزیابی می کند. عقل گرایان، به زیبایی عقل اعتقاد دارند و بر آن تکیه می کنند، در حالی که حس گرایان زیبایی حسی را احساس قرار می دهند. در نتیجه این اختلاف در ریشة این اختلاف در ریشه های تفکر فلسفی به تعریف های متفاوتی از زیبایی هم رسیده اند. البته عده ای نیز پیدا شده اند که عقاید هر دو ظرف را به تنهایی کافی و جامع ندانسته و کوشش کرده اند موضعی  میانه اتخاذ کنند مانند شیللر که زیبایی را دو سویه می دانست. اما اغلب این افراد نیز با توجه به مبانی فلسفی خود و تطبیق این نظر با پایه های فکری خویش دچار مشکل شده اند، مگر بر اساس یک فلسفة استوار مانند حافظ شیرازی (فت 792 م) به عنوان یکی از نمایندگان مکتب جمال، که به این دسته تعلق دارد و زیبایی را دو سویه تحلیل می کند و می گوید:

حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ     قبول خاطر و لطف سخن خدا دادست[13]

در اینجا درک زیبایی را به دو عنصر وابسته دانسته است: 1- قبول خاطر (ذهنی) 2- لطف سخن ( عینی) یعنی قبول خاطر حالت یا استعداد حقیقی می باشد که در مخاطب باید وجود داشته باشد تا به درک زیبایی نایل آید. این قدرت مربوط به جهان خارج و عینی نیست. اما لطف سخن وابسته به گوینده و چگونگی زیبایی عینی و خارجی آنست. پس از گفتة حافظ به این نتیجه می رسیم که زیبایی دو طرف دارد: یکی جنبة ذهنی که در فاعل شناساس است و اگر درک زیبا پسند نباشد،  زیبایی عینی و خارجی هم پیدا و درک نمی شود. دوم جنبة عینی و خارجی که مربوط به اثر و شی زیباست که اگر در خارج از ذهن موضوعی زیبا وجود نداشته باشد. آن وقت آن عنصر ذهنی هم چیزی در اختیار ندارد تا به نام زیبایی آنرا درک کند.

برای درک بهتر این تفاوت، کافی است به مقایسة استدلال یک نفر پندار گرا( ایدئالیست) با یک ماده گرا( ماتریالیست) دربارة زیبایی دقت فرمائید فرید ریش هگل( 1770 – 1831 م) یک پندار گرا ( ایدئالیست) است دربارة زیبایی هنری نظری جالب می دهد، البته او زیبایی طبیعی را نیز نفی نمی کند. « هگل استدلال می کند که زیبایی هنری زادة روح ذهنی ( سوبژکتیو) است و به همین دلیل نیز از زیبایی طبیعی برتر است. از نظر هگل زیبایی طبیعی زادة روح عینی ( ابژکتیو) است و در مقام مقایسه دانسته می شود ( فلسفه)، و گاه در پیکر شهودی که هنگام به میان آمدنش از مفاهیم نیز سود می جوید (دین) و گاه از راه شهودی که زاده ادراک حسی است( هنر) ضرورت مفهوم زیبایی- که هنرمند یکی از سازندگان آن است- جز این نیست که ابژه ی آن موردی محسوس باشد. هنر همچون زیبایی به مفاهیم کاری ندارد، بل ادراکش اساساً شهودی است و فلسفة، هنر و دین سه لحظه از جلوه های مطلق هستند. هنر یکی کنندة طبیعت و ذهن است. در دانشنامة علوم فلسفی می خوانیم که موضوع خاص زیبایی شناسی فقط زیبایی هنری است. و زیبایی شکل ظهور ایده است. مطلق در زندگی ما، در حجاب چیزهای محسوس پنهان است. در این حضور پنهان، زیبایی است. زیبایی به این اعتبار «جلوة حسی ایده » است چیزی که هگل به آن «ایده آل» می گفت، ایده گاه در پیکر امور حقیقی جلوه می کند، گاه در پیکر زیبایی فهم مورد نخست کار فلسفه است، اما فهم مورد دوم فقط در هنر ممکن است»[14] پندار گرای  دیگر فیخته ( 1761 – 1814 م) می گوید: « زشتی و زیبائی شی وابسته به دیدگان بیننده است از اینرو زیبائی در جهان وجود ندارد بلکه در روح زیبا جا دارد»[15]

اکنون به گفته های یک ماده گرا (ماتریالیست) دربارة زیبایی توجه فرمائید،« زیبائی شناسی پندارگرا( ایدئالیستی ) همیشه به نحوی از انحاء بر استقلال مطلق زیبایی و بیگانگی کامل آن با دنیای خارج پا فشاری کرده و کوشیده است. « خود پیدایی» آن در انسان را ثابت کند، به عبارت دیگر، زیبایی را صرفاً تجلی جوهر روحانی انسان می داند. در حالی که (از دیدگاه ماده گرایی) تمایل او به طبیعت وابسته است. ما حس زیبایی خود را مدیون کار اجتماعی هستیم.»[16] یا اینکه « زیبایی، در تنوع استثنایی و بیکرانگی تجلیاتش،‌همیشه عینی است. بدین لحاظ، هیچ کس، در هیچ جایی، بدیدن و درک زیبایی، به معنی کلی ، توفیق نیافته است، بلکه فقط تجلی عینی مجرد و تفکیک شده ای از شی زیبا را دیده است.»[17]

کسانی که دارای نظریة ذهنی هستند، عقیده دارند که زیبایی در عالم خارج وجود ندارد بلکه کیفیتی ذهنی است که ذهن انسان در برابر محسوسات در خود بوجود می آورد. بنه دتوکروچه ( 1866 – 1952 م) در کلیات زیبا شناسی[18] می نویسد: زیبایی یک فعالیت روحی صاحب حس است نه صفت شیء محسوس، پس هنگامیکه بیننده ای در مقابل یک منظر ه بدیع یا اثری هنری شگفت انگیزی خود را سرگشته و شیفته می بیند. باید همانگونه که از اثر و صاحب اثر تحسینی در خور توجه می کند، خود را نیز بستاید و از اینکه توانسته است در خود این فعالیت روحی را به وجود آورد و یا تقویت نماید که قدرت درک و تصور آمیخته با التذاذ روانی را به او بخشیده، سپاسگذار باشد. پس در این نظریه فاعل شناسایی اصل واقع شده است. پس چه با کسی چیزی را زیبا و دیگری زشت بداند. اما نظریه عینی زیبایی را صفت موجودات خارجی دانسته و اصالت را به موارد زیبایی در جهان خارج می دهد، حالا چه کسی پیدا شود آنرا درک کند یا پیدا نشود. در زیبایی آن شی تأثیری ندارد.

بهر حال این دو نظر افراط و تفریط کرده اند، و بزرگان مکتب جمال، که نمونه آن را در نظر حافظ شیرازی دیدیم، زیبایی را وابسته به هر دو عنصر دانسته و نقش عوامل عینی و ذهنی را نادیده نگرفته و هر دو مطلب را در جایگاه خود درک نموده و اصالت هر دو را در محدودة خودشان به رسمیت شناخته اند.

دستگاههای فلسفی دیگر نیز دربارة زیبایی دیدگاههای خاصی دارند که برخی از آنها به مطلب زیبایی و زیبایی شناسی پرداخته اند و برخی از مکتب های فلسفی هنوز به تشریح آن نپرداخته ان، زیرا تاریخ فلسفه نشان می دهد که دستگاههای فلسفی ممکن است مدتها فراموش شوند و یا قرنها درباره آنها سکوت شود و در مقابل برخی دستگاههای فلسفی دیگر به علل اجتماعی یا سیاسی و غیره چنان مورد توجه قرار گیرند که قرنها تاریخ بشر را تحت تاثیر قرار داده و همة جنبه های فلسفی آنها بطور کامل نقد و بررسی شود.

از جملة مکتب های فلسفی که دیدگاه زیباشناسی آن نیز بیان گردیده مکتبلذت گرایی (هدونیم) می باشد. این نظریه که اصالت لذت گفته می شود، در تحلیل زیبایی به لذت بخشی اهمیت می دهد، بزرگان آن معتقدند که هر چه لذت بخش باشد زیبا نیز خواهد بود. از همین طریق زیباشناسی را بر اساس اصالت لذت بررسی می کنند. این نظریه از یونان باستان بطور رسمی آغاز گردیده و در قرن هجدهم در اروپا مورد توجه قرار گرفته است. درنیمه دوم قرن نوزدهم نیز باز رونق گرفته و امروز نیز این مکتب طرفدارانیی دارد. آنها هنر را به عنوان یکی از جلوه های اصلی زیبایی زائیده لذت بخشی آن می دانند. اپیکور که در سال 342 ق . م متولد شده مهمترین متفکر اصالت لذت در یونان باستان است، قبل از او کورنائیان لذت را غایب زندگی دانسته و مانند اپیکور معتقد بودند که « هر موجودی در جستجوی لذت است و نیکبختی در لذت است.»[19] این مکتب بیشتر از جنبة اخلاقی و روانشناسی مورد توجه قرار گرفته است. در زیباشناسی تامس هابز انگلیسی ( 1588 –1679 م) را نیز طرفدار این نظریه می دانند، چنانکه استندال و سانتایانا را نیز از آن جمله شمرده اند. ویل دورانت می نویسد: « به قول سانتایاتا زیبایی لذتی است که وجود خارجی یافته است. و استندال بی آنکه خود بداند از هابز پیروی کرده و می گوید: زیبایی وعده لذت است.»[20]

نظریة دیگری که دربارة زیبایی و زیبایی شناسی ابراز شده، نظریه ایست که زیبایی را دارای منشأ حیاتی یا زیستی می داند. فریدریش ویلهلم نیچه ( 1844-1900 م) از بزرگان این عقیده است « نیچه زشت و زیبا را امری بیولوژیکی می داند، هر چیز زیان بخش به حال نوع زشت می نماید. شکررانه برای شیرینیش می خوریم بلکه شیرینی آن در مذاق ما از آن روست که یکی از منابع مهم انرژی ماست. هر شی مفید پس از مدتی لذیذ می گردد.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره فلسفه زیبایی شناسی (طرح نظریه های مختلف)

دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

اختصاصی از فی فوو دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس


دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه:16

 

چکیده

زیبایی شناسی مارکس به شکل شگفت انگیزی تحت تاثیر دیدگاه سیاسی- اجتماعی اوست. او معتقد است هنر مانند کلیه فعالیت‌های معنوی به رو بنای فرهنگی تعلق دارد و به واسطه شرایط اجتماعی، تاریخی و مخصوصاً شرایط اقتصادی تعیین می‌شود. هنر در نگاه مارکس انعکاس واقعیت اجتماعی است. در این پژوهش ابتدا کلیت دیدگاه زیبایی شناختی مارکس و سپس 3 محور اصلی این دیدگاه مورد بررسی قرار خواهند گرفت. این سه محور عبارتند از کارکرد اسطوره در گذر از اقتصاد به هنر، فقدان تناسب میان تکامل اقتصادی و هنری و افسون ابدی یک هنر ویژه که بنیادهای اقتصادی آن مدتهاست که پشت سر گذاشته شده است.

مقدمه

کارل مارکس در دوره‌ای به دنیا آمد که علاقه و دلبستگی انسانها از هنر و ادبیات بریده و متوجه اقتصاد سیاسی شده بود. بحث‌هایی که در آن زمان رواج داشت بیشتر پیرامون نقش هوش و قریحه و نبوغ، تقلید طبیعت و مسائل و مشکلات عملی جنبش آزادیخواهانه بورژوازی بود. نگرش بورژوازی به هنر به طور صریحی عمل گرایانه بود و مسائل هنر مقید به مسائل کار و کسب و سیاست. با در نظر گرفتن جو حاکم، مارکس و پیروانش نمی‌توانستند آنگونه جامع و گسترده که فیلسوفان پیشین به هنر پرداخته بودند، پیرامون آن قلم فرسایی کنند. مارکس و انگلس در واقع هیچ تفسیر نظام مندی از هنر از خود بر جا نگذاشتند. آنها همه اندیشه و تلاششان را روی مسائل و مشکلات طبقه کارگر و مبارزه آنها متمرکز کرده بودند. به طور کلی زیبایی شناسی مارکس به نحو جدا ناپذیری در پیوند با جهان بینی انقلابی وی قرار داد.

مارکس دوباره تصمیم به نگارش اثر مستقلی در زمینه زیبایی شناسی گرفت. نخست در سال 1842 که می‌خواست با همراهی برونو بائر زیبایی شناسی هگل را نقد کند و بار دوم در 1857 که قرار بود برای دانشنامه امریکایی، رساله‌ای درباره زیبایی شناسی بنویسد. او هر دو بار در همان آغاز راه متوقف شد. طولانی‌ترین متنی که مارکس در بررسی اثر هنری خاصی نوشته، فصلی است از کتاب خانواده مقدس که در آن به داستان مسلسل رازهای پاریس اژن سو پرداخته است. مارکس همواره به هنر و ادبیات علاقه داشت و در دانشگاه مدتی شاگرد ویلهلم شگل بود و تا زمانی که هاینریش هاینه درگذشت، دوستی نزدیک خود را با شاعر حفظ کرد. مارکس شیفته تراژدی‌های یونانی و شکسپیر بود و در آثارش مدام از آنان نقل قول می‌آورد.

بنیان زیبایی شناسی مارکس به طور کلی بر این اندیشه استوار است که زیر ساخت اقتصادی بنیان همه آن چیزهایی است که در رو بنا یا آگاهی حضور دارند که هنر نیز از آن جمله است. زیبایی شناسی از نظر مارکس چیزی نیست که از نظر زیستی ذاتی انسان باشد و یا چیزی مقدم بر تکامل اجتماعی. زیبایی فرآورده‌ای است تاریخی و نتیجه یک سلسله تولیدات مادی و فکری دراز مدت. دو اعتقاد داشت که اثر هنری مانند هر فرآورده دیگر، مردم هنر شناس و زیبایی پسند به وجود می‌آورد. بدین سال تولید نه تنها برای فروشی می‌سازد بلکه برای شیء نیز فرد فراهم می‌آورد.

از آثار مارکس می‌توان به «فتو فلسفه، سرمایه، کمونیسم، انقلاب و لهستان آزاد، انقلاب قرن 17 انگلستان، و جنگ داخلی فرانسه» اشاره کرد.

هنر در دیدگاه مارکس بیانگر واقعیت نیست برعکس بیان واژگونه واقعیت است. همانطور که آدمها به گونه‌ای نادرست می‌پندارند که آگاهی‌شان تعیین کننده زندگی مادی آنهاست، و یا تعیین کننده محصولات زندگی مادی آنهاست، و همانطور که برای محصولات آگاهی‌شان حیات و تاریخ ویژه‌ای قائل می‌شوند، در تمام گستره‌های زندگی خود و از آن میان در هنر نیز همه چیز را واژگونه می‌بینند. بدین سان ایدئولوژی در حد نظام پندارهای خیالی و واهی یا آگاهی دروغین تنزل پیدا می‌کند و در تضاد با دانش راستین و علمی قرار می‌گیرد. مارکس و پیروانش در بسیاری موارد از تولید هنری چون واشری ایدئولوژیک بحث کرده‌آند. (لیف شیتز، 1381، 139- 138).

مارکس معتقد است ذهن هنرمند با سطح آگاهی اجتماعی دورانش فاصله دارد و این فاصله، فاصله‌ای نسبی است. یعنی فاصله هنرمندان از سطح آگاهی، اجتماعی روزگارشان همواره در یک حد نیست، اما خواست‌ها و اشتیاق آنان در بیشتر موارد یکسان در تضاد با عقاید اجتماعی روزگارشان قرار می‌گیرد و همواره نیز جنبه بخردانه ندارد یا از سوی جامعه چنین ارزیابی نمی‌شود. همانطور که ادراک هنرمند از طبیعت با ادراک علمی متفاوت است، شناخت اجتماعی او نیز درکی است خاص. در موارد زیادی هنرمند، پیش‌تر از دورانش تولید کننده است.

به همین دلیل در جامعه سرمایه‌داری با شماری از دشواریهای تولید کننده‌های مستقیم کالاها رو به روست. (رافائل، 1379، 152- 148) در نظر مارکس یک نویسنده کارگری تولیدی است زیرا او ناشر خود را ثروتمند می‌کند، درست همان کاری که کارگر تولیدی برای سرما‌یه‌دار انجام می‌دهد. (همان، 183).

چنین نظری درباره هنرمند، هنر را نیز به یک محصول تولیدی تقلیل می‌دهد. مارکس در بحث‌هایی که راجع به تفاوت کار فکری و جسمی مطرح کرده، بارها از تولید هنری مثال آورده است. هر چند مارکس توضیح داده که هنر تولیدی خاص است و باید به گونه‌ای خاص هم بررسی شود، اما در بسیاری از هنر همچون هر یک از  اشکال دیگر تولیدی بحث کرده است. (Marx, 1977, 46) مارکس در کتاب سرمایه گفته که کار بدترین معماران از کار ماهرانه زنبورها در ساختن کندوها و کار عنکبوت‌ها در تنیدن تار مهمتر است چون حتی یک معمار ناشی و نابلد هم از آغاز کار می‌داند که می‌خواهد به چه چیزی شکل دهد. در پایان هر فراشه کار، ما نتیجه‌ای را به دست می‌آوریم که در فکر کارگر قبل از آنکه آغاز به کار کرده باشد، وجود داشت. این نکته را در مورد اثر هنری بهتر می‌توان نشان داد. چون کنش آفرینش از نظر مارکس تا حدود زیادی آگاهانه است. انسان در نظر مارکس نه فقط در شکل مواد طبیعی موجب دگرگونی می‌شود بلکه با نیت خود نیز در آنها ایجاد تغییر می‌کند و این نیتی است که انسان از آن آگاه می‌دارد. همین نیت با سخت‌گیری‌اش در حد یک قانون تعیین کننده شیوه فعالیت انسان است و او باید اراده خود را تابع آن کند. کار به دلیل همین نیست آگاهانه جنبه لذت بخش دارد و بازی نیروهای فکری و جسمی انسان محسوب می‌شود. مارکس در بسیاری آثار خود تاکید می‌کند که هر گاه کارگر از کار چون سرچشمه لذت دور شود، کار جنبه زیبایی شناسانه‌اش را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند هدف در خود باشد. پس کار هنری شکل معینی از کار است و باید در این حد نیز مطرح شود.

(Marx, 1887, 94- 96) اگر هنر را در منطق بررسی کلی انواع تولید جای دهیم، در واقع از بسیاری ارز و رمزهایش کاسته‌ایم امام همچنان عنصر خیالپردازی در آن قدرتمند باقی می‌ماند. تا آنجا که وقتی مارکس خیالپردازی می‌کند، هنر بیش از همیشه در کارش مهم می‌شود. مارکس هنگامی که تصاویری خیالی از کمونیسم یعنی از جامعه آینده انسانی ارائه می‌کند، می‌گوید که آنجا توان‌های آفریننده فرد به طور کامل شکل می‌گیرد و هر کس می‌تواند تبدیل به رافائل شود. (Marx, 1977, 25- 28). مارکس برای توجیه این ادعا مثال می‌آورد که نه خود موتزارت بلکه شخص دیگری بود که بخش مهمی از رکوئیم ناتمام موتزارت را تصنیف و آن را کاملاً به پایان رساند و رافائل هم تنها بخش ناچیزی از نقاشی دیواری خود را خودش انجام داد. مارکس اعتقاد دارد که رافائل آثار نقاشی خود را مستقل از تقسیم کار اجتماعی که در آن زمان در رم متداول بوده نیافریده است.

اگر رافائل را بلئوناردو داوینژچی و تیسین مقایسه کنید، می‌فهمیم که تا چه حد آثار هنری رافائل در وهله نخست متاثر از رونق و شکوفایی رم و سپس تحت تاثیر فلوارنس بوده است. در مقابل آثار لئوناردو داوینچی فقط از محیط اجتماعی فلورانس تاثیر پذیرفته و تیسین نیز از شرایط تکاملی کاملاً متفاوت و نیز متاثر گشته است. این که فردی همچون رافائل قادر باشد استعداد خود را شکوفا سازد، کاملاً بستگی به تقاضایی دارد که برای هنرش وجود دارد. آن تقاضا نیز وابسته به تقسیم کار و نتایج شرایط آموزشی انسان‌هاست. (رافائل، 1379، 177- 175).

در نگاه مارکس تمرکز انحصاری استعداد هنری در افراد معینی در جامعه و سرکوب بعدی آن در توده‌های وسیعی از مردم، پیامد تاثیر تقسیم کار می‌باشد. حتی اگر در روابط اجتماعی معین هر کس بتواند هنرمند چیره دستی بشود، این مانع از آن نخواهد شد که دیگری از رسیدن به چنین مقامی باز بماند. با سازماندهی کمونیستی جامعه، هنرمند نه در انزوای ملی و محلی که صرفاً از تقسیم کار ناشی می‌شود محصور می‌ماند، نه در محدوده هنر خاص، تا منحصراً نقاش، مجسمه ساز و غیره شود. در جامعه کمونیستی کسی منحصراً نقاش نیست، بلکه در نهایت انسان‌ها از جمله بسیاری فعالیت‌هایشان نقاشی هم می‌کنند. (همان، 201).

مارکس معتقد است که در جامعه کمونیستی فرد در هر شاخه هنری تکامل می‌یابد و کارش محدود به هنر خاص نمی‌ماند. پس کار تبدیل به  هنر همگانی می‌شود و تخصص نمی‌طلبد. این تصور از کار یا فن که با هنر یکی است، شباهت زیادی به مفهوم یونانی «تخته» دارد. مارکس همچنین می‌گوید که مادر اتوپیا زندگی نمی‌کنیم و هنرمند نیز در مهلکه پیکار طبقاتی به سر می‌برد. پس اثر هنری همچون هر محصول تولیدی و فکری دیگر در این پیکار نقش‌های متفاوت می‌یابد. مارکس می‌پذیرد که گاه اثر هنری فراتر از موقعیت تاریخی پیدایش خود می‌رود. او در گروندریسه می‌نویسد: «در مورد هنر به خوبی آشکار است که شکوفایی هنر در دوره‌هایی معین به هیچ رو با تکامل همگانی جامعه و نیز با آن پایه مادی که به اصطلاح استخوان بندی جامعه است، تناسبی نداشته است.... مثلاً قیاس هنر یونانی با هنر جدید ... جای هیچ شگفتی نیست که  تکامل هنر به طور کلی با تکامل اجتماعی هماهنگ نباشد». (لیف یشتز، 1381، 198).

مارکس در کل هنر را پدیده‌ای تاریخی و اجتماعی و  وابسته به ابزار تولید و تکنولوژی می‌داند. از این رو دیدگاه می‌توان در آثار مارکس و انگلس سه دسته بندی در آثار هنری یافت:

1- اثر هنری با جهان بینی طبقاتی یک طبقه خاص اجتماعی همراه است. مارکس درباره آثار شاتو بریان چنین نظری داشت. او در نامه‌ای به انگلس از این نکته یاد کرده بود. خود انگلس هم در پیشگفتار آلمانی کتابش «سرچشمه خانواده مالکیت خصوصی و دولت» در مورد  تراژدی‌های آشیلوس چنین نظری داده بود.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق درمورد زیبایی شناسی مارکس

مبانی نظری و پیشینه تحقیق زیبایی شناختی

اختصاصی از فی فوو مبانی نظری و پیشینه تحقیق زیبایی شناختی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مبانی نظری و پیشینه تحقیق زیبایی شناختی


مبانی نظری و پیشینه تحقیق زیبایی شناختی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

توضیحات: فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد و دکترا (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)

  • همرا با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دوم پژوهش
  • توضیحات نظری کامل در مورد متغیر
  • پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
  • رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
  • منبع : دارد (به شیوه APA)
  • نوع فایل: WORD و قابل ویرایش با فرمت doc

تعداد صفحه:27

قسمتی از مبانی نظری متغیر:

زیبایی در مفهوم مطلق آن خالق هنر است. زیبایی که امروزه از مباحث عمده‏ی فلسفی و هنری است از دیرباز در انواع هنر نقشی بسزا داشته است. اگرچه به صورت شخصی و جداگانه و تحت عنوانی ویژه مورد بحث قرار نگرفته است که در هنرهای  بحث زیبایی و جمال در‌اندیشه‌های اسلامی سابقه‌ای طولانی داشته و مطرح شده است(یزدانی،1382،ص21).

«تنها آنچه زیباست شایسته دوست داشتن است و آن چه زیبا نیست در خور دوست داشتن نیست» (تواکو، ترجمه بینا، 1390، ص 19).

اهمیت زیبایی شناختی و محیط از دیدگاه اسلام و قرآن

سپاس خدای را که تجلیات جمالش بر هستی از ملک و ملکوت سایه افکنده و فیض جاریش همگان را شامل گشته است. از ازل با سیمای جمال و جلالش هر چه زیباتر جلوه نمود و فیض و نور صفات و اسماء او سراپای هستی را به گلشن سرای محبت و شوق بدل نمود و عارفان را چنان شیفته و شیدای خود نمود که سرور عارفان در جذبه جمالش گفته :" و شقاق الی قربک فی المشتاقین" (مفاتیح الجنان)

در هر موجودی صفات کمال و جمال و جلال و وحدانیتش نمایان است و هر ذره آینه‌ای است صیقلی در مقابل جمال بس جمیل او و هویداگر آن گنج مخفی که دوست داشت بی حجاب شناخته گردد.

در صورت هر چه گشت موجود
از فرط ظهور گشت مخفی

 

بنمود جمال خویش رخسار
در عین خفا نمود اظهار

       

و نیز هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله (آشتیانی، 1376،ص55)


 

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
جلوه‌ای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عقل می‌خواست که ز آن شعله چراغ افروزد

 

عشق بیدار شد و آتش به همه عالم زد
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
برق غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد

(ابتهاج، 1374، ص146)

                           

جمال و زیبایی با حقیقت ارتباط دارد و جمیل یکی از اسماء حق است. در حدیث آمده است که ان الله جمیل و یحب الجمال یعنی خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد. در حدیثی آمده است کتب الله الاحسان علی کل شیء یعنی خداوند حسن و زیبایی را بر همه چیز نوشته است. (اعوانی، 1375، ص 321)

آگاهی از پدیده زیبایی شناختی قرآن از حیث زبان، سبک وریتم این ایده را نزد ما ژرفا بخشید که متن قرآن پدیده زبانی ویژه‏ای است با زیبایی شناسی منحصر به فرد. (جمعه،ترجمه سیدی،1391،ص19)

پس زیبایی آفرینش الهی در انسان و هستی گشاینده راه عقل برای آگاهی از زیبایی متن قرآن و شکوه آن به مثابه تصویر کمال مطلق در حق و خیر و هنر و در زمان و مکان است و به اعتبار رابطه آن با آدمی رابطه‌ای است که در آفرینش مفاهیم زیبایی و درک طبیعت آن مفاهیم و کارکردها و مقاصد آن و شناخت معیارها و ارزش‌های آن سهیم‌اند. پس قرآن مشتمل بر جمال و زیبایی و هم مشتمل بر شکوه و زیبایی است. متن قرآن دارای قدرت زیبایی شناختی نظم دهنده آگاهی زیبایی شناختی در نظام مند کردن زیبایی زندگی بشری  ترسیم توازن دقیق در آن است. (جمعه،ترجمه سیدی،1391،ص24)

شرح جمال و جلال خدا در صورت حسی و متافیزیکی آن نیست. وصف خداوند آن گونه که در مصحف مبارک قرآن کریم آمده، اوست که هیچ چیز به او شباهت ندارد، اوست که آفریننده عالم و عالمیان است. صفت جمال یکی ارصفات اوست و با همه زیبایی‌هایی که قابل تصور است متفاوت است. زیبایی او مافوق معقول و محسوس و بالاتر از عقل ماست. او نهایت همه حسنات و اتمام همه کمال است.


دانلود با لینک مستقیم


مبانی نظری و پیشینه تحقیق زیبایی شناختی

تحقیق در مورد کاربرد صنعت ادبی از دیدگاه زیبایی شناسی در شعر صائب

اختصاصی از فی فوو تحقیق در مورد کاربرد صنعت ادبی از دیدگاه زیبایی شناسی در شعر صائب دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد کاربرد صنعت ادبی از دیدگاه زیبایی شناسی در شعر صائب


تحقیق در مورد کاربرد صنعت ادبی از دیدگاه زیبایی شناسی در شعر صائب

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

 تعداد صفحه211

بخشی از فهرست مطالب

فصل اول: کلیات تحقیق.. 8

مقدمه: 2

بیان مساله: 2

اهمیت و ضرورت انجام تحقیق: 3

مرور در ادبیات وسوابق تحقیق: 3

اهداف تحقیق.. 6

فرضیه‌های پژوهش.. 6

سوالات تحقیق: 6

جنبه نوآوری و جدید بودن تحقیق.. 7

روش و نوع تحقیق.. 7

روش گردآوری اطلاعات.. 7

ابزار گردآوری اطلاعات.. 7

روش تجزیه و تحلیل اطلاعات.. 7

فصل دوم: زندگی نامه صائب تبریزی.. 8

2-1- مقدمه: 9

2-2- شاعر. 12

2-3- صوفی.. 15

فصل سوم: صنعت تشبیه و زیبایی شناسی شعر صائب.. 16

3-1- مقدمه: 17

3-2- تعریف تشبیه از دیدگاه شاعران معاصر: 18

3-3- اجزاء و پایه‌های تشبیهی در شعر صائب.. 20

3-4-گونه‌های تشبیه در شعر صائب تبریزی.. 21

الف) طرفین تشبیه از نظر حسی یا عقلی بودن: 21

ب)تشبیهات خیالی و وهمی.. 22

ج) گونه‌های تشبیه براساس مفرد و مرکب بودن: 22

د) تشبیه و استخدام. 25

شواهدی از تشبیه و استخدام: 25

تشبیه و حسامیزی.. 26

ه) تشبیه و اغراق.. 27

و)تشبیه و تناقض‏.... 29

ن) تشبیه و ایهام تناسب.. 30

ل) تشبیه و ایهام تضاد. 32

ک) تشبیه و تضاد. 32

گ) تشبیه و جناس.. 34

س)تشبیه و حسن‏تعلیل. 35

ش) تشبیه و عکس.. 36

ط) تشبیه و تلمیح. 36

ظ) تشبیه با مراعات نظیر. 38

ص)تشبیه و تکرار. 39

5-3- تشبیه از نظر حسی یا عقلی بودن طرفین تشبیه. 40

فصل چهارم: استعاره  در غزلیات صائب تبریزی.. 141

4-1 تعریف استعاره : 142

4-2- تعریف استعاره از دیدگاه شاعران معاصر. 142

4-3 اقسام استعاره : 143

6-4 ابیات اضافه استعاری.. 170

فصل پنجم: آرایه های  ادبی در شعر صائب تبریزی.. 185

مقدمه: 186

آرایه های ادبی لفظی :.. 186

: نمونه های آرایه ادبی« اسلوب معادله» در شعر صائب.. 191

مجاز در شعر صائب تبریزی: 194

حقیقت و مجاز. 194

3-1- حقیقت.. 194

3-2- مجاز. 195

3-3- انواع مجاز. 196

3-4- انواع مجاز مرسل. 197

نتیجه گیری و جمع بندی: 201

منابع و مأخذ. 202

 


مقدمه:

 

بررسی دیوان صائب از نظر جلوه‏های متناقض‏نما نشان می‏دهد که این شاعر نکته‏سنج و مضمون‏یاب بیش از همة شاعران معاصر خود در جستجوی معنی بیگانه برای آشنایی‏زدایی و غرابت بخشیدن به کلام تلاش می‏کند و در این راه از هیچ نکته و مضمونی فروگذار نمی‏کند. در کنار استفاده از صنعت ادبی نظیر استعاره، تشبیه، کنایه، مبالغه و ایهام، برای آشنایی‏زدایی و شکستن هنجارهای عادی زبان و تصویرهای معتاد هنری، بیان متناقض‏نما را چنان با آن صنعت می‏آمیزد که زبان شعر را از حالت تکراری و عادی خارج کرده، به کلامی شگفت‏انگیز و غریب بدل می‏کند. صائب بسیاری از مباحث مجرد و فراعقلی و مضامین بلند عرفانی را که بیان آن‏ها با زبان هنری معتاد ممکن نیست، با استفاده از زبان تصاویر و مفاهیم متناقض‏نما ممکن می‏سازد. صائب در کنار استفادة ابزاری از زبان پارادوکسی، برای بیان افکار و اندیشه‏های خود از جنبة زیبایی‏آفرینی آن غافل نمانده است. به خصوص پارادوکس‏های لفظی را که بهترین وسیلة زیبایی‏آفرینی بوده، بیشتر مورد توجه قرار می‏دهد. فرجام سخن این که متناقض‏نما صائب در خدمت ابداع زیبایی‏هاست و زیبایی حاصل از پارادوکس تأثیری دو چندان بر اذهان مخاطبان می‏گذارد. روی این اصل صائب در آفریدن صور و معانی بدیع به این شیوة زیبایی شناختی متوسل می‏گردد و آن را درون مایة شعر خویش قرار می‏دهد.

 

 

 

 بیان مساله:

 

صائب تبریزی  را به عنوان یکی از شعرای موفق در به کاربردن صنعت ادبی تلقی می کنند. سبک شعر صائب هندی است و در اشعار وی تمثیل و لطافت اندیشه فراوان دیده می‌شود.  در شعر صائب تبریزی ، زیبایی های زیادی به چشم می خورد . این زیبایی شناسی ناشی از  نوع و نگاه خاص صائب تبریزی به شمار می رود. در شعر صائب نوعی پارادوکس وجود دارد که از منظر زیبایی شناسی قابل طرح و مطالعه است. صائب این نوع پارادوکس ها را به قصد زیبایی آفرینی ساخته است. چون در صناعت شعر، ایجاد غرابت از امور لازم شمرده شده است و شعر تا زمانی که غرابت و تازگی نداشته باشد، ارزش هنری پیدا نمی کند. در معنی پارادوکس های لفظی، تتاقض وجود ندارد اما در آن الفاظی هست که در یک معنی با هم تناقض دارند و در معنی دیگر متناقض نیستند. پارادوکس های لفظی  موجود در شعر صائب تبریزی صرفاً یکی از شیوه های آشنایی زدایی و زیبایی آفرینی هستند و ارتباطی با مفاهیم متناقض ندارند. پارادوکس های لفظی اغلب بر مبنای تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و غلو به وجود می آیند. لذا در این تحقیق ، پژوهشگر بر ان است که به موضوع زیبایی شناسی شعر صائب تبریزی بپردازد.

 

 

 

اهمیت و ضرورت انجام تحقیق:

 

باتوجه به اهمیت شعرصائب در ادبیات ایران، به نظر می‌رسد انجام پژوهش و تحقیقاتی که بتواند از زوایای مختلف به شناسایی و معرفی صائب کمک نماید اهمیت داشته و ضروری است.

 

همچنین اهمیت این تحقیق از آنجا ناشی می‌شود که با بررسیهای به عمل آمده مشخص گردید که تاکنون تحقیقات معدودی پیرامون شعر صائب بویژه در زمینه صنعت  ادبی و زیبایی شناسی در شعر صائب انجام شده است لذا با انجام این پژوهش می‌توان به شناسایی مهمترین صنعت ادبی که مورد استفاده صائب بوده‌اند پرداخت و چرایی استفاده از صنعت ادبی را متوجه گردید.

 

همچنین اهمیت و ضرورت انجام این تحقیق از آنجا ناشی می‌شود که نتایج و یافته‌های آن می‌تواند مورد استفاده محققان و پژوهشگران علاقمند به مطالعه در صنعت ادبی و شعر ایران قرار گیرد.

 

 

 

مرور در ادبیات وسوابق تحقیق:  

 

سیده معصومه سپهرنوش اسماعیلی (1388) به  بررسی تطبیقی حکمت در شعر متنبّی و صائب تبریزی پرداخته است. در این رساله وی اعتقاد دارد که  ارتباط آشکار اعراب با سایر ملل، به ظهور اسلام باز می‌گردد. به گواهی تاریخ از همان عصور اولیّه‌ی گسترش این دین، ارتباط زبان عربی و فارسی عمیق بوده و در عرصه ‌ی ادبیات، شاعران و افکار آنان را به یکدیگر پیوند داده است. در این تحقیق در قالب ادبیات تطبیقی و با پشتوانه ی قوانین آن که همان یافتن ویژگی مشترکِ آشکار و پنهان بین دو زبان و پدیده ی تأثیر و تأثر است، اشعار حِکَمی متنبّی عرب‌زبان و صائب فارسی‌زبان با بررسی دیوان ایشان و مطالعه‌ی کتب مربوط، مورد تطبیق و مقایسه قرار گرفته است. آن چه که بیش از همه جالب توجه می باشد، اثرپذیری شعر هر دو شاعر از محیط است که باعث القای تجربه‌ای ویژه به آن دو و متبلور شدن آن در حکمتی خاص است. همین طور تشابه فرهنگی عمیق و کهن دو زبان از گذشته‌های دور، و اندیشه‌ی دینی هر دو شاعر، باعث تشابه حِکَم آن‌ها گردیده است.

 

محمد مشهدی (1388) به بررسی جلوه معشوق در سبک هندی با بررسی صائب تبریزی و بیدل دهلوی پرداخته است. در این رساله نگارنده معتقد است که  اصلی‌ترین موضوع شعر غنایی عشق و مهم‌ترین رکن مضامین عاشقانه معشوق است. معشوقی که در ادوار مختلف شعر فارسی تحول یافته است. این تغییر و تحول زاییدة شرایط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعة عصر شاعر است. بر این اساس، معشوق گاهی در اختیار عاشق بوده است یعنی جزوی از دارایی‌های عاشق به شمار می‌آمده است. گاهی نیز لباس رزم به تن کرده و در میدان جنگ حضور می‌یابد و گاهی نیز در کوی و محله ظاهر گشته و عاشقان را به دنبال خود می‌کشاند. گذشته از آن باید توجه داشت که در هیچ دوره‌ای یک نوع معشوق خاص در توصیفات شاعران مدّ نظر نبوده است، بلکه گاهی چند معشوق حضور داشته‌اند ولی بسامد توصیفات آنان با یکدیگر متفاوت می‌باشد. شاعران سبک خراسانی معشوقی را توصیف می‌کردند که قابل درک و در محدودة نگاه آنان بود. در سبک عراقی با ظهور معشوق عرفانی و گسترش آن توصیفات شاعران رنگ انتزاعی به خود گرفت. در این دوره معشوق اساطیری و آرمانی سایة خود را بر غزل شاعران گستراند. به علت گسترش مکتب وقوع در دورة تیموری معشوق در یک نگاه متأثر از وقوع‌گویی به توصیف درآمد و ویژگی‌های شعر این دوره در توصیفات معشوق به کار گرفته شد. اما اصطلاحات ادبی شاعران چندان در این توصیفات نقش ندارد. از جمله این ویژگی‌ها گسترش تشبیه و استعاره و نو کردن وجوه تشبیهات آن‌هاست که در توصیف اعضا و جوارح و خصوصیات اخلاقی معشوق به کار گرفته می‌شود.

 

فاطمه سیاه چین (1389) در پایان نامه کارشناسی ارشد خود به بررسی انسانگرایی در غزلیات صائب تبریزی پرداخته است. به اعتقاد وی انسان گرایی (اومانیسم) یکی از دستاورد های رنسانس در مغرب زمین است که پیروان این مکتب هدف خود را اصالت بخشیدن به انسان و احترام به او عنوان کرده اند و ادعا می کنند که برای اولین بار این مکتب به انسان اصالت بخشید. اگر انسان گرایی را به معنای رایج آن یعنی بشر دوستی بپذیریم، باید قبول کنیم که مهد این نظریه اروپا نیست؛ بلکه شرق و مذاهب شرقی و به ویژه دین مبین اسلام که از انسان دوست ترین ادیان و مذاهب است، از پایه گذاران این نظریه اند. در آثار شعراء و نویسندگان ایران اسلامی به تبعیت از دین اسلام، انسان ارزش خاص خود را دارد. صائب تبریزی از جمله ی این شاعران انسان گراست. در غزلیات او روح دینی و اسلامی به طرز زیبایی با مفهوم انسان گرایی گره خورده است. نگارنده در این پژوهش با دقّت در اشعار صائب به ترتیب، رابطه انسان با خدا، مبحث انسان گرایی و موانع آن را مورد تحلیل و تبین قرار داه است. در بحث رابطه انسان با خدا، اشعار صائب در زمینه اهمیّت دین، ارتباط انسان با خدا و الطاف خداوند به انسان قابل ملاحظه است. در مبحث انسان گرایی جوانب مختلف روابط ناب انسانی، از جمله کمک به همنوع، مهمان-نوازی، احسان و دستگیری از نیازمندان و غیره نمود پیدا کرده است. مضامین و مفاهیمی مانند حسد، حرص، بخل و دیگر صفات ناپسند، تحت عنوان موانع انسان گرایی آورده شده است. نگاه تحلیلی نگارنده به مفاهیم اشعار صائب نشان می دهد او شاعری مردمی است که سعی دارد با بیان اهمیّت دین و دینداری و با درس های اخلاقی و نکته های انسان گرایانه، انسان ها را به مدینه ی فاضله ای که در ذهن خود ساخته وارد کند. در اشعار او صفات ناپسند مانعی می شوند بر سر راه انسان گرایی؛ چرا که سبب می شوند افراد مقام و مرتبه عالی خود و دیگران را مد نظر قرار ندهند و به دیده تحقیر به آن ها بنگرند

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد کاربرد صنعت ادبی از دیدگاه زیبایی شناسی در شعر صائب