فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

کتاب رمان بازگشت به سوی خوشبختی

اختصاصی از فی فوو کتاب رمان بازگشت به سوی خوشبختی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

کتاب رمان بازگشت به سوی خوشبختی


کتاب رمان بازگشت به سوی خوشبختی

کتاب رمان زیبا و جذاب به سوی خوشبختی کتابی سرگرم کننده و پر از نکات ریز برای زندگی بهتر 

داشتم از تعجب شاخ در می‌آوردم آقای آزادمنش اونجا چیکار می‌کرد همین جوری هاج واج ایستاده بودم و بهش نگاه می‌کردم سر شو که بالا کرد منو دید دستپاچه شد و هل هلکی سلام کرد کمی خودشو کنترل کرد وگفت: سلام خانم دلشاد شما این جا چیکار می‌کنین آره راستی گفته بودید که می‌خواید به زیارت امام رضا بیاین خوب خوبید ؟ چرا تنها اومدید؟.....

 یه جورایی احساس کردم که می‌خواد دست پیش بگیره که پس نیفته توی حرفش پریدمو گفتم شما اینجا چیکار می‌کنین مگه نگفتین که برای تحقیق در مورد مشکلات مردم عراق می‌خواین به عراق سفر کنین؟ شما از کجا می دونید که من تنها هستم ؟.

«  راستی معرفی نکردم آقای آزادمنش همکلاسیم بود در دوره‌ی دانشگاه علاوه بر اینکه درس می‌خوند مرتبط با رشته‌ی تحصیلیش داشت فعالیت‌ انجام می‌داد و شرکت تاسیس کرده بود.»

حسی شبیه علاقه نسبت به آقای آزادمنش داشتم که خیلی هم جدّی نبود از رفتار‌های آقای آزادمنش هم معلوم بود که این علاقه دو طرفه است و او هم تعلّق خاطری به من داره البته همش حدسیات بود و هیچ وقت هم به روی خودم نیاوردم.

آقای آزادمنش در جواب حرف‌های من مثل همیشه مغرورانه و بدون تردیدی که توی صداش باشه گفت: من به خاطر این اومدم که تاجری از من خواست که بازار فروش کالاشو در مشهد رو براش بسنجم و اطلّاعات جمع کنم.

چقدر جالب انگاری با هم همسفر بودیم و خبر نداشتیم به هر حال از دیدنتون در این مکان روحانی خوشحال شدم با اجازتون من برم داخل که دارم یخ می زنم سلام برسونید خدمت خانواده خدا نگهدار.

حرفشو باور نکردم توی چشماشم معلوم بود که داره طفره میره روی خودم نیاوردم و این جوری وانمود کردم که حرفشو باور کردم بعد از همه‌ی این صحبت‌ها آقای آزادمنش خداحافظی کرد و رفت همیشه از رفتارش حرسم می‌گرفت  و از غرورش کفرم در می یومد ولی نمی‌دونم با این که از رفتاراش خوشم نمی یومد ولی چرا یک حس احمقانه همیشه نسبت بهش ته دلم وول می خورد.

بی‌خیال بگذریم؟ احمقانه بود اما ذوق کوچولویی ته دلم داشت موج می‌‌زد از این که توی مشهد اونو دیده بودم ذوق‌ زده وخوشحال شدم فکر کردم ممکنه این یک نشونه باشه. خلاصه اینکه اضطراب و تشویش درونم با دیدن علی آقا کمی کمتر شد و آروم تر شدم.

برای دریافت رمان لطفا رمان را با قیمتی ارزان  و باورنکردنی خریداری فرمایید


دانلود با لینک مستقیم


کتاب رمان بازگشت به سوی خوشبختی