فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی فوو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

در فرهنگ بشری هیچ خط از خطوط وابسته به زبانهای معروف نیست که نشان دهنده ی تلفظ کامل فصحای آن زبان باشد. پدید آمدن لهجه ها و گویش ها در درون هر زبان هر امری طبیعی و ناگزیر است. از سوی دیگر، خطها در جنب کاستی ها، کژی هایی هم دارند، یعنی امکان تصحیف نویسی. در خط عربی – فارسی چندین حرف یا گروه حرف هست که تفاوتشان با یکدیگر فقط در نقطه است و در قدیم تا قرنها این نقطه ها را کتابت در نمی آوردند. بعدها هم که رعایت آنها شایع شد، همچنان امکان تصحیف نویسی و تصحیف خوانی وجود داشت، و همچنان وجود دارد. به این دلایل و دلایلی که بعداً گفته خواهد شد، اختلاف قرائات در هر متنی، به ویژه متون کهن پیش می آید.
در همین دیوان حافظ اختلاف قرائات فراوانی رخ داده است. حتی اگر نسخه ی اصلی از دیوان حافظ به خط خود او در دست بود، باز هم این اختلافات پیش می آمد. مگر آنکه هرگز از روی آن استنساخی نکرده باشند و نکنند و فقط همان متن واحد را، آن هم به طریق چاپ عکسی کاملاً روشن و خوانا به طبع برسانند. در این صورت هم فقط یکی از علل اختلاف آفرین، یعنی دخالت نسخه نویسان حذف می شد، ولی بقیه ی علل به قوت خود باقی بود و پدید آمدن اختلاف قرائت و طرز خواندن و وصل و فصل اجزای جمله و نظایر آن ناگزیر بود. بعضی از معروفترین اختلاف قرائات شعر حافظ – که فرآورده ی طبیعت و تفاوت زبان و خط و تصحیحات و تجدید نظرهای خود او و تصحیفات نسخه نویسان و علل و عوامل دیگر، از جمله دخالت دقت یا بی دقتی و ذوق یا بی ذوق مصححان و طابعان – است از این قرار است:
ورخود / ارخود / گر خود + می دهد هر کسش افسونی / می دمد… + طفلِ یکشبه / طفل، یکشبه؛ سپهرِ بر شده پرویز نیست / سپهر، بر شده پرویز نیست + کشتی شکستگان / کشتی نشستگان + عَبوس زهد / عُبوس زهد (قرائت شاذّ) + به وجه خمار بنشیند / خمار ننشیند + زین بخت / زین بحث + مهیّا / مهنّا + آن تحمل که تو دیدی / آن تجمل که تو دیدی + بخور، دریغ مخور/ مخور دریغ و بخور + از سر فکر / از سر مکر + شیخ خام / شیخ جام + بخروشم از وی / نخروشم از وی + بادپیما / باده پیما + پیرانه سر مکن هنری / پیرانه سر بکن هنری + به هوس ننشینی / به هوس بنشینی + به آبی فلکت دست بگیرد / بی ادبیست + بدین قصه اش / بدین وُصله اش + صلاحِ کار / صلاحکار (قرائت شاذ)؛ در باب / دُریاب + گل نسرین / گل و نسرین + شکر ایزد / شکر آنرا + همه ساله / همه ی سال و دهها نظیر اینها.

 

در قرآن مجید نیز همین مسأله، حتی به طر عمیقتر و سیعتر، پیش آمده است. همه ی قرآن شناسان و مورخان قرآن اتفاق نظر دارند که قرآن در عهد رسول اکرم(ص) و با نظارت همه جانبه ی ایشان نوشته و در چندین نسخه جمع شده بود، ولی مدوّن بین الدّفـَتین، مانند یک کتاب عادی نبود. حتی اتفاق نظر – ولی در درجه ی کمتری – هست که ترتیب توالی سوره ها را نیز از آغاز تا پایان، یا در مورد اکثر سوره های قرآن، خود حضرت رسول (ص) تعیین کرده بود. علت آنکه در حیات پیامبر(ص) قرآن به تدوین نهایی نرسید این بود که تا آخرین سال، باب وحی گشوده بود، و علاوه بر آن گاه گاه از طریق وحی به پیامبر(ص) گفته می شد که جای آیاتی را جابجا کند. لذا امکان نداشت و پیامبر(ص) مأذون نبودن که قرآن را به شکل نهائی مدون کنند. به ویژه که شمار حافظان قرآن و اعتماد بر حفظ آنان بسیار بود. در عهد ابوبکر، علی المشهور بر اثر تکانی که بر اثر شهید شدن عده ی کثیری از قرّاء و حافظان قرآن در جنگ با مرتدان و مدعیان نبوت پیش آمد، به اهمیت تدوین قرآن پی بردند و زید بن ثابت یکی از جدی ترین و قدیمی ترین کاتبان وحی را مأمور تهیه ی مقدمات این امر حیاتی کردند. او بر مبنای همه ی نوشته های کاتبان وحی و گرفتن دو شاهد از حافظان قرآن بر هر آیه ی مکتوب، این امر سترگ را آغاز کرد که در عهد خلافت عمر هم، به ویژه با پیگیری او و نیز ترتیب دادن هیأتی از کاتبان و حافظان وحی برای مشورت با زید، جمع و کتابت و تدوین قرآن ادامه یافت.

 

علل عمده ی اختلاف قرائات چند امر بود از جمله: 1) اختلاف لهجات. چنان که مثلاً تمیمی ها به جای «حتّی حین»، «عتّی عین» می گفتند؛ 2) نبودن اِعراب در خط عربی و مصاحف امام؛ تا عهد علی بن ابی طالب(ع) که به رهنمود ایشان و به پیگیری ابوالاسود دؤلی اقدامات اولیه ای صورت گرفت ولی کمال و تکمیل ان دو سه قرن به طول انجامید؛ 3) نبودن اعجام یا نقطه و نشان حروف. برای رفع این نقیصه در اواخر قرن اول، در عهد حجاج بن یوسف، کوششهائی به میان آمد ولی کمال و تکمیل آن نیز تا آخر قرن سوم طول کشید؛ 4) اجتهادات فردی صحابه و قاریان و به طور کلی قرآن شناسان که هر یک استنباط نحوی و معنایی و تفسیری خاصی از یک آیه و کلمات آن داشتند؛ 5) دور شدن یا دور بودن از عهد اول اسلام و مهد اول اسلام – مکه و مدینه؛ 6) نبودن علائم سجاوندی و وقف و ابتدا و هر گونه فصل و وصلی که بعدها علم قرائت و تجوید عهده دار تدارک آن شد. نمونه ی معروفی که از این کمبود زاده شده و اختلاف نظر کلامی دامنه دار و دراز آهنگی در میان فریقین پدید آورده، وقف یاعدم وقف در کلمه ی «الله» و «العلم» در آیه ی هفتم سوره ی ال عمران است: ... و ما یعلم تأویله الاّ الله [ ] و الراسخون فی العلم [ ] یقولون آمنّا به کلٌّ من عند ربنا؛ که طبق علامات وقفی که در تمامی یا اکثریت قرآنهای خطی و چاپی آمده، پس از «الله» و «وقف لازم» تجویز شده است. ولی بعضی، و بلکه بسیاری از مفسران شیعه این وقف را نه در آنجا، بلکه پس از کلمه ی «العلم» لازم می دانند. این تفاوت در وقف، یا به تعبیر امروز در نقطه گذاری، باعث تفاوت معنایی عمیقی می شود. چه در صورت اول و وقف پس از «الله»، معنای آیه این می شود که تأویل آیات متشابهه را فقط خداوند می داند؛ و راسخان در علم سر تسلیم و ایمان و اذعان فرود می آوردند. و در صورت دوم «الراسخون فی العلم» عطف به «الله» می شود، و چنین معنا می دهد که آنان نیز تأویل آیات متشابهه را می دانند.

 

اختلاف قرائات در سراسر قرآن مجید، طبق کتاب التیسیر فی القراءات السبع، تألیف ابوعمر و عثمان بن سعید دانی ( 372-444ق)، که از معتبرترین و کهن ترین منابع ثبت قرائات هفتگانه و روایان چهارده گانه است، در حدود 1100 مورد، از مهم و غیرمهم است و بیشتر از دو سوم از آنها به ادغام یا اظهار یا حاضر / غایب خواند صیغه ی مضارع ( به اختلاف «یـ» و «تـ» بر سر فعل مضارع) مربوط می شود

 

حال باید دید مراد از چارده روایت چیست؟ از قرّاء سبعه عده ی کثیری نقل کرده اند، ولی قران شناسان و قرائت شناسان بعدی، روایت دو تن از راویان هر قاری را که از نظر ضبط و صحت سند و طول ملازمت و آموزش نزد قاریان یا مقریان هفتگانه، دقیقتر و پذیرفتنی تر بوده است، به اصطلاح استاندارد کرده اند، لذا چهارده روایت پدید آمده است. در اینجا اسامی قاریان هفتگانه و راویان چهارده گانه ی آنها را – که صاحبان چهارده روایت اند نقل می کنیم:

 

1) عبدالله بن عامر دمشقی (متوفای 118 ق). راوی اول او: هشام بن عمار (153-245ق)؛ راوی دوم او: ابن ذَکْوان، عبدالله بن احمد (173-242ق).

 

2) عبدالله بن کثیر مکی (45-120ق). راوی اول: البَزّی، احمد بن محمد (170-ح 243ق)؛ راوی دوم: ابوعمر محمد بن عبدالرحمن ملقب به قُنْبُل (195-291ق).

 

3) عاصم بن ابی النَّجود (76-128ق). راوی اول: حفص بن سلیمان (90- ح 180ق)؛ راوی دوم: شعبة بن عیّاش (95-194ق).

 

4) زَبّان بن علاء = ابوعمر و بصری (ح 68-154ق). راوی اول: حفص بن عمر الدوری (متوفای 246ق)؛ راوی دوم: ابوشعیب سوسی، صالح بن زیاد( 190-261ق).

 

5) حمزة بن حبیب کوفی (80-156ق). راوی اول: خَلاّد بن خالد کوفی = ابوعیسی شیبانی (142-220ق)؛ راوی دوم: خَلَف بن هِشام (150-229ق).

 

6) نافع بن عبدالرحمن مدنی (70-169ق). راوی اول: وَرْش، عثمان بن سعید مصری 0110-197ق)؛ راوی دوم: قالون، عیسی بن مینا 0120- ح 220ق).

 

7) کسائی، علی بن حمزة (119-189ق). راوی اول: لیث بن خالد (متوفای 240ق)؛ راوی دوم: حفص بن عمر الدوری (که راوی ابوعمر و بصری، زبّان بن علاء هم بوده است). (برای تفصیل بیشتر ← التیسیر دانی، استانبول 1930، صص 4-7؛ النشر ابن جزری، قاهر، ج 1، صص 99-174؛ ترجمه ی الاتقان تهران، امیرکبیر، 1363، ج 1، ص 246).

 

باید گفت که پس از احراز اعتبار و اشتهار این روایات چهارده گانه، بعضی قرائت شناسان قرون بعد، سه قاری بزرگ دیگر را نیز پذیرفته اند، ودیگر به روایات و قرائات دیگران اعتنا و اعتماد نکرده اند. سپس در قرون بعدتر، سه روایت و قرائت از این میان بر سایر قرائات تفوق یافته است که عبارتند از روایت الدوری از ابوعمر و بصری؛ روایت ورش از نافع؛ و روایت حفص از عاصم. بعدها روایت عاصم بر روایت الدوری فایق شد و جز در مغرب، روایت ورش را هم تحت الشعاع قرار داد. و هنگامی که عصر طبع قرآن فرا رسید، عمدتاً روایت حفص از عاصم را مبنا قرار دادند و امرزه اکثریت قریب به اتفاق قرآنهای سراسر جهان اسلام به این روایت و قرائت است.

 

اینکه حافظ قرآن را به چارده روایت از برداشته به این معنی است که در هر سوره، کلمات و تعابیر هر آیه ای را که دارای اختلاف قرائت بوده، بر طبق روایات چهارده گانه ی استاندارد که بر شمردیم، باز می شناخت؛ و فی المثل می دانسته است که حفص – راوی عاصم، و به روایت از او – در آیه ی سیزدهم از سوره ی احزاب، «لا مُقام لکم» را به ضم میم مقام خوانده است بقیه، یعنی 13 راوی و 6 قاری دیگر، به فتح میم خوانده اند. طبعاً در همه ی قرآنهای چاپی موجود هم، که روایت حفص از عاصم را مبنا قرار داده اند، طبق روایت او ضبط شده است.

 

به عبارت دیگر می توان گفت که حافظ حدود 1100 مورد اختلافات قرائت قرآنی را (طبق ثبت کتاب التیسیر که از دیر باز معتبر و مطرح بوده) از برداشته و نسبت به آنها چنان احاطه و استحضار ذهنی داشته که در هر مورد وجوه مختلف آن را با استناد به بعضی از راویان چهارده گانه – یعنی به بعضی از چارده روایت – بیان می کرده است. بدیهی است که درهر مورد از اختلاف قرائات، چهارده قول یا قرائت یا روایت نداریم، بلکه یکی یا گروهی از راویان، آن قرائت را روایت کرده اند و باقی قرائت دیگر را. و بندرت اتفاق افتاده است که گروه قاریان و راویان در یک مورد، سه یا چهار نظر مختلف و متفاوت از هم داشته باشند.

 

حال نظری به معنای این بیت حافظ:

 

 

 

عشقت رسد به فریاد ارخود به سان حافظ

قرآن زبر بخوانی در چارده روایت

 

 

 

بیندازیم. اتفاقاً این بیت نمونه ای بارز از ابیات حافظ است که خود چند فقره و در چند مورد اختلاف آراء و اختلاف قرائت برانگیخته است. چارده روایت آسانترین مشکل این بیت بود که به تفصیل شرح شد. اولین لغزشگاه معنایی این بیت در عبارت «عشقت رسد به فریاد است، که بعضی – حتی از افاضل – چنین تصور می کنند که مراد از آن رسیدن عشق به مرحله ی فریاد است، یعنی نوعی اوج گرفتن و به فریاد پیوستن عشق. منشأ این اشتباه خوانی و اشتباه اندیشی آنست که عادتاً عشق با آه و ناله و فریاد قرین است. ولی رسیدن عشق به اوجی به نام فریاد، چیز مهمی یا کمالی برای عشق نیست. آشنایان ره عشق اعم از عرفا و عشق ورزان دیگر نگفته اند که بالاترین مرحله و معراج عشق، داد و فریاد» است. اتفاقاً فریاد و قیل و قال متعلق به مرحله ی فرودین و نازل عشق است، نه مرحله ی متعالی آن. به فریاد رسیدن یک تعبیر عادی و مأنوس در زبان فارسی قدیم و جدید است. حافظ خود می گوید:

 

- به فریادم رس ای پیر خرابات ...

 

- رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس...

 

فریادرس هم از همین به فریاد رسیدن ساخته شده است. مراد حافظ از «عشقت رسد به فریاد» این است که عشق به فریاد تو می رسد، به داد تو می رسد، از تو دستگیری می کند. یک منشأ دیگر اشتباه در این قرائت غلط، جهش یا رقص یا جا به جا شدن ضمیر است. در شعر فارسی از همان آغاز تا کنون این امرسابقه دارد که گاه محل ضمیر در جمله جا به جا می شود که در شعر سعدی و حافظ نمونه فراوان دارد. سعدی گوید:

 

 

 

وگر به چشم ارادت نگه کنی در دیو

فرشته ایت نماید به چشم، کروبی

(گلستان، اول باب پنجم)

 

 

 

(یعنی فرشته ای کروبی نماید به چشمت. حافظ گوید:

 

 

 

شاه اگر جرعه ی رندان نه به حرمت نوشد

التفاش به می صاف مروّق نکنیم

 

 

 

مشکل دیگر این بیت در ارخود یا ورخود یا گرخود است. ضبط قزوینی ارخود، ضبط سودی گرخود و ضبط خانلری، جلالی نائینی – نذیر احمد، عیوضی – بهروز ورخود است. بعضی ها در تفاوت معنای این سه شکل مبالغه کرده اند و تصور کرده اند فقط با ورخود می توان معنای درست این بیت را پیدا کرد. حال آنکه – چنان که خواهیم دید – سودی با ضبط گرخود درست ترین و سر راست ترین معنا را به دست داده است.

 

باید گفت که این سه شکل تفاوت محسوسی با هم ندارند و معنای هر سه برابر است با حتی اگر یا اگر هم. چنان که حافظ در موارد دیگر گوید:

 

 

 

گرخود[=حتی اگر] رقیب شمعست، اسرار از او بپوشان

کاین شوخ سربریده بند زبان ندارد

سیلست آب دیده و هر کس که بگذر

گرخود[=حتی اگر] دلش ز سنگ بود هم ز جا رود

تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای

ورخود [= حتی اگر] از تخمه ی جمشید و فریدون باشی

 

 

 

حال به معنای کلی بیت بپردازیم. بعضی بر آنند که این بیت فحوای متشرعانه دارد و تأکید آن بر اهمیت و احترام نهادن به قرآن مجید و قرآن شناسی است و چنین معنی می کنند: اگر قرآن را مانند حافظ از بر و با چارده روایت بخوانی، آنگاه با احراز این شرط است که عشق رهایی بخش و رستگار کننده به تو روی می آورد و دستگیر و راهنمایت می شود و به فریادت می رسد. یعنی ژرف کاوی در قرآن و حفظ و قرائت ماهرانه ی آن و تأمل در بطون معانی آن، شرط عروج عاشقانه و معراج عارفانه است اشکال این معنی – که در جای خود معنای متینی است – این است که جمله را شرطی می گیرد و ورخود [= ارخود، گرخود] را به معنایی که گفتیم و در حافظ سابقه دارد، برابر با حتی اگر نمی گیرد.

 

قرائت دوم قرائتی است عارفانه که برای عشق اولویت و اهمیت نهایی قائل است و می گوید حتی اگر مانند حافظ قرآن خوان و قرآن دان باشی، بایدت از عشق بی نصیب نباشی و به فضل و فهم و زهد و علم اکتفا نکنی و بدانی که سرانجام آنچه رهایی می بخشدت و به فریادت می رسد همانا عشق است، نه زهد و علم.

 

سودی – با آن که ضبطش گر خود است – جمله را شرطی معنا نکرده و حق معنای این بیت را به خوبی ادا کرده است: «اگر تو هم مثل حافظ قران شریف را چهارده روایت از حفظ بخوانی، باز هم برای وصول کافی نیست، بلکه عشق به فریادت می رسد. وصول الی الله با عشق است نه با از بر خواندن قرآن سبعه [= هفت سُبع] با چهارده روایت. والاّ به قیاس این لازم می آمد تمام کسانی که قرآن شریف را خوانده اند، اولیاء الله باشند.» (شرح سودی، ج 1، ص 581). بعضی از معاصران قرائت تازه ای پیش نهاده اند: قرآن زبر نخوانی، به جای بخوانی: که راهی به دهی نمی برد. زیرا «بسان حافظ» (که حافظ قرآن بوده) و «از بر خواندن» به خوبی می رساند که انتظار فعل مثبت باید داشت و مراد خواندن قرآن است، نه نخواندن آن.

 

به این نکته هم باید اندیشید که حافظ پس از آن که بارها به حفظ قرآن و قرآن شناسی خود مباهات کرده است، گویی با این بیت حدیث نفس، یا عتاب و خطابی نیز به خود دارد که غره مشو و «بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش».

 


قرآن و ادب فارسى/ ع - ح. صفایی
زبان و کارکرد فرهنگی ارتباطی

 


 

از زمانى که سخنان خدا و وحى به میان آمده و قرآن، آخرین کتاب آسمانى بر صفحه گیتى«نزول اجلال» کرده، آدمى را متحیر و شیفته خود ساخته است. آنان که بار دیگر در این جهان به فرمان خدا و قرآن«قالوابلى» گفتند، پیوسته سعى داشته‏اند که از«گلستان» قرآن«گلى» برچینند.
هر قوم و گروهى که قرآن را امام و پیشواى خود دانستند، به گونه‏هاى مختلف از فرهنگ آن بهره جستند؛ از میان آنها ادبیان و فارسى زبانان نیز از این«مائده آسمانى» بهره‏ها جسته و وجود تشنه خود را سیراب نموده‏اند و سفره بیان و کلام خود را مزین به«واژگان و مضامین» آن کرداند.
گروهى«تمثیلات» آن را بر گرفتند و برخى پاره‏اى از آیات را«تضمین» نظر و نثر خود کردند و بعضى از نور آیات«اقتباس» جستند و واژگان قرآن را سر مشق دفتر خود ساختند. عده‏اى دیگر آیاتى که به صورت«ضرب المثل» در میان مردم رایج شده بود در نوشتارهاى خود به بند کشیدند و برخى به ترجمه و تفسیر ادبى و عرفانى آیات پرداختند و گروهى محتواى آیات را به صورتى ماهرانه«تحلیل و حل» کردند و بعضى با«تلمیح» به داستان‏هاى قرآنى، بر شیرینى کلام خود افزودند و بازار ادب خود را رونق بیشترى دادند و در عین حال هر یک از آنان یک دل و یک صدا اعتراف کردند که«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» و خلاصه فرهنگ ملى خود را با فرهنگ قرآنى آمیختند و«شهد» آیات را با«موم» گفتار و نوشتار خود«عجین» ساختند و جان خود را در چشمه سار کلام خدا شست و شو دادند. به هر حال این تأثیر پذیرى از قرآن و در پى آن احادیث پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار(علیهم السلام) از زمانى که کهن‏ترین نسخه‏هاى ادبى ما در دست است، پیشینه‏اى دیرینه دارد. به ویژه از قرن ششم هجرى قمرى به این طرف این أنس با قرآن بیشتر نمایان مى شود؛ یعنى در آثار نویسندگان و شاعران«سبک عراقى»؛ مانند: عطار، سنایى، خاقانى، مولانا، سعدى، حافظ و جز اینان. از آن زمان تا عصر حاضر به ویژه پس از انقلاب این تأثیر پذیرى نمایان‏تر شده است و مى شود.
ما در این نوشتار با رعایت اختصار به امور زیر مى پردازیم: آوردن نمونه هایى از«تأثیر پذیرى از قرآن» همراه با چشم اندازى گذرا به زندگانى برخى از سرایندگان و نویسندگان ادب فارسى و تعریف اجمالى پاره‏اى از صنایع و آرآیْهاى ادبى؛ ذکر پاره‏اى از آیات قرآن که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان راه یافته و همچنین واژگان فارسى راه یافته است.

 

صنایع یا آرایه‏هاى ادبى
در این بخش آن دسته از آرایه‏هاى ادبى را که در رابطه با تأثیر پذیرى ادب فارسى از قرآن است به اختصار معرفى مى کنیم.(16)در ضمن براى پرهیز از درازنویسى مثال‏هاى هر کدام را در بخش بعدى همراه با معرفى شاعران و نویسندگان مى آوریم.
اشاره
اشاره در لغت: به معنى نمودن به دست و چشم و ابرو و جز آن است. و در اصطلاح: این است که گوینده یا نویسنده در الفاظ اندک، معانى بسیار(بدون شرح و تفسیر) بگنجاند و کلام او همراه با کنایه و رمز باشد و در عین اختصار براى شنونده محتواى بسیارى را بیان نماید. در حقیقت بسیارى از آیات قرآن و همچنین احادیث معصومین(علیهم السلام )این ویژگى را دارد که در عین ایجاز، حاوى نکته‏هاى فراوانى است ولى درک آن بدون تدبر و ممارست دست یافتنى نیست.
تلمیح
تلمیح در لغت:«سبک نگریستن» و«به گوشه چشم اشاره کردن» است و در اصطلاح: عبارت از این است که نویسنده یا شاعر براى تأیید گفتار خود به آیه یا حدیثى یا قصه و مثلى مشهور و معروف اشاره کند.
تضمین
تضمین در لغت: به معنى«گنجانیدن» است و در علم بدیع عبارت است از: آوردن آیه، حدیث، مصراع یا بیتى از شاعرى دیگر در اثناى کلام خود.
به عبارت دیگر: تضمین آن است که نویسنده، آیه و حدیثى یا مصراع و بیتى یا دو بیت از شعر یا نوشته شاعران و نویسندگان پیشین یا معاصر خود مى آورد که اگر آن سخن مشهور نباشد نام او را در سخن خود ذکر مى کند.
حل یا تحلیل
حل در لغت: به معناى«گشودن» و«از هم باز کردن» است، یک معناى حل که در قرآن بکار رفته به همین معناى لغوى است؛ یعنى«حل العقده» مانند آیه شریفه«واحلل عقدْ من لسانى»(طه، 20 . 27)(مفردات راغب - حل).
در اصطلاح ادبیان: گرفتن الفاظ آیه‏اى از قرآن کریم یا حدیث از احادیث و یا شعرى از اشعار و یا مثلى از امثال در گفتار و نوشتار است، با خارج ساختن عبارت آن از وزن و صورت اصلى‏اش‏به طور کامل یا ناقص.
اقتباس
اقتباس در لغت:«پاره آتش» یا«نور و فروغ گرفتن» است، اقتباس به این معنا در سه جاى قرآن آمده.(17)
آیه 13 سوره حدید«انظرونا نقتبس من نورکم»؛
آیه 10 سوره نمل«لعلى آتیکم منها بقبس او اجد على النار هدى»؛
و آیه 7 سوره نمل«سآتیکم منها بخبر او آتیکم بشهاب و بس لعلکم تصطلون».
اقتباس در اصطلاح: آوردن آیه‏اى از قرآن یا حدیث یا بیت معروفى است به نحوى که معلوم باشد قصد، اقتباس است نه سرقت و انتحال.
تفاوت اقتباس و تلمیح
تفاوت اقتباس با تلمیح در این است که تلمیح آن است که در اثناى کلام اشاره‏اى لطیف به آیه قرآن یا حدیث و مثل سایر یا داستان و شعرى معروف مى شود ولى عین آن را نمى‏آورند؛ اما در اقتباس شرط است که عین عبارت مورد نظر یا قسمتى از آن را که حاکى و دلیل بر تمام جمله اقتباس شده باشد بیاورند.(18)
تمثیل
تمثیل در لغت: به معنى«همانند ساختن» است و در اصطلاح عبارت از تشبیه چیزى به چیزى یا شخصى به شخصى است تا از آن فایده معنوى حاصل شود؛ اما اصل مثل مأخوذ از مثال است و در تعریف آن گفته‏اند: قولى سایر یا مشهور است که در آن حال چیز دوم را به چیز اول همانند سازند و اصل در آن تشبیه است. امروزه هر سخن نغز متداول در زبان‏ها را که نکته‏اى اخلاقى، فلسفى، دینى، سیاسى، و ادبى در آن باشد مى توان آن را مثل گفت.(19)
به عبارت دیگر: تمثیل یا ارسال المثل، کلامى است که ضرب المثلى را در بر دارد و یا خود ضرب المثل است؛ ارزش یک مثل در جلب توجه شنونده و یا خواننده گاه بیشتر از چندین بیت یا چندین صفحه مقاله است.
تعبیر به«ضرب المثل» در قرآن کریم در چند جا آمده از جمله، آیه 27 زمر و 58 روم که مى فرماید:«و لقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من کل مثل»
و همینطور آیه 35 سوره نور و آیات 24 و 25 و 45 ابراهیم.
در این نوشتار پاره‏اى از آیات که به صورت ضرب المثل در میان فارسى زبانان رایج شده است در بخشى جداگانه مى آوریم؛ ولى«تمثیلات قرآنى» که بسیار است و بحث مفصلى دارد در اینجا متذکر نمى‏شویم؛ علاقه‏مندان مى توانند به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنند.(20)

 

قرآن و سخن سرایان
در این بخش نمونه هایى از تأثیرى پذیرى از برخى سخن سرایان فارسى زبان را - به اختصار - گرد مى آوریم؛ لازم به یاد آورى است که اشعار و نمونه هایى را که مى آوریم گاه متأثر از«ثقلین» - قرآن و حدیث - هر دو مى باشد؛ ولى متناسب با موضوع بحث فقط آیات قرآن را یاد آور مى شویم.

 

رودکى
ابو عبدالله جعفر بن محمد رودکى شاعر بزرگ آغاز قرن چهارم هجرى(متوفاى 329 ه.ق) است. درباره‏اش نوشته‏اند که وى نخستین بار به شعر فارسى ضابطه و قاعده معین داد و آن را در موضوعات گوناگون به کار برد. لذا نزد شاعران زمان خود و بعد از آن به«استاد شاعران» مشهور شد. وى نابینا بوده است که نابینایى او یا مادر زادى بوده و یا بعدها نابینا شده است. از بررسى اشعار بجا مانده او به روشنى بر مى آید که وى با مفاهیم دینى و فرهنگ اسلامى آشنا بوده است. اینک چشم اندازى به اشعارش:
زمانه پندى آزاد وار داد مرا زمانه را چون نکو بنگرى همه پند است‏
به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخورى بسا کسا که به روز تو آرزومند است‏
که گفته‏اند: تلمیحى است به آیه«عسى ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم»(بقره، 2 . 216)
نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمراندر
یکى از کید شد پر خون دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
که این دو بیت اشاره دارد به سه آیه‏اى که در قرآن راجع به پیراهن حضرت یوسف علیه‏السلام آمده است و هر کدام جریان و داستانى جداگانه دارد:
آیه 18 یوسف«و جأ و على قمیصه بدم کذب»؛
آیه 25 یوسف«و استبقا الباب و قدت قمیصه من دبر»؛
و آیه 93 یوسف«اذهبوا بقمیصى هذا فألقوه على وجه ابى یأت بصیراً».

 

فردوسى
حکیم ابوالقاسم فردوسى توسى(متولد حدود 329 ه.ق، متوفاى 411 یا 416) یکى از بزرگ‏ترین حماسته سرایان جهان مى باشد که وى جزو و سرانیگدان«سبک خراسانى» است و«شاهنامه» اثر مشهور اوست.
نمونه هایى از تأثیر پذیرى او:
بیاراى خوان و بپیماى جام زتیمار گیتى مبر هیچ نام‏
اگر چرخ گردان کشد زین تو سر انجام خشت است بالین تو
دلت را به تیمار چندین مبند بس ایمن مشو بر سپهر بلند
که تلمیح است به آیاتى چون«کل نفس ذائقْ الموت»(آل عمران، 3 . 185) و آیه«کل من علیها فان»(الرحمن، 55 . 26) و آیه«اینما تکونوا یدر ککم الموت و لو کنتم فى بروج مشیدْ»(نسأ، 4 . 18)
بیا تا جهان را به بد نسپریم به کوشش همه دست نیکى بریم‏
نباشد همى نیک و بد پایدار همان به که نیکى بود یادگار
که آن گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر تو را سودمند
که تلمیحى است به آیاتى چون آیه 17 سوره رعد«فأما الزبد فیذهب جفأ و اما مما ینفع الناس فیمک فى الأرض...» و آیه 88 شعرأ«یوم لا ینفع مال و لا بنون» و آیه 34 توبه«و الذین یکنزون الذهب و الفضْ و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم».

 

ناصر خسرو
ناصر خسرو و قبادیانى بلخى از شاعران بزرگ قرن پنجم است«متولد 394، متوفاى 481 ه.ق). وى نیز مانند بسیارى از شاعران بنام از قرآن کریم به صورت‏هاى گوناگون استفاده کرده است.
نمونه‏هاى از تأثیر پذیرى او:
کراناید گران امروز رفتن بر ره طاعت گران آید مر آن کس را به روز حشر میزان ها
اشاره دارد به آیه 18 اعراف«و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون» و آیات 6 تا 9 القارعه«فأما من ثقلت موازینه، فهو فى عیشْ راضیْ. و اما من خفت موازینه. فأمه هاویْ».
چون از آن روز بر نیندیشى که بریده شود در او«انساب»
که اقتباس از آیه 101 مؤمنون است:«فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بینهم یومئذ و لا یستألون»
هو الأول هو الآخر هو الظاهر هو الباطن منزه مالک الملکى که بى پایان حشر دارد
اقتباس از آیه 3 حدید«هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم» و آیه 26 آل عمران«قل اللهم مالک الملک تؤتى الملک من تشأ...».
بر آنچه دارى در دست شاد مانه مباش وز آنچه از کف تو رفت از آن دریغ مخور
اشاره و تلمیح به آیه 23 حدید دارد«لکیلا تأسوا على مافاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم».

 

سنایى عزنوى
ابوالمجد مجدود بن آدم، شاعر و عارف فارسى زبان سده ششم هجرى نیز از جمله کسانى است که تأثیر پذیرى لفظى و معنوى زیادى از قرآن و حدیث در آثار او دیده مى شود. از جمله:
هر چه دارى براى حق بگذار کز گدایان ظریف‏تر ایثار
سید و سر فراز آل عبا یافت تشریف سوره«هل اتى»
ز آن سه قرص جوین بى مقدار یافت در پیش حق چنین بازار
که«حل» یا«تحلیل» از سوره«انسان» یا«هل اتى» است که مفسران شیعه و سنى همه معتقدند در شأن حضرت على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) که در آیه 8 همین سوره مى فرماید:« و یطمعون الطعام على حبه مسکیناً و یتیماً و اسیراً».
آن دلبر عیار اگر یار منستى کوس«لمن الملک» زدن کار منستى‏
گویند که جز هیچکسان را نخرد یار من هیچ کسم کاش خریدار منستى‏
که اقتباس از آیه«لمن الملک الیوم الله الواحد القهار»(غافر، 40 . 16)؛ در ضمن«لمن الملک زدن» کنایه از مفاخره کردن و دعوت به مبازره است.

 

خاقانى
افض الدین خاقانى شروانى شاعر نامدار ایرانى قرن ششم هجرى که وفات وى را سال 595 هجرى نوشته‏اند.
عروسى عافیت آنگه قبول کرد مرا که عمر بیش بها دادمش به شیر بها
مرا به منزل«الاالذین» فرود آور فرو گشاى زمن طمطراق«الشعرا»
که اقتباس از آیه 224 تا 227 شعرأ است:«و الشعرأ یتبعهم الغاوون. الم‏تر انهم فى کل واد یهیمون. و انهم یقولون ما لا یفعلون. الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیراً...»
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهى خواهى جزاى آن دو بهشت از خداى خویش‏
پس نام آن کرم نهى اى خواجه بر منه نام کرم به داده روى و ریاى خویش‏
بر داده تو نام کرم کى بود سزا تا داده را بهشت‏شناسى سزاى خویش‏
اشاره دارد به آیاتى چون آیه 264 بقره«یا ایها الذین امنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى» و آیه 262 بقره«الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله ثم لا یتبعون ما أنفقوا مناً و لا اذى...» و آیه 6 مدثر«و لا تمنن تستکثر».

 

مولانا
مولانا جلال الدین محمد بلخى رومى(متولد 604، متوفاى 672 ه.ق) از شاعران بنام قرن هفتم است. گاه او را مولوى بلخى و گاه ملاى رومى مى خوانند و این بدین سبب است که بلخ در آن روزگار جز و خاک ایران بوده و چون مولانا به زبان فارسى سخن مى گفت ادیبان ما او را«بلخى و ایرانى» مى خوانند؛ گر چه دیگران به خاطر اینکه او و خانواده‏اش از ابتدا در آناتولى اقامت داشته است و آناتولى هم ایالتى ترک بوده او را«ترک» مى خوانند و چون در گذشته آناتولى بخشى از امپراتورى روم بوده است لذا این شاعر عارف به«رومى» هم شهرت یافته است.(21)
اما نمونه هایى از تأثیر پذیرى وى از قرآن:
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
عشق جان طور آمد عاشقا طور مست«و خر موسى صاعقا»
که آیه 143 اعراف همراه با تفسیرى در شعر خود حل کرده(صنعت تحلیل):«فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خر موسى صعفاً».
تا الیه یصعد اطباب الکلم صاعداً منا الیب حیث علم‏
هکذا تعرج و تنزل دایماً ذا فلا زلت علیه قایماً
پارسى گوییم یعنى این کشش ز آن طرف آید که آمد آن چشش‏
که این ابیات چند آیه را در خود حل کرده است:
آیه 10 فاطر«الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه» و آیه 4 حدید«یعلم ما یلج فى الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السمأ و ما یعرج فیها.»
«زین للناس» حق آراسته است ز آنچه حق آراست چون تانند رست‏
چون پى«یسکن الیها» ش آفرید که تواند آدم از حوا برید؟
که متأثر از آیات زیر است:
آیه«زین للناس حب الشهوات من النسأ و البنین...»(آل عمران، 3 . 14) و آیه«هو الذى خلقکم من نفس واحدْ و جعل منها زوجها لیسکن الیها»(اعراف، 7 . 189)

 

سعدى
مشرف الدین بن مصلح الدین عبدالله شیرازى معروف به شیخ سعدى که گاه او را مطلق«شیخ» مى خوانند از بزرگ‏ترین نویسندگان و شاعران زبان فارسى در قرن هفتم است. تاریخ تولد او را مختلف نوشته‏اند از 571 تا 606 هجرى قمرى و تاریخ وفات او را 691 ذکر مى کنند؛ صاحب دو کتاب مشهور«گلستان» و«بوستان».
نمونه هایى از اشعار وى:
بوى پیراهن گمگشته خود مى شنوم گر بگویم همه گویند ضلالى است قدیم‏
تلمیح به آیات 94 و 95 سوره یوسف است که قرآن از زبان حضرت یعقوب نقل مى کند و مى فرماید:
«انى لأجد ریح یوسف لولا أن تفندون. قالوا تالله انک لفى ضلالک القدیم».
چون کنعان را طبیعت بى هنر بود پیمبر زادگى قدرش نیفزود
هنر بنماى اگر دارى نه گوهر گل از خار است و ابراهیم از آزر
که بیت اول تلمیح به آیات 42 و 43 سوره هود دارد که حضرت نوح به فرزندش کنعان مى گوید: با ما در کشتى نشین و با کافران مباش و او را غرق کرد و همچنین تلمیح به آیات 45 و 46 که حضرت نوح علیه‏السلام خطاب مى کند به خداوند: خدایا این پس من است و تو وعده فرموده بودى که دودمان مرا هلاک نکنى، خدا مى فرماید: اى نوح! این پس از دودمان تو نیست او کارهاى ناشایست انجام داد و بیت دوم نیز تلمیح به آیه 74 سوره انعام دارد که مى فرماید:
«و اذ قال ابراهیم لأبیه ازر اتتخذ اصناماً الهْ»
مرا هر آینه خاموش بودن اولى‏تر که جهل پیش خردمند عذر نادان است‏
و ما أبرى نفسى و ما ازکیها که هر چه نقل کنند از بشر در امکان است‏
که اقتباس از آیه 53 سوره یوسف است«و ما أبرى نفسى ان النفس لا مارْ بالسؤ الا ما رحم ربى...»
نمونه هایى از کتاب گلستان:
«جان در حمایت یک دمست و دنیا وجودى میان دو عدم، دین به دنیا فروشان خرند، یوسف فروشند تا چه خزند.«الم اعهد الیکم یا بنى ادم أن لا تعبدوا الشیطان»(یس، 36 . 60)
(باب هشتم صفحه 183)
که نویسنده آیه‏اى از آیات را تضمین کلام خود کرده است.
«صیاد بى روزى ماهى در دجله نگیرد و ماهى به اجل در خشک‏[ خشکى‏] نمیرد»(باب هشتم صفحه 185) که تلمیح است به آیه 6 سوره هود«و ما من دابْ فى الأرض الا على الله رزقها» و آیه 145 عمران«و ما کان لنفس أن تموت الاباذن الله کتاباً مؤجلاً»
«... دیدم که نصیحت نمى‏پذیرد و دم گرم من در آهن سر او اثر نمى‏کند، ترک مناصحت گرفتم و روى از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته‏اند: بلغ ما علیک فان لم یقبلوا ما علیک...»
که ظاهراً اقتباس یا حل آیه 67 سوره مائده است«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» و یا تلمیح است به آیه 20 آل عمران«و ان تولوا فانما علیک البلاغ».
زبان بریده بکنجى نشسته صم بکم به از کسى که نباشد زبانش اندر حکم‏
اقتباس از دو آیه 18 و 171 بقره«صم بکم عمى فهم لا یرجعون(فهم لا یعقلون)»

 

حافظ
شمس الدین محمد معروف به خواجه حافظ شیرازى و ملقب به«لسان الغیب»، شاعر و غزل سراى بلند آوازه ایران در سده هشتم هجرى است«متوفاى 791 ه.ق). با بررسى دیوان اشعار وى در مى یابیم که حافظ با قرآن مأنوس و همدم بوده است تا جایى که مى‏گوید«هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم.»
در اینجا تعدادى از ابیات که لفظ«قرآن» در آن بکار رفته است در ذیل مى آوریم.
- حافظا دصر کنج فقر و خلوت شبهاى تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
- ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآنى که اندر سینه دارى‏
- حافظا مى خور و رندى کن خوش باش ولى دام تزویر منه چون دگران قرآن را
- این چنگ فرو برده به خون دل حافظ فکرت مگر از غیرت قرآن و خدا نیست؟
- عشقت رسد به فریاد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روایت‏
- حافظ به حق قرآن کز شید وزرق باز آى باشد که گوى عیش در این میان توان زد
- ز حافظان جهان کس چون بنده جمع نکرد لطائف حکمى با نکات قرآنى‏
- صبح خیزى و سعادت طلبى چون حافظ هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم‏
- زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند
نمونه‏هاى دیگر از تأثیر پذیرى:
من اگر نیکم اگر بد برو خود را باش هر کسى آن درود عاقبت کار که کشت‏
که تلمیح است به آیات 39 نجم«و أن لیس للانسان الاماسعى» و آیه 46 فصلت«من عمل صالحاً فلنفسه و من اسأ فعلیها» و آیه 38 مدثر«کل نفس بما کسبت رهینْ»
عیب رندان مکن اى زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت‏
که تلمیح به آیاتى است که چند بار در قرآن تکرار شده از جمله آیه 164 انعام«... و لا تزر وازرْ وزر اخرى...»
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
تلمیح به آیه 14 مؤمنون دارد«ثم انشأناه خلقاً آخر تبارک فتبارک الله احسن الخالقین»
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش که من این دایره بى چون و چرا مى بینم‏
تلمیح به آیه 27 ص«و ما خلقنا السمأ و الارض و ما بینهما باطلاً»و آیه 191 آل عمران«... و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً»
با تو آن عهد که در وادى ایمن بستیم همچو موسى«ارنى» گوى به«میقات» بریم‏
اقتباس از آیه 143 اعراف«و لما جأ موسى لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب ارنى أنظر الیک قال لن ترانى...»
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه قال به نام من دیوانه زدند
تلمیح و اشاره دارد به آیه 72 سوره احزاب«انا عرضنا الأمانْ على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و أشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً»
شب وصلست و طى شد نامه هجر«سلام هى حتى مطلع فجر»
اقتباس از آیه 5 سوره قدر.

 

امثال قرآنى
بخشى از آیات قرآن کریم به صورت ضرب المثل در میان مسلمانان رایج شده است؛ در اینجا پاره‏اى از آن آیات که در میان فارسى زبانان رایج است گرد مى آوریم؛ ولى به جهت دورى از دراز نویسى، بدون شرح و توضیح مى آوریم(جز اینکه در بعضى موارد اشاره‏اى به کار برد آن مى کنیم) و کار برد هر یک را به خوانندگان گرامى وا مى گذاریم. در ضمن بخشى از آیات در میان توده مردم و همین طور مبلغان و اهل قلم رایج است و برخى فقط در میان خواص و اهل قلم. از جمله این آیات زیر:
1.«الحمدلله رب العالمین» این آیه کاربرد متفاوت دارد و در سوره‏هاى زیر آمده است،(فاتحه، 1 . 2)، انعام، 6 . 45، یونس، 10 . 10 صافات، 37 . 182 زمر، 39 . 75 غافر، 40 . 65)
2. «صم بکم»(بقره، 2 . 18 و 171)
3.«اتأمرون الناس بالبر و تنسون انفسکم»(بقره، 44)
4.«ان البقر تشابه علینا»(بقره، 70)(در مورد بهانه جویى چون بنى اسرائیل)
5.«افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض»(بقره، 85)
6.«اینما تولوا فثم وجه الله»(بقره، 115)
7.«صبغهْ الله و من احسن من الله صبغهْ»(بقره، 135)
8.«انا لله و انا الیه راجعون»(بقره، 156)(هنگام مرگ شخصى و رد پیشنهادى و...)
9.«و لا تلقوا بأیدیکم الى التهلکهْ»(بقره، 195)
10.«کم من فئْه قلیلْه غلبت فئهْ کثیرهْ»(بقره، 249)
11.«فبهت الذى کفر»(بقره، 258)(محکوم شدن خصم و متحیر ماندن مدعى)
12.«لا یکلف الله نفساً الا وسعها»(بقره، 286)
13.«و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا»(آل عمران، 3 . 103)
14.«و شاورهم فى الأمر»(آل عمران، 159)
15.«و لو کانت فظاً غلیظ القلب لا نفضوا من حولک»(آل عمران، 159)
16.«کل نفس ذائقهْ الموت»(آل عمران، 185)ودر چند جاى قرآن آمده)
17.«ارض الله واسعهْ»(نسأ، 4 . 97)
18.«ما على الرسول الا البلاغ»(مائده، 5 . 99)
19.«لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین»(انعام، 6 . 59)
20.«الله اعلم حیث یجعل رسالته»(انعام، 124)
21.«و لا تزر وازرْه وزر اخرى»(انعام، 164)
22.«کلوا و اشربوا و لا تسرفوا»(اعراف، 7 . 31)
23.«و لا ید خلون الجنْه حتى یلج الجمل فى سم الخیاط»(اعراف، 40)(محال بودن امرى)
24.«اولئک کالأنعام بل هم اضل»(اعراف، 179)
25.«فلیضحکوا قلیلاً و لیبکوا کثیراً»(توبه، 9 . 82)
26.«أن الظن لا یغنى من الحق شیئاً»(یونس، 10 . 36)
27.«فاستقم کما امرت»(هود، 111 . 112)
28.«و فوق کل ذى علم علیم»(یوسف، 12 . 76)
29.«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم»(رعد، 13 . 11)
30.«ألا بذکر الله تطمئن القلوب»(رعد، 28)
31.«لئن شکرتم لا زیدنکم»(ابراهیم، 14 . 7)(شکر نعمت نعمتت افزون کند)
32.«و کان الانسان عجولا»(اسرأ، 17 . 11)
33.«یوم ندعوا کل اناس بامامهم»(اسرأ، 71)
34.«جأ الحق و زهق الباطل»(دیو چون بیرون رود فرشته در آید)(اسرأ، 81)
35.«هذا فراق بینى بینک»(کهف، 18 . 78)
36.«و السلام على من ابع الهدى»(طه، 20 . 47)
37.«لو کان فیهما آلهْ الا الله لفسدتا»(انبیأ، 21 . 22)(دو خدا و دو پادشاه و دو رئیس...نشاید)
38.«خسر الدنیا و الآخرْ ذلک هو الخسران المبین»(حج، 22 . 11)
39.«ضعف الطالب و المطلوب»(حج، 73)
40.«کل حزب بمالدیهم فرحون»(مؤمنون، 23 . 53)(تا سمند زمان در یورش اس کس نگوید دوغ من ترش است)
41.«نور على نور»(نور، 24 . 35)
42.«و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون»(شعرأ، 26 . 227)
43.«ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت »(عنکبوت، 29 . 41)
44.«هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»(زمر، 39 . 9)
45.«یدالله فوق ایدیهم»(فتح، 48 . 10)
46.«انما المؤمنون اخوهْ»(حجرات، 49 . 10)
47.«ان بعض الظن اثم»(حجرات، 12)
48.«ان اکرمکم عندالله اتقاکم»(حجرات، 13)
49.«و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(ق، 50 . 16)(دوست نزدیکتر از من به من است...)
50.«لیس للانسان الا ماسعى»(نجم، 53 . 39)
51.«کل من علیها فان»(ارحمن، 55 . 26)
52.« لکیلا تأسوا على ما فاقکم و لا فرحوا بما آتاکم»(حدید، 57 . 23)
53.« لم قولون ما لا تفعلون»(صف، 61 . 2)(دو صد گفته چو نیم کردار نیست)
54.« نصر منم الله و فتح قریب»(صف، 13)
55.«و لا تمنن تستکثر»(مدثر، 74 . 6)
56.« بل الانسان على نفسه بصیرهْ»(قیامت، 75 . 14)
57.«یا لیتتنى کنت ترابا»(نبأ، 78 . 40)(در مقام افسوس و حسرت)
58.«ان مع العسر یسرا»(انشراح، 94 . 6)
59.«فمن یعمل مثقال ذرْ خیراً یره. و من یعمل مثقال ذرْ شراًیره»(زلزله، 99 . 7 و 8)
60.« لکم دینکم ولى دین»(کافرون، 109 . 6)

 

واژگان فارسى در قرآن
در دیدگاه صاحب نظران«علوم القرآنى» بحث است که آیا در قرآن، لغات و واژگان غیر عربى و معرب وجود دارد یا نه؟ در واقع آنان بحثى را تحت عنوان«واژگان دخیل در زبان عربى» مطرح کرده‏اند که آیا زبان عربى از غیر خودش واژگانى را وام گرفته است یا نه؟ ظاهراً اکثر محققان پذیرفته‏اند که زبان عربى هم مانند سایر زبانها از این جریان طبیعى مستثنا نیست که«واژگان دخیل» در هر زبانى یافت مى شود؛ چرا که این پدیده طبیعى در برخورد دو فرهنگ و زبان براى تفهیم و تفاهم یکدیگر به وجود مى آید؛ ولى آنچه محل اختلاف آرا واقع شده است درباره راه یافتن این واژگان به قرآن است.
«سیوطى» در کتاب«الاتقان فى علوم القرآن» بحثى را به همین عنوان مطرح کرده و نظرات مختلفى را ذکر مى کند. وى مى

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله حافظ؛ قرآن و چهارده روایت

دانلودمقاله زندگی نامه صادق هدایت

اختصاصی از فی فوو دانلودمقاله زندگی نامه صادق هدایت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

پاریس، فرانسه
صادق هدایت (۲۸ بهمن ۱۲۸۱ در تهران - ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در پاریس)، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی است.
هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و یک روشنفکر برجسته بود. برترین اثر وی رمان بوف کور است که آن را مشهورترین و درخشان‌ترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران دانسته‌اند.
حجم آثار و مقالات نوشته شده درباره نوشته‌ها، نوع زندگی و خودکشی صادق هدایت بیانگر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایرانی است.
هرچند شهرت عام هدایت نویسندگی است، اما آثاری از نویسندگان بزرگ را نیز ترجمه کرده‌است. آشنایی عمیق وی با ادبیات اروپا، خصوصا آشنایی با آثار فرانتس کافکا زمینه ساز تحول مهمی در ادبیات داستانی معاصر ایران شد.
صادق هدایت در ۱۹ فروردین سال ۱۳۳۰ در پاریس خودکشی کرد. آرامگاه وی در گورستان پرلاشز پاریس واقع است.

فهرست
۱ زندگی‌نامه ۱.۱ از کودکی تا آغاز جوانی
۱.۲ گیاه‌خواری
۱.۳ عزیمت به اروپا
۱.۴ خودکشی اول و نخستین داستان‌ها
۱.۵ بازگشت به تهران
۱.۶ گروه ربعه
۱.۷ سفر به هندوستان
۱.۸ بازگشت از هندوستان
۱.۹ اشغال ایران توسط متفقین و بازشدن فضای سیاسی
۱.۱۰ پایان جنگ و یأس و نومیدی
۱.۱۱ شرح حال صادق هدایت به قلم خودش
۲ کتاب‌شناسی ۲.۱ نوشته‌های هدایت
۲.۲ ترجمه‌ها ۲.۲.۱ ترجمه از زبان فرانسه
۲.۲.۲ ترجمه از متون پهلوی به زبان فارسی
۲.۳ مقالات
۳ پانویس
۴ منابع

 


زندگی‌نامه
• از کودکی تا آغاز جوانی
صادق هدایت در هفده فوریهٔ ۱۹۰۳ در تهران در خانواده‌ای اصل‌ونسب دار و متشخص متولد شد. پدرش هدایتقلی‌خان (اعتضادالملک) و نام مادرش نیرالملوک (نوهٔ مخبرالسلطنهٔ هدایت) نوه عموی اعتضادالملک بود. جد اعلای صادق رضاقلی‌خان هدایت از رجال معروف عصر ناصری و صاحب کتابهایی چون مجمع الفصحا و اجمل‌التواریخ بود. صادق کوچک‌ترین فرزند خانواده بود و دو برادر و سه خواهر بزرگ‌تر از خود داشت.
صادق هدایت تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ علمیهٔ تهران گذارند. در سال ۱۹۱۴ به دارالفنون رفت ولی در سال ۱۹۱۶ به خاطر بیماری چشم‌درد مدرسه را ترک کرد و در ۱۹۱۷ در مدرسهٔ سن‌لویی که مدرسهٔ فرانسوی‌ها بود به تحصیل پرداخت. به گفتهٔ خود هدایت اولین آشنایی‌اش با ادبیات جهانی در این مدرسه بود و به کشیش آن مدرسه درس فارسی می‌داد و کشیش هم او را با ادبیات جهانی آشنا می‌کرد. در همین مدرسه صادق به علوم خفیه و متافیزیک علاقه پیدا کرد. این علاقه بعدها هم ادامه پیدا کرد و هدایت نوشتارهایی در این مورد انتشار داد. در همین دوران صادق گیاه‌خوار شده بود و به اصرار و پند بستگانش وقعی نمی‌نهاد. در سال ۱۹۲۴ در حالی که هنوز مشغول تحصیل در مقطع متوسطه بود دو کتاب کوچک انتشار داد: «انسان و حیوان» که راجع به مهربانی با حیوان‌ها و فواید گیاه‌خواری‌است و تصحیحی از رباعیات خیام با نام رباعیات خیام به همراه مقدمه‌ای مفصل.
گیاه‌خواری
صادق هدایت در جوانی گیاه‌خوار شد و کتابی در فوائد گیاه‌خواری نیز نوشت. او تا پایان عمر گیاه‌خوار باقی‌ماند. بزرگ علوی در این باره می‌نویسد:«یک بار دیدم که در کافه لاله‌زار یک نان گوشتی را که به زبان روسی بولکی می‌گفتند، به این قصد که لای آن شیرینی است، گاز زد و ناگهان چشم‌هایش سرخ شد، عرق به پیشانی‌اش نشست و داشت قی می‌کرد که دستمالی از جیبش بیرون آورد و لقمه نجویده را در آن تف کرد.
عزیمت به اروپا
هدایت در ۱۹۲۵ تحصیلات متوسطه را به پایان رساند و با اولین گروه دانش‌آموزان اعزامی به خارج راهی بلژیک شد و در رشتهٔ مهندسی به تحصیل پرداخت. در همین سال مقالهٔ «مرگ در گان» را در روزنامهٔ ایرانشهر که در آلمان منتشر می‌شد به چاپ رساند و مقاله‌ای به فرانسوی به نام «جادوگری در ایران» در مجلهٔ له‌ویل دلیس نوشت. هدایت از وضع تحصیل و رشته‌اش در بلژیک راضی نبود و مترصد بود که خود را به فرانسه و در آنجا به پاریس که آن زمان مرکز تمدن غرب بود برساند. سر انجام در ۱۹۲۷ پس از تغییر رشته و دوندگی فراوان به پاریس منتقل شد. در همین سال نسخهٔ کامل‌تری از کتاب «انسان و حیوان» با نام فواید گیاهخواری با مقدمهٔ حسین کاظم‌زادهٔ ایرانشهر به چاپ می‌رسد.

خودکشی اول و نخستین داستان‌ها
صادق هدایت در سال ۱۹۲۸ اقدام به خودکشی در رود مارن کرد، لیکن یک قایق ماهیگیری او را نجات داد. در همین دوران در پاریس با دختری به نام ترز دوست بود. صادق در مورد خودکشی‌اش به برادرش محمود می‌نویسد: «یک دیوانگی کردم به خیر گذشت.» ادعا شده‌است که راجع به خودکشی نخستش توضیحی به هیچ‌کس نداده‌است.[۲] اما م. فرزانه سال‌ها بعد از زبان هدایت (سال‌ها بعد از خودکشی اولش) نقل می‌کند که علت خودکشی مسائل عاطفی بوده‌است.
نخستین نمونه‌های داستان‌های کوتاه هدایت در همان سال خودکشی‌اش صورت گرفت. نمایشنامهٔ «پروین دختر ساسان» و داستان کوتاه «مادلن» را در همین دوران نوشته‌است. پس از خودکشی نیز داستان معروف «زنده به گور» و «اسیر فرانسوی» و رسالهٔ طنزآمیز «البعثة الاسلامیه الی بلاد الافرنجیه» را نوشت.
بازگشت به تهران
هدایت در سال ۱۹۳۰، بی آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد. لیکن از وضع کارش راضی نبود و در نامه‌ای که به تقی رضوی (که دوستیشان در دوران متوسطه آغاز شده بود) در پاریس نوشته‌است، از حال و روز خود شکایت می‌کند. دوستی با حسن قائمیان که پس از مرگ هدایت خود را وقف شناساندن او کرد در بانک ملی اتفاق افتاد. در همین سال مجموعه داستان زنده‌به‌گور و نمایشنامهٔ پروین دختر ساسان در تهران منتشر شد و هدایت با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی آشنا شده و حلقهٔ دوستی‌ای ایجاد می‌شود که نامش را گروه ربعه گذاشتند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   16 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله زندگی نامه صادق هدایت

دانلود مقاله فعل معتل و قواعد عربی

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله فعل معتل و قواعد عربی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

به فعلی که در ریشة آن حرف علّه (و، ی، ا) وجود داشته باشد «فعل معتل» می‌گویند.
مانند:«وعد، یسر، قول، بیع، دعو، رمی و …»
انواع فعل معتل
از این جهت که حرف عله چندمین حرف ریشه باشد فعل معتل، به سه دسته تقسیم می شود: مثال، اجوف، ناقص

 

1-معتل مثال: فعلی است که اولین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)مثال واوی مانند:وعد(وعده داد)، وصل(رسید)، ودع(رها کرد، ترک کرد)، وهب(بخشید)…
ب)مثال یائی مانند یقظ (بیدار شد)، یسر(آسان شد)، یئس(ناامید و مأیوس شد)…
2معتل اجوف: فعلی است که دومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)اجوف واوی مانند: قول (گفت)، عود(بازگشت)…
ب)اجوف یائی مانند: بیع(فروخت)، سیر(حرکت کرد)…
3-معتل ناقص: فعلی است که سومین حرف ریشة آن، حرف عله می باشد.
الف)ناقص واوی مانند: دعو(دعوت کرد، خواند)، تلو (تلاوت کرد)…
ب)ناقص یائی مانند: رمی (پرتاب کرد)، هدی (هدایت کرد)…
وجود حروف عله در ریشة فعل های معتل باعث می شود که تلفظ بعضی از صیغه ها دشوار یا غیر ممکن باشد به همین دلیل برای حل این مشکل تغییراتی در فعل های معتل به وجود می آوریم که به این تغییرات «اعلال» می گویند.
مثلاُ «قول» برای تلفظ راحت تر به «قال» تبدیل می شود و «یرمی» به «یرمیُ»، «لم تقول» به «لم تقل».
بنابراین به تغییراتی که در فعل معتل ایجاد می شود«اعلال» می گویند.
انواع اعلال
در فعل معتل سه نوع اعلال (تغییر) بوجود می آید:(اعلال به قلب، اعلال به حذف، اعلال به اسکان)
الف)اعلال به قلب:
هرگاه یک حرف عله به حرف علة دیگری تبدیل شود به این نوع تغییر «اعلال به قلب» می گویند.
مانند: قول قال بیع باع یخشیُ یخشی
ب)اعلال به حذف:
هرگاه حرف عله حذف شود به این نوع تغییر، «اعلال به حذف» می گویند.
مانند:یدعوون یدعون لم یقول لم یقل
ج)اعلال به اسکان:
هرگاه حرف علة متحرک، ساکن شود به این نوع تغییر «اعلال به اسکان» می گویند.
مانند: یرمی یرمی یقول یقول
سؤال: اعلال فعل های معتل بر چه اساسی و با توجه به چه قواعدی انجام می شود؟
جواب: اگرچه اعلال هریک از سه نوع معتل (مثال، اجوف، ناقص) را باید جداگانه یاد گرفت اما بعضی از قواعد و اصول اعلال وجود دارد که تقریباً در اکثر فعل های معتل اجرا و رعایت می شود.
اصول اعلال
1-معمولاً حرف عله متحرکی که حرف قبلی اش ساکن باشد، حرکتش را به حرف قبلی منتقل می کند(و خودش ساکن می شود)
مانند: یَبِیْعُ یَبِیْعُ یَقْوُلُ یَقُوْلُ (اعلال به اسکان)
2-هرگاه دو حرف ساکن کنار هم قرار گیرند به این حالت «التقای ساکنین» می گویند که باید این حالت را از بین برد بنابراین حرف علة ساکن را حذف می کنیم (برای رفع التقای ساکنین)
یقولن یقلن یقول لم یقول لم یقل
3-معمولاً حرف عله متحرک باید با حرکت حرف قبل از خودش تناسب داشته باشد در غیر این صورت باید به حرف علة متناسب با حرکت ماقبل خود، تبدیل شود.
تناسب حرف با حرکت ماقبلش عبارتست از: فتحه با الف(َ ا)- کسره با یاء(ِ-ی)- ضمه با واو(ُ و)
مانند: قول قال بیع باع
دو تذکر مهم:
1-صداهای کشیدة (ا-و-ی) در حقیقت حرکتشان ساکن می باشد (دانستن این مورد برای تشخیص التقای ساکنین، ضروری است)
2-در همة فعل های ماضی معتل، تغییرات صیغه های 6 تا 14 دقیقاً همانند هم می باشد بنابراین اگر در صیغة (6) ماضی اعلال انجام شود همان اعلال در بقیة صیغه ها نیز تا صیغة (14) انجام شود.
اعلال فعل ها (مثال، اجوف، ناقص)
تذکر مهم: همانطوریکه می دانید حرکت عین الفعل در ریشه های مختلف با هم تفاوت دارد و این تفاوت حرکت در چگونگی اعلال ها بسیار مؤثر و مهم است.
معتل مثال: وعد ِ یوعد (وعد-یعد)
وهب َ یوهب (وهب- یهب)
الف-ماضی
معتل مثال در ماضی هیچ اعلالی ندارد و مانند فعل های معمولی صرف می شود.
وعد وعدا وعدوا وعدت وعدتا وعدن / وعدت وعدتما وعدتم وعدت وعدتما وعدتن / وعدت وعدنا
وهب وهبا وهبوا وهبت وهبتا وهبن / وهبت وهبتما وهبتم وهبت وهبتما وهبتن / وهبت وهبنا
ب-مضارع
معتل مثال واوی در مضارع در تمامی صیغه ها حرف عله حذف می شود(اعلال به حذف)
یوعد یعد یوهب یهب
یعد یعدان یعدون تعد تعدان یعدن / تعد تعدان تعدون تعدین تعدان تعدن / اعد نعد
یهب یهبان یهبون تهب تهبان یهبن / تهب تهبان تهبون تهبین تهبان تهبن/ اهب نهب
الف)شش صیغة امر مخاطب از ریشة (وعد ِ)، (وهب َ) را بنویسید.
ب)در جملة زیر، فعل معتل و نوع آن را مشخص کنید.
اخذ المعلم الکتاب من التلمیذ و سأل منه عن الدرس و وصف التلمیذ له الدرس.
ج)با توجه به حرکت عین الفعل، مضارع و امر صیغة 7 (للمخاطب) فعل های زیر را بنویسید. (همراه با ترجمة آن ها)
(وصف ِ): (وقف ِ): (وصل ِ): (ودع َ):

 

اعلال در اجوف
الف-ماضی
در پنج صیغة اول، حرف عله به الف تبدیل می شود (اعلال به قلب)
1)قولا قال با توجه به اصل تناسب حرف عله با فتحة ماقبل آخر تناسب ندارد
2)قولا قالا بنابراین باید تبدیل به «ا» شود. (در پنج صیغه)
3)قولوا قالوا قول قال بیع باع
4)قولت قالت
5)قولتا قالتا
از صیغه 6 تا 14 حرف عله حذف می شود (اعلال به حذف)
6)قولن قلن از صیغة 6 تا 14 نیز ابتدا بخاطر تناسب حرف عله به «ا» تبدیل
7)قولت قلت می شود 6)قولن قالن ، 6)بیعن باعن
8)قولتما قلتما اما با انجام دادن این کار التقای ساکنین پیش می آید پس حرف
9)قولتم قلتم عله ساکن را حذف می کنیم. قالن قلن، باعن بعن
10)قولت قلت البته برای تعیین حرکت اولین حرف در صیغه های 6 تا 14 به
11)قولتما قلتما این صورت عمل می کنیم که اگر حرف عله در اصل «و» باشد
قولتن قلتن حرکت 12)حرف اول را ضمه می دهیم قلن(قول) عدن(عود)
13)قولت قلت و اگر حرف حرف عله در اصل «یـ» باشد حرکت حرف اول را
14)قولنا قلنا کسره می دهیم:بعن(بیع)، سرن(سیر)
الف)چهارده صیغة ماضی «بیع» را صرف کنید.
ب)با توجه به صیغة ضمیر، فعل مناسب را در جای خالی قرار دهید و جمله را ترجمه کنید.
هن ………(قال)هن……….(فاز) هن ……….. (سار) هن …………(عاش)
أنا…………(قال) انت……...(فاز) أنا…………. (سار) انت …………(عاش)

 

اجوف
ب-مضارع
- در تمامی چهارده صیغه، حرف عله حرکتش را به حرف ما قبل می دهد اعلال به اسکان
یقول یقول
یقولان یقولان
یقولون یقولون
تقول تقول
تقولان تقولان
6)یقولن یقولن یقلن
تقول تقول
تقولان تقولان
تقولون تقولون
تقولین تقولین
تقولان تقولان
12)تقولن تقولن تقلن
اقول اقول
نقول نقول
بر اساس اصل اول حرف علة متحرک که حرف قبلی اش ساکن است،
حرکتس به حرف قبل منتقل می شود و خودش ساکن می شود
یقول یقول
اجوف یائی نیز در تمامی صیغه ها به همین صورت است.
یبیع یبیع
در دو صیغة «6 و 12» نیز بعد از اعلال به اسکان حالت التقای ساکنین
پیش می آید. بنابراین برای از بین بردن التقای ساکنین حرف عله
ساکن حذف می شود.
6)یقولن یقولن یقلن
12)تقولن تقولن تقلن
اجوف یائی نیز به همین صورت می باشد.
6)یبیعن یبیعن یبیعن
12)تبیعن تبیعن تبعن

 

نکته: مضارع اجوف در صیغه های پنجگانه (1-4-7-13-14) اگر به هر دلیلی مجزوم شوند (امر، نهی، لم…) دچار التقای ساکنین می شوند به همین دلیل حرف عله حذف می‌شود.
7-تقول قول قل 1-یقول لایقول لایقل
7-تبیع بیع بع 13-ابیع لم ابیع لم ابع
تمرین
الف)چهارده صیغة مضارع «بیع» را صرف کنید همراه با شش صیغة امر مخاطب آن.
ب)صیغة 1 مضارع فعل های اجوف زیر را بنویسید. (با توجه به حرکت عین الفعل آن‌ها) و معانی آن ها را یاد بگیرید.
«قال-عاد-فاز- ذاق- کان- تاب- راح-مات ( ُ )/ باع-سار-جاء-عاش- لاق ( ِ )»
ج)فعل های زیر را مجزوم کنید.
تعود : اقول : نسیر : تخاف ‌
تعود، تکون، تنوب ( ُ )/ تسیر، تعیش ( ِ )
ناقص:دعو یدعو (دعا-یدعو)/ رمی یرمی (رمی- یرمی)
نکتة مهم: در فعل معتل ناقص هرگاه حرف عله به ضمیر متصل «و» و «یـ» برسد (یعنی کنار هم قرار گیرند) حرف عله باید حذف شود.
الف)ماضی
1-دعو دعا… صیغة اول حرف عله به «ا» تبدیل می شود (1)حرف عله به خاطر تناسب با حرکت ماقبل
2-دعوا … صیغة دوم اعلال ندارد تبدیل به الف می شود (اعلال به قلب) دعو دعا
3-دعووا دعوا… ضیغة سوم حرف عله حذف می شود (3) حرف عله به دلیل رسیدن به ضمیر«و»
4-دعوت دعت … صیغة چهارم حرف عله حذف می شود حذف می شود:دعووا دعوا،رمیوا رموا
5-دعوتا دعتا… صیغة پنجم حرف عله حذف می شود (4 و 5) حرف عله که به «ت» تأنیث می رسد، حرف میشود
6-دعون … صیغة «6 تا 14» هیچ اعلالی ندارد.
7-دعوت 8-دعوتما 9-دعوتم
10-دعوت 11-دعوتما 12-دعوتن
13-دعوت 14-دعونا
نکته: معتل ماضی اگر عین الفعلش مکسور باشد (مانند:رضی، نسی، خشی، بقی) فقط در یک صیغه اعلال دارد (صیغة 3)رضیوا رضوا (زیرا در صیغة اول خودش تناسب دارد و در صیغة «4 و 5» نیز حرف عله حذف نمی شود.)
تمرین
الف)چهارده صیغة ماضی رمی را صرف کنید.
ب)جای خالی را با صیغة مناسب فعل معتل پر کنید. (با توجه به صیغة ضمیرهای داده شده)
هو …………. هی ……………. هم ………………. هن ……………..(رجو)
هو …………. هی ……………. هم ………………. هن ……………..(مشی)
ج)صیغة فعل های زیر را تشخیص دهید و آیا در این فعل ها اعلال صورت گرفته است؟
دعوا: دعوا: دعوت:
دعت: نسی: نسوا:
ناقص
ب)مضارع
- در صیغه های پنجگانه (1-4-7-13-14) ضمه ( ُ ) از آخر فعل حذف می شود اعلال به اسکان
- در صیغه های (3 و 9 و 10) حرف عله حذف می شود.
1-یدعو
یدعو
2-یدعوان
یدعوان
3-یدعوون
یدعون
4-تدعو
تدعو
5-تدعوان
تدعوان
6-یدعون
یدعون
7-تدعو
تدعو
8-تدعوان
تدعوان
9-تدعوون
تدعون
10-تدعووین
تدعین
11-تدعوان
تدعوان
12-تدعون
تدعون
13-ادعوا
ادعو
14-ندعو
ندعو
- در صیغه های پنجگانه، روی حرف عله، ضمه ( ُ ) قرار دارد و به دلیل اینکه تلفظ حرف علة مضموم در آخر فعل دشوار است ضمه را حذف می کنم و در حقیقت حرف عله، ساکن می شود.
- با توجه به نکتة صفحة قبل، حرف عله هرگاه به ضمیر «و» (در صیغة 3 و 9) و ضمیر «یـ» (در صیغة 10) برسد حذف می شود.
- در بقیة صیغه ها نیز اعلال وجود ندارد.
نکتة مهم: مضارع ناقص در صیغه های پنجگانه که همیشه اعلال به اسکان می شود اگر به هر دلیلی مجزوم شود (امر، نهی، لم…) برای جزم آن، حرف عله را حذف می کنیم
تدعو لاتدع (مجزوم به حذف حرف عله) ترمی لاترم(مجزوم به حذف حرف عله)
تدعو ادع(مجزوم به حذف حرف عله) یهدی لم یهد(مجزوم به حذف حرف عله)
تمرین
الف)چهارده صیغة مضارع (رمی ِ) و شش صیغة امر مخاطب آن را صرف کید.
ب)صیغة اول مضارع فعل های زیر را (با توجه به حرکت عین الفعل) بنویسید و نوع اعلال آن ها را ذکر کنید.
دعا-رجا-تلا-عفا ُ / هذی-رمی-مشی-جری-شفی ِ / نسی-رضی
ج)فعل های زیر را مجزوم کنید:
تتلو : ترجو : تهدی :
تخشی : یدعوان :
د) نوع اعلال فعل ها را با ذکر صیغة آن ها بنویسید:
یرمون: یهدی: یدعوان:
یهدیان: اهدی: ترجین:

 

خلاصة اعلال ها
مثال
ماضی: اعلال ندارد
مضارع: تمامی صیغه ها اعلال به حذف
اجوف:
ماضی: صیغة 1 تا 5 اعلال به قلب (تناسب 6 تا 14 اعلال به حذف (التقای ساکنین)
مضارع: تمامی صیغه ها اعلال به اسکان (اصل اول) 6 و 12 اعلال به حذف (التقای ساکنین)
ناقص:
ماضی:صیغة 1 اعلال به قلب (تناسب)- 3و4و5 اعلال به حذف- 6 تا 14 اعلال ندارد همنطور 2
مضارع: صیغه های پنجگانه اعلال به اسکان –3و 9 و 10 اعلال به حذف-بقیة صیغه‌ها اعلال ندارد.
در قواعد فعل های معتل، علاوه بر اصول اعلال به خلاصة موارد نیز دقت کنید:
 حرکت عین الفعل در ریشه های مختلف با یکدیگر تفاوت دارد به همین دلیل صرف و گاهی اعلال فعل ها با هم تفاوت دارد:
مثال:وعد یعد- وهب یهب / اجوف: قال یقول، باع یبیع، خاف یخاف / ناقص:دعا یدعو –رمی یرمی- خسی یخشی
صدای کشیدة «آ» در عربی به دو صورت نوشته می شود: «ی» و «ا»
بنابراین در «رمی» و «دعا» حرف عله به الف تبدیل شده (اعلال به قلب) ولی نحوة نوشتن آن متفاوت است در «رمی» چون ناقص یائی بوده الف به صورت «ی» نوشته می شود: مانند:«هدی، مشی، جری» و در «دعا» چون ناقص واوی بوده الف به صورت «ا» نوشته می شود مانند :«رجا، تلا، عفا»
 تلفظ حرکت (ُ) روی حرف عله در آخر فعل (معتل ناقص) دشوار است.(و-ی)
«یدعو- یتلو- یرمی- یهدی» بنابراین حرف عله را ساکن می کنیم:یدعو- یتلو- یرمی- یهدی
 در معتل ناقص هرگاه حرف عله به ضمیر متصل (و، ی) برسد حذف می شود(3-9-10)
 جزم معتل ناقص در صیغه های پنجگانه بوسیلة حذف حرف عله می باشد.
 بعد از انجام اعلال ممکن است بعضی از صیغه ها شبیه هم شوند(مضارع ناقص)
 در فعل های معتل موارد دیگری نیز وجود دارد که یادگیری آن ها ضرورت کمتری دارد.

 

مجهول کردن فعل های معتل
برای مجهول کردن فعل های معتل به همان روش مجهول کردن فعل های صحیح عمل می کنیم اما در برخی موارد، (به خاطر تغییر حرکت) اعلال ها و موارد خاصی نیز بوجود می آید:
معتل مثال
 در ماضی همانند مجرد عمل می کنیم. وصف وصف
 در مضارع مجهول از معتل مثال حرف عله حذف نمی شود.
یصف (یوصف) یوصف
معتل اجوف
در ماضی مجهول حرف عله به «یـ » تبدیل می شود:
قال قیل باع بیع
 در مضارع نیز حرف عله به «ا» تبدیل می شود:
یقول یقال یبیع یباع
معتل ناقص
 در ماضی (ناقص واوی) حرف «ا» به «ی» تبدیل می شود: دعا دعی
 در مضارع نیز حرف عله (به خاطر تناسب با فتحة عین الفعل) به الف تبدیل می‌شود «ی»
یدعو یدعی یرمی یرمی
تمرین
فعل های زیر را همانند الگوهای بالا، مجهول کنید.
مثال: وعد یعد اجوف: ذاق یدوق ناقص عفا یعفو
معتل مزید
مبحث اصلی معتلات مزید از کتاب عربی 3 حذف شده است اما در عربی 3 فقط به صورت یک نکته ، به این موضوع اشاره ای شده است به همین دلیل ما نیز در این کتاب به صورت خلاصه به این موضوع می پردازیم:
اکثر فعل های مزید، اعلالشان همانند مجرد آن ها است.
معتل مثال
در دو باب « افعال» و «استفعال» بدون تغییر صرف می شود (و در مصدر حرف «و» بخاطر تناسب به «یـ» تبدیل می شود)
«وجد» أوجد- یوجد اوجاد ایجاد
«وضح» استوضح – یستوضح (استوضاح) استیضاح
معتل اجوف
در دو باب افعال و استفعال
- در ماضی، حرف عله به «ا» تبدیل می شود (به خاطر تناسب) و همانند مجرد از صیغة 6 تا 14 حرف عله حذف می شود.
- در مضارع حرف عله به «یـ» تبدیل می شود (به خاطر تناسب)
قوم افعال
ماضی (اقوم) اقام، اقاما، اقاموا ………
مضارع (یقوم) یقیم، یقیمان، یقیمون ……………
• در مصدر نیز حرف عله، حذف می شود و در آخر «ة» نوشته می شود.
اقوام اقامه استقوام استقامه
در ماضی تمام بابهای حرف عله در آخر فعل به صورت ی نوشته می شود.
هدی (اهتدی) اهتدی قضی (انقضی) انقضی
در مضارع باب های «تفعل» و «تفاعل» نیز در صیغه های پنجگانه آخر فعل به صورت «ی» نوشته می شود.
ولی (یتولی) یتولی

 

فعل از نظر نوع ریشه (معتل/ صحیح)
الف: معتل : مثال – اجوف- ناقص
ب: صحیح: مهموز- مضاعف- سالم
الف) فعل معتل: فعلی است که در حروف اصلی آن، حرف عله «و، ا، ی» باشد. در قسمت فعل های معتل با انواع فعل معتل کاملاً آشنا شدیم.
ب)فعل صحیح: به فعلی که در حروف اصلی آن، حرف عله نباشد، فعل «صحیح» می گویند فعل صحیح 3 نوع می باشد.
1-فعل مهموز: به فعلی که یکی از حروف اصلی آن، همزه باشد، «مهموز» گفته می‌شود.
مانند: أکل : (خورد) سأل : (سؤال کرد)
الف:همزه در اکثر موارد باید روی حرف دیگری قرار گیرد بنابراین صورت های مختلفی خواهد داشت (أ-ؤ- ئـ- یء)
مانند:«اخذ، یؤمن، جئت، یخطیء)
ب: در کلمة مهموز اگر دو همزه (اولی مفتوح و دومی ساکن) در اول کلمه، کنار هم قرار گیرند معمولاً با هم ادغام شده و تبدیل به «آ» می شوند.
مانند: ءاخر آخر ءامنوا آمنوا
2- فعل مضاعف
به فعلی که دو حرف از حروف اصلی آن همانند هم باشد، «مضاعف» گفته می شود.
مانند: «مرر (عبور کرد)، قلل (کم شد)، دلل(دلالت کرد)، سرر (شاد کرد)، منن (منت نهاد) و ………….»
معمولاً دو حرف همانند در هم ادغام می شود و تشدید می گیرد. «مر، قل، دل، سر، منّ و …………»
به صرف «سرر» در چهارده صیغه ماضی و مضارع توجه کنید:
ماضی: (فقط پنج صیغة اول ادغام می شود)
سر سرا سروا سررت سررتما سررتم سررت
سرت سرتا سررن سررت سررتما سررتن سررنا
مضارع:( در همة صیغه ها غیر از دو صیغة 6 و 12 ادغام می شود)
یسر یسران یسرون تسر تسران تسرون اسر
تسر تسران یسررن تسرین تسران تسررن نَسر
نکتة مهم:
فعل مضارع مضاعف در صیغه های پنجگانه (1و4و7و13و14) در صورت مجزوم شدن استثناء را فتحه می گیرد. مانند:
تسرُّ لاتسرَّ (مضارع مجزوم) یضلّ لم یضلَّ (مضارع مجزوم)
و نمونه هایی از کتاب درسی : اللهم رد کل غریب، اللهم فک کل اسیر، اللهم سد فقرنا بغناک
هر سه، فعل امر (مجزوم) هستند که مضارع آن ها به ترتیب «ترد، تفک، تسد» می باشد.
تمرین
فعل های مضاعف زیر را مجزوم کنید.
اسر نرد یعد
3-فعل سالم
به فعلی صحیحی که مهموز یا مضاعف نباشد، «سالم» گفته می شود (یعنی فعلی که در ریشة آن، حرف عله همزه و یا دو حرف همانند وجود نداشته باشد) بیشتر فعل ها در عربی، سالم هستند. مانند: «ذهب، جهد، سبق، شهد، عام، عمل و ………»
تمرین
نوع فعل های زیر را از نظر ریشه، مشخص کنید:
ارسلوا: یصلون: وعدت: یحبون:
فتش: یمر: یرمی: ینزل:
جاهد: یسب: لاتسمح: انقلب:
«درس سوم»
نقش های منصوبی در کتاب عربی (3) با نقش های منصوبی جدید آشنا می شویم که شامل: مفعول مطلق، مفعول فیه، حال، تمییز و مستثنی و منادی است.
مفعول مطلق
مصدری است منصوب که با فعل جمله، هم ریشه است و برای تأکید یا بیان کیفیت انجام فعل به کار می رود.
اگر مفعول مطلق، تنها به کار برود فقط برای تأکید می باشد که معمولاً در آخر جله می آید به این نوع مفعول مطلق «تأکیدی» می گویند مانند:
«فرحت من زیارتک فرحاً» «نزل الله القرآن تنزیلاً» «جلس الرجل علی الکرسی جلوساً»
(از دیدار تو مطمئناً شاد شدم) (خداوند قرآن را قطعاً نازل کرد) (مرد حتماً روی صندلی نشست)
 هدف از به کار بردن مفعول مطلق تأکیدی، فقط تأکید مفهوم جمله است تا شنوندة جمله به آن، اطمینان کامل پیدا کند، به همین دلیل، در ترجمة آن از کلمات تأکیدی مانند:«حتماً، قطعاً، مطمئناً، مسلماً، محققاً، بی شک، کاملاً …» استفاده می شود.
2-مفعول مطلق نوعی
اگر همراه مفعول مطلق، صفت یا مضاف الیه بیاید به این نوع مفعول مطلق «نوعی» یا بیانی می گویند.
«فرحت من زیارتک فرحاً کثیراً» «جلس الرجل علی الکرسی جلوس السلاطین»
(از دیدار تو بسیار شاد شدم) (مرد روی صندلی نشست همانند پادشاهان»
 همانطوری که در این دو مثال می بینید، مفعول مطلق، به دلیل داشتن صفت یا مضاف الیه می تواند کیفیت و نوع انجام فعل را بیان کند.
اگر همراه مفعول مطلق نوعی، مضاف الیه بیاید برای ترجمة آن می توان از این کلمات استفاده کرد:«همانند، همچون و …»
و اگر همراه مفعول مطلق نوعی، صفت بیاید برای ترجمه آن می توان از این کلمات استفاده کرد:
«بسیار، (به +صفت)، به نیکی، ….»
تکرار و تمرین:
یجتهد الطالب فی دروسه اجتهاد الآملین : دانش آموز در درس هایش همانند انسان های امیدوار تلاش می‌کند.
یجتهد الطالب فی دروسه اجتهاداً بالغاً : دانش آموز در درس هایش بسیار تلاش می کند.
أنا فتحا لک فتحاً مبینا : همانا برای تو به آشکار فتح کردیم.
نکته مهم (استثناء)
گفتیم که مفعول مطلق، مصدری هم ریشه فعل جمله است اما برخی از مفعول های مطلق،فعلشان از جمله حذف می شود واین مفعول مطلق بدون فعل خودش به کار می‌رود بنابراین،موارد زیر،همگی مفعول مطلق هستند.
(اگر چه که فعل آن ها در جمله ذکر نمی شود)
ایضا (نیز وهمچنین) حقا (واقعا ،به راستی )،جدا اضافه(علاوه بر آن ) شکرا(متشکرم) عفوا(ببخشید) رجا(خواهش می کنم) سمعا وطاعه(به چشم ،اطاعت می شود)حمدا (سپاس می گویم) حتما،سبحان،معاذ(سبحان الله ،سبحان الذی «منزه است» معاذ الله «پناه به خدا» و..
تذکر: مهمترین ویژگی مفعول مطلق این است، که مصدری هم ریشه فعل جمله است.
آشنایی با مصدرها در تشخیص مفعول مطلق اهمیت زیادی دارد.
مفعول فیه:اسمی است که زمان یا مکان وقوع فعل را نشان میدهد.
معمولا ظرف های زمان ومکان می توانند «مفعول فیه» شوند. اعراب مفعول فیه منصوب است.
«ساذهب الی السوق غدا» (فردا به بازار خواهیم رفت)«اکتب الان رساله»(اکنون نامه ای را می نویسم)
«جلست عند صدیقی ظهرا» (هنگام ظهر نزد دوستم نشستم)
«ان الکترون یدور حول النواه» (الکترون اطراف هسته می چرخد)
نکته مهم:چون مفعول فیه زمان یامکان وقوع جمله را بیان می کنند معمولا با پرسیدن این دو سوال کجا/چه زمان می توان مفعول فیه را تشخیص داد. با دقت در ترجمه مثال های بالااین نکته را آزمایش کنید.
تذکر: مفعول فیه میتواند در قسمت های مختلف جمله قرار گیرد اگر چه اصل بر این است که در انتهای جمله باشد.

ظرف: ظرف اسمی است که موقعیت زمان یا مکان رابیان می کند (ظرف زمان /ظرف مکان ) که در فارسی به آن قید زمان ومکان می گویند.
مهمترین ظرف های مکان عبارتند از:
فوق وراء اثناء حیث لدن
تحت حول نحو مع لدی
خلف بین یمینا عند هنا
امام خلال یسارا جنب هناک
ومهمترین ظرف های زمان عبارتد از :
الان قبل ظهرا ابدا اسبوعا
الیوم بعد لیلا دائما شهرا
غدا عند مساء لحظه صیفا
امس عندما عشاء ساعه شتاء
حین عندئذ صباحا فورا خریفا
حینما حینئذ صباح لما ربیعا
نکته: در بعضی مواقع ظرف، نقش مفعول فیه ندارد بلکه نقش دیگری دارد:
الف) اگرظرف و یا هر اسمی که موقعیت زمان یا مکان را بیان میکند مجرور شود(مضاف الیه و یا مجرور به حرف جر) در این صورت مفعول فیه نمی باشد.مانند:
«مرت الطائره من فوق المدینه» «نسافر الی القریه فی الصیف» «ساکتب انشاء فی یوم الجمعه»
(هواپیما از بالای شهرعبور کرد)(در تابستان به روستا مسافرت میکنیم)(در روز جمعه انشائی خواهیم نوشت)
ب)بعضی از ظرف ها مانند(یوم،نهار،لیل،مساء،صباح و..) ممکن است درجمله نقش های دیگری مثل (مبتدا، خبر،فاعل،مفعول به و..) داشته باشند و در این صورت مفعول فیه نیستند.
«ان یوم الفصل….» «هوالذی خلق الیل والنهار»

 

موارد خاص
1-برخی از اسمهای شرط واسم های استفهامی که معنی زمان یا مکان را داشته باشند نیز معمولا «مفعول فیه» می باشند البته به شرط اینکه بعد از اسم استفهام فعل تام بیاید.مانند: متی ترجع؟ این تذهب؟
اسم شرط :اذا (هرگاه) اینما(هرجا) اسم استفهام: متی(چه زمان) این (کجا)
2-«عند غروب الشمس»(هنگام غروب خورشید) «عند الرجل«(نزد مرد)
3-برخی از اسم ها خودشان ظرف نیستند ولی اگر قبل از کلمه ای که معنی ظرف دارد قرار گیرند، مفعول فیه می شوند مانند:
الف9 کل وبعض «اطالع الصحیفه کل یوم» «اشاهد التلفاز بعضی الاحیان»
(هر روز ، روزنامه رامطالعه می کنم) (بعضی وقت ها تلویزیون نگاه می کنم)
ب)اسم های اشاره:«اسافر هذا الاسبوع» «کنت شابا تلک الایام»
(این هفته به مسافرت می روم) (جوان بودم آن روزها)
تمرین (47)
مفعول فیه را درجملات زیر مشخص کنید:
-لکن الانسان یغوص الان فی اعماق البحار
-یذهبون الی المسجد عند الغروب
-صرح الفیزیایی المسلم بعد حصوله علی الحائزه تصریحا حیث یشیر الی القران
-هو لا یکذب ابدا
حال
نقشی است منصوب که حالت وچگونگی فاعل یا مفعول و یا نائب فاعل .. را در هنگام انجام فعل ، بیان میکند.
ذوالحال :به اسمی که حال برای آن به کار می رود.«ذوالحال» یا «صاحب حال» می گویند.
ذوالحال همیشه معرفه است.
یستمع التلمیذ للدرس صامتا اویس من مکانه حزینا
رایت التلامیذ جالسین فی الصف اذهب الی المدرسه ماشیا
در ترجمه حال می توان از کلمه «در حالیکه» استفاده کرد
سوال:آیا همیشه حال اسم است؟ و به عبارتی دیگر آیا فقط اسم می تواند حال شود؟
جواب: خیر گاهی یک اسم، گاهی یک فعل (جمله فعلیه) وگاهی یک جمله اسمیه، حال می شوند.
حال مفرد
انواع حال حال جمله اسمیه
حال جمله فعلیه
1-حال مفرد:اسمی است نکره، منصوب و مشتق که از نظر تعداد وجنس با صاحب حال مطابقت دارد:
جاء التلمیذ ضاحکا جاء التلمیذان ضاحکین جاء التلمیذ ضاحکین
جاءت التلمیذه ضاحکه جاء التلمیذتان ضاحکتین جاء التلمیذات ضاحکات
منظور از حال مفرد این است که حال یک اسم باشد (جمله نباشد) و این اسم ممکن است از نظر تعداد، مفرد، مثنی یا جمع باشد بنابراین دراینجا «مفرد» به معنی یکی بودن نیست.(به مثال های بالا دقت کنید)
گاهی یک جمله، حالت را بیان می کند که به آن «جمله حالیه» می گویند جلمه حالیه محلا منصوب می باشد.
2-حال جمله اسمیه:
گاهی یک جمله اسمیه حالت را بیان می کند(که این جمله اسمیه، خودش دارای مبتدا و خبر است)
معمولا در شروع جمله حالیه اسمیه، حرف «و» قراردارد که به آن «واوحالیه» می گویند که درهنگام ترجمه به صورت«در حالیکه»ترجمه می شود.
جاء الطفل و هو ضاحک (کودک آمد در حالیکه او می خندید)
جاء الاطفال و هم ضاحکون تصلی المومنات و هن خاشعات
3-حال جمله فعلیه:
گاهی نیز یک فعل(ماضی ویا مضارع) حالت را بیان می کند که این فعل خودش یک جمله فعلیه محسوب می شود بنابراین به این نوع حال «حال جمله فعلیه » میگویند.(جمله حالیه فعلیه)
جاء الطفل یضحک (کودک آمد در حالیکه می خندید)
اخذت الکتاب و قد دفعت قیمته (کتاب را گرفتم در حالیکه قیمت آن را پرداخته بودم)
جاووا اباهم عشاء یبکون (هنگم شب نزد پدرشان آمدند در حالیکه گریه میکردند)
صاح الفارس وقد یئس من فرسه (سوار کار فریاد زد در حالیکه از اسبش ناامید شده بود)

 

خلاصه انواع حال:
نوع حال نوع اعراب
کلماتی که حال می شوند اسم مفرد منصوب ظاهرا
فعل جمله حالیه(فعلیه) منصوب محلا
مبتدا و خبر جمله حالیه (اسمیه) منصوب محلا
چند تذکر –ذوالحال باید معرفه باشد.
ذوالحال نقش نیست بلکه خود ذوالحال ممکن است فاعل یا مفعول و یا نائب فاعل باشد بنابراین می توان نتیجه گرفت که ذوالحال گاهی ممکن است اسم وگاهی ضمیر بارز گاهی ضمیر مستتر باشد.
حال از نظر تعداد وجنس تابع ذوالحال است –یک جمله می تواند چندین حال داشته باشد-جمله حالیه، محلا منصوب است.
در حال جمله اسمیه دقت کنید که اعراب خبر مثل همیشه مرفوع است و نباید با حال مفرد اشتباه شود.

 

روش ترجمه انواع حال
-حال مفرد را میتوان به صورت قید حالت («ان» «با» و …) ترجمه کرد و یا به صورت یک جمله با مقدمه «در حالیکه »«جاء الرجل ضاحکا» (مرد خندان/با خنده آمد) و یا (مرد آمد در حالیکه خندان بود)
با دقت در ترجمه جمله حالیه متوجه می شوید که گاهی با اینکه جمله حالیه یک فعل مضارع است ولی در ترجمه به صورت ماضی استمراری ترجمه شده بنابراین می توان گفت که :
چگونگی ترجمه زمان حال به زمان جمله قبل از آن (یعنی جمله اصلی)بستگی دارد به این صورت که اگر جمله اصلی ماضی باشد حال را نیز به صورت ماضی ترجمه میکنیم:
بنابراین: اگر جمله قبل از حال، دارای فعل ماضی باشد جمله های حالیه را به ترتیب زیر ترجمه می کنیم:
الف) اگر جمله حالیه،یک فعل مضارع و یا یک جمله اسمیه باشد،آن را به صورت «ماضی استمراری» ترجمه میکنیم:
جمله اصلی (ماضی)+حال (مضارع)<= ماضی استمراری رجع الطفل یضحک (کودک بازگشت در حالیکه می خندید)
جمله اصلی (ماضی)+حال (جمله اسمیه)<= ماضی استمراری رجع الطفل وهو ضاحک (کودک بازگشت در حالیکه می خندید)
ب)اگر جمله حالیه ،یک فعل ماضی باشد،آن را به صورت ماضی بعید(و یا ماضی ساده) ترجمه میکنیم:
جمله اصلی(ماضی)+حال(ماضی)<= ماضی بعید خرج الطالب و قد کتب درسه
(دانش آموز بیرون رفت در حالیکه درسش را نوشته بود)
نکته مهم: «تفاوت جمله حالیه با جمله وصفیه»
از نظر لفظ جمله حالیه جمله ای است که برای یک اسم معرفه(ذوالحال) به کار می رود در صورتی که جمله وصفیه جمله ای است که برای یک اسم نکره(موصوف) به کار می رود.
از نظر معنی:در ترجمه جمله اسمیه از کلمه «در حالیکه» استفاده می شود و حالت را بیان می کند ولی درترجمه جمله وصفیه بعد از ترجمه اسم نکره از کلمه«که» استفاده می شود.
جاءت الطالبه تضحک آمد دانش آموز در حالیکه می خندید
جاءت طالبه تضحک آمد دانش آموزی که می خندید
تمرین 48
در جملات زیر حال و نوع آن را مشخص کنید.(ضمنا ذوالحال را نیزمشخص کنید)
-یا اولادی اسلمتم طائعین وهاجرتم مختارین -نظرت الخنساء الی الافق قائله
-انی یدوم لها الصفاء و قد فقدت اباها واخویها -رایت صدیقی یمشی فی السوق
-ابتعد الرجل و هو ضاحک -یعیش الفقراء مظلومین
«سؤالات چهارگزینه ای»
241- عین السؤال المناسب للعباره التالیه «نهض أویس من مکانه حزیناً»:
1)کیف نهض أویس؟ 2)أنی نهض أویس من مکانه؟
3)لماذا نهض اویس؟ متی نهض اویس من مکانه؟
242-ای کلمه لاتناسب الفراغ لاسلوب الحال؟ (سراسری تجربی-78)
«خرج الطلاب من جلسه الامتحان ……….»
1)إبتساماً 2)فرحین 3)ضاحکین 4)یبتسمون
243- کدام پاسخ در برگیرندة حال نیست؟ (سراسری هنر-74)
1)رأیت التلمیذ و هو یکتب الدرس 2)رأیت تملیذ المدرسه یکتب الدرس
3)رأیت تلمیذاً یکتب الدرس 4)رأیت التلمیذ یکتب الدرس
244-فی ای جواب جاء الحال؟
1)جاءت امرأه تسجع ابناءها إلی الحرب 2)جاءت الخنساءُ أولادها إلی الحرب
3)تستقبل الخنساء العادین من ساحه المعرکه4)کان أویس مشتاقاً لزیاره النبی
245-ما هو الصحیح للفراغ «الطالبات یستمعن ألی الدرس ……..» :
1)صامته 2)صامتات 3)صامتین 4)صامتات
246-عین الخطا للفراغ فی اسلوب الحال «رأیت الرجال …….. فی غرفه المدیر»:
1)وهم جالسون 2)یجلسون 3)و هم جالسین 4)جالسین
247-ما هو الصحیح للفراغ «جاءَ الأطفال و هم ………..»:
1)فرحین 2)فرحون 3)فرحاً 4)فرحه
248-میز الخطا للفراغ لایجاد اسلوب الحال:«هجم المسلمون علی الاعداء …..» (سراسری هنر 78)
1)مکبرین 2)و هم مکبرون 3)و هم یکبرون 4)و هم مکبرین
249-عین «الوال» الحالیه: (سراسری هنر 82)
1) (وافجر و لیال عشر…) 2)لاتطلب و لا تسأل ما لافائده فیه
3)هولاء یدعون ربهم و یطلبون منه العزه 4)تقدمت الامه و هی تدعو ألی العمل
250-عین الاصح و الادق فی الترجمه «نظر الی السماء یفتش عن موضع الشمس»:
1)به آسمان نگاه کرد و به دنبال محل خورشید گشت.
2)به آسمان نگاه می کرد در حالیکه به دنبال محل خورشید می گشت.
3)به آسمان نگاه کرد در حالیکه به دنبال محل خورشید می گشت.
4)به آسمان نگاه کرد در حالیکه به دنبال محل خورشید می گردد.

تمییز
اسمی است منصوب، نکره و جامد که ابهام کلمه یا جملة قبل از خود را از بین می برد.
به این جمله دقت کنید «محمد افضل منک» (محمد از تو برتر است)
با دقت در این جمله متوجه می شوید که کلمة «افضل» (برتر) ابهام دارد زیرا این سؤال برای شنونده مطرح می شود که از چه نظر محمد برتر است؟ از نظر ایمان یا ثروت یا تلاش یا کار و ………..؟ کدامیک؟
بنابراین کلمة «افضل» (برتر) به دلیل ابهام نیاز به تمییز دارد تا ابهام آن را از بین ببرد:
«محمد افضل منک ایماناً» (محمد از تو برتر است از نظر ایمان) و یا «مالاً، اجتهاداً، عملاً و …»
تذکر: در ترجمة تمییز می توان از کلماتی مانند:«از جهت، از نظر» استفاده کرد.
اکنون که با تمییز آشنا شدیم می خواهیم بدانیم که در چه مواردی ابهام وجود دارد و یا به عبارتی دیگر، تمییز در چه مواردی استفاده می شود؟
مواردی، که در آن تمییز به کار می رود عبارتند از:
1-بعد از اسم تفضیل
کان اصدق الناس قولاً ان اکمل المومنین ایماناً احسنهم اخلاقاً
(صادق ترین مردم بود از نظر سخن) (همانا کامل ترین مؤمنان از نظر ایمان بهترین آن ها را از نظر اخلاق است)
الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً (نیکی های ماندگار در نزد پروردگارت بهتر است از نظر ثواب)
2-بعد از فعل های دارای ابهام
برخی از فعل ها در جمله طوری بیان می شوند که دارای ابهام می شوند بطوریکه در ذهن شنونده سؤال «از چه نظر- از چه چیز» بوجود می آید بعضی از این فعل ها عبارتند از:
حسن (نیکو شد)- کبر (بزرگ شد)- طاب(خوب و نیکو شد)- زاد (زیاد کرد)- ازداد(زیاد شد)- تقدم (پیشرفت کرد)- ملا (پر کرد) امتلا (پر شد)- فجر (شکافت)- کفی بـ … (کافی شد)……
مانند: حسن الولد ادباً یتقدم الشعب علماً طابت الارض تربه
کفی بالله شهیداً ملأ القدح ماء رب زدنی علماً
3-بعد از کلماتی که بیانگر مقدار هستند (وزن، پیمانه، مساحت، طول و …)
اسم منصوبی که بعد از موارد زیر قرار می گیرد تمییز است.
الف) واحد وزن
عندی مثقال ذهباً لیست فی قلبی ذره حسداً
(نزد من یک مثقال طلا است) (در قلب من ذره ای حسادت نیست)
ب)واحد پیمانه (حجم)
اشتریت مترین قماشاً (خریدم دو متر پارچه)
4- معدودها تمییز هستند.
اعداد نیز دارای ابهام هستند زیرا زمانیکه عدد را بیان می کنیم اگر معدود نداشته باشد، شنونده نمی داند که آن عدد تعداد چه چیزی را بیان می کند بنابراین معدودها نیز به نوعی تمییز هستند حتی اگر اعرابشان منصوب نباشند معدود اعداد 3 تا 10 مجرور است ولی تمییز محسوب می شود.
فی الصف سبعه طلاب (در کلاس هفت دانش آموز وجود دارد)
- بعد از «کم» استفهام (سؤالی) اسم منصوبی قرار می گیرد که تمییز است: کم رجلاً فی البیت؟ (چند مرد در خانه است؟)

 

تذکر مهم
تفاوت حال مفرد و تمییز: حال مفرد و تمییز هر دو، اسم نکره و منصوب هستند ولی مهمترین تفاوت آن دو در این است که معمولاً حال مفرد مشتق است ولی تمییز جامد است.
ترجمة تمییز
اگرچه در ترجمة تمییز می توانیم از کلماتی مانند (از نظر، از جهت، از لحاظ …) استفاده کنیم ولی برای ترجمة روان تر و دقیق تر به صورت زیر عمل می کنیم:
• اگر تمییز، برای اسم تفضیل باشد به طور یک جا (اسم تفضیل+ تمییز) ترجمه می شود. مانند:
«اکثراً اجتهداً» : پر تلاش تر «افضل اخلاقاً» خوش اخلاق تر
«افضل ایماناً» : با ایمان تر «أصدق الناس قولاً»: راستگو ترین مردم
• اگر تمییز برای فعل لازم بیاید، به صورت فاعل ترجمه می شود:
حسن الولد ادباً (ادب فرزند نیکو شد) یتقدم الشعب علماً (علم ملت پیشرفت می کند)
• اگر تمییز برای فعل متعدی بیاید، به صورت مفعول ترجمه می شود. (را، با)
شربت قدحاً لبناً (نوشیدم یک ظرف شیر را) ملأت القدح ماء (ظرف را با‌ آب پر کردم)
رب زدنی علماً (پروردگارا، علم من را زیاد کن)
• و گاهی نیز تمییز را با استفاده از کلماتی مانند (از لحاظ، از…) ترجمه می کنیم
کفی بالله شهیداً (خداوند از لحاظ گواه بودن کافی است)

 

تمرین (49)
تمییز را در عبارت های زیر مشخص کنید.
- من الذی ارفع شأناً و اعز مقاماً؟
- کان بین الناس احسنهم عملاً
- هو خیر الناس ایماناً
- فجرنا الارض عیوناً
- طاب الرجل خلقاً
- ان الشجره البریه اصلب عوداً و الرواتع الخضره ارق جلوداً.
«سؤالات چهار گزینه ای»
251-میز الصحیح للفراغ «اصبح اکثر الناس ……»:
1)متکلماً 2)مؤدباً 3)صبوراً 4)صبراً

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   95 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله فعل معتل و قواعد عربی

دانلود مقاله دوچرخه سواری

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله دوچرخه سواری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

اصول دوچرخه سواری
با خم شدن به طرف فرمان ، وزن بالا تنه را به جلو متمایل کنید. بهترین وسیله برای این امر شاخ گاوی فرمان است که از آن می توانید به نحو احسن بهره ببرید. برخلاف دوچرخه سواری بر روی سطوح هموار و جادهای آسفالت، هیچگاه در سربالایی های خاکی از روی زین بلند نشوید چرا که این عمل وزن را از روی چرخ عقب برداشته و باعث خلاص چرخیدن چرخ عقب می شود.
پنج مهارت اولیه
۱) حرکت در سربالایی ها:
▪ در سرابالایی ها حالت بدن بدن باید کمی تغییر پیدا کند :
▪ بالا تنه کمی به جلو متمایل می شود.
▪ با پنجه ، رکاب زده و پاشنه را به طرف پائین متمایل کنید .
▪ در سربالایی تند در جلو زین قرار گرفته و رکاب بزنید.
▪ از شاخ گاوی های فرمان استفاده کنید.
▪ از دندهای سبکتر بهره برده و سعی کنید دور پا را بالا برده و آن را در حد ثابت نگه دارید.
▪ به تنفس خود نظم و آهنگ متناسب با حرکت پاها و بدن بدهید .
● حالت ایده ال در سربالایی های تند ، این چنین می باشد:
با خم شدن به طرف فرمان ، وزن بالا تنه را به جلو متمایل کنید . بهترین وسیله برای این امر شاخ گاوی فرمان است که از آن می توانید به نحو احسن بهره ببرید . برخلاف دوچرخه سواری بر روی سطوح هموار و جادهای آسفالت ، هیچگاه در سربالایی های خاکی از روی زین بلند نشوید چرا که این عمل وزن را از روی چرخ عقب برداشته و باعث خلاص چرخیدن چرخ عقب می شود . پیست شما کوهستان و جاده های خاکی بوده و دوچرخه سواری در چنین شرایطی ، نیاز به تکنیکهای خاص خود را دارد که حتما باید آنها را رعایت کنید .
۲) حرکت در سرازیری ها :
در سراشیبی ها یک اصل عمده را هیچگاه فراموش نکنید و آن اینکه تحت هیچ شرایطی نگذارید چرخ عقب دوچرخه شما بلند شود و این میسر نیست مگر با داشتن تجربه و دانش کافی . یکی از پارامترهای مهم و بسیار اساسی که می تواند سرعت شما را در سراشیبی ها به بالا ترین حد ممکن برساند اعتماد به نفس شماست . چه در مورد خود و چه در مورد دوچرخه تان ، تا سر حد امکان با رعایت نکات ایمنی از قبیل داشتن یک کاسکت خوب و استاندارد ، دستکش مناسب ، زانو بند ، ساق بند ، کتف بند ، می توان تا حد زیادی از بروز حوادث جلوگیری کرد . با دارا بودن وسایل فردی فوق همواره باید این یقین را داشته باشید که اگر کنترل دوچرخه را از دست دادید و به زمین اصابت کردید ، هیچ آسیبی شما نخواهد رسید . این اطمینان درونی تنها یکی از عوامل مهم برای دست یافتن به سرعتهای بالا نیست . عامل دوم و مهمتر یک دوچرخه استاندارد و مناسب است . شما همانطور که با رعایت نکات فوق در مورد خود اطمینان پیدا می کنید باید در مورد دوچرخه تان هم اطمینان کامل را داشته باشید تا در هر زمان که اراده کردید ، ترمز کنید و یا بتوانید بدون دغدغه خاطر مانور بدهید .
نکته بعدی که حائز اهمیت است ، داشتن یک حالت ایده آل بدن در سراشیبی هاست که به دلیل جاذبه زمین و زاویه شیب های تند شما نا خود اگاه به طرف جلو متمایل می شوید و این امر سبب وارد آمدن وزن بدن بر چرخ جلو و تمایل مرکز ثقل به طرف جلو ، و در نتیجه باعث از دست دادن کنترل دوچرخه و بالطبع بلند شدن چرخ عقب و از دست دادن کنترل دو چرخه می شود .
دو حالت کلی برای گرفتن فرم مناسب در سراشیبی های تند یعنی سراشیبی های سنگلاخ و ناهموار و سراشیبی های هموار و با شیب تند وجود دارد . در سراشیبی های ناهموار و سنگلاخ هیچگاه بر روی زین ننشینید اولا این امر باعث وارد آمدن شک به باسن شما شده و عوارض جسمی در بر خواهد داشت پس بهترین حالت این است که میله زین را از حد معمول کمی پائین تر بیاورید تا فاصله ای میان زین و باسن ایجاد شود تا شکهای وارده در این فاصله خنثی شود سپس روی پدالها بایستید . باسن را از زین عقبتر قرار دهید ، زانوها را کمی خم کنید و با کشاله ران ، زین را در بر بگیرید . این حالت باعث می شود تا ۱)مرکز تقل شما به عقب متمایل شود . ۲) با قسمت داخلی ران (کشاله ران زین را در بر بگیرید ، در این حالت می توانید کنترل عقب دوچرخه را در اختیار داشته باشید و به طور دائم و مستقیم بر زین فشار وارد آورید تا بر جلو تمایل پیدا نکنید . با زانو و بازوهای خم شده می توانید از شکهای وارده تا حد زیادی جلوگیری کنید . این حالت قدرت مانور شما را به بالاترین حد ممکن می رساند . با رعایت تمامی نکات فوق و دارا بودن بهترین دوچرخه کوهستان باز هیچ دلیلی برای به خطر انداختن جانتان وجود ندارد . دارا بودن تمرکز کامل و یک دید قوی و شناخت نسبی به مسیر و قدرت مانور بالا ، بسیار مهم است .
۳) ترمز گرفتن :
با اینکه جنس ، مدل و نوع ترمز در نگه داشتن و کنترل دوچرخه در سرعتهای بالا بسیار مهم است ف ولی از آن مهمتر نحوه صحیح استفاده کردن از ترمز می باشد . ترمز جلو بیش از ۷۰% در نگه داشتن چرخ موثر می باشد . نحوه درست استفاده کردن از ان را فرا بگیرید .
● تمرین :
نحوه استفاده با هر دو ترمز - ترمز به فرم ABS - ترمز قبل از پیچ و حرکت - عدم گرفتن ترمز جلو در سنگلاخها
۴) پرش و عبور از موانع کوتاه :
هر مقدار هم که با احتیاط به طرف پائین در حرکت باشید باز با این حال ، پرش امری اجتناب ناپذیر بوده و می بایست برای فرار از خطر ، به سرعت ، حالت پرش به خود گرفته و از روی موانع پرش کنید . پرش در حالتهای مختلفی مورد استفاده قرار می گیرد . همانند یک سنگ در جلو راه ، عبور از چاله ها ، رد کردن موانع و . . . برای عبور چرخ جلو از مانع یک راه حل بسیار ساده و همشگی وجود دارد و ان بلن کردن چرخ جلو از روی زمین با دستهاست تک چرخ . برای بلند کردن چرخ عقب و بدنه دوچرخه چه راه حلی پیشنهاد می کنید ؟ بدون وجود فیکسها در پنجه رکاب ، شما قادر به سبک کردن چرخ عقب نیستید . فیکسها ی رکاب ، کف پای شما را به پدالها ثابت نگه می دارند.
بهترین حالت دید عمومی حدود ۱۰ متر و دید چرخ جلو ۲ متر است ، اما باز این نیز مانند موارد فوق بستگی تام به نوع مسیر انتخابی شما خواهد داشت چنین دیدی کمک بسیار ی به شما خواهد کرد تا حالت مناسب را نسبت به مانعی که با آن مواجه می شوید به خود بدهید . نقش کمک فنرهای متعددی که بر روی دوچرخه به منظور گرفتن شکها قرار دارد
حائز اهمیت و غیر قابل انکار است ، اما بهترین کمک فنر ممکن ؛بدن خود شماست که با گرفتن حالت مناسب می توانید نیروهای وارده را تا حد زیادی خنثی کند . حالت دستها ، پاها و ستون فقرات نیز بسیار مهم و حیاتی است . چهار عامل ، سرعت شما را در سراشیبی ها به بالا ترین حد ممکن می رساند :
▪ اطمینان به خود از لحاظ بالا بردن نکات ایمنی فردی
▪ اطمینان به دوچرخه تان از لحاظ لوازم و قطعات
▪ داشتن تجربه کافی
▪ حالت صحیح بدن در سرا شیبی های تند
فیکسهای پدال نیز بسیار کمک خوبی خواهند بود چرا که بر شکهای وارده ، خطر در رفتن پا از روی پدالها وجود دارد پس در کارهای جدی از فیکس پدال استفاده کنید .
▪ توصیه : هیچگاه اعتماد به نفس خود را از دست ندهید ، هر لحظه که فکر کردید و وسوسه شدید که زمین خواهید خورد این لحظه ای است که دوچرخه ، شما را به زمین خواهد زد ؛ با یک حالت ستیز و قدرت و نرمی به استقبال سراشیبی ها رفته و به خود تلقین کنید که هرگز تعادل خود را از دست نمی دهید .
۵) دور زدن :
▪ در دوچرخه سواری کوهستان بر خلاف دوچرخه سواری کورسی با عوارض و ناهمواریهای متفاوت و گوناگونی مواجهه هستیم و به همین منظور نمی توان یک نسخه تمام عیار برای کلیه پیچها بیان نمود :
در پیچهای جادهای اسفالت و مسطح همانند دوچرخه سواری کورسی زانوی سمت داخل پیچ را کمی بیرون داده و زانوی مخالف را به طرف داخل فشار می آوریم - در پیچهای خاکی می توان از این روش استفاده کرد و بسته به نوع مسیر می توان پای سمت موافق پیچ را از رکاب خارج کرده و از آن برای تعادل کمک گرفت - اگر اطمینان دارید که از سمت روبرو وسیله به سمت شما تردد نمی کند از کل عرض جاده برای بردن پیچ بهره ببرید . ( در جادهای خاکی ماشین رو مراقب وسط جاده باشید ، بدلیل اینکه در این جاده ها در مسیر های که چرخ اتومبیل هستند جاده کوبیده شده و در وسط خاکی نرم و لغزنده قرار دارد ، حرکت در عرض جاده می تواند خطرناک باشد
▪ پیچیدن با سرعت پایین و شیبهای تند و با زاویه کم را تمرین کنید .
● زمین خوردن :
زمین خوردن در دوچرخه سواری کوهستان امری اجتناب ناپذیر است ؛ بنابراین باید همیشه از آمادگی کامل ذهنی و جسمی برخوردار باشید . چه از لحاظ وسایل ایمنی یا شخصی از قبیل :کاسکت و د دستکش و . . . و چه از بابت آمادگی روحی و جسمی از دست دادن کنترل دوچرخه و اصابت به زمین به چندین عامل مختلف بستگی دارد . مانند ناگهان ترمز گرفتن و تصادف با مانع . . . چیزی که در تمام این حوادث مشترک بوده این است که در اکثر موارد به هنگام زمین خوردن ، دوچرخه سوار در اثر سرعت به جلو پرتاب می شود و در اغلب اوقات فرد مورد نظر دچار آسیبهای می شود که کمترین آنها خراشهای بسیار عمیق جلدی است . شما در این هنگام می توانید با خونسردی و داشتن اعتماد به نفس و رعایت موارد ذیل ، مقدار آسیب وارده به خود را به کمترین مقدار مممکن برسانید.
۱)در هنگام از دست دادن تعادل فرمان و رها و دوچرخه را از خود جدا کنید و سعی نکنید چرخ را همراه خود بیاورید. توضیح :چرا که شما زمانی زمین می خورید که از سرعت بالایی برخوردار باشید و در این مورد اگر شما با دوچرخه تان با هم به زمین برخورد نمایید علاوه بر اصابت با زمین چرخ نیز از سمت بالا با شتاب به شما برخود می کند و آسیب مضاعف خواهید دید
۲)با یک حرکت نیمه چرخشی در فضا سعی کنید که اول کف دست و سپس بازو ، کتف و در نهایت تمام بدن شما با زمین تماس بگیرد .
۳)پس گرفتن شک اولیه با روش ۲ در این قسمت ، چند بار بر روی زمین بچرخید تا تمام سرعت شما به صفر برسد.
۴) سریع از محوطه پیست یا منطقع عبورخیابان و ... خود را به کنار بکشانید و به خسارت وارده به خود و دوچرخه تان بیندیشید !
مزیت عمده روش فوق دراین است که وقتی چرخ جدا می شوید و به زمین اصابت می کنید یک عضو بدن شما ، همانند مچ دست و ...قادر به گرفتن تمام شک وارده نبوده و لازم است با چندین عضو و نیز عمل چرخش گریز از مرکز ، سرعت خود را به صفر برسانید. یکی دیگر از مزیتهای چرخش این است که کشیده شدن بر سطح زمین باعث ایجاد خراشهای در طول بدن می شود ولی با عمل چرخش تا سر حد امکان از بروز این گونه جراحات جلوگیری خواهد کرد .
در انتهای این بحث باید خاطر نشان کرد که عمل چرخش برای مناطق سنگلاخ توصیه نشده و این روش برای مناطق شنی و یا خاک نرم بسیار مناسب بوده و کاربرد خوبی دارد.
با توجه به خطرات بیماری کزاز پیشنهاد می گردد آمپول ضد کزاز که دوره ۶ ماهه دارد تزریق گردیده تا بر اثر زخمی شدن به این بیماری دچار نشویم البته در صورت عدم تزریق و زخمی شدن تا ۶ ساعت می توان با تزریق پیشگیری کنیم .
اجزای دوچرخه
به علت فشار زیادی که بر دو شاخه جلو وارد می شود و نقش مهمی که در تعادل دوچرخه ایفاءمی کند ، در ساخت آن دقت زیادی می شود . سوراخها و زوائدی نیز ممکن است روی دو شاخه جلو باشد که برای نصب ترمز جلو ،باربند ،کیلومتر شمار ،شبرنگ ،دینام و چراغ از آنها استفاده می شود.
تنه : تنه دوچرخه اصلی ترین قسمت دوچرخه و مهمترین ملاک در تعیین کیفیت و کارایی آن است . تنه ها از جهات مختلف قابل تقسیم بندی هستند ، از جمله وزن ،مقاومت و عکس العمل در مقابل انواع نیروها ،اندازه ،کاربرد خاصی که برای آن طراحی شده اند ،جنس آلیاژ به کار رفته در آنها ،رنگ و هزینه ساخت .

 


▪ تنه دوچرخه معمولا از قسمتهای اصلی زیر تشکیل می شود :
لوله زین ،میله تنه ، پیشانی ،توپی تنه، میله تحتانی و قسمتی که معمولا به شکل دو مثلث در عقب تنه قرار دارد و محور چرخ عقب به ان متصل می شود . ممکن است روی تنه سوراخها و زوائدی تعبیه شود، از جمله سوراخهای عبور روکش های ترمز و دنده عوض کن یا سیم آنها ،محل نصب قمقمه ،محل نگهداری تلمبه ،محل نصب ترمز عقب ،نگهدارنده های ترک بند ،شبرنگها ،فنرهای تنه و محل نصب شانژمان گوشواره .
● دو شاخه جلو : دو شاخه جلو شامل دو قسمت اصلی است :قسمت اول که به شکل دوشاخه است و از دو طرف محور چرخ جلو را می گیرد ؛ قسمت دوم که به وسط این دوشاخه متصل می شود و داخل پیشانی تنه قرار می گیرد .
به علت فشار زیادی که بر دو شاخه جلو وارد می شود و نقش مهمی که در تعادل دوچرخه ایفاءمی کند ، در ساخت آن دقت زیادی می شود . سوراخها و زوائدی نیز ممکن است روی دو شاخه جلو باشد که برای نصب ترمز جلو ،باربند ،کیلومتر شمار ،شبرنگ ،دینام و چراغ از آنها استفاده می شود .
● کزپی فرمان : کرپی فرمان یا از جوش دادن دو میله یا به شکل یک پارچه ساخته می شود . کرپی فرمان دو پیچ دارد که یکی کرپی را به دو شاخه جلو وصل می کند و دیگری نگهدارنده میله فرمان است .
● فرمان : مانند دیگر ماشین های مکانیکی ،برای کنترل حرکت دوچرخه بکار می رود . فرمان در دوچرخه های کورسی دارای دو انحنای نیم دایره در دوطرف است و این امکان را به دوچرخه سوار می دهد که در حالت فشار روی دوچرخه خم می شود . فرمان در دوچرخه های کوهستان به شکل صاف یا با انحنای کم است که به دوچرخه سوار کمک می کند در حالت راحت تری روی زین بنشیند . عرض فرمان در دوچرخه های کورسی برای کم کردن مقاومت هوا کمتر است و در دوچرخه های کوهستان برای تعادل بهتر در سرعتهای کم ،بیشتر است .
● زین و میله زین : هر چه استفاده دوچرخه سوار از دوچرخه بیشتر باشد اهمیت زین بیشتر می شود . معمولا افرادی که به شکل تفریحی ،مثلا هفته ای یکبار حدود یکی دو ساعت ،از دوچرخه استفاده می کنند متوجه تفاوت زینها نمی شوند ،ولی برای افرادی که دوچرخه به عنوان وسیله نقلیه یا مسابقه استفاده می کنند این مسئله بسیار مهم است . زینها با توجه به نوع فعالیت دوچرخه سوار و بدن وی ساخته و انتخاب می شوند . میله زین نیز از یک طرف داخل لوله زین محکم می شود و از طرف دیگر به زین متصل است که توسط پیچ متصل به تنه ،ارتفاع آن تنظیم می شود. با پیچ متصل به زین ،عقب و جلو بودن و زاویه زین نسبت به افق و راستای تنه تنظیم می شود .
● میل توپ تنه :معمولا جنس آن سخت و توپر است ؛به دلیل اینکه فشار زیادی بر آن وارد می شود ،حساسیت زیادی دارد و اگر دچار آسیبی شود باید آنرا تعویض کرد . احتمال دارد میل توپ تنه در محل قرار گرفتن ساچمه ها خورده شود یا از تقارن حول محور افقی دوران خارج گردد یا در محل اتصال به قامه ها آسیب ،ببیند .
● قامه ها : قامه چپ به میل توپ تنه متصل است و قامه راست علاوه بر میل توپ تنه ،به نگهدارنده طبقها که به شکل سه پره یا پنچ پره است متصل است . هر چه طول قامه کوتاهتر باشد دوچرخه سوار می تواند دور پای بالاتری داشته باشد ؛در عوض باید نیروی بیشتری به پنجه رکابها وارد کند .
● طبق ها سینی ها : در دوچرخه های کورسی ،دو طبق متوسط و بزرگ وجود دارد . هنگام دوچرخه سواری هر چه طبق مورد استفاده بزرگتر باشد ،سرعت بیشتر و دور پا کمتر می شود . طبقها می توانند به شکل دایره یا منحنیهای دیگری باشند که انتقال بهینه نیرو به زنجیر را ممکن کنند . معمولا برای آسان شدن تعویض سینی ها ،شکل بعضی دندانه ها با بقیه متفاوت است .
● پنجه رکابها : پنجه رکابها دارای یک محور اصلی هستند که حول آن می گردند . در دو طرف پنجه رکابها دو سری ساچمه خور وجود دارد که باعث چرخش آسان رکاب دور محور می شوند و روی هر محور پنجه رکاب یک پیچ وجود دارد تا داخل قامه محکم شود . پیچ پنجه رکاب راست ، راست گرد است و پیچ پنجه رکاب چپ،چپ گرد ؛یعنی برعکس پیچهای معمولی سفت می شود و برای اینکه تعمیر کاران و مونتاژکاران به اسانی پنجه رکابهای چپ و راست را از هم تشخیص دهند ،روی پنجه رکاب راست حرف R (Right) و روی پنجه رکاب چپ حرف L (letf ) نوشته شده است.
● زنجیر :زنجیر نقش مهمی در اتلاف یا صرفه جویی در انرژی دوچرخه سوار به عهده دارد . روان بو دن زنجیر به جهت کاهش اتلاف انرژی و مقاوم بودن آن در برابر نیروهای کششی از مشخصه های زنجیر است .
● خودروها : برای ایجاد مزیت مکانیکهای متفاوت در شیب یا کفی ،در دوچرخه های کورسی بین پنج تا هفت عدد و در دوچرخه های کوهستان بین شش تا هشت عدد خودرو در نظر گرفته می شود . صفحات خودرو در یک جهت از کوچک به بزرگ از بیرون به سمت توپی چرخ روی استوانه محکم می شوند و استوانه نگهدارنده روی استوانه ای دیگر در یک جهت هرز می گردد و در جهت دیگر با خارهایی ثابت می شود و نیرو را به استوانه زیرینم انتقال می دهد . بین دو استوانه ،دو سری ساچمه وجود دارد که باعث می شود خودرو در جهت عکس به راحتی بگردد . معمولا برای آسان شدن تعویض دنده ،شکل بعضی دندانه های خودرو با بقیه تفاوت دارد .
●طبق عوض کن : نیرویی که از سیم دنده به طبق عوض کن وارد می شود ،محل عبور زنجیر را که مانند راهرویی است جابجا می کند . معمولا برای انداختن زنجیر روی طبق بزرگ از نیروی کششی سیم دنده استفاده می شود و برای انداختن زنجیر روی طبق کوچک با تغییر موقعیت دست دنده و شل شدن سیم ،ازنیروی ذخیره شده در فنری که داخل طبق عوض کن وجود دارد استفاده می شود . طبق عوض کن یک بست تنه دارد که محل قرار گرفتن آن را روی تنه تعیین می کند . طبق عوض کن دارای دو پیچ تنظیم است که محدوده جابجایی راهرو طبق عوض کن را تعیین می کنند و تنظیم درست آنها نقش مهمی در درست کار کردن طبق عوض کن دارد .
● شانژمان : شانژمان علاوه بر تعویض خودروی درگیر ،وظیفه کشش زنجیر را بر عهده دارد و همین امر باعث شده تا یک فنر دیگر و دو قرقره برای عبور زنجیر به دستگاه شانژمان اضافه شود . محل نصب شانژمان یا روی محور چرخ عقب است که بابار کردن چرخ باز می شود یا درمحل تعبیه شده ای روی شاخه عقب مشهور به گوشواره . شانژمان نیز مانند طبق عوض کن دارای دو پیچ تنظیم است .
● دسته دنده ها : دسته دنده ها ، شانژمان و طبق عوض کن را کنترل می کنند و عموما دو نوع هستند : دسته دنده های جفت ،دسته دنده های جدا . دسته دنده های جفت که در دوچرخه های کورسی به کار می روند ،روی تنه یا کرپی فرمان نصب می شوند . در این نوع دسته ها ،تنظیم مکان زنجیر روی طبق یا خودرو را دوچرخه سوار انجام می دهد و به مهارت او وابسته است . در این حالت گوش دوچرخه سوار باید به صدای جابجایی زنجیر روی خودرو و طبق، و صدایی که ناشی از تنظیم نبودن شانژمان یا طبق عوض کن است خیلی حساس باشد ؛زیرا تنظیم غلط منجر به اتلاف انرژی و خوردگی راهرو زنجیر ها می شود . در نوع دوم ،دسته دنده طبق عوض کن و دسته دنده شانژمان جدا از هم هستند و در کنار ترمزها ،روی ترمزها یا انتهای دسته فرمان قرار دارند . دراین نوع ،به علت چرخش پله ای دسته دنده ها نیازی نیست که دوچرخه سوار آنها را تنظیم کند و با تغییر مکان دسته از یک پله به پله دیگر دنده مناسب را انتخاب می کند ؛ و تنها در صورتی که تنظیم آن به هم بخورد ،با شل یا سفت کردن مهره های نگهدارنده روکش سیم ، می توان آنها را تنظیم نمود .
● چرخها : هر چرخ دوچرخه حدودا شامل ۱۱۰ قطعه است :لاستیک رویی ،لاستیک تویی ، سوزن باد ،مهره نگهدارنده والف ،مهره نگهدارنده سوزن ، ساچمه سوزن یا کرمک ،حلقه کش داخل حلقه ، پره ها (۳۶ قطعه ) ،سرپره ها (۳۶ قطعه)،توپی ،میل توپ ،ساچمه ها ،(قطعه ۱۸ = ۹*۲ ) ،گیوها(۲ قطعه )،مهره های نگهدارنده گیو (۲ قطعه ) ،واشرها (۲ قطعه)،مهره های نگهدارنده توپی یا ضامن (۲ یا ۸ قطعه ( .
گیو و مهره نگهدارنده ،هر دو روی میل توپ قرار می گیرند و مهره نگهدارنده گیو از شل و سفت شدن گیو جلوگیری می کند ؛زیرا اندکی سفتی و شلی گیو روی ساچمه ها باعث خوردگی ساچمه ها ،کاسه های ساچمه ها یا خود گیو ها خواهد شد . میزان سفتی پره ها تعیین کننده اتلاف نیرو در انتقال به زمین است . البته پره اه را نمی توان بیشتر از حد سفت کرد ،ولی پره شل قطعا با عث اتلاف انرژی دوچرخه سوار است . فرق بین چرخ عقب و جلو در قطر ساچمه ها و توپی ها ،طول توپی ها ،شیوه پره بندی و داشتن رزوه روی توپی عقب برای بستن خودرو است
● دستگاه ترمزها : هر کدام از ترمزها شامل دسته ترمز ،کتی ترمز ،روکش سیم ترمز، بستهای روکش ،سیم ترمز ،اهرمهای نگهدارنده لقمه ها ، لقمه ترمز ها ، محور نگهدارنده اهرمها و فنر است . هنگامی که ترمز می گیرید سیم ترمز کشیده می شود و لقمه ها از دو طرف حلقه چرخ را می گیرند و باعث کم شدن سرت می شوند . عنگامی که دسته ترمز را رها می کنید ،فنر داخل دستگاه ترمز ،لقمه ها و در نتیجه سیم ترمز را به حالت اولیه بر می گرداند .
▪ ترمز ها دو نوع هستند :ترمزهای با محور مشترک که دو اهرم نگهدارنده لقمه ها روی یک محور می گردند ؛ترمزهای با محور جداگانه که در این حالت هر اهرم روی یک محور می گردد . این محور ها روی دوشاخه کار گذاشته می شوند . امنیت و قدرت ترمزهای نوع دوم که به ترمز چکشی مشهورند بیشتر است و معمولا ترمزدوچرخه های کوهستان چکشی ، و ترمز دوچرخه های کورسی از نوع اول است .

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   22 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله دوچرخه سواری

دانلود مقاله ارزیابی ساختارهای نظارت و بازرسی در کشور

اختصاصی از فی فوو دانلود مقاله ارزیابی ساختارهای نظارت و بازرسی در کشور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


چکیده مقاله
نظارت و بازرسی در کشور دارای چگونه ساختاری است و طرح کلی آن چگونه است؟ به بیان دیگر چارچوب‌ها، نظام‌ها، روش‌ها، اختیارات، وظایف، مسوولیت‌ها، اهداف و زمان‌بندی‌های قانونی نظارت و بازرسی در کشور دارای چه صورت بندی کلی است؟
اهمیت پرسش فوق از این حقیقت ناشی می‌شود که ساختار سازمان‌ها، که ساخته تفکر انسانهاست، به سهم خود رفتار اعضاء سازمان را تنظیم می نماید و حتی رفتار انسان‌هایی که در حوزه شمول کار سازمان‌ها قرار می‌گیرند را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
آیا تعداد سازمان های رسمی نظارت و بازرسی و حجم و روش بازرسی ها با شرایط فرهنگی ، اجتماعی ، اداری ، سیاسی ، تاقنینی ، اقتصادی ، و قضایی کشور تناسب دارد ؟
هدف این مقاله ارائه مبنایی برای تهیه طرحی به منظور ارزیابی ساختارهای نظارت و بازرسی در کشور است .

 

واژه های کلیدی
ساختار قانونی ، نظارت ، بازرسی .
تعریف واژه ها
در مقاله حاضر ، تعریف واژه های کلیدی به این صورت است :
ساختار قانونی ، مراد ساختار قانونی طراحی شده از سوی قوانین و مقررات است . هر سازمانی از دو بعد ساختاری و رفتاری تشکیل شده است . مراد از ساختار با دید کاربردی وبه طور خلاصه ، چارچوب ها ، نظام ها ، وروشها ،اختیارات ، وظایف ، و مسوولیت ها ، اهداف ، و زمانبندی های قانونی است .
نظارت : مراد اقداماتی است که به منظور حصول اطمینان از جریان قانونی و صحیح امور و تحقق اهداف صورت می پذیرد ، اعم از اینکه از طریق نظام هایی مثل بودجه بندی باشد و یا به عنوان نظارت صورت گیرد .
بازرسی : اقداماتی که ماهیت اصلی آن نظارت است . به عبارت دیگر نظارت اعم از بازرسی است.
در کشور : منظور این است که نظارت بر کشو.ر از حوضه این کاوش خارج است .

مقدمه
بررسی اینکه آیا ساختار رسمی نظارت و بازرسیدر کشور ، با اصول و قواعد حقوقی و اداری سازگاری دارد؟مستلزم پژوهشی جامع در این خصوص است . چنین پژوهشی در صورتتی که منتج به ضرورت اصلاح ساختار نظارتی گردد ، می تواند مبنای مناسبی را برای اصلاح این ساختار فراهم آورد.به نظر می رسد مقاله حاضر را می توان مقدمه ای بر چنین پژوهشی دانست .

انواع نظارت از نظر ماهیت
نظارت را از جهت مختلف می توان طبقه بندی نمود . آنچه در اینجا مورد نظر بوده است انواع نظارت از نظر ماهیت است . نظارت را از نظر ماهیت می توان شامل نظارت همگانی ، نظارت سیاسی ، نظارت غذایی ، نظارت اداری و نظارت سازمانی دانست .
مراد از نظارت سیاسی ، نظارتی است که از جهت اعمال حاکمیت مطرح است . شاید بتوان اساس این نظارت را نظارت همگانی دانست .
مراد از نظارت قضایی ، نظارتی است که از سوی قوة قضائیه اعمال می گردد .
منظور از نظارت اداری ، نظارتی است که در دستگاه اداری کشور ، و از سوی این دستگاه اعمال می گردد. این نظارت از نظر سلسله مراتب نظارتی ، مکملی بر نظارت سیاسی است و به دو شعبه نظارت بر / در /و از سوی سازمانهای دولتی ، و نظارت بر / در / و از سوی سازمانهای محلی تقسیم می گردد.
مراد از نظارت سازمانی نظارتی است که در سایزمان اعمال می گردد . هرچند از نظر ماهیت ، این نظارت در همه انواع سازمانها وجود دارد ، با این حال در اینجا ، مراد از نظارت سازمانی ، نظارت در سازمانهای عمومی کشور ، از جمله سازمانهای اداری است ؛ و به این ترتیب نظارت سازمانی در دستگاهههای اداری ، از نظر سلسله مراتب نظارتی ، در ادامه نظارت اداری قرا رمی گیرد. به این ترتیب می تنان سلسله مراتب انواع نظارت را به صورت شکتل شماره 1 نمایش داد.
اول – نظارت همگانی
توجه به دو نکته اهمیت نظارت همگانی را روشن می سازد :
ضمانت اجرا از ارکان قائده حقوقی است .
بین قوانین سلسله مراتب برقراراست ، سعنی هر دسته از قوانین متکی به قوانین رده بالاتر از خود است ، به صورتی که در رأس آنها قانون اساسی قرا ردارد.
اینک این مبحث مطرح است که ؛ ضمانت اجرای قانون اساسی و یا به طور کلی ، ضمانت اجرای قواعتد حقوقی اساسی کدام است ؟ و آیا قواعد حقوق اساسی مانند سایر قواعد حقوقی دارای ضمانت اجرا است یا خیر ؟
در پاسخ باید گفت که علاوه بر وجود تضمین هایی در قواعد حقوقی اساسی ، عامه مردم نیز ، البته در صورت فراهم بودن زمینه ها به ویژه وجود آزادی های سیاسی – قانونی ، با نظارت و اقدامات مقتضی ، اجرای قواعد حقوقی اساسی تضمین می نمایند.
با نگاهی به قواعد مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چنین به نظر می رسد که برای اجرای بعضی از صول در همان قانون تضمین صریح و کافی پیش بینی شده است ؛ ولی برای بعضی دیگر از اصول بجای تضمین مصرح و مخصوص تضمینهای کلی وجود دارد.
به عنوان مثال مطابق اصل چهارم کلیه قوانین و مقررات باید بر اساس موازین اسلامی باشد ؛ و در همان اصل تشخیص این امر بر عهده فقهای شورای نگهبان نهاده شده است .
برای مطالعه بیشتر در این زمینه : دکتر الوالفضل قاضی شریعت پناهی ، حقوق اساسی و نهادهای سیاسی ، جلد اول ، کلیات و مبانی مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، چاپ دوم ، 1370، ص ص 56-55.
همچنین مطابق اصل 72 مجلس شورای اسلامی نمی تواند قوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی کشور یا قانون اساسی مغایرت داشته باشد؛ و تشخیص این امر به عهده شورای نگهبان نهاده شده است .
در اصبل 93 ، مجلس شورای اسلامی (که صلاحیت وضع قانون در عموم مسائل در حدود مقرر در قانون اساسی دارا است – اصل 71) بدون وجود شورای نگهبان فاقد اعتبار قانونی اعلام شده است ؛ و مطابق اصل 94 کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود تا آن را از نظر انطباق بر موازین اسلام و قانون اساسی مورد بررسی قرا ردهد و چنانچه آنرا مغایر ببیند برای تجدید نظر به مجلس باز گرداند.به عبارت ساده تر مصوبات مجلس شورای اسلامی باید منطبق بر موازین اسلام و قانون اساسی باشد و قابلیت اجرا آنها به این امر بستگی دارد که شورای نگهبان (که وجود آن لازمه اعتبار قانونی مجلس شواری اسلامی است ) آنرا بررسی نموده و مغایرموازین اسلام و قانون اساسی نبیند.
اما اصل سوم همان قانون دولت جمهوری اسلامی ایران را موظف نموده است که همه امکانات خود را برای امور مذکور در همان اصل بکار برد .
در پاسخ به این سؤال که تضمین انجام این وظیفه چیست ؟ ، ممکن است گفته شود که مجلس شورای اسلامی می تواند با تذکر یا سؤال اصل 88- یا استیضاح اصل 89- دولت (هیات وزیران و سازمانهای دولتی ) را وادار به انجام وظیفه کند ؛ ولی می توان چنین جواب داد که انجام امور مذکور اقدام و همکار ی قوای سه گانه را اقتضا دارد و بنابراین اگر تذکر ، سؤال یا استیضاح را تضمین کافی و مصرح برای وادار ساختن هیات وزیران (و سازمانهای دولتی ) به انجام آن بخش از امور که وظیفه آنها است بدانیم ، این به معنی وجود تضمین کافی و مصرح برای کل اصل مذکور نیست .
از آن گذشته ، همیشه شبیه این سؤال باقی می ماند که برای اینکه مجلس به وظایف خود در خصوص نظارت بر کار هیات وزیران، تذکر ، و استیضاح بجا و به موقع عمل کند چه تضمین صریحی در قانون اساسی مقرر گشته است ؟
و یا اینکه در خصوص کار شورای نگهبان که مراقب منطبق بودن مصوبات مجلس با موازین شرع و قانون اساسی است ، چه تضمینی وجود دارد؟به عبارت دیگر ، از نظرمنطقی امکان ندارد که برای هر مسوول یک مراقب قرار داد زیرا مراقب نیز مسوول (مراقبت ) است ؛ پس باید این سلسله مسوول - مراقب در یک جا ختم گردد.
نتیجه به صورت سوالی طرح می گردد و آن ایناست که آیا این مراقبین نهایی که قانون اساسی آنها را ناظر قرار داده است (نظیر شورا ی نگهبان ، مجلس شورای اسلامی و ...) تحت نظارت قرار ندارند؟و اگر چنین است آیا این قواعد حقوقی اساسی که تضمین کننده سایر قواعد (و در نتیجه تضمین کننده کل نظام قوانین ، با توجه به سلسله مراتب قوانین ) است ، بدون ضمانت اجرا نیست ؟ و در نتیجه از شمول تعریف قانون (به عنوان یک قاعده حقوقی ) خارج نمی گردد؟
در پاسخ باید گفت که ناظر و ضامن نهایی اجرای کلیه قواعد حقوقی کشور عامه مردم هستند . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 8 مقرر می دارد :
در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر ، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر ، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت .شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می کند ؛
وظیفه یا حق نظارت مردم در بعض اصول دیگر قانون اساسی نیز انعکاس یافته است . منطابق اصل 69، «مذاکرات مجلس شورای اسلامی اسلامی باید علنی باشد و گزارش کامل آن از طریق رادیو و روزنامه رسمی برای اطلاع عموم منتشر شود ...» و مطابق اصل 55 «دیوان محاسبات ... و گزارش تفریغ بودجه هر سال را انضمام نظرات خود به مجلس شورای اسلامی تسلیم می نماید . این گزارش باید در دسترس عموم گذاشته شود » و «هر نماینده در برابر تمام ملت مسوول است ...» (اصل 84) ؛ و «رئیس جمهور در حدود اختیارات و وظایفی که به موجب قانون اساسی و یا قوانین عادی بر عهده دارد در برابر ملت و رهبر و مجلس شورای اسلامی مسوول است » (اصل 122).

دو – نظارت سیاسی
نظارت همگانی تا آنجا که بر عملکرد نظام حاکم و رفتار اعضای آن ، اعمال می گردد ، ماهیت سیاسی می یابد، نتایج این نظنارت به صورت ابراز اداده سیاسی عامه مردم در صحنه هایی نظیر انتخابات جلوه گر می شود . علاوه بر آن از سوی مقامات سیاسی نیز بر جریان امور عمومی کشور ، اعمال نظارت می گردد. این نظارت یا بر دستگاه های سیاسی است و یا بر دستگاه های اداری .
برای نظارت بر دستگاه های سیاسی ، نظارت مجلس بر کار هیات نوزیران ، و برای نظارت بر دستگاه های اداری ، نظارت مجلس بر سازمان های اداری کشور را می توان به عنوان مثال ذکر کرد.
در رأس سلسله مراتب ناظران رسمی ، رهبر قرار دارد که ، از جمله ، نظارت بر حسن اجرای سیاست های کلی نظام با او است . (اصل 110 ق .ا.ج.ا.ا.)
در اینجا ، غرض بر شماری مقامات سیاسی ناظر و ترسیم سلسله مراتب آنها نیست ، در عین حال ، نظر به اهمیت موضوع ، نظارت مجلس شورای اسلامی ، و شورای نگهبان در جمهوری اسلامی ایران در شکل شماره 2 ترسیم شده است .

سوم – نظارت قضایی
مراد از نظارت قضایی ، نظارتی است که از سوی قوه قضائیه اعمال می گردد . بخشی از این نظارت ها نیاز به طرح دعوی ندارد ؛ نظیر بازرسی های سازمان بازرسی کل کشور ، که «بر اساس حق نظارت قوه قضائیه نسبت به حسن جریان امور و اجرای صحیح قوانین در دستگاه های اداری » (اصل 174 ق.ا.ج.ا.ا.) تشکیل شده است ؛ ولی بخش دیگر نظارت قوه قضائیه ، در واقع نتیجه غیر مستقیم رسیدگی به پرونده های قضایی است ؛که مثال بارز آن کار دیوان عدالت اداری است ؛ زیرا به منظور «رسیدگی به شکایات ، تظلمات ، و اعتراضات مردم نسبت به مأمورین یا واحدها یا آئین نامه های دولتی و احقاق حقوق آنها» (اصل 173 ق.ا.ج.ا.ا.) تشکیل شده است .
به منظور جلوگیری از اطاعه کلام نمای کلی نظارت قضایی بر دستگاه های اداری در جمهوری اسلامی ایران در شکل شماره 3 آمده است .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  16  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله ارزیابی ساختارهای نظارت و بازرسی در کشور